تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 16 اولاول 123456713 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 159

نام تاپيک: گیلان ، دیـــار بــی خــزان

  1. #21
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    11 زیتون پرورده

    سلام

    این یکی از روشهای تهیه زیتون پرورده . بنده به زودی دستور العمل اصلی رو براتونم می زارم .

    ================================================== ===
    زیتون پَرورده به گونه‌ای خوراک تهیه‌شده از زیتون و مواد دیگر گفته می‌شود.

    در ایران زیتون پرورده بیشتر در شمال تهیه و استفاده می‌شود. زیتون پرورده را بیشتر به عنوان چاشنی کنار غذای اصلی مصرف می‌کنند.

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: :::::::::::::
    طرز تهیه :

    مواد لازم:

    × زیتون بی هسته به مقدار یک کیلو
    × یک لیوان رب انار
    × دویست گرم مغز گردوی چرخ کرده
    × دو عدد سیر خرد کرده
    × مقداری گلپر
    این مواد را خوب با هم مخلوط کرده در ظرف شیشه‌ای دربسته‌ای چند روز در یخچال نگه میداریم با این کار هم تلخی و گسی زیتون گرفته می‌‌شود هم بسیار خوشمزه و خوشبو و اشتهاآور می‌شود.

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
    زیتون= 1کیلو

    سیر= 1بوته
    مغز گردو ی چرخ شده= 1 پیمانه
    اب انار= 1پیمانه
    سبزی معطر (در گویش ما زندرانی زلنگ(در گویش گیلانی چو چاق)= 2 بسته
    رب انار= 1 قاشق
    دانه انار ترش در صورت تمایل= نصف پیمانه سایده شده
    گلپر= 2قاشق چای خوری
    طرز تهیه:
    اول زیتون ها هسته آنرا جدا کرده می‌‌شوییم سبزی معطر را شسته خوب چرخ می‌‌کنیم معمولا باید سبزی ودانه انار را با هم بسابیم حالا چون وسایله برقی در دسترسمان هست از انها استفاده می‌‌کنیم وقتی سبزی را چرخ کریم اب زیتون را خالی کرده و گردوی چرخ شده و سبزی ورب انار گلپر سیر کوبیده رابا هم مخلوط می‌‌کنیم بعد مقداری از اب انار را میریزم باز مخلوط می‌‌کنیم اگر مزه وترشی ان خوب بود بقیه آب انار را نمی‌ریزیم در صورت تمایل می‌‌توان ترشی وسیر انرا بیشتر کرد.


  2. #22
    حـــــرفـه ای *NashenaS*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    ∞±
    پست ها
    2,395

    پيش فرض

    زیتون پرورده
    شاهین جان این کارت وقعا جالب بود...
    این ماهی رو هم روش درستش و بگو ما مردیم اینقد استخون خوردیم...
    مرسی...

  3. #23
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    پيش فرض ساحــــل گیسوم

    هشتپر

    پارک جنگلی گیسوم : در منطقه دیناچال در 53 کیلومتری مسیر انزلی به تالش واقع است.این مجتمع تفریحی، چشم انداز کوه و جنگل و دریا را با هم دارد. در این مرکز 32 پلاژ مجهز ، فروشگاه ، طرح شنا و... وجود دارد.

    =0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=0 =0=0=
    نوشته ی یک مسافر

    روی همین صخره می نشینم و می نویسم :

    ایران - گیلان - جاده رشت ـ آستارا - ساحل گیسوم

    این راه

    بوی بهشت می دهد

    بوی خاطرات

    بوی خوب تو

    چشمها را می بندم

    و ساعت ها انتظار می کشم

    حس تو نزدیک است حالا

    چشم که باز می کنم

    نور خورشید راست

    در چشمان من

    ....

    چشم می بندم

    اما

    دیگر حس تو اینجا نیست ....

    به قلبم رسیده

    تو ماندگار

    تو اینجایی

  4. این کاربر از Shahin King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #24
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    11 زندگینامه مرحوم قایقران : او که سفید تنها رنگ زندگیش بود.

    زندگینامه مرحوم قایقران : او که سفید تنها رنگ زندگیش بود.



    سال شمار زندگی : سیروس قایقران - فرزند زکریا (پرویز) - متولد 1/11/1340 در بندر انزلی و محله کلویر - فوت در 18/1/1377 بر اثر تصادف در جاده رشت به تهران ( امامزاده هاشم )

    محل تحصیلات : بندر انزلی - شغل پدر : کارمند تربیت بدنی - شغل مادر : خانه دار - دارای 4 برادر به اسامی آقایان عبدا... ، ناصر ، نادر و حسین و دارای 2 خواهر - فرزند وی راستین قایقران متولد 6/1/1369 ، در حادثه رانندگی ذکر شده فوت نمود. همسر وی خانم افسانه اسدان می باشند.

    عضو باشگاههای : ملوان و استقلال انزلی ، الاتحاد قطر و کشاورز تهران

    مربیان وی در گیلان : بهمن صالح نیا ، احمد صومی ، غفور جهانی ، مجید جهانپور ، نصرت ایراندوست

    مربیان وی در تیم ملی : مرحوم پرویز دهداری ، مهدی مناجاتی ، علی پروین ، ناصر ابراهیمی ، بهمن صالح نیا ، رضا وطنخواه

    سابقه ملی : وی در 100 مسابقه شرکت داشت که 43 بازی ، رسمی بوده است. در 21 بازی کاپیتان تیم ملی بوده و 14 گل برای تیم ملی به ثمر رسانده است که بهترین آنها به تیم کره جنوبی در نیمه نهایی بازیهای آسیایی 1990 پکن بود. اولین بازی ملی را در 30 دی ماه 1363 برابر یوگسلاوی و آخرین بازی ملی را در 26 فروردین 1372 برابر بوسنی انجام داد. اولین کاپیتانی تیم ملی را در 11 آذر 1367 برابر قطر به عهده گرفت.

    سابقه مربیگری : کشاورز تهران ( با این تیم به مقام سوم لیگ کشور رسید) - مسعود هرمزگان

    افتخارات : قهرمان جام حذفی کشور و گروه مقدماتی آسیا با ملوان - نایب قهرمانی لیگ استانی قدس با منتخب گیلان - مقام سومی در جام ملتهای آسیا 1998 - قهرمان بازیهای آسیایی پکن 1999

    ===========================
    زندگینامه : زنده یاد سیروس قایقران در اول بهمن ماه 1340 در محله کلویر بندر انزلی پا به عرصه هستی نهاد. سیروس از همان ابتدای کودکی به فوتبال در زمینهای خاکی کلویر روی آورد و با استعداد درخشانش به عضویت تیم فوتبال منتخب آموزشگاهها در آمد. وی در سن 16 سالگی در سال 1356 موفق شد به عنوان یکی از مهرهای اصلی در تیمهای نوجوانان و جوانان ملوان استعدادهای خود را به نمایش بگذارد و با مهارتهای منحصر به فردش ملوان را به رتبه قهرمانی باشگاههای گیلان رساند. وی در سالهای 57 تا 63 افتخارات زیادی را برای ملوان و گیلان به ارمغان آورد مانند دو گلی که وارد دروازه پرسپولیس کرد و یا گل زیبایی که وارد دروازه تیم منتخب مازندران نمود.

    در این دوران وی به عنوان یک بازیکن استثنایی با ویژگیهای اخلاقی عالی و منش پهلوانی در میان عموم مردم محبوب گردید. وی آنقدر متواضع و افتاده بود که همه افراد به او علاقمند بودند . لبخندهای صمیمی اش هیچگاه از لبان او دور نمی شد و قلبش مانند دریا پاک و بی آلایش بود.

    سیروس در سال 1363 به تیم ملی دعوت شد و در سال 66 تنها فوتبالیست شهرستانی بود که شادروان دهداری بازوبند پرافتخار کاپیتانی تیم ملی ایران را به بازوان او بست. در سال 67 در جام ملتهای آسیا در قطر ، تیم ملی ایران با رهبری سیروس به مقام سومی دست یافت و در سال 69 تیم ایران را با گلهای زیبایش پس از 20 سال به قهرمانی در بازیهای آسیایی پکن رساند. سیروس در آن دوران نه تنها در ایران بلکه در آسیا و اروپا هم به عنوان یک بازیکن استثنایی مطرح گردید و با وجود داشتن پیشنهاد از تیمهای آلمانی به الاتحاد قطر پیوست. سیروس در اوج شهرت هرگز مغرور نشد و اصالت خود را فراموش نکرد و بعد از مدتی بازی در قطر ، مجددا به تیم اول خود ملوان پیوست و این تیم را قهرمان جام حذفی و راهی مسابقات آسیایی کرد.

    سیروس در سال 72 به عنوان بازیکن و سپس مربی به تیم کشاورز تهران پیوست و نتایج قابل توجهی بدست آورد. وی سپس به تیم دسته دومی مسعود هرمزگان پیوست و مدتی در آنجا مشغول به مربیگری شد .

    در سالهای 76 و 77 سیروس بارها تمایل خود را برای بازگشت به ملوان به عنوان بازیکن یا مربی اعلام کرد. اما در اوایل سال 77 که وی برای تعطیلات نوروز همراه خانواده اش به انزلی آمده بود در بازگشت و در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش در اتومبیل رنوی خود عازم تهران بود در حوالی امامزاده هاشم با کامیون خاور تصادف نمود که منجر به فوت وی و فرزندش گردید. روحشان شاد و قرین رحمت باد.



    قایقران چرا محبوب شد : وی الگوی جوانمردی و کمک به نیازمندان بود. تنها کاپیتانی که در شرایط آن زمان که همگان شهرستانیها را مورد تمسخر و آزار و اذیت قرار می دادند با خلاقیتها و مهارتهای خود به کاپیتانی تیم ملی رسید. مردی که در عین بزرگی همچنان افتاده و متین بود و درد مردم بینوا را می فهمید. مردی که بسیار پنهانی صدقه می داد و در کارهای خیر شرکت می کرد. وی شبها در تاریکی محض سراغ بینوایان را می گرفت و نانی در سفره شان می گذاشت تا در شبهای بندر هیچ کس گرسنه نخوابد. مردی که چهره سیه چرده اش همیشه با گلخنده ای همراه بود. مردی که به اروپا نرفت تا ثابت کند به عشق صیادانی که هر غروب با پاهای ورم کرده از دریا برمی گشتند انزلی را با دنیا عوض نمی کند. سیروی هیچگاه غرور جلوی چشمانش را نگرفت و خاکی ماند.

    سیروس عشق خاصی به انزلی و ملوان داشت. خودش می گفت : بهترین مطلبی که درباره من در مطبوعات نوشته شده این است " عجب قایقرانی دارد این ملوان " . سیروس سالها به عشق قوی سپید با یک پیراهن خیس در باتلاق انزلی دوید و اصلا به این فکر نکرد که جز سفید رنگهای دیگری هم در این دنیا هست. او در سالهای 1357 تا 1363 یک چمدان افتخار برای ملوان کسب کرد و مهره مار انزلی چیها در میدانهای دوزخی لقب گرفت.سیروس در 23 سالگی به تیم ملی دعوت شد و سه سال بعد بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازوی خود بست تا به مرد مورد اعتماد دهداری در مستطیل سبز بدل شود. او در مسابقات جام ملتهای آسیا با تیم ملی روی سکوی سوم آسیا ایستاد و 2 سال بعد هم در پکن با گل زیبایش پرنده خوشبختی را روی شانه های تیم ملی نشاند تا ایران قهرمان آسیا شود.

    سیروس با غرور بیگانه بود و پس از بازگشت از چین پیشنهادات چرب و نرم ژرمنها را جدی نگرفت و به آن سوب آبها رفت تا مدتی دشداشه پوشهای قطری را با آرپیجی های خود به هوا کند. قایقران فوتبال ایران پس از بازگشت از قطر دوباره پیراهن سفید عزیز را به تن کرد تا با دیگر ملوانان ، قهرمان جام حذفی ایران شود و اینگونه خزر را عاشقتر کند.

    و حالا چندین سال است که او زیر خاک نمناک بندر خفته است اما هنوز عکسش روی دیوار تمام مغازه های شهر و یادش در قلب تمام آدمهای نجیب شمال ماندگار شده است.



    خاطرات آنان که با سیروس بودند :

    پرویز قایقران ( پدر ) : آیا ورزشکار تا زمانی که زنده است عزیز است ؟ هیچکس از تهران و مرکز استان نیامده که حالی از ما بپرسد یا کمکی به ما بکند. او اولین فرزندم بود. غروب موقع اذان به دنیا آمد. اولین سالی که به تیم ملی دعوت شد با محمود فکری به تهران رفت و دو روز بعد با گرمکن و بی پول برگشت. چیزی به ما نگفت اما چند روز بعد فهمیدیم که لباسهای آنها را در اردو زدند تا آنها دیگر در تمرینات حاضر نشوند. اخلاقش عالی بود. او از نظر مالی کمکی به من نکرد ولی بعدها متوجه شدم که پولها را به مردم نیازمند می داد. دوستان دورو نگذاشتند که در دوران بازیگری و مربیگری ، آب خوش از گلویش پایین برود. خدا او را بیامرزد.



    محمد احمدزاده : اغلب دوران ورزشی ام را در کنار سیروس بودم. از نوجوانان ملوان گرفته تا اردوی تیم ملی. ضمن آنکه با هم از ملوان جدا شدیم و به تهران رفتیم.سیروس بچه خونگرمی بود و هیچوقت لبخند از لبانش دور نمی شد. سیروس برای بزرگتر همه چیز داشت اما خودش یک مقدار سهل انگاری می کرد. متاسفانه نسبت به همه چیز بی تفاوت بود. او بچه خاکی و با صداقتی بود و فکر می کرد همه مثل خودش صاف و ساده اند. آخرین بار 20 روز قبل از فوتش او را دیدم. برایم خیلی عجیب بود که متحول شده ، حسرت جوانی اش را می خورد و تازه متوجه دوستیهای خود با این و آن و اطرافش شده بود. می خواست متحول شود و به فوتبال بازگردد. خدا بیامرز پاسهای دقیق و شوتهای سنگینی داشت. او با کاپیتان شدنش حق من و همه شهرستانیها را گرفت. ظاهر و باطنش یکی بود. انزلی را با هیچ شهری عوض نمی کرد. یکسال به تیم ملی دعوت شدم و در اردو خیلی عذاب کشیدم. رقابت سنگین بود و شهرستانیها پشتیبانی نداشتند، تازه فهمیدم که غفور و سیروس چه کشیده اند. اگر آقای گل لیگ نمی شدم مرا دعوت نمیکردند. آنها ما را به زحمت تحمل می کردند. سیروس همیشه با خونسردی و جوانمردی با همه رفتار می کرد. یادش بخیر و روحش شاد.



    بهمن صالح نیا : من همیشه به نام ملوان افتخار می کنم چرا که نام ملوان عامل شناسایی بندر انزلی در سطح کشور شده است و این امر با زحمات و تلاش بازیکنان بزرگی چون سیروس محقق شده است. از افتخارات دیگر انزلی راهیابی چند بازیکن از این خطه به تیم ملی بوده است که با توجه به اوضاع آن زمان برای شهرستانی ها بسیار ارزشمند بود. من همیشه قایقران را مثل فرزندم دوست داشتم. او با آن چهره خندان و سیه چرده خود به ما پیوست بچه بسیار محجوب و خجالتی بود.او افتخار زیادی برای ما آفرید اما متاسفانه هرگز از تمام توان خود استفاده نکرد. به او گفتم تهران نرو. آنجا آدم ها همدیگر را نمی شناسند و رقابت ناجوانمردانه زیاد است. پیشنهاد کردم به لیگ ترکیه برود.من نمی بخشم آنهایی را که با راه انداختن تیمهای کذایی و بی هویتی چوان کشاورز و بانک تجارت و... باعث از هم پاشیدگی تیمهای اصیل شدند. آرزو دارم جوانان امروز از سوابق و افتخارات سیروس الگو بگیرند . او وقتی تمرین شوت انجام می دادیم توپهایمان را با شوتهایش پاره می کرد. مرحوم دهداری ( معلم اخلاق ) همیشه می گفت اگر سیروس کمی منظم تر باشد می تواند یکی از بهترینهای فوتبال ما باشد. دهداری توجه خاصی به نظم و اخلاق داشت. بحث من و دهداری با بقیه همیشه این بود که ورزشکار باید از هرجهت الگو باشد راه رفتن، صحبت کردن و... . حتی یکبار مرحوم دهداری قصد نداشت مرحوم قایقران را به اردو ببرد که من مانع شدم. او می گفت این جوان خیلی بی تفاوت است. من سیروس را به اتاقم بردم و ساعتها با او صحبت کردم. سیروس هم در نظم و انضباط همانی شد که می خواستیم و بازوبند کاپیتانی را بدست آورد.

    سیروس در زمان پروین به دلایل غیر فنی از تیم ملی خط خورد. او را جلوی مغازه مرحوم طلاکار دیدم. گفتم سیروس تو به ما کمک کن ، نه من به تو. تازه از قطر آمده بود گفتم بیا ملوان برای تو برنامه تنظیم می کنم. دوست دارم دوباره تو را در تیم ملی ببینم. سیروس به من قول داد . هرروز صبح خودم به او در کنار دریا تمرین میدادم و شبها به خانه اش سر می زدم. او خیلی در این ایام به ملوان کمک کرد. بهترین خاطره ام 2 گل زیبایی است که در این دوران به پرسپولیس در انزلی زد . او دوباره به تیم ملی دعوت شد و آن گل زیبا را به کره زد.

    بعدها در بندر عباس او را دیدم. مدتی بعد پیغام داد که میخواهم به ملوان بیایم و با شما کار کنم که موافقت کردم اما من سال بعد به چوکا پیوستم و .... خدا رحمتش کند و به خانواده اش صبر بدهد.



    گزیده ای از بیانیه جمعی از هواداران ملوان : سیروس جان ، ظهر روز خاکسپاریت در استادیوم انزلی همه داد زدند " سیروس بیا اینجا " ؛ ولی اینبار تو درون جعبه چوبی و روی دست مردم به پیش آنها رفتی. وقتی احمدرضا عابدزاده خودش را به تو رساند و بغلت کرد و اشک ریخت همه داد زدند " قایقران،قایقران " . سیروس جان ، هنوز هم هواداران با شعار " قایقران ، روحت شاد " پشت تمام حریفان را می لرزانند. سیروس جان، آسوده بخواب. ملوان تو هنوز سرپاست.

  6. #25
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    11 زندگینامه کیومرث صابری ( گل آقا )

    زندگینامه کیومرث صابری ( گل آقا )

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

    «كيومرث صابري فومني» (گل‌آقا) اديب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهريور 1320، زمان حضور ارتش متفقين جنگ دوم جهاني در ايران، در صومعه‌سرا ـ يكي از شهرهاي استان گيلان در شمال ايران ـ به دنيا آمد. پدرش كه كارمند دون‌پاية وزارت دارايي و اصلاً اهل رشت بود، در سال 1317 به اداره دارايي صومعه‌سرا منتقل شد. در سال 1321 به اداره دارايي فومن انتقال يافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.

    خانوادة او بسيار فقير بودند. مادر صابري فرزند يك روحاني از سادات ترك و مورد احترام مردم بود اما اين احترام كه سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبة معنوي داشت و آنها همچنان در فقر و ناداري به سرمي‌بردند. مادر صابري كه از معدود زنان باسواد شهر بود، در مكتبخانه قرآن تدريس مي‌كرد و اينكه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تكافوي زندگيشان را نمي‌داد. پس، برادرش كه در آن زمان 15 ساله بود، تحصيل را رها كرد تا با كار خود، به معيشت خانواده كمك كند.

    صابري تحصيلات دبستاني خود را در شهر فومن گذراند. برادر بزرگ او كه چهارده سال از او بزرگتر بود، به سختي مي‌توانست مخارج خانواده را تأمين كند. به همين جهت، ادامة تحصيل براي صابري دشوار شد. او پس از پايان تحصيلات ابتدايي، به شاگردي در يك مغازة خياطي پرداخت ولي در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصيل در دبيرستان را آغاز كرد. به دليل فقرِ مادي، بعد از اتمام دورة اول دبيرستان (9 سال تحصيل)، مجدداً به مغازه خياطي رفت و آن‌طور كه خودش مي‌گفت، پيشرفتهايي هم در اين رشته داشت. ناگفته نماند كه او در طول تحصيلات ابتدايي و متوسطه در مغازة برادرش كه تعميركار دوچرخه بود، شاگردي مي‌كرد.

    در شانزده سالگي (1326) در امتحان ورودي دانشسراي كشاورزي ساري كه از شهرستان فومن فقط يك نفر را مي‌پذيرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ كه شبانه‌روزي هم بود ـ تحصيل كرد و پس از قبولي در امتحانات، در سن هجده سالگي (1338) به عنوان معلم يك دبستان روستايي، به «كَسما» از توابع صومعه‌سرا رفت و يك سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (1339) به دهي به نام «كوچه چال» از توابع «ماكلوان» در نزديكي فومن منتقل شد. او مدت يك سال، مدرسة چهار كلاسة آنجا را به تنهايي اداره مي‌كرد.

    در بيست سالگي (1340) در رشتة ادبي، به طور متفرقه امتحان داد و ديپلم گرفت. همان سال، در كنكور رشتة سياسي دانشكدة حقوق تهران پذيرفته شد و همزمان با تدريس در دبستان و دبيرستان، به تحصيل پرداخت. او جز چند ماهي در سال اول تحصيل كه با دستگيري او در تظاهرات سياسي دانشگاه تهران مقارن بود، در كلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه مي‌رفت. با اين حال پس از چهار سال (1344) توانست ليسانس حقوق سياسي خود را از دانشكدة مذكور، دريافت دارد و اين در شرايطي بود كه در سال 1341 پس از يك دوره بركناري از كار معلمي، مجدداً و پس از محاكمة اداري، به كار معلمي برگشت و در دبستاني در شهرستان فومن به تدريس پرداخت. او هر ماه يك بار به مدت دو روز به دانشكده مي‌آمد تا جزوه‌هاي درسي را از دانشجويان ديگر بگيرد و از روي آن نسخه بردارد.

    صابري اولين شعرش را در چهارده سالگي هنگامي‌كه كلاس هشتم دبيرستان بود، براي درج در روزنامه ديواري مدرسه‌شان سرود كه يك غزل هشت بيتي با عنوان يتيم بود. علت اين نامگذاري كاملاً مشخص بود. او مي‌گفت: «از چهارده سالگي تا شانزده سالگي جمعاً نه شعر سرودم كه تمام آنها يا عنوان يتيم داشت يا درباره يتيم بود!»

    اولين نوشتة صابري، بين سالهاي 1339ـ1336 در مجلة اميد ايران چاپ شد. عنوان آن شعر هم يتيم بود!

    صابري در اولين سال تحصيل در دانشكده (1340) در تظاهرات دانشجويي شركت كرد و مضروب و دستگير شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسيب ديده بود. او شعري به طنز و سياسي سرود و با امضاي «گردن شكستة فومني» براي توفيق ارسال كرد.

    پس از چاپ اين شعر در چند شمارة بعد توفيق، صابري به طنزنويسي كشيده شد. او تا سال 1345 گهگاه اشعاري براي توفيق مي‌فرستاد.

    سال 1345 با كمك «حسين توفيق» به تهران منتقل شد و در يكي از دبيرستانهاي تهران به تدريس پرداخت. او عصرها، همكار ثابت توفيق بود و پس از مدت زماني كوتاه، به معاونت حسين توفيق كه سردبيري توفيق را به عهده داشت، رسيد.

    او در كنار اين كار، صفحه‌بندي و بعضاً اصلاح و آمادة چاپ كردن مطالب اعضاي هيأت تحريريه را نيز برعهده داشت. خود او بعدها ستون ثابتي را با عنوان «هشت روز هفته» مي‌نوشت و تا زمان توقيف توفيق (1350) همكار ثابت آن بود. امضاهاي او در توفيق، عبارت بودند از: ميرزاگل، عبدالفانوس، ريش سفيد، لوده، گردن شكستة فومني و...

    پس از تعطيلي توفيق، صابري به تدريس ادامه داد. او گهگاه اشعار جدي مي‌سرود كه جز به ندرت، چاپ نمي‌كرد. او بعدها مجموعة اشعار جدي‌اش را از بين برد چراكه معتقد بود شاعر متوسطي است. او متوسط بودن را دوست نداشت.

    صابري بعدها در هنرستان صنعتي كارآموز تهران، با محمدعلي رجايي كه بعد از انقلاب اسلامي به نخست‌وزيري و رياست‌جمهوري رسيد، آشنا شد. اين آشنايي به دوستي صميمانة اين دو انجاميد و تا زمان شهادت محمدعلي رجايي (هشتم شهريور ماه 1360) ادامه يافت.

    «برداشتي از فرمان حضرت علي (ع) به مالك اشتر»، عنوان پايان‌نامة مقطع ليسانس صابري است كه آن را بين سالهاي 1344ـ1343 نوشته است. به پيشنهاد شهيد رجايي، اين پايان‌نامه به صورت كتابي درآمد و اوايل سال 1357 به چاپ رسيد. ويرايش اين كتاب را همكار ديگر اين دو، حجت‌الاسلام سيدمحمد خامنه‌اي (برادر بزرگ حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، رهبر انقلاب) برعهده گرفته بود. لازم به ذكر است كه اين كتاب، قبل از اين تاريخ، تا مدتي به صورت كپي، بين دانش‌آموزان و مردم پخش مي‌شد.

    صابري در دهة پنجاه، بيشتر وقت خود را صرف مطالعه و تدريس كرد و در سال 1357 موفق به اخذ فوق ليسانس ادبيات تطبيقي از دانشگاه تهران شد.

    پس از انقلاب در زمان نخست‌وزيري شهيد رجايي به مقام مشاورت فرهنگي و مطبوعاتي نخست‌وزير منصوب شد. در زمان رياست‌جمهوري شهيد رجايي به مشاورت فرهنگي رئيس‌جمهور رسيد و تا زمان شهادت رجايي در اين سمت باقي بود و هنگام رياست‌جمهوري آيت‌الله خامنه‌اي در همان سمت ابقا شد.

    مشاغلي كه صابري از بعد از انقلاب برعهده داشته است، عبارتند از:

    ـ عضو هيأت مؤسس انجمن موسيقي

    ـ مشاور وزير مسكن و شهرسازي

    ـ مديركلي دفتر آموزش بازرگاني و حرفه‌اي وزارت آموزش و پرورش (1358 تا 1359)

    ـ تدريس در كلاسهاي حضوري دانشكدة مكاتبه‌اي

    ـ تدريس در دانشكدة روابط بين‌الملل

    ـ تدريس در مركز اسلامي آموزش فيلمسازي

    ـ همكاري با معاونت امور بين‌الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در سمت مشاور افتخاري (1363 تا 1369)

    ـ عضو منتخب شوراي عالي انقلاب فرهنگي در كميتة نامگذاري

    ـ عضو هيأت ايراني در كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد (دهلي نو 1361)

    او همچنين به هند، شوروي سابق، الجزاير، سوريه، ايتاليا، فرانسه، سوئيس، تايلند، تركيه، اتريش، مالزي، سنگاپور، كنيا و آلمان سفر كرده و سه بار (1374 و 1364 و 1363) به زيارت خانة خدا مشرف شده بود.

    مشاغل سياسي نمي‌توانست صابري را ارضا كند، به همين علت به تدريج از مشاغل سياسي كناره گرفت و بُعد فرهنگي كار خود را وسعت بخشيد.

    او كه مسؤوليت مجلة رشد ادب فارسي را برعهده داشت، گهگاه مطالبي براي روزنامة اطلاعات مي‌نوشت. سفرنامة شوروي او كه بعداً با عنوان «ديدار از شوروي» به صورت كتاب منتشر شد، از اين دست مطالب بود.

    او مدتها طرح ايجاد يك ستون طنز سياسي را در خاطر داشت. صابري در سال 1363 به حج مشرف شد. در بعثة امام خميني ـ رضوان‌الله تعالي عليه ـ روزانه، بولتني براي صد و پنجاه هزار حاجي ايراني منتشر مي‌شد كه شامل بيان مناسك و اخبار ايران و جهان و مكه و مدينه بود. او براي خواندني‌تر كردن اين بولتن، ابتدا در مدينه و سپس در مكه، هر روز ستوني به طنز با عنوان «داستانهاي جعفر‌آقا» در خبرنامه مي‌نوشت كه در ميان حجاج ايراني هواداران بسيار پيدا كرده بود.

    صابري هنگام نقل خاطرات حج، مي‌گفت: «در مكه، به كعبه رفتم و در جوار كعبه، قلمم را درآوردم و رو به كعبه كردم و گفتم: من اين قلم را در خانة خدا، با خدا معامله كردم. خدايا تو شاهد باش كه من در راه اعتلاي دين تو و كشورم گام برمي‌دارم. مرا از لغزشها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ كن.»

    او پس از بازگشت از حج، مدتي روي طرح ستون طنز خود كار كرد. از ميان چند عنوان، نام «دو كلمه حرف حساب» را برگزيد و همچنين با نظر داشتن به يكي از اسامي مستعار خود در توفيق (ميرزاگل) اسم مستعار «گل‌آقا» را براي خود انتخاب كرد.

    اولين دو كلمه حرف حساب گل‌آقا، بيست و سوم دي ماه 1363 در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد. طنز سياسي كه تقريباً از سال 1359 به اين سو تعطيل شده بود، با شكل‌گيري اين ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازه‌اي گرفت.

    با گذشت مدت زماني كوتاه از آغاز انتشار «دو كلمه حرف حساب»، صابري به عنوان مهم‌ترين منتقد حكومت در داخل كشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابري در بيان واقعيتهاي سياسي و اجتماعي، موجب شده بود كه او را سوپاپ دولت قلمداد كنند، ولي صابري بدون توجه به نظرات دلسردكننده‌اي كه برخي عنوان مي‌كردند، به كار خود ادامه داد و ظرف مدت كوتاهي، توانست توجه بسياري از مردم، مقامات، ادبا، نويسندگان و رسانه‌هاي داخلي و خارجي را به خود جلب كند. استاد محمدعلي جمالزاده از اولين كساني بود كه با ارسال چندين نامه، صابري را به ادامة راه تشويق كرد و طنز صابري را ستود.

    صابري با اينكه مقام بالايي در نظام سياسي احراز كرده بود، كار طنز سياسي را بيشتر جدي گرفت و بدون اعتنا به سختي‌هاي كار، به راه خود ادامه داد.

    پس از گذشت نزديك به شش سال از انتشار اولين دو كلمه حرف حساب، صابري كه پيش از آن تقاضاي انتشار يك هفته‌نامة جدي به نام «فصل جديد» كرده و امتيازش را نيز گرفته بود، به دلايلي از انتشار آن منصرف شد و تقاضاي امتياز هفته‌نامة طنز با نام «گل‌آقا» را كرد و توانست در آبان ماه 1369 اولين شمارة هفته‌نامه گل‌آقا را منتشر كند. استقبال مردم از اين مجله، غيرقابل تصور بود. تمامي نسخه‌هاي اولين شمارة هفته‌نامه گل‌آقا، در سراسر تهران ظرف كمتر از نيم‌ساعت به فروش رفت (شماره‌هاي سال اول گل‌آقا بعداً در تيراژ وسيع تجديد چاپ شد).

    صابري بعد از آن، امتياز انتشار دو نشرية ديگر را هم گرفت. انتشار اولين شماره ماهنامه گل‌آقا در مردادماه 1370 و همچنين انتشار اولين سالنامة گل‌آقا در اواخر همان سال، نشان داد كه صابري با چنته‌اي پُر، پا به عرصة طنز كشور گذاشته است و مردم ايران نيز با استقبال كم‌نظير خود، مشوق او در اين راه شدند.

    نشريات گل‌آقا كه از هر قشري خواننده دارند، گرچه اصطلاحاً «مردمي‌»اند، اما در عرصة طنز ـ به عنوان شاخه‌اي از ادبيات فارسي ـ جايگاه والايي دارند و مورد پسند و تأييد صاحبنظران و اهل تحقيق‌اند. به عنوان مثال: در اولين نمايشگاه مطبوعات كه در ارديبهشت 1371 كه همزمان و پيوسته با «چهارمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران» برگزار شد، گل‌آقا از ميان تمامي نشريات كشور، حائز مقام اول شد و به دريافت جايزه اول نمايشگاه مطبوعات (لوح بلورين و تقديرنامه) مفتخر گرديد. در دومين نمايشگاه مطبوعات (ارديبهشت 1372) نيز جايزه دوم نمايشگاه را از بين تمام نشريات كشور نصيب خود كرد.

    در ارديبهشت 1373 در سومين نمايشگاه و اولين جشنواره مطبوعات، مقام اول و جايزة اول جشنواره مطبوعات كشور (لوح زرين) به گل‌آقا اهدا شد و كميتة آيين نگارش اولين جشنواره مطبوعات، متشكل از اعضاي گروه نگارش فرهنگستان ايران، گل‌آقا را به عنوان نشريه برتر در زمينة درست‌نويسي و حراست از حريم زبان و ادب فارسي تأييد و براي احراز مقام اول به هيأت داوران جشنواره مطبوعات معرفي كرد.

    مشكلات انتشار هفته‌نامه، ماهنامه، سالنامه و كتابهاي گل‌آقا، از فعاليت صابري در اطلاعات كاست و نهايتاً در سال 1372و پس از نُه سال به تعطيلي موقت ستون دو كلمه حرف حساب در اطلاعات انجاميد.

    آشنايي علمي و توأم كيومرث صابري با سياست و ادبيات، موجب شد كه نوشته‌هاي او، هم از حيث قالب و هم از حيث محتوا، غني و درخور تأمل باشد. او نويسنده‌اي فرم‌گرا و در نظيره‌سازي از منابع غني ادبيات فارسي، فوق‌العاده توانا بود. شيوة نگارش صابري، سهل و ممتنع و غيرقابل تقليد بود.

    صابري در سال 1345 ازدواج كرد. ثمرة اين ازدواج، يك پسر و يك دختر بود. پسرش آرش در سال 1364، بر اثر يك سانحة اتومبيل درگذشت. درگذشت او كه سال دوم دانشگاه را مي‌گذراند، بر قلب صابري داغي جانكاه گذاشت، اما باعث نشد كه او از هدفش كه شادي‌آفريني و مقابله با مفاسد بود، دست بردارد.

    كيومرث صابري توانست با سرمايه‌گذاري روي جوانان، نسل آيندة طنز كشور را تربيت كند. او بي‌شك تأثيرگذارترين طنزنويس كشور بر ديدگاههاي طنز است.

    طنز گل‌آقايي، آميزه‌اي است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدين، ايجاز، رندي حافظانه، اميدبخشي و شادي‌آفريني.

    شخصيت گل‌آقا در «دو كلمه حرف حساب» شخصيتي بود دانا به امور، يك دنده، مستبد، جدي و مدير كه هميشه حرف اول را مي‌زد و گوشش به حرف هيچ‌كس بدهكار نبود. عينك و عصا و قلم، از ملزومات شخص گل‌آقا بود.

    «شاغلام» ـ آبدارچي گل‌آقا ـ نمايندة قشر عامي و آسيب‌پذير بود كه با بياني عوامانه و بدون تحليل، سياستهاي داخلي و خارجي دولت را زير سؤال مي‌برد و عجيب است كه هميشه توي خال مي‌زد! گل‌آقا «تجاهل» مي‌كرد ولي شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همين علت، مدام مورد تنبيه شخص گل‌آقا قرار مي‌گرفت. عصا بر كله شكانيدن، دود دادن سبيل، كشيدن و پيچاندن گوش، يك لنگ پا كنار در ايستادن، دست به ديوارة سماور چسباندن و... از بلاهايي است كه گل‌آقا در هنگام ناراحتي، بر سر شاغلام مي‌آورد.

    ممصادق نمايندة مردم كوچه و بازار بود. او هرازچندگاهي به گل‌آقا نامه مي‌نوشت و با بيان مشكلات وانتقاداتش از گل‌آقا «رهنمود» مي‌خواست. «كمينه» ـ عيال ممصادق ـ سخنگوي زنان در «دو كلمه حرف حساب» بود. او نيز با نامه نوشتن به گل‌آقا، از بعضي مسائل مربوط به زنان يا فراتر از آن انتقاد مي‌كرد.

    «مش‌رجب» پيرمردي دهاتي و كلاه‌نمدي بود كه تا پيش از خلق «شاغلام» در ستون دو كلمه حرف حساب، شخصيت مطرحي بود. بعدها نقش او در مجلة گل‌آقا ـ و نيز در ستون دو كلمه حرف حساب در اطلاعات ـ كمرنگ شد و به تدريج حذف گرديد.

    «غضنفر» بي‌سواد مسؤول روابط عمومي گل‌آقا بود. او بي‌ذوق‌ترين عضو آبدارخانة شاغلام بود و به همين جهت، كارهاي اجرايي را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهاي «شاغلام» و «گل‌آقا» مي‌شد يا خودش چيزهايي مي‌نوشت ولي اين كاره نبود!

    صابري خالق اين جمع دوست‌داشتني بود و از دهان اين افراد، مشكلات و انتقادات جمعيت شصت ميليوني كشورش را بيان مي‌كرد.

    شخصيت جدي و معنوي كيومرث صابري، به مراتب از شخصيت طنز او والاتر و درخور ستايش‌تر بود. كمكهاي او به مطبوعات، مدارس، افراد بي‌بضاعت، آسايشگاههاي معلولين و سالمندان، بيماران كليوي و تالاسمي، آوارگان عراقي، ستم‌ديدگان بوسني و هرزگوين و... درخور تأمل و قابل ملاحظه بود.

    آثاري كه تابه‌حال از صابري منتشر شده، عبارتند از:

    1ـ برداشتي از فرمان حضرت علي (ع) به مالك اشتر (1357)

    2ـ تحليل داستان ضحاك و كاوه آهنگر

    3ـ مكاتبات شهيد رجايي و بني‌صدر

    4ـ اولين استيضاح در جمهوري اسلامي ايران

    5ـ ديدار از شوروي

    6ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد اول)

    7ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد دوم)

    8ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد سوم)

    9ـ گزيدة دو كلمه حرف حساب (جلد چهارم)

    صابري در آبان ماه 1381 و همزمان با آغاز سيزدهمين سال انتشار هفته‌نامة گل‌آقا، انتشار آن را متوقف ساخت. وي كه علت اين توقف ناگهاني را دلايل شخصي ذكر كرد، تا آخرين لحظه روزة سكوت خود را در اين‌باره نگشود.

    گل‌آقاي ملت ايران سرانجام در صبح روز جمعه يازدهم ارديبهشت ماه 1383 پس از طي يك دوره بيماري به ملكوت اعلي پيوست.

    روحش شاد كه هميشه مردمان را شاد مي‌خواست.

  7. #26
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    11 گیلان شناسی

    گیلان از اسلام تا عصر حاضر

    گیلانیان در دوره های قبل از اسلام کم و بیش آزاد و مستقل زندگی میکردند و با تشکیل پادشاهی های کوچک بر سرزمین خود فرمان میراندند.

    بعد از ظهور اسلام و سقوط پادشاهی ساسانیان، که سراسر ایران از رود فرات تا رود جیحون و از خلیج فارس تا اراضی قفقاز به دست اعراب افتاد، گیلانیان و دیلمیان و طبریان در پناه رشته کوههای البرز به مقاومت قهرمانانه ای دست زدند و از ورود تازیان به سرزمنیهای خود جلوگیری کردند.قسمتهای وسیعی از کرانه های خزر، مخصوصا گیلان، در سایه وضع طبیعی و جغرافیایی خود و به نیروی پایداری و استقامت ودلاوری مردان سلحشور و آزاده خویش تا دو قرن و نیم بعد از حمله اعراب در برابر سیل خروشان لشکر اسلام مقاومت کردند و تن به خواری و زبونی تسلیم ندادند.رشته کوههای بلند و صعب العبور البرز از یک سو و آبهای متلاطم دریای خزر از سوی دیگر این خطه را به صورت دژ جنگی مستحکمی در آورده بود که ساکنان آن را در مقاومتهای دلیرانه علیه مهاجمان عرب یاری می کرد. با تمام توانایی و قدرتی که کشور گشایان عرب در آن زمان داشتند ساکنان کرانه های خزر، سر به اطاعت آنان فرود نیاورده استقلال و آزادی خود را حفظ کردند.

    تا اواسط قرن سوم هجری یعنی دویست و پنجاه سال پس از ظهور اسلام، مردم گیلان با آئین جدید آشنایی نداشتند زیرا از زمان حمله اعراب به ایران جنگ و ستیز میان آنان و اعراب جریان داشت.

    ابن حوقل جغرافیادان معروف قرن چهارم هجری در اثر ارزنده خود " صوره الارض" به دفعات گیلان را، در قرون اولیه هجری مورد تایید قرار داده است. او در معرفی کوههای دیلم مینویسد: " اما سبب این که جبال دیلم به همین نام خوانده شده است این است که استقلال دارد و پادشاهانی در آنجا حکومت می کنند." * در جای دیگر راجع به دیلیمیان چنین اظهار نظر می کند: " دیلیمیان در روزگار اسلام بیشتر در کفر بودند تا زمان حسن بن زید... که به دعوت وی علوی و مسلمان شدند و با این همه هنوز در زمان ما کافرانی در کوهها سکونت دارند." **

    اصطخری نویسنده مسالک و ممالک که در قرن چهارم هجری می زیسته در همین زمینه می نویسد: " و تا روزگار حسن بن زید رضی الله عنه مردمان طبرستان و دیلمان کافر بودند. تا این روزگار قومی علویان در میان ایشان آمدند و بهری مسلمان شدند و گویند کی در کوههای دیلمان هنوز کافران هستند." ***

    هنگامی که یزدگرد سوم آخرین شهریار ساسانی در حال فرار از چنگ سپاهیان عرب به دست آسیابانی کشته شد، در کناره های خزر، گیلان، طبرستان، رویان و گرگان چند خاندان از شاهزادگان محلی و بزرگان ساسانی فرمانروائی می کردند. بعضی از آنها مطیع یا متحد دربار ساسانی بشمار میرفتند و برخی نیز مستقل یا نیمه مستقل بودند. بعد از یزدگرد اغلب خاندانهای مزبور طی سالهای طولانی سپاهیانی را که خلفای بغداد برای گشودن این نواحی گسیل می داشتند در هم شکسته و به دشمنان آنها یعنی سادات علوی پناه میدادند...

    پی نوشت: * صوره الارض، ابن حوقل، ترجمه دکتر جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. تهران ۱۳۴۵ / ** همان کتاب صفحه ۱۱۹.

    *** مسالک و ممالک، ابو اسحاق ابراهیم اصطخری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران ۱۳۴۷. صفحه ۱۶۹

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
    گیلان از پنج هزار سال پیش تا امروز

    سرزمینها و شهرها و آبادی ها همانند انسان هستند. برخی شاد و خرم و پر ثمر و خوشبخت و برخی دیگر افسرده و بی ثمر و خشک و با نشانه ها و آثاری از فقر و نکبت. آنها نیز تولدی و سرنوشتی دارند و دوران زندگی را همراه با تمام حوادث و اتفاقات نیک و بد میگذرانند. زمانی به دنیا می آیند و هنگامی نیز به کام نیستی فرو میروند. بنا و آبادانی آنها آغاز زندگی یا تولد است و ویرانی و زوالشان از مرگ و نیستی خبر میدهد.

    سرزمین شاداب و خوشبخت گیلان نیز ناچار تولدی داشته و پس از تولد زندگانی را با تمام ماجراهای آن آغاز کرده است.می خواهیم زمان آن را مشخص کنیم. کتابهای تاریخ را ورق میزنیم، ماجرای تولد او در تاریخ نیست. چه عمر او از تاریخ بسی طولانی تر است. به ماقبل تاریخ میرویم، در افسانه ها و اساطیر جستجو میکنیم. آنچه مییابیم گنگ و تاریک و آمیخته با اغراق است. برای باورکردن آنها انسان باید از نظر شناخت سادگی ضمیر و شناخت و آگاهی بر امور هستی همچون نیاکان خویش در دوره های باستانی باشد. این بار از باستان شناسان یاری می جوییم و حاصل کاوشهای آنان را بررسی میکنیم. آنها با کمک آثار و علائم و نشانه هایی که از دل خاک بیرون کشیده اند ما را به هزارها سال پیش باز می گردانند. گرچه یافته های باستان شناسان به سان مشعلی فروزان راه های طولانی و تاریک تاریخ را تا اعماق چند هزار سال روشن می سازد اما این راه هرگز به پایان نمی رسد و ناچار این حقیقت را باید بپذیریم که برای تولد گیلان تاریخی نمی توان معین کرد.

    پیدایش گیلان در نهایت به زمانی باز میگردد که دریاها پدید آمدند، زمانی که آبهای باران دره های عمیق را تبدیل به دریاها کردند و در رطوبت آب دریاها درختها و جنگلها با شادابی و خرمی پای به عرصه وجود گذاشتند و سپس انسان در سواحل پر نعمت دریاها و رودخانه ها و اطراف چشمه سارها زندگی پر ماجرای خود را بنیان نهاد.

    در آن زمان مرزی که گیلان را از سایر مناطق سواحل جنوبی دریای خزر جدا سازد وجود نداشت. هزاران سال بعد، هنگامی که کناره های خزر به کوشش اقوام و گروههای مختلف معمور و آباد شد هر قسمت نامی مخصوص به خود یافت. اما سرزمینی که امروز گیلان نامیده میشود تا قرنها بعد با نقاط دیگر سواحل خزر از جمله تپورستان یا طبرستان، سرزمین اماردها، رویان و رستمدار زندگی مشترک داشته است. به طوری که نمیتوان خصوصیات زندگی و تمدن و آداب و رسوم ساکنان این نقاط را در زمانهای بسیار دور از یکدیگر مشخص کرد. در طول زمان برخی از اسامی به کلی فراموش شدند و یا حدود و وسعت خود را از دست داده برروی بخش یا روستای کوچکی قرار گرفتند، چنان که تمام منطقه به دو استان گیلان و مازندران محدود شد.

    مدارک و شواهد و آثار بدست آمده از کاوشهای باستان شناسی در سواحل بحر خزر نشان میدهد که چندین هزار سال قبل در نقاط شمالی ایران زندگی و حیات وجود داشته است. محققان و باستان شناسان اروپایی و امریکایی از جمله ژاک دو مرگان، کارلتون کون و دکتر اریک اشمیدت در حفاریهای نقاط مختلف کناره های دریای خزر آثاری از دوره های ماقبل تاریخ مربوط به عصر " مزولیتیک" و " نئولیتیک"* پیدا کرده اند.

    مرگان در کتاب تمدنهای اولیه از پیدا شدن دندان کرسی فیلی که دهها هزار سال از انقراض نژاد آن میگذرد گفتگو میکند. این امر نشان میدهد که دهها هزار سال قبل در کناره های خزر حیات وجود داشته است. از همه مهمتر کشفیات هیئت علمی دانشگاه فیلادلفیا به ریاست دکتر کارلتون در سال ۱۳۳۰ شمسی در غارهای مازندران است. این هیات در غار "هوتو" از توابع بهشهر استخوان های فسیل شده انسانهایی را کشف کرد که احتمالا در هفتاد و پنج هزار سال قبل زندگی میکردند. در گزارش هیئت مزبور به دانشگاه فیلادلفیا آمده است: اسکلت و جمجمه غار هوتو به انسان جدید و کاملی تعلق دارد که فقط در کرانه های دریای خزر پیدا شده و احتمال داده میشود آنها اجداد مستقیم بشر امروزی باشند:" در زیر قشر سنگریزه ها سه اسکلت انسان پیدا شده که احتمالا در حدود هفتاد و پنج هزار سال قبل از میلاد در این منطقه زندگی میکرده اند. کشفیات بعدی نیز در گرگان و رحمت آباد گیلان نشان داد که کرانه های دریای خزر در مسیر گیلان، مازندران و گرگان در دوره های ماقبل تاریخ محل سکونت انسانهایی بود که احتمالا نیاکان انسان امروزی بوده اند**.....

    پی نوشت: *دوران ماقبل تاریخ به دوره های مختلفی تقسیم شده است. نخستین دوره را Paleolithique یا کهن سنگی نام نهاده اند که از یک میلیون یا هشتصد و پنجاه هزار سال قبل از میلاد شروع شده و به ده هزار سال قبل از میلاد پایان می یابد. پس از آن دوره Mesolithique یا میان سنگی است که از ده یا هشت هزار و پانصد سال قبل از میلاد آغاز شده و تا پنج هزار سال قبل از میلاد خاتمه پیدا کرده است. بعد از این دوره به دوره Neolithique یا نو سنگی میرسیم. آغاز دوره نو سنگی پنج هزار سال قبل از میلاد و پایان آن دو هزار و پانصد سال قبل از میلاد است که مصادف با عصر فلز میباشد.

    ** باستان شناسی ایران باستان. لوئی واندنبرگ، ترجمه عیسی بهنام. انتشارات دانشگاه تهران چاپ دوم صفحه 5.



    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

    گیلان از پنج هزار سال پیش تا امروز 2

    هیات علمی دانشگاه فیلادلفیا طی چهار هفته کاوش در طبقات مختلف غارهای هوتو و کمربند ابتدا به آثاری از تمدنهای عصر آهن خام و برنز برخورد و در عمق پایین تر به عصر مس و پایین تر از آن به دوران سفال و سنگ تراشیده دست پیدا کرد. در این قسمت آثاری دیده شد که تحول زندگی انسان را از مرحله شکار حیوانات به دوران شبانی و رام کردن حیوانات اهلی و آغاز کار کشاورزی نشان می دهد. لوئی واندنبرگ استاد دانشگاه بروکسل و گان در کتاب باستانشناسی ایران باستان نوشته است: " دکتر کارلتون کون پس از اینکه تحقیقات متخصصان مختلف را دقیقا بازرسی کرد به این نتیجه رسید که در دوره مزولیتیک جدید ساکنان غار کمربند، زندگی خود را با شکار، خصوصا با شکار آهو یا بز کوهی و گوسفند و بز وحشی، میگذرانده اند. این دو حیوان اخیر را در همان زمان تدریجا اهلی اردند و در خدمت خود قرار دادند. در دوره نئولیتیک قدیم، ساکنان غار مزبور اوقات خود را مصروف تربیت حیوانات اهلی می نمودند و گله های بز و گوسفند خود را به چراگاه می بردند. در دوران نئولیتیک، غار نشینان مزبور به کار زراعت پرداختند. در همان زمان نیز مردم نامبرده با هنر بافتنی و کوزه گری آشنایی پیدا کردند. از آن پس پشم و شیر بز مورد استفاده آنها قرار گرفت. کمی بعد خوک و بز کوهی نیز اهلی شدند. بنابر این زراعت و اهلی شدن حیوانات در این ناحیه را می توان در آغاز هزاره چهارم پیش از میلاد قرار داد... آثاری که از غارهای کمربند و هوتو پیدا شده همه مکمل یکدیگرند و به ما اجازه میدهند که در ناحیه مازندران امروزی تحول وجود انسان را از دوران های یخ بندان تا عصر حاضر مشخص نماییم. برخی از محققان اروپایی خاطر نشان ساخته اند که ساکنان اولیه ایران در گیلان و طبرستان یا مازندران زندگی می کردند. اگر به خاطر آوریم که دانشمندان فاصله آخرین یخ بندان را با زمان ما پنجاه تا یک صدو پنجاه هزار سال پیش تخمین زده اند باید قبول کنیم که در پنجاه تا یکصد و پنجاه هزار سال پیش بخش وسیعی از سواحل بحر خزر از جمله گیلان مناطقی معمور و آباد و محل سکونت افراد و اقوام مختلف بوده است. تحقیقات زمین شناسی در سالهای اخیر نشان داده است در زمانی که قسمت اعظم اروپا از توده های یخ پوشیده بود بخش وسیعی از سرزمین ایران دوره باران را، که طی آن حتی دره های مرتفع در زیر آب قرار داشتند، پشت سر نهاده بود ...

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
    گیلان باستان - / اجداد مستقیم بشر امروزی

    در گزارش هيئت علمي دانشگاه فيلادلفيا به رياست دكتر كارلتون در سال 1330 شمسي آمده است: اسكلـت و جمجمـه غار هوتو به انسان جديد و كاملي تعلق دارد كه فقط در كرانه هاي درياي خزر پيدا شده و احتمال داده مي شود آنها اجداد مستقيم بشر امروزي باشند. / اگر به خاطر آوريم كه دانشمندان فاصله آخرين يخبندان تا زمان ما را پنجاه تا يكصد و پنجاه هزار سال پيش تخمين زده اند، بايد قبول كنيم كه در پنجاه تا يكصد و پنجاه هزار سال پيش بخش وسيعي از سواحل بحر خزر از جمله گيلان مناطقي معمور و آباد و محل سكونت افراد و اقوام مختلف بوده است.

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
    تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم....

    گيلان يعني سرزمين جنگل و باران، سرزمين برنج و نوغان، بـستر رودهاي خروشـان و پهنه رويش بنفشه ها پامچالها، نیلوفرهای آبی و زیستگاه قوها، مرغابیها و هزاران گیاه و زیای دیگر، جایی که جلگه و دریا و کوهستان روی در هم میسایند و روز و شب امواج خروشان دریا بر ساحل ماسه زارهای آن بوسه میزنند، سرزميني است سرشار از حيات و مملو از تلاش و نشاط. طبيعت سحر انگيز آن به همان نسبت كه مايه پويش است و سختكوشي، الهام بخش آرامش است و نيرو بخش انديشه و خلاقيت. حتي رودهاي سركش و خروشان آن نيزهنگامي كه به جلگه هاي سرسبز و هموار مي رسند، آرامشي خاص به خود ميگيرند، آرامشي همراه با حركت موزون درنهرها، جويبارها، تالابها و پهنه برنجزارها.

    =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

  8. #27
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    پست ها
    14

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Shahin king
    معرفی انزلی

    شهرستان بندر انزلي در مختصات جغرافيايي 36 درجه و 56 دقيقه تا 37 درجه و 19 دقيقه عرض شمالي از خط استوا و 49 درجه و 16 دقيقه تا 56 درجه و 50 دقيقه طول شرقي از نصف النهار مبداء واقع شده است. اين شهرستان در شمال استان گيلان با وسعتي معادل 318/299 كيلومتر مربع قرار گرفته و از شمال به درياي خزر ، از جنوب به شهرستان صومعه سرا ، از شرق به رشت و از غرب به رضوانشهر محدود است.
    شهرستان بندرانزلي كه در ناحيه اي كاملاً جلگه اي به صورت طولي ، در ساحل درياي خزر واقع شده ، داراي آب و هواي معتدل مرطوب است و ميزان بارندگي آن بسيار بالاست و طوريكه سالانه متوسط 1892 ميلي متر بارندگي در اين شهر گزارش مي شود ، ميزان رطوبت نسبي در اين منطقه در سال بين 71 تا 97 درصد در نوسان است.
    بخشي از محيط زيست طبيعي اين شهرستان را در يا( 40 كيلومتر نوار ساحلي) و بخش مهم ديگر را اكوسيستم ارزشمند تالاب انزلي تشكيل مي دهد. 27 رودخانه مهم گيلان به اين تالاب سرازير مي شوند. تالاب انزلي چه از جهت وسعت و چه از نظر پوشش گياهي ، تنوع ژنتيكي و تنوع جانوري از مهم ترين تالاب هاي شناخته شده در سطح بين المللي به شمار مي آيد كه هر ساله هزاران گردشگر داخلي و خارجي را به سوي خود جلب مي كند. اراضي اطراف اين تالاب از مناسب ترين مكانهاي زيست محيطي براي پرندگان آبزي در بخش جنوبي درياي خزراست.
    شهرستان انزلي شامل يك بخش مركزي و دو دهستان ، چهار فريضه و ليچاركي حسن رود و 29 آباديست كه بر اساس سرشماري سال 75 جمعيتي بالغ بر 120471 نفر دارد. در خصوص نام انزلي نظرات متعددي وجود دارد از جمله ساكنان روسيه قديم انزلي را
    «زنزلي » بمعني « بمان و توقف كن » مي ناميده اند ، يا در روايتي فرمانده قشون عرب به منظور استراحت نفراتش ، اين محل را « انزل » يعني « فرود آييد » خوانده انزلي را به معناي « لنگرگاه » و يا « دروازه » نيز مي دانند اما بعضي معتقدند دو برادر به نام « غازان خان » و « انزل خان » بانيان شهر بودند و نام غازيان و انزلي از اينجا گرفته شده است. نام انزلي به پيشينه تاريخي اش در بيشتر شهرهاي اروپايي شناخته شده است و به لحاظ وجود گمرگ و ارتباط تجاري از زمان هاي دور نزد تجار ايراني و خارجي به دروازه اروپا شهرت يافته بود. ( شهرستان انزلي با توجه به موقعيت جغرافيايي و انجام مراولات فرهنگي ، سياسي و اقتصادي با كشورهاي ديگر از پيشينه بسيار درخشاني برخوردار بوده و سرمنشاء تحولات بسياري در منطقه است). شغل اغلب مردم صيادي است كه در كنار آن به كشاورزي و ساخت صنايع دستي و محصولات حصيري نيز مي پردازند. يكي از محصولات باارزش انزلي به خاويار است كه به لحاظ توليد آن ، ايران در رتبه دوم جهاني قرار دارد.
    در دريا ، نوار ساحلي انزلي و مناظر زيباي آن ، تالاب انزلي با پناهگاههاي متعدد پرندگان بومي و مهاجر گل هاي نيلوفر آبي و نيزارهاي آن از جاذبه هاي بي بديل اين شهرستان است تا آنجا كه بيش از 90% مسافريني كه به گيلان سفر مي كنند از اين شهرستان ديدن مي كنند.

    ============================================
    جاذبه های گردشگری

    فهرست جاذبه های طبیعی

    تالاب بین المللی انزلی
    پارک ساحالی بلوار قدس
    دهکده ساحلی
    تالاب سرخانکل
    منطقه ساحلی – اقامتی سنگاچین – کپورچال

    فهرست جاذبه های فرهنگی

    منطقه آزاد انزلی تجاری
    ساختمان موزیک

    فهرست جاذبه های تاریخی

    کاخ موزه میان پشته
    فانوس دریایی
    برج ساعت
    موج شکن
    پل قدیمی غازیان
    اسکله
    گمرک
    ساختمان موزیک
    عمارت شهرداری
    موزه نظامی نیروی دریایی

    فهرست زیارتگاهها و اماکن مذهبی

    بقعه بی بی هوریه شالیور از نوادگان امام موسی کاظم (ع)
    بقعه امامزاده صالح از نوادگان امام موسی کاظم (غازیان)
    بقعه آقا سید محمد نجفی (غازیان)


    صحبت از انزلي شد حيفم اومد اين مطلب قشنگ سايت وارش كه متعلق به بچه هاي انزلي هست رو اينجا نيارم سايت وارش آلبوم عكس انزلي و همچنين مكان مناسبي براي دانلود موسيقي محلي (گيلكي) هست. ضمن اينكه به معرفي مشاهير شهر هم مي پردازد
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    کیلومتر ها دور تر از پایتخت شهری هست که خانه هایش بیشتر از هر جای دیگر خیس میشوند. روز های بسیاری از سال زیر باران است و صبح های زیادی در مه فرو میرود. مردم شهر مدام به سقف و دیوار های خانه شان رنگهای شاد میزنند. اما دوباره فلز ها زنگ میزنند و باران ، سطح دیوار ها را می شورد و می برد.

    نیاکان مردم شهر بیشتر به صید ماکیان می پرداختند و با آدمهای آنسوی دریا، مراوده می کردند. از نخستین سالها، سینما و جریده و تلگرام داشتند ، اولین تشکیلات شهرداری ، اولین دبیرستان دخترانه و... جزو افتخاراتی است که مورخین به احتمال یا اطمینان نوشته اند . آنها هتل های زیبا و ساختمان های شکیل و پل های بزرگ ساخته بودند. در فضای باز بلوار، ارکستر موسیقی می نواخت و در سینما تاتر شهرداری پیوسته نمایش به روی صحنه می رفت.

    روسها و ارامنه و بازماندگان مهاجرین لهستانی در کنار انزلیچی های مسلمان ، به خوشی یا سختی روزگار می گذراندند. خرده فرهنگ ها در هم ادغام می شدند و فرهنگ مردم شهر را شکل می دادند. انزلی شبیه جزیره ای است با تمام خصوصیاتی که جزیره ها دارند. از یک سو در آغوش بزرگترین دریاچه جهان و از سوی دیگر در کنار بزرگترین تالاب ها ، آرمیده است.

    مردمش رفتار به خصوص و آرزو های بزرگ دارند. کافه های فراوان و قایق های رنگارنگ دارند. به علم اهمیت میدهند و به سیاست کم توجه اند. عاشق ورزش اند و متعصبانه پای تیمهایشان می جنگند.

    دریا همانقدر که وسیع و دوست داشتنی و زیبا است ، مهیب و بی رحم و پر تلاطم نیز هست . عصاره ی رویارویی صیاد و دریا ، هنوز در خلق و خوی انزلیچی ها موج میزند. انزلیچی ها کمتر از گیلانی های دیگر می خندند. سخت دل میدهند و سخت تر دل می کنند.

    روزگار بر همه مردمان یک سرزمین یکسان نمی گذرد. آدمها به نسبت گذشته تاریخی و فاصله شهرشان از پایتخت ها، بر خوان دارایی های کشور می نشینند. آبادانی جایی که در آن زندگی میکنند به چیز هایی مربوط و محدود است ولی برخوردشان با استفاده ها و محدودیت ها یکسان نیست. به نسبت روحیات ، توانایی و افق دیدشان تصمیم می گیرند . خیلی ها همیشه می مانند و بعضی ها به داشته ها نمی سازند و می روند. انزلی پر است از آدمهایی که قسمتی از خود را جا گذاشته و رفته اند. این آدمها در هر نقطه ای از ایران و جهان که باشند به طرز عجیبی دل در دلشان نیست که خبری از شهرشان بگیرند. وارش را برای همه کسانی ساخته ایم که در گوشه ای از جهان گم شده اند . آنهایی که می خواهند ردی از انزلی بگیرند و با چند کلیک ساده ، خیابان های بارانی و آسمان مه آلود خاطراتشان را زنده کنند .در وارش همه می توانند حرفشان را بزنند و در معرض دید همشهریانشان قرار دهند. دلمان می خواهد پاتوق کوچکی ساخته باشیم برای انزلیچی هایی که انزلی را دیده اند و پنجره ای برای مردمی که هنوز ندیده اند.
    Last edited by armin_ebano; 09-06-2006 at 09:00.

  9. #28
    آخر فروم باز armin_goooodboy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    پست ها
    2,364

    پيش فرض

    سلام شاهین جان
    کار قشنگی رو داری انجام میدی
    موفق باشی

  10. #29
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    پيش فرض

    سلام

    ============================================
    آرمین عزیز تشکر
    ===========================================
    خبری

    امکانات جدید برای گردشگران در پارک جنگلی سراوان پیست اسب سواری، پیست دوچرخه سواری، باغ پرندگان، پارکینگ، کمپینگ، رستوران سنتی، هتل، شهربازی و سرویس های بهداشتی از امکاناتی است که پیش بینی شده است.پارک جنگلی سراوان با وسعت هزار 487 هکتار در ورودی جاده رشت به قزوین و در کنار جاده واقع است.

  11. #30
    Super Moderator Shahin King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    محل سكونت
    گیلان
    پست ها
    6,795

    11 نامجو افتخار گیلان

    سلام مجدد ...

    نامجو افتخار گیلان

    مرحوم محمود نامجو از چهره های شاخص استان گیلان است که در رشته وزنه برداری و پرورش اندام در سالهای بسیار دور جزء قهرمانان سطح اول جهان بوده و از چهره های به یاد ماندنی و جاودانه استان گیلان می باشد.

    نامدارترین قهرمان گیلان محمود نامجو در سال 1297 شمسی در کوی استادسرای رشت از پدر و مادری گیلانی متولد شد.

    علاقه به ورزش ازهمان اوان کودکی و نوجوانی در وجودش جوانه زد. در نوجوانی و جوانی با ورزشکاران محل مانند محمدعلی خورشیدی و هاشم پاداش ستوده در اجرای نمایش های شگفت آور نظیر پاره کردن کتابهای قطور و دریدن مجمعه ها و سینی های مسی و غیره شرکت می کرد و سنگ ها و وزنه های سنگین را که بلند کردن آنها از قدرت و توانایی مردم عادی خارج بود، بر روی دست بالا می برد. علاوه بر اینها در ورزشهایی چون بارفیکس، پارالل، تاب، خرک و آکروبات نیز شرکت می کرد و توانایی و مهارت شگفت انگیز خود را به معرض نمایش می گذاشت.

    راه و رسم کشتی گرفتن روی تشک را از رضا لاجی مشهور به هاشم زاده، پارالل و بارفیکس را از قدیر بیشه بان و برخی دیگر از ورزشهای آن زمان را از پهلوانان معروفی چون احمد درخشان، سید علی تفنگدار و سید علی کم سخن یاد می گرفت.

    محمود نامجو همزمان باستانی کارهم بود و از این رو برای تمرین و انجام ورزشهای قدیمی به زورخانه های سلامت بخش، میان راه و زورخانه بازارچه سبزه میدان می رفت. دیری نگذشت که نظیر ورزشکاران باستانی کار مانند کربلایی ندافی، رضا زرگر، بزرگ و مهدی خمیرانی صاحب نام گردید به طوری که ورود او را به زورخانه مرشد با آهنگ ضرب و صدای زنگ خوش آمد می گفتند. بعدها نیز هرگاه در سکوی قهرمانی می ایستاد، مرشدان زورخانه های رشت به افتخارش صلوات می فرستادند و زنگ می زندند.

    نامجو وقتی به تهران مهاجرت کرد، دست تقدیر او را برای آموختن فنون وزنه برداری و تمرین صحیح با اسباب و ادوات ورزشی به مدرسه ورزنده کشانید و در این مدرسه بود که بسیاری از رموز ورزش را آموخت و همزمان با تمرینهای ورزشی، در یک کارگاه مبل سازی به کار مشغول شد.

    طولی نکشید که داوطلبانه وارد خدمت سربازی گردید. دوران خدمت سربازی آغاز موفقیتهای وی بود، محل خدمت در دانشکده افسری به وی فرصت داد تا با خاطری آسوده تمرینهای خود را در رشته وزنه برداری، ورزشهای باستانی و کشتی ادامه دهد.

    محمود نامجو در سال 1318 در مسابقات قهرمانی کشور که برای اولین بار در تهران برگزار می شد، در رشته وزنه برداری دسته 60 کیلوگرم به مقام نخست دست یافت، از آن پس قهرمان گیلانی نزدیک به نیم قرن با پولاد سرد در میادین ملی و جهانی دست و پنجه نرم کرد و ثمره تلاش دراز مدت وی در هم شکستن 20 رکورد جهانی، کسب 11 مدال افتخار مسابقات جهانی، المپیک و آسیایی برای ایران بود.

    شرح کلیه موفقیتهای پولاد مرد گیلی در این مختصر نمی گنجد. امید است اشاره به افتخارات او در عرضه مسابقات بزرگ جهانی بتواند قدرت و توانائی و عظمت این قهرمان نامی را نشان بدهد.



    یک مدال جهانی دیگر در چهل و یک سالگی

    مرحوم محمود نامجو از چهره های شاخص استان گیلان می باشد که در رشته وزنه برداری و پرورش اندام در سالهای بسیار دور جزء قهرمانان سطح اول جهان بوده و از چهره های به یاد ماندنی و جاودانه استان گیلان می باشد.

    مرحوم نامجو در اولین حضور خود در مسابقات المپیک موفق شد در دسته خروس وزن به مقام پنجم دست یابد. او در سال 1948 میلادی در چهاردهمین دوره بازی های المپیک (اولین المپیاد بعد از جنگ جهانی دوم) که در لندن برگزار می شد، در سی و سومین سال عمر خود با بلند کردن 122.5 کیلوگرم در دسته وزنی خود رکورد جدیدی به ثبت رساند و در مجموع به مقام پنجم دست یافت.

    وی در دومین حضور المپیکی خود در سال 1952 میلادی (پانزدهمین دوره بازیهای المپیک) به پایتخت فنلاند یعنی هلسینکی رفت تا به مقامی بهتر از عنوان گذشته دست یابد.

    در این المپیاد نامجو در مقام دوم المپیک جای گرفت و مدال نقره وزنه برداری خروس وزن را برای ایران به ارمغان آورد.

    در سال 1956 میلادی مشعل شانزدهمین دوره بازیهای المپیک در ملبورن استرالیا بر افروخته شد که نامجو در این المپیک مدال برنز خروس وزن را بدست آورد و لقب مقاومترین وزنه بردار جهان نیز به القاب پیشین وی اضافه گردید.

    اما گذشته از عناوینی که نامجو در مسابقات المپیک کسب کرد، در بسیاری از میادین معتبر جهانی نیز شرکت نمود و حاصل این حضور گسترده او، کسب 3 مدال طلا، یک نقره و 2 برنز از رقابتهای مختلف بود که آخرین مدال یعنی مدال برنز مسابقات جهانی تهران در چهل و یک سالگی این مرد تمام نشدنی وزنه برداری بدست آمد.

    اولین حضور او در مسابقات جهانی مربوط به مسابقات لاحه هلند بود که در سال 1949 برگزار می شد. این مسابقات هفتمین دوره مسابقات جهانی بود و مرحوم نامجو موفق شد در دسته خروس وزن به مقام اول دست یابد و مدال طلای جهان را نصیب کشورش کند.

    او در سال 1950 در هشتمین دوره مسابقات جهانی که در پاریس برگزار شد، یک بار دیگر به مقام اول وزنه برداری دست یافت و دومین مدال طلای جهان را به گردن آویخت.

    نهمین دوره مسابقات جهانی در سال 1951 میلادی ایتالیا انجام گرفت و مرد پولادین ایران برای سومین بار پی در پی در سکوی نخست وزنه برداری جای گرفت و مدال طلای مسابقات جهانی را زیب گردن کرد.

    سه سال بعد نامجو در آستانه 38 سالگی به اطریش رفت تا در یازدهمین دوره مسابقات جهانی که در سال 1954 در وین برگزار می شد، شرکت کند. در این دوره از مسابقات این قهرمان نامدار ایرانی موفق شد بر فراز سکوی دوم جهان بایستد و مدال نقره وزنه برداری را نصیب ایران کند. این بار مونیخ آلمان محل برگزاری دوازدهمین دوره مسابقات جهانی بود. از این مسابقات که به سال 1955 میلادی انجام گرفت، قهرمان ما مدال برنز وزنه برداری را به ارمغان آورد.

    اما مرحوم نامجو در آخرین رقابت جهانی خود در سال 1957 (در چهل و یک سالگی) برای سیزدهمین دوره رقابتهای جهانی که در تهران برگزار می شد، خود را آماده کرد. مسن ترین وزنه بردار آن دوره از رقابتها در نهایت موفق شد مدال برنز این رقابتها را به گردن بیاویزد.



    بیماری و غروب زندگی قهرمان نامدار گیلان

    مرحوم محمود نامجو نامدارترین قهرمان گیلانی می باشد که سالهای سال در میادین مختلف آسیایی و جهانی به کسب افتخار و مقام پرداخت.

    او بدون شک یکی از جاودانه ترین چهره های ورزشی کشور است که تا مدتها نام او در خاطره و ذهن ایران و جهان خواهد ماند. مرحوم نامجو در اوایل جوانی در یک کارگاه مبل سازی در تهران مشغول به کار شد و در سال 1323 به استخدام آتش نشانی تهران درآمد و در سال 1356 با 33 سال خدمت بازنشسته شد. در همین سالها بود که در اولین دوره بازیهای آسیایی که در دهلی نو پایتخت هندوستان برگزار می شد، شرکت کرد و موفق شد مدال طلای آن مسابقات را بدست آورد.

    نامجو در بازیهای آسیایی توکیو هم به دلیل درخواست مقامات ورزش کشور در سومین دوره این مسابقات حاضر شد و موفق به کسب مدال نقره در این رقابتها گردید.

    اما یکی از آخرین مسابقات مرحوم نامجو مربوط به مسابقات قهرمانی آسیایی تهران می باشد که پیر ورزش ایران در سن 41 سالگی مدال نقره این وزن را به چنگ آورد.

    نامجو در دوران بازنشستگی و حتی در دوره نقاهت از ورزش غافل نبود و از همگامی و همراهی و تشویق ورزشکاران لحظه ای غفلت نمی کرد. او ورزشکار نمونه و دارای سجایای اخلاقی انسانی بود.

    در سالهای آخر عمر وی، بیماری مهلک سرطان به جسم ستبرش رسوخ کرد و او را به شدت نحیف و رنجور نمود. سه سال پیش از مرگش برای درمان به شهر مونیخ اعزام گردید. گزارش پزشکی نامجو حاکی بود که قهرمان بلند آوازه جهان بیش از یک سال دوام نخواهد آورد، لیکن مدت 3 سال روی صندلی چرخ دار با سرطان لوزالمعده مبارزه کرد و سرانجام صبح روز شنبه 30 دی ماه 1368 شمسی تمام افتخاراتش را برای میهن خویش باقی گذاشت و به سرای ابدی شتافت و در بهشت زهرا (گورستان عمومی شهر تهران) به خاک سپرده شد.

    محمود نامجو هنگام مرگ 73 سال داشت و از خود یک پسر و 4 دختر به یادگار گذاشت. وی انسانی وارسته و پرهیزکار، ورزشکاری نمونه و متصف به صفات انسانی و اخلاقی بود.

    روحش شاد ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •