تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 5 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 41

نام تاپيک: مطالب جالب و خواندنی

  1. #1

    پيش فرض مطالب جالب و خواندنی


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _______________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ________________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _______________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _____________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _____________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _______________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ______________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ______________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ___ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ______________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _______ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ____________________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] __________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ______________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ________________________________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] _________________ [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]

    Last edited by F l o w e r; 19-04-2012 at 10:56.

  2. 14 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    کـاربـر بـاسـابـقـه saeid_ronaldo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    پست ها
    1,180

    پيش فرض

    يادداشتهاي خودكشي تعدادي از نويسندگان



    مطا لعه آثار تعدادي از شاعران و نويسندگان و خواندن احوال درون و نجواهاي دلشان تعجبي نخواهيد كرد اگر بدانيد با خود كشي به زندگي خود پايان داده اند .
    تعدادي از اين نويسندگان را انتخاب كردم . ترجمه شده از سايت:
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    يادداشتهاي خودكشي تعدادي از نويسندگان


    زماني كه من از دنيا ميروم. ماه زيباي آپريل موهاي خيس از بارانش را پريشان مي كند و تو با قلبي با شكسته بر روي پيكرمن خم مي شوي . من اهميتي نمي دهم زيرا كه مي خواهم به آرامش برسم . همانند درختاني كه به آرامش مي رسند زماني كه قطرات باران شاخه هاي نازكشان را خم مي كند و من ساكت تر و سنگدل از اكنون تو .

    (1884- 1933) (Sara Teasdale ) سارا تيسديل
    شاعر آمريكايي متولد سنت لوئيس . او چندين جلد كتاب شعر كه حاوي احساسات فردي و لطيف او بود از جمله « هلن از تروي » و « رودخانه هاي در راه دريا» از خود به جاي گذاشته است . وي فوق العاده زن احساساتي و گوشه نشين بود و سر انجام در 48 سالگي بعد از نوشتن يادداشت خود كشي به عاشقي كه تركش كرده بود ، خود را غرق كرد .

    ………………................................ ........................................
    احساسي دارم شبيه به اين كه دارم ديوانه ميشم . ديگه نمي تونم به اين وضعيت وحشتناك ادامه دهم . صداهايي را مي شنوم و نمي توانم به كارم تمركز داشته باشم . تا به حال با آن مبارزه مي كردم، ولي از حال به بعد ديگر نمي توانم ادامه دهم .

    ويرجينيا وولف
    Wirginia Woolfe( 1882-1941)
    ويرجينيا يك نويسنده انگليسي بود كه سبك جديدي را در رمان نويسي ابداع كردو
    مقاله هاي فمينيستي نوشته است . او اينگونه اظهار نظر مي كند : يك زن بايستي
    پول داشته باشد و يك اتاق از آن خود ، اگر مي خواهد داستان بنويسد. وولف
    جيبهاي خود را از سنگ پر كرد و خود را در رودخانه اوز نزديك منزلش در ساسيكس
    غرق كرد .

    ……………. .................................................. ..............

    خدا نگهدار دوست من ، خدانگهدار. تو در قلب من هستي عزيزم. جدايي مقرر شده است و ديدار در آينده را نويد مي دهد .
    سرجي اسنين
    Sergei Esenin( 1895-1925)

    شاعر روس ،همسر رقاص معروف ايزادورا دونكن. در سن 30سالگي خود را از لوله هاي آب گرم سقف اتاقش حلق آويز كرد . وي شعر خود كشي خود را با خون خود ، روز قبل از آن نوشت.
    ………………. .................................................. ............

    آنگاه كه همه بيهودگي ها پايان مي يابد وقتي فردي مطمئن است از يك مرگ اجتناب ناپذيروقريب الوقوع ، ساده ترين راه انسان آن است كه سريعترين و راحت ترين مرگ را انتخاب كند

    شارلوت پركينز گيلمن
    Charlotte Parkins Gilman (1860-1935)
    او معتقد بود ،زن و مرد بايد با همكاري هم در كارهاي منزل شريك باشند . رمان هاي تحريك آميز ، داستانها ، شعر و مقاله هاي او انعكاسي از هزاران زن بود .معروف ترين اثر او « كاغذ ديواري زرد » است. اين كتاب درباره زناني است كه بعد از تولد فرزندانشان دچار آسيب روحي مي شوند .او باپسر عمويش ازدواج كرد و زندگي خود را داشت تا اينكه مبتلا به سرطان شد .

    .................................................. ..........................

    خداحافظ همگي
    هارت كرين
    Hart Craine
    كرين يكي از تأثير گذار ترين شاعران مدرنيست آمريكايي، با رفتار هاي آزارنده( پرخاشگري ، زياده روي در نوشيدن الكل، بي بند وباري جنسي) در سن 32 سالگي به زندگي خود پايان داد. وي خود را از عرشه كشتي به خليج مكزيكو انداخت و جسدش هيچگاه پيدا نشد.


    ................

    چگونگي مرگ صادق هدايت به اين شرحه.البته او قبل از مرگ(خودكشي) چيزي در اين باب ننوشته.

    بامداد روز دوشنبه 19 فروردین ماه 1330 در پاریس، در آشپزخانه ی آپارتمان اجاره ای خود در بلوار سن میشل، کوچه ی شامپیونه، با گشودن شیر گاز به زندگی خود پایان داد؛ و روز بعد، دانشجویان ایرانی، که در آموزشگاه های پاریس تحصیل می کردند، جسدش را در کنار خاکستر آثار چاپ نشده اش یافتند و جنازه ی او را تا گورستان پرلاشز تشییع کردند؛ و بدین قرار، دفتر زندگانی چهل و هشت ساله ی یکی از تابناکترین قریحه های هنری ایران معاصر بسته شد.
    هدایت مرگش نيز همچون زندگیش زیبا بود. رحمت مقدم، که او را در بستر مرگ دیده، گفته است:
    « یک ژاکت به تن داشت خیلی تمیز با پیراهن سید، و شلوار هم به پا داشت. صورتش را اصلاح کرده بود، انگار می خواسته به مهمانی برود یا در مجلس رسمی شرکت کند. لباس تمیز، صورت تراشیده و موها شانه خورده و مرتب. »


    ..................
    بعد از مرگ ماياكوفسكي بزرگترين شاعر فوتوريست روس اين شعرو توي جيبش پيدا كردن( شعر خودكشي جزو يادداشت هاي خودكشي حساب هست؟)

    ساعت از نه گذشته، بايد به بستر رفتهباشي
    راه شيري در جوي نقره روان است در طول شب
    شتابيم نيست،با رعدتلگراف
    سببي نيست كه بيدار يا كه دل‌نگرانت كنم
    همانطور كه آنانمي‌گويند،پرونده بسته شد
    زورق عشق به ملال روزمره در هم شكست
    اكنون من و توخموشانيم،ديگر غم سود و زيان اندوه و درد و جراحت چرا‌؟
    نگاه كن چه سكوني برجهان فرو مي‌نشيند
    شب آسمان را فرو مي‌پوشاند به پاس ستارگان
    در ساعاتياين‌چنين، آدمي بر‌مي‌خيزد تا خطاب كند
    اعصار و تاريخ و تمامي خلقترا
    Last edited by F l o w e r; 16-04-2012 at 22:25.

  4. 2 کاربر از saeid_ronaldo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    10 شخصیت محبوب ادبیات جهان در قرن بیستم


    این انتخاب ها مربوط به مجله ی مشهور book می باشد . نظر شخصی من نیست.


    ==================================================

    1-شازده کوچولو

    شازده کوچولو عین فرشته ها از آسمون میاد ، اصلا شاید همین دیروز هم سری به زمین زده باشه . یه پسر بچه با موهای طلایی که هی سئوال می کنه ، راستی شما ندیدیش؟ شاید هم دیدین ، نمی دونم ولی اون خلبانه وقتی ازش حرف می زنه ، آدم با خودش می گه این که شبیه همه فرشته هاست ، فرشته هایی که عاشق گل سرخ ها میشن . بعد وقتی گل سرخ که ( طبق قانون گل سرخ ها ) به یه دونه خارش می نازه ، اونو از دنیای کوچیک خودش می رونه ، می رسه به سیارات دیگه و آدم های حسود تنها و پادشاهان بدبختی رو ببینه که بدجوری شبیه ما هستن ! وقتی شازده کوچولو تصمیم می گیره بمیره تا به قلمرو خودش برگرده ، آدم بهش حسودی می کنه . چون اون مثل ما یه باغ گل نمی کاره . تا نتونه گل زیبای خودشو از بینشون پیدا کنه ، وضعش از ما خیلی بهتره.....

    تکمله : به شخصه این کتاب شازده کوچولو رو بارها خوندم و سه ترجمه مختلف رو هم خوندم . ترجمه محمد قاضی به نظرم بهترین است . من یک قسمتی از این کتاب رو خیلی دوست دارم و اون هم جایی است که شازده کوچولو به یه قاضی می رسه که در سیاره ای تک و تنها زندگی می کنه اونجا از قاضی می پرسه که این جا کسی نیست به اعمال چه کسی قضاوت می کنی ؟ یارو میگه به تو . بعد بهش میگه تو رو قاضی میکنم . شازده کوچولو میگه اینجا که کسی نیست روی اعمال کی قضاوت کنم اونجا یه جمله شاهکار میگه قاضی ، میگه به اعمال خودت قضاوت کن چون این کار جز سخت ترین کارهاست ( البته کتاب دم دستم نبود دقیق متن رو بنویسم مطمئنا یه جاهایی که نقل کردم تفاوت داره با متن اصلی . خوب این رو بزارید به این حساب که من دوست دارم مطالب رو اونجوری که دوست دارم به خاطر بیارم نه اونجوی که واقعا هستند..)



    2-گرگور سامسا (مسخ)


    یک ایده نبوغ آمیز ، مردی صبح از خواب بیدار می شود و می بیند تبدیل به حشره شده است . این ماجرای عجیب و باورنکردنی در گرگور سامسا ست .تخیل مهیب و فلج کننده در خلق این شخصیت ، نمونه های مشهور مشابه صد سال تنهایی و کوری را پیش پا افتاده نشان می دهد.این که چرا سامسا به حشره (سوسک) تبدیل شد را هیچ کس نمی داند ، اما وقتی داستان گرگور سامسا را می خوانی ، ناخود آگاه تا چند روز هر وقت از خواب بلند می شوی ، اول دست و پاهایت را چک میکنی که نکند آن اتفاق برای تو هم افتاده باشد .

    تکمله : تاثیری که رمان مسخ و شخصیت جاودانش گرگور بیچاره روی من گذاشت تا مدتها گریبان منو گرفته بود . توصیه میکنم از میان ترجمه های موجود اثر فرزانه طاهری را انتخاب کنید چون هم روان است و هم در انتهای کتاب نقدی بی نظیر از نابغه ای مشهور به نام ناباکوف را نیز داراست . فضای وحشتناک کتاب شاید افسرده تان کند . دلم به حال گرگور سامسا بدجوری می سوزد . یادم یه مقاله خوندم که درباره کافکا نویسنده مسخ و خالق این شخصیت بود نویسنده مقاله عنوان جالبی رو برای مقاله خویش انتخاب کرده بود : مردی که سوسک شد .

    این نوشته تقدیم به گرگور سامسا که داغ سوسک شدنش را به دل همه دوستداران ادبیات گذاشت .


    3- شرلوک هولمز

    ترکیب اعجاب آور منطق و هوش با دیوانگی و جنون . این مخلوق 115 ساله ادبیات همچنان مدرن و پیچیده و جذاب است . با آن خلق و خوی بهاری ، عشقش به موسیقی ، اعتیادش به کوکائین ، پرهیزش از مراوده با زنان ، تسلطش به هنرهای رزمی ، احاطه اش به شیمی و زیست شناسی و قدرت حیرت انگیزش در فرورفتن به جلد کاراکترها و شخصیت های بدلی
    او ذات بشر را همچون کف دست می شناسد . او شوالیه تاریکی هاست. نماینده مشکوک جبهه خیر در مواجهه ای ابدی با جبهه شر . شرلوک هلمز در کنار آن دستیار جاودانی اش ، دکتر واتسون ، مظهره سیطره نبوغ آسای عقل بشری است . نبوغی غول آسا که با خطوطی تیره و سیاه ، هاشور خورده است.

    تکمله : علاقه من به ادبیات پلیسی به کودکی ام بر می گردد . زمانی که سریال پو آرو ، درک و کلا سریالهای پلیسی تلویزیون را قبضه کرده بودند. من ابتدا با شرلوک هولمز آشنایی نداشتم اما بعد از مدتی که این سریال پخش مجدد شد عاشقش شدم و حتی سعی می کردم ازش الگو برداری کنم . دقت مثال زدنی اش واسه من بسیار لذت بخش بود . یکی از دلایلی که سریال رو دوست داشتم "جرمی برت" بازیگر نقش هولمز بود . بعد ها یک دوست مجموعه ای 4 جلدی از هولمز را به من هدیه داد که سبب خیر شد و من با شوق فراوان اقدام به خوندن کتاب کردم . با اینکه بعد از تصمیم ام مبنی بر خوندن آثار مهم ادبیات زیاد سراغ ژانر پلیسی نرفتم اما هنوز هم به کسانی که می خواهند نشانه شناسی در ادبیات رو بیاموزند و با سبک داستان نویسی آشنا شوند ادبیات پلیسی رو پیشنهاد می کنم .


    4- آئورلیانو (صدسال تنهایی)


    آئورلیانو نه فقط یک آدم ، بلکه یه نسل از آدمهای عجیبه ، آدم هایی که با زندگی می جنگن ، بعد توی کشور عجیبی که نه سر دارد نه ته گم می شن . اون وقت از جایی پیدا می شن که هیچ کس حتی خود نویسنده انتظارشو نداره ، با داغی روی پیشونی ، گردن یا اصلا روی اسم . بعد وقتی همه جور مرگ و زندگی رو تجربه کردن ، تازه یادشون می افته خودشون رو تو یه اتاق حبس کنن ، ماهی های طلایی بسازن ، کتاب بخونن و عاشق زن هایی بشن که نباید می شدن ! من نمی دونم راجع به آئورلیانو باید چی بنویسم ، دردناکه که شخصیت آدم پر از ریزه کاری باشه و یه نفر فقط یه چیز ازت به یاد داشته باشه ، اونم مرگی عجیب تو یه داستان عجیبه ، وقتی آوارها می ریزه ، طلسم ها شکسته می شه و مورچه ها میان که بخورنش.

    تکمله: خب وقتی آدم میخاد از بهترین رمان زندگی اش بنویسه بدجوری هیجان زده میشه . اول از همه توصیه می کنم خواهشا نسخه ای که بهمن فرزانه ترجمه کرده و بخونید که در بازار موجود نیست و نسخه افست اش رو از دست فروش ها می تونید با 6 هزار تومن تهیه کنید . یه نکته دیگه اینکه 20 صفحه اول رو یه جور تحمل کنید تا موتور داستان که از صفحه 20 به بعد هست روشن شود . خوندن این کتاب لذت بخش ترین تجربه ای بوده که داشتم . مارکز با آن بیان شیرین خود بسان مادربزرگهایی است که برای نوه های خود قصه می گویند . کتاب رو که باز میکنی شجره نامه بوئیندا ها رو می بینی شاید اول از خودت بپرسی آخه واسه چی شجرنامه اینها رو هم چاپ کردند اما وقتی 50 صفحه خوندی تازه می فهمی که اگه اون شجره نامه نباشه اسما رو گم میکنی . مرگهای تراژیکی دراین داستان اتفاق می افته . حتی خود مارکز در مصاحبه ای گفته بود که دو روز برای مرگ سرهنگ آئورلیانو بویندا گریه کرده است سرهنگی که که کارش ساختن ماهی های طلایی بود . یه جور تنهایی تو وجود این شخصیت بود که منو غمگین می کرد . اگه صد سال تنهایی رو نخونید سعی کنید درباره رمان در قرن بیستم حرف نزنید چون ممکن است منتقدان بهتان بخندند .


    5- مارلو

    مارلو معروف ترین قهرمان ادبیات سیاه است .مخلوق ریموند چندلر . یک لا قبا ، باهوش و کله شق . بدون کمترین حس جاه طلبی . ماموریت های کثیف و خطرناکش در کوچه پس کوچه های کثیف لوس آنجلس هیچ شباهتی به گره گشایی شیک و اتو کشیده هرکول پو آرو ندارد . او لحظه به لحظه با مرگ روبروست . کتک می خورد ، تحقیر می شود ، گلوله می خورد ، بارها و بارها اغوا می شود و دست آخر در مساعدت غیرمنتظره اقبال و چشم پوشی فرشته مرگ از شکار او ، پیروز می شود.

    اما پیروزی اش را با کمترین شادمانی جشن می گیرد .خوب می داند در دنیایی این گونه پر از هرج و مرج، باید بر احساسات تندش لگام بزند . می داند که او هم آخر سر شکار نهایی فرشته مرگ خواهد بود . او پلیسی است تنها که در عمق رفتار و گفتارش ، یک فیلسوف به غایت بدبین و عملگرا لانه کرده است . در روایات سینمایی ماجراهایش همفری بوگارت متوسط قامت و سیاه پوش نقش او را بازی کرد . نقش مارلویی که در توصیف ادبی ریموند چندلر باید بلند قد و خوش هیکل و بلوند باشد.


    6-سم اسپید(شاهین مالت)

    دشیل همت حتی قبل از ریموند چندلر ، کارآگاه ویژه ادبیات سیاه را خلق کرد .سم اسپید به شدت شبیه مارلو است . او هم در مواجهه با جنایتکاران و زنان همان شیوه کلبی مسلکانه فیلیپ مارلو رو دارد.

    سم اشید اما کوتاه قد است و چاق ، اما مثل مارلو فرز است و شجاع و البته همانطور آماده اغوا شدن ! سم اسپید بر عکس مارلو آن لغزش های احساسی را ندارد . کمی سنگدل تر و خشن تر است و خونسرد تر . مثل پایان شاهین مالت که وقتی آن دختر حیله گر و جذاب را به دست قانون می سپارد ، طعنه آمیز می گوید : منتظرت می مانم ، بالاخره یک روز بیرون می آیی.

    تکمله : من از دشیل همت رمانی رو تا حالا نخوندم اما فیلمی که جان هیوستون کارگردان نامی آمریکایی از روی رمان شاهین مالت ساخته است رو از تلویزیون دیدم . یکی از نکات جالب شخصیت سم اسپید تفاوت اساسی اش با کارآگاه هایی است که ما می شناسیم مثلا ما عادت کرده ایم در داستانهای کار آگاهی ببینیم که با خانومها با احترام ویژه ای برخورد می شود (مثل رفتار هرکول پوآرو) اما سم اسپید رفتاری بی رحمانه دارد . داستان این فیلم پر است از بازی با دروغ و حقیقت و همین عنصر آن را جالب کرده است .


    7- بارون درخت نشین ( از کتاب بارون درخت نشین)

    بارون درخت نشین ، یه بچه پولدار رمانتیکه که علیه حلزون های لعنتی اشرافی تو بشقابش شورش می کنه و تصمیم می گیره باقی عمرش رو روی درخت ها زندگی کنه. نمونه لعنت شده ی یه اشراف زاده فرانسوی که دیگه با داستانای رمانیتک زمینی کیف نمی کنه . این پسر روی درخت می خوابه ، از همون بالا قضای حاجت می کنه ، همونجا زیر برگهای ترد انجیر گریه می کنه ، عاشق می شه و ... . وقتی دست دختر رو می گیره می بره بالای درخت ها تا از کنار راه پر پیچ و خم درخت زیتون به بالای دشت برسن و از لابه لای مویرگ برگها خورشید رو نگاه کنن آدم با خودش می گه ، کاش می شد برم سر درخت ... آخ راستی ، می دونی خوبی اون چیه ؟ هیچ وقت تهدید نمی کنه ، حتی تهدید به خودکشی . فقط کاری رو میکنه که شهامتش رو داره ، یعنی فرار از زندگی آدمای روی زمین ،به همین سادگی .


    تکمله : خوندن این رمان یکی از دلپذیرترین تجربه ها واسه من بود. این رمان با ترجمه عالی مهدی سحابی در بازار موجود است . نویسنده این رمان و خالق شخصیت دوست داشتنی بارون درخت نشین هم ایتالو کالوینو است . خب برای من که شخصیتی عاصی داشتم این شخصیت خیلی جالب بود شخصیتی که تصمیم می گیره و اونو عملی میکنه یه جایی در ابتدای داستان هست که پدرش که فکر میکنه این تصمیم درخت نشین شدن یه تصمیم مقطعی است و او زود منصرف میشود به پسرش می گه : خوب که خسته شدی تصمیمت عوض می شود . اما قهرمان داستان ما احتمالا جمله معروف ویلیام شکسپیر رو شنیده که میگه : وقتی تصمیم گرفتید درهای تردید را ببندید.
    به شخصه زیباترین فصل داستان رو جایی می دونم که مادر بارون در حال احتضار است و حال ناخوشی دارد او روی درخت روبروی پنجره اتاق مادر نشسته است و نظاره گر حال مادر است . اینجا شروع میکند به ساختن حباب صابون و فرستادنش سمت مادر . بعد از چند دقیقه می بیند که حباب هایی که سمت بینی مادر فرستاده دیگر مثل گذشته نمی ترکد و مادر دیگر جان ندارد . این تصویر شاعرانه از مرگ چنان دقیق تصویر شده است که اشکتان را در می آورد .

    8- هولدن کالفید (ناتور دشت )


    من از این هولدن خیلی خوشم میاد ، بدجوری تو ذوقم می زنه ، خصوصا وقتی واسه خوشایند آدما هی چاخان میکنه . اما خوبیش اینه که خودشو گول نمی زنه . می دونه یه احمق استثناییه که از مدرسه اخراج شده . پدر و مادرش هیچی ندارن بهش افتخار کنن . معلمش یه جورایی براش متاسفه ، پس باید بزنه وسط دنیا ، جایی که گند و کثافت تا گلو اومده بالا ، اونجا واسه خودش بچرخه و سعی کنه که زندگی از نزدیک بو کنه و توش نفس بکشه ، هولدن علاوه بر خودش ، آدما رو خوب می فهمه . به دخترای زشت عاقل احترام میگذاره ، دلش واسه احمقهای تنها میسوزه و خواهر کوچولشو که هنوز می تونه بدون فکر کردن به سیاهی هایی که دنیا رو مثل اتمسفر لعنتی تو بغل گرفته ، چرخ و فلک بازی کنه ، از همه چی بیشتر دوست داره ، هولدن خود توئه ... یه جوون تو دنیای دردناک و شوق انگیز که دلش میخاد یه روز زندگی کنه بعدشم سرشو بذاره بمیره ، همین !

    تکمله : این کتاب ناتور دشت با ترجمه های مختلفی توی بازار هست. توصیه من اینه که ترجمه آقای نجفی رو بخونید که خیلی روان است . این سالینجر (نویسنده این داستان) آدم عجیبی هستش . نمیدونم چقدر این فرد رو می شناسید فقط اینو بگم که کلا چند تا عکس بیشتر ازش در دسترس نیست . اصلا مصاحبه میکنه و خودش رو تو خونه حبس کرده . حتی یادمه یکی از کارگردانها که ازش خواسته بود اجازه بده بر اساس همین کتاب یه فیلم سینمایی بسازه گفته بود : هولدن (قهرمان داستان ) دوست نداره !


    9-سانتیاگو (پیرمرد و دریا )

    پیرمرد ، جوان که بود خواب شیرهای دریایی را در سواحل آفریقا می دید ، اما حالا در یک کلبه ماهیگیری نیمه خراب در ساحل کوبا روزگار می گذراند . او از آن پیرمردهای بداخلاق است که در تنهایی هایش مسابقات دوره ای بیسبال آمریکا را دنبال میکند . اما همه مردم میدانند که حرف های پیرمرد ، حرفهای تاریخ مصرف گذشته روزنامه های سالیان پیش است . سانتیاگو در نگاه تمسخر آمیز مردم ، یک پیرمرد نفرین شده است . او هشتاد و چهار روز هر صبح به دریا می رود و شب ها دست خالی ، بدون هیچ صید به خانه بر می گردد . سماجت پیرمرد اما همه را خسته کرده است . روز هشتاد و پنجم او تنهای تنها به دریا می رود و بزرگترین ماهی خلیج کوبا را صید می کند . ماهی آن قدر بزرگ است که سانتیاگو و قایقش را به همراه خود می برد و در نهایت تنها سرسختی دست های خونین پیرمرد ، ماهی خسته را به تسلیم وا می دارد . داستان پیرمرد و دریا ، داستان سرسختی جدال انسان و طبیعت است . طبیعتی بی رحم که در نهایت هم از پا نمی نشیند . کوسه ها به ماهی سانتیاگو حمله می کنند و گوشت های آن را تا استخوان می خورند . سانتیاگو خسته و خونین با اسکلت ماهی در کنار قایقش به ساحل بر می گردد. پیروزی پیرمرد بر نیروی طبیعت برای همه ستایش آمیز است اما به هر حال روز هشتاد و پنجم هم بدون صید پایان می گیرد .آیا نفرین هنوز ادامه دارد ؟




    10- کورتز

    دل تاریکی ، ترجمان آن داستان دلخراش است که انسان متمدن در قرن بیستم از سر گذراند . داستان ظهور هولناک چهره وحشی انسان مدرن ، داستان آن خط باریک مدنیت و بدویت . داستان گام زدن در غارهای تاریک وجود انسان . داستان همجواری نبوغ و وحشی گری . داستان ظهور دوباره ی خدایان اساطیری .

    و کورتز ، این موجود نیمه دیوانه - نیمه نابغه . در میان تاریک ترین جنگلهای آفریقای مرکزی ، تجسم عینی این مفاهیم است . ابرمردی نیچه وار که می آزماید چگونه انسانها را می توان همچون گله ای گوسفند مجتمع به هر سو رانده . بر آن ها حکم راند . می آزماید که چگونه با نفوذ هولناکش بر روان و طبع بشر ،آن ها را همچون بردگان ابله در اختیار بگیرد . هر کس فیلم اینک آخر الزمان کاپولا را دیده باشد ، نمی تواند کسی را جز مارلون براندو تجسم عینی این کاراکتر افسانه ای و ترسناک قرن بیستم بداند.

  6. 2 کاربر از mehrdad21 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    12 اسپرانتو زبان بی مرز

    اسپرانتو زبان بی مرز

    هرچند داشتن يک زبان مشترک جهانی، آرزوی ديرينه‌ بشر بوده ، اما نياز واقعی به چنين زبانی در زمان حاضر - که عصر ارتباطات و تماس‌های فراملی و بين‌المللی است - بيش از هر زمان ديگری احساس می‌شود.
    وسائل ارتباط سريع، مانند مسافرت‌های هوايی، اينترنت، تلفن راه‌دور، تلويزيون‌های ماهواره ای و مانند آن، مدت زيادی نيست که در اختيار عموم مردم جهان قرار گرفته و تمامی اين پديده‌های جديد ارتباطی نياز به زبانی مشترک در بين انسان‌ها را دوچندان ساخته است .
    يکی از اين زبان‌های اختراعی يا فراساخته، زبان اسپرانتو است که طرفداران و متکلمين ميليونی در سراسر جهان دارد و علاوه بر ترجمه شدن بسياری از شاهکارهای علمی و ادبی جهان به آن زبان، ادبيات مستقل خود را نيز پيدا کرده است.
    زبان اسپرانتو - که در ابتدا " اينترناتسی‌آ لينگوو" يا زبان بين‌المللی ناميده می‌شد - در سال ۱۸۸۷ توسط دکتر لودويک زامنهوف ابداع شد. واژه‌ی "اسپرانتو" به معنی "اميدوار" نام مستعار دکتر زامنهوف در زمان انتشار خودآموز اين زبان جديد بوده است. وی اميدوار بود که زبان فراساخته‌ی او هر چه زودتر به‌عنوان زبان مشترک در بين تمامی انسان‌های دنيا مورد استفاده قرار گيرد تا سبب ارتقای تفاهم و دوستی هرچه بيشتر در ميان ايشان گردد.
    در پاسخ به اين سؤال ‌که چرا زبان اسپرانتو از تمامی زبان‌های ابداع شده‌ی پيش و پس از خود موفق‌تر بوده، نظرات گوناگونی بيان شده، که احتمالا هر يک از آن‌ها نمايانگر بخشی از علل واقعی اين پديده است. برخی، علت موفقيت اسپرانتو را در ساختار آسان و منطقی آن ديده‌اند، در حالی که برخی ديگر منش و رهبری دکتر زامنهوف را در نحوه‌ی پيشبرد اين زبان در جهان مؤثر دانسته‌اند. گروهی نيز غنا و قدرت بيان علمی و ادبی آن را علت اصلی موفقيت آن دانسته‌اند.
    در اين ارتباط گفتنی است که ويليام اولد (William Auld) نويسنده، روزنامه‌نگار و شاعر اسکاتلندی به خاطر نگارش بيش از ۵۰ کتاب به زبان اسپرانتو نامزد دريافت جايزه‌ی ادبی نوبل گرديد. از جمله ترجمه‌های او به زبان اسپرانتو، می‌توان از سونات‌های ويليام شکسپير و ارباب حلقه‌های تالکين نام برد. وی اشعار خيام و حافظ را نيز با حفظ وزن به زبان اسپرانتو ترجمه کرده است.
    در حال حاضر زبان اسپرانتو زبانی زنده و پويا به شمار می‌رود: انتشار صدها مجله و هزاران کتاب گوناگون به اين زبان در سراسر دنيا، برگزاری سمينارها و همايش‌های منطقه‌ای و بين‌المللی به اين زبان و وجود ميليون‌ها صفحه ‌ی اينترنتی، حاکی از اين امر است.
    انتشارفصل‌نامه‌ی "سبز انديشان" به زبان اسپرانتو و فارسی در ايران و نیز خودآموز فارسی تحت عنوان "آسان‌ترين زبان دنيا"، نشان دهنده‌ی رشد اين زبان در ايران است.
    در زبان اسپرانتو هر کلمه دقيقا همان طور نوشته می‌شود، که خوانده می‌شود، يعنی الفبای آن کاملاً آوائی يا فونتيک است.
    قواعد دستوری اين زبان نيز بسيار ساده و آسان است و هيچ يک از آن‌ها - بر خلاف زبان های طبيعی - دارای استثنا نيست. هرچند دايره واژگان اين زبان، از هر زبان ديگری وسيع‌تر است، اما فراگيری آن به مراتب آسان‌تر از يادگرفتن کلمات ديگر زبان هاست، چرا که در زبان اسپرانتو اکثريت قاطع واژه‌ها از تعداد محدودی ريشه‌ی کلمه، آوند و پايانه ساخته می‌شود. مانند تعداد بی‌نهايت زياد اعداد که تنها با ده رقم صفر تا ۹ ساخته می‌شود. به اين دلايل، فراگيری اوليه‌ی اسپرانتو در ظرف چند ماه، و تسلط کامل به آن در ظرف يک يا حداکثر دو سال ميسر است.
    دايره‌المعارف معروف ويکی‌پديا (Wikipedia) که هم اکنون به ۲۵۳ زبان دنيا در اينترنت منتشر می‌شود، از سال ۲۰۰۱ به زبان اسپرانتو نيز منتشر شده، و ویرایش اسپرانتوی آن در بين اين ۲۵۳ زبان، از نظر غنا و تعداد مقاله‌ها، مقام پانزدهم را در جهان داراست، و به‌عنوان مثال، زبان‌های ترکی، عربی، دانمارکی، فارسی، هندی و اسلواکی پس از اسپرانتو قرار دارند.

    آموزش:
    1-
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    2-http://torabireza.googlepages.com/2-LaMezanivelo.pdf
    3-http://torabireza.googlepages.com/3-LaProgresigaNivelo.pdf
    4-http://irea.oficejo.googlepages.com/konversacio2007dulingva.pdf
    5-http://torabireza.googlepages.com/facilavortareto2006.pdf

  8. این کاربر از pedram_ashena بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض ده رمان کلاسیکی که باید بخوانیم

    بیگانه ( مردی که نیمرو می خورد)

    داستان با این جمله شروع می شود :" مادر درگذشت ، خاکسپاری فردا ." احتمالا می توانید حدس بزنید مردی که این تلگراف برایش رسیده ، حسابی دلگیر می شود . اما اگر رمان را نخوانده باشید ، چرایش را نمیتوانید درست حدس بزنید .
    مورسو از این ناراحت است که حوصله اش در مراسم خاکسپاری سر می رود . اصلا برایش مهم نیست که مادرش مرده است . فردای خاکسپاری هم با نامزدش می رود سراغ عیاشی . او نمونه کامل یک انسان بی پوچ و بی هدف است . صبح زود سر کار می رود و ساعت چهار عصر با تراموا بر می گردد .همیشه ظرف های کثیف توی آشپزخانه ولویند . همان هایی که توی آشپزخانه ولویند .همان هایی که تویشان نیمرو خورده است .او انحطاط این آدم پوچ را خیلی خوب به تصویر کشیده است.

    ناتوردشت

    همیشه تاسف می خورم که چرا سالینجر چرا دیگر داستان نمی نویسد . او چهل و چند سال است که کتاب تازه ای منتشر نکرده است . یک خانه بزرگ ویلایی دارد که کمتر کسی میتواند واردش شود . تمام زندگی تجملاتی سالینجر از راه حق التحریر همان چهار پنج کتابش می گذرد و کتاب هایش هنوز پرفروش هستند. طبق آخرین آمار ، هر سال چهارصد هزار نسخه از ناتوردشت ، آن هم فقط در کشورهای انگلیسی زبان فروخته میشود. مردم دوست دارند در مورد پسری بخوانند که مثل بچه مثبت هاست ، پسری که یک روز حوصله اش سر می رود و از مدرسه فرار می کند . مردم دوست دارند در مورد پسری بخوانند که در حال مرد شدن است .

    1984
    (جرج اورول)


    شما این بار در یک جامعه عجیب و غریب زندگی می کنید . در این جامعه عجیب و غریب تمام اعمال و حرکات شما زیر ذره بین است .یعنی دستگاهی در خانه تک تک افراد وجود دارد که همه حرکات را می فرستد پیش برادر بزرگه ، یعنی اگر شما آب بخورید او می بیند . حالا تصور کنید کسی بخواهد دراین فضای عجیب و غریب عاشق شود . نکته وحشتناکش این است که ، نمی توان به طرف مقابل اظهار عشق کرد . ممکن است او هم یک جاسوس باشد . جرج اورول یک جامعه دیکتاتوری را به ما نشان
    می دهد . پیش بینی او هرگز به همان شدت اتفاق نیافتاد . اما حکومت هایی مثل حکومت پینوشه در شیلی و صدام در عراق نشان دادند که تا چه حد می توان هزار و نهصد و هشتاد و چهاری شد .


    عقاید یک دلقک : مگر دلقک ها هم فکر میکنند

    مگر دلقک هم عقاید دارد ؟ جالب است . اما دارد . مگر دلقک بودن بد است ؟ مگر فراموش کرده ایم که می گویند آن که می گرید یک درد دارد و آن که میخندد هزار درد . مخصوصا که این دلقک آدم کتاب خوانده ای باشد که بخواهد برای پول در آوردن دلقک بازی در بیاورد.

    هاینریش بل هم یکی از آن نویسنده های نوبل گرفته و خطرناک است . از همان نویسنده هایی که جذاب می نویسند . با اینهمه او در میان فرهیختگان و منتقدان ادبی جایی ندارد .

    صدسال تنهایی : راز کشف آرکادیو

    گابو (گابریل گارسیا مارکز) آدم جالبی است . هیچ زبان بیگانه ای را بلد نیست و فقط می تواند اسپانیایی حرف بزند . اما آن قدر خوب این زبان را بلد است و آن قدر خوب به این زبان داستان تعریف میکند که کتاب هایش به چندین زبان دنیا ترجمه شده است . او واقعیت و خیال را آن قدر خوب با هم قاطی میکند که فراموش می کنیم که کدام واقعیت است و کدام خیال .

    صد سال تنهایی برای گابریل گارسیا مارکز ، نوبل ادبیات را به ارمغان آورد . فکر میکنم در موردش خیلی نوشته شده است . فقط این نکته را بگویم که اگر این کتاب را تا حالا نخوانده اید ، 99 درصد عمرتان برفناست.

    برادران کارامازوف : سه برادر متفاوت

    احتمالا زیگموند فروید را می شناسید . همان روانکاو مشهور را می گویم . او وقتی چند رمان از داستایوسکی خواند ، ترجیح داد کتاب دیگری از این نویسنده نخواند . فروید می ترسید که چیز تازه ای برای کشف در عالم روانکاوی نداشته باشد . خیلی ها رمانهایی مثل " جنایت و مکافات " و " ابله " این نویسنده رابیشتر دوست دارند . اما در برادران کارامازوف نکته ای وجود دارد که دوست داشتنی اش می کند . سه برادرند که هر کدام عقاید متفاوتی دارند . برادر بزرگ هر کاری می کند بقیه اشتباهی می فهمند . برادر دومی یک روشنفکر است و حرف های بامزه می زند . او به خدا اعتقادی ندارد . برادر سومی یک کشیش است . حالا تصور کنید این سه برادر چه جوری با هم کنار می آیند .داستایوسکی آن قدر اعماق روح آدمی را در این رمان جراحی کرده که آدم تعجبش می گیرد .

    خداحافظ گری کوپر (رومن گاری )

    سفر به کوههای پربرف سوییس عالمی دارد . مخصوصا این که آمریکایی باشی و خوش تیپ . اسمت لنی هم که باشد اصلا دلت نمی خاوهد از قله ها بیایی پایین . عشقت این است که توی ارتفاعات سیر کنی . ارتفاع کم برایت اصلا خوب نیست . توی همین ارتفاع کم تو از یک جنگ فرار کرده ای . نمی توانستی تحمل کنی که ویتنامی ها را همین طور الکی بکشند . حالا آن قدر خستهای که میخواهی در ارتفاع باشی . برای همین فصل تابستان برایت خسته کننده است . چون باید بیایی در سطح زمین . تو هم دنبال چیزی هستی که سرت را گرم کند . ما را هم با خواندن این ماجراها سرگرم میکنی .


    هکلبری فین : پسری که از جنس ما بود

    کمتر کتاب خوانی پیدا می شود که از خواندن رمان های مارک تواین کیفور نشده باشد. البته قبل ازاین که سراغ کتابی از "تواین" بروید بهتر است چند تذکر ایمنی خدمتتان عرض کنم. اول این که این کتاب ها را زمانی دست بگیرید که به اندازه کافی وقت داشته باشید . مثلا زمانی که یک ساعت بعد باید سرقرارباشید ، شروع به خواندن نکنید . گزارش های زیادی در مورد سر قرار نرسیدن افراد هکلبری فین خوان رسیده است . شما به هیچ وجه نمی توانید وقتی کتاب را شروع کردید ، به زمین بگذاریدش . مورد دوم این است که این کتاب را در خلوت بخوانید . تذکر اکید شده که هکلبری فین را در حضور آدم های حساس نخوانید . چه بسا از لبخندهای شما برنجند . و مورد آخر این که کتاب را با ترجمه نجف دریابندری بخوانید.


    پیرمرد و دریا :آخرین سفر یک پیرمرد

    می گویند بهترین رمان ها را کسانی می نویسند که بیشترین تجربه را در زندگی دارند. در میان نویسنده های قرن بیستمی ، همینگوی جزو آنهایی است که بیشترین تجربه ها را دارد. "پیرمرد و دریا" حاصل یکی از این تجربه هاست . آن هم زمانی که تصور می شد کفگیر به ته دیگ خورده است . همینگوی چند وقتی بود که چیزی ننوشته بود . اتفاق خاصی هم نمی افتاد که ارنست برود آنجا. برای اینکه خودش را از شر دوستانی خلاص کند که دائم می پرسیدند رمان جدید چی داری ، رفته بود کنار دریا . همین جا بود که ایده رمان آمد. همینگوی خیلی سریع شروع کرد به نوشتن. اوایل برای این می نوشت که شاید از دل این نوشته ها موضوعی برای نوشتن یک رمان خوب پیدا کند. اصلا فکر نمی کرد با سوژه ای که قهرمان اصلی اش یک پیرمرد شکست خورده و ناامید است ، بتوان رمان خوبی نوشت. کمی بعد اما ، نتیجه برعکس شد
    آن قدر این رمان خوب شد که تمام تلاش نویسنده اش تکرار این موفقیت بود . البته بعدها آن قدر این سبک و سیاق را ادامه داد که لج همه را در آورد ، اما هنوز کسی شک ندارد که " پیرمرد و دریا " رمانی بی بدیل است .


    مرشد و مارگریتا: شیطان در مسکو

    سه فیلم در یک فیلم ، یک دستگاه چهار کاره ، کاپشن دورو و... حتما ازاین تبلیغات تکراری شنیده اید. می توان از همین جمله ها در مورد مرشد و مارگریتا هم به کار برد . سه رمان در کتاب . سه رمان کاملا متفاوت . بولگاکف برای این که این رمان را بنویسد یازده سال تمام وقت صرف کرد . رمانش با صحنه ای شروع می شود که شیطان وارد مسکو شده است . همه چیز به هم می ریزد . رمان دوم در مورد به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (ع) است . رمان سوم در مورد کسی است که در حال نوشتن داستان حضرت عیسی (ع) است . مرشد عاشق دختری می شود به نام مارگریتا .حسابش را بکنید که بولگاکف با چه مهارتی این سه رمان را با هم در آمیخته است.

    Last edited by F l o w e r; 15-03-2012 at 15:31.


  10. #6
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض واژههای پارسی در قرآن

    در اين نوشتار تنها به گوشهاي از واژههاي پارسي و معرب (فارسیِِ عربي شده = تازيسته ) که پروردگار يکتا در قرآن کريم آورده است، اشاره ميکنم و در بخش آينده درباره ريشهيابي آنها خواهم نوشت. لازم به يادآوري است واژههاي بسياري از زبان پارسي به زبان تازي راه يافته است که بررسي آنها چندین سال پژوهش ميخواهد.
    1- استبرق: ديباي حرير، ديباج (کهف/29)
    2- سجيل: سنگوگل (هود/84)
    3- کورت: غروب،غورت، غروب کند (تکوير/1)
    4- مقاليد: کليدها، مفاتيح (زمر/63)
    5- اباريق: کوزهها، ظروف سفالي دستهدار و با لوله براي آب يا شراب (واقعه/17،18)
    6- بيَع: کليساهاي ترسايان (حج/41)
    7- تنور: تنور (هود/42 و مومنون/27)
    8- جهنم: دوزخ ( بينه/5- اين واژه59 بار در قرآن بهکار رفته است)
    9- دينار: پول زر (آل عمران/68)
    10- سرادق: سراپرده، دهليز (کهف/28)
    11- روم: نام سرزميني که روميان بر آن حکومت ميکردند (روم/1)
    12- سجل: کتاب (انبياء/104)
    13- ن: انون، هرچه خواهي انجام ده (قلم/1)
    14- مرجان: مرواريد (رحمن/22،58)
    15- رس: چاه، رود ارس (ق/11 و فرقان/38)
    16- زنجبيل: گياهيست خوشبو (دهر/17)
    17- سجين: دائم، ثابت، سخت و نام چاهي در جهنم (مطففين/7،8،9)
    18- سَقَر: جهنم، دوزخ (مدثر/26،27)
    19- سلسبيل: نرم، روان، ميِ خوشگوار، آب گوارا و نام چشمهايست در بهشت (دهر/18)
    20- ورده: گل، گل سرخ (رحمن/37)
    21- سندس: ابريشم، زربفت، ديبا، حرير نازک و لطيف (دخان/53)
    22- قرطاس: کاغذ (انعام/7)
    23- اقفال: کليدها، جمع قفل (محمد/26)
    24- کافور: گياهي خوشبو (دهر/5)
    25- کنز: گنج (کهف/81- نه بار تکرار شده است)
    26- مجوس: گبران (حج/81)
    27- ياقوت: ياکند نوعي سنگ قيمتي است. (رحمن/58)
    28- مسک: مشک (مطففين/26)
    29- هود: قوم هود (شعراء/124)
    30- يهود: جهودان (بقره/107)
    31- صلوات: کنشت و کنيسه (حج/41)
    32- فردوس: پرديس،بهشت، بستان (کهف/107 – مومنون/11)
    33- جناح: گناه، عمل زشت، معصيت (بقره/158 – 25 بار تکرار)
    34- زمهرير: شدت سرماي سخت، جاي بسيار سرد (انسان/13)
    35- فيل: پيل (فيل/1)
    36- کاس: جام، ظرفي که در آن نوشيده شود، کاسه ( صافات/45 – 6بار)
    37- زُور: قوه، نيرو، عقل، راي، شرک، لذت، زور (حج/30 – 4بار)
    38- شُواظ: زبان? آتش، شعله، حرارت، درحال ذوب شدن (رحمان/35)
    39- اُسوَه: مقتدا، پيشوا، آنچه کسي را با آن تسلي دهند (ممتحنه/6 و 4)
    40- عبقري: جاي نيکو، درخشان، بزرگ قوم، فرش زيبا، لباس فاخر (رحمان/76)
    41- زبانيه: نگهبانان دوزخ، دوزخبان، زبانه کشيدن شعله هاي آتش (علق/18)
    42- ابد: جاودان (نسا/57 – 28 بار)
    43- قمطرير: شديد، سخت، دشوار (انسان/10)
    44- نجس: ناپاک، پليد (توبه/28)
    45- بررُخ: مانع وحايل بين دو چيز (مومنون/100 و رحمن/20)
    46- تَبَت: نابودشده، قطع شده، تب و تاب يافته (لهب/1)
    47- سخط: خشم گرفتن برکسي، غضب (مائده/80)
    48- يس: ياسين، يسنا (يس/1)
    49- کتاب: نوشته (بقره/2 – بيش از 200 بار تکرار)
    50- صراط: راه، روش (فاتحه/6 – 45 بار تکرار)
    51- ذوالقرنین: کورش بزرگ (کهف/83 تا 99)
    52- جند: لشکر، سپاه، ارتش (یس/28 – 29 بار تکرار)


    منابع:

    1- شماره 1 تا 31 از کتاب "رساله المتوکلي" نوشته جلالالدين محمد سيوطي و برگردان دکتر محمدجعفر اسلامي
    2- شماره 32 تا 47 از کتاب "واژههاي دخيل در قرآن مجيد" نوشته آرتور جفري (زبانشناس و قرآنشناس) و برگردان دکتر فريدون بدرهاي
    3- شماره 48 تا 50 از کتاب "ديوان دين در تفسير قرآن مبين" نوشته حبيب الله نوبخت
    4-- شماره 51 از کتاب "تفسیر المیزان" نوشته علامه طباطبایی
    5- شماره 52 از مقاله "ریشه واژه جنباشی" نوشته علیاصغر فیروزنیا، ماهنامه حافظ، شماره 34
    نوشته شده بدست پیشاهنگ Pishahang
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  11. این کاربر از diana_1989 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #7
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض نویسنده هایی که در ابتدا شغل دیگری داشتند

    در این جا می خواهیم سراغ نویسنده هایی برویم که شغلی به جز نویسندگی داشته اند و سپس رو به نویسندگی آورده اند.

    وقتی از صادق هدایت شغلش را می پرسیدند کمتر پیش می آمد بگوید:نویسنده . هر چیزی می گفت به غیر از این کلمه .مثلا می گفت کارمند بانک است . وقتی دلیل کارش را می پرسیدند ، می گفت نویسندگی شغل نیست چون نمی شود از آن پول در آورد (صادق جان کجایی این جی کی رولینگ رو ببینی که چه پولی داره در میاره . روحت شاد).
    ما میخواهیم درباره نویسنده های این چنینی بیشتر بدانیم . حدیث نویسنده شدن این آدم ها از آن حرف های خواندنی است و وقتی این ماجرا ها را می شنویم قند توی دلمان آب می شود که مثلا مارک تواین قایقرانی را رها کرد تا "هکلبری فین " را بنویسد .



    آنتوان دوسنت اگزوپری : خلبانی که نویسنده شد

    شک نکنید که می گویند بیشتر داستان ها راست است . مثالش همین آقای اگزوپری .او خودش خلبان بود .می گویند که سقوط توی یک صحرا را هم تجربه کرده است . تا این جایش با عقل آدمیزاد جور در می آید. اما این که یکدفعه شازده کوچولویی از راه رسیده باشد ، دیگر از آن حرف هاست. به نظر شما داستان اگزوپری دروغ است ؟ از من اگر بپرسید می گویم نه . دروغی در کار نیست همه چیز درست و راست پیش می رود. شازده کوچولو حتما در لحظه ی سقوط به سراغش آمده . البته ممکن است شما با عقل آدم بزرگانه تان حرف من را باور نکنید
    اصلا مهم نیست.(درست مثل فیلم ماهی بزرگ اثر به یاد ماندنی تیم برتون . در آنجا پدری وجود داشت که داستان هایی از جوانیش تعریف می کرد که پسرش باور نداشت اما در انتهای فیلم و در لحظه ی مرگ پدر همه ی آن کاراکترها حاضر شدند او را به رودخانه سپردند) . مهم این است که من ، اگزوپری و خیلی های دیگر که هنوز عقل آدم بزرگی شان نیامده سراغشان این داستان را باور می کنیم. حتی خیلی ساده قبول می کنیم که خلبان ماهر فرانسوی کار و بارش را ول کند و بچسبد به نویسندگی . خیلی چیزهای دیگر را هم باور می کنیم .
    اگزوپری بعد از موفقیت شازده کوچولو چند کتاب دیگر هم نوشت. مثل "پرواز شبانه" . این کتاب ها نگرفت. دنبال چرایش نباشد چون خیلی واضح است . اگزوپری آن ها را با عقل آدم بزرگانه اش نوشته بود .به هر حال بعد از "شازده کوچولو" آن قدر تشویقش کردند که آدم بزرگ شد .اما به هر حال ،آدم بزرگ نویسنده ، بهتر از آدم بزرگ غیرنویسنده است . دنیای بچه گانه این را می گوید.



    ساراماگوا :روزنامه نگاری که کارش را ول کرد تا کوری بنویسد

    ساراماگوا می خواست نویسنده شود .از همان اولش .از همان روزهایی که یواشکی توی اتاقش می نشست و خیالبافی هایش را می نوشت. گاهی هم نمی نوشت تا یادش برود . چه اهمیتی داشت . پدر ساراماگوا (و چه فرقی می کند . مادرش یا دایی اش یا هرکس دیگری) می گفت که نویسندگی پول ندارد و "اگر خوزه دوست دارد بنوسد ، بهتر است سراغ روزنامه نگاری برود) خوزه هم همین کار را کرد. روزنامه نویس شد اما میل به نویسنده شدن از سرش نیفتاد. (حالا میشه درک کرد چرا این بشر این قدر ایده ی جالب تو ذهنش داره . من اعتقاد دارم روزنامه نگاری جز شغل هایی است که خیلی ذهن رو باز میکنه . تو سینما هم بیلی وایلدر سابقه روزنامه نگاری داره و اون هم خدا بیامرز از ایده های فوق العاده ای در فیلم هاش استفاده می کرد) 24 سالش بود که دوباره به سرش زد که رمان بنویسد و نوشت. خوب نشد . واقعا خوب نبود. شاید فرصت نکرده بود که خوب ویرایشش کند. شاید روزنامه نگاری او را کمی از نوشتن خسته کرده بود . کسی چه می داند . خوزه دست از رمان و داستان نوشتن برداشت، اما داستان ها دست از سرش برنداشتند تا 20 سال بعد . حالا دیگر موهای خوزه خاکستری شده بود و او دیگر پسرکی سر به هوا نبود و کمتر از پدر، مادر و دایی.... یا هرکس دیگری حساب می برد .دستش هم بفهمی نفهمی به جیبش می رفت و می توانست خرج خودش و خانواده اش را بدهد . دوباره رمان نوشت ."کوری" نوبل ادبیات گرفت . خوزه نویسنده شد . هورا ، او به آرزویش رسید . شما هم به آرزوهایتان برسید .




    آنتوان چخوف : آقای دکتر

    در مورد چخوف چه می توانم بنویسم ؟ ریش پرفسوری اش ؟ کلاه و عصایش ؟ نامه های عاشقانه اش ؟ بیماری اش ؟ زندگی اش توی روستاهای روسیه که سرما طاقت آدم را می برد ؟ در مورد چخوف از چه می توانم بنویسم ؟ چخوف بعد از این که درس پزشکی اش را تمام کرد ، برای گذراندن طرحش به یکی از روستاهای اطراف مسکو رفت . روستایی سرد و بی امکانات .او بیماری و درد را در این روستا به خوبی تجربه کرد. چخوف شروع کرد به نوشتن مقاله های پزشکی در مورد بیماری هایی که مردم این روستا را از پاانداخته بود . این ها اما چاره کار نبود . چخوف شروع کرد به نوشتن داستان ،نمایشنامه و رمان. و چقدر کارخوبی کرد. او کمتر از مردمان این روستا و روستاهای دیگر نوشت که بعدها بهشان سرزد. به جای آن چخوف از "بانو و سگ ملوس" نوشت. چخوف در این داستان هایش ،بیشتر از دکتری اش دکتر بود . دستش درد نکند.



    رومن گاری : شما چه خوش تیپ هستید آقای گری کوپر

    وقتی جسدش را پیدا کردند کاغذی در کنارش جلب توجه می کرد :"عاقبت ،واقعیت را به طور کامل بیان کردم ،
    رومن گاری" . رومن به لطف حمایت های مادرش که نقش پدر را هم برای او بازی می کرد سرانجام وارد دانشکده
    حقوق شد . او به تحصیلاتش در حقوق ادامه داد و به خاطر جو دانشجویی حاکم در فرانسه هم زمان با آغاز جنگ
    جهانی دوم به نیروهای آزادی بخش فرانسه پیوست. هم رزمانش می گفتند که خلبانی زبر دست است .دیپلمات
    جوان چنان اعتباری را به دست آورده بود که فرانسه او را نماینده خود در سازمان ملل کرد. شاید ازدواج با لزلی
    بلانش ،نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی باعث شد تا رومن جدی تر دست به قلم شود .همسر نویسنده اش
    اصرار عجیبی به جمع آوری و چاپ دست نوشته های رومن گاری داشت . رومن دیپلماسی را کنار گذاشت و
    جای خود را در طبقه روشن فکر فرانسه باز کرد و جوایز متعددی را با خود به خانه برد . اما اگر رومن سیاست را
    رها نمی کرد شاید هیچ گاه واقعیت را هم به طور کامل بیان نمی کرد . آقای رومن گاری به شما خیلی مدیونم .



    چارلز دیکنز : چه رویاهایی که می آیند

    چارلز از تندنویسی در دفتر ثبت احوال به روزنامه نگاری و خاطره نویسی رسید و با ماهنامه شروع به کار کرد و مقاله هایی از زندگی روزانه خود و مردم اطرافش برای آن ها فرستاد .مقاله هایی او با نام مستعار "باز" مورد توجه قرار گرفت و ناشر به او سفارش جدیدی داد . چارلز "یادداشت های بازمانده باشگاه پیکویک" را نوشت که ابتدا در روزنامه و سپس به صورت مستقل چاپ شد . او به نوعی رنج دوران کودکی و نوجوانی خود را در آن ها منعکس می کرد و از بی عدالتی و ریاکاری و ظلم قصه ها می ساخت. او با قوه تخیل خود شخصیت های عجیب داستان های خود را با خصوصیت های منحصر به فردشان می آفرید .دیکنز با کتاب "باشگاه پیکوک" به شهرت رسید و وضع مالی اش بهتر شد و پس از این جذب دنیای ادبیات شد ،او پی در پی رمان های جذاب می نوشت که سوژه اغلب آن ها ریشه در رنج های خود دیکنز داشت .



    اخوان ثالث : آهنگری که شاعر شد

    به سختی می توان تصور کرد که مردی آهنگر بتواند حریری لطیف از جنس واژه ها ببافد ،حریری که هر رهگذری دلش بخواهد آن را بر تن کند .اخوان مدتی درگیر مسائل سیاسی زمان خود بود، بارها زندانی ویک بار نیز به کاشان تبعید شد .مدتی پس از آزادی اش ،در رادیو تلویزیون خوزستان استخدام شد . گویی آهنگر قصه ما ، با همان دست هایی که پتک بر آهن می کوبیده می خواسته معجزه کند و داشته آرام آرام راه اصلی خویش را پیدا می کرده ؛ راهی که روحش به آن کشش داشته است و نیرویی از اعماق وجودش آن را به خود فرا می خوانده است . او در همان سالها با نیما یوشیج و شیوه ی شعر سرایی وی و سبک نیمایی آشنا شد که تاثیر بسزایی روی قلم و نوع نگارش اخوان داشت . پس از منتقل شدن به شهر تهران در رادیو و تلویزیون ملی فعالیت خود را آغاز کرد . او قدم به راهی می نهاد که درست به سوی مقصد دلخواهش پیش می رفت ،راهی که خود انتخاب کرده بودو با وجود سختی هایی که پیش رو داشت در آن مقاومت می کرد.




    مارک تواین :قایقران می سی سی پی

    در روزهای زندگی مارک تواین ،آمریکا فضای عجیب و غریب تری نسبت به امروزش داشت .ایتالیایی ها ،اسپانیایی ها و خلاصه اروپایی ها در حال مهاجرت گسترده به این کشور بودند تا شغلی دست و پا کنند .سیاه ها را به زور به این کشور می کشاندند تا برده داشته باشند ،آثار تاریخی اروپا را تکه تکه به این کشور می آوردند . معدن ها شلوغ بود .درگوشه و کنار شهر در حال ساختمان سازی بودند و چه قتل هایی که اتفاق نمی افتاد . اگر میخواهید بیشتر در مورد این سال های آمریکا بدانید ، حتما رمان "رگتایم " نوشته ی دکتروف رو بخوانید .اصلا چرا دور برویم ،داستان های مارک تواین را بخوانید . او خودش هم این ماجراها را تجربه کرده ، و بعد نشسته و سر فرصت آن ها را نوشته . مارک تواین کارگر کشتی بود . به هر حال پولی در می آورد تا شب ها گرسنه نباشد .اما او کار دیگری هم می کرد . خیلی ها به جز کارشان کارهای دیگر می کنند . کار مارک تواین اما بد نبود ،بچه مثبتی بود واسه خودش. تا ولش می کردند کتاب می خواند .البته در مورد کارهای دیگرش ،بگذاریم برای فرصتی دیگر. بعد یکدفعه ول کرد. "هکلبری فین" را نوشت که اتفاقا داستان خوبی از کار در آمد . "تام سایر" را نوشت . "بیگانه ای در دهکده " را نوشت . چیزهای دیگر نوشت . دستش درد نکند. خواندن "هکلبری فین " با ترجمه نجف دریابندری تجربه ی دلپذیری است. آقای تواین شما تا ابد برای من مهم هستید .






    قیصر امین پور : شاعر یا دامپزشک

    در روزهای آخر شهوریو 57 اتوبوسی از دزفول به سمت تهران آمد . تا این جای کار اصلا عجیب نیست . پسر جوانی مسافر این اتوبوس بود که به تهران می آمد تا در دانشکده دامپزشکی ثبت نام کند .این جا هم عجیب نیست . اتوبوس که حرکت کرد ،پسرک کلمات را توی ذهنش رقصاند .او دوست نداشت دامپزشک شود . دامپزشکی که سهل بود او حتی دوست نداشت پزشک شود . او شاعر بود ، هر چند که موهایش هنوز به اندازه روزهای شاعری اش روی پیشانی اش نمی ریخت .او شاعر بود .هرچند که دامپزشکی را ول کرد تا علوم اجتماعی بخواند .او شاعر بود ، چون دوباره علوم اجتماعی دانشگاه تهران را رها کرد تا ادبیات بخواند . قیصر امین پور مثل ناصر خسرو خوابی ندیده بود تا دامپزشکی را رها کند . او حتی مثل شهریار عاشق دخترکی هم نشده بود . دست کم تا جایی که می دانیم داستانش را برای کسی تعریف نکرده بود . نه خوابش را و نه ماجرای عاشقانه اش را . مگر می شود که شاعر خواب های شاعرانه نبیندو عشق روزهای جوانی را تجربه نکند . قیصر به گمانم همه این ها را توی دلش نگه داشت تا چند سال بعد از عاشقانه های نوجوانی در شعرهایش بنویسد و خالق "دستور زبان عشق " باشد. روحش شاد .



    آلن رب گریه :نویسنده مهندس

    آلن رب گریه که خواندن داستان هایش از خواندن شیمی آلی و فیزیک حرارت هم سخت تر است ،در کمتر مصاحبه ای راضی می شود در مورد ریش و سبیلش حرف نزند و یا در مورد مشهور شدنش. او هر چقدر در داستان هایش عجیب و غریب می نویسد ، در حرف هایش شوخ است . مثلا می گوید که نویسنده مشهوری است بدون این که کسی کتاب هایش را خوانده باشد . و یا از روزهایی می گوید که سبیل باریکی داشت و احتمالا کلی بهش می خندیدند ،اگر همسرش نبود او احتمالا ریش نمی گذاشت و با آن سبیل باریک ، بیشتر شبیه دلقک سیرک می شد تا یک نویسنده . آن سبیل مربوط به روزهایی است که آلن درس مهندسی می خواند. البته شاید با اضافه شدن ریش به ترکیب صورتش ، او مهندس مشهوری هم می شد. حالا این که چطور به سرش زده که نویسنده شود هم از آن حرف هاس
    ت.



    سروانتس : دن کیشوت در روزهای پیری

    وقتی سروانتس قلم به دست گرفت ،بیشتر سرش را موهای سفید و خاکستری پر کرده بود.اوسفرهای بسیاری را از سرگذرانده بود و تجربه های بسیاری را برای نوشتن داشت.هرچند در زمان او ،ادبیات آن چنان گسترش نیافته بودند ،که خود مرجع یک تجربه باشد .با این همه سروانتس سفرهای گسترده ای به ادبیات پهلوانی و اخلاقگرای دوره خودش داشت و تاثیر این سفرها را در نوشته هایش می بینیم. نوشته های او چندان زیاد نیست .شاید وقت بیشتری برای این کار پیدا نکرد ،چرا که کمی کمتر از یکسال بعد از تمام شدن جلد دوم دن کیشوت به طولانی ترین سفر زندگی اش رفت،سفری که در انتظار همه ماست . او در کارهای محدودی که انجام داد ،به ویژه در کتاب به یاد ماندنی اش ، "دن کیشوت" روالی را بنا گذاشت که پیش از آن چندان جدی گرفته نمی شد .
    Last edited by F l o w e r; 15-03-2012 at 16:50.

  13. 8 کاربر از mehrdad21 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #8
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    این رو تو اینترنت همینجوری الکی ناخواسته باهاش برخورد کردم.

    نمیدونم دوره های بعدیش هم برگزار شده یا نه .

    ولی به هر حال نقاشیهای جالبی در رابطه با کتاب هست.

    مخصوصا اولی که لیاقت دریافت جایزه رو به عنوان اول واقعا داشت. سیر زندگی رو در کتاب ناخوانده عمر میشه دید. که باید هر برگ آن گشوده شود تا به آن پی برد.

    منبع :

    http://www.irancartoon.com/110/book



    First Prize: Benjasit Tumying/Thailand





    Second Prize: Edik Boghosian/Iran





    Third Prize: Firouzeh Mozafari/Iran




    Special Prize: Vladimir Kazanevski/Ukraine




    Special Prize:Massoud Ziai/Iran




    Honorable Mention: J.Bosco/Brazil




    Honorable Mention: Mehdi Sadeghi




    Honorable Mention: Enrique Lacoste/Cuba




    Honorable Mention: Somaye Shoghi/Iran


    Last edited by F l o w e r; 08-04-2012 at 20:24.

  15. 7 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض


    ده شورشی آرمان خواه ادبیات

    هرنویسنده یک شورشی به حساب می آید.او علیه خودش ،دنیا ،گذشته و آینده اقدام می کند و دنیا را آن جوری که می بیند یا دلش می خواهد آن جوری باشد ،به تصویر می کشد.هر نویسنده ای هم فکر می کند که طرز نوشتن او بهترین شکل ممکن است .شاید هم حق با او باشد و در ادبیات ،بر خلاف بسیاری از جاها ،چند تا بهترین شکل ممکن داشته باشیم .چه اشکالی دارد به جای رتبه اول ،چند طراز اول داشته باشیم؟چند طراز اول که می آیند ، قواعد موجود را می شکنند و آن جوری می نویسند که به نظرشان بهترین است.بعضی از این آدم ها ، چگونگی نوشتن را عوض می کنند و برخی از چه نوشتن را. و گاهی هر دو قضیه با هم عوض می شود . مثلا نویسنده ای که تا حالا از خانواده های پولدار نوشته ،نمی تواند به همان سبک و سیاق در مورد زندگی بیچاره ها بنویسد .او باید برای نوشتن طرحی نو در اندازد. در ادامه این تاپیک ده شورشی دنیای ادبیات معرفی می شوند ،ده شورشی که دنیای ذهنی و نوشتاری ما را تغییر داده اند.



    ریچارد براتیگان ؛ شعری با دانه تربچه

    زیاد شنیده ایم شاعری که خیلی عجله داشته و می ترسیده حسش بپرد روی جلد سیگار،کاغذ دستمال کاغذی و یا روی قبض آب و برق چیزی نوشته باشد. در دوران های گذشته شاعران به علت نداشتن کاغذ ،احتمالا روی پوست آهو ،تخته سنگ و چوب هم نوشته اند. اما این که شاعری در دهه 1960 بیاید و روی بسته بندی دانه های تربچه شعر چاپ کند ،از آن حرف هاست.

    بعد از آن که ریچار براتیگان با کتاب "صید قزل آلا در آمریکا" توفانی در دنیای ادبیات به راه انداخت ،به فکر این افتاد که بیشتر انقلابی عمل کند . او یکی از مجموعه شعرهایش را روی بسته دانه های تربچه چاپ کرد.توی جعبه 10 بسته گذاشته بودند که یک طرفش شعری از ریچارد براتیگان بود و طرف دیگرش ، همان چیزهایی بود که روی بسته های دانه تربچه می نویسند. این کتاب براتیگان ،شکلی عجیب و غریب داشت .قیمتش هم کم نبود .حتی این روزها ،خیلی از مجموعه داران آن را به قیمت های نجومی با هم رد و بدل می کنند ،اما انقلاب براتیگان این ها نبود.

    ریچارد براتیگان ،فرم رمان را عوض کرد .او دلش می خواست همان طور که زندگی می کند بنویسد .یعنی در هم و بدون هیچ نظمی .به همین دلیل است که شما هر جور که بخواهید می توانید "صید قزل آلا در آمریکا" را بخوانید . از ته ، از وسط و یا قاطی پاطی. هر جور خواندنش هم یک جور کیف دارد.


    یکی از اشعار عجیب براتیگان


    اگر برای من می میری
    من برای تو می میرم
    و گورهای مان مثل دو عاشق خواهد بود
    در یک لباس شویی خودکار
    اگر تو صابون می آوری
    من پودر می آورم.






    [RIGHT]نیکلای گوگول :شنل پوش

    شاید داستان های طنزآمیز گوگول و به خصوص "یادداشت های یک دیوانه "یا "شنل" هیچ ارتباطی به داستان های جدی روسیه نداشته باشد ، اما نویسنده ای همچون داستایفسکی در مورد او می گوید : :همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمده ایم ."

    ادبیات معاصر روسیه ،به شدت به این نویسنده طنزنویس وابسته است .نوشته های او که سرشار است از طنزی تلخ،به نوشته های آنتوان چخوف می رسد و کمتر کسی است که نداند نوشته های چخوف چه تاثیری بر ریموند کارور و ادبیات معاصر جهان و آمریکا داشته است.علاوه بر این، گوگول تاثیر بسیاری بر ادبیات انتقادی دنیا داشته است. او از اولین نوشته اش که درباره کشاورزی بیچاره است تا آخرین نوشته اش ،همواره به شرایط ناعادلانه جامعه انتقاد کرد.
    همه این ها و سبک نوشتاری ویژه سبب شد تا از همان آغاز کار او را مسخره کنند. گوگول اما از پای ننشست و جنگید تا ادبیاتی نو متولد شود . طنز او چنان با مزه بود که حروف چین ها ،وقتی کارش را می چیدند ،از خنده روده بر می شدند ، با این همه خیلی ها دلشان می خواست سر به تنش نباشد.





    جیمز جویس : دنیای بوها




    پسری را تصور کنید که با عینکی ته استکانی که با بندی به پشت سرش بسته شده ،گیج و ویج به دور و برش نگاه می کند .او درست وسط زمین بازی فوتبال ایستاده و دنبال توپ می گردد. اما آن چه نصیبش می شود ،گل و لای وسط زمین بازی است.

    جیمز جویس که روزگاری دلش می خواست مثل خیلی از ایرلندی ها بازیکن فوتبال شود ،چشمان ضعیفی داشت .بیماری ضعف چشم او کمی ارثی و کمی هم برای کتاب هایی بود که می خواند. این بود که به جای آن که خیلی به دیدن توجه کند ،به شنیدن ،بوییدن و فکر کردن وابسته شد. رمان های جویس پر است از بوها و صداها.او ضعف خود را بدل به یک قدرت کرد و با نوشته های خود تعبیری دیگر از ادبیات را به دست داد. مشهورترین رمان جویس ،هنوز به فارسی ترجمه نشده است . او در این کتاب که اولیس نام دارد،در مورد یک روز شخصیتش می نویسد . این که چطور توانسته یک روز ،یک آدم را تبدیل به هزار صفحه رمان کند ،یکی از آن کارهایی است که فقط از جویس بر می آمد.





    مایاکوفسکی :خشن احساساتی






    شاید بین نویسنده هایی که در این تاپیک قصد معرفی شان را دارم ، مایاکوفسکی از همه شان انقلابی تر باشد.او به گفته باسترناک،خوشش می آمد که زندگی اش را به یک نمایش تبدیل کند. حضور مایاکوفسکی در کارهای تبلیغاتی ،روزنامه نگاری ،بازیگری سینما و در نهایت شاعری عصیان گر ،نام او را بیشتر از خیلی ها بر سر زبان ها انداخته است .حضور این گونه مایاکوفسکی سبب شده تا زندگی بیش از آن چه که باید در معرض دید همگان قرار گیرد . مایاکوفسکی در سال 1893 در دهکده ای در گرجستان متولد شد ، جایی که آن را بعدها و به افتخار شاعر ،مایاکوفسکی نامیدند.
    شاعر در سال 1908 سه بار دستگیر شد و به زندان افتاد و به همین علت هرگز درسش را تمام نکرد . اما این فقط شروع حادثه های زندگی مایاکوفسکی بود او در عمر کوتاه 37 ساله اش به نقاط بسیاری سفر کرده بود و حادثه های مختلفی را از سر گذرانده بود .همه این مسائل ریز و درشت در شعرهای مایاکوفسکی وجود دارد .شعر او بر خلاف نوشته های اطرافیانش پر از حساس ،کلمات رکیک ،اعتراض و فریاد ،خشونت بود و همه این مسائل متناقض ،کار مایاکوفسکی را بی نظیر می کند .


    همینگوی :انقلاب دیالوگ ها




    همینگوی از اولین نویسندگان نسل نو آمریکاست که در اوایل قرن بیستم شکل گرفتند.هر چند نیمه دوم عمر همینگوی با کارهای تکراری طی شد ،اما نمی توان نیمه اول انقلابی او را فراموش کرد .همینگوی در نیمه دوم به تکرار خودش پرداخت و این برای یک نویسنده ،خطرناک ترین مسئله به حساب می آید. همه شعرها ، ماجراجویی ها ،ازدواج های مجددو... نتوانست تغییری در این وضعیت به وجود آورد. همینگوی خود شیفته شده بود و یک انقلابی خود شیفته ،بی خاصیت ترین موجود به حساب می آید. اما در نیمه اول کار همینگوی کاری بود کارستان.
    او با دیالوگ های خود که کوتاه ،موجز و پر از روح زندگی بودند ،ادبیات آمریکا و جهان را متوجه خود کرد. از سویی نثر ساده و جذاب همینگوی که بی تکلف می نوشت باعث می شد مردم راحت تر با او ارتباط برقرار کنند.همین باعث شد که بعدها خیلی ها دلشان بخواهد مثل او بنویسند ،مثل جلال آل احمد.یک نثر تلگرافی.این ها برای آن که یک نویسنده انقلابی به حساب بیاید کم نیستند،هر چند که با او مخالفت چندانی نشده باشد.





    ویرجینیا وولف: اتاقی از آن خود






    زنان در تاریخ ادبیات جهان ،شکسپیر نداشته اند.آن ها هرگز نتوانسته اند برتولت برشت ،آلبر کامو ،الکساندر دوما ،ویکتور هوگو و داستایوفسکی داشته باشند.چرا؟ یعنی استعداد نوشتن ندارند؟ یعنی هیچ زنی در طول تاریخ متولدنشده که توانسته باشد پا به پای تولستوی بنویسد؟ جواب این سئوال در آستین زنی است که دنیای ادبیات را متحول کرد .تا پیش از آن که ویرجینیا وولف ،با نوشته های محکم و استوارش دنیا رو متوجه خود کند ،زن ها ترجیح می دادند یا ننویسند و یا نوشته هایشان را با اسم مستعار چاپ کنند. شاید این روزها خیلی از ما بدانیم که جرج الیوت اسم زنی است که جرات نوشتن به اسم خودش را نداشته است. اما بسیار بوده اند زن هایی که با اسم های دیگری نوشته اند.

    وولف از دو نظر یک نویسنده ی انقلابی به حساب می آید .او از طرفی با نوشته هایش که به جریان سیال ذهن ارتباط دارد ، با نویسنده هایی مثل جیمز جویس ،هنری جیمز و مارسل پروست پهلو می زند و از طرف دیگر ،با نوشته هایی که از زن های نویسنده حمایت می کرد ،نیمه گمشده ادبیات را متولد کرد .نیمه ای که نمی توانست بنویسد. زن ها پس از وولف توانستند که راحت تر بنویسند .تولد نویسنده هایی مثل سیمون دوبوار،مارگریت آتوود، آلیس مونرو و سیلویا پلات مدیون حضور وولف است. ولف در کتاب "اتاقی از آن خود" در مورد خواهر شکسپیر نوشته است . خواهری که اگر اسیر جامعه ای مرد سالار نبود ،کم از برادر نداشت .نویسنده باید اتاقی از آن خود می داشت و زن ها نداشتند.ویرجینیا وولف را شکسپیر ادبیات معاصر دانسته اند.


    بورخس :هزارتوهای تمام نشدنی





    بیشتر ما بعد از شنیدن اسم ادبیات آمریکای لاتین ،یاد مارکز می افتیم. او نوبل گرفته ،کلی کار سیاسی کرده که تیتر یک روزنامه ها شده و خلاصه بلد بوده خودش را چه جوری مطرح کند.اما او پدر رئالیسم جادویی و ادبیات آمریکای لاتین نیست . حتی بورخس هم پدر ادبیات آمریکای لاتین و رئالیسم جادویی نیست. اما بی شک یکی از مطرح ترین نویسندگان این دیار است .او مادری انگلیسی داشت که به خوبی یادش می داد چه طور از انگلیسی به اسپانیایی ترجمه کند.بورخس اولین کتابش را در 9 سالگی ترجمه کرد .

    بورخس دنیای ادبیات را به خوبی می شناخت .او چند زبان بلد بوده و از وقتی توی زیرزمین خانه مادربزرگش ،داستان های هزار و یک شب را پیدا کرد ، اسیر این قصه ها شد. بورخس یکی از اولین نویسنده هایی بود که واقعیت و رویا را به هم آمیخت. او جوری این کار را انجام می داد که مشکل بفهمیم واقعیت کدام است و رویا کدام.




    آندره برتون :ویرانگر





    آندره برتون هنوز یکی از عجیب ترین هنرمندهای دنیا به حساب می آید.او آرزو داشت که یک انقلابی به حساب بیاید ،به همین دلیل تا جایی که می توانست کارهای عجیب و غریب می کرد. مثلا زیر یک صندلی با سنگ توالت را امضا می کرد و آن وقت آن را به عنوان یک اثر هنری می فروخت.

    سوررئالیسم (فرا واقع گرایی) بااسم برتون عجین شده است . او سال ها راهبر این مکتب بود ،مکتبی که می گفت باید از واقعیت های عینی گرفت ،همه ساختارهای ادبیات را از بین برد ،از همه چیز فرار کرد و در نهایت کاری بیهوده مثل هنر را انجام داد .از نظر برتون ،رمان نوشتن یکی از بیهوده ترین مسائل روزگار بود . اما او چند رمان دارد که از میان آن ها "نادیا" به فارسی ترجمه شده است .آندره برتون هیچ وقت این رمان را به درستی ویرایش نکرد. او همان دست نویس اولیه اش را به چاپخانه فرستاد، دست نویسی که پراز غلط املایی و ویرایشی بود .تنها سی سال بعد ،برتون حاضر شد برخی از غلط های املایی و ویرایشی کتاب را اصلاح کند.او معتقد بود که حس اولیه ارزش دارد ،حسی که گاه با کلمه نمی شود آن را بیان کرد و به همین دلیل کتاب "نادیا" پر است از عکس و تصویر.




    آلن رب گری یه : مردی با سبیل گاوبازی





    رب گری یه در دورهای از زندگی شروع به نوشتن کرد که دو جنگ بزرگ جهانی ،روزگار را بر هم تنگ کرده بود .روزگاری که آدم ها آن قدر خودشان را کوچک حس می کردند که تقریبا هیچ بودند .یک بمب اتمی ، بیشتر از 150 هزار ژاپنی را دود کرده بود و به هوا فرستاده بود. یک سری از نویسندگان که آلن رب گری یه رهبرشان بود ،ترجیح دادند که آدم ها را تا آن جایی که می شد از نوشته هایشان حذف کنند . به نظر آن ها آدم ها همان قدر اهمیت داشتند که فنجان ،قاشق ،میز و کیف دستی .به نظر آن ها آدم ها توانایی قهرمان شدند نداشتند. حتی بیشتر ضدقهرمان بودند تا این که قهرمان باشند. ،در مرکز داستان بدرخشند و کارهای مهم بکنند .آدم ها شدند چیزی همطراز با همین چیزهایی که نوشتم.

    آلن رب گری یه به دو دلیل دیگر هم مشهور شد .او دوست داشت به هر راهی که شده مشهور باشد .به همین دلیل سبیل گاوبازیش را باریش مخصوص خودش عوض کرد و از طرفی با فیلم های سینمایی ای که ساخت ، خیلی ها را متوجه خودش کرد .ادبیات بعد از آلن رب گری یه که هنوز زنده است ،رنگ و بویی دیگر گونه یافت. او همان طور که خودش می گوید نویسنده مشهور است ،بی آن که کتاب هایش را خوانده باشند.


    سروانتس : انقلابی پیر







    حدود 400 سال قبل ،یک شورشی وارد دنیای ادبیات شد که بی آن که خودش بداند ،تغییرات زیادی در دنیای ما داد. او هم مثل نیما و هر انقلابی اصیل دیگری ،علاوه بر محتوا ،تغییرات زیادی را وارد ادبیات کرد. کارهای او آن قدر اهمیت دارد که او را پدر رمان مدرن می دانند.

    سروانتس بر خلاف نویسنده های پیش از خودش و شبیه بسیاری از نویسنده های بعد از خود و شبیه بسیاری از نویسنده های بعد از خود ،به سفرهای فراوانی رفته بود ،آن هم در مقام یک کارگر کشتی .شغل های ریز و درشت فراوانی را پشت سر گذاشته بود و همه این ها باعث شده بود که او رمان را به شکل زندگی ببیند و نه به شکل یک متن بیهوده و سرگرم کننده. سروانتس زمانی اولین رمانش را نوشت که موهای سرش سفید شده بود ، اما مو های سفید باعث نشد تا پیرمرد ملاحظه کند و مثل فبلی ها بنویسد .اگر قصه های پهلوانی در روزگار او خواننده های بسیار داشت ،او ساختار این قصه ها را در هم شکست .پهلوان او ،فقط کاریکاتوری از یک قهرمان بود .او زندگی ،خیالات ،شوخی و طنز را وارد رمان کرد و شاید خودش هم نمی دانست که دارد چه می کند.

  17. 6 کاربر از mehrdad21 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #10
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    13 ده نویسنده‌ی بزرگ که جایزه‌یِ نوبل نگرفتند

    این موضوع طی یک ایمیل برام اومد و خیلی برای خودم جالب بود و منبعش هم عنوان شده

    به قلمِ لنا کالم‌تِگ
    برگرفته از روزنامه‌یِ سونسکا داگ بلادت
    رباب محب





    امیل زولا نویسنده‌یِ ناتورالیست (طبیعی‌گرا) فرانسوی درسالِ1902 یعنی یک‌سال قبل از مرگش کاندیدِ اولین جایزه‌یِ ادبی نوبل شد. اما از آن‌جائی‌که به نظرِ کارل داوید آف وایرسن دبیرِدائم وقت کمیته‌ی نوبل، ادبیات باید " سمت و سوی معنوی و مطلوبی" داشته باشد، این جایزه به زولا تعلق نگرفت. ازجمله دلایل کمیته‌ی نوبل " ناتورالیسمِ بسیار بی‌روح و بی‌ملاحظه‌یِ زولا باعث می‌شود که به دشواری بتوان اورا مناسب این جایزه دانست." وبدین ترتیب جایزه به شاعر فرانسوی سُلی پرودهوم، نویسنده‌ای که آثارِ چندانی از خود به جای نگذاشته است و این شروع جالبی برای جایزه‌یِ ادبی نوبل نبود.





    جایزه نگرفتن تولستوی اغلب به عنوان یکی ازخطاهای بزرگ کمیته‌ی نوبل تلقی می‌شود. از همان سال 1902 نام تولستوی در لیست کاندیداها کنار 34 نام پشنهاد شده،قرار داشت. در گزارش رسمی کمیته‌‌یِ نوبل آمده است که نویسنده‌یِ«جنگ و صلح» " استادِ شرح حوادثِ حماسی است" اما انتقادِ تولستوی از دولت و کلیسا باعث شد که جایزه به او تعلق نگیرد. عدم صلاحیتِ تولستوی طبق نظرِ کمیته‌ی نوبل اینطورجمع‌بندی شده است: آثارتولستوی با معیارِ جایزه یعنی" معنویت والا و وارسته" مطابقت ندارد. بدین ترتیب تولستوی نیز قربانیِ برداشت و عقایدِ کنسرواتسیمِ وایرسن شد.



    نام ویرجینیا وولف هرگز در لیستِ کاندیداهایِ جایزه‌یِ نوبل نبوده است. اغلب گفته می‌شود که به جایِ وَله پیرل بوک (1938) می‌بایستی ویرجینیا وولف برنده‌یِ جایزه‌یِ نوبل می‌شد. آیا این به خاطرِ زن بودنِ او بود؟ ما می‌دانیم زنان نویسنده‌ای که موفق به دریافت جایزه‌یِ نوبل شده‌اند انگشت‌شمارند. تا کنون تنها یازده نویسنده‌یِ زن موفق به دریافتِ جایزه‌یِ نوبل شده است. البته دلیل این امر تنها به آکادمی سوئد برنمی‌گردد، بلکه شمار زنانِ نویسنده‌ای که به عنوان کاندیدا پیشنهاد می‌شود، بسیاراندک است. نام شاعرِ روسی آنا آخماتوف (1889-1966) از جمله‌ نام‌هائی است که در حاشیه مطرح شده است.





    نویسنده‌یِ ایرلندی خالق اودیسیوس هم جایزه‌یِ نوبل نگرفت. و این یکی دیگر از خطاهایِ کمیته‌ی نوبل است. طبقِ نظرِ شل اِسمارک در دهه‌یِ سی، وقتی کمیته‌ی نوبل از کسانی مثلِ پیرل بوک قدردارنی می‌کرد و به طور جدی مارگریت میشل نویسنده‌یِ کتاب پرفروشِ « دور با باد" را به بحث می‌گذاشت، جائی برای نوبل گرفتن جیمز جویس وجود نداشت. اما در دهه‌یِ چهل وقتی آکادمی سوئد متوجه نویسنده‌گانِ « پیشگام» شد، می‌توانست جمیز جویس یکی از برنده‌گانِ این جایزه باشد.





    نویسنده‌یِ آرژانتینی که همواره آثار اندکِ او مورد بحث قرار گرفته است. گفته‌ می‌شود آرتور لوندکویست به بورخس به خاطر تمجید از دیکتاتور شیلایی آگوستو پینوشه رأی منفی داد. لوندکویست هم‌چنین گفته است که بورخس بی دلیل اینگونه بر سرِ زبان‌ها افتاده است. به هرحال، اکنون دیگر دیر است، زیرا که از سال 1974 تصویب شد که جایزه‌یِ نوبل فقط به نویسنده‌گان در قیدِ حیات تعلق بگیرد.






    وایرسن " سمبولیسمِ ایسبن را دوست نداشت." و بدین ترتیب و با همان دلایلی که نامِ زولا و تولستوی از لیست برنده‌گان جایزه‌یِ نوبل حذف شد، نام این درام نویسِ نروژی نیز خط خورد. سالِ 1903 یعنی سالی که نامِ ایبسن در لیستِ کاندیداها بود، جایزه‌یِ نوبل به بیورن شرنه بیورن‌سونِ نروژی که به نظرِ اعضایِ آکادمی سوئد شعرش " ناب و در خدمتِ اندیشه است" تعلق گرفت.

    گرام گرین نویسنده‌یِ پرکارِ بریتانیائی از دیرباز به " کاندیدای همیشگیِ نوبل" ملقب شده است. گویا آرتور لیندکویست مانعِ راه اوبود. لیندکویست در مصاحبه‌ای در سال 1980اظهار کرده است که آثارِ خوبِ گرام گرین متعلق به گذشته‌هایِ خیلی دوراست.




    گناهِ جایزه نگرفتن فرانس کافکا - نویسنده‌یِ چک - به گردنِ آکادمی سوئد نیست، زیرا که اغلب آثار کافکا پس از مرگش منتشر شده است.






    طرفداران پراست نیز نمی توانند آکادمی سوئد را زیر سؤال ببرند. شاهکار پراست به طورِ کامل، موقعی منتشر شد که این نویسنده‌یِ فرانسوی در قید حیات نبود.





    بزرگترین نویسنده سوئدی نیز از آکادمی سوئد جایزه‌ای دریافت نکرد. آگوست استریند برگ به عنوان یک نویسنده‌ای جنجالی شناخته شد. سال 1909 با اهدایِ جایزه‌یِ نوبل به سِلما لاگرلُف روشن شد که این جایزه هرگزبه آگوست استریند برگ تعلق نخواهد گرفت. آن‌گاه بود که به همتِ جمعی طرفدار جایزه‌یِ "آنتی نوبل یا ضد جایزه‌یِ نوبل" به راه انداخته شد و در آخرین روزِ تولدِ استریند برگ این جایزه به این نویسنده‌ی بزرگ اهدا شد.



    جمعی دیگر از نویسنده‌گان که جایزه‌یِ نوبل نگرفتند:

    جرج براندس – هنری جیمس – آنتون چِکُو- ژزف کون‌‌راد- مارگاریت یورکنار – رنه چار- ولادیمیر ناباکوف – برتول برشت- پل کِلان- آسترید لیندگرن – مارنیا توف‌تاجوا .

    پنجاه سال گفت‌و گوهایِ اعضایِ آکادمی نوبل جزء اسناد محرمانه بوده است.

    این مقاله روز هشتم اکتبر دوهزارو هشت میلادی در روزنامه‌یِ سونسکاداگ بلادت، بخشِ فرهنگی صفحه‌یِ 6 به چاپ رسیده است.
    Last edited by F l o w e r; 15-03-2012 at 17:13.

  19. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •