تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 11

نام تاپيک: فریدون فرخزاد

  1. #1
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض فریدون فرخزاد



    فریدون فرخزاد در پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در چهارراه گمرک تهران متولد شد. مدتی در دبستان رازی و بعد در دبیرستان دارالفنون درس خواند و سپس به آلمان رفت. در مونیخ، وین و برلین حقوق سیاسی خواند. پایان نامهٔ خود را دربارهٔ تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و با درجه دکترا (Ph.D) از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد.
    فریدون فرخزاد، به جز مدرک دکترای علوم سیاسی، شاعر، نویسنده، برنامه پرداز، هنرپیشه، خواننده و مبتکر چندین برنامه تلویزیونی، از جمله برنامه موفق «میخک نقره‌ای» در ایران بود که تعداد زیادی از هنرمندان کنونی و مشهور ایران را به مردم معرفی نمود که ستار، ابی، مرتضی، شهره و شهرام صولتی، لیلا فروهر، نوش آفرین، روحی ساوجی، سعید محمدی و ثلی از جمله آنان میباشند
    کتاب شعر «در نهایت آغاز جمله‌ است عشق» به فارسی، و کتاب شعر دیگری به زبان آلمانی از آثار اوست.وی همچنین در تبعید کتابی به نام «من از مردن خسته‌ام» نوشت. فریدون فرحزاد پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران مدت کوتاهی در بازداشت به سر برد.و سپس به غرب مهاجرت کرد و در آلمان که قبلاً از آنجا فارغ التحصیل شده بود، در شهر بن، ساکن شد.وی سرانجام در ماه اوت سال ۱۹۹۲ در محل سکونتش بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید.

    پوران فرخزاد خواهر فریدون فرحزاد می گوید که در سال‌های جنگ ایران و عراق، فریدون سه بار به عراق سفر و به نوجوانان اسیر ایرانی درعراق کمک کرده است.







  2. 7 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2

  4. #3
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    تو از دیار من آمدی

    سکوت جان را به هم زدی

    کتاب غم شد دوباره باز

    چو نغمۀ بیش و کم زدی

    صدای من شد صدای تو

    ...هوای من شد هوای تو

    تپیدن قلب به خاطرت

    کشیدن درد برای تو


  5. 3 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #4
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    پر کن پیاله را

    کای آب آتشین

    دیریست ره به حال خرابم نمی بَرد

    این جام ها که در پی هم میشود تهی

    دریای آتش است که ریزم به کام خویش

    گرداب می رباید و آبم نمی برد...

    من با سمند سرکش و جادویی شراب

    تا بیکران عالم پندار رفته ام

    تا دشت پر ستاره ی اندیشه های گرم

    تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

    تا کوچه باغ خاطره های گریز پا

    تا شهر یادها

    دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد...

    هان ای عقاب عشق!

    از اوج قله های مه آلود دور دست

    پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

    آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد...

    آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد...

    در راه زندگی

    با اینهمه تلاش و تمنا و تشنگی

    با اینکه ناله می کشم از دل که: آب! آب!

    دیگر فریب هم به سرابم نمی برد...

    پر کن پیاله را...

  7. 3 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #5
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    اينک اما، يا از اين گستره بی خون بايد گذشت /

    و سراغ داس های تنبل را گرفت يا دستکش سياه به دست کرد/

    و زمستان را /

    قدری گرما ارزانی داشت

  9. این کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #6
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    همه حرفامو شنیدی، همه حرفاتو شنیدم
    همه تقدیر زمان بود که من از تو نبریدم.

    تو زمانی ز سر عشق به سوی شاخه پریدی
    تو دل شاخه شکستی تو غم شاخه ندیدی.

    هدف این بود که مرا روی زمینت بکشانی
    سخن این بود که چراغی به زمینم برسانی
    ولی افسوس که به جز غم به مشامم ندمیدی
    غم و اندوه مرا در قفس خانه ندیدی

    ولی افسوس که به جز غم به مشامم ندمیدی
    غم و اندوه مرا در قفس خانه ندیدی


    همه حرفامو شنیدی، همه حرفاتو شنیدم
    همه تقدیر زمان بود که من از تو نبریدم.

    تو زمانی ز سر عشق به سوی شاخه پریدی
    تو دل شاخه شکستی تو غم شاخه ندیدی

    کمکم کن که نمیرم کمکم کن که نمانم
    کمکم کن که پس از تو نفسی بیش نتوانم

    من واین کوچه ی بودن، تو و این باغ رهائی
    کمکم کن که تبسم ندهید بوی تباهی
    من واین کوچه ی بودن، تو و این باغ رهائی
    کمکم کن که تبسم ندهید بوی تباهی

    من واین کوچه ی بودن، تو و این باغ رهائی
    کمکم کن که تبسم ندهید بوی تبائی
    من واین کوچه ی بودن، تو و این باغ رهائی
    کمکم کن که تبسم ندهید بوی تبائی

  11. #7
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    من گرفتارم در این هزار توی تاریک زندگی

    راهم را نمیدانم از کجا گم کردم ؟

    هوای اینجا سرد و تاریک است

    من میترسم از تنهایی و تاریکی

    وحشت دارم از رویا هایی که سوختند

    دوستشان ندارم مرا میترسانند

    کسی اینجا نیست ...

    من میترسم همچون کودکی که دستی را داده از دست

    در میان راههای نا آشنا ...

  12. #8
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    تلاش می کنم و دست بر نمی دارم
    اگر چه خسته و دلمرده گشته پندارم
    مرا چه غم اگر از خفتگان خبر نرسد
    که من سپیده ی صبح همیشه بیدارم

    چو خار را به صفای ثبات ما بستند
    گمان مبر که چو خارا، ز تیشه بیزارم

    من آن نیم که ز نیمه، ز راه برگردم
    چنان روم که غزلخوان شوی به دیدارم

    مجیز شیخ نگفتیم و عکس خود نشدم
    چرا که از خط تمکین شیخ بیزارم

    اگر هزار شویم وهزار پاره شود
    حدیث ناله ی عشق و نفیر بیمارم

    سکوت چرخ زمان را به دل نمی گیرم
    که میوه داد سکوت از سکوت پُربارم

    به نور خاک فروغ و به تربت حافظ
    قسم، که در وطن ام خفته آخر کارم!

    مرا به یاد بیاور اگر ندیدی باز
    که من کلام نحیفی ز باغ گفتارم

    ولی صلابت ایران تمام عشق من است
    و بر صلابت ایران، تنیده گلزارم

    اگر ز دیده جدا شد، ز دل جدا نشود
    کجا شود وطنی کو دل است و دلدارم

    خوشا به حال رفیقان که خفته در وطن اند
    که خاک تربت شان می وزد به کردارم

  13. #9
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    هیچ می‌دانی ز درد من هنوز

    از درون گرم و سرد من هنوز
    هیچ می‌دانی چه تنها مانده‌ام
    چون صدف در عمق دریا مانده‌ام
    هیچ می‌بینی زوال برگ را
    ابتدا و انتهای مرگ را
    هیچ می‌بینی نهاد و ریشه را
    یاد داری لذت اندیشه را
    هیچ می‌بینی چه سبز است این درخت
    شاخه‌ای می‌چینی از اشجار بخت
    هیچ باران را تماشا می‌کنی
    چشمه‌ساران را تماشا می‌کنی
    می‌زنی دستی به گیتاری هنوز
    می‌دمد از پنجه‌ات باری هنوز
    هیچ سازی در صدایت می‌خزد
    نقش پروازی ز پایت می‌خزد
    هیچ می‌دانی زبان من چه بود
    لحن این و لفظ آن من چه بود
    گوییا بشکسته بالم در سخن
    شمع بی‌رنگ زوالم در بدن
    خسته‌ام از باور و ناباوری
    می‌نخواهم ارتفاع دیگری
    عمق تب‌دار زمینم آرزوست
    یا شبی در مسلخ تاریک دوست
    سینه‌ام پربار و بارم از صداست
    نیک اگر بینی همه مقصد تو راست
    رنگ تدبیر جهان من تویی
    برگ سبز استخوان من تویی
    خواب می‌بینم هنوز از شانه‌ات
    خانه می‌گیرم درون خانه‌ات
    دردم از اندیشه‌ام بیدارتر
    نفس حیوانی به چشمم خوارتر
    در جهان خود عیان می‌بینمت
    اوج طغیان بیان می‌بینمت
    من جهان را بر دو عالم داده‌ام
    از درون خود جهانی زاده‌ام
    این جهان جای زوال عشق نیست
    جای حیوان در روال عشق نیست
    جای درد بی‌زبان دردهاست
    جای تکمیل مضامیر صداست
    جای تذهیب فلات سینه است
    جای ترویج حق آیینه است
    گرچه تو با این جهان بیگانه‌ای
    گرچه دور از ذهن سبز خانه‌ای
    لیک من با عشق پایت می‌دهم
    در جهان خویش جایت می‌دهم
    تو دگر چیزی به جز من نیستی
    من تو هستم، تو به جز من کیستی
    آشنایی با همه زیر و برم
    گرچه پنداری که در هستی کمم
    آه، من را از درون من مگیر
    نور را از قطره خون من مگیر
    خیمه‌های عشق را ویران مکن
    سینه‌ام را خالی از ایمان مکن
    آفتابیم و به هم تابیده‌ایم
    هرچه عالم بود، آن را دیده‌‍ایم
    پس جهان را در جهان من بدان
    زهد کاذب را ز طرح دل بران
    من جهان را در ته شب یافتم
    از سیاهی آفتابی بافتم
    آفتاب من تویی در عمق شب
    بس که تابیدی به من مردم ز تب
    از تب مرگ است این گفتارها
    ریشه‌ها و پودها و تارها
    ما پر از جوش و خروش مقصدیم
    فکر پرواز نود اندر صدیم
    از سخن چون عشق می‌ماند ز ما
    پس رها کن خویشتن را در صدا
    چون صدا عشق است و پرواز است عشق
    در نهایت، جمله آغاز است عشق
    عشق جان است و جهانی در سخن
    وآن جهان آکنده از گفتار من
    من همه ذرات نورم در شتاب
    خود دلیلم بر وجود آفتاب

    لیک در من جز غمی بیدار نیست

    این سخن هم انتهای کار نیست...


  14. #10
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    پست ها
    607

    پيش فرض

    .


    از غم عشق در این خانه نهانیم هنوز

    جمله دیروز و به فردا نگرانیم هنوز

    گر چه از خویش بریدم و تهی باده شدیم

    عاشق عشق جهان بین جهانیم هنوز

    با بهار امد و با برف شد ان باد صبا

    ما اسیرسفر باد خزانیم هنوز

    کاش می امد و می دید پریشانی دل

    انکه پنداشت همه بی خبرانیم هنوز

    ای دل از خلوت ما راه به بیراه مزن

    کاندرین خلوت اندیشه زبانیم هنوز

    درد ما را به کجا می برد این قافله عمر

    ما در این گرگ سرا نای شبانیم هنوز

    اه از فقر دل خویش چه گویم به رفیق

    در زمانی که پر از تاب و توانیم هنوز

    عشق گنجیست که هر کس نتواند دیدن

    دیده ایم و زپی اش پای فشانیم هنوز







    .

صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •