تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 11 اولاول 123456789 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 110

نام تاپيک: شهریار

  1. #41
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    زمستان پوستین افزود برتن کدخدایان را*** و لیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را


    ره ماتمسرای ما ندانم از که می پرسد*** زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را


    بدوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید*** که لـــرزاند تن عریــان بی برگ و نوایان را


    بکاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد*** و لیکن خانه برســرکوفتن داند گــدایـان را


    طبیب بی مـــــروت کی به بالین فقیــر آید*** که کس دربند درمــان نیست دردبی دوایان را


    بتلخی جان سپردن درصفای اشک خود بهتر*** که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را


    بهرکس مشکلی بردیم وازکس مشکلی نگشود*** کجـا بستند یارب دست آن مشکل گشــایان را


    نقاب آشــــنا بستند کـــــز بیگانگان رستیم*** چو بـازی ختم شد بیــگانه دیدیم آشــنا یان را


    به هرفرمان آتش عالمی درخاک وخون غلطید*** خـــدا ویـــران گــذارد کاخ این فرمانــــروایان را


    بکام محتـــکر روزی مـــــــردم دیدم و گفتم ***که روزی سفره خواهـد شد شکم این اژدهـایان را


    به عزت چون نبخشیدی بذلت می ستانندت ***چرا عاقـــل نیندیشد هــم از آغـــاز پایــــان را


    حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس ***که می گیرند در شهــــر و دیـار مــا گدایان را

  2. #42
    داره خودمونی میشه SeaN | PauL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    پست ها
    162

    پيش فرض راز موفقيت شهريار شعرفارسي

    راز موفقيت شهريار شعرفارسي
    به مناسبت روز شعر و ادب فارسي





    اگر اين قول درست بوده باشد كه در سال 1308 ش مجموعه اي از اشعار شهريار به وسيله كتابخانه خيام چاپ شده است مي توان گفت شهريار، شاعر 8 دهه شعر معاصر ايران بوده است، چرا كه شهريار قريب يك دهه قبل از چاپ اولين مجموعه اش شعر مي گفت. سخن مشهور آن است كه شهريار حتي در كودكي شاعر بود و گفته اند برخي شاعران از همان طفوليت، شاعر به دنيا مي آيند. نكته ديگر اين كه شاعر تبريزي با لهجه آذري يك شاعر دوران ساز و جريان ساز بوده است.


    زندگي اين شاعر فراز و نشيب هايي دارد كه او را به تاريخ معاصر كشورمان در صدر مشروطيت متصل مي گرداند. شهريار شاعري بود تحصيلكرده كه پس از پايان تحصيلات در مدرسه دارالفنون در رشته پزشكي پذيرفته شد و به مدرسه عالي طب رفت تا پزشك شود، اما يك سال پيش از دريافت درجه دكتري در رشته پزشكي به سبب عشق نافرجامي دست از ادامه تحصيل كشيد و به خراسان رفت و طبيب دل خويش شد. وي پس از سال ها اقامت در خراسان به تهران بازگشت و ميل شديد بازگشت به كودكي و هواي زادگاه (در سال 1332 ش) سرانجام او را به تبريز بازگرداند و تا آخر عمر در انزواي دل خويش، زندگي را به پايان رساند؛ اما شعرش در صفحه روزگار ماند و نام و يادش همانند روح زلال و نابش جاودانه شد. سالمرگ او را در تقويم تاريخ روزگارمان به سال 1367 ش نوشته اند و اين واقعه را در 27 شهريور همان سال به عنوان روز بزرگداشت شهريار ثبت كردند و از آن پس، روز 27 شهريور هر سال روز شعر و ادب ناميده شد.

    با ورود به هزاره دوم شعر فارسي در اين عصر و اين دهه، شهريار، شاعري هزار و صدساله شده است. حال بايد پرسيد راز ماندگاري شهريار در شعر هزار و صدساله معاصر چه بوده است؟ در مورد پرسش اخير، راه خطا نپيموده ايم اگر تاريخ و انتخاب مردم را ملاك گزينش درست تلقي كنيم.
    شعر فارسي سرگذشتي پايان ناپذير دارد، چرا كه شعر به گفته اغلب اهل فن از جمله ارسطو، كانت و خواجه نصيرالدين طوسي، فرزند خيال است. علاوه بر اين، اغلب فلاسفه و حكماي قديم و جديد در پديد آمدن شعر توسط قوه خيال اتفاق نظر دارند. گذشته از اين، بيشتر شاعران كه پديد آورندگان شعر به شمار مي روند، خود نيز به نيروي سحرانگيز خيال در تولد يافتن شعر، وقوف كامل دارند. مي توان گفت كلمات، مصالح و ابزار شعر هستند كه بر زبان مي نشينند، ولي اگر شاعران، هنر به كارگيري زبان را ندانند، نمي توانند شعري دلنشين و موثر خلق كنند، بنابراين شعر گفتن، هنري زباني است كه در اصل به خيال متصل است. با اين همه به گفته متفكران، شعر بايد پشتوانه فرهنگي و علمي داشته باشد. شاعران نيز نبايد از بيان حقايق و دردهاي مردم و جامعه بشري غفلت بورزند. بايد به هوش بود كه شعر به شعار يا بيانيه تبديل نشود؛ چرا كه در اين صورت شعر از تعريف جامع و مانع خود دور خواهد افتاد. شاعران بايد فرزندان زمان و دوره خود باشند و مسائل و مصايب روزگار خود را در اشعار خود منعكس كنند. اگر شاعري از اوضاع روز و وضع زمانه خود دور بماند، شعرهايش محبوبيت و مقبوليت عام نخواهد يافت. با بيان اين تمهيدات به سراغ شاعري مي رويم كه شعرهايش در زمان خود و در روزگار ما مقبول خاص و عام بوده است. اين شاعر، شهريار نام گرفته و سرگذشت شعر او سرگذشت احوال مردم روزگار ماست.

    شهريار كه بود و كه شد؟
    سيدمحمدحسين بهجت تبريزي در سال 1285 شمسي از يك خانواده اصيل در خشكناب تبريز به دنيا آمد. دوران كودكي اش همزمان با اوج انقلاب مشروطه در تبريز بود. شهريار، دوران كودكي و نوجواني اش را در روستاهاي قيش قورشان و شنگول آباد خشكناب گذراند و در همان جاها به مكتبخانه رفت و تحصيلات ابتدايي خود را با قرائت قرآن، نصاب الصبيان، گلستان سعدي و غزليات حافظ آغاز كرد و تا پايان عمرخويش، دامن قرآن و حديث و توسل به اهل بيت عصمت و طهارت را رها نكرد. او از همان كودكي و نوجواني هرچه سرود، تجربه هاي خودش بود. نكته قابل ذكر در زندگي شهريار اين بود كه زندگي اش با عشق مجازي آغاز شده و با عشق حقيقي پايان جاودانه يافت. اين نكته مي تواند درس زندگي براي شاعران امروز باشد كه در پيچ و خم عشق هاي مجازي و زودگذر در نمانند. نكته ديگر اعتقادهاي شهريار است. شهريار ارادتي خالص به پيامبر عظيم الشان اسلام و امامان طاهرين شيعه داشت و اين نكته برآمده از ايمان قلبي او بود كه با اعتقاداتش گره خورده بود. ديگر اين كه شهريار از مسائل روز و احوال مردم زمان خود غافل نبود و از دل و زبان آنان سخن مي گفت تا جايي كه در دهه اول عصر انقلاب اسلامي به امام راحل(ره) و انقلابيون و دفاع مقدس و مدافعان راستين انقلاب از دل و جان عشق مي ورزيد.

    شهريار، علاوه بر تسلط كامل بر زبان و ادب فارسي به زبان مادري (يعني به زبان آذربايجاني) شعرهايي سروده است كه در ادبيات معاصر نظير ندارد. در اين خصوص بايد به منظومه حيدربابا اشاره كرد، داوري درباره اين منظومه به عهده كساني است كه هم اهل زبان آذربايجاني هستند و هم دستي در ادبيات فارسي و شعر و شاعري دارند. با اين همه، حتي كساني كه زبان آذري نمي دانند و تنها اهل شعر و ادب هستند نيز مي توانند با حس وخيال شاعرانه به ساحت رمانتيك منظومه حيدربابا و فضاي شاعرانه شعر راه پيدا كنند. به راستي كه عالم شعر، عالمي ديگر است. خاصه آنجا كه شهريار، با قلم جادويي و با خيال دامنه دار شاعرانه، به توصيف طبيعت پرداخته و زندگي ساده انساني را در نهايت لطف و ايجاز شاعرانه، همانند يك نقاش چيره دست با قلمي طبيعي به تصوير كشيده است.

    شهريار، فرزند زمان
    شهريار، فرزند زمان خود بود و هيچ مخالفتي با نوآوري نداشت. تعبير شهريار از شعر، از زبان خودش بيانگر مدعاي ماست. شهريار خود گفته است: «مايه شعر، ارتعاش لطيفي است كه بي اراده روي اعصاب انسان نقش مي بندد و دستگاه عصبي شاعر آن را از طبيعت تحويل مي گيرد و مي پرورد و پس از آن به صورت شعر، به ديگران تحويل مي دهد... وزن و موزيك شعر و توافق حروف در شعر، به جاي لباس انسان است و شعر در صورت معمول در اين لباس به رسميت شناخته شده است... قافيه مثل قاب عكس است كه شعر را با آن مي بنديم... و شكل يا فرم شعر با آن تعيين مي شود. همان طور كه با تغيير فرم لباس، ماهيت انسان عوض نمي شود، ماهيت شعر نيز با تغيير شكل و تغيير فرم عوض نخواهد شد. شعر، هدفي را دنبال مي كند كه براي شاعر در حكم ايده آل است... علوم بديعي، براي ميزان شعر و شناختن شعر پديد آمده اند، نه براي شعرسازي. علم بديع خود ساخته شعر است، نه شعر، ساخته علم بديع... و شاعر بايد بداند سخن منظوم اگر به تكلف و به تصنع يا بر پايه دستور ساخته شود، سخني ساختگي است و شعر نيست.»با توجه به گفته هاي خود شهريار، وزن و قافيه و علم بديع و دستور زبان و بخشنامه و بيانيه و مجوزهاي آنچناني، شرط اصلي و لازمه شعر گفتن نيست كه اگر چنين باشد بيشتر مردم ايران داراي طبعي موزون هستند، ولي به اكثر آنان شاعر گفته نمي شود؛ بنابراين شعر واقعي و شعر اصيل، به شعري گفته مي شود كه داراي فرم و ساختمان باشد. يعني تمامي اجزاي شعر بايد در حد كمال باشد. اگر از افراط و تفريط در نظريه پردازي هاي دهه هاي اخير بگذريم، درخواهيم يافت كه شاعران بزرگ هيچگاه با نوآوري در فرم و محتوا مخالف نبوده اند بلكه آن را نوعي نياز زمانه به شمار آورده اند. شهريار شعر ايران نيز با اين نياز زمانه موافق و سازگار بوده است، اگرچه خود به علت عشق ذاتي در مكتب شعر سنتي دود چراغ خورده، ولي از سبك و سياق شعر نو در زمان خود بهره برده و خود نيز گام هايي مثبت در آن زمينه برداشته است كه از آن ميان مي توان به منظومه بلند آزاد «نقاش عزيز» و «پيام اينشتين» و «اي واي مادرم» اشاره كرد.

    جايگاه شهريار در غزل كلاسيك
    كيست كه بتواند جايگاه شهريار را در سرودن غزل هاي اصيل فارسي با طبعي دلنشين و زبان و بياني اصيل و طبيعي انكار كند؟ و درست تر آن است كه در مقام غزلسرايي، شهريار را در ميان غزلسرايان معاصر بي رقيب بدانيم، زيرا چند نفري بيش نيستند كه شعر ليريك يا شعر عاشقانه ايراني را همانند شهريار، لطيف و بي مانند سروده اند. بنابراين مقايسه شهريار با ديگر شاعران سنت گرا جفايي عظيم در حق اوست. به طور خلاصه، شهريار شاعري است كه سخت شيفته حافظ و سبك والاي عراقي است و اين شيفتگي، او را از ادامه مسير طبيعي شعر نو باز نداشته است و ديگر آن كه شهريار شاعري اصيل و ذاتي است كه تجربه هاي شاعرانه دارد و با شهودات شخصي خود شعر گفته است. اندام غزل هاي او پوشيده از بار عاطفي شديد و احساسات و هيجانات عالي شاعرانه است. شهريار، شاعري دل زنده و حساس است و همين نكته جذابيت خاصي به شعرهايش بخشيده اند. زبان شهريار، زباني نرم و دلنشين است و اين خصيصه باعث شده غزل هايش همچون صداي جويبار، آرام و غنابخش باشد و بر روح و روان آدمي تاثير بگذارد. در مجموع مي توان نتيجه گرفت كه شهريار در غزل هايش به اوج هنري نزديك شده و لحظه هاي زندگي خود را در كمال هنري خويش به ثبت رسانيده است.

    زبان شهريار، زباني نرم و دلنشين است و باعث شده غزل هايش همچون صداي جويبار، آرام و غنابخش باشد و بر روح و روان آدمي تاثير بگذارداين كه گفته اند غزل فارسي خاصه غزل هاي سعدي و شاگردان مكتبش غزلي ليريك (عاشقانه) است، البته سخن درستي است، اما بايد افزود عشق در غزل منحصر به معشوق زميني نمي شود و اگر نيك بنگريم در غزل هاي فخرالدين ابراهيم عراقي، مولانا جلال الدين بلخي، حافظ شيرازي و ابوالمعالي بيدل دهلوي و شاگردان مكتب عرفان اسلامي، عناصر عشق، محدود به معشوق زميني نيست. اين نوع غزل، خوانندگان و مخاطبان غزل فارسي را غالبا با نوعي معني پوشيده و پنهان (رمزي و اصطلاحي) مواجه مي سازد.

    اين كه شهريار با استفاده از زبان غزل به درجه اشتهار رسيده است شايد با در نظر گرفتن لطايف عرفاني و ظرايف عاشقانه بوده است؛ چراكه زبان فارسي، ظرفيت والايي در پذيرش عشق و عرفان توامان دارد. نظر به تبيين زبان رمزي غزل فارسي تنها به توصيف معشوق جسماني نپرداخته، بلكه به نوعي تاويل به متن، مفهومي وراي آنچه ظاهري است، دارد. مرتجعان ادبي و شاعران وابسته به انجمن هاي ادبي بدانند كه شهريار در ميان شاعران غزل پرداز سنتي از جايگاه والايي برخوردار بوده كه به جريان نوگرايي در غزل معاصر مي انجامد. پربيراهه نرفته ايم اگر سايه و حسين منزوي را در شمار ادامه دهندگان جريان سالم غزل نو با حال و هواي سنتي قلمداد كنيم صرف نظر از تعاملي كه غزل پردازان معاصر با جريان سنت در شعر معاصر دارند، ارزش هنري شعرشان را بايد پاس داشت و همه آنها را با يك چوب نراند! جنبه هاي هنري غزل هاي شهريار در جنب ديوانش كه نه بلكه در متن ديوانش، خواننده جدي غزل را بر آن مي دارد تا ضمن لذت بردن از غزل هايش به جنبه هاي هنري آن (اعم از لحن و زبان، موسيقي دروني و بيروني، بار عاطفي تركيبات، تصويرهاي سالم نه تصويرهاي واهي، پشتوانه مردمي، پشتوانه ديني و فرهنگي، احساسات رقيق و لطيف و انديشه توام با شفقت و رافت و نيز تجربه هاي شخصي و شهودهاي عرفاني) توجه كند. اگر تنها به فهرستي از مطلع 8 غزل از ديوان شهريار توجه كنيم، درخواهيم يافت تمام 500 و اندي غزل هاي ديوان شهريار از جنس همين 8 غزل است:

    1 - علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را/ كه به ماسوا فكندي همه سايه هما را

    2 - آمدي جانم به قربانت ولي حالاچرا/ بي وفا حالاكه من افتاده ام از پا چرا

    3 - امشب اي ماه به درد دل من تسكيني/ آخر اي ماه تو همدرد من مسكيني

    4 - از زندگاني ام گله دارد جواني ام/ شرمنده جواني از اين زندگاني ام

    5 - در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم/ عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم

    6 با رنگ و بويت اي گل! گل رنگ و بو ندارد/ با لعلت آب حيران آبي به جو ندارد

    7 - نه وصلت ديده بودم كاشكي اي گل نه هجرانت/ كه جانم در جواني سوخت اي جانم به قربانت

    8 - جواني شمع ره كردم كه جويم زندگاني را/ نجستم زندگاني را و گم كردم جواني را

    در پايان بايد گفت شهريار شاعري صاحب سبك بود و از كسي تقليد نمي كرد. طيف مخاطبان شهريار در ميان شاعران معاصر از ضريب بالايي برخوردارند. به طور قطع و يقين مي توان گفت شهريار، بيشترين مخاطبان را در شعر معاصر داراست. سخن آخر اين كه شهريار به مدت 82 سال زندگي كرد و در تمام اين مدت ذات شاعرانه او با او همراه بود. وي لحظه اي از سرودن غافل نبود. از كودكي تا دم مرگ به معشوق دروني خويش (يعني شعر) عشق مي ورزيد. 8 دهه تمام شاعري كرد و سرانجام در بيست و هفتم شهريور 1367 شمسي مرغ جانش به عالم اصلي پر كشيد. 2 روز بعد جسم بي جانش را به تبريز منتقل كردند و در مقبره الشعراي تبريز به خاك سپردند.

  3. این کاربر از SeaN | PauL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #43
    داره خودمونی میشه SeaN | PauL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    پست ها
    162

    پيش فرض علي، آينه اي خدا نما



    علي، آينه اي خدا نما
    خوانشي بر مطلع غزل معروف استاد شهريار

    نويسنده: سينا علي محمدي

    امروز روز شعر و ادب فارسي و بزرگداشت استاد محمدحسين شهريار است، شاعري كه اغراق نيست اگر بگوييم عمده شهره شدنش را وامدار شعر معروف «هماي رحمت» است و چه مناسبت زيبايي است كه امسال سالروز بزرگداشت او با ماه مبارك رمضان و شهادت مولاعلي(ع) تقريبا تقارن پيدا كرده است.


    اين مناسبت باعث شد تا نگاه و خوانشي كوتاه به مطلع همين غزل معروف داشته باشيم، مطلعي كه مي توان در ارتباط با آن ساعت ها نوشت و سخن گفت:

    علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

    كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را

    دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

    به علي شناختم من به خدا قسم خدا را

    در برخورد نخست با اين دو بيت بايد به وزني كه شهريار براي آن برگزيد، اشاره كرد:

    فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن

    اين همان وزني است كه شهريار برمي گزيند براي روايت ارادت خود به مولاعلي(ع) وزني دوري، مرسوم و متعارف كه بر دو پايه هم استوار است:

    1 علي اي هماي رحمت

    2 تو چه آيتي خدا را.

    اين وزن جداي از داشتن اختيارات خوب براي شاعر وزني طرب انگيز است، وزني كه نه خيلي حماسي است و نه صرفا عاشقانه كه شهريار در همين مطلع و در ادامه خيلي ماهرانه از ظرفيت هاي آن بهره مي گيرد و شايد بتوان گفت در برخورد با اين وزن حتي از سعدي بزرگ نيز موفق تر نشان مي دهد، چراكه سعدي در آن شعر معروفش مي فرمايد:


    سرآن ندارد امشب كه برآيد آفتابي

    چه خيال ها گذر كرد و گذر نكرد خوابي


    اين بيت هم دقيقا در همين وزن فعلات فاعلاتن سروده شده است، اما به دليل استفاده و تكرار هجاهاي زير (كسره اي) آن روح طرب انگيز و كوبنده از غزل گرفته شده است؛ اما شهريار در همين وزن و بويژه به علت به كارگيري مصوت هاي بلند (خاصه الف) توانسته جداي از ساختن فضايي به نسبت حماسي كه در راستاي اقتدار و بلندي نام علي(ع) است، در عين حال موسيقي جذابي را هم در شعر ايجاد كند تا مخاطب آن را تا انتها به حالت دوري و ضربي بخواند و حتي بتواند آن را در خلوت نيز زمزمه كند.

    اما برويم سراغ محتوا و تركيب سازي ها و اشارات كه شعر با يك تشبيه آغاز مي شود. تشبيه مولاعلي به هماي رحمت. شايد بتوان گفت يكي از بهترين كلماتي كه شهريار مي توانست در ميان بي شمار واژگان فارسي انتخاب كند همين هما بود و اين شايد پاسخي باشد به برخي كه بيت نخست اين غزل را بنا به بعضي روايات متعلق به شخص ديگري مي دانند كه در آن به جاي هماي از سحاب استفاده كرده بود. خلاقيت شهريار درست در همين هما خودش را نمايان مي كند. در ادبيات فارسي هما را مظهر فرّ و شكوه مي دانند و آن را دقيقا مايه رحمت و فال نيك پنداشته اند. مثلافردوسي مي گويد:


    تو فرّ همايي و زيباي گاه

    تو تاج كياني و پشت سپاه


    يا فرخي مي گويد:

    نيكوتر از بهاري، زيباتر از نگاري

    چابك تر از تذروي فرخ تر از همايي


    اما درباره صفت رحمت و نسبت آن با علي(ع) بايد گفت مولااميرالمومنين جانشين پيامبر و رسول خداست، رسولي كه رحمت للعالمين است، همان طور كه خداوند در سوره انبياء مي فرمايد: و ما ارسلناك الارحمه للعالمين.

    مگر مي شود كسي مانند علي(ع) كه نزديك ترين يار و ياور پيامبر اسلام بوده و نخستين مردي كه به او و خدايش ايمان آورده از رحمت الهي بي بهره باشد يا مصراع دوم كه به طور كامل اشاره به ليله المبيت و شب تاريخي و بزرگ دارد كه علي حتي همه هستي و جان خودش را در راه پيامبر اسلام به خطر مي اندازد.

    اما پيش از آن كه به بيت دوم بپردازيم بايد بگوييم انبياء و معصومين به عنوان انسان كامل مظهر اسماء و صفات الهي هستند و يكي از اوصاف خداوندي همان طور كه در قرآن و بويژه سوره الحشر آمده «مومن» است: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا اِلَهَ اِلَّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلَامُ المُومِنُ المُهَيمِنُ العَزِيزُ الجَبَّارُ المُتَكَبِّرُ سُبحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشرِكُونَ» و علي نيز نخستين مرد مومن در اسلام است مومن و انسان كاملي كه مي تواند آينه اي خدانما باشد همان طور كه حضرت اباعبدالله مي فرمايد:

    المومن مرات المومن. در واقع مومن، هم مومن به خدا است و هم يكي از صفات و اسماء الهي.

    حال با اين پيش ذهنيت برويم به سراغ شعر شهريار:

    دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

    به علي شناختم من به خدا قسم خدا را

    اين گونه است كه مي توان علي را همچون آينه اي شفاف و نوراني در نظر گرفت و از اين آينه براي رسيدن به شناخت حضرت باريتعالي بهره گرفت.


  5. این کاربر از SeaN | PauL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #44
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض .::شهــــــریــــــــار::.

    شهریار


    شهریار به‌سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادری‌اش -قیش‌قورشاق- و روستای پدری‌اش -خشگناب- در بخش تیکمه‌داش شهرستان بستان‌آباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد.

    حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

    در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

    شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن -از جمله روح‌الله خمینی، سید علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود که این اشعار پس از مرگ وی انتشار یافتند. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.

    شهریار و عشق به ایران


    شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:
    تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
    پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان
    اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
    ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
    گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی
    صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
    ( دیوان ـ ج ۱ ـ ص ۳۵۲)

    شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:


    این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است

    گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان
    شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند
    باد خاک پاک ایران جوان مهدامان
    (دیوان ـ ج ۱ـ ص ۳۶۵)


    شهریار شعرهایی در غالب قصیده و نو نیز دارد ولی شهرت او بیشتر بخاطر غزل های اوست !



    منبع : ویکی پدیا



    شعر های استاد در پست های بعدی !

  7. 11 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #45
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    زندگانی

    زندگانیم و زمین زندان ماست.......................... زندگانی درد بی درمان ماست
    راندگانیم از بهشت جاودان ......................... وین زمین زندان جاویدان ماست
    گندم آدم چه با ما کرده است........................ که آسیای چرخ سرگردان ماست
    جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر....................... باز لفظ زندگان عنوان ماست
    جمع آب و آتشیم و خاک و باد ........................ این بنای خانه ی ویران ماست
    نور را مانی ، که اندر لانه ها..................... روز باران هر نمی طوفان ماست
    احتیاج این کاسه دریوزگی .............................. کوزه آب و تغار و نان ماست
    آبروی مابه صددر ریخته است........................... لقمه نانی که در انبان ماست
    جز به اشک توبه نتوان پاک کرد....................... لکه ننگی که بر دامان ماست
    میزبان را نیز با خود می برد .................... مهلت عمری که خود مهمان ماست
    خضر راه خویشتن باش ای رفیق .............. چشم گریان چشم این حیوان ماست

    فایل صوتی
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    Last edited by M O B I N; 14-06-2012 at 14:10.

  9. 8 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #46
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    عذر میخواهم پری




    عذر میخواهم پری
    عذر میخواهم پری…

    من نمیگنجم در آن چشمان تنگ
    با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند.
    توی جنگلها نمیآیم فرود
    شاخه زلفی گو مباش
    آب دریا ها کفاف تشنه ی این درد نیست
    بره هایت میدوند
    سوی باریکه عزیزم راه خود گیر و برو
    یک شب مهتابی از این تنگنا بر فراز کوهها پر میزنم
    میگذارم میروم
    ناله ی خود میبرممیگذارم میروم
    ناله ی خود میبرم
    دردسر کم میکنم.

    چشم های خیره میپاید مرا
    غرش تمساح میآید به گوش
    کبر فرعونی و سحر سامریست
    دست موسی و محمد با من است.

    میروی وعده ی آنجا که با هم روز وشب را آشتیست
    صبح چندان دور نیست.

    فایل صوتی :

    http://www.muziboo.com/stroller/music/ozr-mikhaham-pari/

  11. 8 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #47
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    امشب ای ماه به درد دل من تسکینی


    آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی


    کاهش جان تو من دارم و من می دانم


    که تو از دوری خورشید چها می بینی


    تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من


    سر راحت ننهادی به سر بالینی


    هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک


    تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی


    همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند


    امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی


    من مگر طالع خود در تو توانم دیدن


    که توام آینه بخت غبار آگینی


    باغبان خار ندامت به جگر می شکند


    برو ای گل که سزاوار همان گلچینی


    نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید


    که کند شکوه ز هجران لب شیرینی


    تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان


    گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی


    کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد


    ای پرستو که پیام آور فروردینی


    شهریارا گر آئین محبت باشد


    جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی






  13. 7 کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #48
    پروفشنال معرق's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    عربان
    پست ها
    568

    پيش فرض


    نیما غم دل گو که غریبـــــــانه بگرییم ----- سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
    من از دل این غار و تو از قله ی آن قاف ----- از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم

    دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن ---- چشمی به کف آریم و به این خانه بگرییم
    آخر نه چراغیــــــــم که خندیم به ایوان ---- شمعیـــم که در گوشه ی کاشانه بگرییم

    من نیز چو تو شاعر افســـــــانه ی خویشم ----- باز آ به هم ای شاعـــــر افسانه بگرییم
    از جوش و خروش خم و خمخانه خبر نیست ----- با جوش و خروش خم و خمخانه بگرییم

    با وحشت دیوانه بخـــندیم و نهانی------------ در فاجعه ی حکمت فرزانه بگرییم
    با چشم صدف خیز که بر گردن ایام ------------خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم

    بلبل که نبودیم بخوانیـــم به گلزار----------جغدی شده شبگیر به ویرانه بگرییم
    پروانه نبودیم در این مشعله ، آری----------شمعـی شده در ماتم پروانه بگرییم

    بیگانه کند در غم ما خنده ، ولی ما ----- با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم
    بگذار به هذیان تو طفلانه بگرییــــم ----- ما هم به تب طفل طبیبــــانه بگرییم

  15. 3 کاربر از معرق بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #49
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض

    مه من هنوز عشقت دل من فگار دارد
    تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
    نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها
    که وصال هم بلای شب انتظار دارد
    تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
    که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
    نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ارمن
    که کمند زلف شیرین هوس شكاردارد
    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
    که هنوز وصله ي دل دوسه بخیه کار دارد
    دل چون شکسته سازم ز گذشته هاي شيرين
    چه ترانه هايه محزون كه به يادگاردارد
    غم روزگار گو رو، پی کار خود که ما را
    غم یار بیخیال غم روزگار دارد
    گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
    چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد
    دل چون تنور خواهد سخنان پخته گفتن
    نه همه تنور سوز دل شهریار دارد


  17. 4 کاربر از rahgozare tanha بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #50
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
    بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
    شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

    شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد
    به چشم خود گذر عمر خویش می بینم

    نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد
    به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه

    که ابر از جلو آفتاب می گذرد
    خراب گردش آن چشم جاودان مستم

    که دور جام جهان خراب می گذرد
    به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی

    که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
    به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما

    چو گندمی است که از آسیاب می گذرد
    کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست

    که روزگار چو تیر شهاب می گذرد

  19. این کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •