تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 11 اولاول 12345678 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 110

نام تاپيک: شهریار

  1. #31
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    دختر استاد شهریار از پدرش می گوید

    مریم بهجت‌ تبریزی، فرزند استاد شهریار در واكنش به سریال «شهریار» گفت: اعلام می‌كنم كه آنچه به عنوان سریال شهریار از شبكه دو پخش شده، ارتباطی با زندگی شاعر بلند‌آوازه ایرانی، شهریار نداشته است.

    به گزارش فارس، فرزند استاد شهریار در واكنش به سریال «شهریار»، ساخته كمال تبریزی، گفت: سریالی كه با نام «شهریار» از شبكه دوم سیما در حال پخش است، متاسفانه دارای صحنه‌ها و سكانس‌هایی غیرواقعی و توهین آمیز به شخصیت استاد شهریار بوده كه نه تنها با واقعیت‌های حیات آن بزرگوار همخوانی نداشته و ندارد، بلكه با تحریف و تغییراتی همراه بوده است كه نهایتا به مسخ شخصیت حقیقی و اجتماعی و ادبی پدرم -كه محبوب‌ترین شاعر ایران در قرن حاضر است- منجر می‌شود.

    وی ادامه داد: متاسفانه با تماشای اهانت‌های ناروا به مادرم و تصویری مبهم از یك معلم فرهنگی شریف، متوجه شدم كه سریال شهریار بدون كمترین تحقیق و پژوهش سرهم‌بندی و نگارش شده است.

    فرزند محمدحسین بهجت‌تبریزی با اشاره به ذكر نام خانواده شهریار در تیتراژ این سریال به فارس گفت: می‌خواهم بگویم شما كه خانواده شهریار را در جریان این سریال نگذاشتید و اطلاعات مستندی هم از آنها نگرفته‌اید، چگونه در تیتراژ انتهای سریال از آنها تشكر می‌كنید؟! وقتی این مطلب را بیننده سریال می‌بیند، فكر می‌كند كه حتما خانواده شهریار نیز با این سریال همكاری داشته‌ است.

    وی افزود: اگر من را از این جریان مطلع می‌كردند، ابتدا درخواست می‌كردم كه فیلمنامه را بخوانم.


    بهجت تبریزی همچنین گفت: برطبق قانون حمایت از مؤلفان و منصفان، این سریال بدون مجوز پخش شده است؛ در حالی كه به موجب این قانون تا 30 سال تمام حقوق مادی و معنوی به ورثه تعلق می‌گیرد و برای هر گونه استفاده‌ای باید از وراث اجازه گرفته شود ولی سازندگان این سریال از ما هیچ‌گونه اجازه‌ای نگرفتند.

    وی ادامه داد: داستان، بیوگرافی و شخصیتی كه از پدر من در این سریال نمایش داده می‌شود به طور كلی متفاوت از واقعیت است و كسی كه این فیلم را ساخته كوچك‌ترین شناختی از شخصیت ادبی، مذهبی، دینی و عرفانی پدرم نداشته است.

    بهجت تبریزی با اشاره به برخی شخصیت‌های این سریال به فارس گفت: حتی شخصیت‌هایی در این سریال وجود دارد مثل ابراهیم ادیب یا گلرخ كه اصلا وجود خارجی نداشته‌اند. كلا داستانی كه در مورد جوانی، بعد از ازدواج و میانسالی‌ پدرم نشان می‌دهند، مورد دخل و تصرف واقع شده است.

    وی افزود: اولا به لحاظ زمانی، تاریخ‌ها را رعایت نكرده‌اند و همه ساختگی بودند. به جرات می‌گویم 80 تا 90 درصد این پروژه ساختگی است و هیچ‌كدام از اینها اتفاق نیفتاده است.
    دختر استاد شهریار تصریح كرد: قسمت اخیر سریال «شهریار» كاملا ساختگی بود چرا كه مادر من اصلا در بیمارستان فوت نكرده‌اند و اصلا مریض نبوده‌اند بلكه ایشان سكته مغزی كردند و از دنیا رفتند.

    وی در ادامه با انتقاد از نمایش چهره‌ای غیر واقعی از مادرش در این سریال افزود: مادرم، فردی باسواد بوده كه در سریال بی‌سواد معرفی می‌شود. ایشان نوه عمه پدرم و خویشاوند نزدیك مادرم بود ولی در این سریال، یك فرد بیگانه معرفی می‌شود كه پدرم را به طور اتفاقی در بانك می‌بیند.

    بهجت‌تبریزی گفت: مادر من عاشق شعرهای پدرم بود چون بیست و چند سال از پدرم كوچكتر بود و به خاطر انگیزه ادبی‌اش با پدرم ازدواج كرد.

    وی در ادامه گفت: همانطور كه اشاره كردم برخلاف آنچه سریال نشان می‌دهد مادر من اصلا مریض نبودند. یك روز كه ما را برای مدرسه آماده می‌كردند، سكته مغزی كردند و دار فانی را وداع گفتند. ایشان اصلا بیمارستان نرفتند كه پدرم از ایشان پرستاری كند.

    وی ادامه داد: برخلاف آنچه در «شهریار» دیدیم، این واقعیت ندارد كه مادرم، پدرم را «محمد جان» صدا می‌كرده بلكه همه او را با نام شهریار صدا می‌زدند و مادرم نیز به نام آقا شهریار صدایش می‌‌كرد.

    «بهجت تبریزی» با بیان این نكته كه شهریار در 40 سال آخر زندگی‌اش خانه‌نشین بوده، افزود: پدر من، 40 سال آخر زندگی‌اش را از خانه بیرون نرفت. خودش یك شعری را دارد كه وصف احوال این چهل سال است:

    از من چه طالعی است كه با این شتاب عمر
    بازم بپرود لب بام آفتاب عمر
    من روی چرخ و پره هنوز و به پیچ و تاب
    جایی كه آب ریخته از آسیاب عمر
    سائیده رشته‌ای است كه تابیده به گلو
    من تاب می‌خورم به نخی از طناب عمر
    چل سال آزگار به زندان روزگار حبس ابد
    چگونه نهی در حساب عمر

    وی افزود: در آن مدت اگر كسی به ملاقات استاد شهریار می‌آمد، بعضی وقت‌ها می‌پذیرفت و بعضی مواقع به دلیل كثرت جمعیت و این‌كه حال عمومی خوبی نداشت، نمی‌توانست كسی را به حضور بپذیرد.

    فرزند شهریار تصریح كرد: در كل سریال «شهریار» بر مبنای واقعیت نیست و نه تنها همخوانی با زندگی‌ پدرم ندارد، بلكه نوعی اهانت نسبت به ایشان، مادرم و خانواد‌ه‌ ما است.

    بهجت تبریزی گفت: این سریال بدون كوچكترین تحقیق و پژوهش سرهم‌بندی و نگارش شده است‌، لذا به عنوان یك رسالت تاریخی، نه به عنوان وارث پدرم كه جای خود دارد، بلكه به عنوان یك واصل با استادی كه سال‌ها با او زندگی گذرانده‌ام، اعلام می‌كنم كه آنچه به عنوان سریال شهریار از شبكه دو پخش شده، ارتباطی با زندگی شاعر بلند‌آوازه ایرانی، شهریار نداشته است.

    وی افزود: به جرات می‌توانم بگویم حتی یك مطلب مهم كه در مورد پدرم باید منعكس شود، در این سریال دیده نمی‌شود و اكثریت مطالب مهم زندگی پدرم مثل شبی كه از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید و مهمترین شب زندگی او محسوب می‌شود، در این فیلم آنچنان كه باید به مردم نشان داده نشده است.

    فرزند شهربار خاطرنشان كرد: پدرم وقتی از تبریز به تهران آمدند، 14 ـ 13 ساله بودند و در سنین پایین به دارالفنون به مدت 7 سال درس طب خواندند، ایشان بین 20 تا 30 سال به عشق حقیقی رسیدند و متحول شدند، اتفاقی كه برای كمتر كسی می‌افتد ولی در سریال «تبریزی» به هیچ یك از این مسائل پرداخته نشده است.

    وی در انتها گفت: پدرم فردی بسیار متدین و مذهبی بودند ولی این مسئله نشان داده نشده است. ایشان حافظ قرآن بودند و آنقدر قرآن خوانده بودند كه زبان عربی را از این طریق یاد گرفتند

  2. #32
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    شهریار یك منظومه است


    گفت وگو با علی اصغر شعردوست

    شهریار یك منظومه است

    مهدی یزدانی خرم


    با علی اصغر شعردوست در یكی از بعدازظهرهای گرم تابستانی و در دفتر كارش در خیابان وزرا گفت وگو كردیم. شعردوست كه دلیل اصلی انتخاب روز ملی شعر ایران به نام «شهریار» بود، طی چند سال گذشته مخاطب آرا و نظرهای موافق و مخالف در این باب بوده است. همین قضیه باعث شد تا در این گفت وگو از او بخواهیم دلایل و چگونگی نامگذاری روز ملی شعر به نام شهریار را روایت كند. میان من و شعردوست فاصله یك میز است، میزی كه انتهایش به دیواری ختم می شود كه تصویر قاب شده ای از شهریار بر آن میخكوب شده است.

    از علی اصغر شعردوست درباره خودش و فعالیت هایش می پرسم. او كه در طول چهل و چهار سال عمرش سوابق و پست های مختلفی داشته این چنین می گوید: «به سال 1341 در تبریز به دنیا آمدم. در خانواده مذهبی و نسبتا مشهور تحصیلاتم را تا مقطع لیسانس در دانشگاه های تهران و تبریز طی كردم. در رشته ادبیات تطبیقی دكترا گرفتم. از آغاز فعالیت های اداری ام باید به مسئولیت رادیوی تبریز در سال 1358 و بعد مسئولیت شبكه سراسری رادیو تهران و مدیریت حوزه های مختلف صداوسیما اشاره كنم. در مدیریت های مختلف وزارت ارشاد حضور داشته ام. چندین سال مدیر انتشارات بین المللی الهدی بودم كه تاسیس مراكز نشر ایران در آسیای مركزی، قفقاز و انتشار صدها عنوان كتاب در حوزه تفكر اسلامی و ایرانی محصول آن دوره است. همچنین دبیر شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی و سپس مدیرعامل انتشارات سروش بودم. در حوزه مطبوعات فعالیت هایی داشته ام مانند كمك به تاسیس روزنامه جام جم و نشریاتی مانند سروش بانوان و اندیشه و مدیر مسئولی و سردبیری هفته نامه سهند موسسه اطلاعات. در داخل كشور، به عنوان ناشر برگزیده، خادم نشر و عناوینی اینچنین برگزیده شده ام. عضو آكادمی علوم چند كشور از كشورهای پیرامون هستم. همچنین در اتحادیه نویسندگان كشورهای تاجیكستان، آذربایجان، روسیه و قزاقستان هم عضو هستم. در دوره ششم مجلس شورای اسلامی نماینده مردم تبریز و مخبر كمیسیون فرهنگی و عضو شورای عالی پژوهشی مركز پژوهش های مجلس بوده ام. از دیگر فعالیت هایم باید عضویت هیات امنای بنیاد ایران شناسی از آغاز عضویت هیات امنای كتابخانه های عمومی كشور و... اشاره كنم». شعردوست كه خارج از فعالیت های اداری فراوانی كه در تمام این سال ها درگیر آن بوده و هست آثاری را نیز در حوزه های مختلف فرهنگی تالیف كرده است.
    از این آثار می پرسم و او اشاره می كند: «تالیفاتی دارم كه در خارج نیز چاپ شده و برخی در خارج به عنوان كتاب های برگزیده شناخته شده اند. مثلا كتاب «چشم انداز شعر امروز تاجیكستان» كه در آن كشور به عنوان كتاب سال انتخاب شد یا كتاب هایی مانند چشمه خورشید، یادگار روزگار، مجلس نشین قدس و كارهایی دیگر.»
    شعردوست كه هم اكنون مشاور فرهنگی وزیر امور خارجه و همچنین دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از كشور است طراح اصلی انتخاب روز وفات شهریار به عنوان روز ملی شعر بود. او هم به عنوان پیشنهاد دهنده و هم تصویب كننده این طرح ضرورت این انتخاب و چگونگی و دلیل اش را این طور روایت می كند: «من بله، طراح این موضوع بودم. دلیل این كه اصلا چرا ما یك روز به نام روز شعر و ادب لازم داریم چند جنبه دارد. اول این كه در تقویم كشور ما برای بسیاری از مناسبت های مهم روزهایی وجود دارد. در حوزه فرهنگ هم برای مقوله های مختلف فرهنگی، روزهایی در تقویم وجود دارد. مثلا ما در سال چند نوبت از كتاب و كتابخوانی، كتاب نویسی و... تجلیل می كنیم. درباره تئاتر و سینما حداقل دو فستیوال سالانه داریم. موسیقی هم همین طور. اما شعر كه یكی از اركان و عناصر تشكیل دهنده تاریخ ماست چه شاید عالی ترین و ناب ترین صورت هنری است كه در كلام مجال بروز پیدا می كند و كمتر ملتی را در جهان پیدا می كنیم كه این همه به شعر پرداخته باشد. منزلت شعر نزد ما ایرانیان بدان پایه است كه «به رغم ساختار وهمی شعر» ارزشمندترین مفاهیم دینی، هنری و تاریخی ما همواره به صورت شعر بوده است. ما در همه ادوار تاریخ با شعر نوشت و خواند داشته ایم. جالب توجه این كه با وجود این همه قرابت و موانست با شعر كمتر به بحث و تفسیر و تبیین ماهیت آن پرداخته ایم. گویی از فرط روشنی بوده كه از نگاه ما دور مانده است. در تقویم ما روزی به نام شعر و ادب وجود نداشت. شما در سال های پیش و پس از انقلاب، هیچ وقت ندیدید كه مثلا شاعر نمونه انتخاب بشود، شعر نمونه انتخاب بشود. روز شعری باشد و... این در حالی است كه علاوه بر ضرورت هایی كه به دلیل پیشینه، احساس می شود در بعضی كشورها كه سابقه و قوام شعری ما را هم ندارند، روزی به این نام وجود دارد. از شعردوست در باب چگونگی طی مراحل و شكل گیری این جریان می پرسیم و این كه جریان اصلا از كجا آغاز شد. او می گوید: «در دوران نمایندگی در مجلس بود كه احساس كردم علاوه بر ضرورت ها ظرفیتی وجود دارد كه این پیشنهاد را مطرح كنم و روزی را به نام روز بزرگداشت شعر و ادب ایران در تقویم بگنجانم. اما این روز چه روزی باید باشد البته در همین مرحله هم منتقدینی داشتم كه چرا یك ترك زبان می خواهد درباره شعر و ادب فارسی پیشنهاد مطرح كند... در میان مناسبت هایی كه به دنبال آنها بودیم، در جست وجوی روزی بودیم كه ترجیحا باید با شعر و ادب نسبتی می داشت. یعنی روزی كه می خواهیم از شعر و ادب تجلیل كنیم. روزی باشد كه همگاه با موضوعیتی متناسب با شعر و ادب باشد.پس به صورت طبیعی دنبال مشاهیر رفتیم.»
    یكی از بحث هایی كه آن روزها مطرح شد این بود كه چرا برای این روز، روز تولد یا مرگ بزرگان شعر كلاسیك ایران در نظر گرفته نشد. شعردوست در این باره می گوید: «با ارزیابی ای كه كردم، دیدم برای بزرگان شعر و ادب كلاسیك و حتی مشاهیر فلسفه و طب در تقویم ما روزهایی وجود دارد. برای فردوسی 35 اردیبهشت، برای خیام 28 اردیبهشت، برای حافظ 25 مهر، برای مولوی 30 مهر، برای عطار، برای شیخ بهایی و... در ضمن دوست داشتم شخص یا روزی كه برای بزرگداشت شعر و ادب انتخاب می شود، نسبتی هم با دوران خود ما داشته باشد. در بین معاصرین بی هیچ حب خاصی نسبت به شهریار كه در آستانش بوده ام، در حضورش زیسته ام، نفس كشیده ام و در اینجا به روان بلندش درود می فرستم صادقانه عرض كنم به پژوهش جامعی دست زدیم كه بین معاصرین چه كسی می تواند به این نام و به این مناسبت انتخاب شود. بی هیچ تردیدی تفوق شهریار بین شاعران هم دورانش معلوم و ما را به این انتخاب رساند.» از شعر دوست درباره معیارهایی كه شهریار را شایسته مبدا قرار گرفتن برای روز ملی شعر ایران قرار می دهد، می پرسیم او می گوید: «چرا شهریار در تاریخ ادبیات هر سرزمینی در هر عصر و دورانی نوابغی وجود دارند كه تعدادشان انگشت شمار است. در تاریخ ما چهره هایی چون فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی، خاقانی، مولوی، صائب و... در حكم اركان شعری ما هستند. اما عرض كردم چون استاد شهریار سرآمد معاصران بود پیشنهاد كردم. این آدم تكرار نمی شود. به گواهی بسیاری از متخصصان و استادان برجسته، منتقدان و حتی ذوق عمومی كشور ما، او درخشان ترین چهره معاصر شعر ایران است. شهریار در جایگاهی است كه شاید رقبای او هم تفوق اش را پذیرفته اند. بی گمان اقبال شهریار در طول عمر پربركتش برای همه كس معلوم بوده. دلیل این است كه ما در مورد شهریار، نه یك شاعر بلكه چند شاعر را در كنار هم می بینیم. اول اینكه او یكی از بزرگ ترین شاعرانی است كه پاسدار سنت های ادبی این سرزمین اند. الفت او به حافظ و سعدی و مولوی در تكوین شخصیتش بسیار نقش داشت و به این دلیل او در قالب های شعر سنتی آثار بسیار بلندی دارد. آثارش در هر قالبی هم از نظر قوت و كیفیت هم از نظر كمیت درخور توجه اند. از طرفی دیگر او با استقبال از آثار حافظ، تبحر خود را در هماوردی با اركان شعر فارسی به نمایش گذاشته و از سوی دیگر تنها به انتقال آن تجارب اكتفا نكرده بلكه در جریان تداوم سنت های ادبی، یكسری نگرش های نویی هم دارد.» درباره این نوآوری می پرسیم و اینكه كجای كار شهریار باعث می شود ما او را نوآور بدانیم. شعردوست می گوید: «شهریار را باید به عنوان مبدع غزل نو در شعر ایران شناخت. در واقع مجموعه ای به نام مكتب شهریار از مجموعه این سروده ها به وجود آمده است. پس از دوره بازگشت و مشروطیت، شهریار احیاگر غزلی است كه در آن دوران در عصر فترتش به سر می برده. ما مناسبت های مختلف داریم كه خود شهریار این را عنوان می كند. آثارش هم در این موضوع بسیار زیبا است.
    مثل غزل: از تو بگذشتم و بگذاشتمت بادگران رفتم از كوی تو لیكن عقب سر نگران ما گذشتیم و گذشت آن چه تو با ما كردی تو بمان و دگران وای به حال دگران ... در هر حال ما با شاعری روبه رو هستیم كه مكتب شهریار را آفریده مثل شعر دو مرغ بهشتی. یا نوع كارهایی كه شهریار به نیما نوشته و سروده های نیما برای او آثاری مانند دو مرغ بهشتی، هذیان دل و مومیایی باز تفوق خاصی به شهریار داده است.» درباره نیما می پرسیم و اینكه آیا روابط دوستانه شهریار و نیما و برخی تاییدها در انتخاب این روز بی تاثیر نبوده است شعردوست توضیح می دهد:«این دو با هم گفت و شنود شعری داشتند و نوعی هم اندیشی احساسی و عاطفی بین شان وجود دارد.
    نیما در جایی می گوید: «رازیست كه آن نگار می داند چیست رنجی ست كه روزگار می داند چیست آنی كه چو غنچه در گلو خونم از اوست من می دانم و شهریار می داند چیست... شهریار هم جواب داده كه: نیما غم دل گوكه غریبانه بگوییم سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم... استاد مرحوم شریعتی هم در كتاب كویر می گوید: كیست كه بگوید ماه در كویر كبود و بی كرانه آسمان تنها نیست، در انبوه هزاران ستاره ای كه او را همواره در میان گرفته اند و همیشه در پی اش روانه اند، غریب نیست، كو آشنای ماه، كو خویشاوند ماه. چقدر این شعر شهریار خطاب به نیما هیجان دارد. نیما غم دل گو كه غریبانه بگوییم... این هم یكی دیگر از وجوه امتیاز شهریار كه بزرگانی مثل نیما، صادق هدایت، آل احمد، اعتصامی و... راجع به آفرینش ادبی او همواره با نوعی تواضع یاد می كردند. شاید برای خوانندگان جالب باشد كه بدانند برای اولین دیوان شهریار منتشر شده به سال 1310 ملك الشعرای بهار، سعید نفیسی، و پژمان بختیاری مقدمه نوشته اند. مثلا ملك الشعرا نوشت كه: «در آسمان ادب ایران شهریار نه یك ستاره كه یك منظومه است. این تعبیر در 25سالگی شهریار عنوان شده است.» «شعردوست» اشاره ای به برخی منتقدان می كند كه ترك زبان بودن شهریار را دلیل مناسبی برای گزینش او نمی دانند، در حالی كه می دانیم، شهریار قسمت عمده ای از اشعارش را به فارسی سروده و در ضمن همان طور كه همه می دانند شهریار یكی از اركان شعرتركی به حساب می آ ید. با این حساب به نظر شعردوست قضیه این طور است: «یك بخش از وجوه امتیاز شهریار كه مرا در این گزینش مصمم تر كرد، همین بود كه او ترك ز بان است. البته انتقاد بسیاری به این قضیه وارد شد ولی این امتیاز او است كه شهریار ترك زبان كه یكی از عناصر مقدم شعر تركی دوران ما است یكی از حلقه های بزرگ ایرانیت هم به شمار می آ ید. شهریار شاید كمتر از 3 هزار بیت شعر تركی دارد كه البته از نظر كیفی گشاینده مشی و روشی ویژه اند كه در جای خود می توان درباره شان بحث كرد اما در مقابل 30 هزار بیت شعر فارسی دارد. البته شعر تركی شهریار صرف نظر از كمیت آن باعث حیات زبان تركی در دوران ممنوعیت زبان و در عصر ستم شاهی بوده است. او به رغم همه تلاش هایی كه از گذشته برای مصادره شهریار وجود داشت كه شعر آذری و آذربایجانی بودن استاد را به عنوان یك عامل جدایی طلبانه عنوان كنند او در كنار صیانت از زبان مادری این توطئه ها را به خوبی دریافته و پاسخ های درخوری به آنها داد. شهریار همواره گفته: ایران، اسلام، تشیع و زبان تركی آذری كه زبان مادری ما هست. سروده های فراوانی در این باب از استاد وجود دارد در جایی می گوید: تركی ما بس عزیز است و زبان مادری لیك اگر ایران نگوید، لال باد از وی زبان... این وجه امتیاز بزرگ شهریار بوده كه در قوام ایرانیت و یكپارچگی آن می كوشد. شهریار ترك زبان خالق حیدربابا منظومه باشكوه سهندیه شاعری است كه نه تنها در آذربایجان و ایران بلكه در كشورهای پیرامون هم آوازه اش پیچیده است. ایران و ایرانیت و عشق به آن هم یكی از وجوه امتیازی بود كه ما را به این انتخاب تشویق كرد.» از شعردوست می پرسیم كه آیا نوع زندگی اجتماعی شهریار هم در آرای او و همفكرانش تاثیر داشته است. او پاسخ می دهد: «این ویژگی مهمی است. استاد دهه آخر از سال 57 تا 67 عمرش را به عنوان دهه جهاد قلمی عنوان كرده. همواره با مردم زیسته، در لحظات و آنات آنها بوده. با اشك آنها اشك ریخته، با شادی شان شادی كرده و در واقع به عنوان یك شاعر همیشه در صحنه بوده است. او خودش را به عنوان شاعری مردمی بی آنكه نیازی به آن داشته باشد جاودان كرده است.
    او در جایگاهی بود كه به مدح كسی نیاز نداشت چرا كه او در سال 1310 از سوی ملك الشعرای بهار در آسمان شعر ایران به عنوان نه یك ستاره بلكه یك منظومه خطاب شده است. من در تاریخی كه این مناسبت را پیشنهاد كردم، اقبال عمومی او را بیرون از مرز شعر شهریار نیز تفحص كردم. در آن زمان چاپ یازدهم اشعارش به زبان روسی، بیست و هشتم به زبان آذربایجانی در باكو، دهم در تركیه، بیست و هشتم در تاجیكستان انجام شده بود. دیدم كه اگر هر چاپ فقط 10 هزار نسخه هم باشد درحالی كه در جمهوری های شوروی سابق كتاب كمتر از 100 هزار نسخه تیراژ نداشت در خارج از كشور، شهریار حداقل یك میلیون خواننده دارد. در بین شاعران این عصر و حتی پیش از آن كدام شاعر ایرانی با این اقبال در خارج از كشور مواجه شده است البته باید حساب فردوسی، حافظ و سعدی را جدا كرد این دلیل مهمی بود. او در حیات ده ساله اش بعد از انقلاب كه بسیاری از شاعران یكی دو شعری برای رفع تكلیف سرودند بی آنكه كسی از او بخواهد با سروده: تو اگر سروی كه چون سر بكنی سرها بیارایی، به مناسبت ورود امامره به ایران، همراهی با مردم و انقلاب اسلامی را آغاز می كند و تا روزی كه توان داشته ادامه می دهد. استاد در شرایطی انقلاب را همراهی می كرد كه بعضی اوقات هجوش می كردند و سنگ به خانه اش پرتاب می كردند. اما او مستقیم و استوار ایستاده بود و همراهی با كاروان هایی كه به جبهه های جنگ می رفتند را وظیفه خود می دانست. حتی اجازه نمی داد از او تجلیل كنند می گفت: وظیفه ام را انجام داده ام. در مناسبت 80 سالگی استاد وقتی به اصرار از استاد خواستند، گفتند این تجلیل از شهریار نیست و تجلیل از شعر و ادب است، قبول كرد و چكامه معروف تجلیل تحمیلی را سرود.
    به هر حال اینها بخشی از دلایل ما بوده است و احتمالا با این عرایض خوانندگان شما و منتقدان بی غرض مجاب شوند كه ما نه به گذشتگان بی احترامی كردیم و نه به اساتید و بزرگان آسمان شعر و ادب.» سئوال دیگر این است كه روند كاری این فعالیت از كی شروع شد، چطور تصویب شد و آیا هیاتی در صدر این كار بوده است شعردوست می گوید: «من این طرح را در سال 1379 طی نامه ای برای رئیس جمهور محترم وقت جناب آقای خاتمی نوشتم. بخشی از نامه این است كه: جناب آقای رئیس جمهور، مستحضرید بی شك می توان استاد سیدمحمدحسین شهریار را از شاعران بزرگ ایران زمین در دهه های اخیر نامید. جامعیت و ممتاز بودن استاد شهریار در حوزه های مختلف شعر اعم از فارسی و تركی آذری، فضایل اخلاقی و یك دهه حیات پرنشاط همراه با انقلاب اسلامی كه استاد از آن به عنوان جهاد قلمی یاد كرده است و همچنین شهرت فراوان وی به عنوان محبوب ترین شاعر كشور در نظرخواهی های متعدد پیش و پس از انقلاب اسلامی و اشتهار ایشان در كشورهای پیرامون، ضروری می نماید كه نام استاد شهریار و به این طریق شعر، به عنوان یك نوع ادبی كه مردمان ایران زمین در جهان به آن اشتهار دارند، همه ساله گرامی داشته شود. به دلایل مذكور و ضرورت های فراوانی كه جناب عالی و اعضای محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی و فرهنگ عمومی بر آن وقوف كامل دارید، پیشنهاد می كنم روز 27 شهریورماه كه همزمان با وفات استاد فرزانه روانشاد است به عنوان روز ملی شعر و روز بزرگداشت استاد شهریار در كشور نامگذاری شود. طبعا این اقدام علاوه بر تكریم از شخصیت جهانی شهریار ملك سخن كه در همه كشورهای پیرامون و سال گذشته در مقر یونسكو گرامی داشته شد، بزرگداشت علم و فضیلت و هنر و آفرینش های هنری و رونق شعر در كشور خواهد شد... به دنبال این نامه آقای رئیس جمهور آن را به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارجاع دادند. این شورا پس از بحث و بررسی اولیه به شورای فرهنگ عمومی كه در حقیقت كمیته تخصصی شورای عالی انقلاب فرهنگی تلقی می شد ارجاع كرد. بعد از چند جلسه، موافقین و مخالفین در شورا حضور پیدا كردند و نظراتشان را ابراز كردند. نظر شورای عمومی به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارجاع شد حقیر را به عنوان طراح این موضوع و پیشنهاددهنده نه در همه جلسات كه فقط در یك جلسه برای پاسخ به انتقادها دعوت كردند به هر حال، شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ای رسمی با ارائه گزارش شورای فرهنگ عمومی و استماع نظرات موافقین و مخالفین به این مناسبت رای داد. در واقع چیزی كه ابلاغ شد مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی بود كه رئیس جمهور به عنوان رئیس آن را ابلاغ فرمودند. اما درباره مشورت هم بله من با افرادی صحبت كردم. ولی اینكه در نقدها فراوان بود كه من باید این طرح را به جاهایی ارسال می كردم و بررسی می شد، نه این وظیفه من نبود. من طراح بودم، هر كسی هم می تواند هر طرحی بدهد اما جایی كه مصوب طرح او است، موظف است كه از كارشناس استفاده كند و در این موضوع هم از كارشناسی زبده و حتی شهریار شناسان و شهریار ستیزان معروف هم دعوت كرده و نظرشان را شنید.» از شعر دوست می خواهیم اگر می شود نام های این گروه كارشناسی را عنوان كند. او می گوید: «ترجیح می دهم اسم از كسی نبرم اما از بعضی از افرادی كه نقدهایشان در مطبوعات با اسم و رسم و حتی چاشنی كاریكاتور و طنز چاپ شده، می توانم نام ببرم. هرچند برخی از این افراد هم دوست ما هستند و هم از شاعران برجسته كشور. مثلا مرحوم منوچهر آتشی از افرادی بودند كه با این قضیه مخالف بود. ایشان برخلاف برخی افراد كه دلیل نمی آوردند، اقامه دلیل می كردند. مثلا او را به نوعی مقابل با فردوسی قلمداد می كردند كه با وجود فردوسی چرا شهریار. ولی این بیراهه رفتن است كه ما اصلا اینجا در عظمت فردوسی بحثی نداریم. یا مثلا یكی از همین دست اندركاران شعر كه در مطبوعات نیز نفوذی دارند و برخی مطبوعات بی توجه به محتوای فرمایشاتشان فقط به وزانت نامشان، مطالبشان را استفاده می كنند. ایشان از كتاب شاهنامه استاد امین ریاحی جملاتی برداشته اند و گفته اند كه فردوسی با این عظمت كجا و شهریار كجا استدلال در مخالفت این گونه بود. حتی برخی كه متعصبانه اظهار كرده بودند كه شاعری كه بیشتر سروده هایش تركی است، نمی تواند شاعر ملی ایران باشد در حالی كه به كمیت شاعر تركی شهریار در مقابل فارسی اشاره كردم. به قول یكی از شاعران ارادتمند استاد اینجا دیگر به ترازوی عقل نیاز نیست با ترازوی بقالی هم می شود فهمید كه شعر فارسی شهریار ده برابر شعر تركی استاد از نظر كمی است. آن آدم هر قدر ادعای بزرگی بكند حتما حتی یك بار سروده های شهریار را نخوانده یا حتی دوره ای از دیوان او را در كتابخانه ندارد. متاسفانه بعضی حسادت ها باعث می شود برخی افراد به ظاهر معنون اظهاراتی بكنند كه حتی نقل آن را در اینجا جایز نمی دانم.»

  3. #33
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    شعری از استاد

    خان ننه، هایاندا قالدین

    بئله باشیوا دولانیم

    نئجه من سنی ایتیردیم!

    دا سنین تایین تاپیلماز

    سن أولن گون، عمه گلدی

    منی گتدی آیری كنده

    من اوشاق، نه انلیایدیم ؟

    باشیمی قاتیب اوشاقلار

    نئچه گون من اوردا قالدیم.

    قاییدیب گلنده، باخدیم

    یئریوی ییغیشدیریبلار

    نه أوزون و نه یئرون وار

    «هانی خان ننه‌م؟» سوروشدوم

    دئدیلر كه: خان ننه نی

    آپاریبلا كربلایه

    كه شفاسین اوردان آلسین

    سفری اوزون سفردی

    بیر ایكی ایل چكر گلینجه

    نئجه آغلارام، یانیخلی

    نئچه گون ائله چیغیردیم

    كه سسیم، سینم توتولدی

    او، من اولماسام یانییندا

    اوزی هئچ یئره گئدنمز

    بو سفر نولوبدی من سیز

    أوزی، تك قویوب گئدیبدی ؟

    هامیدان آجیخ ائدركن

    هامیا آجیخلی باخدیم

    سورا باشلادیم كه: من ده

    گئدیرم اونون دالینجا

    دئدیلر: سنین كی تئزدیر

    امامین مزاری اوسته

    اوشاغی آپارماق اولماز

    سن اوخی، قرآنی تئز چیخ

    سن اونی چیخینجا بلكه

    گله خان ننه سفردن

    تله سیك، راوانلاماقدا

    اوخویوب قرآنی چیخدیم

    كه یازیم سنه: گل ایندی
    داها چیخمیشام قرآنی
    منه سوقت آل گلنده

    آما هر كاغاذ یازاندا

    آقامین گؤزی دولاردی

    سنده كی‌گلیب چیخمادین

    نئچه ایل بو انتظار لا

    گونی، هفته نی‌سایاردیم

    تا یاواش یاواش گوز آچدیم

    آنلادیم كه، سن اولوبسن

  4. #34
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sweet_mahsa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    208

    پيش فرض

    دوستان من متن کامل همون شعر " آمدی جانم به قرانت ولی حالا چرا " رو می خوام.
    کسی هست که داشته باشه؟

  5. #35
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    دوستان من متن کامل همون شعر " آمدی جانم به قرانت ولی حالا چرا " رو می خوام.
    کسی هست که داشته باشه؟
    اولو تانرینین آدی ایله
    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
    بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
    نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
    سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
    عمر مارا مهلت امروز و فردای تو نیست
    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
    دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
    وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
    این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
    شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
    ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
    ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
    این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
    در شگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا
    در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
    خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
    شهریارا بی جیب خود نمی کردی سفر
    این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

  6. این کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #36
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    بنام خدا
    اکثر محققان دیوان فارسی شهریار را به مراتب غنی تر و قوی تر از اشعار ترکی وی دانسته اند،که بیجا نیز نگفته اند.بهتر بگوییم اشعار ترکی وی در بین آثار شاعران بنام آذربایجان(از حسن اوغلو به عنوان اولین شاعر آذربایجان تا قاسم انوار که بزرگترین شاعر آذربایجان به روایتی است گرفته تا حتی برسد به برخی از شاعران معاصر )حرفی برای گفتن ندارد و در رنکینگ برترین ها دیوان ترکی وی شاید در بین 100 اثر نخست نیز نباشد.همچنین با اینکه وی شاعری نو سرا نبوده ،بالواقع شعر نو در آن زمان اصلاً آنچنان به بلوغ خود نرسیده بود .با این حال از شعر زیر می توان به عنوان برترین اثر شاعر نام برد،شعری نو که هنوز هم کمتر شاعری توانسته شعری همپای آن بسراید. برای حفظ ارزش شعر از معنی کردن آن خودداری میکنیم.

    سهندیه شعری که شاعر در پاسخ به شعر شاعر بزرگ، بولوت قاراچورلو مراغه ای سروده است.

    شاه داغیم، چال پاپاغیم،ائل دایاغیم، شانلی سهندیم

    باشی توفانلی سهندیم

    باشدا حئیدر بابا تک قارلا قیروولا قاریشیبسان

    سون ایپک تئللی بولودلارلا اوفوقده ساریشیبسان

    ساواشارکن باریشیبسان

    گؤیده ن ایلهام آلالی سیرری سماواتا دییه رسن

    هله آغ کورکو بورون، یازدا یاشیل دوندا گییه رسن

    قورادان حالوا یییه رسن

    دؤشلرینده سونالار تک شوخ ممه لرده

    نه سرین چیشمه لرین وار

    او یاشیل تئللری، یئل هؤرمه ده آینالی سحرده

    ایشوه لی ایشمه لرین وار

    قوی یاغیش یاغسادا یاغسین

    سئل اولوب آخسادا آخسین

    یانلاریندا دره لر وار

    قوی قلم قاشلارین اوچسون فره لرله، هامی باخسین

    باشلاریندا هره لر وار

    سیلدیریملار، سره لر وار

    او اتک لرده نه قیزلار یاناغی لاله لرین وار

    قوزولار اوتلایاراق نئیده نه خوش ناله لرین وار

    آی کیمی هله لرین وار

    گول- چیچکدن بزه ننده، نه گلینلر کیمی نازین

    یئل اسنده او سولاردا نه درین رازونیازین

    اوینایار گوللو قوتازین

    تیتره ییر ساز تئلی تک شاخه لرین چایدا چمنده

    یئل او تئللرده گزه نده، نه کوراوغلو چالی سازین

    اؤرده یین خلوت ائدیب گؤلده پری لرله چیمنده

    قول-قاناددان اونا آغ هووله آچار قمزلی قازین

    قیش گئده ر قوی گله یازین

    هله نووروز گولو وار، قار چیچه یین وار، گله جکلر

    اوزلرین تئز سیله جکلر

    قیشده کهلیک هوه سیله چؤله قاچدیقدا جاوانلار

    قاردا قاققیلدایاراق نازلی قلمقاشلارین اولسون

    یاز، او دؤشلرده ناهار منده سین آچدیقدا چوبانلار

    بوللو سودلو سورولر، دادلی قاوویتماشلارین اولسون

    آد آلیر سنده ن او شاعیر کی سن اوندان آد آلارسان

    اونا هر داد وئره سن، یوز او موقابیل داد آلارسان

    تاریدان هر زاد آلارسان

    آداق اولدوقدا، سن اونلا داها آرتیق اوجالارسان

    باش اوجالدیقدا دماوند داغیندا باج آلارسان

    شئر الینده ن تاج آلارسان

    او دا شعرین، ادبین شاه داغیدیر، شانلی سهندیم

    او دا سن تک آتار اولدوزلارا شعریله کمندی

    او دا سیمرغیدان آلماقدادی فندی

    شعر یازاندا قلمینده ن باخاسان دور سپه لندی

    سانکی اولدوزلار الندی

    سؤز دییه نده گؤره سن قاتدی گولو، پوسته نی قندی

    یاشاسین شاعیر افندی

    او نه شاعیر کی، داغین وصفینه میصداق اونو گؤردوم

    من سنین تک اوجالیق مشقینه موششاق اونو گؤردوم

    عشقه، عشق اهلینه موشتاق اونو گؤردوم

    او نه شاعیر کی، خیال مرکبینه شو شیغییاندا

    او نهنگ آت، آیاغین توزلو بولودلاردا قویاندا

    لوله لنمه کده دی یئر-گؤی، نئجه تومار سارییاندا

    گؤره جکسن او زاماندا

    نه زامان وارسا، مکان وارسا کسیب بیچدی بیر آندا

    کئچه جکلر، گله جکلر نه بویاندا – نه او یاندا

    باخ نه حورمت وار اونون اؤز دئمیشی توک پاپاغیندا

    شهریارین تاج ایمیش باشی دورموش قاباغیندا

    باشینا ساوریلان اینجی، چاریق اولموش آیاغیندا

    وحی دیر شعری ملک لردی پیچیلدار قولاغیندا

    آیه لردیر دوداغیندا

    او دا داغلار کیمی شانینده نه یازسام یاراشاندیر

    او دا ظالیم قوپاران قارلا-کوله کله دوروشاندیر

    قودوزا، ظالیمه قارشی سینه گرمیش، ووروشاندیر

    قودوزون کؤکونه، ظالیم بیره لر تک داراشاندیر

    آمما واختیندا فقیر خالقی اییلمیش سوروشاندیر

    قارا میلله تده هونر بولسا، هونرله آراشاندیر

    قارالارلا قاریشاندیر

    ساریشاندیر

    گئجه حققین گؤزودور، تور تؤره تمیش اوجاغیندا

    اریییب باغ تک اوره کلردی یانارلار چیراغیندا

    مئی، محبتدن ایچیب لاله بیتیبدیر یاناغیندا

    او بیر اوغلان کی، پری لر سو ایچه رلر چاناغیندا

    اینجی قاینار بولاغیندا

    طبعی بیر سئوگی لی بولبول کی، اوخور گول بوداغیندا

    ساری سونبول قوجاغیندا

    سولار افسانه دی سؤیلر اونون افسونلو باغیندا

    سحه رین چنلی چاغیندا

    شاعیرین ذووقو، نه افسونلو نه افسانه لی باغلار

    آی نه باغلار کی “الیف لئیلی” دا افسانه ده باغلار

    اود یاخیب داغلاری داغلار

    گول گولورسه بولاغ آغلار

    شاعیرین عالمی اؤلمز، اونا عالم ده زوال یوخ

    آرزولار اوردا نه نه خاطیرله یه ایمکاندی، محال یوخ

    باغ جنت کیمی اوردا “او حارامدیر، بو حالال” یوخ

    او محبتده ملال یوخ

    اوردا حالدیر، داها قال یوخ

    گئجه لر اوردا گوموش دندی، قیزیلدان نه گونوزلر

    نه زمرد کیمی داغلاردی، نه مرمر کیمی دوزلر

    نه ساری تئللی اینه کلر، نه آلا گؤزلو اؤکوزلر

    آی نئجه آی کیمی اوزلر

    گول آغاجلاری نه طاووس کیمی چترین آچیب الوان

    حله کروانیدی، چؤللر بزه نر سورسه بو کروان

    دوه کروانی ده داغلار، یوکو اطلس دی بو جئیوان

    صابیرین شهرینه دوغرو، قاتاری چکمه ده سروان

    او خیالیمده کی شیروان

    اوردا قار دا یاغار آمما داها گوللر سولا بیلمز

    بو طبیعت او طراوتده ماحالدیر، اولا بیلمز

    عؤمر پئیمانه سی اوردا دولا بیلمز

    او اوفوقلرده باخارسان نه دنیزلر، نه بوغازلار

    نه پری لر کیمی قولار، قونوب-اوچماقدا نه قازلار

    گؤلده چیممه کده نه قیزلار

    بالیق اولدوز کیمی گؤللرده، دنیزلرده پاریلدار

    آبشار موروریسین سئل کیمی تؤکدوکده خاریلدار

    یئل کوشولدار، سو شاریلدار

    قصریلر واردی قیزیلدان، قالالار واردی عقیق دن

    رافائیل تابلوسی تک، صحنه لری عهد-عتیق دن

    دویماسان کؤهنه رفیق دن

    جنتین باغلاری تک باغلارینین حورو قوصورو

    الده حوریلری نین جامی بولوری

    تونگونون گول کیمی صهبای تهوری

    نه ماراقلار کی، آییق گؤزلره رؤیادی دئییرسن

    نه شافاقلار کی، دیرن باخمادا دریادی دئییرسن

    اویدوران جنت مأوادی دئییرسن

    زوهره نین قصری بیریلیان، حصاری نرده سی یاقوت

    قصری جادودی، موهندیس لری هاروت ایله ماروت

    اوردا مانی دایانیب قالمیش او صورتلره مبهوت

    قاپی قوللوقچوسو هاروت

    اوردا شعرین موزیکین منبعی سرچئشمه دی قاینار

    نه پری لر کیمی فواره دن افشان اولوب اوینار

    شاعیر آنجاق اونو آنلار

    دولو مهتاب کیمی ایستخریدی فواره لر ایله

    ملکه اوردا چیمیر، آی کیمی مهپاره لر ایله

    گوللو گوشواره لر ایله

    شعر و موسیقی شاباش اولمادا، افشاندی پریشان

    سانکی آغ شاهیدیر اولماقدا گلین باشینا افشان

    نه گلینلر کی، نه انلیک اوزه سورترلر، نه کیرشان

    یاخا نه تولکو نه دووشان

    آغ پری لر، ساری کؤینه کلی بولودلاردان ائنیرلر

    سود گؤلونده ملکه ایله چیمرکن سئوینیرلر

    سئوینیرلر، اؤیونورلر

    قووزاناندا هله الده دولو بیر جام آپاریرلار

    سانکی چنگی لره، شاعیرلره ایلهام آپاریرلار

    دریا قیزلارینا پئیغام آپاریرلار

    دنیزین اؤرتویو ماوی، اوفوقون سقفی سماوی

    آینادیر هر نه باخیرسان: یئر اولوب گؤیله موساوی

    غرق اونون شعرینه راوی

    غورفه لر، آی، بولود آلتیندا اولار تک گؤرونورلر

    گؤز آچیب-یومما، چیراغلار کیمی یاندیقدا سؤنورلر

    صحنه لر چرخی فلک تک بورونوب، گاه دا چؤنورلر

    کؤلگه لیکلر سورونورلر

    زوهره ائیواندا الهه شینئلینده گؤرونرکن

    باخسان حافظی ده اوردا صلابتله گؤره رسن

    نه سئورسن

    گاه گؤره ن حافظ شیراز ایله بالکاندا دوروبلار

    گاه گؤره ن اورتادا شطرنج قورارکن اوتوروبلار

    گاه گؤره ن سازیله-آوازیله ایله نجه قوروبلار

    سانکی ساغرده ووروبلار

    خواجه الحان اوخویاندا، هامی ایشده ن دایانیرلار

    او نوالرله پری لر گاه اویوبف گاه اویانیرلار

    لاله لر شعله سی، الوان شیشه رنگی بویانیرلار

    نه خومار گؤزلو یانیرلار

    قاناد ایستر بو اوفوق، قوی قالا ترلانلی سهندیم

    ائشیت اؤز قیصه می، دستانیمی، دستانلی سهندیم

    سنی حئیدر بابا او نعره لر ایله چاغیراندا

    او سفیل داردا قالان تولکو قووان شئر باغیراندا

    شئیطانین شیللاغا قالخان قاتیری نوخدا قیراندا

    بابا قورقور سسین آلدیم، دئدیم آرخامدی ایناندیم

    آرخا دوردوقدا سهندیم ساوالان تک هاوالاندیم

    سئله قارشی قووالاندیم

    جوشقونون دا قانی داشدی، منه بیر هایلی سس اولدو

    هر سسیز بیر نفس اولدو

    باکی داغلاری دا، های وئردی سسه، قیها اوجالدی

    او تایین نعره سی سانکی بو تایدان دا باج آلدی

    قورد آجالدیقدا قوجالدی

    راحیمین نعره سی قووزاندی دییه ن توپلار آتیلدی

    سئی گلیب نهره قاتیلدی

    روستمین توپلاری سسلندی دییه ن بوملار آچیلدی

    بیزه گول-غونچه ساچیلدی

    قورخما گلدیم دییه، سسلرده منه جان دئدی قارداش

    منه جان-جان دییه رک، دوشمنه قان-قان دئدی قارداش

    شهریار سؤیله مه دن گاه منه سولتان دئدی قارداش

    من ده جانیم چیغیریب: جان سنه قوربان دئدی قارداش

    یاشا اوغلان سیزه داغ-داش دلی جئیران دئدی قارداش

    ائل سیزه قافلان دئدی قارداش

    داغ سیزه آسلان دئدی قارداش

    داغلی حئیدربابانین آرخاسی هر یئرده داغ اولدو

    داغا داغلار دایاغ اولدو

    آرازیم آینا-چیراق قویمادا،آیدین شافاق اولدو

    او تایین نغمه سی قووزاندی، اوره کلر قولاغ اولدو

    یئنه قارداش دییه رک قاچمادا باشلار آیاق اولدو

    قاچدیق، اوزله شدیک آرازدا، یئنه گؤزلر بولاغ اولدو

    یئنه غملر قالاق اولدو

    یئنه قارداش سایاغی سؤزلریمیز بیر سایاق اولدو

    وصل اییین آلمادا، ال چاتمادی عشقیم داماغ اولدو

    هله لیک غم سارالارکن قارالار دؤندو آغ اولدو

    آرازین سو گؤلو داشدی، قایالیقلاردا باغ اولدو

    ساری سونبوللره زولف ایچره اوراقلار داراق اولدو

    یونجالیقلار یئنه بیلدیرچینه یای-یاز یاتاغ اولدو

    گؤزده یاشلار چیراغ اولدو

    لاله بیتدی یاناغ اولدو

    غونچا گولدو دوداق اولدو

    نه سول اولدو، نه ساغ اولدو

    ائلیمی آرخامی گؤردوکده ظالیم اووچو قیسیلدی

    سئل کیمی ظولمو باسیلدی، زینه آرخ اولدو، کسیلدی

    گول گؤزونده ن یاشی سیلدی

    تور قوران اووچو آتبن قوومادا سیندی، گئری قالدی

    اؤزو گئتدی تورو قالدی

    آمما حئیدربابا دا بیلدی کی، بیز تک هامی داغلار

    باغلانیب قول-قولا زنجیرده بولودلار اودور آغلار

    نه بیلیم بلکه طبیعت اؤزو نامرده گون آغلار

    ایری یوللاری آچارکن، دوز اولان قوللاری باغلار

    صاف اولان سینه نی داغلار

    داغلارین هر نه قوچو، ترلانی، جئیرانی، مارالی

    هامی دوشگون، هامی پوزغون، سینه لر داغلی، یارالی

    گول آچان یئرده سارالی

    آمما ظن ائتمه کی، داغلار یئنه قالخان اولاجاقدیر

    محشر اولماقدادی بونلار داها وولقان اولاجاقدیر

    ظولم دونیاسی یانارکن ده تیلیت قان اولاجاقدیر

    وای …! نه توفان اولاجاقدیر

    دردیمیز سانما کی، بیر تبریز و تهران دیر عزیزیم

    یا کی، بیز تورکه جهنم اولان ایراندا عزیزیم

    یوخ بو دین دعواسیدیر دونیا تیلیت قاندیر عزیزیم

    تورک اولا، فارس اولا دوزلوک داها تالاندیر عزیزیم

    بیز آتان دیندیر، آتان دا بیزی ایماندیر عزیزیم

    سامیری مروتد ائدیب هه نه موسلماندیر عزیزیم

    اوممه تین هارونو من تک له له گیریاندی عزیزم

    هر طرفدن قیلیج ائندیرسه له قالخاندیر عزیزیم

    بیر بیزیم درمانیمیز موسی عمران دیر عزیزیم

    گله جک شوبهه سی یوخ آیه ی قورآندیر عزیزیم

    او هامی دردلره درماندیر عزیزیم

    د.وقتور اولدوقدا بشر بو یارانی ساغلاماق اولماز

    اولماسا آللاه الی دین مرضین چاغلاماق اولماز

    داغلاماقدا علاج اولسا بیر ائلی داغلاماق اولماز

    دینی آتمیش ائله یاوروم داها بئل باغلاماق اولماز

    او گولوب آغلایا دا، اونلا گولوب آغلاماق اولماز

    شئیطانی یاغلاماق اولماز

    دئدین: آذر ائلینین بیر یارالی نیسگیلی یم من

    نیسگیل اولسامدا گولوم بیر ابدی سئوگیلی یم من

    ائل منی آتسادا اؤز گوللریمین بولبولو یم من

    ائلیمین فارسیجادا دردینی سؤیلر دیلی یم من

    دینه دوغرو نه قارانلیق ایسه ائل مشعلی یم من

    ادبیات گولو یم من

    نیسگیل اول چرچی یه قالسین کی جواهیر ندی قانمیر

    مدنیت دبین ائیلیر بدویت، بیر اوتانمیر

    گون گئدیر آز قالا باتسین گئجه سینده ن بیر اویانمیر

    بیر اؤز احوالینا یانمیر

    آتار اینسانلیغی آمما یالان انسابی آتانماز

    فیتنه قووزانماسا بیر گون گئجه آسوده یاتانماز

    باشی باشلارا قاتانماز

    آمما منده ن ساری، سن آرخایین اول شانلی سهندیم

    دلی جئیرانلی سهندیم

    من داها عرش علا کؤلگه سی تک باشدا تاجیم وار

    الده فرعونه قنیم بیر آغاجیم وار

    حرجیم یوخ، فرجیم وار

    من علی اوغلویام آزاده لرین مرد و مورادی

    او قارانلیقلارا مشعل

    او ایشیقلیقلارا هادی

    حققه ایمانه مونادی

    باشدا سینماز سیپه ریم، الده کوتلمز قیلیجیم وار

  8. #37
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    تاريم منيم


    سيزلايير احواليما صبحه قدر تاريم منيم(تارم تا صبح بر احوالم ناله میکند)
    تكجه تاريم دير قارا گونلرده غمخواريم منيم(گویا تنها اوست غمخوارم در روزهای درد)

    چوخ وفالي دوستلاريم واردير، يامان گون گلجه يين(یاران وفادار زیادی دارم،روزهای بد به من سر زنید!)
    تاردان اوزگه قالمايير يار وفاداريم منيم(جز تارم یار وفاداری برایم باقی نماند)

    يئر توتوب غمخانه ده، قيلديم فراموش عالمي(زمین غمخانه گشته،عالم را فراموش کردم)
    من تارين غمخواري اولدوم، تار غمخواريم منيم(من غمخوار تار گشتم و تار نیز غمخوار من گشت)

    گوزلريمه هر تبسم سانجيلير نئشتر كيمي(بر چشمانم تبسمش همچون خنجری فرو میرود)
    كيپريگي خنجردي، آه، اول بي وفا ياريم منيم(پلکهایش همچون خنجری است،آه آن یار بی وفای من)

    آسمان آلدي كناريمدان آي اوزلو ياريمي(آسمان از من گرفت یار ماه وشم را)
    ياش توكر اولدوز كيمي بو چشم خونباريم منيم( اشکهایم همچون ستاره ای از چشم خونبارم جاری است)

    اي بو غملي كونلومون تاب و تواني، سويله بير(ای تاب و توان این دل غمگینم زبان بگشا)
    عهد و پيمانين نه اولدو، نولدو ايلغاريم منيم(عهد وپیمانت چه شد،چه بر سر پیمان و قرارم آمد)

    "شهريار"م گرچي من سوز مولكونون سلطاني يم(با این که شهریارم و سلطان عالم حرف)
    گوز ياشيمدان باشقا يوخدور در شهواريم منيم(غیر از اشک چشمانم چیزی نیست نصیبم،ای درّ شهوار من)







  9. #38
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    او يوكسك سهندين اؤزو اؤلوبسه،
    سيزلايان سازينين سؤزو بيزده‌دير
    دومانلي ذيروه‌سي گؤزدن ايتيبسه،
    روحونون اينتيظار گؤزو بيزده‌دير
    (شهريار)

  10. #39
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
    خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز

    در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم
    پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز

    دارم آن حجب جوانی که زبانبند منست
    لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز

    فرخ خاطر من خاطره ی شهر شماست
    خود غم آبادم و خاطر فرح آباد هنوز

    دوری از بزم تو عمریست که حرمان منست
    زدم و میزنم از دست غمت داد هنوز

    با منت سایه کم از گلشن آزادی چیست
    می برم شکوه ات ای سرو به شمشاد هنوز

    یاد گلچین معانی و نوید و گلشن
    نوشخواری بود و نعشه ی معتاد هنوز

    بیست سال است بهار از سر ما رفته ولی
    من همان ماتمیم در غم استاد هنوز

    صید خونین خزیده به شکاف سنگم
    که نفس در نفسم با سگ صیاد هنوز

    شهریار از تو و هفتاد تو دلشاد ولی
    خود به شصت است و ندیده است دل شاد هنوز

    سید محمد حسین بهجت تبریزی

  11. #40
    آخر فروم باز t.s.m.t's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    AZƏRBAYCAN
    پست ها
    2,807

    پيش فرض

    یارب آن یوسف گم گشته به من باز رسان
    تا طربخانه کنی بیت حزن باز رسان

    ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
    این زمان یوسف من نیز به من باز رسان

    رونقی بی گل خندان به چمن باز نماند
    یارب آن نو گل خندان به چمن باز رسان

    از غم غربتش آزرده خدایا مپسند
    آن سفر کرده ما را به وطن بازرسان

    ای صبا گر به پریشانی من بخشایی
    تاری از طره ی آن عهد شکن باز رسان

    شهریار این در شهوار به دربار امیر
    تا فشاند فلکت عقد پرن باز رسان

    سید محمد حسین بهجت تبریزی

  12. این کاربر از t.s.m.t بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •