تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 51 از 64 اولاول ... 4147484950515253545561 ... آخرآخر
نمايش نتايج 501 به 510 از 640

نام تاپيک: دکتر علي شريعتي

  1. #501
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    هنگامي دستم را دراز كردم كه دستي نبود
    هنگامي لب به زمزمه گشودم كه مخاطبي نداشتم
    و هنگامي تشنه آتش شدم كه در برابرم دريا بود و دريا بود و دريا...!

  2. 2 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #502
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    چهار زندان

    انسان یعنی آزادی و آن تزی که میخواستم بگویم از اینجا شروع میشود
    و آن اینست که اراده ی آزاد انتخاب کننده، اسیر چهار جبر است. زندانی چهار زندان است. و بنا براین انسان شدن و رسیدن به اراده ی آزاد خدا گونه که بتواند در طبیعت انتخاب کند هنگامی است که او بتواند از این چهار زندان خلاصی حاصل نماید و از این چهار جبر نجات یابد.
    و آنچه که با عنوان نجات و رستگاری در مذاهب و فلسفه هابه دنبالش هستند همین است.
    این چهار زندان کدام است؟
    خوشبختانه در اینجا احتیاج به توضیح ندارد اصلا جبر یعنی چه؟یعنی نه من
    هر حالتی هر اراده ای هر خواستی و گرایشی که در من هست اما انتخاب شده بوسیله من نیست زاییده یک جبر است پس جبر یعنی آنتی تز آن اراده خدایی. جنگ جبر و آزادی جنگ انسان است در طبیعت برای شدن خویش برای رفتن از یک پدیده ی مادی بسوی خدا. این چهار زندان علت هایی هستند که اراده ی من آزاد انتخاب کننده را خود می فشرند و محدود و مقید می سازند وبجای من انتخاب می کنند

    عبارت اند از :1. جبر طبیعت 2. جبر تاریخ 3. جبر جامعه 4. جبر خویشتن.

    علی شریعتی

  4. این کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #503
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض


    ---------- Post added at 01:52 PM ---------- Previous post was at 01:52 PM ----------

    انسان عبارت است از یک « تردید » هر کسی یک « چه باید کرد ؟»است . حقیقت راستین انسان جز این هیچ نیست.
    آری هر فرد عبارت است از یک تردید ، تردید میان آن دو نفری که در خویشتن خود دارد . انسان سراسیمگی میان شرق و غرب خویش است . مگر نه یک انسان یک عالم کوچک است؟ پس هم هند را در خود دارد هم آتن را.
    -----------------------
    گفتگوهای تنهایی

  6. این کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #504
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    ای کاش فرهنگ ما چنین قرطی نمی شد و معلم را چنینی ضعیف و بی دست و پا نمی کردند
    ای کاش میتوانستم شاگرد نفهم را ، نه ، شاگرد با استعداد را که میتواند بفهمد و نمی فهمد توی اتاق دفتر یقه اش را می گرفتم و وحشیانه می کوبیدمش به زمین و پایهایش را لخت میکردم و میبستم به فلک و با ترکه های نرم و باریک انار چنان می زدم و می زدم و میزدم و شلاق کش می کردم که خون از کف پا و انگشتان و ساق هایشان جستن کند و چوب فلک رنگین شود و خسته که شدم ، بیهوش که شد ، لحظه ای نفس زنان و عرق ریزان به دیوار تکیه کنم و با نگاه های عقده داری که هنوز تشنه ی زدن و کوبیدن و له کردن است چهره بی حرکت و رنگ پریده و لب های خشکیده و چشمهای نیمه باز و پر التماسش را ببینم که از آن محبت شگفتی می تراود و تنها نیروئی که پلک های سرخ و مرطوب و خسته آن را به روی من باز کرده نگرانی و رنج تلخی است که از آتش گرفتن و خشمگین شدن من می برد و در آن حال که او را در زیر شلاق های غضبناک خویش گرفته ام دردش درد رنجور دیدن من است و می داند برای چیست ….و سپس گربانش را چنگ زنم و به روی پاهایش برخیزانمش و موهای پریشانش را در قبضه های خشن و خشمگینم گیرم و چنان به دیوار بکوبم که به روی سینه ام باز گردد و با کشیده های بی امان چپ و راست ……………
    و من خسته و له شده که دیگر نه توان زدن دارم و نه یارای نفس کشیدن بر سرش لححظه ای سر پا می ایستم
    هر دو خاموش می مانیم و صدای پای لحظه ها را که از کنارمان می گذرد می شنویم تا یکی از لحظه ها که وارد می شود همچون میانجی یی که در این مواقع غالبا به شفاعت می آید ، یک راست خود را به او می رساند و موهایش که بر چهره اش سرازیر شده و می گیرد و عقب می کشد و سر او را بالا می گیرد و او ناگهان چشمش را که تاب باز ماندن بر روی مرا ندارد می بندد و همچنان می ماند و
    و چشمهایش را به روی من باز می کند و در حالی که چشم در چشم من دوخته است طغیان اشک آن را پر می کند و خالی می کند و هق هق گریه امان نمی دهد و من دیگر تاب دیدن چشمی که در چشم من بگرید ندارم سرم را بر می گردنم نه از آن رو که از کار چشم هایم شرم می کنم ،
    بلکه به خاطر آنکه به او فرصت دهم بگرید ،
    به قدری که تشنه است اشک بریزد تا سبک شود راحت و آسوده شود ، روشن و آرام گردد و تیرگی و گرفتگی دلش شسته شود ..
    و بعد من رویم را به روی او بر میگردانم و باز چشمها در هم جرقه می زنند در چشم او من تصویر خود را که بر روی پرده های اشک می لرزد می بینم و قلب او را که همچون ماهی قرمز کوچکی در عمق چشمه آبی زلال در تب و تاب است از عمق بی انتهای چشم های او به چشم می بینم و او نیز همچنان در من خیره و آرام می نگرد و آهسته حرف می زند و در فضای ساکت اطاق گوش به نجوای خاموش چشم های هم داده بودیم و در سیمای یکدیگر لحظه به لحظه می خواندیم و می دیدم که یکدیگر را می بخشیم و من که سیمای خون آلود و سر و صورت مجروح او را که گوشه اتاق دفترم در زیر ضربات وحشی ترین خشم هایم له شده بود و همچون فانوس بر روی خویش تا خورده بود می نگریستم و می دیدم که چشمانش در زیر نگاه من می گرید و لب هایش در زیر باران خاموش و نرم چشمهایش لبخند دارد و من که تاب دیدن گریه چشمی را که در چشم من می نگرد ندارم، دست هایش را در دست هایم می گیرم و به سوی میز کار دفترم می آورم و خود بر روی صندلیم از خستگی و پریشانی می افتم و او را کنارم بر روی صندلی دیگر می نشانم و او که در این حال آمادگی و رامش و آرامش خوش پذیری برای فهمیدن های تازه یافته است مرا که در سیمای آزرده و موهای آشفته و چشمان سرخ شده اش خیره می نگرم، امیدوارم میسازد که کلمات مرا دیگر بی هیچ مقاومتی خواهد شنید و
    معنای بلند سخنانم را که وی بدان قالب های درشت و سفالینی داده بود در همان اوجش خواهد گرفت و لغزان ترین و گریزنده ترین احساس های مجرد و لطیف مرا نخواهد گذاشت که ناشناخته بماند و از دستش برود.

    علی شریعتی_گفت گوهای تنهایی

  8. 2 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #505
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    مهربان باش

    مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش.

    اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.

    اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.

    اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.

    آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.

    اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.

    نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.

    بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

    و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم.

  10. 3 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #506
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    گاهی اگر چه به رنج ، ناکامی و بدبختی منجر شود ، طلیعه راه و طلیعه روشنایی ، طلیعه نجات بشریت است ،… از جهلی که خوشبختی ، آرامش ، یقین و قاطعیت میآورد ، هیچ چیز ساخته نیست

    ---------- Post added at 01:46 PM ---------- Previous post was at 01:42 PM ----------

    "... شاندل
    این روح شگفتی که جز من، کمتر کسی او را خوب می‌شناسد.
    هر شب با اندیشه دولاشاپل،
    در انتظار سپیده دم بیدار می‌ماند،
    و قصه‌ها حکایت می‌کرد،
    و نغمه‌ها می‌نواخت،
    و ترانه‌ها می‌سرود،
    و آهنگ‌ها می‌ساخت،
    و خلوت تنهائی‌اش را از او پُر می‌کرد،
    و سحرگاه، در رهگذرش،
    بر او که می‌گذشت،
    آن چنان می‌نمود که گویی با او سر و کاریش نیست..."


    "گفتگوهای تنهائی"

  12. این کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #507
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    انسانها از دیدگاه دکتر شریعتی اینگونه تقسیم می شوند
    1.آنهائی که وقتی هستند,هستند.وقتی که نیستند هم نیستند.حضور عمده آدمها مبتنی بر فیزیک است.تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می شوند.بنا بر این اینان تنها هویت جسمی دارند
    2.آنانی که وقتی هستند,نیستند.وقتی که نیستند هم نیستند.مردگانی متحرک در جهان.خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی وا گذاشته اند.بی شخصیتند و بی اعتبار.هرگز به چشم نمی آیند.مرده و زنده شان یکی است.
    3.آنهائی که وقتی هستند,هستند.وقتی که نیستند هم هستند.آدم های معتبر و با شخصیت.کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تآثیر خود را می گذارند.کسانی که همواره در خاطر ما می مانند.دوستشان داریم و برایشان ارزش قائلیم.
    4.آنهائی که وقتی هستند,نیستند.وقتی که نیستند,هستند.شگفت انگیز ترین آدمها در زمان بودنشان چنان قدرتمند و با شکوهند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم.اما وقتی که از پیش ما می روند,نرم نرم وآهسته آهسته درک می کنیم و باز می شناسیم.می فهمیم که آنان چه بودند,چه می گفتند و چه می خواستند.ما همیشه عاشق این آدمها هستیم.هزار حرف داریم برایشان.اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم,گوئی قفل بر زبانمان می زنند,اختیار از ما سلب می شود.سکوت می کنیم و غرق در حضور آنان مست می شویم و درست در زمانی که می روند,یادمان می آید که چه حرف ها داشتیم و نگفتیم.شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

  14. این کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #508
    آخر فروم باز basketball's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,093

    پيش فرض

    به نظرم بهتره دکتر شریعتی رو به عنوان یک هنرمند بشناسیم نه یک محقق و نویسنده!
    Last edited by basketball; 18-04-2011 at 12:44.

  16. این کاربر از basketball بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #509
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض

    در دشمنی دورنگی نیست .

    کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند .

  18. 2 کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #510
    ناظر انجمن عکاسی و دوربین های دیجیتال و فیلم برداری و میکس و مونتاژ Переклад не's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    پست ها
    3,909

    پيش فرض

    به نظرم بهتره دکتر شریعتی رو به عنوان یک هنرمند بشناسیم نه یک محقق و نویسنده!
    نامم را پدرم انتخاب کرد ، و نام خانوادگيم را يکي از اجدام ،

    ديگر بس است ، راهم را خودم انتخاب خواهم کرد

    ( دکتر علي شريتي )

  20. 2 کاربر از Переклад не بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •