تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 129 اولاول 1234561252102 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #11
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    خواهش ميكنم قابلي نداشت
    ـــــــــ

    همچنين اعتماد بنفس به مفهوم برتري داشتن، تكبر وخود بيني نميباشد زيرا اين خصوصيات رفتاري از اعتماد بنفس پايين نشات ميگيرند. اعتماد بنفس شما نبايد يك پديده مقايسه اي و رقابتي باشد زيرا در اين هنگام شما خود را در معرض احتياج و وابستگي به پذيرش ديگران قرار خواهيد داد كه با اعتماد بنفس واقعي و ناب منافات دارد. افراد با اعتماد بنفس بالا نيازي به پذيرش، موافقت، تائيد، تشويق و دلگرمي ديگران ندارند. همچنين اعتماد بنفس بالا اينگونه نيست كه شما را از هر گونه ترديد، ياس ونگراني مصون بدارد بلكه تنها تحمل و غلبه بر آنها را براي شما آسانتر ميسازد.

    خصوصيات افراد با اعتماد به نفس بالا
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ

    * برخوردار از مركز كنترل دروني: غم و شادي آنان وابسته به عوامل خارجي نيست.
    * از لحاظ جسماني، احساسي، ذهني و معنوي از خود مراقبت ميكنند.
    * ميانه روي را در افكار، احساسات و رفتارهاي خويش حفظ ميكنند.
    * قادر به پذيرش و پند گيري از اشتباهات خود ميباشند. قادر به بيان جمله "من اشتباه كردم" ميباشند.
    * توانايي بخشش اشتباهات خود و ديگران را دارند.
    * مسئوليت اداره زندگي خود را بعهده ميگيرند.
    * تفاوتهاي فردي ميان افراد را ارج مينهند.
    * به نقطه نظرات ديگران گوش ميدهند.
    * همواره مسئوليت ادراكات، احساسات و واكنشهاي خود را بعهده گرفته و هيچگاه آنها را فرافكني نميكنند.
    * از نقاط ضعف و قوت خود آگاهي دارند.
    * همواره در حال پيشرفت و ترقي بوده و از ريسكهاي مثبت در زندگي بيم ندارند.
    * داراي اعتماد بنفس و خود باوري بوده و به خود ارج ميدهند.
    * اعتماد بنفس آنان بدور از خودبيني و غرور ميباشد.
    * از آنكه مورد انتقاد قرار گيرند نمي هراسند.
    * هنگامي كه از آنان پرسشي ميگردد حالت تدافعي بخود نميگيرند.
    * در برابر موانع و مشكلات به آساني تسليم نميگردند.
    * نيازي به تحقير و تمسخر ديگران ندارند.
    * از آنكه در كاري شكست بخورند ويا در حضور ديگران نادان بنظر برسند ابايي ندارند.
    * هيچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شديد قرار نميدهد.
    * توانايي خنديدن به خود و زياد جدي نگرفتن خود را دارند.
    * به خويشتن و توانايي خودشان ايمان و اعتماد دارند.
    * به تصميم گيري هايشان اعتماد دارند.
    * باور دارند كه فردي با ارزش، با قابليت، دوست داشتني، پذيرفتني و مهم ميباشند.
    * نيازي به كمالگرايي ندارند.
    * هيچگاه خودشان را با ديگران مقايسه نميكنند.
    * از آنكه ديگران چگونه نسبت به آنان مي انديشند واهمه و نگراني ندارند.
    * نيازي به اثبات و توجيه افكار و عقايد خود به ديگران ندارند.

    چگونه اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    * آگاه باشيد كه ارزش شما به عنوان يك انسان بستگي به داشتن وزن ايده آل، زيركترين و باهوشترين بودن، مشهوربودن، محبوب ترين بودن، سريع ترين بودن، بالاترين نمره و يا رتبه را داشتن، شوخ طبع ترين بودن، خوش لباس ترين بودن، بهترين خانه و ماشين را داشتن و بهترين دوستها را داشتن نبوده و تنها به خودتان بستگي دارد.
    * توانايي ها، استعدادها و موفقيتهاي خود را جشن بگيريد.
    * خود را به خاطر اشتباهاتي كه مرتكب گشته ايد عفو كنيد.
    * بروي نقاط ضعف خود تمركز نكنيد. هر انساني نقاط ضعف خاص خود را دارد.
    * با حقوق فردي خود آشنا شده و از آنها پيروي كنيد.
    * از تحقير و سرزنش خود دوري كرده و مثبت انديشي را فرا گيريد.
    * خود را بر اساس يك سري استانداردهاي منطقي و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهيد.
    * ياد بگيريد كه شما يك انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصميم گيريهاي زندگيتان ميباشيد.
    * بياموزيد كه با پشتكار و سماجت قادر خواهيد بود به موفقيت دست يابيد.
    * بياموزيد كه شما نيازي به تلاش بي وقفه براي كامل گشتن نداريد.
    * خودتان تعيين كننده مفهوم موفقيت باشيد


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    نويسنده: مهران

  2. #12
    Banned Kolubive's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    Dangerzoneِ
    پست ها
    779

    پيش فرض

    عصبانيت :
    در بسياري از موارد ، عصبانيت ناشي از خطاهاي شناختي است . درست مثل افسردگي ، بسياري از تصورات و برداشتهايتان يك طرفه ، مخدوش ، و به عبارت خيلي ساده اشتباه اند . وقتي جاي افكار تحريف شده را با طرز تلقي هاي واقع بينانه تري عوض مي كنيد ، احساس ديگري پيدا مي كنيد . و دوباره زمام امور خويش را بدست مي گيريد .
    حال ببينيم كدام يك از خطاهاي شناختي بيشتر سبب عصبانيت هستند . يكي از مشكلات مهم همان برچسب زدن است وقتي از شدت عصبانيت كسي را « بي ارزش » ، « آشغال » ، « تفاله » و چيزهايي از اين قبيل مي خوانيد . او را با همين خصوصيات مي بينيد . ممكن است كسي از صميميت شما سوء استفاده كرده باشد و مسلماً حق داريد كه برنجيد .
    امّا وقتي به كسي برچسب مي زنيد جوهر و خميره اش را مورد سوال قرار مي دهيد . به عبارت ديگر به جاي آنكه عملش را نكوهش كنيد . خشمتان را متوجه حالت وجودي خود او مي كنيد .
    با اين سياست همة خصوصيات طرف مقابل را ناپسند مي بينيد و فراموش مي كنيد كه امتيازاتي هم دارد . ( ناديده گرفتن امر مثبت ) . در نتيجه عصبانيت بي هدف به همه جا سر مي كشد . و حال آنكه واقع امر اين است كه در اصل هر انسان مجموعه اي از خوبي ها ، بديها ، منفي ها و مثبت ها و خنثي هاست .
    برچسب زدن فرآيند فكري تحريف شده اي است كه بي علت و بي آنكه واقعيتي در كار باشد ، تصور امتياز و برتري را به شما القا مي كند . در نتيجه تصوير ذهني مخربي درست مي شود . ماجرا از اين قرار است كه با برچسب زدن ، خواسته ها و ناخواسته ديگران را سرزنش مي كنيد . عطش اقدام تلافي جويانه بر وخامت درگيري مي افزايد و احساسات مشابهي در طرف مقابل ، كه بر او خشم گرفته ايد ايجاد مي كند . و برخوردهاي شخصي بوجود مي آورد .
    امّا مشكل چيست ؟ مي خواهيد از عزت نفس خود دفاع كرده باشيد . ممكن است طرف مقابل ، با سرزنش ، توهين و يا انتقاد و يا ساده تر با دوست نداشتن شما و يا رد نقطه نظرهايتان موقعيت شما را به خطر انداخته باشد . و در نتيجه ممكن است . خود را در نبردي حيثيتي بر سر مرگ و زندگي ببينيد . اشكال اين جاست كه بي توجه به اصرار شما ، طرف مقابل به كلي بي ارزش و بي اعتبار نيست و ديگر اينكه واو موقتاً احساس بهتري پيدا كنيد . اين راه مناسبي براي كسب اعتبار و رسيدن به عزت نفس نيست . سرانجام افكار منفي تحريف شده خود شما ، مناعت و عزت نفس تان را از بين مي برد . در دنيا تنها يك نفر و باز هم تكرار مي كنيم ، تنها يك نفر مي تواند عزت نفس شما را به خطر بيندازد . و او كسي جز خود شما نيست . تنها شما هستيد كه ارزشهايتان را بي اعتبار مي كنيد . « ذهن خواني » هم عامل خشم افروز ديگري است . به صرف آنكه خودتان را راضي كرده باشيد . براي اقدام طرف مقابل علت مي تراشيد . متأسفانه اين كارتان هم درست نيست و نمي توانيد به افكار واقعي و انگيزه هاي اقدام طرف مقابل خود پي ببريد . با اين ذهنيت تحت تأثير عصبانيت نمي توانيد درباره درستي و نادرستي پيش فرضهايتان قضاوت كنيد . براي اعتراض به رفتار ناشايست ديگران معمولاً از عباراتي مثل « بي ادب » ، « بي انصافي است » ، « همين است كه مي بيني » ، « آدم احمقي است » و نظاير آن استفاده مي كنيد . اشكال اين قبيل توضيحات اين است كه برچسبهاي اضافي هستند كه اطلاع معتبري فراهم نمي كنند . راستش را بخواهيد گمراه كننده هم هستند .
    خطاي ديگري كه به عصبانيت مي انجامد بزرگ نمايي است . مبالغه دربارة اهميت حادثه ناگوار ، شدت و دوام واكنش احساس را چند برابر مي كند . براي مثال در صف اتوبوس منتظر ايستاده ايد و قرار است كه در جلسه مهمي شركت كنيد اگر بگوييد . « سوارم نخواهد كرد » آيا مبالغه نكرده ايد ؟ مگر هر روز سوار همين اتوبوس نمي شويد ؟ پس چرا حالا نشويد ؟ چرا با اين جملات روحيه خود را خراب مي كنيد .
    « بايدها و نبايدهاي » بي مورد چهارمين نوع خطايي است كه آتش عصبانيت شما را تندتر مي كند . مي بينيد كسي كار ناخوشايندي كرده و به خود مي گوئيد .« نبايد اين كار را مي كرد . » و يا « نبايد كاري را كه مي دانست نمي تواند بكند انجام مي داد . » « بايدها و نبايدهاي » بي منطق ، ناشي از تصور اشتباهي است كه خيال مي كنيد، در هر لحظه و هر مورد كه خواستيد دنيا بايد بر وفق مراد شما باشد . در نتيجه وقتي به آنچه مي خواهيد نمي رسيد . بي جهت ناراحت و عصباني مي شويد . زيرا اسير اين طرز تلقي اشتباه هستيد اگر چيزي ( عشق ، محبت ، مقام ، احترام ، خوبي و غيره ) را مي خواهيد و به آن نمي رسيد ، دنيا ديگر برايتان ارزشي ندارد ، انگار كه با نرسيدن به يك خواسته دنيا به آخر رسيده است . اصرار بر اجابت همة خواسته ها مبناي بسياري از عصيانيت هاي بي مورد شماست . بسياري از افراد مستعد عصبانيت ، با عباراتي نظير « اگر من به كسي خوبي مي كنم » « بايد » قدرم را بداند « بايد » « ممنون و متشكر باشد » ، تلقي خود را با عبارات اخلاقي توجيه مي كند .
    سايرين هم براي خود حقي دارند و اغلب عمل و فكرشان مطابق سليقه شما نيست ، اصرار بر اين كه بايد مطابق ميل و خواسته شما رفتار كنند با اين حق آنها منافات دارد . در واقع عكس آنچه انتظار داريد اتفاق مي اُفتد تصور بي انصافي يا بي عدالتي علت اصلي اغلب عصبانيت هاست . در واقع مي توانيم عصبانيت را احساس ناشي از تصور برخورد غيرمنصفانه بدانيم .
    انصاف نسبي است . حتي اگر قوياً به اين نتيجه رسيده ايد كه عمل طرف مقابل شما منصفانه نيست ، فراموش نكنيد كه او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بي انصافي كرده است و بايد كه او هم براساس نظام ارزشي خودش رفتار مي كند و چه بسا كه به زعم خويش عمل كاملاً منصفانه اي هم انجام مي دهد . بنابراين با توجه به نقطه نظري كه دارد كارش منصفانه است .
    با دو راهنمايي مي توانيد درباره سودمند بودن يا نبودن عصبانيت تصميم بگيريد و فلسفه شخصي مشخصي پيدا كنيد .
    1 ـ آيا عصبانيت من متوجه كسي است كه به عمد و از روي علم و اطلاع و بي دليل رفتار ناشايستي كرده است .
    2 ـ آيا عصبانيت من مفيد است ؟ آيا مرا در رسيدن به هدفم كمك مي كند . و يا نه برعكس به ضررم تمام مي شود ؟

  3. #13
    حـــــرفـه ای Babak_King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    3,928

    10 >>> انواع‌ شخصيتها

    اگر يك‌ آدم‌ فضايي‌ به‌ زمين‌ بيايد و در خيابان‌هاي‌ شهرهاي‌ ما قدم‌ بزند، خيلي‌ زود مي‌فهمد آدم‌هاي‌ زميني‌ به‌ هيچ‌وجه‌ شبيه‌ هم‌ نيستند. يك‌ نفر با كت‌ و شلوار اتو خورده‌ در پياده‌رو راه‌ مي‌رود و يك‌ نفر ديگر با موهايي‌ آبي‌ و شلوار جين‌ روي‌ نرده‌ها اسكيت‌ بازي‌ مي‌كند. حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ هيچ‌ دو نفري‌ شبيه‌ هم‌ زندگي‌ نمي‌كنند، اما طبق‌ يك‌ نظريه‌ روانشناختي‌ مي‌توان‌ شخصيت‌هاي‌ متنوع‌ آدم‌ها را در چند گروه‌ معدود طبقه‌بندي‌ كرد. روانشناس‌ها تاكنون‌ توانسته‌اند 16 تيپ‌ شخصيتي‌ را ميان‌ آدم‌ها شناسايي‌ كنند. تست‌ها و آزمون‌هاي‌ بسياري‌ وجود دارد كه‌ به‌ كمك‌ آنها مي‌توانيد نوع‌ شخصيت‌ خود را بشناسيد. اما آيا واقعا اهميت‌ دارد بدانيم‌ اطرافيان‌مان‌ چه‌ «نوع‌» شخصيتي‌ دارند يا خودمان‌ در كدام‌ گروه‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيريم‌؟
    بدون‌ شك‌ بله‌. شناخت‌ تيپ‌ شخصيتي‌ ديگران‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند راحت‌تر با آنها ارتباط‌ برقرار كنيم‌ و درگيري‌ خود با آنها را به‌ حداقل‌ برسانيم‌. حتي‌ مي‌توان‌ ادعا كرد آدم‌هاي‌ كمي‌ هستند كه‌ از تيپ‌ شخصيتي‌ خود آگاه‌ باشند. اگر شما هنوز نمي‌دانيد در كدام‌ يك‌ از گروه‌هاي‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيريد، بايد هر چه‌ زودتر اقدام‌ كنيد و خودتان‌ را بشناسيد. وقتي‌ طبقه‌ شخصيتي‌ خود را شناختيد و با آن‌ كنار آمديد، خيلي‌ راحت‌تر مي‌توانيد مسير خود را در زندگي‌ انتخاب‌ كنيد و از زندگي‌ لذت‌ ببريد.

    به‌ عنوان‌ مثال‌ بعضي‌ آدم‌ها درون‌گرا هستند و بعضي‌ ديگر برون‌گرا. آدم‌هاي‌ درون‌گرا وقتي‌ خسته‌ هستند، خود را با فكرها و خاطرات‌شان‌ آرام‌ مي‌كنند، در حالي‌كه‌ آدم‌هاي‌ برون‌گرا ممكن‌ است‌ براي‌ رفع‌ خستگي‌ يك‌ ميهماني‌ راه‌ اندازند يا با دوستان‌شان‌ به‌ يك‌ سالن‌ شلوغ‌ بيليارد بروند. حالا فكر كنيد يك‌ آدم‌ درون‌گرا از اين‌ ويژگي‌ شخصيتي‌ خود مطلع‌ نباشد يا به‌ هر دليلي‌ آن‌ را انكار كند. در اين‌ صورت‌ هيچ‌ بعيد نيست‌ كه‌ تا مدت‌ها نتواند خستگي‌هايش‌ را از تن‌ به‌ در كند. چنين‌ آدمي‌ حتي‌ نمي‌داند وقتي‌ او را به‌ يك‌ ميهماني‌ شلوغ‌ دعوت‌ مي‌كنند، بايد چه‌ كار كند. معمولا به‌ ميهماني‌ مي‌رود و خسته‌تر از قبل‌ به‌ خانه‌ برمي‌گردد. كسي‌ كه‌ شخصيت‌ خود را نمي‌شناسد، معمولا خود را به‌ موج‌ اطرافيانش‌ مي‌سپارد و تفريحات‌ آنها را تفريحات‌ خود مي‌انگارد. چنين‌ آدمي‌ ممكن‌ است‌ حتي‌ در انتخاب‌ شغل‌اش‌ هم‌ تحت‌ تاؤير ديگران‌ قرار بگيردأ مثلا ممكن‌ است‌ يك‌ آدم‌ درون‌گرا، مسوول‌ روابط‌ عمومي‌ يك‌ شركت‌ بزرگ‌ شود و به‌ اجبار از صبح‌ تا شب‌ با هزار نفر سر و كله‌ بزند. از سوي‌ ديگر اين‌ خطر براي‌ يك‌ آدم‌ برون‌گرا هم‌ وجود دارد كه‌ برنامه‌نويس‌ كامپيوتري‌ شود و مجبور شود از صبح‌ تا شب‌ به‌ يك‌ مانيتور شانزده‌ اينچي‌ چشم‌ بدوزد. چنين‌ انتخاب‌هاي‌ اشتباهي‌ خيلي‌ راحت‌ ممكن‌ است‌ آدم‌ها را افسرده‌ كند. آدم‌هايي‌ كه‌ به‌ نوع‌ شخصيتي‌ خود وقوف‌ دارند و مسير زندگي‌ خود را بر اساس‌ آن‌ برنامه‌ريزي‌ مي‌كنند، حتي‌ از كار كردن‌شان‌ هم‌ لذت‌ مي‌برند. آنها كساني‌ هستند كه‌ حتي‌ هنگام‌ انجام‌ سخت‌ترين‌ كارها هم‌ متوجه‌ گذر زمان‌ نمي‌شوند، چرا كه‌ شغل‌ آنها چيزي‌ جز خود دروني‌شان‌ نيست‌.
    از سوي‌ ديگر شناخت‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ اطرافيان‌ نيز به‌ همين‌ اندازه‌ مهم‌ و حياتي‌ است‌. اگر يك‌ نفر خصوصيات‌ شخصيتي‌ همسرش‌ را نشناسد، زندگي‌ آرام‌ و راحتي‌ را تجربه‌ نخواهد كرد. البته‌ اين‌ بدان‌ معنا نيست‌ كه‌ حتما آدم‌هايي‌ كه‌ در يك‌ تيپ‌ شخصيتي‌ قرار مي‌گيرند، حق‌ دارند با هم‌ ازدواج‌ كنند. برعكس‌ تجربه‌ نشان‌ داده‌ كه‌ آدم‌ها معمولا به‌ تيپ‌ شخصيتي‌ مخالف‌ خود جذب‌ مي‌شوندأ مثلا آدم‌هاي‌ كم‌ حرف‌ با آدم‌هاي‌ پرحرف‌ دوست‌ مي‌شوند و افراد درون‌گرا به‌ سراغ‌ آدم‌هاي‌ شلوغ‌ و برون‌گرا مي‌روند. اين‌ قبيل‌ انتخاب‌هاي‌ متناقض‌، لزوم‌ شناسايي‌ شخصيت‌ طرف‌ مقابل‌ را بيشتر از قبل‌ مي‌كند. به‌ عنوان‌ مثال‌ خيلي‌ مهم‌ است‌ بدانيد همسر شما از ميهماني‌ خسته‌ مي‌شود يا به‌ نشاط‌ مي‌آيد، مهم‌ است‌ كه‌ بدانيد او ترجيح‌ مي‌دهد به‌ ميهماني‌ برود يا دوست‌ دارد نقش‌ ميزبان‌ را بازي‌ كند، مهم‌ است‌ بدانيد او از چه‌ نوع‌ ميهماني‌هايي‌ خوشش‌ مي‌آيد و حتي‌ اينكه‌ دوست‌ دارد زودتر از بقيه‌ در ميهماني‌ حاضر شود يا ديرتر از بقيه‌. آدم‌ها معمولا درباره‌ چنين‌ مسائل‌ «پيش‌پا افتاده‌يي‌» حرف‌ نمي‌زنند، در صورتي‌كه‌ همين‌ مسائل‌ كوچك‌ ممكن‌ است‌ دلخوري‌ها و تنش‌هاي‌ بيهوده‌يي‌ ايجاد كند.
    از سوي‌ ديگر بسياري‌ از ما معمولا براي‌ شناخت‌ ديگران‌ زحمتي‌ به‌ خود نمي‌دهيم‌. فرض‌ اصلي‌ ما اين‌ است‌ كه‌ همه‌ آدم‌ها شبيه‌ ما هستند. ما فكر مي‌كنيم‌ ديگران‌ بايد با تفريحات‌ ما شادي‌ كنند و با اندوه‌ ما، گريه‌ سر دهند. اما حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ آدم‌ها به‌ هيچ‌ وجه‌ مثل‌ هم‌ فكر نمي‌كنند و مثل‌ هم‌ زندگي‌ نمي‌كنند. اولين‌ شرط‌ يك‌ زندگي‌ اجتماعي‌ بي‌تنش‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ تنوع‌ شخصيتي‌ آدم‌ها احترام‌ بگذاريم‌.
    بسياري‌ از زوج‌ها معمولا بعد از گذشت‌ ده‌ يا حتي‌ بيست‌ سال‌، همراه‌ زندگي‌ خود را مي‌شناسند و مي‌فهمند چطور بايد با او زندگي‌ كنند. آنها روش‌ آزمون‌ و خطا را انتخاب‌ كرده‌اند. به‌ بيان‌ ديگر آنقدر با هم‌ دعوا كرده‌اند و آنقدر با هم‌ درگير شده‌اند كه‌ در نهايت‌ ويژگي‌هاي‌ خاص‌ شخصيتي‌ يكديگر را درك‌ كرده‌اند. اما براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ آگاهي‌، راه‌هاي‌ ديگري‌ هم‌ وجود دارد. شما مي‌توانيد تست‌هاي‌ شخصيتي‌ را امتحان‌ كنيد و اين‌ آزمون‌ها را در اختيار دوستان‌ يا همسر خود نيز قرار دهيد تا از نوع‌ شخصيتي‌ خود و آنها آگاه‌ شويد. مي‌توانيد درباره‌ نتايج‌ آزمون‌ با هم‌ بحث‌ كنيد. مي‌توانيد آزمون‌هاي‌ خاص‌ خودتان‌ را طرح‌ بريزيد. مثلا هنگام‌ صرف‌ شام‌ از دوست‌ يا همسرتان‌ بپرسيد كه‌ ترجيح‌ مي‌دهد هنگام‌ غذا خوردن‌، فضاي‌ خانه‌ روشن‌ باشد يا كم‌نور، ترجيح‌ مي‌دهد موسيقي‌ پخش‌ شود يا تلويزيون‌ روشن‌ باشد. البته‌ وقتي‌ چنين‌ سوال‌هايي‌ را از طرف‌ مقابل‌ خود مي‌پرسيد نبايد توقع‌ داشته‌ باشيد كه‌ او جواب‌ روشني‌ به‌ شما بدهد. بيشتر آدم‌ها در جواب‌ چنين‌ سوال‌هايي‌ مي‌گويند «نمي‌دانم‌»، يا « تا حالا به‌ آن‌ فكر نكرده‌ام‌.» اين‌ كاملا طبيعي‌ است‌. چرا كه‌ بسياري‌ از ما هنوز شخصيت‌ خود را نمي‌شناسيم‌ و اصطلاحا حتي‌ با خودمان‌ هم‌ تعارف‌ داريم‌. ما حتي‌ به‌ اين‌ مساله‌ فكر هم‌ نمي‌كنيم‌ كه‌ ما شخصيت‌ منحصر به‌ فردي‌ داريم‌ و هم‌ ديگران‌ و هم‌ «خود ما» بايد به‌ آن‌ احترام‌ بگذاريم‌.
    شخصيت‌ آدم‌ها تقريبا شبيه‌ دست‌ راست‌ يا دست‌ چپ‌ بودن‌ آنهاست‌. وقتي‌ كودكي‌ به‌ دنيا مي‌آيد، ساختمان‌ ژنتيكي‌اش‌ تعيين‌ مي‌كند كه‌ او با دست‌ راست‌ بنويسد يا با دست‌ چپ‌. دقيقا به‌ همين‌ صورت‌ شخصيت‌ آدم‌ها هم‌ از بدو تولد آنها رقم‌ مي‌خورد. تربيت‌ و محيط‌، شخصيت‌ كودك‌ را كمي‌ تغيير مي‌دهد. افراد نيز معمولا خود را در گذر سال‌ها در معرض‌ آزمايش‌ مي‌گذارند تا ببينند با كدام‌ ويژگي‌هاي‌ شخصيتي‌ راحت‌ترند. اين‌ فرايند كه‌ معمولا تا سن‌ چهل‌ سالگي‌ طول‌ مي‌كشد به‌ فرايند «جستجو به‌ دنبال‌ خود» مشهور است‌. آدم‌ها وقتي‌ از مرز ميانسالي‌ رد مي‌شوند ديگر تحولات‌ شخصيتي‌ را تجربه‌ نمي‌كنند و تا پايان‌ عمر، اخلاق‌شان‌ ؤابت‌ مي‌ماند. شايد براي‌ همين‌ است‌ كه‌ مي‌گويند پيرمردها نسبت‌ به‌ تحولات‌ دنياي‌ بيرون‌ انعطاف‌ كمي‌ دارند. كمتر پيش‌ مي‌آيد مردي‌ كه‌ تا پنجاه‌ سالگي‌ پول‌ خود را جمع‌ كرده‌، ناگهان‌ تصميم‌ بگيرد جهانگرد شود و با ؤروت‌ خود به‌ مسافرت‌ برود. او تا پايان‌ عمر هم‌ پول‌هايش‌ را جمع‌ خواهد كرد.
    از سوي‌ ديگر ممكن‌ است‌ آدم‌ها در مكان‌ها و شرايط‌ مختلف‌، شخصيت‌هاي‌ متفاوتي‌ به‌ خود بگيرند. مثلا يك‌ بچه‌ برون‌گرا و شلوغ‌ معمولا در كلاس‌ درس‌ شخصيتي‌ آرام‌ و سربه‌زير نشان‌ مي‌دهد، يا يك‌ مدير درون‌گرا در شركت‌ خود ممكن‌ است‌ چهره‌ يك‌ آدم‌ خوش‌مشرب‌ و جمع‌گرا را به‌ خود بگيرد.
    تغيير شخصيتي‌ ممكن‌ است‌ در لايه‌هاي‌ دروني‌تر هم‌ خودنمايي‌ كند. مثلا دو دوست‌ كه‌ مي‌خواهند با هم‌ به‌ مسافرت‌ بروند معمولا تحت‌ تاؤير شخصيت‌ يكديگر قرار مي‌گيرند و خود را با هم‌ تطبيق‌ مي‌دهند. اين‌ تغيير موقت‌ ممكن‌ است‌ موجب‌ شود آنها لايه‌هايي‌ ناشناخته‌ از درون‌ خود را كشف‌ كنند و بقيه‌ عمر آن‌ را خط‌ مشي‌ زندگي‌ خود قرار دهند. مثلا فرض‌ كنيد كه‌ يكي‌ از اين‌ دو همسفر، شخصيتي‌ برنامه‌ريز و حسابگر داشته‌ باشد. او از يك‌ هفته‌ پيش‌ همه‌ مسير مسافرت‌ را روي‌ نقشه‌ علامت‌گذاري‌ كرده‌ و مي‌داند شب‌ها بايد در كدام‌ هتل‌ اقامت‌ كنند يا در كدام‌ رستوران‌ غذا بخورند. اما همسفر ديگر ممكن‌ است‌ آدمي‌ بي‌مبالات‌ باشدأ از آن‌ دست‌ آدم‌هايي‌ كه‌ لباس‌هايش‌ را يك‌ ساعت‌ قبل‌ از سفر در ساكي‌ انداخته‌ و اصلا برايش‌ مهم‌ نيست‌ در اين‌ سفر چه‌ اتفاق‌هايي‌ برايش‌ خواهد افتاد. او معتقد است‌ هر چه‌ پيش‌ آيد، خوش‌ آيد.
    حال‌ همسفري‌ اين‌ دو شخا مي‌تواند زندگي‌ هر كدام‌ از آنها را دچار تحولي‌ اساسي‌ كند. شخا برنامه‌ريز شايد بتدريج‌ متوجه‌ شود كه‌ زيادي‌ مسائل‌ را سخت‌ مي‌گيرد و شخا بي‌مبالات‌ ممكن‌ است‌ در پايان‌ سفر به‌ اين‌ نتيجه‌ برسد كه‌ با كمي‌ نظم‌، مي‌تواند بيشتر از زندگي‌ لذت‌ ببرد. تغيير مسير زندگي‌ ممكن‌ است‌ خيلي‌ راحت‌ و سريع‌ اتفاق‌ بيفتد. اما از سوي‌ ديگر اين‌ خطر هم‌ وجود دارد كه‌ فرد بر سر يك‌ دو راهي‌ قرار بگيرد كه‌ نتواند از ميان‌ آنها يكي‌ را برگزيند. دراين‌ مواقع‌ مي‌گوييم‌ فرد دچار «بحران‌ هويت‌» شده‌ است‌.
    بحران‌ شخصيتي‌ هنگامي‌ به‌ وجود مي‌آيد كه‌ آدم‌ها از ويژگي‌هاي‌ غالب‌ شخصيتي‌ خود خسته‌ مي‌شوند و آنها را تكرار مي‌يابند، اما از سوي‌ ديگر توانايي‌ تغيير شخصيت‌ خود را هم‌ ندارند. مثلا يك‌ آدم‌ درون‌گرا كه‌ هميشه‌ با اتوبوس‌ سر كار خود مي‌رفته‌، ممكن‌ است‌ يك‌ بار بطور اتفاقي‌ به‌ اسكي‌ برود و حسرت‌ بخورد چرا زودتر اين‌ دنياي‌ مهيج‌ را تجربه‌ نكرده‌ است‌. چنين‌ آدمي‌ وقتي‌ به‌ خانه‌ برمي‌گردد مدام‌ به‌ خود لعنت‌ مي‌فرستد، زندگي‌ يكنواخت‌ خود را زير سوال‌ مي‌برد و آرزو مي‌كند اي‌ كاش‌ دوستانش‌ به‌ جاي‌ حرف‌ زدن‌ درباره‌ موضوعات‌ فلسفي‌ و سياسي‌، كمي‌ هم‌ اهل‌ تفريح‌هاي‌ جوانانه‌ بودند. او ممكن‌ است‌ مدل‌ موهايش‌ را تغيير دهد يا دوستان‌ جديدي‌ براي‌ خود انتخاب‌ كند، اما كارها نه‌ تنها بحران‌ شخصيتي‌ او را حل‌ نمي‌كند، بلكه‌ آن‌ را حادتر نيز مي‌كند. او زبان‌ دوستان‌ جديدش‌ را درك‌ نمي‌كند، شوخي‌هاي‌ آنها در نگاهش‌ بي‌ادبانه‌ جلوه‌ مي‌كنند و موسيقي‌هايي‌ كه‌ آنها گوش‌ مي‌دهند براي‌ او سرسام‌آور است‌. بحران‌ شخصيتي‌ معمولا با بازگشت‌ شخا به‌ زندگي‌ اول‌ يا حل‌ شدن‌ او در زندگي‌ دوم‌ تمام‌ مي‌شود. اما اين‌ امكان‌ هم‌ وجود دارد كه‌ فرد هميشه‌ در اين‌ برزخ‌ باقي‌ بماند و از زندگي‌ خود عذاب‌ ببرد.

    آنچه‌ در زير مي‌آيد توضيحي‌ كوتاه‌ بر شانزده‌ نوع‌ تيپ‌ شخصيتي‌ است‌ و توضيح‌ اينكه‌ هر كدام‌ از آنها بهتر است‌ جذب‌ چه‌ حرفه‌يي‌ شوند. با مرور گذراي‌ آنها شايد بهتر بتوانيد به‌ تفاوت‌ شخصيتي‌ آدم‌ها پي‌ببريد و بيشتر به‌ اختلاف‌هاي‌ ميان‌ آدم‌ها احترام‌ بگذاريد.

    1( ذهن‌ برتر: آنها ترجيح‌ مي‌دهند تنها كار كنند، چون‌ تحمل‌ هيچ‌ اشتباهي‌ را ندارند و خود را كامل‌ و بدون‌ نقا مي‌دانند. هميشه‌ مسائل‌ عملي‌ را بر ارزش‌هاي‌ ذهني‌ ترجيح‌ مي‌دهند. هميشه‌ اهدافي‌ در ذهن‌ دارند و با جمع‌ آوري‌ اطلاعات‌ پراكنده‌، آينده‌ را پيش‌ چشم‌ ترسيم‌ مي‌كنند. آنها معدودترين‌ و كمياب‌ترين‌ تيپ‌ شخصيتي‌ در جهان‌ هستند. وقتي‌ تصميم‌ به‌ انجام‌ كاري‌ مي‌گيرند به‌ ندرت‌ تغييري‌ در نيت‌ خود مي‌دهند. در مواقع‌ استرس‌ معمولا به‌ كارهاي‌ فيزيكي‌ و عيني‌ نظير خوردن‌ و خريد كردن‌ و تماشاي‌ تلويزيون‌ رو مي‌آورند. حس‌ طنز خوبي‌ دارند. بهتر است‌ جذب‌ علوم‌ و شغل‌هاي‌ فني‌ شوند.

    2( مشاور: او به‌ دنبال‌ معناي‌ زندگي‌ خود است‌ و مدام‌ مي‌كوشد بينش‌ خود از دنياي‌ اطراف‌ را تقويت‌ كند. او زندگي‌ خود را وقف‌ ديگران‌ كرده‌ است‌. ممكن‌ است‌ سه‌ ساعت‌ از وقت‌ با ارزش‌ خود را به‌ گپ‌ زدن‌ با يك‌ نفر اختصاص‌ دهد تا طرف‌ مقابل‌، قابليت‌هاي‌ دروني‌ خود را كشف‌ كند. خود را مودب‌، صلح‌طلب‌ و محتاط‌ جلوه‌ مي‌دهد. براي‌ ديگران‌ شناخت‌ شخصيت‌ دروني‌ او بسيار دشوار است‌ اما او پيچيده‌ ترين‌ روابط‌ زندگي‌ را براحتي‌ درك‌ مي‌كند. وقتي‌ دچار استرس‌ مي‌شود، بايد به‌ چيزهاي‌ اطراف‌ خود سر و سامان‌ بدهد، حتي‌ اگر آن‌ چيز كابينت‌ آشپزخانه‌اش‌ باشد. تعداد دوستانش‌ كم‌ است‌، اما با آنها خيلي‌ نزديك‌ و صميمي‌ است‌.

    3( بازوي‌ اجرايي‌: آنها عاشق‌ آدم‌ها، تفريح‌ و دنياي‌ اطراف‌شان‌ هستند. به‌ كارهاي‌ «يدي‌» تمايل‌ بيشتري‌ دارند و معمولا كتاب‌ خواندن‌ و درس‌ خواندن‌ را چندان‌ جدي‌ نمي‌گيرند. اجتماعي‌ و بانشاط‌ هستند وديگران‌ را هم‌ به‌ نشاط‌ مي‌آورند. ممكن‌ است‌ به‌ تعهدات‌ خود عمل‌ نكنند، چون‌ بيشتر وقت‌شان‌ را به‌ تفريح‌ مي‌گذرانند. آنها اصلا براي‌ قانون‌ها احترام‌ قايل‌ نيستند و زندگي‌شان‌ از روال‌ منظمي‌ پيروي‌ نمي‌كند. معمولا آدم‌ها جذب‌ شخصيت‌ آنها مي‌شوند. آدم‌هاي‌ اطراف‌شان‌ را بخوبي‌ تحت‌ نظر دارند و احتياجات‌ آنها را مي‌دانند. در زمان‌ حال‌ زندگي‌ مي‌كنند و نتايج‌ كارهاي‌شان‌ را به‌ فراموشي‌ مي‌سپارند.

    4( حامي‌: آدم‌هاي‌ گرم‌ و مهرباني‌ كه‌ به‌ سنت‌ها احترام‌ مي‌گذارند. تعهد و نظمي‌ كه‌ آنها در انجام‌ كارها از خود نشان‌ مي‌دهند، در هيچ‌ گروه‌ ديگري‌ ديده‌ نمي‌شود. وفاداري‌ آنها زبانزد همه‌ است‌. با تغييرات‌ بنيادين‌ مخالفند. آنها به‌ آدم‌هاي‌ ديگر كمك‌ مي‌كنند و به‌ حريم‌ خصوصي‌ ديگران‌ احترام‌ مي‌گذارند. زنان‌ بيشترين‌ افراد اين‌ گروه‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. آنها دوستدار مناسبت‌هاي‌ اجتماعي‌ نظير اعياد هستند و براي‌ برپايي‌ آنها هر كاري‌ مي‌كنند. از درگيري‌ با ديگران‌ اجتناب‌ مي‌كنند اما خيلي‌ وقت‌ها هم‌ از بيان‌ عقايد عجيب‌ خود ابايي‌ ندارند. معمولا خاطرات‌ زيادي‌ از زندگي‌شان‌ در خاطر دارند تا براي‌ ديگران‌ تعريف‌ كنند و به‌ كمك‌ آنها ادعاي‌ خود را ؤابت‌ نمايند. بهتر است‌ مشاغلي‌ انتخاب‌ كنند كه‌ در آن‌ با ديگران‌ ارتباط‌ رو در رو داشته‌ باشند.

    5( خلاق‌: آنها پر انرژي‌ و نوآور هستند و الهام‌بخش‌ همه‌ اطرافيان‌شان‌ به‌ حساب‌ مي‌آيند. از كار كردن‌ در محيط‌هاي‌ منعطف‌ و مفرح‌ لذت‌ مي‌برند. معمولا اجتماعي‌ و خوش‌ برخورد هستند. با همه‌ خلاقيت‌شان‌ اصلا بطور منطقي‌ فكر نمي‌كنند. مغز آنها انباشته‌ از ايده‌هاي‌ نو و پراكنده‌ است‌ كه‌ بسياري‌شان‌ به‌ كار هيچ‌ كس‌ حتي‌ خودشان‌ هم‌ نمي‌آيد. دلشان‌ به‌ حال‌ همه‌ مي‌سوزد، اما نمي‌توانند براي‌ آنها كاري‌ كنند. آنها به‌ همه‌ اطرافيان‌شان‌ كمك‌ مي‌كنند و از آنها هم‌ توقع‌ چنين‌ كاري‌ را دارند. همه‌ انرژي‌ خود را روي‌ پروژه‌هاي‌ جديد مي‌گذارند. آنها در مواقع‌ استرس‌ عصبي‌ مي‌شوند و تمركز خود را از دست‌ مي‌دهند. چنين‌ شخصيتي‌ خيلي‌ راحت‌ ممكن‌ است‌ درگير مسائل‌ پيش‌ پا افتاده‌ شود.

    6( راهبر: آنها مديراني‌ بالقوه‌ هستند. همه‌ چيز را از بالا نگاه‌ مي‌كنند و براي‌ هر كار، استراتژي‌ خاصي‌ مي‌ريزند. خود را مستقل‌ و منطقي‌ جلوه‌ مي‌دهند. معمولا نيازهاي‌ عاطفي‌ مردم‌ را ناديده‌ مي‌گيرند. آنها بسرعت‌ نقطه‌ ضعف‌ يك‌ سازمان‌ را شناسايي‌ و رفع‌ مي‌كنند. دوست‌ دارند كارها را در مقياس‌ كلان‌ رفع‌ و رجوع‌ كنند و معمولا كارهاي‌ جزيي‌ را به‌ ديگران‌ واگذار مي‌كنند. از شغل‌ خود راضي‌اند و از آن‌ لذت‌ مي‌برند. آنها ممكن‌ است‌ چالش‌انگيزترين‌ مسائل‌ را مطرح‌ كنند تا فقط‌ بحث‌ راه‌ بيندازند و خودنمايي‌ كنند. در شرايطي‌ كه‌ نتوانند قدرت‌ خود را به‌ كار گيرند، عصبي‌ و پرخاشگر مي‌شوند. معمولا زندگي‌ شخصي‌شان‌ را فداي‌ كارشان‌ مي‌كنند.

    7( متفكر بزرگ‌: او معمولا با صداي‌ بلند حرف‌ مي‌زند و از كارهاي‌ روزمره‌ خيلي‌ زود خسته‌ مي‌شود. هميشه‌ به‌ دنبال‌ فرصت‌هاي‌ جديد مي‌گردد و از دست‌ و پنجه‌ نرم‌ كردن‌ با مشكلات‌ لذت‌ مي‌برد. فكر مي‌كند خودش‌ براي‌ خودش‌ كافي‌ است‌ و كمتر به‌ ديگران‌ وابستگي‌ نشان‌ مي‌دهد. ممكن‌ است‌ به‌ او شغل‌ پر در آمدي‌ پيشنهاد شود و او بعد از يك‌ هفته‌ بخاطر يكنواخت‌ بودن‌ كار، از آن‌ استعفا دهد. معمولا خيلي‌ صريح‌ و رك‌ است‌ و از اينكه‌ ديگران‌ را بيازارد، ابايي‌ ندارد.

    8( ناظر: آنها به‌ زندگي‌ خود در خانه‌ و در محل‌ كار نظم‌ عجيبي‌ مي‌بخشند و ديگران‌ را هم‌ مجبور مي‌كنند به‌ اين‌ نظم‌ احترام‌ بگذارند. رسيدن‌ به‌ هدف‌ براي‌ آنها مهمترين‌ چيز است‌. ممكن‌ است‌ كساني‌ كه‌ از اصول‌ آنها پيروي‌ نمي‌كنند را براحتي‌ بيازارند. مدام‌ در حال‌ نقشه‌ ريختن‌ وبرنامه‌ريزي‌ هستند. از بي‌نظمي‌ و هرج‌ و مرج‌ بيشتر از هر چيز ديگر در جهان‌ نفرت‌ دارند. دوست‌ دارند جذب‌ مشاغلي‌ شوند كه‌ در آنها محدوده‌ كاري‌ هر كس‌ دقيقا تعيين‌ شده‌ باشد. وقتي‌ عصبي‌ مي‌شوند حرف‌ هيچ‌ كس‌ را جز خود قبول‌ ندارند. معمولا به‌ مشاغل‌ مديريتي‌ روي‌ مي‌آورند و ترجيح‌ مي‌دهند با آدم‌هايي‌ نظير خود رفت‌ و آمد كنند.

    9( آرمان‌گرا: آنها جهان‌ را تنها بر اساس‌ ارزش‌هاي‌ دروني‌ خود معنا مي‌كنند. تمركز اصلي‌شان‌ بر رشد شخصيت‌ خود و سعادتمند كردن‌ ديگران‌ است‌. خود را بخشنده‌ و آرام‌ جلوه‌ مي‌دهند، اما گاه‌ به‌ حد غيرقابل‌ تحملي‌ لجوج‌ مي‌شوند. هدف‌ اصلي‌ آنها در زندگي‌ اين‌ است‌ كه‌ جهان‌ را تبديل‌ به‌ جاي‌ بهتري‌ براي‌ زيستن‌ كنند. تمايلات‌ گياهخواري‌ دارند. از بحث‌ كردن‌ درباره‌ موضوعات‌ مختلف‌ و متنوع‌ لذت‌ مي‌برند. معمولا منعطف‌ هستند و دنيا را سخت‌ نمي‌گيرند. طبعي‌ آرام‌ دارند. وقتي‌ دچار استرس‌ مي‌شوند هم‌ ايمان‌شان‌ را به‌ خود از دست‌ مي‌دهند و هم‌ ديگران‌ را به‌ باد انتقاد مي‌گيرند. از آنها به‌ دروغ‌ تعريف‌ نكنيد. آنها خنده‌هاي‌ دروغين‌ شما را براحتي‌ تشخيا مي‌دهند.

    10( ميانجي‌: آدم‌هاي‌ شادابي‌ كه‌ معمولا نيازهاي‌ ديگران‌ را برتر از نيازهاي‌ خود مي‌دانند و براي‌ برآورده‌ ساختن‌ آنها تلاش‌ مي‌كنند. هميشه‌ آدم‌ها را گرد هم‌ مي‌آورند و سعي‌ مي‌كنند گروه‌ تشكيل‌ دهند. خود را باهوش‌ و حساس‌ جلوه‌ مي‌دهند. مي‌خواهند همه‌ شبيه‌ هم‌ باشند و با هم‌ هماهنگي‌ داشته‌ باشند. برون‌گرا هستند، اما احساسات‌ آنها را هم‌ نمي‌توان‌ دست‌ كم‌ گرفت‌. كمتر پيش‌ مي‌آيد كه‌ محيط‌ كاري‌ خود را تغيير دهند. عاشق‌ زندگي‌ شلوغ‌ و پرماجرا هستند.

    11( مصمم‌: آنها مخترع‌هاي‌ ذاتي‌ هستند. به‌ زندگي‌ عشق‌ مي‌ورزند و آماده‌اند براي‌ هر مساله‌يي‌ راه‌ حلي‌ ارايه‌ دهند تا چرخ‌ها از حركت‌ باز نايستند. هميشه‌ گوش‌ به‌ زنگ‌ هستند تا مشكلات‌ را شناسايي‌ و رفع‌ كنند. اگر تصميمي‌ بگيرند، تا آن‌ را عملي‌ نكرده‌اند، دست‌ از تلاش‌ نمي‌كشند. فعال‌ و منعطف‌ هستند، اما قوانين‌ دست‌ و پا گير ممكن‌ است‌ آنها را عصبي‌ كند. چشم‌ بسته‌ خود را درون‌ هر نوع‌ موقعيتي‌ پرتاب‌ مي‌كنند. ديگران‌ هميشه‌ شيفته‌ رفتار مصمم‌ و پرنشاط‌ آنها هستند. معمولا تمايلي‌ به‌ خواندن‌ شعر ندارند.

    12( واقع‌ گرا:آنها كارمندان‌ منظمي‌ هستند كه‌ هميشه‌ كارهايشان‌ را سر موقع‌ تحويل‌ مي‌دهند. به‌ قوانين‌ باور دارند و به‌ آنها احترام‌ مي‌گذارند. خود را ؤابت‌ و استوار نشان‌ مي‌دهند. ممكن‌ است‌ در نگاه‌ بيروني‌ بيش‌ از حد سخت‌گير و منطقي‌ به‌ نظر برسند، اما آنها اهميتي‌ نمي‌دهند كه‌ ديگران‌ درباره‌ آنها چه‌ فكري‌ كنند. صادق‌ و راستگو هستند و از ديگران‌ نيز چنين‌ توقعي‌ دارند. معمولا بدبين‌ هستند و بدترين‌ پيش‌بيني‌هاي‌ ممكن‌ را از شرايط‌ ارايه‌ مي‌دهند. عقايد و تجربه‌هاي‌ شخصي‌شان‌ را تنها با دوستان‌ صميمي‌شان‌ در ميان‌ مي‌گذارند. جذب‌ مشاغلي‌ مي‌شوند كه‌ تصميم‌گيري‌ در آن‌ وابسته‌ به‌ معيارهاي‌ علمي‌ است‌، نه‌ سليقه‌ شخصي‌.

    13( مربي‌: آنها براي‌ آدم‌هاي‌ بزرگ‌ احترام‌ زيادي‌ قايل‌اند. خود را آرام‌، آگاه‌ و بالغ‌ جلوه‌ مي‌دهند. ممكن‌ است‌ دست‌ به‌ تصميماتي‌ بزنند كه‌ به‌ ديگران‌ آسيب‌ برساند. ترجيح‌ مي‌دهند كارهايي‌ داشته‌ باشند كه‌ هر روز آن‌ مثل‌ روز قبل‌ باشد. آنها جزيياتي‌ كه‌ برايشان‌ مهم‌ است‌ نظير تاريخ‌ تولد يا سالگرد ازدواج‌ دوستان‌شان‌ را خوب‌ به‌ خاطر مي‌سپارند. به‌ احساسات‌ ديگران‌ احترام‌ مي‌گذارند. معمولا جذب‌ شغل‌هايي‌ مي‌شوند كه‌ بتوانند به‌ ديگران‌ كمك‌ كنند.

    14( برنامه‌ريز: آنها ساكت‌ و كنجكاو هستند. زياد زندگي‌ را سخت‌ نمي‌گيرند و معمولا ذهنيتي‌ منطقي‌ و عيني‌ دارند. هنگامي‌ كه‌ با مشكلي‌ مواجه‌ مي‌شوند ابتدا سعي‌ مي‌كنند علت‌ آن‌ را پيدا كنند و بعد آن‌ را حل‌ كنند. فرديت‌گرا هستند. ممكن‌ است‌ حواس‌ پرت‌ باشند و ساده‌ترين‌ چيزهاي‌ روزمره‌ نظير پرداخت‌ صورت‌حساب‌ رستوران‌ يا فيش‌ تلفن‌ و برق‌ را فراموش‌ كنند. بيشتر كساني‌ كه‌ از شغل‌ خود ناراضي‌ هستند در اين‌ گروه‌ قرار مي‌گيرند. آنها از فكر كردن‌ به‌ مسائل‌ ذهني‌ و انتزاعي‌ لذت‌ مي‌برند. در موقع‌ استرس‌ ممكن‌ است‌ كنترل‌ خود را از دست‌ بدهند و داد و فرياد راه‌ بيندازند. دوست‌دارند جذب‌ مشاغلي‌ شوند كه‌ در آن‌ به‌ تخصصي‌ خاص‌ نياز است‌.

    15( صلح‌ طلب‌: آنها بشدت‌ احساسي‌ هستند و براي‌ آزادي‌هاي‌ فردي‌ خود ارزش‌ قايلند. برايشان‌ مهم‌ است‌ كه‌ ديگران‌ چه‌ احساسي‌ دارند. ديگران‌ معمولا سكوت‌ آنها را حمل‌ بر ناتواني‌شان‌ مي‌كنند، در حالي‌كه‌ اينطور نيست‌. آنها نسبت‌ به‌ آنچه‌ اطراف‌شان‌ اتفاق‌ مي‌افتد حساس‌ هستند و مي‌كوشند به‌ ديگران‌ كمك‌ كنند. به‌ حيوانات‌ توجه‌ خاصي‌ دارند و با آنها مهربان‌ هستند. به‌ روابط‌ دوستانه‌ و صميمي‌ احترام‌ مي‌گذارند اما مدت‌ها طول‌ مي‌كشد كه‌ كسي‌ بتواند آنها را بشناسد و با آنها صميمي‌ شود. از خواندن‌ كتاب‌هاي‌ تاريخي‌ متنفرند. اگر مشكلي‌ پيش‌ بيايد معمولا خودشان‌ را ملامت‌ مي‌كنند و كسي‌ را جز خود مقصر نمي‌دانند. جذب‌ مشاغلي‌ مي‌شوند كه‌ در آن‌ مي‌توان‌ به‌ ديگران‌ فايده‌ رساند.

    16( حلال‌ مشكلات‌: آنها سوپرمن‌هايي‌ هستند كه‌ خود را به‌ دل‌ مشكلات‌ مي‌اندازند تا آنها را حل‌ كنند. شخصيتي‌ درون‌گرا دارند و به‌ جاي‌ احساسات‌، بيشتر روي‌ فكرشان‌ متمركزند. آنها با توجه‌ به‌ وقايع‌ موجود دست‌ به‌ تصميم‌ مي‌زنند و كاري‌ به‌ دنياهاي‌ ذهني‌ و خيالي‌ ندارند. مي‌توانند حجم‌ انبوهي‌ از اطلاعات‌ را بسرعت‌ تجزيه‌ و تحليل‌ كنند. اگر يك‌ ساعت‌ پيش‌ روي‌ آنها بگذاريد، براحتي‌ طرز كار آن‌ را مي‌فهمند. آنها مشكلات‌ را بدون‌ سر و صدا حل‌ مي‌كنند و به‌ هيچ‌ وجه‌ نمي‌خواهند خود را قهرمان‌ جلوه‌ دهند. معمولا تحمل‌ يك‌ شغل‌ ؤابت‌ را ندارند و خيلي‌ زود از سمت‌هاي‌ خود استعفا مي‌دهند. تمايل‌ آنها به‌ ريسك‌ كردن‌ بسيار زياد است‌. در مواقع‌ استرس‌ ممكن‌ است‌ گريه‌ سر دهند. شناخت‌ آنها بسيار سخت‌ است‌ چون‌ هيچ‌ چيز از خود بروز نمي‌دهند.

    در پايان‌ بايد بگويم‌ نظريه‌ انواع‌ شخصيتي‌ اگر چه‌ بسيار مشهور است‌، اما مورد تاييد همه‌ روانشناسان‌ نيست‌. برخي‌ روانشناس‌ها معتقدند طبقه‌بندي‌ آدم‌ها در گروه‌هاي‌ مختلف‌ به‌ آنها اين‌ بهانه‌ را مي‌دهد كه‌ از زير خيلي‌ كارها شانه‌ خالي‌ كنند يا مسير زندگي‌ شان‌ را به‌ بيراهه‌ اندازند. مثلا اگر به‌ آدم‌ درون‌گرايي‌ بگوييد لذت‌ بردن‌ او از خواب‌ كاملا طبيعي‌ است‌، هيچ‌ بعيد نيست‌ همه‌ عمر خود را روي‌ تخت‌ خواب‌ به‌ رويابافي‌ بگذراند. از سوي‌ ديگر نوع‌ شخصيتي‌ يك‌ نفر به‌ معناي‌ همه‌ چيز او نيست‌. دو نفر با خصوصيات‌ مشترك‌ شخصيتي‌ ممكن‌ است‌ در شرايط‌ يكسان‌ رفتار متفاوتي‌ از خود نشان دهند.

    منبع:روزنامه اعتماد

  4. #14
    حـــــرفـه ای Babak_King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    3,928

    12 عشق چيست؟ (علمي)

    جان كورن ول
    ترجمه: على ملائكه

    عشق يكى از موضوعات مورد توجه دانشمندان در سال هاى اخير بوده به خصوص عشق ميان مرد و زن يا عشق رمانتيك _ به عنوان پديده اى عميقا فيزيكى _ هدف كنكاش هاى علمى قرار گرفته است. در عشق رمانتيك سلول هاى عصبى، هورمون ها، مغز و فشار خون، قلب و معده در حالتى از شوريدگى قرار مى گيرند. جالينوس پزشك مشهور يونانى در قرن دوم ميلادى اصرار داشت كه عاشق شدن موضوعى مربوط به اخلاط چهارگانه بدن است، به عبارت ديگر هنگامى كه تعادل صفرا و سودا و بلغم و خون به هم مى خورند. اين نظريه اخلاط اربعه تا قرن نوزدهم دوام آورد و در اين هنگام بود كه با نظريه هاى جديد در مورد زيست شناسى سلولى جايگزين شد. اما با اين وجود متخصصان نوين فيزيولوژى (كاركردشناسى) بدن نيز عشق رمانتيك را ناشى از مواد شيميايى طبيعى قدرتمندى در بدن مى دانند. ماده شيميايى كه به خصوص مورد تحقيق قرار گرفته است مولكولى به نام فنيل اتيلامين (PEA) است. فنيل اتيلامين نوعى آمفتامين طبيعى است كه باعث تركيب مغز و دستگاه عصبى مركزى مى شود. PEA تجربه سرخوشى، تنفس سريع، افزايش ضربان قلب، گشادى مردمك، آزادى ترشحات بودار از پوست - كه مى تواند طرف مقابل را اغوا كند _ را ايجاد مى كند. نقطه اصلى اين تحولات در مغز است. بخش هاى مختلف مغز نقش هاى مختلفى ايفا مى كنند. قشر خارجى مغز يا كورتكس كه در مراحل متاخر تكامل به وجود آمده است، به تفكر منطقى و هوش مربوط است. مغز ميانى يا دستگاه ليمبيك عواطف ما را كنترل مى كند. در محل اتصال نخاع به مغز يا بصل النخاع نيز يك هسته درونى (هسته دم دار) وجود دارد كه رفتارهاى غريزى بدوى تر مثل تعيين قلمرو، جفت گيرى و جست وجو براى پاداش را تحت تسلط دارد و آن را با توجه به اينكه در مراحل ابتدايى تر تكامل به وجود آمده «مغز خزندگان» هم مى نامند.
    هنگامى كه دو پژوهشگر يكى سميرزكى انگليسى متخصص عصب شناسى و روان شناس و انسان شناس آمريكايى هلن فيشر از تصويربردارى با تشديد مغناطيسى (MRI) براى كاوش اساس عصبى عشق استفاده كردند، متوجه شدند مغزهاى داوطلبان مورد بررسى آنها كه در آن هنگام دوره اى از عاشق شدن را مى گذراندند دقيقا در همين «هسته دم دار» فعال است. تصور بر اين است اين هسته يا به اصطلاح «مغز خزندگان» از لحاظ تكاملى در شصت و پنج ميليون سال پيش به وجود آمده باشد. هرچه آزمودنى ها مشتاق تر بودند اين هسته در آنها فعال تر بود.
    هسته دم دار مستقيما به دستگاه ليمبيك اتصال دارد. در جريان عشق رمانتيك موسيقى ملايم عقل ناشى از كورتكس مغز در ميان هياهوى طبل نوازى هسته دم دار و دستگاه ليمبيك گم مى شود و آبشارى از آزادى ماده PEA در مغز به وجود مى آيد. در همان زمان ميزان آدرنالين هم افزايش مى يابد و آزاد شدن ماده شيميايى ديگرى به نام دوپامين را باعث مى شود. دوپامين باعث افزايش توجه هدفمند، بنيه و انرژى فرد كه همه آنها بر گرفتن پاداش متمركزند مى شود. در همان حالى كه اين مواد شيميايى قدرتمند مسيرهاى عصبى را تهييج مى كنند، باعث مهار يك واسطه شيميايى عصبى به نام سروتونين مى شوند.
    سروتونين باعث كنترل اعمال تكانه اى، رفتارهاى وسواسى و اشتياق هاى شديد مى شود، اين پيام رسان عصبى در به وجود آمدن احساس قدرت براى عمل كردن و احساس تسلط بر امور به ما كمك مى كند. افت ميزان سروتونين در مغز در ايجاد اختلالاتى مثل حملات وحشت زدگى، اضطراب افسردگى و رفتارهاى شيدايى (مانى) دخالت دارد. در سال هاى اخير براى درمان بيماران مبتلا به اختلال وسواس فكرى و عملى _ مثلا آنهايى كه مرتبا بى اراده دست هايشان را مى شويند يا مبتلا به پرخورى عصبى هستند _ داروى فلوكستين (پروزاك) تجويز مى شود؛ اين دارو، سروتونين كاهش يافته در محل اتصال سلول هاى عصبى (سيناپس ها) را افزايش مى دهد. امروزه دانشمندان مى گويند دواى درد عشق يا شفادهنده مريضان عشق هم تجويز مقدار مناسبى فلوكستين يا پروزاك است! اما هنگامى كه به درد عشق مبتلاييم، به حسادت عشقى مبتلا مى شويم يا زندگى زناشويى مان در هم مى ريزد از لحاظ شيميايى چه اتفاقى در مغز رخ مى دهد؟ عاشق به مواجهه مداوم با معشوق نيازمند است تا هيجانات ناشى از سيلاب فنيل اتيلامين در مغزش را اطفا كند. هر مانعى در راه اين مواجهه، تنها ميزان رها شدن فنيل اتيلامين را بيشتر كرده و حتى باعث فقدان بيشتر سروتونين در مغز مى شود و به اين ترتيب به اصطلاح آتش عشق را تندتر مى كند. اين تغييرات شيميايى توضيح دهنده علايم عشق است. بالا و پايين رفتن هاى ناگهانى خلق و خو، علايم خارج از كنترل، تسخير شدن با فكر معشوق، دلشوره بى قرارى، ناتوانى در تمركز، بيخوابى و به عبارت ديگر آن آشفتگى مطبوعى كه آن را عاشق شدن مى ناميم. اما اگر عشق فرد با جواب مثبت طرف مقابل روبه رو شود، مرحله دومى به دنبال مى آيد، ارضاى جنسى. در اين مرحله هورمون مردانه يعنى تستوسترون هم در مردان و هم در زنان _ به خصوص در هنگام تخمك گذارى و حتى بعد از يائسگى- نقش مهمى دارد. در هنگام تماس واقعى با معشوق هورمونى به نام اكسى توسين در مغز انسان آتش بازى به راه مى اندازد. به دنبال آن مقادير زيادى مواد شبه افيونى طبيعى به نام اندورفين ها در مغز انسان آزاد مى شود كه پاداش دهنده اى بسيار قوى محسوب مى شود. در هنگام اوج لذت جنسى ميزان اكسى توسين در بدن مرد تا ۵ برابر و در بدن زن حتى بيشتر از آن افزايش مى يابد. اكسى توسين، همراه با هورمون وازوپرسين، كه در خاطرات عاطفى واضح اعم از ديدارى، لمسى، شنيدارى و بويايى دخيل است، تصوير معشوق را در ذهن عاشق تثبيت مى كند و احساسات عميقى نسبت به او به وجود مى آورد. يك قطعه موسيقى، يك رايحه خاص، يك زمزمه عاشقانه و... مى تواند شور و شوق فراوانى را در معشوق برانگيزد. در همه اين موارد ميزان اكسى توسين در بدن اوج مى گيرد و به دنبال آن موج افيون هاى درونى مغز را در برمى گيرد. بنابراين روشن است كه هنگامى رابطه فرد با معشوقش سرد مى شود يا از آن بدتر معشوق را در ميان بازوان ديگرى مى بيند علايم ترك اين افيون هاى درونى ظاهر مى شود. جاى شگفتى نيست كه روانپزشكان ناكامى در عشق را با افسردگى حاد مقايسه كرده اند.
    • تفاوت ميان عشق و شهوت
    اما شهوت صرف و جدا از عشق چه مشخصاتى دارد؟ شهوت ممكن است به طور مستقل از عشق رمانتيك برانگيخته شود. بديهى است كه شهوت مى تواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد؛ گرچه در مورد بعضى عشاق ارضاى بى بند و بار و غيرمتعهدانه شهوت مى تواند عشق رمانتيك همراه آن را از بين ببرد. اغلب پژوهش ها حاكى از آن است كه شهوت صرف ندرتا به عشق رمانتيك پيشرفت مى كند، به قول هلن فيشرمداربندى مغز در مورد شهوت لزوما آتش عشق را روشن نمى كند. از طرف ديگر عشق رمانتيك، به خصوص پس از تولد فرزندان، مى تواند به مرحله سومى پيشرفت كند: دلبستگى و تعلق. خصوصيتى كه براى يك ازدواج پايدار لازم است. اين دلبستگى عميق تر كه در عشاق بالغ و ديرين شكوفا مى شود، به طور شاخص پس از تولد يك فرزند به وجود مى آيد. با اين حال مثال هاى فراوانى وجود دارد كه يك دلبستگى مادام العمر ميان زوجى بدون فرزند به وجود آمده، درست همان طور كه بسيارى از زوج هاى صاحب فرزند هيچ گاه به اين مرحله دلبستگى عميق مدام نمى رسند.
    اما تمام حوادث شيميايى و عصبى برانگيزاننده عشق، يك سئوال از نوع «اول مرغ بود يا تخم مرغ» را به ميان مى آورد: آيا عاشق شدن علت اين تغييرات شيميايى در مغز است يا معلول آن؟ اول مرغ بود يا اول تخم مرغ؟ در مورد اين سئوال توضيحى وجود دارد كه در ابتدا اتولوژيست (كردارشناس حيوانات) كنراد لورنتس، برنده جايزه نوبل به آن پرداخت.
    لورنتس در اردك ها پديده اى را مشاهده كرد كه آن را «نقش پذيرى» (imprinting) نام نهاد. لحظه اى بحرانى براى آشيانه سازى يك پرنده وجود دارد، هنگامى كه مغز و دستگاه عصبى مركزى جوجه اردك آماده ايجاد پيوند ميان او و مادرش است. در غياب پرنده مادر جوجه با اولين حيوانى كه ديدار مى كند اين پيوند را برقرار مى كند. مكانيسم نقش پذيرى براى بقا حياتى است چرا كه تصور بر اين است كه ارتباط با يك والد محافظت كننده بقا را تضمين مى كند.



    جان باولباى روانشناس از ايده لورنتس استفاده كرد و «نظريه دلبستگى» (attachment Theory) ارائه كرد. كودكى كه نمى تواند با مادرش پيوند عاطفى پيدا كند، از شانس كمترى براى بقا برخوردار است. با توجه به شباهت ميان يك كودك محروم از مادر و يك عاشق ناكام دانشمندان اين پديده «نقش پذيرى» را در مورد عشق افراد بزرگسال هم مطرح كرده اند. عاشق مانند كودكى دلبسته به مادر به چشمان معشوق خيره مى شود و آه مى كشد و اگر رابطه اش را با او از دست دهد مانند كودكى طرد شده، مى گريد و به افسردگى دچار مى شود و حتى ممكن است به خود صدمه بزند. در صورت موفقيت در پيوند ابتدايى ميان عشاق دلبستگى درازمدت در چشم انداز قرار مى گيرد. چنين واقعه اى پس از آنكه عشق رمانتيك سيرش را طى كرد و اتحاد عاشق و معشوق فرزندانى را به بار آورد رخ مى دهد. اما اين مرحله جديد پيش بينى نشده و نامنتظر است چرا كه به طور شاخص ۱۸ ماه تا ۳ سال پس از شروع عشق آبشارهاى فنيل ايتلامين دوپامين و اكسى توسين در مغز فروكش مى كنند و به قول دانشمندان علوم اعصاب ذخيره واسطه هاى عصبى تمام مى شود.


    •••
    در يك كنفرانس علمى در مورد عشق در آمريكا ۳۰ سال پيش شركت كنندگان بر سر اين تعريف از عشق موافقت كردند: «يك حالت شناختى- عاطفى با مشخصه خيال پردازى اجبارى و وسواسى راجع به پاسخگويى به احساسات عاشقانه به وسيله موضوع عشق.» اين نوع تعريف يقينا مشكل درك عشق بر مبناى زبان علمى را آشكار مى كند. علم چيزهاى بسيار جالبى در مورد عشق را به ما مى گويد. اما براى توصيف كردن دقيق چيستى عشق به طور ذهنى و شخصى و درك اين نكته كه چرا ما خود را دستخوش هيجانات عاشقانه مى كنيم و به اين سفر دردناك و مخاطره آميز دست مى زنيم، بايد به انواع ديگر سخن انسانى رو بياوريم: به شعر، داستان، خاطرات، تجربه زندگى واقعى.

  5. #15
    حـــــرفـه ای Babak_King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    3,928

    پيش فرض نمادها و نشانه‌هاى عشق

    • كوپيدون
    كوپيدون رب النوع رومى عشق است و پرطرفدارترين نشانه روز ولنتاين است. در اصل او را به صورت مرد جوانى با تير و كمان نشان مى دادند. اما با گذشت سال ها كوپيدون از مردى خوش قيافه به كودكى خپل بدل شد. به اين دليل كه اعتقاد داشتند كوپيدون پسر ونوس (الهه عشق و زيبايى) و سمبل احساس و عشق آميخته به بازيگوشى بود. تير هاى او نامرئى بودند و قربانيان او (كه ممكن بود خدايان ديگر يا آدم ها باشند) متوجه تير خوردن خودشان نمى شدند تا اينكه به عشق دچار مى شدند. در دوران ملكه ويكتوريا مى خواستند كارى كنند روز ولنتاين براى زن ها و بچه ها مناسب تر شود. بنابراين جوان زيباى رومى به اين بچه تپل تبديل شد. رنگ هاى روز ولنتاين صورتى، قرمز و سفيد هستند كه در اغلب كارت ها و تزئينات به كار مى روند و البته ساير كالاهاى تجارى ولنتاين مثل لباس، حيوانات عروسكى، شمع و غيره هم به همين رنگ ها هستند. قرمز نشانه گرمى و احساس است كه رنگ قلب را تداعى مى كند. سفيد نشانه خلوص است و در بعضى موارد نشان دهنده وفادارى و به معنى وفادارى به عشق در آن دو نفر است. صورتى هم كه تركيبى از قرمز و سفيد است احتمالا نشانه معصوميت است.



    • قلب تير خورده
    قلب قرمز يا صورتى كه تيرى به آن خورده رايج ترين شكل و تصوير براى هداياى ولنتاين و شمع، شيرينى، آب نبات، كيك، مجسمه، عروسك و غيره است. قلب نشانه عشق و نيز آسيب پذيرى است. هنگامى كه براى كسى هديه ولنتاين مى فرستيد ممكن است هديه پس فرستاده شود و احساسات شما جريحه دار شود. بنابراين قلب تير خورده نشانه مرگ و آسيب پذيرى عشق هم هست از طرف ديگر، قلب و تير نشانه يكى شدن روح زن و مرد است. در آمريكا ضرب المثلى هست كه مى گويد: «احساساتش را زود بروز مى دهد» (Wearing your heart on Your Sleeve) اين ضرب المثل از زمانى به يادگار مانده كه در اوايل قرن نوزدهم آمريكايى ها و انگليسى هاى جوان كاغذى را با نام همسرشان به دور آستينشان مى بستند. معلوم نيست آنها اين كار را چرا و در چه موقعى انجام مى دادند اما اين ضرب المثل از آنجا به وجود آمد. امروز انجمن قلب آمريكا شعار «يك قلب را نجات دهيد» را با فعاليت ضد سيگار در هفته ولنتاين دنبال مى كند تا كودكان را در مدرسه از خطرات سيگار آگاه كند.

    • مرغ عشق
    در گذشته عقيده داشتند پرندگان جفت خود را در ۱۴ فوريه انتخاب مى كنند. از آنجا كه قو به دليل آنكه جفتى براى تمام عمر انتخاب مى كند براى ايزد بانوى رومى، ونوس مقدس بود و آن را به عنوان نماينده پرندگان انتخاب كردند. صداى قو هم به پرنده عشق معروف شده است. حضرت نوح هم قو را به عنوان پيام رسان خود انتخاب كرد. در گفته هاى حضرت سليمان هم كلمه «لاك پشت» [Turtle] در حقيقت «قمرى» [Turtledove] اشاره دارد. قمرى در آسيا و اروپا زياد است اما در آمريكاى شمالى پيدا نمى شود. از آنجا كه تمام قوها از خانواده كبوتر هستند جفتى براى تمام عمر انتخاب مى كنند و نر و ماده هر دو در مراقبت از جوجه هايشان نقش دارند. صداى قو هم معمولا «صداى عشق» ناميده مى شود و امروزه هم عشاق با هم مانند كودكان حرف مى زنند و به قول معروف بغ بغو مى كنند. خرافاتى درباره قو هست كه آنها جادويى اند و از آينده خبر مى دهند. قلب قو معمولا يكى از موادى است كه در تهيه معجون عشق به كار مى رود. اگر قوى سفيدى از روى سر شما پرواز كند شانس مى آوريد و اگر خواب قو ببينيد نشانه خوشبختى است. اولين قويى كه در فصل بهار مى بينيد، آرزو كنيد چون آرزويتان برآورده مى شود مانند آرزويى كه زمان ديدن شهاب برآورده مى شود. اما با گذشت ساليان، پرنده عشق از قو به مرغ عشق و پرنده بهشتى تبديل شد. پرنده عشقى كه امروزه در هداياى ولنتاين به تصوير كشيده مى شود مرغ عشق با رنگ هاى درخشان است. آنها معمولا مانند عشاق جوان رفتار مى كنند. معروف است كه به صورت جفتى زندگى مى كنند و از همديگر نگهدارى مى كنند همانطور كه عشاق جوان مى خواهند حريم خود را حفظ كنند. آنها به عنوان حيوانات خانگى دوست داشتى اند، نگهدارى از آنها آسان است و به محبت عكس العمل نشان مى دهند. حتى به بعضى از آنها مى توان حرف زدن آموخت.

    • كارت هاى ولنتاين
    رسم مبادله يادداشت هاى عاشقانه به فستيوال لوپركالياى رومى ها بازمى گردد كه در آن نام يكديگر را از گلدان مى كشيدند. انگليسى ها نخستين كسانى بودند كه فرستادن احساسات را در كارت چاپ شده باب كردند. نخستين كارت ولنتاين را چارلز، دوك اورلئان درست كرد كه چندين سال پس از نبرد آگين كورت در سال ۱۴۱۵ در قصرى در لندن زندانى بود. او از سلول زندانش به همسرش در فرانسه شعر هاى ولنتاين مى فرستاد. هداياى آماده ولنتاين در انگلستان از قرن نوزدهم به بعد پديد آمدند و به رغم آن كارت هاى دست ساز هم تا سال ها وجود داشتند. در قرن نوزدهم نوع جديدى از ولنتاين به نام «ترسناك هاى يك پنى» به وجود آمد كه به جاى عشق و شيرين زبانى، اهانت و آزار و اذيت بودند. اغلب اينها بدون امضا و به صورت ناشناس فرستاده مى شدند. در آمريكا هداياى دست ساز ولنتاين حدود سال هاى ۱۷۴۰ به وجود آمدند كه با موم قرمز مهر مى شدند و مخفيانه در درگاه خانه معشوق گذاشته مى شد يا به وسيله پست فرستاده مى شد. كارت هاى ولنتاين بازارى در سال هاى ۱۸۸۰ تقريبا در سراسر آمريكا فراگير شدند. اما مردم هنوز هم (و تا هميشه) خودشان هدايايى درست مى كنند. بعضى از آنها زيورآلات بدلى درست مى كنند، بعضى ها طره مويشان را هديه مى دهند و بعضى ها هم چكى از «بانك عشق» مى كشند و هديه شان شبيه به پول است.

    • گل مينا، بنفشه و گل ذرت
    گل هاى ديگرى هم نشانه عشق به شمار مى آيند. رومى ها در اساطير خود اعتقاد داشتند گل مينا زمانى حورى بوده است. او روزى در مزرعه اى مى رقصيد كه ورتومنوس خداى بهار او را ديد و عاشق او شد. اما وقتى پيش حورى رفت او ترسيد. خدايان ديگر كارى كردند كه حورى بتواند به داخل زمين فرو برود و او تبديل به گل مينا شد. فالى هم هست كه در آن گلبرگ هاى گل مينا را مى كنند و هر بار مى گويند «او مرا دوست دارد» و «او مرا دوست ندارد» كه معلوم نيست از كجا سرچشمه گرفته است. درباره گل بنفشه هم مى گويند روزى ونوس به گروهى از دوشيزگان زيبا حسودى كرد. هنگامى كه كوپيدون اقرار نكرد كه مادرش زيباتر از آنها است، ونوس خشمگين شد و شروع به كتك زدن دوشيزگان زيبا كرد. آن قدر كه كبود شدند و به گل بنفشه تبديل شدند. در علم گياه شناسى گل ذرت به نام كيانوس معروف است. اين نام از زمانى به آن داده شد كه جوانى يونانى كه در مزرعه ذرت به دنيا آمده بود، حلقه اى از شكوفه هاى بنفش براى محراب فلورا خداى گل ها درست كرد، اما متاسفانه جوان پيش از تمام كردن كار حلقه هاى گل مرد. مرگ او فلورا را تحت تاثير قرار داد و او گل ها را به افتخار او نامگذارى كرد.

    • سيب
    در گذشته سيب نشانه عشق و بارورى بوده است. خدايان نروژى براى اينكه جوان بمانند سيب مى خوردند و مى گويند زنان يهودى خود را با شيره سيب مى شستند كه قدرت بارورى را زياد مى كرد. همچنين از ايام باستان سيب را ميوه اى الهى مى دانستند اما در اصل اين صفات مربوط به سيب نبوده است. اسپانيايى هاى مهاجر عقيده داشتند گوجه فرنگى ميوه واقعى عشق است و تخم آن را از آمريكاى جنوبى به آمريكا بردند. بنابراين «سيب عشق» در حقيقت سيب نيست بلكه گوجه فرنگى است.

    • شكلات
    باور كنيد يا نه شكلات حاوى فنيل اتيل آمين يا فنيل آلانين است كه هنگام عاشق شدن در مغز آزاد مى شوند. پس شكلات هم درست همان احساسات را ايجاد مى كند. بعضى روانشناسان عقيده دارند شكلات «تقويت كننده عشق» است و خودبه خود مزه دهان را شيرين مى كند. براى بعضى افراد شكلات و عشق، هر دو اعتياد آورند. به هر حال دادن شكلات به كسى كه دوست داريم راهى است كه همان احساسات را در او ايجاد كنيم. البته فقط به طور مصنوعى و اگر او واقعا چنين احساسى نداشته باشد بعدا احساس واقعى خود را نشان مى دهد.

    • نگين نقش برجسته
    باز هم برمى گرديم به ملوان هاى عاشق كه روى دريا در فكر معشوق خود بودند. بسيارى از ملوانان طرح هايى را روى عاج، استخوان يا چوب به نشانه عشق مى كندند. امروزه هم روى مواد گوناگون پيام هايى حك مى كنند. شايع است كه ملوانان بااستعداد تصوير همسرانشان را روى صدف مى كندند. آن موقع هنوز عكس اختراع نشده بود. بعضى وقت ها هم تصوير خودشان را روى صدف مى كندند و به همسرانشان مى دادند. نقش برجسته با عكس مرد خيلى كمتر از عكس زن ديده شده است. در بعضى موارد هم ملوانان تصوير خدايان را حك مى كردند و به معشوقشان مى دادند كه آميزه اى از عشق و دعاى محافظت بود.

    • تور ولنتاين
    ولنتاين هاى گران امروز تورهاى واقعى دارند. بعضى برق طلايى دارند، بعضى گل تازه يا خشك و حتى بعضى از مخمل قرمز ساخته مى شوند نه كاغذ. از هزاران سال پيش «چيزهاى زيبا» با عشق و عاشقى پيوند خورده بودند. در زمان هاى قديم شواليه ها روسرى يا روبان همسرشان را به دست يا پاى خود مى بستند و به ميدان جنگ مى تاختند. تور به خاطر ظاهر زيبايش نماينده عشق است. امروزه تور به عنوان پارچه به كار نمى رود اما ۴۰۰ سال پيش تزئين زيبايى براى لباس به شمار مى رفت به خصوص براى لباس هايى كه با عشق همراه بودند، مانند لباس عروسى. ساخته شدن تور كاغذى كاملا اتفاقى بود. جوزف آدنبروك در سال ۱۸۳۴ در كارخانه كاغذ لندن كار مى كرد. يك روز سوهان به يك ورق كاغذ كه طرح برجسته اى روى آن بود، كشيده شد. به اين ترتيب در نقاط بلندتر طرح، سوراخ هاى ريزى ايجاد و ظاهر كاغذ، تورمانند شد. اين مسئله سرآغاز كسب و كار كاغذهاى تورى شد و خيلى زود ديگران هم از او تقليد كردند آنها آن قدر با هم در اين كار رقابت كردند كه بعضى توليدات آنها امروز در موزه ها نگهدارى مى شود.

    • ولنتاين گريزى
    خيلى از كسانى كه عاشق نيستند، ازدواج نكرده اند يا نامزد ندارند از ولنتاين مى ترسند چون اين روز براى آنها يادآور تنهايى است. آنها دچار افسردگى خفيف مى شوند. بعضى مردم فوبياهاى خاصى دارند مثل ترس از گل، ترس از عشق، ترس از پرندگان، ترس از تعهد، ترس از حسادت، ترس از برافروختگى صورت، ترس از ازدواج، ترس از هرگونه خوشحالى و ارتباط عاشقانه. اين افراد بايد با ولنتاين چه كار كنند؟ اين ترس ها براى بسيارى از ما تعجب آور و دور از انتظار است. اما براى كسانى كه در اين موقعيت هستند كاملا جدى است. به هر حال خوب است كه طرف مقابل شما بداند كه او را دوست داريد.

  6. #16
    آخر فروم باز Hidden-H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    1,058

    پيش فرض

    اختلالات اضطرابی
    اختلالات اضطرابی آن دسته از اختلالات روانی را شامل می‌شوند که مساله اضطراب نقطه مرکزی را در بین علائم اختلال بازی می‌کند. به عبارتی علائم اضطراب در این اختلالات برجستگی و اهمیت اساسی دارد. علائمی چون تپش قلب ، تغییر رنگ پوست ، احساس نگرانی ، ترس ، دلهره و ... و این اختلالات مشترک است.
    انواع اختلالات اضطرابی
    اختلالات اضطراب انواع مختلفی از اختلالات را شامل می‌شوند:
    وسواس
    اختلال وسواس از جمله اختلالات رایج اضطرابی است. که به دو صورت فکری و عملی دیده می‌شود. در وسواس عملی تمایل و اجبار به انجام برخی رفتارها در فرد وجود دارد. بطوری که ممکن است فرد اجبار در شستن مکرر دستها ، وارسی اشیا مثل بسته بودن در ، شیر اجاق گاز ، یا انجام برخی رفتارهای دیگر داشته باشد. یک فرد وسواسی مجبور بود در پیاده رویی که راه می‌رفت موزائیک‌هایی که از روی آنها رد می‌شد، بشمارد. همچنین بیمار دیگری مجبور بود قبل از ترک منزل 20 بار دسته اجاق گاز را فشار دهد تا از بسته بودن آنها اطمینان حاصل کند.

    برخی از افراد مبتلا به وسواس فکری هستند. به عبارتی این افراد دارای فکرها و تصاویر ذهنی هستند که مرتب در ذهن آنها تکرار می‌شود و آنها قادر به کنترل این افکار نیستند. بیماری که مبتلا به وسواس بود. دائما با این تصویر ذهنی که عابر پیاده‌ای را با چاقو زخمی کرده است مشغله فکری داشت. این افکار و تصاویر معمولا آزار دهنده هستند و فرد از کنترل آنها احساس عجز می‌کند. این اختلال با روشهای روان درمانی و دارو درمانی قابل درمان است.
    حمله هراس
    در این اختلال فرد به یکباره علائم اضطراب مثل تپش شدید قلب ، تنفس نامنظم مثلب احساس خفگی ، لرزش ، عرق و نگرانی شدید در یک لحظه آنی تجربه می‌کند. این علائم به یکباره شروع می‌شوند و فرد به قدری دچار ترس و دلهره می‌شود که احساس می‌کند در حال مردن است. این حالت در یک لحظه شروع می‌شود و مدت زمان محدودی ادامه می‌یابد و بعد دوباره فرد به حالت عادی خود برمی‌گردد.
    فوبی یا ترسهای خاص
    در این دسته از اختلالات فرد از یک چیز یا موقعیت خاص ترس دارد. و تنها در مواجهه با آن چیز یا موقعیت دچار ترس می‌شود. مثل کسی که از حیوان مثل عنکبوت یا گربه و ... می‌ترسد و علائم شدید اضطرابی را در مواجهه با آنها از خود نشان می‌دهد. برخی از این افراد حتی از دیدن تصاویر مربوط به چیزی که می‌ترسند، دچار اضطراب می‌شوند. برخی دیگر از افراد از مکانهای خاص دچار اضطراب می‌شوند مثلا وقتی در خیابان قرار می‌گیرند، یا در آسانسور یا در مکانهای مرتفع. یک بیمار از اینکه از پله‌ها بالا یا پایین برود دچار علائم شدید اضطرابی می‌شد و به هیچ وجه حاضر نبود به مکانهایی وارد شود که مستلزم بالا رفتن یا پایین رفتن از پله‌ها بود.
    برخی افراد از حضور در جمع دچار ترس و اضطراب می‌شوند. این افراد از این که در مقابل جمع قرار گیرند، صحبت کنند و یا هر دیگری دچار ترس و دلهره می‌شوند. این مشکل معمولا رایج است و در میان اقشاری شناخته می‌شود که به نحوی نیاز به قرار گرفتن در جمع پیدا می‌کنند مثل دانش آموزان و دانشجویان برای ارائه کنفرانس. یک بیمار مبتلا به این نوع ترس حاضر نبود در کلاس درس حاضر شود. باز کردن در و وارد شدن داخل کلاس برای او شدیدا اضطراب‌آور بود، بطوری که در شرف ترک تحصیل بود.
    اختلال اضطراب فراگیر
    این نوع از اختلالات با علائم اضطراب که در طول روز وجود دارند مشخص می‌شوند. یعنی تجربه علائم اضطراب مجدد به زمان و یا شرایط معین نیست و معمولا فرد از تجربه علائم اضطراب در زمانهای مختلف رنج می‌برد.
    علت شناسی اختلالات اضطرابی
    اختلالات اضطرابی دلایل مختلف فردی ، جسمانی ، روانی ، خانوادگی و ... می‌توانند داشته باشند. بنابراین یک علت مشخص واحدی برای تمام افراد شناخته می‌شود. علت بروز این اضطرابها معمولا در جریان مشاوره و روان درمانی شناخته می‌شوند و مورد بررسی قرار می‌گیرند. برخی اوقات علائم اضطرابی در نتیجه مشکلات و بیماریهای جسمانی مثل گواتر ، کم خونی و یا مصرف داروهای خاص بوجود می‌آید که معمولا در جریان درمان مورد توجه قرار می‌گیرد.
    درمان اختلالات اضطرابی
    معمولا در درمان اختلالات اضطرابی از دارو درمانی و انواع روان درمانی استفاده می‌شود. با توجه به این که در هر یک از اختلالات تاکید بیشتری روی دارو درمانی ، روان درمانی یا هر دو می‌شود.

  7. #17
    حـــــرفـه ای Babak_King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    3,928

    پيش فرض

    يوگا، تكنيك دستيابى به آرامش

    بهاره مهرنژاد

    اگر از ضعف اعصاب رنج مى بريد، به دنبال آرامش هستيد، زندگى تان در حال فروپاشى است، قدرت تصميم گيرى نداريد به كلاس هاى ما مراجعه كنيد. اين جملات قسمتى از آگهى هاى مربوط به كلاس هاى يوگا و پرورش ذهن است كه در مجلات و در و ديوار خيابان ها به چشم مى خورد. بعضى يوگا را نوعى انرژى درمانى مى دانند و برخى ديگر تنها يك فيگور كه مثبت انديشان و آدم هاى راضى به افراد افسرده، نااميد و خسته از زندگى پيشنهاد مى كنند. اما واقعاً يوگا چيست و چه تاثيراتى بر روح و روان انسان مى گذارد؟
    يوگا يكى از مكاتب فلسفى عرفانى رايج در هند است كه كاربردى مهم و مفيد در درك مسائل وجودى، مراتب ذهنى و تزكيه نفس و اصول اخلاقى دارد. يوگا لغتى است سانسكريت كه از ريشه كلمه YUJ به معنى اتحاد گرفته شده است. روشى كه با ايجاد اتحاد بين نيروهاى مثبت و منفى وجود انسان باعث بروز يك سرى تغييرات فوق العاده بر جسم و جان انسان مى شود. يوگا كمك مى كند تا بهتر از توانايى هاى ذهنى خود استفاده كنيم و در نهايت در مواجهه با مشكلات و بحران هاى زندگى تصميم عاقلانه تر و منطقى ترى بگيريم. مهمترين دستاورد يوگا آرامش ذهن و جسم است كه به تنهايى باعث رفع اضطراب، استرس، ايجاد روحيه شاد و خلاق و حتى درمان بيمارى هاى مفصلى مى شود.
    يوگا حدود ۳۰ حركت اصلى دارد كه آسانا asana)) نام دارد. عمده حركات آن شامل حركات كششى است كه هركدام مظهر يك ديدگاه و رابطه خاص با كائنات است. يكى از آساناهاى معروف يوگا آساناى موسوم به سوريانا ماسكار يا سلام به خورشيد است كه چندين حركت يوگا را به صورت جريانى از حركاتى كه بدن را متعادل و تقويت مى كند در خود جمع دارد.
    شما هم مى توانيد اين حركات را در خانه انجام دهيد. ۲ ، ۳ ساعت پس از صرف غذا مناسب ترين زمان براى انجام حركات آسانا است. اگر بدنتان به حركات نرمشى عادت ندارد سه بار در روز و به تدريج به شش بار افزايش دهيد.

    ۱- به آرامى بايستيد، پاها چسبيده به هم، كف دست ها را چسبيده به هم نگهداريد، انگشتان دست را به طرف بالا و در وسط سينه نگهداريد. هوا را از ريه ها خارج كنيد.
    ۲- انگشت هاى شست دو دست را به هم قفل كنيد و بازوها را بالاى سرتان ببريد. بازوها را نزديك گوش ها نگاه داريد. درحالى كه به دست هايتان نگاه مى كنيد به عقب خم شويد و هوا را به درون ريه ها ببريد.
    ۳- به طرف جلو خم شويد، سر بين بازوها و كف دست ها را در دو طرف پاهايتان به زمين بگذاريد. زانوها را صاف نگاه داريد و سعى كنيد سرتان به زانوهايتان تماس پيدا كند و هوا را از ريه ها خارج كنيد.
    ۴- پاى چپ را به عقب بكشيد. زانوى چپ را روى زمين قرار دهيد. پاى راست را بين دست ها و زانو را در مقابل سينه قرار دهيد. درحالى كه به طرف بالا نگاه مى كنيد، به پشت خود قوس بدهيد و عمل دم را انجام دهيد.
    ۵- پاى راست را به طرف پاى چپ حركت دهيد. باسن را بالا ببريد تا با پاهايتان به شكل يك مثلث درآوريد، پاشنه ها روى زمين و دست ها روى زمين و بازوها به حالت كشيده قرار گيرند و سر بين بازوها قرار گيرد. عمل بازدم را انجام دهيد.
    ۶- زانوها، سينه و چانه را به ترتيب روى زمين قرار دهيد. باسن را بالا نگاه داريد و كف دست ها را زير شانه ها.
    ۷- باسن را روى زمين قرار دهيد و سر و گردن و سينه را درحالى كه به سقف نگاه مى كنيد به طرف بالا بكشيد، بازوها را در امتداد بدن و كمى خم شده نفس خود را حبس كنيد.
    ۸- خود را بالا بكشيد و بدن را دوباره با يك حركت به شكل مثلث برگردانيد عمل بازدم را انجام دهيد.
    ۹- پاى چپ خود را بين دست ها بگذاريد، زانو را به سينه بچسبانيد. پاى راست را به عقب بكشيد. زانو را روى زمين قرار دهيد درحالى كه به طرف بالا نگاه مى كنيد به پشت خود قوس بدهيد و عمل دم را انجام دهيد.
    ۱۰- پاى راست را بالا بياوريد. به وضعيت شماره ۳ بازگرديد و عمل بازدم را انجام دهيد.
    ۱۱- بدن خود را به طرف بالا بكشيد و به وضعيت شماره ۲ بازگرديد و عمل دم را انجام دهيد.
    ۱۲- به وضعيت اول بازگرديد و هوا را از ريه ها خارج كنيد.بعد از تمرين ۲۰ دقيقه هيچ غذا و نوشيدنى مصرف نكنيد و تا مى توانيد از راه بينى نفس بكشيد.
    با انجام روزانه حركت آسانا به تدريج به فوايد و تاثيرات يوگا در زندگى خويش پى خواهيد برد.

    موفق باشيد

  8. #18
    داره خودمونی میشه بهاره's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    موطن آدمی انجاست که دلدار انجاست
    پست ها
    128

    12 10 روش برای رسیدن به آرامش پس از کار

    1-كار را در اداره به اتمام برسانيد؛ كارهايتان را بعد از ساعت كار اداري به خانه
    نياوريد و اگر اين كار لازم است اين عمل را به دو شب در هفته محدود كنيد.

    ۲- كارهاي روزانه تان را در اداره كامل كنيد؛ حدود ۲ساعت قبل از اتمام كار،
    فهرستي از كارهايي كه بايد قبل از رفتن انجام دهيد و نيز فهرستي از كارهايي كه
    بايد فردا به انجام برسانيد تهيه كنيد تا با احساس رضايت كامل از اينكه روز
    پرثمري داشتيد، اداره را ترك كنيد. اين امر سبب مي شود كه نگراني ها و
    تشويش هاي بعد از كار كمتر شود.

    ۳- يك سبد در جلوي در آپارتمان قرار دهيد: يك سبد بزرگ يا جعبه چوبي
    خريداري كنيد و آن را جلوي در آپارتمان قرار دهيد تا وقتي كه وارد خانه مي
    شويد، فوراً كيف دستي و كاغذهاي مربوط به اداره را در آن قرار دهيد و آنها را
    تا فردا صبح برنداريد.

    ۴- آرام بنشينيد؛ قبل از خوردن شام، ۳ تا ۵ دقيقه چشم هايتان را ببنديد و نفس
    عميق بكشيد، اين مسأله به شما اجازه مي دهد كه ذهنتان را پاك كنيد و از
    فشارهاي كاري رها شويد.


    ۵- بازنويسي كنيد؛ اگر با يك وضعيت ويژه در محل كار روبه رو شديد كه به
    آرامش رسيدن در خانه را برايتان غيرممكن مي كند، يك خودكار و كاغذ برداريد و
    درباره آن حادثه چند دقيقه اي بدون آنكه خودكار را از روي كاغذ برداريد،
    بنويسيد و بعد از آن كه اين كار را انجام داديد، كاغذ را پاره كنيد و آن را دور
    بياندازيد.

    ۶- برنامه روزانه منسجم تهيه كنيد؛ داشتن يك برنامه روزانه كه هر روز از آن
    پيروي كنيد مي تواند به شما براي تغيير دادن خلق و خويتان در اداره و خانه
    كمك كند. با برادر، خواهر،مادر يا پدر خود هنگامي كه دور ميز نشسته ايد
    صحبت كنيد ،يا يك شربت آبليموي بزرگ بنوشيد و يا يك چيزي كه دوست داريد
    را انتخاب كنيد و هر روز هنگامي كه مي خواهيد كار را شروع كنيد، به آن نگاه
    كنيد.

    ۷- بي نظمي هايتان را كم كنيد؛ يك خانه نابسامان و درهم و برهم مي تواند شما
    را مستأصل كند و يا سبب شود كه عنان اختيار از دست بدهيد. ۵ دقيقه قبل از
    آنكه به تختخواب برويد، خانه را مرتب كنيد، در آن صورت وقتي كه فردا به خانه
    برمي گرديد با يك خانه مرتب روبه رو خواهيد شد.

    ۸ موسيقي گوش دهيد؛ هنگامي كه غذا را آماده مي كنيد و ظرفها و لباس هايتان
    را مي شوييد، به موسيقي مورد علاقه تان گوش دهيد. يك موسيقي دلنشين مي
    تواند شما را به آرامش برساند.

    ۹ يك برنامه روزانه عاقلانه تهيه كنيد؛ اگر مي خواهيد همه كارها اعم از شستن
    ظرفها، لباسها، جاروكردن اتاق را در يك شب انجام دهيد، براي انجام همه اين
    كارها دچار دلواپسي و اضطراب خواهيد شد. به جاي آن مي توانيد انجام هر كاري
    را براي يك شب برنامه ريزي كنيد.

    ۱۰- سفر كاري تان را دلنشين كنيد؛ هنگامي كه در حال رانندگي هستيد به
    موسيقي مورد علاقه تان گوش دهيد، يا هنگامي كه در اتوبوس يا قطار هستيد
    مي توانيد كتاب مورد علاقه تان را مطالعه كنيد. حتي اختصاص بخش كوچكي از
    زمان به اين كارها باعث شادي مي شود وشما رابراي رهايي از فشارهاي عصبي
    كمك مي كند.

  9. #19
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    پست ها
    1,648

    پيش فرض مثبت انديشی

    تکنيکهای مثبت انديشی نمی توانند در ما تحول و دگرگونی ايجاد کنند.اين تکنيکها به سادگی ابعاد منفی ما را سرکوب کرده و به ضمير ناخودآگاه يا زيرزمين وجودمان می فرستند،پس نه تنها کمکی به آگاهی ما نمی کند بلکه بر خلاف آگاهی و بينشمان نيز عمل خواهند کرد.
    مثبت انديشی يعنی فشار دادن منفی ها به ضمير ناخودآگاه و شرطی کردن ضمير آگاه با افکار مثبت.ولی مشکل اصلی در اينجاست که ضمير ناخودآگاه بسيار پر قدرت تر از ضمير خودآگاه می باشد.در واقع ضمير ناخودآگاه 9 برابر قوی تر از ضمير آگاه است.بنابراين اگر چيزی ناآگاهانه شود 9 برابر در وجودمان تقويت خواهد شد،ديگر به صورت قبلی خود را نشان نخواهد داد و راههای جديدی برای نشان دادن خود پيدا می کند.
    پس می بينيم که مثبت انديشی روش بسيار ضعيفی است.اگر اين روش را به درستی درک نکنيم،بينش غلطی نسبت به آن خواهيم داشت.
    مثبت انديشی از يک گروه مسيحی به نام Christian science در آمريکا متولد شد.آنها اعتقاد دارند که هر چه در زندگی انسان اتفاق بيفتد فقط نعکاسی است از فکر او.اگر بخواهيد ثروتمند شويد راجع به آن فکر کنيد و پولدار خواهيد شد.فقط با افکار مثبت است که شما ثروتمند می شويد و دلارها به سوی شما سرازير خواهند شد.
    اين نکته مرا به ياد داستانی می اندازد.مرد جوانی در راه می رفت که به زن پر سن و سالی برخورد.آن خانم پرسيد:حال پدرتان چطور است؟مدتی است که به ملاقات هفتگی مثبت انديشان که خود تأسيس کرده نمی آيد؟
    مرد جوان گفت:پدرم بسيار مريض است و احساس ضعف شديدی می کند.
    آن خانم خنديد و گفت:اين فقط افکارش است و بس.او فکر می کند که مريض است،اما مريض نيست.زندگی از افکار درست شده است.هر چه فکر کنيد همان می شود.پس به او راجع به ايدئولوژی که به ما ياد داده است يادآوری کنيد.به او بگوييد که در ذهنش به سلامتی فکر کند.
    مرد جوان گفت:بسيار خوب اين پيام را به او می دهم.بعد از ده روز مرد جوان مجدداٌ آن خانم را ديد.زن سالخورده پرسيد،چه اتفاقی افتاده است و چرا پدرش همچنان به جلسات نمی آيد؟
    مرد جوان گفت:من پيغام شما را به او دادم،اما حالا او فکر می کند که مرده است.نه تنها او بلکه همه فاميل و همسايه ها و حتی خود من نيز چنين فکر می کنيم.او ديگر با ما زندگی نمی کند بلکه به قبرستان رفته و در آنجا زندگی می کند.
    مثبت انديشی بسيار سطحی است.ممکن است در چندين چيز کوچک ما را ياری کند،به خصوص در مورد چيزهايی که ذهنمان آنها را خلق کرده می تواند آن چيزها را عوض کند.اما همه زندگی انسان بوسيله فکرش خلق نشده است.پايه های اين فلسفه بر اين مطلب استوار است که اگر منفی فکر کنيد برای شما اتفاق می افتد و اگر مثبت فکر کنيد آن هم برای شما اتفاق خواهد افتاد.اين نوع نوشته ها در آمريکا بسيار رواج دارد،ولی در شرق اين افکار بسيار بچه گانه اند.فکر کنيد و پولدار شويد،همه می دانند که اين فکر بسيار احمقانه است .نه تنها احمقانه بلکه بسيار زننده و ساده لوحانه به نظر می رسد.ايده ها و عقايد منفی ذهن بايد رها شوند،نبايد بوسيله افکار مثبت سرکوب شوند.ما بايد ضميری را خلق کنيم که نه مثبت باشد و نه منفی.آن ضمير خالص خواهد بود.در آن ضمير خالص،شما به طريق طبيعی و شعف باری زندگی خواهيد کرد.
    اگر شما يکسری افکار و عقايد منفی را به خاطر اين که شما را اذيت می کنند سرکوب کنيد مثلاً اگر از دست فردی عصبانی باشيد و آن عصبانيت را در وجودتان فشار دهيد و سعی کنيد انرژی را در درونتان مثبت کنيد و مثلاً سعی کنيد ديگران را دوست بداريد،به خصوص کسی را ه از دستش عصبانی بوديد،بايد بدانيد که تنها خودتان را گول می زنيد.
    عصبانيت در عمق وجود شما باقی مانده است و حالا شما داريد با وايتکس آنرا سفيد می کنيد.در سطح،ممکن است شما لبخند بزنيد،اما اين لبخند فقط مربوط به لبهای شما می شود.با خودتان با قلبتان با وجودتان ارتباطی پيدا نمی کند.به اين ترتيب بين لبخند و قلبتان يک سد بزرگ گذاشته ايد.اين همان احساس منفی سرکوب شده است.
    فقط اين يک احساس منفی نيست،در زندگی روزمره ما هزاران احساس منفی وجود دارد.مثلاً ما شخصی را دوست نداريم،و يا ممکن است نسبت به خيلی چيزها بی علاقه باشيم.اصلاً ما نسبت به خودمان هم بی توجهيم.غالباً در اوضاع و احوالی قرار می گيريم که که باب ميل ما نيست.همهء اين آشغالها در ضمير ناخودآگاه ما جمع می شوند و در سطح ِ ما يک آدم دورو به وجود می آيد که می گويد من عاشق همه هستم و عشق راهی برای شعف است،ولی شما شعفی در زندگی اين شخص نمی بينيد.او جهنم را در درون خود جمع می کند.
    پس ميبينيم که مثبت انديشی فلسفهء آدمهای دورو است.مثلاً وقتی که دوست داريد گريه کنيد به شما می آموزد که آواز بخوانيد و آدم مثبتی باشيد،شما هم اگر اندکی سعی کنيد می توانيد اين کار را بکنيد.اما اين گريه های سرکوب شده در شرايطی ديگر که دشوارتر نيز خواهند بود بيرون می آيند.در سرکوب کردن حد و حدودی وجود دارد.آواز خواندن اين شخص بی معنی است،چون آنرا حس نمی کند و از قلبش بلند نمی شود.فقط فلسفه ای است که به او می گويد:"هميشه مثبت را انتخاب کن."
    من صددرصد مخالف مثبت انديشی هستم.اگر هيچ انتخابی نکنيد و آگاهانه بدون انتخاب باشيد.زندگيتان چيزی را که ورای مثبت و منفی است نشان خواهد داد،چيزی که بسيار فراتر از مثبت و منفی است و شما را منقلب خواهد کرد.به اين طريق شما هيچ وقت بازنده نيستيد.چيزی که نه مثبت است و نه منفی ،پاره ای است از هستی.
    اگر در چشمانتان اشک حلقه بسته است بسيار زيباست،همين گريستن آوازی پرشکوه به همراه دارد.پس بدون ترس از مثبت و يا منفی بودن گريه کنيد،مطئن باشيد که بسيار زيباتر از يک لبخند دروغين خواهد بود.

  10. #20
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Dec 2004
    پست ها
    1,648

    پيش فرض موسيقي درماني روشي جايگزين

    صداها و ريتمها قادرند انسان را بهبود ببخشند بدين جهت پزشكان و روان شناسان موسيقي را به عنوان دارويي جديد كشف كرده اند موسيقي مي تواند اميد بهبود را در بيمار تقويت كند و كمك مي كند تا بيمارى بهتر درمان شود و همچنين استرس كم شود
    موسيقي درماني ، روشي روان درماني است در تيمي متشكل از پزشكان و روان شناسان ، متخصصان موسيقي درماني به طور مشخص از صداهايي شروع مي كنند كه به روند بهبود بيماران كمك كند.؛در اين ارتباط، اين روش درماني به مفهوم رقابت در علوم پزشكي نيست ؛ بلكه يك عمل جايگزيني است در روزگاران قديم به تاثير مثبت موسيقي در تندرستي پي برده شد در قديم ،موسيقي تقريبا به عنوان دارو تجويز مي شد در اروپا موسيقي تا قرن هجدهم و در شرق به مراتب بسيار طولاني تر از اروپا در كنار تخت بيماران نواخته مي شد.؛
    تاثير موسيقي درماني ، هم به عوامل عيني و هم به احساسات دروني بيمار بستگي دارد.؛
    بدين جهت ، بسيار مشكل است كه از نظر علمي اثبات كنيم اين روش درماني با موفقيت همراه است موسيقي ، احساسات را تحريك مي كند و موجب ترشح غدد مي شود.؛
    با وجود اين ، موسيقي ، صدا و ريتم موجب مي شود كه اتفاقاتي در بدن ما رخ دهد.؛
    خانم فريدريكه فن هودن برگ ، متخصص موسيقي درماني در بيمارستان دانشگاهي اپن درف مي گويد:؛ آنچه از اين دنيا درك مي كنيم ، در ابتدا ريتم ضربان قلب مادر و طنين صدايش و در انتها صداى اوست.؛
    تقريبا تمام اتفاقات در اندام ما ريتم معيني دارند اين تنها به شدت ضربان دم و نبض مربوط نمي شود، بلكه به سكته قلبي ، جريان هاى مغزى و دوره ترشح غدد نيز مربوط است صداها در روح ما اثر مي گذارند.؛
    مي توانند رفتار و احساسات ما را تغيير دهند، در پيشرفت روند بهبود كمك كنند؛ تحمل درد را در ما افزايش و ترس را كاهش دهند موسيقي اثرى آرامبخش دارد و كشش ماهيچه را كم مي كند.؛
    چگونه موسيقي درماني در بهبود بيمارى موثر است؟متخصصان موسيقي درماني با صداها سروكار دارند آنها با صداهاى كاملا حساب شده حالات روحي بيمارانشان را تحريك مي كنند بيمار به هيچ وجه احتياج به دانستن اطلاعات اوليه ضرورى نسبت به اين نوع درمان ندارد؛ تنها آمادگي بيمار براى شروع معالجه كافي است پيش از اولين جلسه معالجه متخصص موسيقي درماني تاثير هيجان آور و اجتماعي بيمار و شرح حالي از وضعيت بيمارى را براى خويشاوندان بيمار توضيح مي دهد.؛
    گفتگو با پزشك مراقب و ملاحظه مدارك پزشكي بيمار به متخصص موسيقي درماني كمك مي كند كه درباره بيمار و بيمارى او اطلاعاتي به دست آورد موسيقي درماني مي تواند به صورت تك نفره و جمعي كنار تخت بيمار يا در اتاقي مخصوص برگزار شود؛ بستگي دارد كه حال بيمار چطور باشد و چه آرزويي داشته باشد.؛
    متخصص موسيقي درماني در حضور بيمار موسيقي نوشته و ساخته شده خود را مي نوازد (؛موسيقي درماني مورد قبول بيمار(؛ همچنين بيمار مي تواند با سازهاى قابل استفاده ساده في البداهه بنوازد (؛موسيقي درماني فعال(؛ متخصص موسيقي درماني به وسيله موسيقي رابطه اى در بيمار ايجاد مي كند و مي تواند از طريق اين وسيله ارتباطي مكمل كمي درباره شخصيت بيمار اطلاع كسب كند.؛
    اطلاعاتي را كه مي تواند براى بهبود بيمار بسيار مهم باشد، متخصص موسيقي درماني به پزشكان معالج مي دهد نيكلا شيت هولتسر، متخصص موسيقي درماني در اولم مي گويد:؛ بيماران مي توانند به وسيله موسيقي احساساتشان را بيان كنند بيماران هنوز خود از اين موضوع اطلاعي ندارند به وسيله موسيقي درماني احساسات نهفته شده بيدار مي شود و همچنين بيمار مي تواند آنها را بلافاصله بيان كند بيمار تنها لازم است كه اين آمادگي را داشته باشد كه دست به ارتباط موزيكالي با متخصص موسيقي درماني بزند.؛
    او ادامه مي دهد:؛ متاسفانه هنوز هم بسيارى از بيماران تنها به علت اين كه اين چنين صداهاى ابتدايي را در محيط ايجاد مي كنند، خنده دار به نظر مي آيند اما كسي كه در موسيقي درماني شركت مي كند، اغلب پس از موسيقي درماني راضي به نظر مي رسد؛ زيرا يك فضاى حادثه اى جديد به روى نوازندگان و شنوندگان باز مي شود بچه ها براى پذيرش صداها و آواها اغلب بسيار سريعتر و آماده تر از بزرگترها هستند براى خانم متخصص موسيقي درماني درك احساسات بيمار در اولويت قرار دارد او بايد در وضعي باشد كه به طور واضح ميان احساسات خود و بيمارانش تفاوت قايل شود.؛
    در گفتگوى پس از موسيقي درماني حركـات احساسي بيمار سنجيده صورت مي گيرد و طنين ها و صداها وضعيت دروني واقعي بيمار را توصيف مي كنند هدف موسيقي درماني فعال آن است كه كشمكش ها را آشكار كند؛ اينها در گفتگو بازگو مي شوند و اگر امكانپذير باشد بر آنها فائق مي شوند

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •