تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 6 از 7 اولاول ... 234567 آخرآخر
نمايش نتايج 51 به 60 از 65

نام تاپيک: دست نوشته های Ar@m

  1. #51
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    تقریبا هیچ آدمی وقتی دستش را با شعله سوزاند آرزو نمیکند کاش شعله ها داغ نبودند چون حقیقت داغ بودن هر شعله ی آتشی را قبول کرده است. شاید به جای آن آرزو کند کاش شعله ای روشن نکرده بود یا کاش دستش را سمت شعله نبرده بود.
    میان بزرگراه وقتی تصادفی اتفاق میفتند کسی از پیچ جاده خشمگین نمیشود, به دیوار فحش نمیدهد, با ترمز ماشین دست به یقه نمیشود! حقایق غیرقابل تغییر را کنار میگذارد, به سرعتی که میتوانست کمتر باشد, به راننده ای که میتوانست به موقع بپیچد فکر میکند.
    اگر میپدیرفتیم گذشته دیگر گذشته است خشم و حسرت و انزجار را نسبت به آن کنار میگذاشتیم.
    اگر میپذیرفتیم گذشته یک حقیقت غیرقابل تغییر است بار احساسات غم انگیز را از دوش خودمان برروی شانه هایش منتقل نمیکردیم.
    اگر میپذیرفتیم که گذشته مثل شعله ای که میسوزاند بی تقصیر است آنگاه دوستش میداشتیم و باورش میکردیم
    تمام مشکلات امروز من,
    تمام مشکلات امروز ما,
    شاید در همین چند کلمه خلاصه شده باشد
    که ما هنوز هم علیرغم آنچه فکر میکنیم درگیریم
    هنوز هم از گذشته ها نگذشته ایم!

  2. 13 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #52
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Feb 2011
    پست ها
    718

    پيش فرض

    تقریبا هیچ آدمی وقتی دستش را با شعله سوزاند آرزو نمیکند کاش شعله ها داغ نبودند چون حقیقت داغ بودن هر شعله ی آتشی را قبول کرده است. شاید به جای آن آرزو کند کاش شعله ای روشن نکرده بود یا کاش دستش را سمت شعله نبرده بود.
    میان بزرگراه وقتی تصادفی اتفاق میفتند کسی از پیچ جاده خشمگین نمیشود, به دیوار فحش نمیدهد, با ترمز ماشین دست به یقه نمیشود! حقایق غیرقابل تغییر را کنار میگذارد, به سرعتی که میتوانست کمتر باشد, به راننده ای که میتوانست به موقع بپیچد فکر میکند.
    اگر میپدیرفتیم گذشته دیگر گذشته است خشم و حسرت و انزجار را نسبت به آن کنار میگذاشتیم.
    اگر میپذیرفتیم گذشته یک حقیقت غیرقابل تغییر است بار احساسات غم انگیز را از دوش خودمان برروی شانه هایش منتقل نمیکردیم.
    اگر میپذیرفتیم که گذشته مثل شعله ای که میسوزاند بی تقصیر است آنگاه دوستش میداشتیم و باورش میکردیم
    تمام مشکلات امروز من,
    تمام مشکلات امروز ما,
    شاید در همین چند کلمه خلاصه شده باشد
    که ما هنوز هم علیرغم آنچه فکر میکنیم درگیریم
    هنوز هم از گذشته ها نگذشته ایم!
    خیلی لذت بردم از این پستتون
    متشکر برای قلمتون

  4. 4 کاربر از hosseinf722 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #53
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    خشم یکی شده است با شادی داشتنت،
    و تنفر با عشق، گریه با لبخند، دوری از تو همانند در کنارت بودن سخت و غیر قابل تحمل است!
    بر لبه ی پرتگاه سقوط ایستادن شاید همین احساس باشد که در من با تمام احساس های باقی مانده از خاطرات گذشته ام درهم امیخته است.
    احساس داشتنت میدانم چه بود اما درتعجبم که نمیدانم امروز دیگر این احساس چیست و کدامین حس است؟
    میدانم تو ترس منی، پناهگاه امن منی،
    میدانم تو خشم منی، شادی عمیق منی،
    میدانم که در تو سقوط خواهم کرد و شاید در پس این سقوط رها شوم از تو.
    اینجا که من ایستاده ام جایی است که نباید باشم، جایی که نمیخواهم که باشم، جایی که باید سرانجام جدا شود
    این امنیت از ناامنی،
    این پیوستگی ...
    و این گسستگی من از تو!

  6. 4 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #54
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    "فرافکنی" در روانشناسی و روان پزشکی نام مکانیسمی دفاعی است که ناخوداگاه هر فردی ممکن است برای حفاظت از خود بکار ببرد و عبارت است از نسبت دادن غیرارادی رفتار ناهشیارانه ی خود به دیگران. به طوری که انگار این ویژگی ها نه در من, که صرفا در دیگری یا دیگران وجود دارد.
    به بیان ساده تر زمانی که کسی بیان میکند امروزه همه دروغگو شده اند, همه دزدند, همه در تلاشند که سرت کلاه بگذارند, پذیرفتن دروغ هایی که گفته و دزدی هایی که انجام داده آنچنان برایش سخت و دردناک است که سعی میکند بدی و ننگینی این واژه ها را در معنایی ده برابر بدتر و ننگین تر بر روی دیگران فرافکنی کند.
    امروز چقدر زیاد شده اند آدم هایی که دیگران را احمق فرض میکنند, دیگران را دزد میخوانند و دروغگو میدانند و این همه نشان دهنده ی این واقعیت است که حماقت و دزدی و دروغگویی در خودمان بیشتر از همیشه است!
    دیگران همان خود ما هستیم.
    شاید خوداگاه این را نفهمد اما ناخوداگاهی که کارش همیشه حافظت از این واقعیت است که بدی هایمان را نبینیم و از خودمان منزجر نشویم و خودمان را دوست داشته باشیم این حقیقت را بخوبی میداند.
    که دیگران, آن دیگران دروغگوی احمق دزد, خودمان بوده ایم و همچنان خود ما هستیم!

  8. 6 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #55
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    - اشتباه کرد
    - بیخود کرد که اشتباه کرد!
    چقدر در درک و پذیرش این جمله مشکل داریم.

    چه کسی کجا و چه زمانی به ما یاد داد که انسان بودن یعنی خطا نکردن و فکر نکردن به خطا؟ درحالیکه خطا کردن بی تردید تمام علت رشد و پیشرفت و بقای بشر بوده است
    چه کسی به ما آموخت که اگر به عمد خطا کردیم انسان نیستیم درحالیکه طبیعت انسانی جز دستبرد و به عمد خطا کردن نمیتواند باشد؟
    چه کسی نخواست ببیند که خطا جزو انسان است و از انسان جدا نیست؟

    میشود "اشتباه کرد",
    میشود "به عمد" اشتباه کرد,
    میشود به عمد اشتباه کرد و "پشیمان نشد",
    میشود به عمد اشتباه کرد و پشیمان نشد و "تنها زمانی به حس پشیمانی رسید که در برابر مجازات قرار گرفته ایم",
    و باز هم با وجود تمام این ها "انسان" بود.

  10. 7 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #56
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    لحظه ی کشف همیشه میتواند اتفاق بیفتد.
    و من این بار آنچنان زیر بار سنگین این کشف عظیم حیرت زده ام که حتی نمیتوانم بنویسم!
    هرگز نمیشود فهمید که چقدر میتواند حیرت انگیز باشد لحظه ای که سرت را برمیگردانی
    نگاه میکنی به بالا,
    به نقطه ای که از آن سقوط کرده ای,
    و ناگهان بفهمی که این سقوط تو را به فضای بیکرانه ی بیرون زمین فرستاده است!

    سقوط همان صعود است اگر بدانی که چطور
    در چه زمان,
    و از کدام زاویه نگاهش کنی!

  12. 9 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #57
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    ماه دور زمین میچرخد
    و زمین دور خورشید
    و این اتفاق جدیدی نبوده است
    جز اینکه امروز تمام این دنیای چرخان دور من میچرخد
    شاید این تفکریست نشان دهنده ی خودخواهی برتر بینانه و احمقانه ای از یک انسان که به مرکزیت تفکر و احساس و زندگی خود در برابر تمام دنیا معتقد است؟
    و شاید مفهوم این جمله تنها این میتواند باشد که تنها لحظه ای دنیا دور من میچرخد
    که من نقش ها را رها میکنم
    و به درون خود مینگرم!

  14. 8 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #58
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    راهی نیست!
    باید وارد دنیایی شد که عمیق است و مرا میترساند اما نگاهم را وسعت میبخشد
    تنها برای اینکه سرانجام بفهمم و عمیقا درک کنم
    که از همان ابتدا هم راهی لازم نبوده است که باشد
    حرکت در تمام زمان ها, به تمام جهت ها اما در همین لحظه و همین حالا
    راه من است
    راه من بوده است

  16. 7 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #59
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    تاریخ پر از لحظه هایی است که آنقدر دور و تاریک و گاهی حیرت انگیز به نظر میرسند که باورشان نمیکنیم.
    لحظه ی سلاخی کردن انسان ها, زنده به گور کردن ها, بردگی, قتل های سریالی انسان های بیگناه, جنگ های جهانی, قحطی, بیماری, مرگ!
    هرچه سیاهی سیاهتر میشود بیشتر میتوان توانایی ایستادگی در برابرش را یافت. و در آن لحظه که انسان یا انسان هایی در برابرش می ایستند ارزش های بزرگتری در برابر آن ضد ارزش ها قد علم میکنند. ضد ارزش ها به ارزش تبدیل میشوند. همه چیز میتواند روزی همان بشود که هرگز نبوده است!
    قانون کلی تاریخ انسان این بوده است: آسیب های بزرگتر و بیشتر نوید درمان بزرگتری را داده اند!
    و این یعنی چقدر میتوان به درک انسان افتخار کرد! چقدر میتوان حال امروز را ثمره ی روزهای بسیار بدتر و سیاهتری دانست و چهره ی روشنی برای حال فردای انسان پیش بینی کرد.
    من امیدوارم.نه برای آنکه مجبور باشم, نه برای آنکه بدون امید, رخوت ناامیدی و ترس و تاریکی زندگی را میبلعد و از همه چیز جدایم میکند.
    نه! من به اسم تاریخی که در برابر چشمانم گسترده است تا ببینم که چطور نهایت بردگی, بردگان را آزاد کرد و نهایت مرگ, زندگی آفرید! چطور نهایت جنگ, زمان صلح را می افزاید و نهایت ترس, شجاعت بیشتری به بار می آورد!
    هر زمان به هر مطلقی کشانده شدیم به مرز تعادل این ترازوی هزار کفه برگشتیم!
    نمیتوانم درکش کنم و لبخند نزنم: بازگشت, نقطه ی افتخار هر تاریخی است!
    Last edited by Ar@m; 10-06-2017 at 10:59.

  18. 7 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #60
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    هر انسانی وجود منحصر بفردی است
    این یعنی من مانند تو فکر نمیکنم, احساس نمیکنم و در موقعیتی مشابه, مشابه رفتار نمیکنم.
    من خشم و غم و شادی را آنگونه احساس میکنم که تو احساس نکرده ای و راههایی را برای حل مشکلاتم خواهم رفت که تو نرفته ای.
    من برای بازگشت, مسیری را انتخاب میکنم که تو انتخاب نخواهی کرد و زندگی را آنگونه خواهم زیست که تو نزیسته ای.
    پس من اشتباه نکرده ام زمانی که تو فکر میکنی اشتباه کرده ام و موفق نبوده ام زمانی که تو مرا موفق دیده ای. تو در من آن چیزی را میبینی که خودت از زندگی ات میخواهی. آن احساسی را درک میکنی که نتیجه ی احساسات خود توست!
    آن چه از دیگران میبینیم و درموردش احساس میکنیم و اظهار نظر میکنیم همه برخاسته از احساسات و درک منحصربفرد خود ماست. میشود اینگونه به راز بزرگی دست یافت: آنچه در دیگران میبینیم, احساس میکنیم همه - بی هیچ شک و شبهه ای - برخاسته از احساس و خواسته های درونی خود ماست نه آن دیگری که به قضاوتش نشسته ایم.
    این گونه پیدا کن که ترس های بزرگت چه هستند,
    این گونه ببین بزرگترین اشتباهاتت را کجا مخفی کرده ای,
    این گونه خودت را بپذیر,
    و این گونه خود منحصربفردت را کشف کن!

  20. 6 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •