ملاصدرا می گه:
خداوند بی نهايت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نياز تو فرود می آيد
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ايمان تو کارگشا می شود ...
ملاصدرا می گه:
خداوند بی نهايت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نياز تو فرود می آيد
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ايمان تو کارگشا می شود ...
خداحافظ براى تو چه آسان بود
ولى قلب من از اين واژه لرزان بود
خداحافظ براى تو رهايى داشت
براى من غم تلخ جدايى داشت
خداحافظ طلوع من غروب من
خداحافظ تو اى محبوب خوب من
ديرى است که با درد خود هم آشيان شدم ؛
و هنوز سکوت با من است .
کاش به جاى تو ، بر سکوت عاشق بودم ...
باران كه ببارد
زمين ذهن تو از آب ، خشك مى ماند !
كه حرمت آيينه و آفتاب را ... محرم نبوده اى !
باران كه ببارد ،
رؤياهايت هميشه زرد مى مانند ؛
كه آسمان باورم ، بغضى پاييزى دارد ...
دلم براى خودم ميسوزد .
حس ميکنم خلوت بيابان را بر هم زده ام ...
عجب جاده ى کوتاهى بود !
ابتدايش دعا کردم زودتر تمام شود ،
اما ...
پايان اين جاده ، پايان من است ...
مى خواستم برايت هديه اى بفرستم ،
نسيم گفت مرا بفرست تا موهايش را نوازش کنم ؛
باران گفت مرا بفرست تا صورتش را بشويم و اشکهايش را پاک کنم ؛
وقلبم گفت مرا بفرست تا دوستش داشته باشم ؛
و تو شدى همه وجودم ...
دوستت دارم
تکيه داده ام به باد
روى ريسمان آسمان ايستاده ام...
بر لب دو پرتگاه ناگهان...
ناگهانى از صدا..
ناگهانى از سکوت...
زيرپاى من دهان دره ى سقوط باز مانده است...
ناگزير
با صدايى از سکوت
تا هميشه...
روى برزخ دو پرتگاه
راه مى روم..
سرنوشت من ...سرودن است!
چرا ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)