تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 49 اولاول 123456713 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 483

نام تاپيک: ادبیات طنز

  1. #21
    آخر فروم باز Alireza_SA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    1,301

    پيش فرض

    نقیضه ای بر شعر سهراب سپهری
    اثر: نسیم عرب امیری

    موشكي خواهم ساخت!

    خواهم انداخت هوا!

    دور خواهم شد از اين خاك فقير

    كه در آن هيچ كسي نيست كه بي زور كتك

    صبح بيدار شود!

    موشك از سوخت تهي!

    ودلم مي خواهد بروم بالاتر

    ودلم مي خواهد چه قدر حرف جديد!

    ودلم مي خواهد

    همچنان خواهم راند

    نه به پيران دل خواهم بست

    نه جوان ها كه سر از تخم به درمي آرند!

    كه به بي غيرتي هم معتادند!

    وهمه حرفه شان

    شيره ماليدن بر سرو هيكل يك دختر احساساتي ست!

    دور از اينجا شهريست!

    كه در آن چهره زن حق تجلي دارد!

    چشم ها تشنه چرخيدن نيست !

    وبرادر،خواهر در عمل هست نه بر روي زبان!

    عقل هر كودك قنداقي شان قد عقل من و توست!

    مردم از عادت ول كن به درك

    قفل بر فكر و زبان ها نزدند!

    تيتر جنجالي فردا صبح است!

    بر تن آزادي بختكي افتاده است!

    دور از اينجا شهريست!

    كه در آن آب به اندازه چشمان سحر خيزان هست!

    شاعران پول به اندازه فردا دارند!

    وصداي زنشان مثل شب كوتاه است!

    دور از اينجا شهريست

    موشكي بايد ساخت!

  2. #22
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    شعر زير از ملك الشعراي بهار هم طنز جالبيه كه بهتره خودتون بخونيد.

    ديدم به بصره دختركي اعجمي نسب

    روشن نموده شهر به نور جمال خويش

    مي خواند درس قرآن در پيش شيخ شهر

    وز شيخ دل ربوده به غنج و دلال خويش

    مي داد شيخ درس ((ضلال مبين)) به او

    و آهنگ ((ضاد)) برده به اوج كمال خويش

    دختر نداشت طاقت ابراز حرف ((ضاد))

    با آن دهان كوچك غنچه مثال خويش

    مي داد شيخ را به ((دلال مبين)) جواب

    وآن شيخ مي نمود مكرر مقال خويش

    گفتم به شيخ راه عبث بي جهت مپوي

    كاين شوخ منصرف نشود از خيال خويش

    بهتر همان بود كه بمانيد هردوان

    او در ((دلال)) خويش و تو اندر ((ضلال)) خويش
    Last edited by M A R S H A L L; 05-07-2007 at 16:09.

  3. #23
    اگه نباشه جاش خالی می مونه 68vahid68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    214

    پيش فرض

    گروه آموزشي رياضي دوره ي راهنمايي تحصيلي استان اصفهان
    با رياضيات

    امان از اين رياضيات و آمـــــــــار كه كرده روز ما را چون شب تـار
    ز دستش من ندارم خواب راحــت شوم افسرده و رنجـــــور و بيـمار
    گهـــــــي از X نالم گـــــــــه از Yگهـــي از تابع و گاهـــي ز بـردار
    شوم ديوانه از سينــوس و تانژانت كسينوس و كتانژانت و نمـــــودار
    خدا ويران كند مجموعه هايـــــــــش W و Z و مجــموعــه هـايــــــش
    معلم گويدم اي بچه هاي خنــــــــگعبارت ساده كن كسرش تو بردار
    علامت را تو منفي كن در اينـــــجابراي ايــــن عدد اعـــــشار بگذار
    خدايا مــــن چه سـازم تا بـــــگردمرياضــي دان و دانشمند و هوشيار

  4. #24
    اگه نباشه جاش خالی می مونه 68vahid68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    214

    پيش فرض

    اينجاميشه حكايت طنز هم گذاشت ؟ مثل بعضي حاكايات سعدي كه شعر هم دارند ؟
    Last edited by 68vahid68; 07-07-2007 at 16:46.

  5. #25
    اگه نباشه جاش خالی می مونه 68vahid68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    214

    پيش فرض

    برخیز تو ای غافل و بیگانه زحق بردار كتاب الله و خوان چند ورق
    تن پروری و لشی نشد بس تاكی اعراض كنی از حق تا با گردن شق
    ®®
    برخیز كه گلرخان به شب ناز كنند باب گله سوی شوهران باز كنند
    از پیرهن كفش وهزاران فت وكت اندر دل شب به غمزه آغاز كنند
    ®®
    برخیز و مخواب اینقدر ای غافل مسپار عنان عقل اندر ید دل
    دست طرب از زن كش و با دست طلب بر درگه حق زن كه تو را این حاصل
    ®®
    برگو به خدای خود كه ما بیعاریم از دست زنان و وضع خود بیزاریم
    هستیم ز بندگان طاغی به مثل چون اشتر مست چون سگان هاریم
    ®®
    ای آنگه تویی خدای رحمان و رحیم این كاسه شكسته را كن از لطف لحیم
    افعال بدو ناقص مان را بر بخش ما را تو مبر به دوزخ و نار و حجیم
    ®®
    یارب بنما مرا رهی سوی نجات كن در دل حاج كازرونی تو برات
    تا هستی خویش را به من بر بخشد گیرم ز منافعش پیاپی زوجات
    ®®
    از عاقبت خویش ندارم خبری كایا به بهشتم ببری یا نبری
    جنات النعیم گر نصیب است مرا جانم ز جسد ، ستان تو جلدوچپری
    ®®
    یارب نشود كسی دچار زن بد چون كس نبود بتر ز مار و زن بد
    روزی دو سه بار می كشد شوهر خویش مردن به از اینكه زیر بار زن بد
    ®®
    هر كس كه در این زمانه زن می طلبد دردیست به جان خویشتن می طلبت
    مردان جهان عاجز یك زن شده اند پس وای برآن كسی كه زن می طلبد
    ®®
    یارب ز كرم ببخش ما را دو سه زن آنگونه كه بود انبیا را دو سه زن
    زن خواستن از بهر غنی آسان است خود ده ز كرم ما فقرا را دو سه زن
    ®®
    برو به خداى خود كه ما بیعاریم از دست زنان و وضع خود بیزاریم
    هستیم ز بندگان طاغى به مثل چون اشتر مست چون سگان هاریم
    اى آنكه تویى خداى رحمان و رحیم این كاسه شكسته را كن از لطف لحیم
    افعال بد و ناقص مان را بر بخش ما را تو مبر به دوزخ و نار و جحیم
    ®®
    یارب بنما مرا رهى سوى نجات كن در دل حاج كازورنى تو برات
    تا هستى خویش را به من بر خشد گیرم ز منافعش پیاپى زوجات
    ®®
    از عاقبت خویش ندارم خبرى كه آیا به بهشتم ببرى یا نبرى
    جنات النعیم گر نصیب است مرا جانم ز جسد، ستان تو جلد و چیرى
    ®®
    یا رب نشود كسى دچار زن بد چون كس نبود بتر زما رو زن بد
    روزى دو سه بار مى كشد شوهر خویش مردن به از اینكه زیر بار زن بد
    ®®
    هر كس كه در این زمانه زن مى طلبد دردیست به جان خویشتن مى طلبد
    مردان جهان عاجز یك زن شده اند پس واى بر آن كس كه زن مى طلبد
    ®®
    یا رب ز كرم ببخش ما را دو سه زن آنگونه كه بود انبیا را دو سه زن
    زن خواستن از بهر غنى آسان است خود ده ز كرم ما فقرا را دو سه زن
    ®®
    اى مرد ترا صاحب و سالا زنست فریادرس و یار و مددكار زنست
    پیدا تو ز زن شدى و پرورده او پس دان همه جا تو را نگهدار زنست
    ®®
    آن كس كه نصیبش به جهان از زن نیست اندر سرش عقل و جانش اندر تن نیست
    سرمایه عیش و شمع هر جمع زنست بى بهره ز زن زجاى و تن ایمن نیست
    ®®
    اى روی تو ماه و ابرویت همچو هلال وى تحفه بهترین ز حق جل جلال
    اى زن تو كهیى چیستى اى آفت دل كز مهر تو مى رود ز جان زنگ ملال
    ®®
    زن صاحب و سالار و بهین یاور ماست زن دختر ما خواهر ما مادر ماست
    زن همدم ما همسر و هم بستر ماست زن روح و روان و جان و هم پیكر ماست
    ®®
    زن در و گهر لؤلؤ و مرجان و طلاست زن درد و غم و غصه و اندوه و بلاست
    گر خوب بود عزیز و محبوب خداست بد اصل چو شد رانده حق جل علاست



    علیرضا شفیعی

  6. #26
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    اينجاميشه حكايت طنز هم گذاشت ؟ مثل بعضي حاكايات سعدي كه شعر هم دارند ؟

    اگه حکایت طنز کامل به صورته شعر هست همین جا قرار بدهید اما اگه متن هست و در انتهای اون چند بیت هم اومده به تاپیک زیر مراجعه کنید

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ممنون

  7. #27
    اگه نباشه جاش خالی می مونه 68vahid68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    214

    پيش فرض

    ممنون از راهنماييت فرانك جان

  8. #28
    آخر فروم باز blackfox's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تا 4 سال بین کرمانشاه و قزوین کوچ میکنیم ...
    پست ها
    1,177

    10 طنزستون

    از آنجایی که نبود این تاپیک در این انجمن به شدت احساس می شد و موجبات افگار افکار من و چندی تن از دوستان را فراهم کرده بود ، حقیر بر آن شدم تا این تاپیک را تاسیس کنم .
    این تاپیک صرفا لباب مرسولات ( پست های) طنزی اعم از شعر و من غیر الشعر احداث گردیده و از تمام علاقه مندان و پیشکسوتان و صاحبان نظر و به خصوص تمام طنزیم کنندگان ( طنز پردازان ) در گستره طنز و طنازی دعوت می شود تا کمال همکاری را در جهت پیشبرد مقاصد عالیه تاپیک که همانا گذراندن لحظاتی چند دور هم و صد البته شاد بودن و خندیدن و ... ( نه به قیمت ناراحتی دیگران ) است ، مبذول دارند .

    این حقیر خود به شخصه تحصیل کرده در رشته ریاضی می باشم ولی علاقه وافری به مقولات ادبی و افضلهم بقولات طنز داشته و دارم و امید است تا در کنار هم خوش باشیم و حالش نیز تمام و کمال ببریم .
    و من الله توفیق . تمّت
    Last edited by blackfox; 27-09-2007 at 12:35.

  9. #29
    آخر فروم باز blackfox's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تا 4 سال بین کرمانشاه و قزوین کوچ میکنیم ...
    پست ها
    1,177

    10

    اولین پست هم خودم می فرستم :

    یانگوم نامه

    کانال دو چو جمعه به عهدش وفا کند / در قصر خویش حاجت خلقی روا کند

    باد صبا! برو به گیوم یونگ عرض کن/ فکری به حال سفره ی افطار ما کند!

    در آش رشته مــــان بچکاند هلاهلی/ مــــا را ز دست این سریالش رها کند

    بعداً به آن جواهر در قصرمان بگو / ارواح خاک "هن"! حق "مین" را ادا کند!

    دارم امید اینکه فلک بهــــــر انتقام / دردی به جـــان "یولی "شیطون بلا کند!

    دردم نهفته به ز طبیبان گیج قصر / باشد کـــه یانگـــــــوم آید و دردم دوا کند !


    از سایر دوستان مودب ( ادبی ) خودم خواهشمند است آثار خود را هر چه زودتر تا تاریخ متعاقبا اعلام خواهد شد .
    Last edited by blackfox; 27-09-2007 at 12:47.

  10. #30
    آخر فروم باز blackfox's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تا 4 سال بین کرمانشاه و قزوین کوچ میکنیم ...
    پست ها
    1,177

    10 درد امروز ما درکلام دیروز سعدی

    راز جاودانگی بسیاری از شعرا از جمله حافظ و سعدی در بیان دردهای مشترک بشری در تمامی اعصار بوده است .

    برای نمونه در شعر زیر به خوبی شاهد این ادعا هستیم .

    «ای ساربان آهسته رو که آرام جانم می رود

    و ان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود »

    امروزه در بسیاری از جاده های کشور این شعار را بر روی تابلوها می بینیم که «دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است »

    در این شعر اشاره سعدی به ساربان در حقیقت اشاره به رانندگان سواری های بین شهری است که معمولاً با سرعت غیر مجاز به جابه جایی مسافر ین مبادرت می ورزند .

    در این شعر، شاعر مورد نظر که گویی چیز بار ارزشی را به این سواری ها داده است اصرار شدیدی دارد که راننده آهسته حرکت کند تا خدایی نکرده ایجاد سانحه ای باعث از بین رفتن دسترنج او نشود !

    «من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

    گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود »

    دراین بیت شاعر به طور ناخودآگاه به نکته ای اشارهمی کند که نشان دهنده این واقعیت است که او خود نیز روزی راننده سواری های بین شهری بوده است و در اثر حادثه دچار شکستگی استخوان شده ودر حالی که می توانست با یک نیش ترمز که خیلی هم دور از او نبوده از سرعت خود بکاهد !

    « گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

    پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود .»

    در اینجا شاعر به یکی از معضلات اجتماعی زمانه ما اشاره می کند که همان «مشکل عدم پایبندی اخلاقی و فساد اجتماعی »است .

    افرادی که با نیرنگ و فریب قصد سوء استفاده از جوانان را دارند ، شاعر سعی می کند با پنهان کردن ریش خود ، خود را در قالب فیزیکی یک زن به داخل آن سواری هدایت کرده و در حین نشستن در کنار آن بانوان مستقر در سواری طرح دوستی را پی ریزی کرده و با سوء استفاده از آنها ، آنها را به باندهای قاچاق انسان و نابودی و انحطاط پیش ببرد . اما این مساله از دید ماموران خبره و زبده پنهان نمی ماند و خون او را در آستانه حرکت سواری بر زمین می ریزند!

    «محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

    کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود ».

    در این بیت شاعر سعی دارد . محموله ای که احتمالاً حاوی مواد خانمان سوز مخدر است را به رانندبدهد تا در ازای دریافت مبلغی آن را به مقصد برساند .شاعر برای اینکه کسی به او مشکوک نشود از راننده می خواهد که با مسافر ین به نرمی و ملایمت صحبت کند و از بکار بردن کلمات رکیک همچون فحش خواهر و مادری در صورت امکان خودداری کند !

    در مصراع دوم شاعر علاقه شدید خود را به این مواد «زهرماری» که گویی روانگردان نیز هستند نشان داده و قصد دارد مواد روانگردان را در کافه برای مشتریان خاص خود سرو کند (آن سرو روان )

    «گویی روانم می رود » در این بیت می تواند اسهال ناشی از مسمومیت با مواد روانگردان را به ذهن متبادر کند !

    «او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

    دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود »

    در مصراع اول دامن کشان اشاره به دامن های کشی و تنگ است که این روزها بحث داغ مبارزه با این چنین پوشش هایی در کشور در جریان است .

    شاعر در ادامه ی مصرع «من زهر تنهایی چشان » اشاره به نوشیدن مشروبات الکلی دارد که در مصرع بعدی شاعر که در اثر مصرف این مواد منگ و دوبنگ شده است از فرد مورد نظرمی خواهد که در جستجوی مکان اختصاصی او نباشد !

    «برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

    چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم می رود »

    در این بیت شاعر به بازگشت نابهنگام همسر خود اشاره می کند که زمانی این بازگشت صورت می گیرد که او بساط عیش و نوشی به پا کرده و با «یاری ترگل ورگل » سر معاشرت و معاشقت گذاشته است و از قضا منقلی پر آتش زغال نارنج در محل حادثه موجود می باشد و وی در حال مصرف دخانیات و مواد مخدر بوده است !

    «با این همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او

    در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود »

    در اینجا شاعر که متنبه شده است و قصد جبران گذشته را دارد سعی می کند با زبانی چاپلوسانه مخ همسر خود را تریت کرده و با زبان بازی او را بفریبد !

    «گفتم بگریم تا ابل چون خر فرو ماند به گل

    وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود »

    دراین بیت شاعر به جنگ عراق و گرفتار شدن سربازان آمریکایی در باتلاق اشاره می کند .

    و در مصراع دوم این بیت به بازی «پوکر و قمار بازی» و از دست رفتن تمام سرمایه خود در این قمار اشاره می کند که اتفاقاً در بین سربازهای آمریکایی هم نیز رایج می باشد !

    «صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

    گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود »

    در اینجا شاعر به متارکه با همسرش به علت نداشتن کار اشاره می کند و دلیل آن را نبودن کار عنوان می کند که گویا این بیکاری ریشه در همکار سابق او دارد که مدام زیرآب او را می زند .و او اعتقاد دارد که همکارش برای زدن زیرآب او می رود !

    «در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

    من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود »

    در مصراع اول شاعر به جنگ تبلیغاتی و روانی دشمنان اشاره می کند که بلافاصله پس از «در رفتن جان یک نفر از بدن » شروع به شایعه پراکنی و نشر اکاذیب جهت تشویش اذهان عمومی و خصوصی می کند .

    اما شاعر در مصراع بعد پرده از واقعیت موجود بر می دارد و به عنوان یک شاهد عینی نحوه قتل را توضیح می دهد که گویا دخالت هیچ شی خارجی در آن وجود نداشته است !

    «سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا

    طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می رود »

    در این بیت سعدی به مسئله ی کار کارگران افغانی و اخراج افغانی های غیر مجاز اشاره می کند که فرصت های شغلی زیادی را از او گرفته اند !
    Last edited by blackfox; 02-10-2007 at 08:22.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •