تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 49 از 49 اولاول ... 394546474849
نمايش نتايج 481 به 483 از 483

نام تاپيک: ادبیات طنز

  1. #481
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض

    ابراهيم نام ديوانه‌های در بغداد بود. روزی وزير خليفه او را به دعوت برده بود. ابراهيم خود را در آن خانه انداخت. خلاف از قرص جو به دست ابراهيم بيفتاده بخورد. زمانی بگذشت. گفتند ياقوتی سه مثقالين گم شده است. مردم را برهنه كردند نيافتند. ابراهيم و جمعی ديگر را در خانه كردند. گفتند شما به حلق فرو برده باشيد. سه روز در اين خانه می‌بايد بود تا از شما جدا شود. روز سوم خليفه از زير آن خانه می‌گذشت ابراهيم بانگ زد كه ای خليفه من در اين خانه قرص جوی خوردم، سه روز است محبوسم كرده‌اند كه ياقوتی سه مثقالين بردی. تو كه آن همه نعمت‌های الوان خوردی و به زبان بردی با تو چه‌ها كنند.


    عبيد زاكانی

  2. 2 کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #482
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض اندر حكايت مكاشفه‌ی اسب بخار

    حكايت كرده‌اند در ايام زمستان روزی ميرزا مشخص‌خان توت‌آبادی به صحرا همی شد تا حال و هوايی بخوردندی.
    هوا سرد بودندی و از سرما سنگ تركيدندی. ناگهان اسبی‌ بديدندی كه از دهانش همی‌ بخار بيرون آمدندی.
    حيرت كردندی و انگشت به حيرت به دهان همی‌ گرفتندی. گفتا: «جل‌الخالق! اسب بخار كه می‌گويند همين است؟!»







    بيت:

    در حاشيه‌ی باغ، بسی نقش و نگار است
    ماشين بابام هزار و يك اسب بخار است
    هر كس كه ببيندش بگويد:
    خوش آن‌كه بر اين اسب، سوار است



    خواجه وايرلس مجانی



    برگرفته از نشريه "دوچرخه" شماره 784 ويژه‌ی نوجوانان روزنامه همشهری... عكس: ماشين دودی از ويكی پديا

  4. این کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #483
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    تلفن


    دیشب شخص ناشناسی تلفن زد و گفت: "منزل فلانی؟"

    گفتم: "خودم هستم، بفرمایید."

    گفت: "من شماره‌ تلفن شما را به سختی پیدا کردم. اول تلفن زدم به آقای باباچاهی، از ایشان تلفن آقای لنگرودی را گرفتم. بعدا تلفن زدم به آقای لنگرودی و از ایشان شماره تلفن آقای صالحی را گرفتم، بعدا تلفن زدم به آقای صالحی و از ایشان تلفن جناب‌عالی را خواستم. ایشان هم شماره تلفن شما را به من دادند. من به آن شماره زنگ زدم، گفتند فلانی دو سه سال است که از این جا رفته. پرسیدم شماره ی جدید آقای فلانی را دارید؟ گفتند نه، نداریم شما می توانید از مرکز 118 سوال کنید. تلفن زدم به 118 و شماره تلفن شما را از آن‌جا گرفتم."

    گفتم: "متاسفم که این همه توی زحمت افتاده اید. واقعاً شرمنده‌ام. حالا امرتان را بفرمایید."

    گفت: "می‌خواستم از شما تلفن آقای احمدرضا احمدی را بگیرم."




    عمران صلاحی

  6. 4 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •