تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 13 از 13

نام تاپيک: »» حيوانات اساطيري در دنياي باستان

  1. #11

    پيش فرض

    ابوالهول

    ابوالهول غول افسانه های مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بال های عقاب و دارای سری شبیه سر زنان می ‌‌باشد. این موجود افسانه ای، کسانی را که موفق به حل معمّای او نمی‌شدند، می کشت.
    اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالأ در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر می باشد، که بر اساس آن موظف به حفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشه های فرهنگی و عرفانی آثار خود بوده اند. این موجود افسانه ای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ، اقتدار اسطوره ای خود را تثبیت نموده و به نماد اعلی و عمیق علم و دانایی و هم به نمودی از هلاک و نیستی شهرت یافته است. بسیاری از هنرپیشه گان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیله گر و مرموز بوده اند با ابوالهول مصری واقع در«جیزه» تشبیه شده اند.

    ابوالهول (یا اسفنکس از کلمه لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس می‌باشد) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و به تقلید آنان هنرمندان یونانی به کرات مجسم ساخته اند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی به هیاکل مختلف مجسم می کردند. در مصر اسفنکس را به شکل شیری نقش می کردند که سر او به صورت سر دختری بود. محتملأ این هیاکل را به قصد تعظیم و تکریم نیت که به زعم مصری ها الهه حکمت و دانش بود برپا می کردند. در خرابه های بلاد باستانی مصر اسفنکس های بسیار مشاهده می شود که از یک پارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگتر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگها مدفون و پوشیده است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده می شود.
    تندیس ابوالهول (مجسمه مرگ) که در فاصله ۴۰۰ متری از اهرام سه گانه و شمال معبد دره ای خفرع قرار دارد، به نام پاسدار و نگهبان اهرام نیز نامیده شده است. سر این مجسمه شبیه سر انسان، اما اندامش مانند اندام شیری است كه بر زمین نشسته و پنجه هایش را جلو گذاشته است.
    سر و قسمت جلوی مجسمه ابوالهول از تخته سنگی یکپارچه وطبیعی به طول ۵۷ متر، عرض ۶ متر و بلندای آن نیز ۱۸. ۶متر است، تراشیده شده؛ پهنای چهره حدود ۴ متر و پاها و سایر قسمتهای بدن را با سـنگ چیــن و آجــر تکمیل کرده اند. چهره این تندیس، احتمالاً صورت خفرع، فرزند و جانشین خوفو و بدن آن، هیکـل شیر می باشد. بسیاری معتقدند که ابوالهول چیـزه، مظـهر خدای خـورشـید (رع – هراخت) است و حتی ممکن است در زمان واحد، مظهر خدا و فرعون بوده است.
    این هیولای سنگین كه در صحرای مصر و در هشت كیلومتری قاهره، روبه روی اهرام سه گانه قرار دارد، سر ابوالهول با دقت و ظرافت خاصی تراشیده شده، اما اندام آن ناهموار و خشن است. در میان پنجه های ابوالهول معبد كوچكی ساخته شده است. در این اتاق كوچك، كتیبه هایی یافت می شود كه متعلق به دو تن از پادشاهان قدیم مصر است. روی آنها نوشته شده كه ابوالهول نشان دهنده یكی از تصویرهای الهه آفتاب ها، «رماخسیس» است. همچنین هدف از قرار دادن این هیولای بزرگ، پاسداری از گورستان اطراف اهرام سه گانه از شر شیطان است.

    در كتاب های باستانی مصر، واژه ابوالهول به معنای «سرور» آمده است. مردمان قدیم معتقد بودند كه «سرور» هوش و چابكی و نیروی انواع حیوانات را دارد. آنها همچنین اعتقاد داشتند كه او این نیروها را به وسیله در سر كردن پوست حیوانات یا بر سر نهادن سر آنها، به دست می آورد. به همین جهت مصریان از سروران خود مجسمه هایی می ساختند كه نیمی از آنها شبیه انسان و نیمی دیگر شبیه به حیوان بود.
    علاوه بر مجسمه بزرگ ابوالهول كه در جیزه واقع است، مجسمه های كوچك بسیار دیگری شبیه به ابوالهول، در جاهای دیگر مصر دیده می شود، با این تفاوت كه سر هر كدام از این مجسمه ها به شكل سر یكی از پادشاهان مصر ساخته شده است. اندیشه ساختن این نوع مجسمه ها از مصر به تمدن های دیگر، مانند تمدن آشوری و یونانی نیز رخنه كرده، مجسمه ها در این مكان ها معمولاً بال داشتند. در تمدن آشور بیشتر پیكره ها را به شكل مردها می ساختند ولی در یونان، پیكر تراشان سر مجسمه ها را به شكل زن در می آوردند.

    مجسمه ابوالهول، کهنترین و بزرگترین تندیس دنیای باستان است که علیرغم صدمه های فراوانی که در دوران استیلای اعراب به آن وارد شده و باعث از بین رفتن بخشی از چهره آن گردیده است، باابهت ترین مظهر سلطنتی فراعنه به حساب می آید.

    در ایران نیز، ما تصاویر اسفینکس مربوط به زمان هخامنشیان می یابیم. البته تفاوتهایی بین اسفینکس ایرانی و مصری وجود دارد. به عنوان مثال چهره ی اسفینکس ایرانی چهره ی یک مرد هخامنشی است. تفتوت دیگر اسفینکس هخامنشی، بالدار بودن آن است ... یعنی علاوه بر سر انسان و بدن شیر، بال های عقاب نیز به این نماد ایرانی داده شده است تا کمال در آن به اوج برسد. نمونه ای از اسفینکس ایرانی مربوط به زمان داریوش هخامنشی در موزه ی لوور فرانسه نگهداری می شود که در زیر تصویری از آن را مشاهده می نمایید:
    ابوالهول رو به سمت شرق دارد و در میان پنجه های آن نیز معبد کوچکی ساخته شده است. سنگهای بکار رفته در معبد، غالباً از تراش تخته سنگ طبیعی که پیکره ابوالهول را تشکیل می دهد، بدست آمده و وزن برخی از آنها به بیش از ۲۰۰ تن می رسد.

    در دوره پادشاهی میانه و جدید، تعداد زیادی ابوالهول در اندازه های مختلف از مصر باستان بدست آمده است. شاید بتوان ابوالهولی که سر آن شبیه رامسس دوم، فرعون سلسله نوزدهم ساخته شده است را آخرین آنها دانست که در مصر تراشیده گردیده است. بیشـتر ابــوالهـول ها را مشابه فرعون وقت می تراشیده اند.

    معمای‌ چهره ابوالهول‌
    شخصی‌ كه چهره اش‌ به عنوان‌ الگو برای‌مجسمه غول‌آسای‌ ابوالهول‌ كه از ۴۶۰۰سال‌پیش‌ نگهبان‌ اهرام‌ ثلاثه مصر است‌، مورد استفاده قرار گرفته ، هنوز مانند یك‌ معماست‌.

    ماهنامه فرانسوی‌ (علم‌ و زندگی‌) در شماره ی مارس‌ ۲۰۰۵ یك‌ نظریه جدید حاصل‌ فعالیت‌های‌ واسیلی‌ دو بروف‌، مصر شناس‌ مشهورمطرح‌ كرد. با این‌ كه از حدود یك‌ قرن‌ پیش ‌تاكنون‌ اغلب‌ باستان‌ شناسان‌ عقیده دارند صورت ‌ابوالهول‌ از چهره فرعون‌ خفرن‌ پسر خئوپس‌ الگوبرداری‌ شده ، با این‌ حال‌ واسیلی‌ دو بروف‌ تایید می‌كند، این‌ چهره خود فرعون‌ خئوپس‌ است‌. فرعون‌ خئوپس‌، مشهورترین‌ فرعون‌ سلسله ‌فراعنه ی ‌ باستان‌ قدیم،‌ بین‌ سال ‌های‌۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل‌ از میلاد و از سلسله سوم‌ تا ششم‌ فراعنه ی ‌باستان‌ قدیم‌ بوده است؛ با این‌ حال‌ این‌ مجسمه غول‌آسا كه به افتخار او ساخته شده بود را هرگز ندید؛ زیرا قبل‌ از خلق‌ آن‌ درگذشت‌. واسیلی‌ دو بروف‌، محقق‌ انستیتوی‌ فرانسوی‌ باستان ‌شناسی‌ شرقی ‌قاهره برای‌ این‌ فرضیه خود نشانه های‌ زیاد رامطرح‌ كرده است‌ البته هنوز ابهام ‌های‌ دیگری‌ نیزدر خصوص‌ مجسمه ابوالهول‌ وجود دارد.

    افسانه ادیپ
    چون غیب گویان خبر داده بودند که ادیپوس عاقبت شوی مادر خواهد شد و پدر را خواهد کشت او را از تبس طرد کرده روی کوهی گذاشتند و چوپانی او را تربیت کرد. چون از گفته غیبگویان آگاه شد پیوسته از ملاقات پدر و مادر گریزان بود. اتفاق را روزی در تنگه فوسیس با پدر دچار آمد و ندانسته اورا بکشت پس از آن به دروازه شهر تبس رسید و آنجا با ابوالهول روبرو شد. ابوالهول از کسانی که عزم ورود به شهر داشتند معمائی می‌پرسید و هرکس را که از جواب عاجز می‌ماند می‌خورد. از ادیپوس پرسید که کدام جانور است که بامدادان با چهارپا و در میانه روز با دوپا و شامگاهان با سه پا راه رود. ادیپوس گفت: انسان است که در کودکی با چهارپا و در جوانی با دوپا و در پیری با سه پا یعنی با دوپای و عصائی حرکت می‌کند، پس اسفینکس را بکشت و بشهر تبس در آمد و چون بر اسفینکس غالب شده بود به سلطنت رسید و باز ندانسته با مادر همسری کرد و از او چهار پسر آورد. خدایان تبس از جنایات او در خشم شدند و آن شهر را به طاعون مبتلا ساختند و سرانجام ادیپوس از قتل پدر و همسری با مادر آگاه شد و چشمان خود را بیرون کرد و رو به بیابان نهاد
    ..




  2. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12

    پيش فرض

    دمون ها Demons

    کلمه دمون اصولا به اروح خبیثی اطلاق میشود. آنها موجوداتی خبیث تر و قویتر از کاکودیمون ها هستن و موجودیتشان خیلی بالاتر از وابسته بودن به روان انسان میباشد و مانند فرشتگان موجوداتی مستغل هستن ولی پر از نفرت و گناه و پلیدی . آنچه هستن تنها شر و پلیدی تاریکی نفرت است آنها موجودات قلمرو تاریک اند .
    در اعتقادات یهودیت و مسیحیت این موجودات غلامان شیطان یا لوسیفر البته قبل از تمرد شیطان به لوسیفر معروف بود ( فرشته ای که از فرمان خداوند تمرد کرد و بر علیع بشر قیام کرد و از ملکوت اعلا رانده شد) هستن . ولی دمونها تنها مختص عقاید مسیحی و یهودی نیستند بلکه در آین زرتشتی دشمنان ابدی اهورا مزدا
    خداوند روشنای و پاکی و غلامان خداوند پلیدی اهریمن هستن ودر مکاتب مصری و جادوگری و پاگان و مکاتب محلی آمریکای ( سرخپوستان ) حتی ژاپنی و چینیان دیده میشوند .

    دمون ها مخالف و دشمن فرشتگان و عرش الهی هستن و در هر مکتب و دینی هم از آنها گزارشاتی متشابه در دست است . اگر دمونها هستن پس اربابانی هم در میانشان هستن که به آنها خدایان تاریک قلمرو تاریکی میگویند و اعتقاد بر این است که دمونها و اربابان تاریک در قلمروی مخالف با قلمرو نور و الهی فرشتگان ساکنند . که به آن قلمرو سایه ها هم اطلاق میگردد . و شایعه است که همیشه قلمرو فانی ما مکانی جهت مقابله این نیروها بوده . و ما نسل بشر در میان این کارزار گیر افتاده ایم که همیشه میخواهیم اعمالی خوب انجام دهیم ولی همیشه هم تمایلات تاریک در ما هست . البته میزان قدرتی که دمونها در میان قلمرو فانی دارند و باعث انحراف میشوند همیشه مورد بحث بوده .برخی از مکاتب میگویند انها تنها توانی وسوسه و تاثیر دارند در حالی که مکاتبی پافشاری میکنند هر کار بدی ناشی ار تسخیر روح ما توسط آنها است .

    برای احضار و بر انگیختن دمونها و شناخت بیشتر این موجودات کتبی تحت نام های دمونولوژی و دمونو گرافی هست البته از کتب قدیمی جادوی شیاطین هم میتوان در این باره بهرها جست که بیشتر این کتب و نوشته ها دارای طلسمات . مقابله و کنترل و البته تسخیر این موجودات است.

    دموانهای تابناک Bright Demons
    دمونها تابناک نامیست که در کل به دمونهای اطلاق میگردد که از قلمرو تاریک خود تمرد جسته و به کمک و مساعدت قلمرو روشنای روی آورده اند و تنها در کتبی بسیار نایاب روش احضار این موجودات اشاره شده . جادوگران و احضار گرانی هم بر این عقیده هستن که دمون تابناکی وجود ندارد واین قدرت کنترل احضار گر و جادوگر است که برای اهداف نیک از این دمونا استفاده میکنند . در کل جادوگران باید همیشه از بر انگیختن دمونها بر حذر باشند حتی اگر دمونی هم به ظاهر تابناک باشد نباید بر انگیخته شود احضار و کنترل دمون واقعا طاقت فرسا و فرسایشی و انرژی گیر است .

  4. 3 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13

    پيش فرض

    کَمَک
    از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد

    کَمَک یا کَمَک مُرغ، در اساطیر ایران و آئین زرتشت، نام پرندهای غول پیکر و جادو اهریمنی است، که موجب تاریک شدن و بی باران ماندن زمین و خشکسالی و تباهی و ویرانی در آن میشود. این پرندهٔ عظیم الجُثّه، بدن خویش را در برابر نور و در برابر بارانی که از آسمان میبارید قرار میداد تا باران بر پشت او بریزد و هرگز به زمین نرسد. این پرندهٔ شوم، سرانجام با رشادت گرشاسب و هفت شبانه روز تیر افکندن وی به سوی او، نابود میشود و بر زمین میافتد.
    داستان اسطورهٔ کَمَک، شباهتی عجیب با برخی افسانههای اساطیری چین باستان دارد و از جمله اسطورهٔ ده خورشید و نبرد یی، کماندار بزرگ آسمانی با نُه خورشید و نابودی این نُه تا به نفع بقای یک خورشید را در اسطورههای چینی یادآوری میکند. البته باید گفت که گرچه در برخی روایات کهن ایرانی و زرتشتی به اسطورهٔ کَمَک اشاره شدهاست، امّا در آثار دیگر زرتشتی و از جمله در بندهش فرنبغ دادگی، نشانی از این مرغ افسانهای (کَمَک) نیست و این عدهای را بر آن داشته که این روایت را شکل تحریف گونهای از روایات باستانی چین بدانند.
    شرح و معرفی:
    در کتاب فارسی صد در بندهش، و در روایت داراب هرمزدیار(۱/۶۴) دربارهٔ کَمَک چنین روایت شده که با زاده شدن او، زمین بی باران و بدون فروغ میماند و رودها میخشکند. بر مبنای این روایت، کَمَک مردم و حیوانات را میبلعد و همه جا ویرانی و تباهی پدید میآورد.
    ویرانی و تباهی پدیدآمده توسط کَمَک، تداوم دارد تا زمانی که سرانجام گرشاسب او را نابود میکند و آبادانی و فراوانی را به زمین باز میگرداند.

    در این روایت گرشاسب، خطاب به اورمزد میگوید:
    «ای دادار اورمزد! مرا بیامرز و روان من را در بهشت جایگاه بخش، که چون کَمَک مُرغ پدید آمد، پر بر سر همهٔ جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و هر باران که میبارید، بر پشت او میبارید و به دُم به دریا میریخت و نمیگذاشت قطرهای در جهان ببارد. بدینسان همهٔ جهان از قحط و نیاز تباه شد. [و چنان که] مُرغ گندم چیند، او(=کَمَک) [هر آنچه از نعمت و وفور در جهان بود]، میخورد و هیچکس تدبیر او، نتوانستی کردن.
    سرانجام، من (=گرشاسپ)، تیر و کمان برگرفتم و هفت شبان روز، چونان که باران بارد، تیر میانداختم و بر دو بال او میزدم، تا بال او سست شد و به زیر افتاد. [وی(=کَمَک)، در هنگام به زیر افتادن نیز]، بسیاری از مردمان را در زیر گرفت و هلاک کرد. من به گرز، منقار وی خُرد کردم، که اگر من آن نکردی، او عالم را خراب کردی و هیچکس بنماندی.

    و این زور و قوّت مرا، تو ای اورمزد دادار داده بودی، وگرنه مرا توانائی آن نبود.»
    ارتباط با اساطیر چین:
    آنچه که در روایات افسانهای و اساطیری ایران پیرامون کَمَک آمدهاست، شباهتی عجیب با برخی افسانههای موجود در مورد برخی اساطیر چین دارد و این میتواند نشانهای از پیوند میان اساطیر آسیایی و به طور کلی اساطیر شرقی باشد:
    در اساطیر چین، پس از فرمانروائی خاقان یائو و به هنگام انتقال فرمانروائی به خاقان شون، به ناگاه ده خورشید در آسمان پدیدار میشوند و زمین را از تَف ِخویش، به آتش میکشند، [طوریکه در آنجا نیز زمین بی باران میماند و سرچشمههای آبها میخشکند و خشکسالی بیداد میکند و....]، تا اینکه سرانجام، یی، کماندار بزرگ آسمان، نُه خورشید را با بارانی از تیرهای خود از آسمان به زیر میکشد و زمین را از قحطی و تباهی میرهاند. یعنی در آنجا یی کمانگیر، درست همان نقشی را ایفا میکند که در اینجا، گرشاسب در مواجهه با کَمَک مُرغ به انجام رسانیدهاست.
    جی کارنوی، اسطوره شناس معروف نیز، روایت کَمَک ِاسطورهای را، شکل تحریف شدهای از برخی داستانهای اساطیری چین همچون داستان طوفان بزرگ و اسطورهٔ ده خورشید و نبرد یی کماندار آسمان با نُه خورشید جادویی میداند.
    منبع:
    * جان.راسل.هینیلز. شناخت اساطیر ایران. ترجمهٔ باجلان فرّخی. چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۸۵، ISBN 964-331-264-X. ‏
    * آنتونی کریستی. اساطیر چین. ترجمهٔ باجلان فرخی. چاپ اول، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۳، ISBN.

  6. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •