پیامــک زد شبــی لیلی به مجنون
که هر وقت آمــدی از خانه بیـرون
بیــاور مـــدرک تحصـــیلــی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پــــدر باید ببیـــند دکتــــرایت
زمــــانه بد شده جانم فدایت
دعــا کن مدرکت جعلی نباشد
ز دانشـــگاه هاوایـــی نباشد
و گــرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگــیرد حالت ای مـرد
چو مجنــون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کلـه پا رفت
اس ام اس زد ز آنجا سـوی لیـلی
که می خواهـــــم تورا قـد تریلـی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مـدرکـم بی اعتــــبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر اسـت در این ماجرا فاکـــس
چه سنگیـــن است بار این جدایـی
امان از دســت این مـــدرک گرایی