تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 97 123451151 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 963

نام تاپيک: +++[ انــــــرژی مــــــثبت ]+++

  1. #1
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    قـــائم شــــهر
    پست ها
    4,772

    پيش فرض +++[ انــــــرژی مــــــثبت ]+++

    ســـلام خدمت همه ی دوستان عزیز



    خیلی از ماها، در طول روز انقدر مشغله ، گرفتاری و مشکل داریم که اصلا وقت نمیکنیم ببینیم چرا مشکلاتمون حل نمیشن ، خیلی از ما اصلا وقت نمیکنیم درطول روز صبر کنیم و به پشت سرمون نگاه کنیم و ببینیم چرا آخرین نفر هستیم و بقیه از ما جلوترن ، و خیلی از ماها بعد از یک هفته فشار کار ( البته اگر شاغل باشید ) ، فشار درس و ... دلمون میخواد یه جایی بریم تا انرژی مثبت بگیریم و بعد یک هفته ی فوق العاده رو شروع کنیم


    اگر حوصله دارید بخوانید ( فرض کنید پاورقی هست ! )
    مطالبی که در زیر میخوانید ، مطالبی که در پست های آتی خواهید خواند ، مطالبی هستند که زندگی افراد بسیاری رو تغییر دادند ، من این مطالب رو در سال دوم دبیرستان ( توضیحات اضافی : رشته ی ریاضی فیزیک ) در یک فایل Word گلچین کردم ، یک ماه بعدش در زنگ پرورشی ( توضیحات اضافی : استادمون میگفت هر زنگ پرورشی ، 2 نفر باید بیان جلو کنفرانس بدن ) در تاریخ 1389.8.12 ( هنوز یادمه ) کنفرانس دادم ، کنفرانس دقیقا 70 دقیقه طول کشید ، بعد از اتمام کنفرانس ، 30 دانش آموزی که در اونجا حضور داشتند به همراه معلم بلند شدند و کف زدند ، سه ماه بعد ، 22 بهمن ، که به دانش آموزان نخبه ی مدرسه جایزه اهدا میکردند و تمام دبیران و دانش آموزان مدرسه در اونجا حضور داشتند ، توسط دبیر پرورشی به مدیر معرفی شدم و بعد از صحبت هایی که شد ، قرار شد در اوایل مراسم جشن ، 20 دقیقه فرصت صحبت کردن داشته باشم ، و یک ماه بعد هم در یک جلسه ی اولیا و مربیان و دانش آموزان هم یک نیمچه سخنرانی داشتم که در تمام این سخنرانی ها ، با استقبال پرشور حضار رو به رو شدم ( هرکی هم به جای من بود همین اتفاق براش میوفتاد ) و جالب اینه که در سال 1386 مدرسه ی ما 73% قبولی خرداد ماه داشت اما در سال 1388 تعداد قبولی به 94% رسید ! .... نمیخوام از خودم تعریف کنم ، فقط میخوام اهمیت این مطالب رو به شما نشون بدم .



    اینجا تاپیکی هست که شما میتونید در آخر هر هفته و بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات بی پایانی که روی سرتون خراب شده ، انرژی مثبت بگیرید و یک هفته ی طوفانی رو آغاز کنید و به همه ثابت کنید که شما یک انسان کوچیک نیستید ، و برخلاف خیلی از آدم ها که اینجور مواقع میخوان خودشون رو از عصبانیت به ذرات مینیاتوری تقسیم کنند یا به خاطر افسردگی شدیدی که دارند روی یک راحتی لم بدن و آهنگ غمگین بزارن یا اینکه برن به یه جای خلوت و فریاد های بی وقفه بکشن عمل کنید . همه ی ما توی زندگیمون به همچین جایی نیاز داریم تا وقتی که حالمون کرده میشه توی قوطی ( ! ) به اونجا پناه ببریم و وقتی داریم بر میگردیم ، موج انرژی موثبتمون اطرافیانمون رو هم در بر بگیرده .





    احتمالا تا حالا همتون با خودتون فكر كرديد كه كه چرا بعضي ها پشت سر هم قله هاي پيروزي رو فتح ميكنن اما اكثر مردم در فقر و گمنامي زندگي ميكنند ؟ و احتمالا تا حالا شده كه فكر كنين كه فرق بين انسان هاي ثروتمند و موفق و باهوش با انسان هاي فقير و ناكام و كودن چيه ؟ چرا بعضي ها انقدر متفاوت هستند و بعضيهاي ديگه نيستند ؟


    آلبرت انيشتين ، توماس اديسون ، الكساندر گراهامبل ، زكرياي رازي ، ماري كوري و خيلي از دانشمندان ديگه ، هر روزشون مثل ما 24 ساعت بود و هر هفته ي اونا هم مثل ما 7 روز داشت و هر ماه اونا هم مثل ما 30 روز داشت ، اما چرا بعضي ها انقدر متفاوت، بعضي ها انقدر مشهور و پرآوازه، اما اكثر مردم در گمنامي زندگي ميكنند ؟ چه فرقي بين ما و اونا هست ؟ اين چيزي هست كه در ادامه خواهيد فهميد !

    - بهترين كاري كه مردم در لحظه اي كه شكست ميخورند و نا اميد ميشن انجام ميدن اينه كه دست از كار ميكشن و بي خيال ميشن، و اين همونكاريه كه اكثر مردم توي تمامي دوران انجام داده اند و انجام خواهند داد " نيچه "




    بياييد " م " مشكــــلات را برداريم !


    خيلي جالب است ، با برداشتن " م " مشكلات چه چيزي باقي ميماند ؟ شكلات !
    ممكن است اين عنوان در اول كمي گيج كننده به نظر برسد ! اما بجاي استفاده از مثل هاي كليشه اي و تكراري و مسخره ، بنده به استفاده از چند داستان كوتاه اما بسيار زيبا بسنده ميكنم !


    ناســـا
    هنگامي كه ناسا برنامه ي فرستادن سفينه به فضا را چيد ، با مشكل كوچكي مواجه شد ، رياست ناسا متوجه شد كه خودكارهاي موجود در فضا كار نميكنند ! در واقع نيروي گرانشي وجود ندارد كه به وسيله ي آن خودكارها كار كنند ! رياست ناسا كه فردي باهوش بود ، حل مشكل رو به 2 دانشمند ناسايي سپرد ، يكي از آنها بسيار خبره و با تجربه و باهوش بود و ديگري فردي تازه كار اما خلاق بود ، هر دو يك هفته وقت داشتند تا تحقيق خود را مبني بر حل مشكل به رياست ناسا ارائه دهند
    فرد اول كه مخش براي اين كارها درد ميكرد ! طي يك هفته يك مقاله ي 50 صفحه اي نوشت كه در آن مبلغي معادل 12 ميليون دلار براي طراحي خودكاري تخمين زده شده بود كه زيرآب كار ميكرد و روي هر سطحي حتي كريستال مي نوشت و از دماي زير صفر تا 300 درجه سانتي گراد كار ميكرد . فرد دوم نيز مقاله و يا تحقيق خود را ظرف يك هفته كامل كرد ، تحقيق او فقط يك صفحه داشت و در بالايش نوشته شده بود : استفاده از مداد !


    بسته ي صابون خالي
    در يك شركت لوازم آرايشي و بهداشتي ، مشكلي به وجود آمد ... در طي ماه گذشته شكايات گسترده اي مبني بر اينكه بعضي از صابون ها خالي هستند به شركت لوازم آرايشي و بهداشتي ارسال شد و فروشندگان اعلام كرده بودند كه در صورت تكرار اين مشكل ديگر از اين شركت محصول نخواهند خريد
    مدير توليد شركت كه بسيار نگران شده بود ، با تحقيقاتي وسيع متوجه شد كه اشكال در خط بسته بندي ميباشد و مهندسين خود را مطلع كرد و به آنها گفت كه به سرعت براي حل اين مشكل مشغول شوند . مهندسين شركت دست به كار شدند و راه حل پيشنهادي خود را چنين گفتند :
    پايش خط بسته بندي با اشعه ي ايكس
    به سرعت سيستم مذكور خريده شد و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين ، دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهايي با رزوليشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهيز گرديد . سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاها به كار گماشته شدند تا از عبور احتمالي بسته هاي خالي صابون جلوگيري كنند . نكته جالب در اين است كه درست همزمان با اين ماجرا ، مشكلي مشابه نيز در يكي از كارگاه هاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا يك كارمند معمولي و غير متخصص اما خلاق آن را به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرج تر حل كرد :
    تعبيه يك پنكه در مسير خط بسته بندي تا قوطي خالي را باد ببرد !


    انيشتين و راننده اش
    در دوراني كه انيشتين در آن زندگي ميكرد ، هيچ نوع وسيله ي حمل و نقلي وجود نداشت و به همين دليل انيشتين مجبور بود وقتي كه مطلب جديدي را كشف ميكند ، به نوبت به تمام مراكز كشورها بروند و كنفرانس علمي برگزار كند ، در يكي از اين كنفرانس ها ، در راه ، راننده اش به انيشتين گفت كه چي ميشد اگر من جاي تو بودم ! انيشتين گفت واقعا ميخواي جاي من باشي ؟ راننده گفت البته كه ميخوام ! انيشتين گفت ايندفعه تو به جاي من كنفرانس بده !
    راننده ي انيشتين به دليل اينكه در بسياري از كنفرانس هاي تكراري انيشتين بود ، مطالب را مو به مو حفظ بود
    زمان كنفرانس علمي رسيد و راننده به خوبي 3 ساعت تمام صحبت كرد و مردم كه فكر ميكردند او انيشتين هست بسيار شگفت زده شدند ، سپس نوبت سوالهاي علمي مردم رسيد ، راننده هم پاسخ آنهارا نميدانست ، اما فردي باهوش بود ! او جلوي حيرت حاظرين رو به راننده اش كه در انيشتين واقعي بود و در ماشين نشسته بود كرد و گفت : اين سوالات شما انقدر آسونه كه راننده من به آسوني ميتونه به اونا جواب بده !
    و بعد جلوي حيرت و شگفتي حاظرين ، انيشتين واقعي اومد و به تمامي سوالات با جزييات بسيار كامل جواب داد و همگي شگفت زده شدند !
    به 3 داستان بالا توجه كرديد ؟ ديديد كه چه راحت ميشود " م " مشكلات را برداشت ؟
    انيشتين ميگويد : هر احمقي ميتواند چيزها را بزرگتر و پيچيده تر و خشن تر كند ، براي حركت در جهت عكس ، به كمي نبوغ و مقدار زيادي جرات نياز است






    ادامه دارد ...
    Last edited by Gam3r; 30-04-2011 at 20:12.


  2. #2
    Banned kiarash3500's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تو قلب خداي مهربون
    پست ها
    4,501

    پيش فرض

    خيلي عاليه به نظر من همچين جايي خيلي نياز بود
    اينم يه جمله مثبت:

    موفقيت ربطي به شناس ندارد موفيقت يعني تلاش+شكست


  3. #3
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    قـــائم شــــهر
    پست ها
    4,772

    پيش فرض

    خيلي عاليه به نظر من همچين جايي خيلي نياز بود
    اينم يه جمله مثبت:

    موفقيت ربطي به شناس ندارد موفيقت يعني تلاش+شكست
    دستت درد نکنه عزیز دل هرکی هرچی مطلبی داره که میتونه بچه هارو شارژ کنه اینجا بزاره تا اینجا تبدیل بشه به مکانی که وقتی کسی واردش میشه ، موقع رفتن بشه یه گلوله انرژی و از خوشحالی بشکن بزنه نوشته های انرژی زا میتونه هرچیزی باشه ، شرح حال افراد موفق ، مصاحبه با نخبه های ایرانی ، داستانک های باحال و ... مطمئن باشین هرچیزی که شما ازش خوشتون بیاد، یقینا بقیه هم خوششون میاد

    همینطور از کیارش عزیز، بچه هایی که اسمشون زیر پست ها هست و با یک کلیک و تشکرشون به ما روحیه میدن و همینطور مطلب گزاران آتی تشکر میکنم

    ادامه :

    حتما تا حالا همه ي شما نام توماس اديسون رو شنيديد و بارها به نيكي ازش ياد كرديد ! كمتر كسي در جهان پيدا ميشه كه نام اين مرد مشهور رو نشنيده باشه ، ميخوام در اول تحقيق گذري كنيم به كودكي اديسون ، مردي كه با اختراعش جهان را روشن كرد . زماني كه اديسون كودكي بيش نبود، آرزوي تمام مردم پرواز كردن بود و هركسي سعي ميكرد به اين آرزو تحقق بخشد ، در آن زمان اديسون 5 ساله بود و بسيار كنجكاو و بسيار مصمم كه چيجوري پرواز كنه ! روزي كه اديسون در حيات خانه اش نشسته بود و فكر ميكرد كه چگونه پرواز كند ، ناگهان پرنده اي را ديد كه مشغول غذا خوردن بود و اين فكر ذهن اديسون رو مشغول كرد كه شايد به دليل غذاي پرنده ها اونها ميتونن پرواز كنن ، براي همين رفت آشپزخونه و يك ليوان آب گرفت ، اومد توي باغچه ي خونشون و چند تا كرم برداشت و اونهارو ريز كرد و با آب هم زد و خورد ! توماس پرواز كردن رو ياد نگرفت اما يك ماه تمام مريض بود !

    تلقـــــين

    تلقين نشان مي دهد كه دستگاه عصبي شما با توجه به آنچه فكر مي كنيد يا خيال مي كنيد كه حقيقت دارد واكنش نشان مي دهد. دستگاه عصبي شما تجربه خيالي را از تجربه واقعي تميز نمي دهد. در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتي كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار مي گيرد واكنش نشان مي دهد. اين يكي از قوانين اوليه و اصولي ذهن است. در واقع اينطوري ساخته شده ايم. وقتي اين قانون را در افراد هيپنوتيزم شده مشاهده مي كنيم شك مي كنيم كه حتما نيرويي مرموز يا فوق طبيعي در كار است. در واقع آنچه را كه مي بينيم فرايند طبيعي عمل مغز و دستگاه عصبي انسان است و نه چيز ديگر.در پديده هيپنوتيزم اگر بيمار بدرستي گفته هاي شخص هيپنوتيزم كننده معتقد باشد كارهاي حيرت آور انجام مي دهد و بيمار رفتاري متفاوت از خود نشان ميدهد زيرا طرز فكر و باورش تغيير كرده است.


    براي فهم بيشتر اين موضوع به يكي دو داستان كوتاه بسيار جالب بسنده ميكنيم


    كيسه ي آب گرم
    آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روي دو تن از مجرمين محكوم به اعدام انجام شد. آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشماني بسته در حضور مجرم دوم با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در اين هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزي شديد بود. سپس چشمان نفر دوم را نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وي را فقط با تيغه اي خط كشيدند و در اين حين كيسه آب گرم نيز بالاي دست وي شروع به ريختن مي كرد اين در حالي بود كه دست او به هيچ وجه زخمي نشده بود. اما شاهدان يعني پزشكان و روانشناسان با كمال ناباوري ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان خود را از دست داد چراكه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول بريده شده و خونريزي مي كند. ريخته شدن خون را نيز بر روي دست خود حس مي كرده است. در واقع تصوير ذهني او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند نفر اول هلاك مي شود و همين طور هم شد.

    مسئله ي رياضي
    می گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد وباعجله دو مسأله راکه روی تخته سياه نوشته بود ياداشت کرد و بخيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. هيچيک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . سرانجام يکی را حل کرد وبه کلاس آورد. استاد بکلی مبهوت شد ، زيرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غير قابل حل رياضی داده بود. اگر اين دانشجو اين موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقين نکرده بود که مسأله غير قابل حل است ، بلکه برعکس فکر می کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت.


    ارتباط با خــــدا

    نقل داستاني از استاد قرائتي
    استاد قرائتي ميفرمايند كه من بين تمام داستانهايي كه خوانده ام و نوشته ام ، يك داستان من را بسيار تحت تاثير قرار داد ، ايشون داستان را اينگونه نقل ميكنند :
    روزي دختري خردسال به مادرش گفت :
    مامان تو خدارو دوست داري ؟
    مادر پاسخ داد :
    البته كه دوست دارم عزيزم
    دختر دوباره سوال كرد :
    تو منو دوست داري ؟
    مادر دوباره جواب داد :
    البته دختر خوبم
    دختر دوباره پرسيد :
    مامان ، تو ميگي منو دوست داري ، خدارو هم دوست داري ، تو با من حرف ميزني چون منو دوست داري ، پس چرا وقتي خدارو دوست داري با اون حرف نميزني ؟


    سجاد فولادي قلعه - رتبه يك كنكور رياضي و فيزيك سال 87 ، برگرفته از وبلاگ خصوصي ايشون
    اگه به طور واقعی به خدا توکل کنیم،‌ یعنی کارمون رو کامل و بدور از تنبلی انجام بدیم و نتیجه رو کامل به خدا واگذار کنیم، خود به خود این استرس از بین می‌ره. سر جلسه من یهو سر شیمی استرس گرفتم، ولی یه لحظه به خودم گفتم: «بابا! دست خداست، هر چی اون بخواد همونه، تو هم زحمتت رو کشیدی، دیگه بقیش دست تو نیست!» و واقعاً آروم شدم.
    پاورقی : درصد های ایشون : ادبیات ۸۴، عربی ۱۰۰، دینی و زبان ۸۹ / ریاضی ۱۰۰، فیزیک ۹۴ و شیمی ۹۶ با معدل کتبی ۱۹/۶۱ - در پست های آتی یک مصاحبه ی عالی هم با ایشون گذاشته خواهد شد ( البته اگه بچه ها نزارن :چشمک )

    **** كوهنورد بي ايمان
    كوهنوردي پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد.ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.شب بلندیهای کوه را تمامأ در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید.همه چیز سیاه بود و دیده نمی شد.ابر روی ماه و ستارهها راپوشانده بود.همانطور که از کوه بالا می رفت چند قدم مانده به قله پایش لیز خوردودر حالیکه به سرعت سقوط می کرداز کوه پرت شد.در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید.همچنان سقوط می کرد و در آن لحظه ها ترس عظیمی سراپای وجودش را در بر گرفته بود.همه رویدادهای خوب و بد زندگیش به یادش می آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است.ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش محکم شد.بدنش میان آسمان و زمین معلق ماند و فقط طناب اورا نگاه داشته بود.در این لحظه های سکون چاره ای برایش نماند جز آنکه فریاد بکشد:
    (...خدایا کمکم کن...)
    ناگهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده می شد جواب داد:
    (از من چه می خواهی؟)
    ــای خدا نجاتم بده
    ــ واقعأ باور داری که من می توانم تورا نجات بدهم؟
    ــ البته که باور دارم.
    ــ اگر باور داری طنابی را که به دور کمرت هست پاره کن.
    یک لحظه سکوت... و مردتصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد...

    روز بعد
    گروه نجات می گویند که یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کرده اند.بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود. او فقط یک متر با زمین فاصله داشت.




    منابع : برگرفته و گلچین شده از چندین و چند تاپیک مختلف پی سی ورلد ...
    یک تشکر ویژه هم باید از کاربر عزیز " Hossein Adeli " بکنم که کمک شایانی در جمع آوری این مجموعه کرده
    ادامه دارد ... به امید ایرانی آباد و جوانانی نابغه


  4. #4
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    قـــائم شــــهر
    پست ها
    4,772

    پيش فرض

    تـــــند خـــــواني



    راننده اي را در نظر بگيريد كه در خودروي خود نشسته است و در حال رانندگي است ... اگر اين راننده با سرعت كمي رانندگي كنند ، حواسش مدام پرت ميشود و نميتواند تمركز زيادي روش كار رانندگي داشته باشد ... اما حالا فرض كنيد كه اين راننده با سرعت بسيار زيادي رانندگي كند ، در اين صورت تمام تمركز و حواس خود را معطوف به رانندگي ميكند ، درس خواندن نيز مانند اينه ! هرچقدر سرعت رو بالاتر ببري ! تمركزتم بالاتر ميره !

    حالا دونده اي را در نظر بگيريد كه براي مسابقه ي دو داره آماده ميشه ، اين دونده قبل از اينكه شروع به دويدن براي مسابقه بكنه ، بايد خودش رو قشنگ گرم كنه ، مطالعه هم به اين صورته ، براي حفظ كردن دروس مخصوصا دروس حفظي جات ، بايد اول يك بار به صورت كلي خوانده شود تا ذهن مانند يك دونده ي ماهر گرم شود ، سپس شروع به دويدن كند

    سعی کنید هر عادتی را که در ارتباط با تند خوانی دارید مثل “تلفظ لغات”، ترک کنید. بسیاری از ما یادگرفته ایم با سرعتی که صحبت می کنیم کلمات را بخوانیم. درحالی که مغز ما سریع تر از زمانی که لغات را بیان می کنیم می تواند آنها را درک کند. با این وجود بسیاری از افراد مطالب را پس از ادا کردن می خوانند.


  5. #5
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    22

    پيش فرض

    تلقين چه كه نميكنه:
    2 نفر به خاطر بيماري به دكتر مراجعه كردند و دكتر برايشان آزمايش نوشت
    اولي يك بيمار سرطاني بدخيم بود و دومي يك سرما خوردگي ساده داشت جواب ازمايش اين 2 نفر در ازمايشگاه عوض شد
    به بيمار سرما خورده گفتند سرطان داري و به بيمار سرطاني گفتند يه سرما خوردي ساده هست اولي كه بيمار سرطاني بود در اثر تلقين مثبت سيستم ايمني بدنش تقويت شد و تونست سلول هاي سرطاني رو از بين ببره اما دومي كه يه سرما خوردگي ساده داشت چون بهش گفته بودند سرطان داري به علت تلقين منفي سيستم ايمني بدنش ضعيف شد و باعث شد دچار سرطان بدخيم بشه و جان بسپاره حالا اينه جريان تلقين مثبت و منفي


  6. #6
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Lord-Babak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    Kuhdasht
    پست ها
    453

    پيش فرض

    در این رابطه پیشنهاد میکنم حتما مستنده رازو ببینن دوستان
    البته فکر کنم همه دیده باشن

  7. 10 کاربر از Lord-Babak بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #7
    پروفشنال samadsam's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    937

    پيش فرض

    عشق ...
    زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با ريش هاي بلند جلوي در ديد.
    به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
    آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
    زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
    آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم.»
    عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
    شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
    زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»

    زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
    زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهر گفت:« چه خوب، ثروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
    عروس خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
    مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
    عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»
    پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست!


  9. #8
    حـــــرفـه ای ***Spring***'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    ♠♠♠♠♠♠♠
    پست ها
    6,296

    11

    بسته ي صابون خالي
    در يك شركت لوازم آرايشي و بهداشتي ، مشكلي به وجود آمد ... در طي ماه گذشته شكايات گسترده اي مبني بر اينكه بعضي از صابون ها خالي هستند به شركت لوازم آرايشي و بهداشتي ارسال شد و فروشندگان اعلام كرده بودند كه در صورت تكرار اين مشكل ديگر از اين شركت محصول نخواهند خريد
    مدير توليد شركت كه بسيار نگران شده بود ، با تحقيقاتي وسيع متوجه شد كه اشكال در خط بسته بندي ميباشد و مهندسين خود را مطلع كرد و به آنها گفت كه به سرعت براي حل اين مشكل مشغول شوند . مهندسين شركت دست به كار شدند و راه حل پيشنهادي خود را چنين گفتند :
    پايش خط بسته بندي با اشعه ي ايكس
    به سرعت سيستم مذكور خريده شد و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين ، دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهايي با رزوليشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهيز گرديد . سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاها به كار گماشته شدند تا از عبور احتمالي بسته هاي خالي صابون جلوگيري كنند . نكته جالب در اين است كه درست همزمان با اين ماجرا ، مشكلي مشابه نيز در يكي از كارگاه هاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا يك كارمند معمولي و غير متخصص اما خلاق آن را به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرج تر حل كرد :
    تعبيه يك پنكه در مسير خط بسته بندي تا قوطي خالي را باد ببرد !
    سلام ...

    تاپیک قشنگیه ...

    این مطلب هم خیلی جالب بود ... یعنی برای برطرف کردن مسائل ( و یا برای رسیدن به هدف ) اول از همه راههای زیادی هست ... و مهمتر اینکه بعضی راه ها و روشها هم ساده تر هستند و هم کاربردی تر و مفیدتر ...











  10. 10 کاربر از ***Spring*** بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #9
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    ملایر
    پست ها
    281

    پيش فرض

    مثبت اندیشی تا جایی خوبه که همش ایجابی نباشه؟ و گاهی اوقات هم سلبی باشه

  12. 4 کاربر از marvel_malayer بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #10
    آخر فروم باز shahinfarasystem's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,617

    پيش فرض

    دستت درد نکنه گیمر عزیز
    تاپیک خیلی خوبیه الان چیزی به ذهنم نمیرسه اما خواستم بدونی ما هستیم و استفاده می بریم...

  14. 7 کاربر از shahinfarasystem بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 97 123451151 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •