نگران تو هستم
مثل مادری كه كودكش را
گم كرده باشد
بیخبر از آنكه گمشدهاش
سرگم بازار شده...
زهرا امير بيك
نگران تو هستم
مثل مادری كه كودكش را
گم كرده باشد
بیخبر از آنكه گمشدهاش
سرگم بازار شده...
زهرا امير بيك
درختها كه اينهمه سبزند، به خاطر ريشههای
در زمينشان است؟ يا شاخههای در هوايشان؟
برای بهتر ديدن يك منظره گاهی بايد برعكس شد.
عكس: نيوشا نوشاد/نوشتهی پوريا خوشفكر
برگرفته از نشريه "دوچرخه" ويژهی نوجوانان روزنامه همشهری شمارهی 784
Last edited by - Saman -; 18-04-2015 at 09:42.
اول:
حرف بزن
میخواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خندهات
دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز میکنند
میانه:
نامهای به دستم رسیده است
در هر سطر آن
نسیمی از عشق میوزد
او که
دامن
دامن عشق
به جهانم پاشیده است کیست؟
چه کسی
حسرت مرا میخورد
مرا آرزو میکند؟
آخر:
میرویم و هر جا که رفتیم زندگی همانجاست. ما خود زندگی هستیم.
تو را دوست دارم
چون اذان در سپیدهدم
چون راهی که به خودت منتهی میشود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید
شعرها؛ اول و آخر از غلامرضا بروسان، شعر میانه از لاله بریا
Last edited by - Saman -; 19-04-2015 at 14:36.
و همان طور که دردم به خودم مربوط است
شیطنت های دلم هم به خودم مربوط است
گله کم کن که چرا از همه شهر تو را...
آرزویم که مسلم به خودم مربوط است
گفته بودند که عشق است و غمش سوزان است
برود غم به جهنم! به خودم مربوط است
دوست دارم که از این بغض بمیرم اما
پیشت هرگز نزنم دم، به خودم مربوط است
می نشینم شب و در فکر تو تا اول صبح
می چکم خاطره ، نم نم ، به خودم مربوط است
اینکه بعد از تو چه با زندگی ام خواهم کرد
دار ، رگ ، پنجره یا سم به خودم مربوط است
دوستت دارم واین دست خودم نیست ولی
بهتر آن است بگویم به خودم مربوط است
دوستت دارم،بی آنکه بپرسم که : تو چه؟
عاشقی کردن مبهم! به خودم مربوط است!
این مهم نیست تو و بقیه چه می اندیشید
دوستت دارم و آن هم به خودم مربوط است
احسان امیدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی!
پری قصه های کودکی ام ! قالی دستباف تزیینی!
خُنکای نسیم اول صبح! گرمی چای عصر پاییزی!
به چه نامی ترا صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی!
دور مجنون گذشت اینک من دور لیلا گذشت اینک تو
دست بردار از این حکایت تلخ تا بگویم چقدر شیرینی
از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان زنجیر
شیر از آفتاب می دوشی میوه از باغ ماه می چینی
ای جهان بر مدار مردمکت ، چشم بردارم از تو ؟ ممکن نیست
منم آنکس که زندگی کرده سالها با همین جهان بینی
گیسوان سیاه پوشت را روی دیوار شانه ها آویز
تا ببینی غزلسرایان را همه مشتاق شعر آیینی
جنبش سبز فتنه انگیزی اگر از جای خویش برخیزی
کودتاچی مخملی دامن! شورشی! بهتر است بنشینی
عشق حق مسلم من و توست مابقی را به دیگران بسپار
*هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جویی زیان بینی*
مجيد آژ
ﺁﻣﺪﯼ ﻃﺒﻌﻢ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪ، ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺷﺪ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺍﺯﺷﻮﻕ، ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺭﻭﺡ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰﯼ ﻣﻦ! ﺩﺭ ﺗﻨﻢ ﺟﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﻋﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮﺍَﻡ
ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣّﯿﺪ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻋﺸﻖ ﺯﻻﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺠﯽ ﺑﺎ ﻗﺴﻢ
ﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ﺳﻮﮔﻨﺪ، ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺮﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺧﺎﻃﺮﻡ
ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺍﯼ ﺧﻮﺏ! ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﻦ ﮔﺎﻡ ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ
ﻗﻠﻌﻪ ﺍﯼ ﻣﺘﺮﻭﮎ ﻭ ﮔﻤﻨﺎﻣﻢ، ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﺁﻥ ﻗﺪَﺭ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﺩﻟﻢ
ﺣﺲّ ﺻﺤﺮﺍ ﮔﺮﺩِ ﺷﻬﺮﺁﺷﻮﺏ! ﺗﻮﻓﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
ﮔﺮﺩﺑﺎﺩ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻮّﺍﺟﺖ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ
ﺭﻗﺺ ﻣﺸﻌﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ؟
حمیدرضا حامدی
(1)
در انتظار بوی كدامين مسافری
دوران انتظار من و تو گذشته است
ديگر بگو هزار زمستان به پا كنند
آب از سر بهار من و تو گذشته است
(2)
اميد گاهی به خانه ما میآيد
با خندهاش بيدار میشويم
دورش مینشينيم
و چای سبز مینوشيم
(3)
مرا گرفته در آغوش درد و غمهايم
به غير رنج چه دارند صبحدمهايم
نه جادهای نه توانی نه مقصدی حتی
نرفتن است تمام رفتنهايم
شعرها
1 و 3. حامد يعقوبی
2. الياس علوی شاعر افغانی
Photos:
1. waiting by OlinThe
2. Hopes by Monique
3. The Eternal (Pain) by Gregory Dimanche
Last edited by - Saman -; 27-04-2015 at 13:04.
من پـر از ابــــرم و تو شـــاعر بارانیها
عاشقِ لحـنِ توام حیــن غــزلخوانیها
هنرت، شاعریات، طبع بلندت شدهاست
شغل محبـــوبِ همه بچه دبستـــانیها
هرکسی دید تو را، بی سر و سامان شد و رفت!
مثـــل ویــــــــران شدن دولت سامانیها
شک نکنن گر ببرد عطر تو را روزی باد
فکــر یـــوسف برود از سر کنعــانیها
آنچنان منظرهی سـاحــل تو دیدن داشت
که دگر محوِ تـــو شد کشتیِ یــونانیها!
این ترافیک خبر میدهـــد از آمــــدنت
بـاز بیــــرونزدهای شـــاعر تهـرانیها!
مــرگ مشکوک زیاد است و نمیدانی که
شهر از عشق تو پــر میشود از جانیها...
«مهسا مجیدی پور»
مرگ تلخ است
ولی می میرم
برای نیم نگاه عاشقانه دختری که
دخترم هست
حسن امتحانی
سر آمده است
ريخته دور سكوت دهان سوزش
دور «حرف نزن، يواش، هيس!»
صدايش را بريده
حلقه حلقه
كه بپيچد كنار انگشتهای كشيدهاش در ديس
حال شما بگوييد
بفرماييد!
از دهان میافتد
راضيه بهرامی خشنود
Last edited by - Saman -; 10-05-2015 at 17:34.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)