صاحب مجموعه ی شعر
بی حواس ترین زن دنیا /انتشارات دفتر شعر جوان
زمستان 89
صاحب مجموعه ی شعر
بی حواس ترین زن دنیا /انتشارات دفتر شعر جوان
زمستان 89
☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :
1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آپدیت تا پست 16#
Last edited by Mohammad Yek110; 06-03-2013 at 20:37.
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی
یک روز
پروانه ای خوشبخت می شوی
با این همه
دروغ عنکبوتی ست
که مدام
در دهانم تار می تند
اگر قرار باشد این شال
با عطر دست های زن دیگری
دور گردنت بپیچد
من
چشم بافتن هیچ شال گردنی را ندارم .
صبر کن سهراب
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
قایقت جا دارد ؟؟
منم از همهمه ی اهل زمین
دلگیرم
می بینی ؟
این خاطرات
یک مشت واسطه ی بی مصرفند
یادهایی بی دست و پا
که به روایت هیچ اتاقی راه پیدا نمی کنند
هرصبح
بوسه های خداحافظی
تبری ست
که تا آخرین لذت ها را از تنه مان قطع خواهد کرد.
گریه ام
از راه دورهم
اعصاب تو را با آرایش صورت من بهم می ریزد
این روزها
از بلندي موهايت فهميده ام
چند وقت است تو را نوازش نكرده ام
گناه از كوتاهي انگشتان من است
كه بشكنند
كه بند بند با ديوار اين سلول برسرم بريزند
... كه قلم شوند و روزگارم را سياه كنند
امروز مرا محاکمه کردند
نام تو کافی بود
تا به تمام جرم های نکرده
اعتراف کنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)