تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 17 اولاول 12345678915 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 161

نام تاپيک: ماجراهاي رانندگي

  1. #41
    داره خودمونی میشه Geronimo_AD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    کوی انتظار
    پست ها
    161

    پيش فرض

    یکی دیگه!

    داشتم از یه خیابون دوطرفه میومدم پائین که ترافیک سنگین بود و لاین مخالف خالی بود (پاسداران)

    یه پژوهه از کوچه اومد بیرون و خواست بره لاین مخالف...لاین ترافیکی رو قطع کرد و نوکشو داده بود بیرون که بره لاین مخالف واستاده بود ها!!... یهو یه موتوری کور! که بخاطر ترافیک از لاین مخالف میومد پائین اینو ندید و محکم خورد بهش...چرخ عقب موتور بلند شد رفت هوا... گفتم الان موتوریه پرت میشه اونور ماشین ولی آنچنان دسته موتور رو گرفته بود که موتور عمودی شد و این نیفتاد ...همه راننده ها سکته کردن ولی بعدش خوشحال شدن که یارو زنده موند...

    عصر همون روز عین همین اتفاق یه جای دیگه موقع برگشتنم افتاد ولی ایندفعه چشمتون روز بد نبینه... موتوریه از رو موتور پرت شد اونور ماشین و با کله اومد زمین و... چون کلاه ایمنی نداشت دیگه خودتون حدس بزنید چی شده دیگه... داشتن با پا مغزشون جمع میکردن...

    نتیجه : اون موتوریهای عزیز که به هیچ قانون رانندگی پایبند نیستن... لااقل یه کلاه درست حسابی بزارین رو سرتون اینطور نشه...

  2. 7 کاربر از Geronimo_AD بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #42
    داره خودمونی میشه kazem795's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    شيراز
    پست ها
    57

    13

    لطفا نظر بديد
    ديروز داشتم سر يه چهار راه نسبتا خلوت ميرفتم يه پرايد هم جلو من با سرعت كم ميرفت. چراغ سبز بود ولي پرايده مرتب ترمز ميكرد دوباره حركت ميكرد . جالب اينكه جلو ش هيچ كس نبود
    همينطور كه ميرفت با وجودي كه هيچ كس جلوش نبود يهو جفت پا رفت رو ترمز من هم كه فاصله ام باهاش كم بود زدم پشتتش البته ضربه زياد محكم نبود
    خلاصه پياده شديم و يه نگاه به ماشين ها انداختيم ديديم كه هيچ اتفاقي نيفتاده.
    حالا از اينجا رو دقت كنيد:
    طرف يه پيرمرد حدودا 60 ساله بود با موهاي كاملا سفيد . بهش گفتم آقا ببخشيد عذر خواهي ميكنم گفت آقا چي رو عذر خواهي ميكني حواست رو جمع كن گفتم ببخشيد البته شما نبايد يهو ترمز ميگرفتيد چراغ كه سبز بود جلوتون هم كه خالي بود حالا خدا رو شكر طوري نشد
    آقا اصلا هيچ اتفاقي واسه ماشينش نيفتاده بود حتي يه خط كوچك
    گفت نه زدي ماشنم رو داغون كردي گفتم آقا ماشينتون كه چيزيش نشده گفت نه آقا كي ميگه ماشنم له شده گفت كو؟ گفت الان شايد معلوم نباشه گفتم مگه آدمه كه الان گرم باشه معلوم نشه گفت نه آقا زدي داغون كردئ
    ديدم داره چرت پرت ميگه گفتم اشكالي نداره زنگ ميزنيم كارشناس بياد اگه خسارت ديده باشي من متقبل ميشم
    خلاصه اومد داد و بيداد بيخود كردن كه ماشينم رو ديگه نميتونم بفروشم نابود شده و....
    منم كه ديدم اينجوريه ديگه بهش توجه نكردم و بيخيالش شدم ولي طرف ول كن جريان نبود و همينطور سر و صدا ميكرد
    ديدم بيخيال نميشه گفتم آقا ميگي چكار كنم هر جور بگي من در خدمتتم
    ديگه كم كم اعصابم رو داشت خورد ميكرد
    تويه همين اوضاع پيرمرده اومد و شروع كرد فحش و بد و بيراه گفتن
    منو بگي توش مونده بودم كه چرا اين اينجوري ميكنه . مردم دورمون جمع شده بودن ديدن اوضاع اينجوريه بهش گفتن آقا بيا برو ماشينت كه چيزيش نشده ولي طرف انگار نه انگار . دوباره اومد سمت منو فحش داد ديگه آمپرم چسبيد بهش گفتم تا الان حرمت موي سفيدت رو نگه داشتم هيچي نگفتم اگه يه بار ديگه توهين كني هرچه ديدي از چشم خودت ديدي حرف دهنت رو بفهم
    اينو كه ما گفتيم طرف يك تو گوشي جانانه به ما زد و دوباره بد و بيراه گفت منو بگي ديگه هيچي حاليم نبود رفتم جلو كه بزنمش مردم نذاشتن خلاصه منم چند تا بد و بيراه بهش گفتم رفتم سوار ماشينم شدم گفتم من ميرم تو هم هر كاري دلت ميخواد بكن . يه نفر اومد جلو بهم گفت اشتباه نكن الكي واسه خودت دردسر درست نكن اگه رفتي ميره خودش ماشينشو ميزنه به يه جايي بعد شكايتت ميكنه واست دردسر ميشه وايسا پليس بياد الان كه چيزيش نشده پليس مقصرش ميكنه و واسه اينكه چهار راه رو بند آورده جريمه هم ميشه
    ديدم طرف داره درست ميگه خلاصه زنگ زدم به پليس و اومدم سمت ماشينم كه دوباره حمله كرد سمت من و با مشت منو زد منم نامردي نكردمو با آخرين قدرتم يه مشت محكم براش انداختم كه متاسفانه يكي از بنده خداهايي كه اومده بود واسه ميانجيگري اومد جلو و مشت خورد به شانه اونطرف
    خلاصه مردم ديدن نه بابا پيرمرده اصلا انگار هيچي حاليش نيست كشيدنش كنار و راضيش كردند كه بره اونم سوار شد و رفت
    اينم از ماجراي واقعا عجيب و ضد حال من
    واقعا توش موندم من كه هم ازش عذر خواهي كردم هم با وجود اينكه اصلا ماشينش طوري نشده بود گفتم خسارتت رو ميدم چرا اينكار و كرد
    لطفا نظرتون رو در مورد اين ماجرا بگيد و بگيد اگه شما تويه اين شرايط بوديد چكار ميكرديد آخه خيلي برام جالب شده و شديدا فكرم رو مشغول كرده.

  4. 10 کاربر از kazem795 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #43
    آخر فروم باز water_lily_2012's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    احتمالا چیزی مصرف کرده بوده و یا مشکل روانی داشته.من بودم زنگ می زدم پلیس بیاد و یه آش حسابی براش می پختم. غیر از ترمز بیجا، ایجاد ترافیک و ... توهین، ضرب و شتم و کلی چیز دیگه بهش می چسبوندم و حالش را جا می اوردم.
    البته این کار را با این شرایط که گفتی یارو داشت می کردم وگر نه اگه فحش نمی داد و فقط یه کم داد و بیداد می کرد نه.

    از این جور چیزا پیش می یاد. اینو گفتی یکی من بگم.
    یه روز داشتم با پدر و خواهرم می رفتیم باغ. یه جایی جاده باریک بود یه ماشین پیکان هم ایستاده بود. چند تا بوق زدیم که بفهمه ماشین پشت سرشه بیاد ماشینش را برداره اما یارو نیومد خلاصه چند دقیقه ای ایستادیم دیدم نه. رفتم در باغش دیدم پشت در ایستاده اما نمی یاد. آدم نبود یه نیمه غول، گفتم مگه کری بیا ماشینت را بردار گفت نمی یام. گفتم خودم برش می دارم. گفت جرئت داری بردار. خلاصه اومد بیرون. راستش قبلا سر آب و آبیاری با آدم های مشنگ درگیر شده بودم این یکی را هم می خواستم درگیر شم ولی جرئت هم نمی کردم واقعا هیکل داشت ولی کوتاه هم نمی یومد آخه تنها برتری من نسبت به اون سرعت بود اونم برای فرار.می خواستم یه جوری حالش را بگیرم. حالا بابام تو ماشین نشسته (معمولا از دعوا فراریه) پایین نمی یومد یارو هم ماشین را نمی خواست برداره. خلاصه یه لحظه دیدم من عجب آدم مشنگی هستم کلیدهای یارو تو در صندوق عقبه یه لحظه به سرم زد کلیدها را بردارم و بعد هم به یارو بگم عیبی نداره بشین ما از یه راه دیگه می ریم. کلیدها را جلوی یارو آنقدر سریع برداشتم که نفهمید اما صدای دسته کلید را تو دستم شنید یه نگاهی به دستم یه نگاهی به صندوق دید آره کلید خودشه، همون لحظه پدرم از ماشین امد بیرون در عقب را باز کرد یه دسته سم پاش برداشت به یارو گفت می ری یا با همین بزنم تو سرت خلاصه یارو گویا بابام را تا حالا ندیده بود تو ماشینه بعد که دید ما دو تا شدیم کوتاه امد و ماشین را برداشت.
    یادم رفت بگم یه پیرم هم باهاش بود ولی فقط فحش می داد. آنقدر پیر بود که جرئت نمی کرد جلو بیاد.

    با این اتفاقی که نوشتم شد سه تا.
    دو بار هم با پلیس درگیر شدم یه بار که وقت کردم اونا را می نویسم.

  6. 5 کاربر از water_lily_2012 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #44
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    ديروز داشتم سر يه چهار راه نسبتا خلوت ميرفتم يه پرايد هم جلو من با سرعت كم ميرفت. چراغ سبز بود ولي پرايده مرتب ترمز ميكرد دوباره حركت ميكرد . جالب اينكه جلو ش هيچ كس نبود
    دوست عزیز تابلوئه که پیرمرده مشکل داشته...تو این مملکت پشت فرمون میشینی باید خیلی چیزارو بزاری کنار...البته ممکنه خیلی ها بامن موافق نباشن....ولی شما اگه ازهمون اول به جای عذرخواهی حالشو جا میاوردین طرف دیگه پررو نمیشد مافنگی بیاد شمارو بزنه!!!

  8. 2 کاربر از D,Freeman بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #45
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,788

    پيش فرض

    یه بار دور میدون تجریش وایساده بودم یعنی آروم میرفتم ...یهو دیدم یه مرد عصبی داره بهم فش میده فلان شده فلانی...

    گفتم چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داد زدم!

    یهو دیدم درو باز کرد سرشو کرد تو ماشین فش میداد...گفت آینه بغلش یه زره خورد به بغل کاپشنم.....

    بعد با تمام قدرتی که خدا تو ماهیچه هاش گذاشته بود در رو کوبید به طری که لولای در {206 ( 82) فرانسوی} فرداش صدا میداد


    بعد پیاده شدم گفتم چرا درو میکوبی من که ندیدم آینه ماشین خورد به کاپشنت وگرنه عذر خواهی میکردم گفت غلط کردی...

    منم گفتم باشه الکی گیر دادم خسارت درو بده وگرنه نمیزارم بری...برای چی درو کوبیدی منم اعصابم خورد کلید کردم بهش..

    بعد دوستام بهنام و امیر و محسن از سانویجی ساندویج به دست اومدن بیرون یارو تازه فهمید ما 4 نفریم ....

    بلند داد زدم بچه ها بزنیدش.... یارو گفت آقا غلط کردم ببخشید به ... خوردن افتاده بود.....

    ما هم اصلا نمی خواستیم بزنیمش فقط در حد اینکه غرورش شکست بس بود....و ما رفتیم و یارو یاد گرفت که قبل از اینکه

    فش بده مطمئن بشه راننده فهمیده که آینه بغل کشیده به کاپشنش

  10. 4 کاربر از Saeed System بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #46
    آخر فروم باز DJ POLESTAR's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    Tabriz
    پست ها
    3,148

    پيش فرض

    البته ماجرای من شبیه داستاهای شما نیست اما گفتم بگم تا درس عبرتی بشه نتیجشم رو آخر میگم...

    آش نخورده و دهن سوخته

    یکشنبه همین هفته تقریبا حول و حوش ساعت 4 - 4:30 خیلی حوصلم سر رفته بود بنابرین ماشین و برداشتم و طبق معمول خیابونا و پارک های شهرمون رو گشت میزدم گاها هم یه چند دقیقه نگه میداشتم داشتم تا به اینو اون نگا کنم
    تو یکی از پارک های تبریز بنام (ماندانا) ایستاده بودم که پس از 5 دقیقه یه گشت انتظامی از کنارم رد شد، همین که رد شد من اصلا بهشون توجه نکردم، بعد عقب برگشت و یه سرباز پیاده شد و اومد کنارم (چون تا حالا سرم اینجور چیزا نیومده قلبم هری ریخت!!! مثل اینکه برادرا بهم شک کرده بودن، اما تو دلم گفتم طبیعی باش پسر، طبیعی رفتار کن) وقتی رسید کنارم گفت از این ورا؟!!! گفتم هیچی اومدم کمی گشت بزنم، همین که گفت درجه دار که نمیدونم درجش چی بود سنشم زیاد بود، اونم پیاده شد اومد کنارم (منم تو همین حال همینجوری نشسته بودم ماشین و هی بخودم میگفتم که آخه چیکار کردم اینا اینجوری بهم گیر دادن) گفت مدارک ماشین منم خدارو شکر که داشتم دادم بهشون بعد گفت بهم: جات راهته، پیاده شو ببینم.... منم پیاده شدم دستامو گذاشتم جیبم همین که مدارک و دید زد گفت دستتو از جیبت در بیار مگه ادب نداری منم هرچی میگفتن میگفتم چشم بعد با اون سربازه افتادن به جون ماشین!!!!!! گفت صندوق عقب و باز کن باز کردم دیدن خالیه پرسیدن چیکاره ای گفتم دانشجو پرسیدن اهل کجایی گفتم و......
    بعد افتاد جون ماشین از صندلی عقب تا جلو داشبورد و زیر صندلی و... رو گشتن هیچی پیدا نکردن ( یه جوری میگشتن که خودمم شک کرده بودم مبادا چیزی دارم و اینا میدونن خودم خبر ندارم!!!) بعد که کارشون تموم شد گفتن اینجا وا نیستا برو گفتم رو چشم و گورشونو گم کردن، اومدم ماشین دیدم دست و پام نمیره رو دنده گاز (کمی میلرزید و قلبم فک کنم 2000 در دقیقه میزد) هیمنجوری اومدیم خونه و یه خاطره بد دیگه از اینا تو خاطراتمون ثبت کردیم!

    نتیجه:
    دیگه نتیجه نداره که، شما حق وایستادن کنار خیابونو ندارید!!!

  12. 16 کاربر از DJ POLESTAR بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #47
    آخر فروم باز hamed malekpour's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    ....
    پست ها
    2,676

    پيش فرض

    البته ماجرای من شبیه داستاهای شما نیست اما گفتم بگم تا درس عبرتی بشه نتیجشم رو آخر میگم...

    آش نخورده و دهن سوخته

    یکشنبه همین هفته تقریبا حول و حوش ساعت 4 - 4:30 خیلی حوصلم سر رفته بود بنابرین ماشین و برداشتم و طبق معمول خیابونا و پارک های شهرمون رو گشت میزدم گاها هم یه چند دقیقه نگه میداشتم داشتم تا به اینو اون نگا کنم
    تو یکی از پارک های تبریز بنام (ماندانا) ایستاده بودم که پس از 5 دقیقه یه گشت انتظامی از کنارم رد شد، همین که رد شد من اصلا بهشون توجه نکردم، بعد عقب برگشت و یه سرباز پیاده شد و اومد کنارم (چون تا حالا سرم اینجور چیزا نیومده قلبم هری ریخت!!! مثل اینکه برادرا بهم شک کرده بودن، اما تو دلم گفتم طبیعی باش پسر، طبیعی رفتار کن) وقتی رسید کنارم گفت از این ورا؟!!! گفتم هیچی اومدم کمی گشت بزنم، همین که گفت درجه دار که نمیدونم درجش چی بود سنشم زیاد بود، اونم پیاده شد اومد کنارم (منم تو همین حال همینجوری نشسته بودم ماشین و هی بخودم میگفتم که آخه چیکار کردم اینا اینجوری بهم گیر دادن) گفت مدارک ماشین منم خدارو شکر که داشتم دادم بهشون بعد گفت بهم: جات راهته، پیاده شو ببینم.... منم پیاده شدم دستامو گذاشتم جیبم همین که مدارک و دید زد گفت دستتو از جیبت در بیار مگه ادب نداری منم هرچی میگفتن میگفتم چشم بعد با اون سربازه افتادن به جون ماشین!!!!!! گفت صندوق عقب و باز کن باز کردم دیدن خالیه پرسیدن چیکاره ای گفتم دانشجو پرسیدن اهل کجایی گفتم و......
    بعد افتاد جون ماشین از صندلی عقب تا جلو داشبورد و زیر صندلی و... رو گشتن هیچی پیدا نکردن ( یه جوری میگشتن که خودمم شک کرده بودم مبادا چیزی دارم و اینا میدونن خودم خبر ندارم!!!) بعد که کارشون تموم شد گفتن اینجا وا نیستا برو گفتم رو چشم و گورشونو گم کردن، اومدم ماشین دیدم دست و پام نمیره رو دنده گاز (کمی میلرزید و قلبم فک کنم 2000 در دقیقه میزد) هیمنجوری اومدیم خونه و یه خاطره بد دیگه از اینا تو خاطراتمون ثبت کردیم!

    نتیجه:
    دیگه نتیجه نداره که، شما حق وایستادن کنار خیابونو ندارید!!!
    این بلا دقیقا سر من هو در کنار پارک گلستان تبریز برای من اتفاق افتاد که برای من اسممو شماره ماشینمو وشماره تلفن خونمونو روی یه کاغذ نوشت دیگه نمی دونم چرا.......

  14. این کاربر از hamed malekpour بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #48
    داره خودمونی میشه moonfairy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    ye jaie kheili door
    پست ها
    150

    پيش فرض

    اون اوایل که می خواستم تازه ماشین بردارم 1 206 تیپ 2 داشتم که اوتومات نبود 1 روز جمعه خواهرم اومد 1 لطفی کنه منو خوشحال کنه گفت من می برمت اتوبان یکم رانندگی کنی منم ماشیینو از پارکینگ برداشتمو رفتیم اولش خوب بودم خواهرم گفت بابا تو که راننده ای از فردا ماشینو بردار ببر تا اینو گفت سر دور برگردون به جای اینکه پامو بزارم روترمز گذاشتم رو گاز ماشین با سرعت رفت وسط اتوبان از اون ورم 2 تا ماشین کورس گذاشته بودن با سرعت میومدن منم اونارو که دیدم ترسیدم همونجا وسط اتوبان خاموش کردم دیگه شانس آوردیم زیاد شولوغ نبود وگرنه به افتخار دیدن حضرت ازراعیل نایل میشدیم

  16. 9 کاربر از moonfairy بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #49
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    491

    پيش فرض

    لطفا نظر بديد
    ديروز داشتم سر يه چهار راه نسبتا خلوت ميرفتم يه پرايد هم جلو من با سرعت كم ميرفت. چراغ سبز بود ولي پرايده مرتب ترمز ميكرد دوباره حركت ميكرد . جالب اينكه جلو ش هيچ كس نبود
    همينطور كه ميرفت با وجودي كه هيچ كس جلوش نبود يهو جفت پا رفت رو ترمز من هم كه فاصله ام باهاش كم بود زدم پشتتش البته ضربه زياد محكم نبود
    خلاصه پياده شديم و يه نگاه به ماشين ها انداختيم ديديم كه هيچ اتفاقي نيفتاده.
    حالا از اينجا رو دقت كنيد:
    طرف يه پيرمرد حدودا 60 ساله بود با موهاي كاملا سفيد . بهش گفتم آقا ببخشيد عذر خواهي ميكنم گفت آقا چي رو عذر خواهي ميكني حواست رو جمع كن گفتم ببخشيد البته شما نبايد يهو ترمز ميگرفتيد چراغ كه سبز بود جلوتون هم كه خالي بود حالا خدا رو شكر طوري نشد
    آقا اصلا هيچ اتفاقي واسه ماشينش نيفتاده بود حتي يه خط كوچك
    گفت نه زدي ماشنم رو داغون كردي گفتم آقا ماشينتون كه چيزيش نشده گفت نه آقا كي ميگه ماشنم له شده گفت كو؟ گفت الان شايد معلوم نباشه گفتم مگه آدمه كه الان گرم باشه معلوم نشه گفت نه آقا زدي داغون كردئ
    ديدم داره چرت پرت ميگه گفتم اشكالي نداره زنگ ميزنيم كارشناس بياد اگه خسارت ديده باشي من متقبل ميشم
    خلاصه اومد داد و بيداد بيخود كردن كه ماشينم رو ديگه نميتونم بفروشم نابود شده و....
    منم كه ديدم اينجوريه ديگه بهش توجه نكردم و بيخيالش شدم ولي طرف ول كن جريان نبود و همينطور سر و صدا ميكرد
    ديدم بيخيال نميشه گفتم آقا ميگي چكار كنم هر جور بگي من در خدمتتم
    ديگه كم كم اعصابم رو داشت خورد ميكرد
    تويه همين اوضاع پيرمرده اومد و شروع كرد فحش و بد و بيراه گفتن
    منو بگي توش مونده بودم كه چرا اين اينجوري ميكنه . مردم دورمون جمع شده بودن ديدن اوضاع اينجوريه بهش گفتن آقا بيا برو ماشينت كه چيزيش نشده ولي طرف انگار نه انگار . دوباره اومد سمت منو فحش داد ديگه آمپرم چسبيد بهش گفتم تا الان حرمت موي سفيدت رو نگه داشتم هيچي نگفتم اگه يه بار ديگه توهين كني هرچه ديدي از چشم خودت ديدي حرف دهنت رو بفهم
    اينو كه ما گفتيم طرف يك تو گوشي جانانه به ما زد و دوباره بد و بيراه گفت منو بگي ديگه هيچي حاليم نبود رفتم جلو كه بزنمش مردم نذاشتن خلاصه منم چند تا بد و بيراه بهش گفتم رفتم سوار ماشينم شدم گفتم من ميرم تو هم هر كاري دلت ميخواد بكن . يه نفر اومد جلو بهم گفت اشتباه نكن الكي واسه خودت دردسر درست نكن اگه رفتي ميره خودش ماشينشو ميزنه به يه جايي بعد شكايتت ميكنه واست دردسر ميشه وايسا پليس بياد الان كه چيزيش نشده پليس مقصرش ميكنه و واسه اينكه چهار راه رو بند آورده جريمه هم ميشه
    ديدم طرف داره درست ميگه خلاصه زنگ زدم به پليس و اومدم سمت ماشينم كه دوباره حمله كرد سمت من و با مشت منو زد منم نامردي نكردمو با آخرين قدرتم يه مشت محكم براش انداختم كه متاسفانه يكي از بنده خداهايي كه اومده بود واسه ميانجيگري اومد جلو و مشت خورد به شانه اونطرف
    خلاصه مردم ديدن نه بابا پيرمرده اصلا انگار هيچي حاليش نيست كشيدنش كنار و راضيش كردند كه بره اونم سوار شد و رفت
    اينم از ماجراي واقعا عجيب و ضد حال من
    واقعا توش موندم من كه هم ازش عذر خواهي كردم هم با وجود اينكه اصلا ماشينش طوري نشده بود گفتم خسارتت رو ميدم چرا اينكار و كرد
    لطفا نظرتون رو در مورد اين ماجرا بگيد و بگيد اگه شما تويه اين شرايط بوديد چكار ميكرديد آخه خيلي برام جالب شده و شديدا فكرم رو مشغول كرده.
    با سلام بشما . مثل روز روشن است که طرف کاسب بوده . یعنی یعنی میخواسته الکی یک خسارتی بگیرد . شنیدم تازگیها در ایران رایج شده که طرف پیاده یا موتور سوار الکی خودش را میزند به ماشینها و میا ندازد جلوی ماشین و فیلم و تئاتر بازی میکند تا مفتی خسارت بگیرد .

  18. این کاربر از Namdarian بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #50
    پروفشنال Amin-Nasim's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2009
    محل سكونت
    Kerman
    پست ها
    619

    پيش فرض

    لطفا نظر بديد
    ديروز داشتم سر يه چهار راه نسبتا خلوت ميرفتم يه پرايد هم جلو من با سرعت كم ميرفت. چراغ سبز بود ولي پرايده مرتب ترمز ميكرد دوباره حركت ميكرد . جالب اينكه جلو ش هيچ كس نبود
    همينطور كه ميرفت با وجودي كه هيچ كس جلوش نبود يهو جفت پا رفت رو ترمز من هم كه فاصله ام باهاش كم بود زدم پشتتش البته ضربه زياد محكم نبود
    خلاصه پياده شديم و يه نگاه به ماشين ها انداختيم ديديم كه هيچ اتفاقي نيفتاده.
    حالا از اينجا رو دقت كنيد:
    طرف يه پيرمرد حدودا 60 ساله بود با موهاي كاملا سفيد . بهش گفتم آقا ببخشيد عذر خواهي ميكنم گفت آقا چي رو عذر خواهي ميكني حواست رو جمع كن گفتم ببخشيد البته شما نبايد يهو ترمز ميگرفتيد چراغ كه سبز بود جلوتون هم كه خالي بود حالا خدا رو شكر طوري نشد
    آقا اصلا هيچ اتفاقي واسه ماشينش نيفتاده بود حتي يه خط كوچك
    گفت نه زدي ماشنم رو داغون كردي گفتم آقا ماشينتون كه چيزيش نشده گفت نه آقا كي ميگه ماشنم له شده گفت كو؟ گفت الان شايد معلوم نباشه گفتم مگه آدمه كه الان گرم باشه معلوم نشه گفت نه آقا زدي داغون كردئ
    ديدم داره چرت پرت ميگه گفتم اشكالي نداره زنگ ميزنيم كارشناس بياد اگه خسارت ديده باشي من متقبل ميشم
    خلاصه اومد داد و بيداد بيخود كردن كه ماشينم رو ديگه نميتونم بفروشم نابود شده و....
    منم كه ديدم اينجوريه ديگه بهش توجه نكردم و بيخيالش شدم ولي طرف ول كن جريان نبود و همينطور سر و صدا ميكرد
    ديدم بيخيال نميشه گفتم آقا ميگي چكار كنم هر جور بگي من در خدمتتم
    ديگه كم كم اعصابم رو داشت خورد ميكرد
    تويه همين اوضاع پيرمرده اومد و شروع كرد فحش و بد و بيراه گفتن
    منو بگي توش مونده بودم كه چرا اين اينجوري ميكنه . مردم دورمون جمع شده بودن ديدن اوضاع اينجوريه بهش گفتن آقا بيا برو ماشينت كه چيزيش نشده ولي طرف انگار نه انگار . دوباره اومد سمت منو فحش داد ديگه آمپرم چسبيد بهش گفتم تا الان حرمت موي سفيدت رو نگه داشتم هيچي نگفتم اگه يه بار ديگه توهين كني هرچه ديدي از چشم خودت ديدي حرف دهنت رو بفهم
    اينو كه ما گفتيم طرف يك تو گوشي جانانه به ما زد و دوباره بد و بيراه گفت منو بگي ديگه هيچي حاليم نبود رفتم جلو كه بزنمش مردم نذاشتن خلاصه منم چند تا بد و بيراه بهش گفتم رفتم سوار ماشينم شدم گفتم من ميرم تو هم هر كاري دلت ميخواد بكن . يه نفر اومد جلو بهم گفت اشتباه نكن الكي واسه خودت دردسر درست نكن اگه رفتي ميره خودش ماشينشو ميزنه به يه جايي بعد شكايتت ميكنه واست دردسر ميشه وايسا پليس بياد الان كه چيزيش نشده پليس مقصرش ميكنه و واسه اينكه چهار راه رو بند آورده جريمه هم ميشه
    ديدم طرف داره درست ميگه خلاصه زنگ زدم به پليس و اومدم سمت ماشينم كه دوباره حمله كرد سمت من و با مشت منو زد منم نامردي نكردمو با آخرين قدرتم يه مشت محكم براش انداختم كه متاسفانه يكي از بنده خداهايي كه اومده بود واسه ميانجيگري اومد جلو و مشت خورد به شانه اونطرف
    خلاصه مردم ديدن نه بابا پيرمرده اصلا انگار هيچي حاليش نيست كشيدنش كنار و راضيش كردند كه بره اونم سوار شد و رفت
    اينم از ماجراي واقعا عجيب و ضد حال من
    واقعا توش موندم من كه هم ازش عذر خواهي كردم هم با وجود اينكه اصلا ماشينش طوري نشده بود گفتم خسارتت رو ميدم چرا اينكار و كرد
    لطفا نظرتون رو در مورد اين ماجرا بگيد و بگيد اگه شما تويه اين شرايط بوديد چكار ميكرديد آخه خيلي برام جالب شده و شديدا فكرم رو مشغول كرده.
    یک پیشنهاد خیلی خوب
    هر وقت این چنین مشکلی براتون پیش اومد
    تا جایی که یارو جاداره بزنیدش
    حرمت سیخی چنده
    وقتی خود یارو حرمت رو نگه نمی داره خب شما هم حرمت رو نگه ندارید

  20. 2 کاربر از Amin-Nasim بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •