تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 44 از 44

نام تاپيک: ماجراهای من وپسرم

  1. #41
    داره خودمونی میشه narges.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    محل سكونت
    در سايه ي محبتش.
    پست ها
    128

    پيش فرض

    مهست جووووووووووونیییییییییییی ی کجایی؟ مگه نگفتی داستانت رو نوشتی و میخوای بیای اینجا بذاریش، چرا دیگه نیومدی؟

  2. 2 کاربر از narges. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #42
    پروفشنال گل مریم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    Dream Land
    پست ها
    859

    پيش فرض

    وای عزیزم بهت تبریک میگم به خاطر قلم روان وگیرایی که داری
    دوست دارم زودتر بقیشو بخونم

    موفق باشی

  4. این کاربر از گل مریم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #43
    داره خودمونی میشه Mahast Arya's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    45 درجه شرقی.. بالاتر از نصف النهار مبداء
    پست ها
    120

    پيش فرض تشکر

    وای عزیزم بهت تبریک میگم به خاطر قلم روان وگیرایی که داری
    دوست دارم زودتر بقیشو بخونم

    موفق باشی
    مرسی .
    دوستم میدونن که سر من واقعا شلوغه .
    شاید هر 2 ماه یکبار اینجا سر بزنم.
    قسمت دوم رو نوشتم فقط باید بذارمش اینجا.
    اگه وقتم اجازه بده.
    ممنونم گلم.

  6. #44
    داره خودمونی میشه Mahast Arya's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    45 درجه شرقی.. بالاتر از نصف النهار مبداء
    پست ها
    120

    پيش فرض

    من همه شو خوندم. تا به حال شروع یک زندگی عادی و معمولی بود. شاید باورت نشه اما زندگی من هم تقریبا همین طوری شروع شده. هیچ چیز هیجان انگیز و جدیدی توش نمی بینم. یه زندگی معمولی مثل تمام زندگی های ایرونی. با آدمای معمولی و اتفاقای معمولی. اما قلم خوبی به کار بردی. شیرین و دل پذیر شده. من هنوز منتظر ماجراهای تو و پسرت هستم. چون خودمم دو تا پسر دارم. دلم می خواد ببینم ماجراهای تو و پسرت چقدر شبیه ماجراهای من و پسرامه. تو اون قسمتش حتما بیشتر می شه چیزهایی گفت.
    مرسی از وقتی که گذاشتین.
    بقیه داستان حاضره ولی فرصت نکردم یه نگاه بندازم و بذارمش اینجا.
    زندگیه همه آدمها شبیه همه و لی وقتی داستان میشه و کلمه هایی روی کاغذ .میبینی که دنیاها و برداشتهای متفاوتی از گذران عمرشون دارن.
    من همیشه میگم آدمها هر کدوم یه جور بزرگ میشن.و معمولا با یه حادثه و اتفاق به خودشون میان.
    و از روند عادی زندگی به در میشن تا یاد بگیرن که برای چی اومدن و قراره چی یاد بگیرن.
    حالا میبینی که من یاد میگیرم عشق و دوست داشتن واقعی یعنی چی و به کجاها میرسونه منو.
    به امید روزهای روشن برای همه اونایی که تنهان ...

  7. این کاربر از Mahast Arya بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •