اولین روز دبیرستان خیلی جالب بود. اما من همیشه احساس دیگری از اولین روز مدرسه ام داشتم. خیلی خوشحال بودم. همیشه اولین روز مدرسه برام خوشایند بود. هر چند که بقیه روزها سخت می گذشت. معمولا روزهای دوشنبه یا سه شنبه هر هفته سخت ترین روزهای درس و مدرسه از آب در می اومد. اما هیچ وقت با اولین روز مشکل نداشتم. چون معمولا درسی داده نمی شد و دیدار دوستان بهترین اتفاق این روزها بعد از سه ماه بی خبری از آنها بود.
اما کلا خوب نوشتی. اگه بقیه داستانهای کوتاهت همین طوری هستند حتما آنها را اینجا بگذار. مشتاق خواندنشان هستم.
چرا در ایران همیشه نامادریها نامهربان و ناپدریها چاق و بی احساس هستند. کاشکی یک نامادری زیبا و مهربان و ناپدری قابل احترام هم در ایران تصویر می شد. من که نمی تونم بپذیرم تو ایران هیچ نامادری و ناپدری خوبی نداشته باشیم.