تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 11

نام تاپيک: مهرداد اوستا

  1. #1
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض مهرداد اوستا


    زندگی در حاشیه شعر
    اوستا در دوران جوانی خود قصیده‌ای در حضور استاد بهار می‌خواند و پس از پایان قصیده، ملك الشعرا فی‌البداهه این بیت را می‌خواند: «مگو بهار به‌پایان رسید دور سخن/ به‌جای ناصر خسرو بینی اوستاد را.» اوستا اگر هیچ خدمتی به‌شعر پارسی نكرده باشد؛ همین یك خدمت بس است كه قصیده سبك خراسانی را از حالت زمخت خود خارج كرده و به‌آن حالت تغزلی بخشید.

    اوستا از شاعران و مدرسان برجسته هنر و ادبیات زمان معاصر بود، وی را بزرگ‌ترین قصیده سرای معاصر نام نهاده اند. محمدرضا رحمانی معروف به ‌اوستا در بهمن ماه 1308 در بروجرد به‌دنیا آمد و دوران كودكی و نوجوانی خود را در این شهر سپری كرد. در سال 1320 در تهران در یكی از دبیرستان‌های شبانه به‌ادامه تحصیل پرداخت و در سال 1327 موفق شد در رشته ادبی دیپلم بگیرد. از استادان وی می‌توان به‌ بدیع الزمان فروزانفر اشاره كرد.

    در این سال همزمان با ورود به ‌دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران به ‌استخدام آموزش و پرورش درآمد و به‌ عنوان مسئول سامان دادن به‌ كتابخانه‌های موجود و مقالات و كتب ادبی این وزارتخانه و نیز دبیر در چندین دبیرستان تهران به‌فعالیت پرداخت. در سال 1330 با كسب مدرك كارشناسی در رشته معقول و منقول به‌ادامه تحصیل رشته فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت. استاد اوستا ضمن تدریس در دانشگاه تهران سفرهای متعددی را به‌كشورهای مختلف انجام داد و آثار و اشعار ارزشمندی از خود بر جای نهاد. مهرداد اوستا در سال‌های 1333 و 1345 دو بار ازدواج كرد كه حاصل آن یك پسر و سه دختر بود. مهرداد اوستا شعرهایی در مخالفت با رژیم پهلوی سرود و مدتی را به‌عنوان زندانی سیاسی در زندان گذراند.
    سرانجام روز سه شنبه، ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۷۰، در حالی كه مشغول تصحیح شعری در شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت بود دچار عارضه قلبی شد و درگذشت و پیكر وی در قطعه مشاهیر ادب و هنر ایران در تهران به‌خاك سپرده شد.
    او شاعری آشنا به‌ادبیات كهن ایران و جهان بود. برخی كتاب‌های وی به‌دلایل سیاسی ممنوعیت انتشار یافتند و در دهه50 مدتی ممنوع‌القلم بود.

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی بخش عمده سروده‌های اوستا به‌ترسیم و توصیف لحظه‌های شكوهمند مجاهدت‌ها و ایثارگری‌های مردمی و پایداری و حماسه هشت سال دفاع مقدس اختصاص یافت. سبك شعری اوستا منتسب به‌ سبك خراسانی است و منتقدان، او را از پیشاهنگان سبك خراسانی نو می‌دانند. جز قصیده كه شهرت عمده اوستا بدان است، اشعار فراوانی در قالب‌های گوناگون از او در دست است كه گواه عاطفه پویا و ذوق بارور اوست.
    اوستا در دوران جوانی خود قصیده‌ای در حضور استاد بهار می‌خواند و پس از پایان قصیده، ملك الشعرا فی‌البداهه این بیت را می‌خواند: «مگو بهار به‌پایان رسید دور سخن/ به‌جای ناصر خسرو بینی اوستاد را.» اوستا اگر هیچ خدمتی به‌شعر پارسی نكرده باشد؛ همین یك خدمت بس است كه قصیده سبك خراسانی را از حالت زمخت خود خارج كرده و به‌آن حالت تغزلی بخشید.

    داستان عاشقانه یك شعر
    این شعر و تصنیف زیبا را همه ما حداقل یك بار خوانده، شنیده و در تنهایی‌هایمان زمزمه كرده ایم. بی‌خود نیست كه به‌دل می‌نشیند. این غزل زیبا را از مهرداد اوستا با هم مرور می‌كنیم:
    وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم
    شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم
    اگر ز خلق ملامت و گر ز كرده ندامت
    كشیدم از تو كشیدم، شنیدم از تو شنیدم
    كی ام، شكوفه اشكی كه در هوای تو هر شب
    ز چشم ناله شكفتم، به‌روی شكوه دویدم
    مرا نصیب غم آمد، به‌شادی همه عالم
    چرا كه از همه عالم، محبت تو گزیدم
    چو شمع خنده نكردی، مگر به‌روز سیاهم
    چو بخت جلوه نكردی، مگر ز موی سپیدم
    به‌جز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
    ندامتی كه نبردم، ملامتی كه ندیدم
    نبود از تو گریزی چنین كه بار غم دل
    ز دست شكوه گرفتم، به‌دوش ناله كشیدم
    جوانی ام به‌سمند شتاب می‌شد و از پی
    چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
    به‌روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به‌گردون
    گهی چو اشك نشستم، گهی چو رنگ پریدم
    وفا نكردی و كردم، به‌سر نبردی و بردم
    ثبات عهد مرا دیدی‌ای فروغ امیدم؟

    اوستا در كلام بزرگان
    دكتر عبدالحسین زرین كوب در مقدمه نقد پالیزبانِ استاد اوستا و در هنگامی كه اوستا در میانه راه شاعری بود، در مورد شعر او چنین می‏نویسد: «اعتدال بین لفظ و معنا، انتخاب دقیق در بین الفاظ و تعبیرات و مخصوصا سعی در پیدا كردن مضامین تازه، شعر او را رنگی می‏بخشد كه در بسیاری از گویندگان نسل جوان، مانند آن را نمی‏توان یافت.»
    استاد محمدرضا حكیمی او را اینگونه می‏شناساند: «بیداری اوستا در برابر استعمار و شگردهای آن و موضع‏گیری متعهدانه او در برابر ایادی داخلی استعمار، اعم از فرهنگی و سیاسی، اموری بود بسیار قابل تكریم.»
    شادروان منوچهر آتشی درباره اوستا چنین می‏گوید: «اوستا شاعری است كه سال‏هاست شعر می‏سراید، آن هم نه با تفنن، زیرا او در حاشیه شعر، زندگی می‌كند. شعر او یادآور شعر خاقانی است، با این تفاوت كه شعر اوستا، استخوان‏دارتر و امروزی‏تر است.» علی‌رضا قزوه درباره اوستا چنین می‌گوید: «اوستا، شاعری بود از نسل شهریار و سایه و بزرگان دیگر. از نسل مشفق و دیگرانی كه تا هنوز سایه‌شان بر سر ما هست. خودش بود. شبیه خودش. آزادمرد بود و صمیمی و باگذشت. آراسته به‌علوم فراوان قدیم و جدید.»

  2. این کاربر از mahdistar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812
    Last edited by Atghia; 16-07-2013 at 00:16. دليل: به روز رسانی تا پست 5#

  4. 2 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    جز من که گیرد جای من،جز من که گیرد جای دل
    گر دل بمیرد وای من،گر من بمیرم وای دل
    ای مست شبرو کیستی؟آیا مه من نیستی؟
    گر نیستی،پس چیستی؟ای همدم تنهای دل!
    شب می خرامد بی طرب،دل می تپد با تاب و تب
    اینک صدای پای شب،آنک صدای پای دل
    جوشد به یاد لعل وی،ناله ز هر بندم چو نی
    شب می تراود همچو می،از چشم می پالای دل
    آید از ین پرده برون،با آه،اشکی لاله گون
    اشکی نه،آهی نه،که خون،می جوشد از مینای دلجز من که گیرد جای من،جز من که گیرد جای دل
    گر دل بمیرد وای من،گر من بمیرم وای دل
    ای مست شبرو کیستی؟آیا مه من نیستی؟
    گر نیستی،پس چیستی؟ای همدم تنهای دل!
    شب می خرامد بی طرب،دل می تپد با تاب و تب
    اینک صدای پای شب،آنک صدای پای دل
    جوشد به یاد لعل وی،ناله ز هر بندم چو نی
    شب می تراود همچو می،از چشم می پالای دل
    آید از ین پرده برون،با آه،اشکی لاله گون
    اشکی نه،آهی نه،که خون،می جوشد از مینای دل

  6. این کاربر از ツツツ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
    خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
    راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
    دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو
    گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
    بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
    ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
    گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو
    غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
    ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟
    بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
    آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟
    من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
    دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو

  8. #5
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    بازآ كه چون برگ خزانم رخ زردی‌‌ست
    با یاد تو دم ساز دل من دم سردی‌ست
    گر رو به تو آورده‌ام از روی نیازی‌‌ست
    ور دردسری می‌دهمت از سر دردی‌ست
    از راهروان سفر عشق درین دشت
    گلگونه سرشكیست اگر راهنوردى ست
    در عرصه اندیشه من با كه توان گفت
    سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى ست
    غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
    جز درد كه دانست كه این مرد چه مردی است
    از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
    با مردم بیدرد ندانی كه چه دردی است؟
    چون جام شفق موج زند خون به دل من
    با این همه دور از تو مرا چهره زردی است

  9. این کاربر از ツツツ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #6
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    روز و شب


    شـکوه های انتـــظارم روز و شب
    می زند بر جان شـرارم روز و شب

    ز انتــظارت ای کدامیـــن انتظار
    ای کدامین انتــظارم روز و شب

    با خیالت ای جلال شور و عشق
    روز و شب را زنده دارم روز و شب

    همســفر با کاروان اشــک و آه
    راه خونین می سـپارم روز و شب

    آرزوهـــا کاروان در کاروان
    بگـــذرد از هر کنـــارم روز و شب

    روز و شب را روز و شب در خون کشد
    نالــه های بی قــرارم روز و شب

    همچو چنــگ و عود خیزد ناله ها
    ناله ها، از پــود و تارم روز و شب

    چشــم دل از روزن هر اختــری
    سوی تو بر می گمارم روز و شب

    روز و شب را بی تو با خــون جگر
    قصـــه دل می نگارم روز و شب

  11. 2 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #7
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    دل من

    ای از تو جـ ـدا به بی قـ ـراری دل من
    گفتـم که مگــر نگـ ـاه داری دلِ من

    پس کو؟ دلِ من کجاست؟ گویی دلِ تو؟
    آری دلِ من، دلِ من آری، دلِ من

  13. 3 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #8
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    نیاز


    در چشـم تو راز مبهـــمی می گردد
    بر چهـره ی تو موج غمـی می گردد

    این سـوز دلِ من است کز روی نیاز
    بر گــِردِ سـرِ تو هر دَمـی می گردد

  15. 4 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #9
    پروفشنال HoseinKing's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2013
    محل سكونت
    My Home
    پست ها
    586

    پيش فرض

    چون برآرم ز دل سوخته آوا من
    زار نالم که دریغا ، که دریغا من
    خود ندانم که مرا وایه بود یا نی
    کس نپرسید که دارم چه تمنا من
    گاه ز آوارگی و درد همی گردم
    گردبادی یله در دامن صحرا من
    گه فرو می برم از اندُه و نومیدی
    سر به زیر پر اندیشه چو عنقا من
    یا به کردار یکی نالهّ سرگردان
    می سپارم ره این گمشده بیدا من
    باز واپس نگرم خسته و فرسوده
    سایه ای بینم ، همراه شده با من
    تا ز جان من فرسوده چه می خواهد
    این به خون برده ، بدین خیرگی ام دامن!؟
    زی کجا پویی و آهنگِ که را داری
    ها من -ای سایهّ سرگشتهّ من- ها من!؟
    کیستم ؟ خسته نگاهی همه نومیدی
    باز نایافته اسرار جهان را من
    بر لبی پرسشی آسیمه سرم، و آن گاه
    بازنشنیده بجز پاسخ بی جا من
    باز با شهپر اندیشه برافرازم
    بال بر کنگرهّ گنبد مینا من
    باز با کشّی و تابندگی آویزم
    همچو ناهید به دامان ثریا من
    مه برآورده سپهرانه یکی خرگه
    شب فرو هِشته پَرندینه یکی دامن
    همه آسوده ز طوفان بلا ، و آن گاه
    چنگ در دامن طوفان زده تنها من
    هر نفس همچو یکی نای برون آرم
    از دل خستهّ سودا زده آوا من

  17. 2 کاربر از HoseinKing بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #10
    داره خودمونی میشه dorhato's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2019
    پست ها
    101

    پيش فرض

    ای پرده دار آتشِ غم! هر نفس بسوز
    یک عمر بس نبود تو را، زین سپس بسوز


    با آرزوی خنده گل در بهار عمر
    ای مرغ پرشکسته! به کنج قفس بسوز


    می‌سوختی به حسرت و دیدی که عاقبت
    بر حال تو نسوخت دل هیچ کس؟ بسوز



    چون غنچه باش پردگی درد خویشتن
    زین غم که نیستت به گلی دسترس بسوز


    یک عمر همچو شمع همه شب گریستی
    یعنی هوای سوختنت هست، پس بسوز



    هر گوشه‌ای ز دامن آه سفر فتاد
    در دست ناله‌ای، دگر ای هم نفس! بسوز



صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •