رويای صادقه
پدیدههای شگفتانگیز فوقطبیعی، هرچند خارقالعاده نیز باشند ، نه به مسائل عرفانی ، نه به پدیدهشناسی معجزه ، به هیچ یک ارتباط ندارند ؛ این پدیدهها بیشتر براساس انتقال حواس صورت میگیرند.
مارک هریسه
داستان خانم روث آمر احتمالا مشهورترین داستان در مورد رویاهای صادقه است. ماجرا در روز هفتم اوت 1962 در ایالات متحده امریکا اتفاق افتاد.
در این روز، خانم آمر که در انتظار شوهرش برای مراجعت به خانه و صرف شام با هم به سر میبرد ناگهان به خوابی کوتاه رفت. در این خواب دید که دستان شوهرش در مغازهاش محکم به هم بسته شده و مردی با چکش به سر او میزد. او با دیدن این صحنه فریادی از ترس کشید و از خواب پرید. هنوز شوهر او به خانه برنگشته بود بنابراین بلافاصله به سوی مغازه حرکت کرد تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. هنگامی که به انجا رسید، در را نیمه باز دید. با باز کردن در به داخل مغازه رفت. در آنجا با جسد بیجان شوهرش در همان وضعیتی که در خواب دیده بود روبهرو شد. صندوق مغازه نیز خالی از پول بود. پلیس بلافاصله در محل حاضر شد و به بازجویی از شهود پرداخت. خانم آمر مشخصات فردی را که در خواب دیده بود با دقت برای پلیس شرح داد. پلیس با شنیدن سخنان او شگفت زده شد و به جستجو برای یافتن قاتل پرداخت. چند روز بعد قاتل دستگیر شد. او با چهره که خانم آمر درخواب دیده بود هیچ تفاوتی نداشت. او اعتراف به انجام قتل کرد. نام او ویلیام ادموندز بود که در ماه مه 1963 به جرم ادمکشی به حبس ابد محکوم شد. بدین ترتیب مقتول با آمدن در خواب همسرش قاتل را معرفی نمود.
...........
یرای من به تعداد زیاد اتفاق افتاده البته نه به بزرگی جریان این داستان ,
نمیدونم این موضوع چیزی هستش که من میخوام بگم یا فرق میکنه:
اتفاقی در حال روی دادن هست و حین اتفاق (اتفاق حتما یه ماجرای بزرگ نیست ( مثل مهمون اومدن یا مثلا پیروزی تیم مورد علاقت)) من احساس میکنم که این صحنه ها رو
قبلا جایی دیدم و همه چیز برام آشنا هستش . گاهی اوقات پا رو فرا تر میزارم حتی میتونم اتفاق بعدی رو با فاصله ی زمانی مثلا دو یا 4 ثانیه قبل از انجام شدن اون اتفاق حدس بزنم.
این تاپیک رو میزنم میخوام بدونم فقط من اینجوریم یا بقیه هم چنین تجربیاتی داشتند و اگه راه هایی باشه مثلا قدرت مونو بیشتر کنیم و بشه ازش استفاده ی بیشتر برد یا
به نوعی کنترل شو از بخش ناخودآگاه به بخش خودآگاه مغز مون منتقل کنیم.