تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 27

نام تاپيک: حقوق بین الملل

  1. #11
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    پيش فرض کوزوو: حضور همزمان در دو محکمه بین المللی

    کوزوو: حضور همزمان در دو محکمه بین المللی

    در حالی که جهان حقوق بین الملل بی صبرانه منتظر قرائت نظریه مشورتی دیوان بین المللی دادگستری در خصوص «همخوانی اعلامیه استقلال کوزوو با حقوق بین الملل» بود، در تاریخ 21 جولای 2010 یعنی یک روز پیش از صدور نظریه مشورتی مذکور، سه تن از فرماندهان ارتش آزادیبخش کوزوو در محضر شعبه استیناف دادگاه بین المللی کیفری یوگسلاوی سابق (ICTY) حاضر شده بودند. بنابر خبر تارنمای دادگاه شعبه تجدید نظر دادگاه، احکام تبرئه افراد مذکور را تا اندازه ای نقض کرده و دستور به رسیدگی مجدد را صادر نمود.این سه تن عبارتند از Ramush Haradinaj فرمانده سابق ارتش آزادیبخش کوزوو Kosovo Liberation Army (KLA) در منطقه Dukagjin کوزوو،Idriz Balaj عضو سابق ارتش آزادیبخش کوزوو و فرمانده واحدی ویژه موسوم بهBlack Eagles ، Lahi Brahimaj به عنوان جانشین فرمانده ستاد عملیاتی ارتش آزادیبخش کوزوو که بر اساس کیفرخواست اقدام به آزار و ربودن غیر نظامیانی می کرند که در سال 1998در منطقه Dukagjin با نیروهای صرب همکاری داشتند. این سه تن به واسطه اقدام مشترک جنایی (joint criminal enterprise)، مسوول جرائمی هستند که هدف مشترک آنها تمرکز کنترل ارتش آزادیبخش کوزوو از طریق جا به جایی غیر قانونی و بدرفتاری با غیر نظامیان مذکور در منطقه Dukagjin می باشد. لازم به ذکر است که این تأسیس حقوقی از ماده 7 اساسنامه دادگاه کیفری بین المللی نشأت گرفته و در سایر محاکم بین المللی مورد پذیرش قرار نگرفته است.

    در سوم آوریل 2008 شعبه رسیدگی کننده چنین اظهار داشت که دلایل کافی در خصوص اثبات پروژه مشترک جنایی در ارتباط با ارتکاب جرائم علیه بشریت و نقض های قوانین و عرف های جنگ وجود نداشته و هر سه متهم را به واسطه چنین اقدامی enterpriseاز مسوولیت کیفری مبرا دانشت.Haradinaj و Balaj از جرائم فرعی دیگر ذکر شده در کیفرخواست، تبرئه شدند اما Brahimaj در خصوص ارتکاب یک فقره شکنجه به عنوان نقض قوانین و عرف های جنگی و یک فقره دیگر شکنجه و رفتار ظالمانه به عنوان نقض قوانین و عرف های جنگی مجرم شناخته شد و به شش سال حبس محکوم شد. دادستان و Brahimaj مشترکاً اقدام به درخواست استیناف از رأی صادره نمودند.

    دادستان معتقد است که به دلایلی عدیده، شعبه رسیدگی کننده مرتکب اشتباه شده است. اول این که از دادن فرصت اضافی به درخواست دادستان جهت اتمام همه مراحل معقول برای تضمین شهادت دو شاهد تعیین کننده امتناع نمود و قرار اتمام مراحل مزبور را صادر کرد. شعبه استیناف نیز هم نوا با دادستان دستور به رسیدگی مجدد را تا اندازه معینی صادر نمود.

    در خصوص دلیل دوم استیناف دادستان، شعبه استیناف اعلام کرد که ادعای دادستان در خصوص حاکم نادرست شعبه رسیدگی در قبال تبرئه آقای Idriz Balaj از اتهام معاونت و مساعدت در خصوص ارتکاب قتل عمدی سه زن، غیر قابل پذیرش است.

    همین طور ادعای Lahi Brahimaj برای درخواست استیناف در قبال اشتباههات متعدد شعبه رسیدگی کننده در یافته خود مبنی بر مسوولیت Brahimaj به دلیل شکنجه شاهد ششم مورد قبول واقع نشد.

    در پایان شعبه استیناف تا صدور قرارهای بعدی، قراری را مبنی بر بازداشت متهمان در واحد بازداشت ملل متحد در لاهه صادر نمود.

    نکته جالب این که Ramush Haradinaj نخست وزیر کوزوو در چارچوب نهادهای دموکراتیک خود مختار مطابق قطعنامه 1244 شورای امنیت بوده است که در راستای اجرای کیفرخواست استعفا داده و به طور داوطلبانه در دادگاه حضور یافت.

    برای مطالعه خلاصه رأی و سایر دلایل درخواست تجدیدنظر و پاسخ های شعبه استیناف به اینجا مراجعه کنید.

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    [/SIZE][/FONT]

    از آغاز تأسیس دادگاه یوگسلاوی، 161 نفر به اتهام جرائم جنگی ارتکاب یافته در سرزمین یوگسلاوی سابق تحت پیگرد قرار گرفته اند که رسیدگی به 124 نفر از آنها کامل شده است. در حال حاضر، رسیدگی به 37 شخص ادامه دارد که 21 نفر از آنها در مرحله رسیدگی (Trial) و 14 نفر دیگر در شعبه استیناف (Appeals Chamber) هستند.


    منبع:internationallaw.blogfa.com


  2. #12
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    پيش فرض پيمان منع توليد و تكثير سلاحهاي هسته اي

    پيمان منع توليد و تكثير سلاحهاي هسته اي

    مقدمه:
    كشورهاي موسس اين پيمان كه از اين پس اعضاء اين پيمان ناميده مي‌شوند؛
    - با توجه به ويراني‌هايي كه يك جنگ هسته‌اي براي نوع بشر ببار مي‌آورد و در نتيجه نياز به يك تلاش همه جانبه براي جلوگيري از خطر چنين جنگي و اتخاذ اقداماتي در جهت حفظ امنيت مردم؛
    - با اعتقاد به اينكه، گسترش سلاحهاي هسته‌اي خطر يك جنگ هسته‌اي را بصورت جدي افزايش خواهد داد؛
    - با رعايت قطعنامه‌هاي مجمع عمومي سازمان ملل متحد كه خواستار انعقاد موافقت‌نامه‌اي به منظور جلوگيري از گسترش بيشتر سلاحهاي هسته‌اي است ؛
    - با تعهد به همكاري در جهت تسهيل اجراي پادمان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي در خصوص فعاليتهاي صلح جويانه؛
    - با تاكيد بر حمايت از تحقيقات، توسعه و ديگر تلاشها براي انجام بهتر اصل پادمان موثر بر روي جريان منابع و مواد شكافت پذير ويژه بوسيله استفاده از ابزارها و ديگر روشها در نقاط استراتژيك معين و در چهارچوب سيستم پادمان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي
    - با تأييد اين اصل كه منافع حاصل از كاربرد صلح جويانه تكنولوژي هسته‌اي، شامل محصولات جنبي ناشي از فن‌آوري كه كشورهاي دارنده سلاحهاي هسته‌اي از توسعه ادوات انفجاري هسته‌اي كسب مي‌نمايند، - بايد جهت اهداف صلح جويانه در دسترس كليه اعضاي اين پيمان اعم از كشورهاي دارنده سلاح هسته‌اي يا كشورهاي فاقد آن، قرار گيرد
    - با اعتقاد به اينكه در اجراي اين اصل، همه اعضاي اين پيمان حق دارند در تبادل هر چه وسيعتر اطلاعات علمي شركت نموده و جهت توسعه بيشتر كاربرد انرژي هسته‌اي براي اهداف صلح جويانه، به صورت انفرادي يا با همكاري ساير كشورها اقدام نمايند؛
    - با اعلام قصد خود مبني بر نيل به پايان هر چه وسيعتر مسابقات تسليحاتي و تعهد به انجام اقدامات موثر در جهت خلع سلاح هسته‌اي؛
    - با اصرار بر همكاري تمام كشورها در نيل به اين هدف؛
    - با يادآوري مجدد اعضاي پيمان منع آزمايش سلاح هسته‌اي در جو، فضاي ماوراء جو و زير آب در سال 1963 كه در مقدمه اين پيمان، قصد خود را جهت نيل به قطع كليه انفجارات سلاحهاي هسته‌اي براي هميشه و ادامه مذاكرات در اين زمينه، ابراز داشته‌اند؛
    - با تمايل هر چه بيشتر نسبت به كاهش تشنجات بين‌المللي و تقويت اعتماد بين اعضاء، به منظور تسهيل در قطع توليد سلاحهاي هسته‌اي و بر چيدن تمام ذخاير موجود و حذف سلاحهاي هسته‌اي و وسايل حمل و نقل آنها از زرادخانه‌هاي ملي، از طريق انعقاد پيماني در جهت خلع سلاح عمومي و كامل تحت نظارت شديد و موثر بين‌المللي؛
    - با تاكيد مجدد بر اين موضوع كه بر اساس منشور سازمان ملل متحد، كشورها بايد در روابط بين‌المللي از هر گونه تهديد يا توسل به زور بر عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي كشورهاي ديگر به هر روشي كه با اهداف سازمان ملل متحد مغاير مي‌باشد، خودداري نموده و اين موضوع كه استقرار و حفظ صلح بين‌المللي بايد به نحوي تامين شود كه حداقل منابع انساني و اقتصادي مصروف آن گردد, نسبت به مواد زير توافق نمودند ‌

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده ا
    هر يك از اعضاي اين پيمان كه داراي سلاح هسته‌اي است متعهد مي‌شود از واگذاري مستقيم يا غير مستقيم سلاحهاي هسته‌اي يا ساير ادوات انفجاري هسته‌اي و يا كنترل بر اين سلاحها يا ادوات انفجاري به ديگري خودداري نموده و هيچ يك از دولتهاي فاقد سلاح هسته‌اي را به هيچ طريقي در ساختن سلاحهاي هسته‌اي يا ساير ادوات انفجاري هسته‌اي و يا كسب اين سلاحها يا ديگر ادوات انفجاري هسته‌اي و كنترل بر آنها كمك، تشويق و ترغيب ننمايد.

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 2
    هر يك از اعضاء اين پيمان كه فاقد سلاح هسته‌اي است متعهد مي‌شود از قبول مستقيم يا غير مستقيم انتقال سلاحهاي هسته‌اي يا ساير ادوات انفجاري هسته‌اي و يا كنترل بر اين سلاحها يا ساير ادوات انفجاري هسته‌اي به ديگري خودداري نموده و به هيچ طريقي سلاحهاي هسته‌اي يا ساير ادوات انفجاري هسته‌اي را نساخته و كسب ننمايد و در جستجو و يا دريافت كمك براي ساخت سلاحها يا ساير ادوات انفجاري هسته‌اي برنيايد

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 3
    1- هر يك از اعضاء اين پيمان كه فاقد سلاحهاي هسته‌اي است متعهد مي‌گردد طي موافقتنامه‌اي كه بر طبق اساسنامه آژانس بين‌المللي انرژي اتمي و سيستم پادمان (حفاظتی) آن، مورد مذاكره قرار گرفته و منعقد خواهد شد، پادمان آژانس را صرفا" به منظور بررسي انجام تعهدات عضو مربوطه تحت اين پيمان و جلوگيري از انحراف انرژي هسته‌اي از استفاده هاي صلح جويانه، به سوي سلاح هسته‌اي يا ديگر ادوات انفجاري هسته‌اي، بپذيرد.
    دستورالعملهاي پادمان (حفاظتی) مورد نياز در اين ماده بايد متوجه مواد چشمه يا مواد شكافت پذير ويژه‌اي كه خواه در يك موسسه هسته‌اي اصلي و يا در خارج از آن، توليد، فرآوري و يا مورد استفاده قرار گرفته است، باشد.
    هر يك از اعضاء اين پيمان متعهد مي‌شود كه 2-
    الف_ مواد چشمه يا مواد شكافت پذير ويژه
    ب_ تجهيزات يا موادي را كه مخصوصا" جهت فرآوري، استفاده يا توليد مواد شكافت پذير ويژه طراحي يا تهيه شده است، به هيچ كشور فاقد سلاح هسته‌اي تحويل ننمايد مگر آنكه اين مواد چشمه يا مواد شكافت پذير ويژه تحت پادمان مقرر در اين ماده قرار گيرد.
    3- پادمان (حفاظتی) مقرر در اين ماده به نحوي اجرا خواهد شد كه ماده 4 اين پيمان رعايت گرديده و مانع از توسعه اقتصادي و فني اعضا يا همكاري هاي بين المللي در حوزه فعاليت هاي صلح جويانه هسته اي شامل مبادله بين المللي مواد هسته اي و تجهيزات جهت فراوري ، استفاده يا توليد مواد هسته اي براي اهداف صلح جويانه بر طبق مقررات اين ماده و اصل پادمان مطرح شده در مقدمه اين پيمان ،‌نشود .
    4- اعضاء اين پيمان كه فاقد سلاحهاي هسته‌اي مي‌باشند جهت رعايت مفاد اين ماده، موافقتنامه‌هايي را به صورت انفرادي يا به اتفاق ساير اعضاء بر طبق اساسنامه آژانس بين‌المللي انرژي اتمي با آژانس منعقد مي‌نمايند. مذاكرات مربوط به انعقاد اين موافقتنامه‌ها در مدت يكصد و هشتاد روز پس از لازم الاجرا شدن اين پيمان آغاز خواهد شد. در مورد اعضايي كه اسناد تصويب يا الحاق به اين پيمان را پس از مدت يكصد و هشتاد روز ارائه مي‌دهند، مذاكرات مربوط به انعقاد موافقت نامه حداكثر در تاريخ ارائه اسناد تصويب يا الحاق آغاز خواهد گرديد. اين موافقت نامه‌ها بايد حداكثر هجده ماده پس از تاريخ شروع مذاكرات به اجرا گذاشته شوند. ‌
    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 4
    1- هيچ يك از مواد اين پيمان به نحوي تفسير نخواهد گرديد كه به حقوق غير قابل انكار هر يك از اعضا اين پيمان به منظور توسعه تحقيقات، توليد و بهره برداري از انرژي هسته‌اي جهت اهداف صلح جويانه بدون هر نوع تبعيض و بر اساس مواد 1 و 2 اين پيمان، خللي وارد نمايد.
    2- همه اعضا اين پيمان متعهد مي‌گردند كه تبادل هر چه وسيعتر تجهيزات، مواد، دانش و اطلاعات فني را جهت مصارف صلح جويانه انرژي هسته‌اي تسهيل نموده و حق شركت در اين مبادلات را دارند. اعضاء اين پيمان در صورت توانايي بايد انفرادي يا به اتفاق ساير اعضا يا سازمانهاي بين‌المللي در توسعه بيشتر استفاده از انرژي هسته‌اي براي اهداف صلح جويانه مخصوصا" در قلمرو اعضايي كه فاقد سلاح هسته‌اي مي‌باشند و با توجه به نيازهاي مناطق در حال توسعه جهان، مشاركت نمايند.

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 5
    هر يك از اعضاء اين پيمان تعهد مي‌نمايد كه اقدامات مقتضي را بر طبق مفاد اين پيمان و تحت نظارت شايسته بين‌المللي و از طريق دستور العملهاي مناسب بين‌المللي به عمل آورده و منافع بالقوه هر گونه كاربرد صلح جويانه استفاده از انفجارات هسته اي را با رعايت اصل عدم تبعيض در اختيار كليه اعضا اين پيمان كه فاقد سلاحهاي هسته‌اي مي‌باشند قرار دهد و هزينه مورد درخواست از اين كشورها بابت ادوات انفجاري مورد استفاده تا حد ممكن، كاهش يافته و شامل مخارج تحقيق و يا توسعه نباشد .اعضا اين پيمان كه فاقد سلاح هسته‌اي مي‌باشند، مي‌توانند بر اساس يك يا چند موافقتنامه بين المللي خاص و از طريق يك سازمان بين‌المللي مربوطه كه نمايندگي اعضاء فاقد سلاح هسته‌اي در آن به نحوي مكفي تامين شده باشد ، از اين منافع استفاده نمايند.
    مذاكرات بر روي اين موضوع در حداقل ممكن پس از لازم الاجرا شدن پيمان آغاز خواهد گرديد. اعضا اين پيمان كه فاقد سلاحهاي هسته‌اي مي‌باشند در صورت تمايل مي‌توانند طي موافقتنامه‌هاي دو جانبه از منافع مذكور استفاده نمايند.

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 6
    هر يك از اعضاء اين پيمان متعهد مي‌گردد كه با حسن نيت، مذاكرات در رابطه با اقدامات موثر جهت توقف هر چه زودتر مسابقات هسته‌اي و خلع سلاح هسته‌اي، انعقاد پيمان خلع سلاح عمومي و كامل تحت كنترل سخت و موثر بين‌المللي را تعقيب نمايد.

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 7
    هيچ يك از مواد اين پيمان به حق گروههاي مختلف كشورها كه جهت حصول اطمينان از فقدان كامل سلاحهاي هسته‌اي در قلمروهاي خود مبادرت به انعقاد پيمانهاي منطقه‌اي بنمايند، خدشه‌اي وارد نمي‌سازد.

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 8
    1- هر يك از اعضا اين پيمان مي‌تواند اصلاحاتي را به اين پيمان پيشنهاد نمايد. متن اصلاحات پيشنهادي به دولت امين پيمان ارائه مي‌گردد تا به اطلاع كليه اعضاي پيمان رسانده شود.در صورت تقاضاي يك سوم اعضا يا بيشتر جهت اصلاح پيمان، دولت امين از كليه اعضاي پيمان جهت تشكيل كنفرانس به منظور بررسي اين اصلاحات دعوت به عمل خواهد آورد.
    2- هر گونه اصلاحي به اين پيمان بايد با اكثريت آراء كليه اعضاء اين پيمان شامل آراء كليه دول دارنده سلاحهاي هسته‌اي عضو اين پيمان و كليه اعضا ديگر پيمان كه در تاريخ اعلام اصلاحيه پيشنهادي، در شوراي حكام آژانس بين‌المللي انرژي اتمي عضويت دارند ، مورد تصويب قرار گيرد.اين اصلاحات در مورد هر يك از اعضا اين پيمان كه سند تصويب اصلاحيه را تسليم نمايد از تاريخي لازم الاجرا مي‌باشد كه اسناد تصويب اكثريت اعضا پيمان از جمله كليه كشورهاي دارنده سلاح هسته‌اي كه از اعضا پيمان مي‌باشند و كليه اعضا ديگر كه در تاريخ اعلام اصلاحيه در شوراي حكام آژانس بين‌المللي انرژي اتمي عضويت دارند ، تسليم شده باشد. پس از آن، اصلاحيه در مورد ساير اعضاي پيمان از تاريخ ارائه اسناد تصويب اصلاحيه، لازم الاجرا مي‌گردد.
    3- پنج سال پس از لازم الاجرا شدن اين پيمان كنفرانسي متشكل از اعضا پيمان در شهر ژنو(سوئيس) جهت بازنگري بر نحوه اجراي پيمان مذكور، به منظور حصول اطمينان از تحقق اهداف مقدمه و مفاد پيمان، تشكيل خواهد شد.
    پس از آن و در فواصل پنج ساله، اكثريت اعضاء پيمان مي‌توانند با ارائه يك پيشنهادي در اين مورد به دولت امين پيمان، خواستار تشكيل كنفرانس مشابه ديگري جهت بررسي عملكرد پيمان شوند

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 9
    1- اين پيمان براي امضا كليه كشورها مفتوح خواهد بود. هر كشوري كه پيمان را قبل از آنكه بر طبق بند سوم اين ماده لازم الاجرا شود، امضا ننموده باشد مي‌تواند در هر زماني به آن ملحق شود.
    2- اين پيمان به تصويب كشورهاي امضا كننده آن خواهد رسيد و اسناد تصويب و الحاق پيمان نزد دولتهاي بريتانياي كبير و ايرلند شمالي و اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي و ايالات متحده آمريكا كه بدينوسيله بعنوان دولتهاي امين تعيين مي‌گردند به امانت سپرده مي‌شود.
    3- اين پيمان پس از تصويب كشورهايي كه دولتهاي آنها بعنوان امين پيمان تعيين شده‌اند و ارائه اسناد تصويب چهل دولت ديگر امضاء‌كننده اين پيمان، لازم الاجرا خواهد گرديد.
    در جهت اهداف اين پيمان، كشورهاي دارنده سلاح هسته‌اي به دولتهايي اطلاق مي‌گردد كه تا قبل از ژانويه 1967 يك سلاح هسته‌اي يا وسيله انفجاري هسته‌اي را ساخته و منفجر نموده باشند.
    4- در مورد كشورهايي كه اسناد تصويب يا الحاق خود را پس از لازم الاجرا شدن اين پيمان تسليم نمايند پيمان از تاريخ تسليم اسناد تصويب يا الحاق، لازم الاجرا مي‌گردد.
    5- دولتهاي امين پيمان، تاريخ هر امضاء و تاريخ تسليم هر سند تصويب يا الحاق و تاريخ لازم الاجرا شدن اين پيمان و تاريخ وصول هر تقاضاي تشكيل كنفرانس و ساير اعلاميه‌ها را بلادرنگ به اطلاع كليه كشورهاي امضا كننده و يا ملحق شده به پيمان، خواهند رساند
    6- اين پيمان توسط دولتهاي امين پيمان بر طبق ماده 102 منشور ملل متحد به ثبت خواهد رسيد

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 10
    1- چنانچه هر يك از اعضاء پيمان تشخيص دهد حوادثي فوق العاده مربوط به موضوع اين پيمان، منافع عاليه كشورش را به مخاطره انداخته است اين حق را خواهد داشت كه در اعمال حق حاكميت ملي خود از اين پيمان كناره گيري نمايد. اين عضو بايد كناره گيري خود را با اطلاعيه قبلي 3 ماهه به كليه اعضاي پيمان و به شوراي امنيت ملل متحد اعلام نمايد.
    اطلاعيه فوق بايد حاوي بيان و شرح حوادث فوق العاده‌اي باشد كه به نظر دولت مورد اشاره، منافع عاليه كشورش را به مخاطره انداخته است.
    2- بيست و پنج سال پس از لازم الاجرا شدن اين پيمان، كنفرانسي تشكيل خواهد گرديد تا در مورد اينكه آيا اين پيمان براي مدت نامحدود يا براي مدت يا مدتهاي اضافي مشخص تمديد شود، تصميم گيري نمايد. اين تصميم با اكثريت آراء اعضاء پيمان، اتخاذ مي‌گردد.

    --------------------------------------------------------------------------------
    ماده 11
    متون انگليسي و روسي و فرانسه و اسپانيايي و چيني اين پيمان داراي اعتبار واحد بوده و در بايگاني دولتهاي امين اين پيمان ضبط خواهد گرديد.
    دولتهاي امين، نسخه‌هاي مصدق اين پيمان را براي دول امضاء كننده يا ملحق شده به پيمان ارسال مي‌دارند


    --------------------------------------------------------------------------------
    در تاريخ اول ژوئيه 1968 در سه نسخه در شهرهاي لندن، مسكو و واشنگتن منعقد شد.


    منبع: سايت ديدگاه

  3. #13
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    پيش فرض مسئوليت بين المللي افراد و دولت ها در پرتو ضابطه كنترل

    مسئوليت بين المللي افراد و دولت ها در پرتو ضابطه كنترل


    واژگان كليدي: معيار کنترل مؤثر، معيار کنترل کلي، مسئوليت بين‌المللي دولت، مسئوليت بين‌المللي کيفري فردي، مخاصمه مسلحانه.

    1. مقدمه

    مباحث مربوط به مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها از جمله مباحث كهن حقوق بين‌الملل است كه بـراي حمايت بيشتر از حقوق بيگانگان توسعه يافته است. اين مباحث امروزه به‌عنوان اصول كلي حقوق بين‌الملل عام مطرح هستند و دامنة‌ آنها نيز بسيار فراتر از حمايت از حقوق بيگانگان گسترش يافته است،‌ به‌نحوي كه از دكترين مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها براي ترويج قواعد عام حقوق بشر نيز استفاده مي‌شود.

    البته مسئوليت دولت، موضوع پيچيده و مبهمي است. كميسيون حقوق بين‌الملل در سال 1949 مطالعه خود را در مورد مسئوليت دولت‌ها آغاز كرد و سرانجام پس از 52 سال در نوامبر سال 2001 در پنجاه و سومين اجلاس كميسيون، پيش‌نويس مواد راجع به مسئوليت دولت‌ها به لحاظ اعمال متخلفانه بين‌المللي تصويب گرديد. مطابق ماده 1 اين طرح:‌ �هر عمل متخلفانه بين‌المللي دولت مستلزم مسئوليت بين‌المللي آن دولت مي‌باشد�. اين قاعده با ماده 2 تكميل مي‌شود كه مقرر مي‌دارد:‌ �هنگامي دولتي مرتكب عمل متخلفانه بين‌المللي قلمداد مي‌شود كه رفتار متضمن فعل يا تركيب فعل ذي‌ربط:‌

    الف) طبق حقوق بين‌الملل به آن دولت منتسب شود، و

    به‌منزلة‌ نقض تعهد بين‌المللي آن دولت باشد.

    بند �الف� ماده 2 طرح پيش‌نويس به قابليت انتساب اشاره دارد. قابليت انتساب در چارچوب مسئوليت بين‌المللي دولت به‌معناي نسبت دادن است که در فصل دوم مواد پيش‌نويس مورد بحث قرار گرفته، جايي‌كه ماده 4 قاعده اساسي انتساب اعمال ارگان‌ها به دولت را بيان مي‌دارد. ماده 5 به رفتار نهادهايي اختصاص دارد كه اجازه يافته‌اند اقتدارات حاكمه كشوري را اعمال كنند و ماده 6 به قضيه‌اي خاص مربوط مي‌شود كه ارگان دولتي در اختيار دولت ديگر قرار دارد و مجاز است تا اقتدارات حاكمه را اعمال كند. ماده 7 مشخص مي‌سازد كه رفتار ارگانها و نهادهايي كه اختيار دارند قدرت دولتي را اعمال كند به دولت منتسب مي‌شود، حتي اگر رفتار مزبور خارج از صلاحيت آن سازمان يا شخص مورد نظر، يا برخلاف فرمان‌هاي صادر، انجام شده باشد. مواد 8 تا 11 به رفتار نهاد يا ارگان‌هايي اشاره كرده كه اصولاً طبق حقوق بين‌الملل به دولت منتسب نمي‌شود. ماده 8 به اجراي دستورالعمل‌هاي ارگان يك دولت يا تحت نظارت و كنترل آن اختصاص دارد. ماده 9 درباره رفتاري خاص است كه مستلزم عناصري از اقتدارات دولتي محسوب مي‌شود و در نبود اقتدارات رسمي اعمال مي‌شود. ماده 10 به مسئوليت دولت در قبال رفتار شورشيان مي‌پردازد و بالاخره ماده 11 درباره رفتاري است كه طبق يكي از مواد قبلي به دولت منتسب نمي‌شود؛ ليكن آن دولت صراحتاً‌ يا عملاً‌ آن رفتار را به‌عنوان اقدام خويش قلمداد كرده است.

    مسئله قابليت انتساب اعمال متخلفانه بين‌المللي به دولت، از جمله مباحث بسيار پيچيده و تكنيكي حقوق بين‌الملل است كه از ديرباز مورد توجه دولت‌ها و حقوقدانان قرار داشته تا سرانجام بدين نحو در پيش‌نويس كميسيون حقوق بين‌الملل گردآوري شده است.

    اما از ميان مواد گوناگون طرح،‌ ماده 8 كه در ادامه اين مقاله بيشتر به آن خواهيم پرداخت به وضعيتي اشاره دارد كه فرد يا گروهي كه از جمله منتسبين به دولت محسوب نمي‌شوند، اعمال خلافي را مرتكب مي‌گردند كه مسئوليت بين‌المللي ناشي از اين اعمال به دولتي بر‌مي‌گردد كه فرد يا گروه مزبور �تحت كنترل� آن بوده‌اند.

    اين قاعده مورد وفاق جامعه بين‌المللي است؛ اما اينكه ميزان و درجة‌ كنترلي كه توسط دولت اعمال مي‌گردد تا چه حد بايد باشد تا منجر به مسئوليت بين‌المللي دولت گردد به اختلافات فراواني ميان حقوقدانان و نيز ميان محاكم بين‌المللي، به‌ويژه ميان ديوان بين‌المللي دادگستري و ديوان بين‌المللي كيفري براي يوگسلاوي سابق دامن زده است. در واقع، ديوان بين‌المللي دادگستري در آرائي كه پيش و پس از نهايي شدن طرح كميسيون حقوق بين‌الملل در خصوص فعاليتهاي نظامي و شبه نظامي ايالات متحده در نيكاراگوئه (1986) و اجراي كنوانسيون جلوگيري و مجازات ژنوسيد در بوسني و هرزگوين (2007) صادر كرده، به معيار و ضابطة‌ كنترل مؤثر* توجه داشته و اين در حالي است كه شعبة‌ تجديدنظر دادگاه يوگسلاوي سابق در رأي 15 ژوئيه 1999 خود در قضية‌ تاديچ و آراء ديگر خود، ضابطة‌ كنترل كلي* * را به‌كار گرفته تا با كاستن از ميزان و درجة‌ كنترل دولت، انتساب اعمال افراد و گروه‌ها به دولت را تسهيل كند. اين اقدام شعبة‌ استيناف ديوان يوگسلاوي از سوي بسياري از حقوقدانان با استقبال روبه‌رو شده و در عين حال، ناخرسندي ديوان بين‌المللي دادگستري را در پي داشته است. البته بـرخي از حقـوقدانان با اشـاره به مباحث مربوط به ازهم‌گسيختگي حقوق بين‌الملل* تلاش كرده‌اند تا ميان مراجع قضائي جامعة‌ بين‌المللي آشتي برقرار سازند. از نظر اين عده در واقع، رسالت ديوان يوگسلاوي، بررسي مسئوليت كيفري افراد در ارتكاب جنايات بين‌المللي است و ضابطة كنترل كلي در اين عرصه مطرح شده است؛ در‌حالي‌كه ديوان بين‌المللي دادگستري با طرح معيار كنترل مؤثر به‌دنبال تثبيت قواعد حاكم بر مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها است؛ پس مانعي وجود ندارد كه هر دو ضابطه در كنار يكديگر به حيات خود ادامه دهند. ما اين استدلال را در نتيجه‌گيري اين نوشتار بررسي كنيم.

    2. بررسي روية‌ قضائي بين‌المللي و طرح كميسيون حقوق بين‌الملل

    2ـ1. معيار كنترل مؤثر در رأي نيكاراگوئه

    در اين قضيه، دولت نيكاراگوئه در دادخواست تقديمي خود به ديوان بين‌المللي دادگستري مدعي شده بود كه ايالات متحده يك گروه مسلح مزدور تحت عنوان �كنتراها� را در نيكاراگوئه تشكيل داده و براي مبارزه با دولت انقلابي نيكاراگوئه (ساندينيستا) آنها را به‌صورت گسترده‌ از لحاظ مالي تأمين كرده، آموزش داده، مسلح كرده، مجهز ساخته، مسلح نموده و در عمليات جنگي سازماندهي و هدايت كرده است. دولت نيكاراگوئه در واقع مدعي آن شده بود كه نيروهاي كنترا به‌عنوان ارگان ايالات متحده با حكومت نيكاراگوئه در جنگ بوده‌اند و بنابراين، مسئوليت اعمال ارتكابي اين نيروهاي مزدور،‌ متوجه ايالات متحده امريكا است.

    ديوان در اين قضيه با شرايطي مواجه بود كه نيروهاي كنترا، به‌طور رسمي* ارگان دولت ايالات متحده محسوب نمي‌شدند و بنابراين ديوان به بررسي اين موضوع پرداخت كه آيا مي‌توان شورشيان كنترا را به‌طور غيررسمي* * ارگان ايالات متحده قلمداد كرد و از اين طريق، مسئوليت اعمال شورشيان كنترا در نقض حقوق بين‌المللي بشردوستانه را متوجه ايالات متحده دانست.

    براي پاسخ به پرسش فوق، ديوان با بررسي وقايع موجود در پرونده به اين نتيجه رسيد كه ايالات متحده بر نيروهاي كنترا،‌ �كنترل عمومي�* * * داشته و اين نيروها به ميزان بالايي به ايالات متـحده وابسته بـوده‌اند، امـا اين امر به اين معنا نيست كه در نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه توسط نيروهاي كنترا، ايالات متحده امريكا نيز دخيل بوده است:‌ به عبارت ديگر، نيروهاي كنترا از نظر ديوان مي‌توانستند بدون كنترل ايالات متحده نيز مرتكب چنين اقداماتي گردند. ديوان در ادامه به معيار �كنترل مؤثر� اشاره و بيان مي‌كند كه مسئوليت حقوقي ايالات متحده تنها زماني قابل طرح است كه ثابت شود اين كشور كنترل مؤثري بر عمليات منجر به نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه داشته است و از آنجا كه هيچ دليلي اقامه نشده كه نشان دهد امريكايي‌ها به همراه كنتراها در عمليات شركت داشته‌اند يا آنان را فرماندهي مي‌كرده‌اند، ديوان تخلفات مزبور را منتسب به ايالات متحده ندانست. ديوان البته به مشاركت امريكا در سازماندهي،‌ تأمين مالي و تهيه مايحتاج كنتراها اشاره مي‌كند و اينكه كمك‌هاي امريكا به گروه كنترا بسيار مهم و اثربخش بوده است. اما به‌نظر ديوان، حتي اگر امريكا به گروه كنترا در انتخاب هدف‌هاي نظامي و شبه‌نظامي كمك رسانده و همة‌ عمليات آنها را هم طرح‌ريزي كرده باشد، باز هم به‌معناي كنترل مؤثر عمليات كنتراها توسط ايالات متحده نيست. به عقيدة ديوان براي احراز مسئوليت دولت امريكا بايد بتوان ثابت كرد كه ايالات متحده امر يا اجبار به ارتكاب اين اعمال كرده است تا ميزان كنترل به درجة‌ كنترل مؤثر برسد.

    2ـ2. معيار كنترل كلي در رأي تاديچ

    دوسكو تاديچ به اتهام جنايات جنگي و جنايت عليه بشريت در مقابل شعبة‌ نخستين ديوان يوگسلاوي قرار گرفت. ديوان در بررسي اين اتهامات، ابتدا ‌بايست به تعيين نوع مخاصمه در بوسني مي‌پرداخت؛ چرا كه شوراي امنيت در قطعنامة‌ 752 مصوب 15 مه 1992 از دولت جمهوري فدرال يوگسلاوي خواسته بود تا نيروهاي خود را از خاك بوسني و هرزگوين بيرون ببرد و يوگسلاوي نيز به اين خواسته شورا پاسخ مثبت داده و نيروهايش را در 19 مه 1992 از بوسني خارج كرده بود. اما درگيري‌ها بين صرب‌هاي بوسني تحت حمايت يوگسلاوي ادامه داشت و حال ديوان بايد به اين سؤال پاسخ مي‌داد كه آيا نقض حقوق بين‌الملل بشردوستانه توسط نيروهاي صرب در بوسني، تحت كنترل يوگسلاوي و لذا قابل انتساب به آن است يا خير.

    ديوان رأي خود را در 7 مي 1997 صادر كرد و در اين رأي با تأسي از معيار كنترل مؤثر كه ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه به‌كار برده بود، اعلام داشت كه دليل قانع‌كننده‌اي در دست نيست كه نشان دهد جمهوري فدرال يوگسلاوي،‌ عمليات نظامي صر‌ب‌هاي بوسني را به شكل مؤثر كنترل مي‌كرده است و بنابراين نمي‌توان نيروهاي صرب بوسني را ارگان يا عناصر عملي يوگسلاوي به حساب آورد. حاصل اين رأي آن بود كه ديوان نتوانست نقض فاحش كنـوانسيون‌هاي ژنو را به‌دليل ماهيت غيربين‌المللي درگيري احراز كند و از‌اين‌رو با مخالفت و انتقادات شديد حقوقدانان مواجه گشت. حتي قاضي مك دونالد، رئيس اين شعبه دادگاه هم در مخالفت با اين رأي گفت كه نيروهاي صرب، مأموران دولت يوگسلاوي بوده‌اند و اصلاً‌ نيازي نبود كه ديوان بخواهد ميزان كنترل دولت يوگسلاوي بر اين نيروها را تعيين كتد.

    رأي شعبه نخستين به شعبه تجديدنظر رفت و در آنجا قضات شعبه تجديدنظر با طرح معيار �كنترل كلي� بر استدلال شعبه نخستين خط بطلان كشيدند و مخاصمه ميان نيروهاي صرب و بوسني را به‌عنوان يك درگيري بين‌المللي تلقي كردند.

    شعبه تجديدنظر در رأي خود،‌ ابتدا بيان مي‌دارد كه نظام حقوقي مورد نظر براي تعيين نوع مخاصمات مسلحانه،‌ نظام حقوق بين‌الملل بشردوستانه است و در ادامه تصريح مي‌كند كه مطابق ضوابط حقوق بين‌المللي بشردوستانه و به‌ويژه مفاد ماده 4 كنوانسيون سوم ژنو 1949‌ چنانچه مشخص شود گروه مسلحي كه در داخل كشور با دولت مركزي در جنگ است به دولت ديگري �تعلق� دارد، آنگاه بايد گفت مخاصمه‌اي مسلحانه و بين‌المللي در جريان است. از نظر ديوان، عبارت �تعلق به يك‌طرف مخاصمه�* تلويحاً‌ موضوع كنترل را مطرح مي‌سازد و اين در حالي است كه در حقوق بين‌الملل بشردوستانه در مورد ميزان و درجة‌ كنترل دولت، معياري به چشم نمي‌خورد و از اين حيث بايد به حقوق بين‌الملل عام و به‌ويژه قواعد مسئوليت دولت‌ها در حقوق بين‌الملل مراجعه شود. از‌اين‌رو، شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي، ابتدا به رأي ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه و تعيين معيار �كنترل مؤثر� توسط اين مرجع قضايي بين‌المللي اشاره مي‌كند و در همان آغاز بحث روشن مي‌سازد كه نمي‌توان از معيارهايي دوگانه براي تعيين مسئوليت كيفري فردي در قالب مخاصمات مسلحانه بين‌المللي و تعيين مسئوليت دولت‌ها در قالب حقوق مسئوليت بين‌المللي سخن به ميان آورد.

    ديوان بين‌المللي كيفري براي يوگسلاوي سابق در ادامه رأي خود، معيار كنترل مؤثر مطرح شده از سوي ديوان بين‌المللي دادگستري را معياري ناهماهنگ با منطق حقوق مسئوليت دولت‌ها قلمداد مي‌نمايد كه حتي با رويه دولت‌ها و محاكم بين‌المللي در تضاد است. شعبه تجديدنظر ديوان با تكيه بر اين رويه قضايي آن دسته از اعمالي را كه گروهي از افراد كمابيش سازمان يافته انجام داده‌اند، از اعمالي كه افراد به‌صورت پراكنده و انفرادي مرتكب شده‌اند جدا مي‌كند.

    از نظر ديوان براي تشخيص مورد دوم، يعني انتساب اعمال انفرادي به دولت خارجي،‌ به‌كارگيري معيار كنترل مؤثر مناسب‌تر خواهد بود؛‌ زيرا بايد ثابت كرد كه اين اعمال به دستور خاص آن دولت انجام شده‌اند؛ حال آنكه در فرض اول، يعني اعمال يك گروه نظامي سازمان يافته،‌ كافي است ثابت شود كه آن دولت خارجي، كنترل كلي بر اين گروه داشته تا اعمال گروه به آن دولت منتسب شود. در واقع،‌ همين‌كه اين دولت با هماهنگ‌سازي و كمك در برنامه‌ريزي كلي فعاليت‌هاي نظامي گروه،‌ داراي كنترل كلي بر آنان بوده باشد براي انتساب رفتار متخلفانه آن گروه به دولت مزبور كفايت مي‌كند. لذا ديگر نيازي نيست كه اثبات شود دولت مزبور در تك تك عمليات گروه، كنترل مؤثري اعمال مي‌كرده است.

    2ـ3. معيار كنترل در طرح كميسيون حقوق بين‌الملل در مورد مسئوليت دولت‌ها

    همان‌طور‌كه پيش‌تر اشاره شد، كميسيون حقوق بين‌الملل در ماده 8 طرح مسئوليت دولت‌ها بيان داشت:‌ �رفتار يك فرد يا گروهي از افراد،‌ طبق حقوق بين‌الملل، عمل دولت محسوب مي‌شود اگر اين فرد يا گروه براساس دستور، هدايت يا كنترل دولت مزبور مرتكب رفتار متخلفانه شوند�.

    كميسيون حقوق بين‌الملل در تفسير ماده 8 طرح خود، هم به رأي ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه و هم به رأي ديوان بين‌المللي كيفري در قضية‌ تاديچ اشاره مي‌كند. كميسيون همچنين در تفسير خود توضيح قاضي شهاب الدين، منضم به رأي تاديچ را يادآور مي‌شود كه به اختلاف وظايف اين دو مرجع قضايي بين‌المللي اشاره دارد. كميسيون در تفسير خود با اينكه صريحاً‌ نظر ديوان يوگسلاوي را رد نمي‌كند، اما تلويحاً‌ معيار كنترل مؤثر ارائه شده از سوي ديوان بين‌المللي دادگستري را مورد پذيرش قرار مي‌دهد؛ زيرا تنها زماني عناصر غيردولتي را به‌عنوان ارگان عملي دولت قلمداد مي‌كند كه اين افراد در هر عمليات خاص خود، تحـت كنترل دولـت عـمل كـرده باشند. بنابرايـن مي‌تـوان گـفت كه در واقع، كميسيون حقوق بين‌الملل هم رويكردي مشابه با رويكرد ديوان بين‌المللي دادگستري اتخاذ كرده و بسيار واضح است كه اين رهيافت كميسيون موجبات ناخرسندي قضات وقت شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي را فراهم آورده است.

    2ـ4. معيار كنترل مؤثر در رأي بوسني

    ديوان بين‌المللي دادگستري سرانجام پس از گذشت حدود 14 سال در 26 فوريه 2007، رأي ماهوي خود را در دعواي بوسني و هرزگوين عليه صربستان و مونته نگرو صادر كرد.

    لازم به توضيح است كه دادخواست اوليه توسط جمهوري بوسني و هرزگوين در 20 مارس 1993 عليه جمهوري فدرال يوگسلاوي تقديم ديوان شده بود و در نهايت با توجه به تحولات در اوضاع داخلي بوسني و يوگسلاوي، رأي نهايي ديوان در خصوص دادخواست بوسني و هرزگوين عليه صربستان و مونته نگرو و در نهايت عليه جمهوري صربستان صادر گرديد.

    در اين رأي‌، ديوان بين‌المللي دادگستري از يك‌سو به اين نتيجه رسيد كه دولت صربستان چه از طريق اركان خود و چه از طريق اشخاصي كه در حقوق بين‌الملل، اقدامات آنان به اين دولت قابل انتساب است مرتكب جنايت ژنوسيد نشده است. همچنين صربستان توطئه‌اي جهت ارتكاب جنايت ژنوسيد تدارك نديده و مرتكبان اين جنايت را نيز به ارتكاب آن تحريك نكرده است و بنابراين به جهت معاونت در ارتكاب ژنوسيد مسئوليت ندارد. اما از سوي ديگر، ديوان اعلام كرد كه دولت صربستان به تعهد خود دال بر جلوگيري از وقوع جنايت ژنوسيد در ژوييه سال 1995 در سربرنيتسا عمل نكرده است. همچنين از نظر ديوان، اين دولت در انجام تعهد خود مبني بر تسليم راتكوملاديچ به ديوان بين‌المللي كيفري براي يوگسلاوي سابق و همكاري كامل با اين دادگاه قصور ورزيده و نسبت به پيروي از دستورات موقت ديوان بين‌المللي دادگستري در خصوص انجام كلية‌ اقدامات لازم جهت جلوگيري از وقوع ژنوسيد در سربرنيتسا، تخلف كرده است.

    البته رأي ديوان از زواياي گوناگوني قابل بحث و حائز اهميت است، اما آنچه در اين نوشتار براي ما مهـم است بازگشت ديـوان به معيار كنترل مـؤثر در خصوص انتساب اعمال ارگان‌هاي غيررسمي به دولت است.

    همان‌طور‌كه اشاره شد، ديوان در رأي خود ابتدا به اين نتيجه رسيد كه كشتار در سربرنيتسا توسط عوامل رسمي دولت خوانده صورت نگرفته و بنابراين ديوان بايد به بررسي اين موضوع مي‌پرداخت كه آيا اين كشتار توسط عوامل غيررسمي تحت كنترل دولت خوانده رخ داده يا خير.

    بـراي پاسخ بـه اين مسئله، ديـوان توجـه خـود را معطوف مـاده 8 طرح كميسيون حقوق بين‌الملل مي‌كند و اظهار مي‌دارد كه از نظر اين مرجع قضايي بين‌المللي، مفاد اين ماده از طرح مسئوليت دولت‌ها از جمله قواعد عرفي حقوق بين‌الملل است. در ادامه، ديوان به رأي خود در قضية نيكاراگوئه اشاره مي‌كند و بر اين نكته تأكيد مي‌ورزد كه از نظر ديوان، تنها زماني اعمال عوامل غيردولتي موجب مسئوليت بين‌المللي دولت خواهد شد كه اثبات گردد،‌ دولت مزبور داراي كنتـرل مـؤثر بر عوامـل غيردولتي بوده و اين عوامل غيردولتي به‌هنگـام نقض حقوق بين‌الملل �در هر مورد� تحت كنترل دولت بوده‌اند. ديوان تصريح مي‌كند كه هدايت كلي عوامل غيردولتي توسط يك دولت، موجب طرح مسئوليت بين‌المللي آن دولت نخواهد شد.

    حال براي ديوان فرصتي فراهم مي‌شود تا ضمن تأكيد و اصرار بر نظر خود در رأي نيكاراگوئه، به انتقادات شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي در پرونده تاديچ هم پاسخ دهد. در اين راستا، ديوان ابتدا اشاره مي‌كند كه هرچند ورود به مسائل مربوط به مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها در حوزه صلاحيت شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي نبوده، به اين حوزه وارد شده و معيار كنترل كلي را در مقابل معيار كنترل مؤثر مطرح كرده است. ديوان با لحني كنايه‌آميز به عملكرد ديوان يوگسلاوي اشاره كرده، تصريح مي‌كند كه ديوان كيفري در برخي مواقع بدون آنكه ضرورتي وجود داشته باشد از حوزه صلاحيت خود عدول كرده و به اتخاذ مواضعي در مورد مسائل مربوط به حقوق بين‌الملل عام مبادرت ورزيده است.

    ديوان در خصوص �معيار كنترل� به‌كار گرفته شده در قضيه تاديچ بيان مي‌دارد كه توجه به اين معيار توسط ديوان يوگسلاوي براي تعيين نوع مخاصمه مسلحانه مي‌تواند مناسب و بلااشكال باشد؛ ولي به هر حال از آنجا كه ديوان بين‌المللي دادگستري در قضية‌ مانحن‌فيه نيازي به بررسي اين موضوع ندارد، از آن عبور مي‌كند.

    اما از سويي ديگر، شعبة‌ تجديدنظر ديوان يوگسلاوي در قضيه تاديچ در به‌كارگيري معيار كنترل كلي، تنها به تعيين نوع مخاصمه مسلحانه بسنده نكرده، بلكه اين معيار را به حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها نيز تعميم داده و بر اين باور است كه در مقام انتساب اعمال نهادهاي غيردولتي به دولت، معيار كنترل كلي بايد جايگزين معيار كنترل مؤثر گردد و ديوان بين‌المللي دادگستري موضع اخير را قانع‌كننده نمي‌داند.

    همان‌طور‌كه ملاحظه مي‌شود ديوان بين‌المللي دادگستري با ظرافتي خاص از ورود به حوزه تخصصي ديوان بين‌المللي كيفري يوگسلاوي اجتناب مي‌ورزد و تنها زماني‌كه ديوان يوگسلاوي در مقام تعميم معيار كنترل كلي به نظام حقوقي مسئوليت دولت‌ها برمي‌آيد با آن مخالفت مي‌كند. ديوان در ادامه با توجه به ماهيت متفاوت موضوعات مطرح شده، وارد يك بحث منطقي مي‌شود و اظهار مي‌دارد كه اصولاً‌ ضرورتي ندارد كه معيار به‌كار گرفته شده براي تعيين ميزان و درجة‌ مداخلة‌ يك دولت در درگيري مسلحانه جاري در حوزه سرزميني دولتي ديگر، عيناً با معيار به‌كار گرفته شده براي انتساب نقض‌هاي حادث در آن درگيري مسلحانه و طرح مسئوليت دولت مداخله‌گر،‌ يكسان باشد (در‌حالي‌که از نظر ديوان يوگسلاوي نمي‌توان از معيارهايي دوگانه براي تعيين مسئوليت كيفري فردي در قالب مخاصمات مسلحانه بين‌المللي و تعيين مسئوليت دولت‌ها در قالب حقوق مسئوليت بين‌المللي سخن به ميان آورد). به عبارت ديگر، از نظر ديوان بين‌المللي دادگستري به لحاظ منطقي ممكن است آنگاه كه از رهگذر اثبات مداخله يك دولت خارجي در يك درگيري داخلي به ‌دنبال تثبيت حقوق بين‌المللي بشردوستانه حاكم بر مخاصمات مسلحانه بين‌المللي هستيم به معيار كنترل كلي استناد كنيم تا مرتكبان نقض فاحش حقوق بين‌المللي بشردوستانه را به كيفر برسانيم؛ امادر حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها،‌ به‌كارگيري معيار كنترل كلي غيرقابل پذيرش است، زيرا به‌كارگيري اين معيار موجب گسترش حوزه مسئوليت دولت‌ها فراتر از اصول بنيادين حاكم بر حقوق مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها خواهد شد. ازاين‌رو، ديوان بين‌المللي دادگستري هم‌صدا با قواعد حقوق بين‌المللي عرفي كه در مـاده 8 طرح كميسيون حقـوق بين‌الملل تـدوين شـده،‌ معيـار كنترل مـؤثر را در حـوزه حقوق مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها به‌كار مي‌بندد. اين استدلال در نهايت ديوان را به اين نتيجه رساند كه نمي‌توان مسئوليت كشتار ژوييه 1995 در سربرنيتسا را بر گردن دولت صربستان نهاد؛ چرا كه اين دولت عملاً كنترل مؤثري بر مرتكبين اين جنايت نداشته است.

    3. نتيجه‌گيري

    قاضي هيگينز پس از صدور رأي ديوان بين‌المللي دادگستري در خصوص ژنوسيد در جمـع مشاوران حقوقي دولت‌ها در مـورد اين رأي مي‌گويد:� به‌نظر من چنـانچه ميان محاکم بيـن‌المللي قـائل بـه گفـتگو و هم‌انـديشي بـاشيم، خـواهيـم تـوانست از پيدايش آنچه به �از‌هم‌گسيختگي حقوق بين‌الملل� شهرت يافته است، ممانعت کنيم... ديوان بين‌المللي کيفري براي يوگسلاوي سابق در حالي در قضيه تاديچ به حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها وارد شده نموده و از معيار مورد نظر ديوان بين‌المللي دادگستري تخطي كرده که اصولاً در اين مورد صاحب صلاحيت نيست و صلاحيتش آن تنها محدود به امور کيفري افراد است. از نظر ديوان بين‌المللي دادگستري به لحاظ منطقي ضرورتي وجود ندارد که بخواهيم هم براي تشخيص نوع مخاصمه و هم براي تعيين انتساب عملي خاص به يک دولت، از ضابطه‌اي همسان و مشابه پيروي کنيم. بنابراين ديوان بين‌المللي دادگستري ضمن آنکه بر نظر خود در خصوص معيار کنترل مؤثر براي انتساب اعمال به دولت و طرح مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها اصرار مي‌ورزد، استدلال ديوان بين‌المللي کيفري را نيز در کاربرد ضابطه کنترل کلي براي تعيين نوع مخاصمه قابل درک مي‌داند و از اين ديوان مي‌خواهد که در آينده، تعامل بيشتري با ديوان بين‌المللي دادگستري داشته باشد تا هر دو نهاد بتوانند به وظايف خود به بهترين شکل عمل کنند�. قاضي محمد شهاب‌الدين هم در نظر جداگانه خود در قضيه تاديچ گفته بود که ديوان بين‌المللي کيفري براي يوگسلاوي سابق تنها بايد به بررسي مسئوليت کيفري افراد در حوزه حقوق بين‌الملل بشردوستانه بپردازد.

    همان‌گونه ‌که در بالا گفته شد، ديوان بين‌المللي دادگستري در رأي اخير خود بدون رد يا پذيرش معيار �کنترل کلي� به‌کار گرفته شده توسط ديوان کيفري يوگسلاوي براي تعيين نوع مخاصمه مسلحانه، تنها بر به‌کارگيري معيار �کنترل مؤثر� در حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها تأکيد كرد. اما اين سخنراني خانم پروفسور هيگينز به‌عنوان رئيس ديوان، به‌نوعي از پذيرش تلويحي معيار کنترل کلي براي تعيين نوع مخاصمه مسلحانه در جريان رسيدگي به مسئوليت کيفري افراد حکايت دارد.

    بنابراين، مي‌توان گفت که امروزه در حقوق بين‌الملل بايد در مورد ضابطه کنترل قائل به تفکيک شد؛ يعني آن هنگام که درصدد هستيم نوع يک مخاصمه را براي رسيدگي به مسئوليت کيفري افراد بررسي کنيم، معيار و ضابطه کنترل کلي را ملاک عمل قرار مي‌دهيم؛ در‌حالي‌که در هميـن قضيه چنانچـه بخواهيـم تعيين کنيـم که آيـا گروهي به‌صورت غيررسمي ارگان يک دولت محسوب مي‌شود يا خير بايد ضابطه کنترل مؤثر آن دولت بر آن گروه را براي تعيين مسئوليت بين‌المللي آن دولت، مدنظر داشته باشيم.

    به‌کارگيري معيارهاي دوگانه براي تشخيص نوع مخاصمه از يک‌سو و تعيين مسئوليت بين‌المللي دولت از سويي ديگر، داراي مزايا و معايبي است. مزيت بزرگ در اينجا نهفته است که با به‌کارگيري معيار �کنترل کلي� حداقل مي‌توان به‌سادگي برخي ابهامات را در مورد نوع مخاصمه مسلحانه برطرف كرد و با پذيرش وجود تلويحي درگيري ميان دو دولت، حمايت‌هاي خاص حقوق بين‌الملل بشردوستانه در مخاصمات مسلحانه بين‌المللي را جاري و ساري ساخت که نتيجه‌اي جز حمايت به مراتب بيشتر از غيرنظاميان و نيز تعقيب و محاکمه آسان‌تر جنايتکاران جنگي به جرم نقض فاحش حقوق مخاصمات مسلحانه در پي ندارد. اما از سويي ديگر، اين جريان موجب توسعه پاره پاره شدن و ازهم‌گسيختگي حقوق بين‌الملل مي‌گردد و از آن مهم‌تر اينکه اين احتمال را به‌وجود مي‌آورد که در‌حالي‌که دولتي از مسئوليت بين‌المللي نقض حقوق بين‌الملل بشردوستانه توسط ارگان غيررسمي خود رهايي مي‌يابد، افراد متعلق به اين گروه به همين جرم و به‌عنوان عوامل آن دولت، مورد محاکمه و مجازات واقع شوند!

    ازاين‌رو، به‌نظر مي‌رسد به‌کارگيري معيار کنترل مؤثر در حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها تنهـا درصدد ايجاد حاشـيه امنـي بـراي دولت‌ها است که بتـوانند با آموزش و تجـهيز بـرخي گروه‌هـا، بدون آنکه نگران عواقب بين‌المللي عمل خود باشند، به نقض حقوق بشر و حقوق بين‌المللي بشردوستانه اقدام كنند و يا از طريق گروه‌هاي تروريستي، به کشتار و ايجاد رعب و وحشت دست بزنند.



    برگرفته از:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  4. #14
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    پيش فرض

    حقوق پناهندگان در اسناد بين المللى

    مقدمه

    يكى از موضوعات مهم و جديد در حقوق بين الملل، حقوق پناهندگان است كه در عصر كنونى، على رغم پيشرفت هاى صنعتى، رعايت اخلاق و حقوق انسانى نسبت به يكديگر ضعيف، و ستم و تجاوز به حقوق انسان ها، به ويژه نسبت به زيردستان و ضعيفان، بيش تر شده است، به طورى كه گاهى موجب فرار و كوچ دسته جمعى عدّه اى از افراد يك كشور به كشور ديگر مى شود. از اين رو، حقوق پناهندگان در كنار ساير بحث هاى حقوقى، در حقوق بين الملل مطرح شده و در گردهمايى هاى جهانى، عهدنامه هايى نيز در اين خصوص به تصويب رسيده است.

    اين نوشتار با عنايت به اسناد بين المللى راجع به حقوق پناهندگان، حقوق و وظايف پناه جويان را مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.از آن جا كه مسأله پناهندگى روز به روز ابعاد گسترده ترى پيدا مى كند، آشنايى پناهندگان با حقوق و وظايف خود،امرى ضرورى به نظر مى رسد. آگاهى نسبى از حقوق پناهندگى، هم موجب دفاع آگاهانه پناهندگان از حقوقشان مى شود و هم آن ها را با وظيفه قانونى خود آشنا مى سازد تا مبادا با انجام برخى كارها، موجبات نارضايتى كشور ميزبان را فراهم آورند.

    مشكل پناهندگى از گذشته هاى دور در ميان جوامع انسانى وجود داشته و در هر دوره، هر جامعه طبق باورها و فرهنگ خود، راه حلّى براى آن انديشيده شده است. اين مقاله، نخست به بررسى مفهوم پناهنده در حقوق بين الملل پرداخته و سپس اصل بحث را پى مى گيرد.


    تعريف پناهنده در منابع بين الملل

    كنوانسيون 1951 ژنو تعريف فراگيرى از پناهنده ارائه داده و مى گويد: «پناهنده كسى است كه به علّت ترس موجّه از اين كه به علل مربوط به نژاد يا مذهب يا مليّت يا عضويت در بعضى گروه هاى اجتماعى يا داشتن عقايد سياسى تحت شكنجه قرار گيرد، در خارج از كشور محل سكونت عادى (كشور اصلى خود) به سر مى برد و نمى تواند، و يا به علّت ترس مذكور نمى خواهد، خود را تحت تابعيت آن كشور قرار دهد، يا در صورتى كه فاقد تابعيت است، و پس از چنين حوادثى در خارج از كشور محلّ سكونت دايمى خود به سر مى برد، نمى تواند يا به علت ترس مذكور نمى خواهد به آن كشور بازگردد.»1

    طبق تعريف مزبور:

    الف) پناهنده از نظر منابع بين المللى، بيگانه اى است در كشور پذيرنده كه به دليل ترس از تعقيب و نيز نجات جان، مال و آزادى خود، به كشور ديگرى پناهنده مى شود.

    ب) عنصر اساسى در علّت پناهندگى «ترس موجّه از تعقيب و آزار» است كه تشخيص و احراز آن، با كشور پذيرنده است و آن كشور با بررسى همه جانبه در مورد دلايل درخواست پناهندگى، يا اين دلايل را مى پذيرد و يا رد مى كند.


    ماهيت حقوق پناهندگى در اسناد بين الملل

    در خصوص مسأله پناهندگى و پناهنده پذيرى، اين سؤال مطرح مى شود كه آيا پناهندگى براى افراد، يك حق است كه در شرايط خاص بايد از آن استفاده كنند و نسبت به دولت مورد درخواست پناهندگى يك تكليف به شمار مى آيد؟

    از بررسى مجموع منابع معتبر بين المللى مى توان گفت كه افراد در شرايط خاص كه در معرض خطر و ترس قرار مى گيرند، حق دارند به كشورهاى ديگرى پناهنده شوند و كشورهاى مورد تقاضاى فرد، كه عضو سازمان ملل باشند، مكلف به پذيرش آن ها هستند.

    ماده 31 كنوانسيون 1951 ژنو در خصوص پناهندگانى كه به صورت غيرقانونى در كشور پناهنده به سر مى برند، مقرر مى دارد:

    1. دولت هاى متعاهد2، پناهندگانى را كه مستقيماً از سرزمينى كه در آن جا زندگى ]مى كرده[ و آزادى شان در معرض تهديد بوده و بدون اجازه به سرزمين آن ها وارد شده اند يا در آن جا به سر مى برند، به خاطر اين كه بر خلاف قانون وارد سرزمين آن ها شده اند يا در آن به سر مى برند، مجازات نخواهند كرد،مشروط به اين كه]آن ها [فوراً به مراجع مربوط معرفى كرده، دلايل قانع كننده اى براى ورود يا حضور غيرقانونى ارائه دهند.

    2. دول متعاهد نسبت به رفتوآمد اين قبيل پناهندگان محدوديت هايى غير از آنچه لازم باشد، قايل نخواهند شد... و محدوديت مزبور فقط تا موقعى خواهد بود كه وضع اين قبيل پناهندگان در كشور پناه پذير تعيين نشده است يا اجازه ورود به كشور ديگرى را تحصيل نكرده اند.3

    در ماده 33 نيز در خصوص منع اخراج يا اعاده پناهندگان آمده است:

    «هيچ يك از دول متعاهد به هيچ وجه پناهنده اى را به سرزمين هايى كه امكان دارد به علل مربوط به نژاد، مذهب، مليّت، عضويت در دسته اجتماعى به خصوص، يا دارا بودن عقايد سياسى، زندگى و يا آزادى او در معرض تهديد واقع شود تبعيد نخواهند كرد يا باز نخواهند گردانيد.»4

    با تأمّل در مجموع اين مواد و همچنين مقدمه اين كنوانسيون كه به آزادى هاى فردى و حقوق اوليه انسان، از جمله حق حيات، تصريح دارد پاسخ سؤال مزبور به خوبى روشن مى شود و آن اين كه روح حاكم بر اين كنوانسيون قايل شدن حق پناهندگى براى افرادى است كه در معرض خطر و ترس هستند و از سوى ديگر، تكليفى است كه بر عهده دولت هاى متعاهد نسبت به پذيرش اين افراد گذاشته شده است.

    اعلاميه جهانى حقوق بشر در ماده 14 بيان مى دارد:

    «هركس حق دارد دربرابر تعقيب، شكنجه و آزار، پناهگاهى جستوجو كند و در كشورهاى ديگر پناه اختيار كند.»5

    در اين اعلاميه به حق پناهندگى تصريح شده است. لازمه حق پناه خواهى، تكليف كشور مورد درخواست قبول پناهندگى است; زيرا در غير اين صورت، اعتبار حق براى پناهنده بى فايده و لغو خواهد بود.

    ماده 12 اعلاميه حقوق بشر اسلامى (مصر) نيز تصريح دارد كه: «هر انسانى بر طبق شريعت حق انتقال و انتخاب مكان براى اقامت در داخل يا خارج كشور را دارد و در صورت تحت ظلم قرار گرفتن مى تواند به كشور ديگرى پناهنده شود. و بر آن كشور پناه دهنده واجب است كه با او مدارا كند، تا اين كه پناهگاهى برايش فراهم شود. با اين شرط كه علت پناهندگى به خاطر ارتكاب جرم طبق نظر شرع نباشد.»6

    علاوه بر مفاد مواد اعلاميه ها، هدف حمايت از پناهندگان در حقوق بين الملل و حقوق اسلامى، استقرار عدالت و مبارزه با ستمگرى است كه خداوند آن را در فطرت هر انسانى نهاده است. از اين رو، تمام دولت ها و جوامع انسانى، به ويژه كشورها و ملّت هاى اسلامى، بايد به اين اصل ارزشمند كه نداى فطرت انسان هاست، پاسخ مثبت داده و با همكارى مطلوب خود در جهت تحقق عدالت و نابودى ظلم در همه ابعاد آن و از جمله در مورد پناهندگان و آوارگان بكوشند.

    پيامبران الهى(عليهم السلام) براى تحقق چنين هدفى مبعوث شده اند; چنان كه يكى از حكمت هاى جهاد در اسلام نيز همين امر است. ولى متأسفانه بشر در طول تاريخ، نه به نداى فطرت خويش پاسخ جدّى داده و نه جامعه بشرى توانسته است از تعاليم انبيا(عليهم السلام) در اين زمينه آنچنان كه بايد بهره مند گردد، از اين رو، هميشه در جامعه بشرى ظلم وجود داشته و دارد، هرچند وضعيت ملّت ها و جوامع از اين حيث، با يكديگر يكسان نبوده و بعضى در تلاش براى تحقق عدالت و دفاع از ستمديدگان و آوارگان تلاش بيش ترى از ديگران داشته اند.


    حداقل حقوق پناهندگان در اسناد بين المللى

    الف) اعلاميه جهانى حقوق بشر

    اگرچه اين اعلاميه، به انگيزه حمايت از پناهندگان تدوين نگرديده، لكن در بردارنده حقوقى است براى همه انسان ها، صرف نظر از تعلق آن ها به كشور يا مذهبى خاص. در مقدمه آن، آمده است: «... مجمع عمومى، اين اعلاميه جهانى حقوق بشر را آرمان مشتركى براى تمام مردم و كليه ملل اعلام مى كند تا جميع افراد و همه اركان اجتماع اين اعلاميه را دايماً مدنظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه به وسيله تعليم و تربيت، احترام اين حقوق و آزادى ها توسعه يابد و با تدابيرى تدريجى، ملى و بين المللى، شناسايى و اجراى واقعى و حياتى آن ها، چه در ميان خود ملل عضو و چه در بين مردم كشورهايى كه در قلمرو آن ها مى باشند، تأمين گردد.»7

    اساسى ترين حقوق پيش بينى شده در اين اعلاميه كه شامل پناهندگان نيز مى شود عبارتند از:


    1. برخوردارى از تمام حقوق و آزادى ها (ماده 2);
    2. حق زندگى و امنيت شخصى (ماده 3);
    3. منع هرگونه شكنجه ورفتار خلافت شؤون بشرى (ماده 5);
    4. برابرى همه افراد بشر در برابر قانون (ماده 7);
    5. حق عبور و مرور و انتخاب آزادانه محل اقامت (ماده 13);
    6. داشتن حق كار و حرفه (ماده 23);
    7. حق بهره مندى از آموزش و پرورش تا مرتبه عالى آن (ماده 26).


    ب) كنوانسيون 1951 م. ژنو و پروتكل 1976 م. كنوانسيون 1951 ژنو را مى توان اصلى ترين منبع حقوق پناهندگان در مقررات بين المللى دانست كه در 28 ژوئيه 1951 در ژنو به تصويب مجمع عمومى سازمان ملل رسيده است. اهمّ تعهدات اين كنوانسيون عبارت است از:

    1. عدم تبعيض: «دول متعاهد مقررات اين كنوانسيون را بدون تبعيض از لحاظ نژاد يا مذهب يا سرزمين اصلى، درباره پناهندگان اجرا خواهند نمود.» (ماده 3)

    2. دين: «دول متعاهد در سرزمين خود نسبت به آزادى پناهنده در اجراى امور دينى و دادن تعليمات دينى، مذهبى به كودكان خود رفتارى حداقل در حد رفتارى كه نسبت به اتباع خود دارند، اتخاذ خواهند نمود.» (ماده 4)

    3. اشتغال با دستمزد: «در مورد حق اشتغال به كار با دستمزد، هر دولت متعاهد نسبت به پناهندگانى كه به طور منظم در سرزمين او سكونت كرده اند مطلوب ترين رفتارى را كه در چنين موارد نسبت به اتباع دول بيگانه معمول مى دارد به عمل خواهد آورد.» (ماده 7) ماده 18 و 19 نيز در مورد فراهم آوردن زمينه اشتغال به كارهاى صنعتى، تجارى، كشاورزى و هر نوع فعاليّت آزاد علمى توصيه مى كند.

    4. جيره بندى: «در صورتى كه نظام جيره بندى وجود داشته باشد و توزيع محصولات كمياب در ميان عموم مردم طبق سهميه صورت گيرد، نسبت به پناهندگان نيز مانند اتباع كشور رفتار خواهد شد.» (ماده 20)

    5. آزادى رفت و آمد: «هر يك از دول متعاهد به پناهندگانى كه طبق قانون در سرزمين آن ها به سر مى برند، حق خواهند داد كه محل سكونت خود را انتخاب نمايند و آزادانه در داخل سرزمين آن دولت رفت و آمد كنند. مشروط به رعايت مقرراتى كه معمولاًدراين گونه موارددرباره خارجيان اجرامى شود.»(ماده26)

    6. تعليمات دينى: «1. در مورد تحصيلات ابتدايى دول متعاهد نسبت به پناهندگان مانند اتباع خود رفتار خواهند كرد. 2. در مورد تحصيلات غيرابتدايى و مخصوصاً در مورد حق اشتغال به تحصيل و تعيين ارزش مدارك تحصيلى ديپلم ها و دانشنامه هاى صادره از ممالك خارجى و تخفيف حقوق و عوارض مربوط به اعطاى كمك هزينه به پناهندگان، رفتارى معمول خواهند داشت كه تا سر حد امكان مساعد بوده و در هر حال از رفتارى كه نسبت به بيگانگان به طور كلى به عمل مى آيد، نامساعدتر نباشد.» (ماده 22)8

    همچنين پروتكل مربوط به وضع پناهندگان، مصوّبه 31 ژانويه 1967 م مكمّل و توسعه دهنده مواد كنوانسيون است.9


    ج. ميثاق هاى بين المللى10

    از آنجا كه اعلاميه جهانى حقوق بشر فاقد تدابير اجرايى و ضمانت اجرا بود، كميسيون حقوق بشر بلافاصله پس از تنظيم و انتشار آن مصمّم شد در اين زمينه، ميثاق هايى كه براى دولت هاى امضاكننده از جهت حقوق ملّى و بين المللى الزام آور باشد به تصويب رساند. از اين رو، در 16 دسامبر 1966 دو ميثاق با عناوين «ميثاق حقوق مدنى» و «ميثاق حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى» به تصويب مجمع عمومى رسيد. علاوه بر مفاد دو ميثاق مزبور، تمام اصول و ضوابطى كه در اعلاميه جهانى آمده است، لازم الاجرا دانسته شد.

    اين دو ميثاق، مفاد اعلاميه حقوق بشر را با دقّت و وضوح بيش ترى مورد تحليل قرار داده و در برخى موارد نيز تغييرات كلى در آن به عمل آورده اند. رعايت حقوق مندرج در ميثاق ها براى دولت ها يك تكليف وقاعده حقوقى11است، درصورتى كه اعلاميه جهانى آن رايك تكليف اخلاقىومعنوى تلقى مى كند.12


    حقوق آوارگان جنگى

    موادّ كنوانسيون و ساير اسناد بين المللى شامل افراد بسيارى كه به دليل اغتشاشات داخلى يا تجاوز كشور خارجى و نيز به دليل عدم تأمين جانى، مالى و حيثيتى به كشورهاى همسايه خود پناهنده مى شوند نمى گردد. سؤالى كه ممكن است مطرح شود اين است كه پس چه كسانى يا نهادهايى مسؤوليت كمك رسانى به اين پناهندگان و ستمديدگان را دارند؟

    در اين مورد بايد گفت: اولاً نهادهاى سازمان ملل و خيريه جهانى احساس مسؤوليت بيش ترى نسبت به كمك رساندن به پناهندگان دارند و نيز جهت گيرى افكار جهانى، كمك رسانى به تمام كسانى است كه به هر دليلى از سرزمين اصلى خودشان رانده يا فرارى شده باشند. ثانياً، بررسى اعلاميه حقوق بشر اسلامى مصر و همچنين باورها و ارزش هاى اسلامى دينى، اين نكته را روشن مى سازد كه هر مظلومى كه خواهان همكارى و پناه جويى باشد، هر فرد مسلمانى، به ويژه دولت اسلامى، موظف به پناه دهى و همكارى با اوست.

    همان گونه كه پيش تر اشاره شد، در ماده 12 حقوق بشر اسلامى آمده است كه: «هر انسانى بر طبق شريعت، حق انتقال و انتخاب مكان براى اقامت در داخل يا خارج از كشور را دارد و در صورت تحت ظلم قرار گرفتن مى تواند به كشور ديگرى پناهنده شود و بر آن كشور پناه دهنده واجب است كه با او مدارا كند تا اين كه پناهگاهى برايش فراهم شود...» مفاد اين مادّه هم نسبت به دين و مذهب پناهندگان و هم نسبت به علت پناهندگى عام و فراگير است; چرا كه واژه «هر انسانى» هم مسلمان و هم غير مسلمان را در برمى گيرد و نيز عبارت «تحت ظلم قرار گرفتن» اشاره به اين مطلب دارد كه ظلم مى تواند از ناحيه هر كس يا هر گروه و به هر شكلى باشد.

    در شريعت اسلام نيز، از همان آغاز، پناه دادن به مظلومان به عنوان يك وظيفه الهى و دينى و بالطبع به صورت يك قاعده حقوقى مطرح بوده تاآنجا كه بى توجهى به مظلومان و پناهندگان نشانه ضعف ايمان افراد مسلمان تلقى شده است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند: «مَن سَمِعَ رَجُلاً يُنادى يا للمسلمين فَلَم يجبهُ فليسَ بِمُسلم.»13 در اين روايت، پناهندگان و آوارگان از بارزترين مصاديق مظلومان هستند و بالطبع بر مسلمانان و به ويژه بر دولت اسلامى است كه به آن ها پناه داده و همه امكانات خويش را براى رفع ظلم از آنان، به كار بندند.14

    بر كشورهاى اسلامى است كه براى جهانى كردن مفاد اعلاميه اسلامى، آن هم در قالب قاعده حقوقى، پاى بندى عملى خود را نسبت به آن، نشان دهند تا به تدريج جايگاه حقوقى خود را در نظام بين المللى باز كند.

    در شريعت اسلام، مسؤوليت پناه دادن به مظلومان تنها يك وظيفه اخلاقى براى دولت اسلامى به شمار نيامده، بلكه از حقوق عمومى مسلمانان و از اين فراتر، از تكاليف آنان به شمار مى آيد.

    هرچند به حقوق پناهندگان در اسناد بين المللى و منابع اسلامى از منظر حقوقى و نظرى پرداخته شده است، اما متأسفانه از جهت عملى تاكنون پذيرش پناهنده، به صورت يك عرف بين المللى جا نيافتاده است. بيش تر كشورها براساس منافع ملى و قانون داخلى خود با پناهندگان برخورد مى كنند; براى مثال، كشورهاى اروپايى مقررات سختى براى پذيرش پناهنده دارند كه برخوردارى ازآن شرايط براى هركس ميسّرنيست.


    اصل بازنگرداندن پناهندگان

    يكى از مهم ترين حقوق پناهندگان كه مورد تأكيد فراوان قرار گرفته، اصل بازنگرداندن پناهندگان به كشورى است كه به دلايل گوناگون از آن كشور رانده و يا ناگزير به ترك آن شده اند. اين اصل همواره مورد حمايت جدّى سازمان ملل و ساير نهادهاى مربوط قرار گرفته است. بند اول ماده 33 كنوانسيون 1951 ژنو مى گويد: «هيچ يك از دول متعاهد به هيچ نحو پناهنده اى را به سرزمين هايى كه امكان دارد به علل مربوط به نژاد و... زندگى يا آزادى او در معرض تهديد واقع شود تبعيد نخواهد كرد يا باز نخواهد گردانيد.»

    كنوانسيون ملل متحد عليه شكنجه و رفتارهاى موهن و غيرانسانى، چنين دستور مى دهد كه: «هيچ دولت عضو كنوانسيون، شخص را به كشور ديگرى كه شواهد جدّى مبنى بر وجود شكنجه و خطر نسبت به جان افراد در آن وجود دارد، بازگشت نخواهد داد.» در قطعنامه ها و اعلاميه هاى مختلف بين المللى، منطقه اى و كشورى نيز اين اصل مورد تأكيد قرارگرفته است.

    آيين نامه پناهندگان در ايران: طبق مصوّبه هيأت وزيران در 25/9/1342 بنابه پيشنهاد وزير كشور وقت ايران، مواد چندگانه راجع به پناهندگان در ايران به تصويب رسيده كه در مادّه دوازدهم آن آمده: «پناهنده را نمى توان اجباراً به كشورى كه در آنجا جان يا آزادى اش به علل سياسى، نژادى، مذهبى يا تعلق به گروه هاى اجتماعى در معرض خطر است، اعزام نمود.»15

    اين اصل بين المللى مورد تأكيد، استثنايى هم دارد كه در بند دوم ماده 33 كنوانسيون 1951 آمده است: «اما پناهنده اى كه طبق دلايل كافى و موجّه، وجودش براى امنيت كشور پذيرنده خطرناك بوده و يا مرتكب جرم مهمى شده باشد، از امتياز اين مادّه برخوردار نخواهد بود.»16

    بنابراين، تا زمانى كه شرايط مساعد براى بازگشت پناهندگان به كشورشان فراهم نشده باشد، بازگرداندن آنان، بر خلاف اعلاميه وقطعنامه هاى مختلف راجع به پناهندگان خواهدبود.


    وظايف پناهندگان نسبت به دولت ميزبان

    با همه تأكيدى كه نسبت به لزوم پذيرش پناهندگان و رعايت حقوق آنان شده است، هيچ گاه پذيرش پناهنده از طرف دولت ها و جامعه بشرى بى قيد و شرط نبوده است، بلكه پناهندگان در كنار برخوردارى از امنيت اجتماعى، وظيفه دارند مقرراتى را به نفع دولت ميزبان مراعات كنند. مادّه 2 كنوانسيون 1951 ژنو مقرر مى داردكه هرپناهنده دركشورى كه زندگى مى كند داراى وظايفى است كه به موجب آن، ملزم به رعايت قوانين و مقررات آن كشور و اقداماتى كه براى حفظ نظم عمومى انجام مى دهد، مى باشد.

    در ماده 26 كنوانسيون مزبور آمده است: پناهنده در ارتباط با رفتوآمد بايد مقررات عمومى را كه نسبت به خارجيان اعمال مى شود، رعايت كند. مادّه 32 نيز مى گويد: پناهندگان مكلف به رعايت نظم عمومى و امنيّت ملّى هستند و در صورت نقض آن، دولت پذيرنده مى تواند آنان را اخراج كند.17

    بنابراين، هر حقى ملازم با يك سلسله تكاليف و وظايف است. همچنان كه پناهنده حقوقى نسبت به دولت پذيرنده دارد، مكلف است مقررات و قوانينى را كه در خصوص پناهندگان وضع مى شود، رعايت كند. مهم ترين اين مقررات، محدوديت هايى است كه كشور ميزبان براى حفظ امنيت ملّى و نظم عمومى جامعه، در خصوص رفتوآمد پناهندگان وضع مى كند. وضع اين گونه مقررات محدودكننده حق دولت پذيرنده است و پناهندگان ملزم به رعايت آن هستند.


    نتيجه

    نوع دوستى و همكارى با هم نوعان از زمانى كه زندگى اجتماعى در جامعه بشرى شكل گرفته، وجود داشته و مسأله پناهنده ـ يا در اصطلاح قديم، غريبه ـ از ديرباز در جوامع انسانى مطرح بوده است. در عصر حاضر كه زندگى اجتماعى و ارتباط بين افراد جوامع مختلف توسعه چشمگيرى پيدا كرده، انديشه حمايت و همكارى با هم نوعان در نظام حقوق جهانى اهميّت بسيارى يافته است. تجلّى و ظهور اين انديشه در قالب وضعِ مقررات حقوقى در دفاع و همكارى از پناهندگان و مهاجران كشورهاى مختلف نمايان است; سازمان ملل و مجامع كشورهاى مختلف قطعنامه ها، ميثاق ها و اعلاميه هاى متعددى را در دفاع از حقوق پناهندگان تصويب كرده اند كه مورد پذيرش بسيارى از كشورهاى جهان قرار گرفته است. افرادى كه به دلايلى از سرزمين خود رانده يا مجبور به ترك آن مى شوند، در انديشه جهانى و نظام حقوق بين المللى از مزايا و حقوقى برخوردارند. بنابراين، از جهت نظرى و حقوقى مشكل آوارگان مورد توجه جامعه بين الملل قرار گرفته است، اما حقوق و مقررات پناهندگى به دليل نداشتن پشتوانه اجرايى، از جهت عملى و اجرايى با مشكلات جدّى روبه رو است; به گونه اى كه كشورها با توجه به مصالح و منافع ملّى خود با پناهندگان برخورد نموده و گاهى مسائل حقوقى تحت الشعاع مسائل سياسى قرار مى گيرد. از اين رو، پناهندگان در بيش تر كشورها با سختى ها و دشوارى هاى متعددى مواجه هستند.

    · پى نوشت ها

    1ـ ر. ك. به: هوشنگ ناصرزاده، اعلاميه هاى جهانى حقوق بشر، بخش كنوانسيون ها، كنوانسيون 1951 ژنو، بند الف ماده يك، البته اين كنوانسيون، تنها درباره كسانى كه پيش از سال 1951 م. آواره شده اند، حقوقى را متذكر شده، ولى در پروتكل آن كه در سال 1967 م. به تصويب رسيده همه آوارگان را مشمول اين كنوانسيون دانسته اند. ر. ك. به: همان، بخش پروتكل ها

    2ـ مقصود از دولت هاى متعاهد، دولت هايى هستند كه مواد اين كنوانسيون را پذيرفته و امضا كرده باشند. ايران نيز در تيرماه 1355 به اين قرارداد ملحق شده است.

    3و4ـ ر. ك. به: هوشنگ ناصرزاده، پيشين، مادّه 31 / ماده 32

    5-6-7ـ ر. ك. به: نشريه دانشكده حقوق و علوم سياسى، تهران، شماره 27، بهمن 1370، بخش ضميمه ها

    8و9ـ ر. ك. به: هوشنگ ناصرزاده، پيشين / بخش پروتكل ها

    10ـ براى آگاهى از متن ميثاق ها ر. ك. به: همان، بخش ميثاق ها

    11ـ قاعده حقوقى از نظر حقوقى الزام آور است.

    12ـ ر. ك. به: منوچهر طباطبايى مؤتمنى، آزادى هاى عمومى و حقوق بشر، ص 266

    13ـ شيخ حر عاملى، وسايل الشيعه، ج 15، باب 59، ص 141

    14ـ محمد ابراهيمى، اسلام و حقوق بين الملل عمومى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، ج 2، ص 380

    15ـ16ـ به نقل از شيرين عبادى، حقوق پناهندگان در ايران، ص 172، اين مصوبه، چون از طرف نمايندگان مجلس شوراى اسلامى يا شوراى نگهبان مورد نقض و ردّ قرار نگرفته است، لذا به قوت خود باقى است./ ص 190



  5. #15
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11 انجمن بين‌المللي دستگاه‌هاي مسؤول مبارزه با فساد (IAACA)

    انجمن بين‌المللي دستگاه‌هاي مسؤول مبارزه با فساد (IAACA)
    در کنفرانس مسئولان عالي‌رتبه سياسي که به منظور امضاي کنوانسيون سازمان ملل براي مبارزه با فساد در مريدا، مکزيک در دسامبر 2003 گردهم آمده بودند پايه‌ريزي شد و از آن زمان از حمايت قابل ملاحظه‌اي در بين مسئولين مبارزه با فساد بسياري از کشورها و سازمان‌هاي بين‌المللي و سازمان ملل متحد، دفتر مبارزه با مواد مخدر و جرم ملل متحد در وين (UNODC) برخوردار شده است.
    جمهوري خلق چين به عنوان يکي از بانيان اصلي اين انجمن مسئوليت‌ برگزاري اولين اجلاس را بر عهده داشت. اجلاس مذکور با دعوت از بيش از 1000 نماينده از 137 کشور جهان و 12 سازمان بين‌المللي فعال در زمينه مبارزه با فساد از جمله دفتر پيشگيري از جرم سازمان ملل متحد و برنامه ملل متحد براي مبارزه با فساد در اکتبر 2006 در پکن برگزار شد. دومين اجلاس عمومي و کنفرانس سالیانه نيز از 30 آبان تا 3 آذر 86 به ميزباني اندونزي در «جزيره بالي» اين کشور برگزار گرديد.
    نخستين سمينار انجمن بين‌المللي دستگاه‌هاي مبارزه با فساد (IAACA) از 17 تا 26 ژوئن 2007 (27 خرداد لغايت 31 خرداد 86) در شهر گوانگ‌جو در ايالت گوانگ‌دونگ با سخنراني بيش از 40 نفر از رؤساي هيأت‌هاي کشورهاي مختلف در سطح وزراي دادگستري، دادستان کل، رؤسا و معاونين دستگاه‌هاي مسؤول درزمينه مبارزه با فساد و حضور هيأت‌هاي نمايندگي از 33 کشور جهان و 6 سازمان منطقه‌اي و بين‌المللي برگزار شد. دومین سمينار انجمن بين‌المللي دستگاه‌هاي مسئول مبارزه با فساد (IAACA) از 24 اردیبهشت لغايت 4 خرداد 87) در شهر چونگ چنگ در کشور چین برگزار شد. دولت اوکراين و دفتر دادستاني کل هم ميزبان سومين اجلاس عمومي و کنفرانس ساليانه انجمن بين‌المللي دستگاه‌هاي مسئول مبارزه با فساد بود.

  6. #16
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11 مسئوليت بين المللي افراد و دولت ها در پرتو ضابطه كنترل

    مسئوليت بين المللي افراد و دولت ها در پرتو ضابطه كنترل


    چکيده

    بررسي آرا ديوان بين‌المللي دادگستري در قضاياي نيکاراگوئه و بوسني از يک‌سو و نيز رأي شعبه تجديدنظر ديوان بين‌المللي کيفري براي يوگسلاوي سابق در پرونده تاديچ از سويي ديگر، هر خواننده‌اي را با اين واقعيت در عرصه حقوق بين‌الملل مواجه مي‌سازد که ميان محاکم بين‌المللي در تعيين معيار و ضابطه کنترل، اختلاف عميقي وجود دارد. اين ضابطه البته از دو جنبه مورد توجه اين محاکم قرار گرفته است. ديوان بين‌المللي کيفري براي يوگسلاوي سابق با کاربرد ضابطه کنترل کلي، مي‌کوشد تا با انتساب اعمال گروه‌هاي غيردولتي به دولت‌ها، مخاصمه مسلحانه مورد مطالعه را مخاصمه‌اي بين‌المللي در نظر گيرد تا بتواند مرتکبان نقض حقوق بشردوستانه را با دست فراخ‌تري محاکمه و مجازات كند، در‌حالي‌که ديوان بين‌المللي دادگستري با توجه به صلاحيت خود در تلاش است تا با قرائت محدودتر، معيار کنترل مؤثر را به‌هنگام رسيدگي به انتساب اعمال گروه‌هاي غيردولتي به دولت‌ها در حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت، مدنظر داشته باشد. اين مقاله درصدد است به بررسي اين آراء، اختلافات و آثار ناشي از آنها بپردازد.

    واژگان كليدي: معيار کنترل مؤثر، معيار کنترل کلي، مسئوليت بين‌المللي دولت، مسئوليت بين‌المللي کيفري فردي، مخاصمه مسلحانه.

    1. مقدمه

    مباحث مربوط به مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها از جمله مباحث كهن حقوق بين‌الملل است كه بـراي حمايت بيشتر از حقوق بيگانگان توسعه يافته است. اين مباحث امروزه به‌عنوان اصول كلي حقوق بين‌الملل عام مطرح هستند و دامنة‌ آنها نيز بسيار فراتر از حمايت از حقوق بيگانگان گسترش يافته است،‌ به‌نحوي كه از دكترين مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها براي ترويج قواعد عام حقوق بشر نيز استفاده مي‌شود.

    البته مسئوليت دولت، موضوع پيچيده و مبهمي است. كميسيون حقوق بين‌الملل در سال 1949 مطالعه خود را در مورد مسئوليت دولت‌ها آغاز كرد و سرانجام پس از 52 سال در نوامبر سال 2001 در پنجاه و سومين اجلاس كميسيون، پيش‌نويس مواد راجع به مسئوليت دولت‌ها به لحاظ اعمال متخلفانه بين‌المللي تصويب گرديد. مطابق ماده 1 اين طرح:‌ �هر عمل متخلفانه بين‌المللي دولت مستلزم مسئوليت بين‌المللي آن دولت مي‌باشد�. اين قاعده با ماده 2 تكميل مي‌شود كه مقرر مي‌دارد:‌ �هنگامي دولتي مرتكب عمل متخلفانه بين‌المللي قلمداد مي‌شود كه رفتار متضمن فعل يا تركيب فعل ذي‌ربط:‌

    الف) طبق حقوق بين‌الملل به آن دولت منتسب شود، و

    به‌منزلة‌ نقض تعهد بين‌المللي آن دولت باشد.

    بند �الف� ماده 2 طرح پيش‌نويس به قابليت انتساب اشاره دارد. قابليت انتساب در چارچوب مسئوليت بين‌المللي دولت به‌معناي نسبت دادن است که در فصل دوم مواد پيش‌نويس مورد بحث قرار گرفته، جايي‌كه ماده 4 قاعده اساسي انتساب اعمال ارگان‌ها به دولت را بيان مي‌دارد. ماده 5 به رفتار نهادهايي اختصاص دارد كه اجازه يافته‌اند اقتدارات حاكمه كشوري را اعمال كنند و ماده 6 به قضيه‌اي خاص مربوط مي‌شود كه ارگان دولتي در اختيار دولت ديگر قرار دارد و مجاز است تا اقتدارات حاكمه را اعمال كند. ماده 7 مشخص مي‌سازد كه رفتار ارگانها و نهادهايي كه اختيار دارند قدرت دولتي را اعمال كند به دولت منتسب مي‌شود، حتي اگر رفتار مزبور خارج از صلاحيت آن سازمان يا شخص مورد نظر، يا برخلاف فرمان‌هاي صادر، انجام شده باشد. مواد 8 تا 11 به رفتار نهاد يا ارگان‌هايي اشاره كرده كه اصولاً طبق حقوق بين‌الملل به دولت منتسب نمي‌شود. ماده 8 به اجراي دستورالعمل‌هاي ارگان يك دولت يا تحت نظارت و كنترل آن اختصاص دارد. ماده 9 درباره رفتاري خاص است كه مستلزم عناصري از اقتدارات دولتي محسوب مي‌شود و در نبود اقتدارات رسمي اعمال مي‌شود. ماده 10 به مسئوليت دولت در قبال رفتار شورشيان مي‌پردازد و بالاخره ماده 11 درباره رفتاري است كه طبق يكي از مواد قبلي به دولت منتسب نمي‌شود؛ ليكن آن دولت صراحتاً‌ يا عملاً‌ آن رفتار را به‌عنوان اقدام خويش قلمداد كرده است.

    مسئله قابليت انتساب اعمال متخلفانه بين‌المللي به دولت، از جمله مباحث بسيار پيچيده و تكنيكي حقوق بين‌الملل است كه از ديرباز مورد توجه دولت‌ها و حقوقدانان قرار داشته تا سرانجام بدين نحو در پيش‌نويس كميسيون حقوق بين‌الملل گردآوري شده است.

    اما از ميان مواد گوناگون طرح،‌ ماده 8 كه در ادامه اين مقاله بيشتر به آن خواهيم پرداخت به وضعيتي اشاره دارد كه فرد يا گروهي كه از جمله منتسبين به دولت محسوب نمي‌شوند، اعمال خلافي را مرتكب مي‌گردند كه مسئوليت بين‌المللي ناشي از اين اعمال به دولتي بر‌مي‌گردد كه فرد يا گروه مزبور �تحت كنترل� آن بوده‌اند.

    اين قاعده مورد وفاق جامعه بين‌المللي است؛ اما اينكه ميزان و درجة‌ كنترلي كه توسط دولت اعمال مي‌گردد تا چه حد بايد باشد تا منجر به مسئوليت بين‌المللي دولت گردد به اختلافات فراواني ميان حقوقدانان و نيز ميان محاكم بين‌المللي، به‌ويژه ميان ديوان بين‌المللي دادگستري و ديوان بين‌المللي كيفري براي يوگسلاوي سابق دامن زده است. در واقع، ديوان بين‌المللي دادگستري در آرائي كه پيش و پس از نهايي شدن طرح كميسيون حقوق بين‌الملل در خصوص فعاليتهاي نظامي و شبه نظامي ايالات متحده در نيكاراگوئه (1986) و اجراي كنوانسيون جلوگيري و مجازات ژنوسيد در بوسني و هرزگوين (2007) صادر كرده، به معيار و ضابطة‌ كنترل مؤثر* توجه داشته و اين در حالي است كه شعبة‌ تجديدنظر دادگاه يوگسلاوي سابق در رأي 15 ژوئيه 1999 خود در قضية‌ تاديچ و آراء ديگر خود، ضابطة‌ كنترل كلي* * را به‌كار گرفته تا با كاستن از ميزان و درجة‌ كنترل دولت، انتساب اعمال افراد و گروه‌ها به دولت را تسهيل كند. اين اقدام شعبة‌ استيناف ديوان يوگسلاوي از سوي بسياري از حقوقدانان با استقبال روبه‌رو شده و در عين حال، ناخرسندي ديوان بين‌المللي دادگستري را در پي داشته است. البته بـرخي از حقـوقدانان با اشـاره به مباحث مربوط به ازهم‌گسيختگي حقوق بين‌الملل* تلاش كرده‌اند تا ميان مراجع قضائي جامعة‌ بين‌المللي آشتي برقرار سازند. از نظر اين عده در واقع، رسالت ديوان يوگسلاوي، بررسي مسئوليت كيفري افراد در ارتكاب جنايات بين‌المللي است و ضابطة كنترل كلي در اين عرصه مطرح شده است؛ در‌حالي‌كه ديوان بين‌المللي دادگستري با طرح معيار كنترل مؤثر به‌دنبال تثبيت قواعد حاكم بر مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها است؛ پس مانعي وجود ندارد كه هر دو ضابطه در كنار يكديگر به حيات خود ادامه دهند. ما اين استدلال را در نتيجه‌گيري اين نوشتار بررسي كنيم.

    2. بررسي روية‌ قضائي بين‌المللي و طرح كميسيون حقوق بين‌الملل

    2ـ1. معيار كنترل مؤثر در رأي نيكاراگوئه

    در اين قضيه، دولت نيكاراگوئه در دادخواست تقديمي خود به ديوان بين‌المللي دادگستري مدعي شده بود كه ايالات متحده يك گروه مسلح مزدور تحت عنوان �كنتراها� را در نيكاراگوئه تشكيل داده و براي مبارزه با دولت انقلابي نيكاراگوئه (ساندينيستا) آنها را به‌صورت گسترده‌ از لحاظ مالي تأمين كرده، آموزش داده، مسلح كرده، مجهز ساخته، مسلح نموده و در عمليات جنگي سازماندهي و هدايت كرده است. دولت نيكاراگوئه در واقع مدعي آن شده بود كه نيروهاي كنترا به‌عنوان ارگان ايالات متحده با حكومت نيكاراگوئه در جنگ بوده‌اند و بنابراين، مسئوليت اعمال ارتكابي اين نيروهاي مزدور،‌ متوجه ايالات متحده امريكا است.

    ديوان در اين قضيه با شرايطي مواجه بود كه نيروهاي كنترا، به‌طور رسمي* ارگان دولت ايالات متحده محسوب نمي‌شدند و بنابراين ديوان به بررسي اين موضوع پرداخت كه آيا مي‌توان شورشيان كنترا را به‌طور غيررسمي* * ارگان ايالات متحده قلمداد كرد و از اين طريق، مسئوليت اعمال شورشيان كنترا در نقض حقوق بين‌المللي بشردوستانه را متوجه ايالات متحده دانست.

    براي پاسخ به پرسش فوق، ديوان با بررسي وقايع موجود در پرونده به اين نتيجه رسيد كه ايالات متحده بر نيروهاي كنترا،‌ �كنترل عمومي�* * * داشته و اين نيروها به ميزان بالايي به ايالات متـحده وابسته بـوده‌اند، امـا اين امر به اين معنا نيست كه در نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه توسط نيروهاي كنترا، ايالات متحده امريكا نيز دخيل بوده است:‌ به عبارت ديگر، نيروهاي كنترا از نظر ديوان مي‌توانستند بدون كنترل ايالات متحده نيز مرتكب چنين اقداماتي گردند. ديوان در ادامه به معيار �كنترل مؤثر� اشاره و بيان مي‌كند كه مسئوليت حقوقي ايالات متحده تنها زماني قابل طرح است كه ثابت شود اين كشور كنترل مؤثري بر عمليات منجر به نقض حقوق بشر و حقوق بشردوستانه داشته است و از آنجا كه هيچ دليلي اقامه نشده كه نشان دهد امريكايي‌ها به همراه كنتراها در عمليات شركت داشته‌اند يا آنان را فرماندهي مي‌كرده‌اند، ديوان تخلفات مزبور را منتسب به ايالات متحده ندانست. ديوان البته به مشاركت امريكا در سازماندهي،‌ تأمين مالي و تهيه مايحتاج كنتراها اشاره مي‌كند و اينكه كمك‌هاي امريكا به گروه كنترا بسيار مهم و اثربخش بوده است. اما به‌نظر ديوان، حتي اگر امريكا به گروه كنترا در انتخاب هدف‌هاي نظامي و شبه‌نظامي كمك رسانده و همة‌ عمليات آنها را هم طرح‌ريزي كرده باشد، باز هم به‌معناي كنترل مؤثر عمليات كنتراها توسط ايالات متحده نيست. به عقيدة ديوان براي احراز مسئوليت دولت امريكا بايد بتوان ثابت كرد كه ايالات متحده امر يا اجبار به ارتكاب اين اعمال كرده است تا ميزان كنترل به درجة‌ كنترل مؤثر برسد.

    2ـ2. معيار كنترل كلي در رأي تاديچ

    دوسكو تاديچ به اتهام جنايات جنگي و جنايت عليه بشريت در مقابل شعبة‌ نخستين ديوان يوگسلاوي قرار گرفت. ديوان در بررسي اين اتهامات، ابتدا ‌بايست به تعيين نوع مخاصمه در بوسني مي‌پرداخت؛ چرا كه شوراي امنيت در قطعنامة‌ 752 مصوب 15 مه 1992 از دولت جمهوري فدرال يوگسلاوي خواسته بود تا نيروهاي خود را از خاك بوسني و هرزگوين بيرون ببرد و يوگسلاوي نيز به اين خواسته شورا پاسخ مثبت داده و نيروهايش را در 19 مه 1992 از بوسني خارج كرده بود. اما درگيري‌ها بين صرب‌هاي بوسني تحت حمايت يوگسلاوي ادامه داشت و حال ديوان بايد به اين سؤال پاسخ مي‌داد كه آيا نقض حقوق بين‌الملل بشردوستانه توسط نيروهاي صرب در بوسني، تحت كنترل يوگسلاوي و لذا قابل انتساب به آن است يا خير.

    ديوان رأي خود را در 7 مي 1997 صادر كرد و در اين رأي با تأسي از معيار كنترل مؤثر كه ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه به‌كار برده بود، اعلام داشت كه دليل قانع‌كننده‌اي در دست نيست كه نشان دهد جمهوري فدرال يوگسلاوي،‌ عمليات نظامي صر‌ب‌هاي بوسني را به شكل مؤثر كنترل مي‌كرده است و بنابراين نمي‌توان نيروهاي صرب بوسني را ارگان يا عناصر عملي يوگسلاوي به حساب آورد. حاصل اين رأي آن بود كه ديوان نتوانست نقض فاحش كنـوانسيون‌هاي ژنو را به‌دليل ماهيت غيربين‌المللي درگيري احراز كند و از‌اين‌رو با مخالفت و انتقادات شديد حقوقدانان مواجه گشت. حتي قاضي مك دونالد، رئيس اين شعبه دادگاه هم در مخالفت با اين رأي گفت كه نيروهاي صرب، مأموران دولت يوگسلاوي بوده‌اند و اصلاً‌ نيازي نبود كه ديوان بخواهد ميزان كنترل دولت يوگسلاوي بر اين نيروها را تعيين كتد.

    رأي شعبه نخستين به شعبه تجديدنظر رفت و در آنجا قضات شعبه تجديدنظر با طرح معيار �كنترل كلي� بر استدلال شعبه نخستين خط بطلان كشيدند و مخاصمه ميان نيروهاي صرب و بوسني را به‌عنوان يك درگيري بين‌المللي تلقي كردند.

    شعبه تجديدنظر در رأي خود،‌ ابتدا بيان مي‌دارد كه نظام حقوقي مورد نظر براي تعيين نوع مخاصمات مسلحانه،‌ نظام حقوق بين‌الملل بشردوستانه است و در ادامه تصريح مي‌كند كه مطابق ضوابط حقوق بين‌المللي بشردوستانه و به‌ويژه مفاد ماده 4 كنوانسيون سوم ژنو 1949‌ چنانچه مشخص شود گروه مسلحي كه در داخل كشور با دولت مركزي در جنگ است به دولت ديگري �تعلق� دارد، آنگاه بايد گفت مخاصمه‌اي مسلحانه و بين‌المللي در جريان است. از نظر ديوان، عبارت �تعلق به يك‌طرف مخاصمه�* تلويحاً‌ موضوع كنترل را مطرح مي‌سازد و اين در حالي است كه در حقوق بين‌الملل بشردوستانه در مورد ميزان و درجة‌ كنترل دولت، معياري به چشم نمي‌خورد و از اين حيث بايد به حقوق بين‌الملل عام و به‌ويژه قواعد مسئوليت دولت‌ها در حقوق بين‌الملل مراجعه شود. از‌اين‌رو، شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي، ابتدا به رأي ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه و تعيين معيار �كنترل مؤثر� توسط اين مرجع قضايي بين‌المللي اشاره مي‌كند و در همان آغاز بحث روشن مي‌سازد كه نمي‌توان از معيارهايي دوگانه براي تعيين مسئوليت كيفري فردي در قالب مخاصمات مسلحانه بين‌المللي و تعيين مسئوليت دولت‌ها در قالب حقوق مسئوليت بين‌المللي سخن به ميان آورد.

    ديوان بين‌المللي كيفري براي يوگسلاوي سابق در ادامه رأي خود، معيار كنترل مؤثر مطرح شده از سوي ديوان بين‌المللي دادگستري را معياري ناهماهنگ با منطق حقوق مسئوليت دولت‌ها قلمداد مي‌نمايد كه حتي با رويه دولت‌ها و محاكم بين‌المللي در تضاد است. شعبه تجديدنظر ديوان با تكيه بر اين رويه قضايي آن دسته از اعمالي را كه گروهي از افراد كمابيش سازمان يافته انجام داده‌اند، از اعمالي كه افراد به‌صورت پراكنده و انفرادي مرتكب شده‌اند جدا مي‌كند.

    از نظر ديوان براي تشخيص مورد دوم، يعني انتساب اعمال انفرادي به دولت خارجي،‌ به‌كارگيري معيار كنترل مؤثر مناسب‌تر خواهد بود؛‌ زيرا بايد ثابت كرد كه اين اعمال به دستور خاص آن دولت انجام شده‌اند؛ حال آنكه در فرض اول، يعني اعمال يك گروه نظامي سازمان يافته،‌ كافي است ثابت شود كه آن دولت خارجي، كنترل كلي بر اين گروه داشته تا اعمال گروه به آن دولت منتسب شود. در واقع،‌ همين‌كه اين دولت با هماهنگ‌سازي و كمك در برنامه‌ريزي كلي فعاليت‌هاي نظامي گروه،‌ داراي كنترل كلي بر آنان بوده باشد براي انتساب رفتار متخلفانه آن گروه به دولت مزبور كفايت مي‌كند. لذا ديگر نيازي نيست كه اثبات شود دولت مزبور در تك تك عمليات گروه، كنترل مؤثري اعمال مي‌كرده است.

    2ـ3. معيار كنترل در طرح كميسيون حقوق بين‌الملل در مورد مسئوليت دولت‌ها

    همان‌طور‌كه پيش‌تر اشاره شد، كميسيون حقوق بين‌الملل در ماده 8 طرح مسئوليت دولت‌ها بيان داشت:‌ �رفتار يك فرد يا گروهي از افراد،‌ طبق حقوق بين‌الملل، عمل دولت محسوب مي‌شود اگر اين فرد يا گروه براساس دستور، هدايت يا كنترل دولت مزبور مرتكب رفتار متخلفانه شوند�.

    كميسيون حقوق بين‌الملل در تفسير ماده 8 طرح خود، هم به رأي ديوان بين‌المللي دادگستري در قضيه نيكاراگوئه و هم به رأي ديوان بين‌المللي كيفري در قضية‌ تاديچ اشاره مي‌كند. كميسيون همچنين در تفسير خود توضيح قاضي شهاب الدين، منضم به رأي تاديچ را يادآور مي‌شود كه به اختلاف وظايف اين دو مرجع قضايي بين‌المللي اشاره دارد. كميسيون در تفسير خود با اينكه صريحاً‌ نظر ديوان يوگسلاوي را رد نمي‌كند، اما تلويحاً‌ معيار كنترل مؤثر ارائه شده از سوي ديوان بين‌المللي دادگستري را مورد پذيرش قرار مي‌دهد؛ زيرا تنها زماني عناصر غيردولتي را به‌عنوان ارگان عملي دولت قلمداد مي‌كند كه اين افراد در هر عمليات خاص خود، تحـت كنترل دولـت عـمل كـرده باشند. بنابرايـن مي‌تـوان گـفت كه در واقع، كميسيون حقوق بين‌الملل هم رويكردي مشابه با رويكرد ديوان بين‌المللي دادگستري اتخاذ كرده و بسيار واضح است كه اين رهيافت كميسيون موجبات ناخرسندي قضات وقت شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي را فراهم آورده است.

    2ـ4. معيار كنترل مؤثر در رأي بوسني

    ديوان بين‌المللي دادگستري سرانجام پس از گذشت حدود 14 سال در 26 فوريه 2007، رأي ماهوي خود را در دعواي بوسني و هرزگوين عليه صربستان و مونته نگرو صادر كرد.

    لازم به توضيح است كه دادخواست اوليه توسط جمهوري بوسني و هرزگوين در 20 مارس 1993 عليه جمهوري فدرال يوگسلاوي تقديم ديوان شده بود و در نهايت با توجه به تحولات در اوضاع داخلي بوسني و يوگسلاوي، رأي نهايي ديوان در خصوص دادخواست بوسني و هرزگوين عليه صربستان و مونته نگرو و در نهايت عليه جمهوري صربستان صادر گرديد.

    در اين رأي‌، ديوان بين‌المللي دادگستري از يك‌سو به اين نتيجه رسيد كه دولت صربستان چه از طريق اركان خود و چه از طريق اشخاصي كه در حقوق بين‌الملل، اقدامات آنان به اين دولت قابل انتساب است مرتكب جنايت ژنوسيد نشده است. همچنين صربستان توطئه‌اي جهت ارتكاب جنايت ژنوسيد تدارك نديده و مرتكبان اين جنايت را نيز به ارتكاب آن تحريك نكرده است و بنابراين به جهت معاونت در ارتكاب ژنوسيد مسئوليت ندارد. اما از سوي ديگر، ديوان اعلام كرد كه دولت صربستان به تعهد خود دال بر جلوگيري از وقوع جنايت ژنوسيد در ژوييه سال 1995 در سربرنيتسا عمل نكرده است. همچنين از نظر ديوان، اين دولت در انجام تعهد خود مبني بر تسليم راتكوملاديچ به ديوان بين‌المللي كيفري براي يوگسلاوي سابق و همكاري كامل با اين دادگاه قصور ورزيده و نسبت به پيروي از دستورات موقت ديوان بين‌المللي دادگستري در خصوص انجام كلية‌ اقدامات لازم جهت جلوگيري از وقوع ژنوسيد در سربرنيتسا، تخلف كرده است.

    البته رأي ديوان از زواياي گوناگوني قابل بحث و حائز اهميت است، اما آنچه در اين نوشتار براي ما مهـم است بازگشت ديـوان به معيار كنترل مـؤثر در خصوص انتساب اعمال ارگان‌هاي غيررسمي به دولت است.

    همان‌طور‌كه اشاره شد، ديوان در رأي خود ابتدا به اين نتيجه رسيد كه كشتار در سربرنيتسا توسط عوامل رسمي دولت خوانده صورت نگرفته و بنابراين ديوان بايد به بررسي اين موضوع مي‌پرداخت كه آيا اين كشتار توسط عوامل غيررسمي تحت كنترل دولت خوانده رخ داده يا خير.

    بـراي پاسخ بـه اين مسئله، ديـوان توجـه خـود را معطوف مـاده 8 طرح كميسيون حقوق بين‌الملل مي‌كند و اظهار مي‌دارد كه از نظر اين مرجع قضايي بين‌المللي، مفاد اين ماده از طرح مسئوليت دولت‌ها از جمله قواعد عرفي حقوق بين‌الملل است. در ادامه، ديوان به رأي خود در قضية نيكاراگوئه اشاره مي‌كند و بر اين نكته تأكيد مي‌ورزد كه از نظر ديوان، تنها زماني اعمال عوامل غيردولتي موجب مسئوليت بين‌المللي دولت خواهد شد كه اثبات گردد،‌ دولت مزبور داراي كنتـرل مـؤثر بر عوامـل غيردولتي بوده و اين عوامل غيردولتي به‌هنگـام نقض حقوق بين‌الملل �در هر مورد� تحت كنترل دولت بوده‌اند. ديوان تصريح مي‌كند كه هدايت كلي عوامل غيردولتي توسط يك دولت، موجب طرح مسئوليت بين‌المللي آن دولت نخواهد شد.

    حال براي ديوان فرصتي فراهم مي‌شود تا ضمن تأكيد و اصرار بر نظر خود در رأي نيكاراگوئه، به انتقادات شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي در پرونده تاديچ هم پاسخ دهد. در اين راستا، ديوان ابتدا اشاره مي‌كند كه هرچند ورود به مسائل مربوط به مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها در حوزه صلاحيت شعبه تجديدنظر ديوان يوگسلاوي نبوده، به اين حوزه وارد شده و معيار كنترل كلي را در مقابل معيار كنترل مؤثر مطرح كرده است. ديوان با لحني كنايه‌آميز به عملكرد ديوان يوگسلاوي اشاره كرده، تصريح مي‌كند كه ديوان كيفري در برخي مواقع بدون آنكه ضرورتي وجود داشته باشد از حوزه صلاحيت خود عدول كرده و به اتخاذ مواضعي در مورد مسائل مربوط به حقوق بين‌الملل عام مبادرت ورزيده است.

    ديوان در خصوص �معيار كنترل� به‌كار گرفته شده در قضيه تاديچ بيان مي‌دارد كه توجه به اين معيار توسط ديوان يوگسلاوي براي تعيين نوع مخاصمه مسلحانه مي‌تواند مناسب و بلااشكال باشد؛ ولي به هر حال از آنجا كه ديوان بين‌المللي دادگستري در قضية‌ مانحن‌فيه نيازي به بررسي اين موضوع ندارد، از آن عبور مي‌كند.

    اما از سويي ديگر، شعبة‌ تجديدنظر ديوان يوگسلاوي در قضيه تاديچ در به‌كارگيري معيار كنترل كلي، تنها به تعيين نوع مخاصمه مسلحانه بسنده نكرده، بلكه اين معيار را به حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها نيز تعميم داده و بر اين باور است كه در مقام انتساب اعمال نهادهاي غيردولتي به دولت، معيار كنترل كلي بايد جايگزين معيار كنترل مؤثر گردد و ديوان بين‌المللي دادگستري موضع اخير را قانع‌كننده نمي‌داند.

    همان‌طور‌كه ملاحظه مي‌شود ديوان بين‌المللي دادگستري با ظرافتي خاص از ورود به حوزه تخصصي ديوان بين‌المللي كيفري يوگسلاوي اجتناب مي‌ورزد و تنها زماني‌كه ديوان يوگسلاوي در مقام تعميم معيار كنترل كلي به نظام حقوقي مسئوليت دولت‌ها برمي‌آيد با آن مخالفت مي‌كند. ديوان در ادامه با توجه به ماهيت متفاوت موضوعات مطرح شده، وارد يك بحث منطقي مي‌شود و اظهار مي‌دارد كه اصولاً‌ ضرورتي ندارد كه معيار به‌كار گرفته شده براي تعيين ميزان و درجة‌ مداخلة‌ يك دولت در درگيري مسلحانه جاري در حوزه سرزميني دولتي ديگر، عيناً با معيار به‌كار گرفته شده براي انتساب نقض‌هاي حادث در آن درگيري مسلحانه و طرح مسئوليت دولت مداخله‌گر،‌ يكسان باشد (در‌حالي‌که از نظر ديوان يوگسلاوي نمي‌توان از معيارهايي دوگانه براي تعيين مسئوليت كيفري فردي در قالب مخاصمات مسلحانه بين‌المللي و تعيين مسئوليت دولت‌ها در قالب حقوق مسئوليت بين‌المللي سخن به ميان آورد). به عبارت ديگر، از نظر ديوان بين‌المللي دادگستري به لحاظ منطقي ممكن است آنگاه كه از رهگذر اثبات مداخله يك دولت خارجي در يك درگيري داخلي به ‌دنبال تثبيت حقوق بين‌المللي بشردوستانه حاكم بر مخاصمات مسلحانه بين‌المللي هستيم به معيار كنترل كلي استناد كنيم تا مرتكبان نقض فاحش حقوق بين‌المللي بشردوستانه را به كيفر برسانيم؛ امادر حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها،‌ به‌كارگيري معيار كنترل كلي غيرقابل پذيرش است، زيرا به‌كارگيري اين معيار موجب گسترش حوزه مسئوليت دولت‌ها فراتر از اصول بنيادين حاكم بر حقوق مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها خواهد شد. ازاين‌رو، ديوان بين‌المللي دادگستري هم‌صدا با قواعد حقوق بين‌المللي عرفي كه در مـاده 8 طرح كميسيون حقـوق بين‌الملل تـدوين شـده،‌ معيـار كنترل مـؤثر را در حـوزه حقوق مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها به‌كار مي‌بندد. اين استدلال در نهايت ديوان را به اين نتيجه رساند كه نمي‌توان مسئوليت كشتار ژوييه 1995 در سربرنيتسا را بر گردن دولت صربستان نهاد؛ چرا كه اين دولت عملاً كنترل مؤثري بر مرتكبين اين جنايت نداشته است.

    3. نتيجه‌گيري

    قاضي هيگينز پس از صدور رأي ديوان بين‌المللي دادگستري در خصوص ژنوسيد در جمـع مشاوران حقوقي دولت‌ها در مـورد اين رأي مي‌گويد:� به‌نظر من چنـانچه ميان محاکم بيـن‌المللي قـائل بـه گفـتگو و هم‌انـديشي بـاشيم، خـواهيـم تـوانست از پيدايش آنچه به �از‌هم‌گسيختگي حقوق بين‌الملل� شهرت يافته است، ممانعت کنيم... ديوان بين‌المللي کيفري براي يوگسلاوي سابق در حالي در قضيه تاديچ به حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها وارد شده نموده و از معيار مورد نظر ديوان بين‌المللي دادگستري تخطي كرده که اصولاً در اين مورد صاحب صلاحيت نيست و صلاحيتش آن تنها محدود به امور کيفري افراد است. از نظر ديوان بين‌المللي دادگستري به لحاظ منطقي ضرورتي وجود ندارد که بخواهيم هم براي تشخيص نوع مخاصمه و هم براي تعيين انتساب عملي خاص به يک دولت، از ضابطه‌اي همسان و مشابه پيروي کنيم. بنابراين ديوان بين‌المللي دادگستري ضمن آنکه بر نظر خود در خصوص معيار کنترل مؤثر براي انتساب اعمال به دولت و طرح مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها اصرار مي‌ورزد، استدلال ديوان بين‌المللي کيفري را نيز در کاربرد ضابطه کنترل کلي براي تعيين نوع مخاصمه قابل درک مي‌داند و از اين ديوان مي‌خواهد که در آينده، تعامل بيشتري با ديوان بين‌المللي دادگستري داشته باشد تا هر دو نهاد بتوانند به وظايف خود به بهترين شکل عمل کنند�. قاضي محمد شهاب‌الدين هم در نظر جداگانه خود در قضيه تاديچ گفته بود که ديوان بين‌المللي کيفري براي يوگسلاوي سابق تنها بايد به بررسي مسئوليت کيفري افراد در حوزه حقوق بين‌الملل بشردوستانه بپردازد.

    همان‌گونه ‌که در بالا گفته شد، ديوان بين‌المللي دادگستري در رأي اخير خود بدون رد يا پذيرش معيار �کنترل کلي� به‌کار گرفته شده توسط ديوان کيفري يوگسلاوي براي تعيين نوع مخاصمه مسلحانه، تنها بر به‌کارگيري معيار �کنترل مؤثر� در حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها تأکيد كرد. اما اين سخنراني خانم پروفسور هيگينز به‌عنوان رئيس ديوان، به‌نوعي از پذيرش تلويحي معيار کنترل کلي براي تعيين نوع مخاصمه مسلحانه در جريان رسيدگي به مسئوليت کيفري افراد حکايت دارد.

    بنابراين، مي‌توان گفت که امروزه در حقوق بين‌الملل بايد در مورد ضابطه کنترل قائل به تفکيک شد؛ يعني آن هنگام که درصدد هستيم نوع يک مخاصمه را براي رسيدگي به مسئوليت کيفري افراد بررسي کنيم، معيار و ضابطه کنترل کلي را ملاک عمل قرار مي‌دهيم؛ در‌حالي‌که در هميـن قضيه چنانچـه بخواهيـم تعيين کنيـم که آيـا گروهي به‌صورت غيررسمي ارگان يک دولت محسوب مي‌شود يا خير بايد ضابطه کنترل مؤثر آن دولت بر آن گروه را براي تعيين مسئوليت بين‌المللي آن دولت، مدنظر داشته باشيم.

    به‌کارگيري معيارهاي دوگانه براي تشخيص نوع مخاصمه از يک‌سو و تعيين مسئوليت بين‌المللي دولت از سويي ديگر، داراي مزايا و معايبي است. مزيت بزرگ در اينجا نهفته است که با به‌کارگيري معيار �کنترل کلي� حداقل مي‌توان به‌سادگي برخي ابهامات را در مورد نوع مخاصمه مسلحانه برطرف كرد و با پذيرش وجود تلويحي درگيري ميان دو دولت، حمايت‌هاي خاص حقوق بين‌الملل بشردوستانه در مخاصمات مسلحانه بين‌المللي را جاري و ساري ساخت که نتيجه‌اي جز حمايت به مراتب بيشتر از غيرنظاميان و نيز تعقيب و محاکمه آسان‌تر جنايتکاران جنگي به جرم نقض فاحش حقوق مخاصمات مسلحانه در پي ندارد. اما از سويي ديگر، اين جريان موجب توسعه پاره پاره شدن و ازهم‌گسيختگي حقوق بين‌الملل مي‌گردد و از آن مهم‌تر اينکه اين احتمال را به‌وجود مي‌آورد که در‌حالي‌که دولتي از مسئوليت بين‌المللي نقض حقوق بين‌الملل بشردوستانه توسط ارگان غيررسمي خود رهايي مي‌يابد، افراد متعلق به اين گروه به همين جرم و به‌عنوان عوامل آن دولت، مورد محاکمه و مجازات واقع شوند!

    ازاين‌رو، به‌نظر مي‌رسد به‌کارگيري معيار کنترل مؤثر در حوزه مسئوليت بين‌المللي دولت‌ها تنهـا درصدد ايجاد حاشـيه امنـي بـراي دولت‌ها است که بتـوانند با آموزش و تجـهيز بـرخي گروه‌هـا، بدون آنکه نگران عواقب بين‌المللي عمل خود باشند، به نقض حقوق بشر و حقوق بين‌المللي بشردوستانه اقدام كنند و يا از طريق گروه‌هاي تروريستي، به کشتار و ايجاد رعب و وحشت دست بزنند.

    منبع مقاله : مجله حقوقي بين المللي(شماره 40)مركز امور حقوقي بين المللي معاونت حقوقي و امور مجلس رياست جمهوري

    برگرفته از:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  7. #17
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    تحلیلی بر مسئولیت كیفری دولتها


    پیشگفتار
    مفهوم مسئولیت كیفری دولت‌ها كه پس از جنگ جهانی اول شروع شد، در قرن بیست و یكم وارد مرحله تازه‌ای گردیده است. عدم تعیین و تشكیل یك دادگاه یا یك مرجع بین‌المللی برای رسیدگی به مساله مجرمیت دولت‌ها و اصولاً پیچیدگی مفهوم مجرمیت دولت و عدم وجود تعریف واحد و نبودن قانونی كه این مفهوم را در سطح بین‌المللی تعریف نماید، همواره ذهن اندیشمندان و حقوقدانان را به خود معطوف داشته است. در این نوشتار سعی شده است تا ضمن بررسی و حلاجی این مفهوم و بررسی سابقه تاریخی پیدایش و روند كنونی آن در تحولات حقوقی جهان معاصر، برخی سوالات بنیادین در این خصوص مطرح و در حد بضاعت پاسخی برای آنها یافت شود.

    اهم این سوالات عبارتند از: محتوی مفهوم جنایت دولت و جرم بین‌المللی دولت چیست؟ قانونگذار جرایم بین‌المللی كیست؟ چه قوانینی نظم بین‌المللی را تعریف خواهند كرد؟

    دادرسی جنایات دولت‌ها تابع یك ارگان سیاسی است، یا در یك قلمرو قضایی صورت می‌گیرد؟ صلاحیت دیوان كیفری بین‌المللی چیست؟ آیا محدود به جرایم ارتكابی توسط افراد است یا جرایم ارتكابی دولت‌ها را نیز شامل می‌شود؟

    مقدمه
    مسئولیت شخص حقوقی و مسئولیت دولت‌هامسئولیت شخص حقوقی به طور كلی و مسئولیت كیفری به طور اخص هم در حقوق داخلی و هم در حقوق بین‌المللی دارای تاریخچه پر فراز و نشیبی بوده و هنوز هم مساله اختلاف برانگیز و پر مناقشه‌ای است.

    مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی هم در زمینه‌های اقتصادی و بازرگانی وهم در حقوق كیفری تا چند دهه پیش در حقوق داخلی بیشتر كشورها پذیرفته نشده بود، اما بتدریج واقعیت اجتماعی دولت‌ها را ناگزیر به پذیرش مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی در حقوق داخلی خود نمود.

    امروزه در آمریكا مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی مورد پذیرش واقع شده است. شركت‌های سها‌می‌گروه‌های سیاسی، و سازمان‌های حرفه‌ای به خاطر اعمال خلاف قانونی كه به نام و از طرف شخص حقوقی صورت گرفته از نظر جزایی مسئول شناخته می‌شوند.

    در قانون كیفری جدید فرانسه كه در سال۱۹۹۲ به تصویب قوه مقننه رسید و از سال۱۹۹۴ قابلیت اجرایی یافت، مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی به صراحت و برای اولین بار علی رغم تئوری‌های حقوقی و رویه قضایی و متون قانونی سابق پذیرفته شد. عنوان دوم از كتاب اول مربوط به قواعد عمومی، به مساله «مسئولیت كیفری» اختصاص داده شده و پس از ذكر مسئولیت شخص حقیقی بلافاصله، مسئولیت شخص حقوقی نیز صراحتاً پذیرفته شده است. اعمال ارتكابی به وسیله ارگان‌ها یا نمایندگان شخص حقوقی كه به حساب و به شخص حقوقی واقع شده باشد در صورتی كه جرم تلقی شوند، شخص حقوقی پاسخگوی آنها از نظر كیفری خواهد بود. البته «دولت» به عنوان شخص حقوقی حقوق عمو‌می از این حكم مستثنی شده است.

    در حقوق كیفری ایران، به عنوان اصل و قاعده كلی مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی پذیرفته نشده است. بدین لحاظ مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی در حقوق ما منتفی است. به طور مثال در ماده۱۸۴ مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام (قانون كار) در سال۱۳۶۹ قانونگذار مقرر داشته در كلیه مواردی كه تخلف از ناحیه اشخاص حقوقی باشد، اجرت المثل كار انجام شده باید از اموال شخص حقوقی پرداخت شود، ولی مسئولیت جزایی حبس یا جریمه نقدی متوجه مدیر عامل و مدیر مسئول شخص حقوقی است. یا در ماده۵۶۸ از قانون مجازات اسلا‌می با اینكه در مقام بیان جرایم ارتكابی توسط اشخاص حقوقی بوده، فقط مسئولیت كیفری اشخاص حقیقی (مدیران و مسئولان دستور دهنده) را پذیرفته است.

    نظر مكتب كلاسیك بر‌این بود كه تنها افراد (اشخاص طبیعی) وابسته به شخص حقوقی یا دولت مرتكب جرم می‌شوند، نه خود شخص حقوقی یا دولت ودولت به عنوان شخص حقوقی متمایز از افراد و ارگان‌ها و سازمان‌های تشكیل آن است.

    مبحث اول: تاریخچه مسئولیت كیفری بین‌المللی
    به طور كلی می‌توان گفت، طرح مساله مسئولیت كیفری دولت‌ها با شروع جنگ جهانی اول و پایان‌این جنگ و پس از بروز جنگ جهانی دوم با اتخاذ تصمیمات و تشكیل دادگاه‌هایی كه پس از پایان این جنگ‌ها توسط دول پیروز در جنگ انجام شد، محقق گردیده است.

    مسئولیت كیفری دولت‌ها، اشخاص، حكومت‌ها و سازمان‌ها بعد از‌این دو جنگ جهانی به طور قابل ملاحظه‌ای، مورد توجه قرار گرفته است. در این خصوص سه سیستم احتمالی برای مسئولیت كیفری دولت‌ها در نظر گرفته شده است:
    ۱ - مسئولیت انحصاری دولت‌ها
    ۲ - مسئولیت جمعی دولت‌ها و اشخاص
    ۳ - مسئولیت انحصاری اشخاص.

    قبل از طرح این نظریات، به عبارتی قبل از طرح مباحت نظری فوق، بعد از جنگ جهانی اول و دوم، عقیده‌ای كه در‌این خصوص ابراز شده بود مبنی بر مخالفت با پذیرش‌این نوع مسئولیت برای دولت‌ها بود . به همین لحاظ در دادگاه‌های نورنبرگ و توكیو و تحت تاثیر نظر نفی مسئولیت كیفری دولت‌ها، منحصراً افراد را مورد محاكمه و مجازات قرار دادند نه دولت یا حاكمیت را.

    با توجه به اینكه تاكنون هیچ قانون مدونی، در خصوص مسئولیت كیفری در سطح بین‌المللی تصویب نگردیده و هیچ دادگاه بین‌المللی موقت یا دائم در خصوص رسیدگی به مسئولیت كیفری دولت‌ها تشكیل نگردیده است و دادگاه‌های تشكیل شده تا كنون به مسئولیت كیفری افراد پرداخته‌اند، لذا طرح موضوع جنبه نظری و تئوری داشته تا راهنمای عمل بر اساس تجارب گذشته باشد. به همین لحاظ نمونه‌های عملی دادگاه‌ها و محاكمات بین‌المللی كه تاكنون تشكیل شده‌اند و یا تصمیماتی كه در سطح بین‌المللی در خصوص رسیدگی به جرایم ارتكابی بین‌المللی اتخاذ شده در ادامه مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

    یادآور می‌شود كه جرایم اصلی مشمول صلاحیت دادگاه كیفری بین‌المللی، بر مبنای اساسنامه، در حال حاضر عبارتند از: نسل‌كشی، جنایات ضد بشریت، جنایات جنگی وجنایت تجاوز. اساسنامه دادگاه مزبور، در هفدهم ژوئیه ۱۹۹۸، در مقر سازمان غذا وكشاورزی سازمان ملل متحد در شهر رم، به امضاء۱۲۰ كشور از مجموع۱۶۰كشور شركت كننده در كنفرانس دیپلماتیك رم رسید و با الحاق بیش از۶۰ كشور به آن (در۱۱ آوریل۲۰۰۲ به موجب ماده ۱۲۶ اساسنامه از اول ژوئیه سال۲۰۰۲) لازم الاجرا گردید. طرح مساله مسئولیت كیفری دولت‌ها، از این نظر حایز اهمیت است كه كشور‌مان ایران در سال۱۳۵۹ با شروع جنگی تجاوزكارانه مورد تهاجم رژیم بعثی عراق با سركردگی صدام‌حسین معدوم قرار گرفت و علیرغم شروع‌این تهاجم و تجاوز از جانب رژیم بعثی عراق و به عبارتی به راه‌انداختن جنگ تجاوزكارانه، هیچ گونه مسئولیت كیفری بین‌المللی برای آمران و دستوردهندگان جنگ مزبور فراهم نگردید. پس از سرنگونی رژیم بعث عراق و دستگیری و محاكمه صدام حسین رئیس جمهور سابق عراق و دیگر مقامات حزب بعث، متاسفانه با اعدام بیش از موعد و قبل از رسیدگی به كلیه جرایم ارتكابی توسط وی، امكان طرح دعوی كیفری‌ایران در دادگاه مزبور از ایران سلب گردید.

    اما طرح مسئولیت مدنی در دادگاه‌ها و مراجع بین‌المللی، پرداخت غرامت و جبران خسارت وارده در اثر جنگ تحمیلی به اموال عمو‌می و نیز اموال خصوصی شهروندان ایرانی مناطق جنگ زده و دیگر مناطق كه در اثر بمباران‌های هوایی و یا به هر علت دیگر لطمه دیده‌اند، هنوز قابل پیگیری می‌باشد. هر چند نیات شوم و خواسته‌های نامشروع آمریكا با طرح نظم نوین جهانی مانعی در راه رسیدن این حق مشروع ملت ایران است، اما تشكیل یك تیم زبده از حقوقدانان داخلی و خارجی و پیگیری موضوع در دادگاه یا مراجع بین‌المللی، كمترین حق و توقع ملت‌ایران از دولت‌ایران است.
    یادآوری‌این نكته حائز اهمیت است كه پس از تجاوز عراق به كویت در سال ۱۹۹۰میلادی، كمیسیون جبران خسارت سازمان ملل متحد بنابر قطعنامه ۶۸۷ شورای امنیت، وظیفه عملی ساختن مسئولیت دولت عراق و مدیریت ترمیم خسارت وارده به دولت‌ها و اشخاص را به عهده گرفت. شورای امنیت در قطعنامه ۷۰۵ خود، سهم كمك عراق به صندوق (حساب) مربوط به غرامت را۳۰% بهای صادرات نفتی‌این كشور تعیین كرد.


    گفتار اول: پس از جنگ جهانی اول
    با پایان گرفتن جنگ جهانی اول، «كمیسیون مربوط به تعیین مسئولیت آغاز كنندگان جنگ و اعمال مجازات علیه آنها برای نقض قوانین و عرف جنگی» كه به وسیله كنفرانس صلح پاریس در سال۱۹۱۹ تشكیل شد، پیشنهاد كرد كه یك محكمه موردی برای محاكمه كسانی كه مرتكب جنایات جنگی و نقض قوانین بشری شده‌اند، تشكیل شود. اما‌این پیشنهاد مورد عمل واقع نشد و تصمیم گرفته شد كه فقط قیصر، به موجب مفاد معاهده ورسای۱۹۱۹، در مقابل یك محكمه بین‌المللی مورد محاكمه قرار گرفته و بقیه موارد در محاكم نظا‌می‌كشورهای متفق مورد رسیدگی قرار گیرد. اما پس از فرار قیصر به هلند و خودداری هلند از استرداد وی با استدلال پناهندگی سیاسی در عمل، محاكمه وی محقق نگردید. در خصوص سایر متهمان نهایتاً۱۲ نفر برای محاكمه انتخاب شدند كه در محاكمه آنان صرفاً مسایلی چون شیوه رفتار با اسرا و نظایر آن، و نه اصل موضوع شروع مخاصمات پرداخته شد و بر اثر فشار افكار عمو‌می‌آلمان نهایتاً تعداد اندكی از آنها محكوم شدند. با وجود عدم تشكیل محكمه بین‌المللی پیش بینی شده در معاهده ورسای، پیشنهاد كمیسیون تعیین مسئولیت آغاز كنندگان جنگ دایر بر تشكیل محكمه‌ای برای محاكمه جنایتكاران جنگی و نیز مفاد معاهده ورسای در‌این مورد نقطه عطفی در روند جهانی كردن عدالت كیفری محسوب می‌گردد .

    معاهده صلح ۱۹۱۹ مشهور به معاهده ورسای كه ضمن پایان دادن به جنگ، جامعه ملل را به وجود آورد، درماده ۲۷۷ خود، یكی از نخستین موارد مسئولیت كیفری بین‌المللی رئیس حكومت را پیش بینی نمود و مقرر داشت كه ویلهلم دوم، امپراطور آلمان، به سبب لطمه شدیدی كه به اخلاق بین‌المللی و قداست معاهدات زده است، باید محاكمه گردد كه همین‌طور كه گفته شد علیرغم عدم تحقق یك محاكمه كیفری، صرف پیش‌بینی امر مسئولیت كیفری دولت در‌این معاهده قابل توجه است.گفتار دوم: پس از

    جنگ جهانی دوم
    بعد از جنگ جهانی دوم این سوال مطرح شد كه آیا مسئولیت دقیق برای جرایم جنگی صرفاً مربوط به حزب نازی به عنوان مقصر جنگ است یا رهبران نیروهای نظا‌می آلمان یا همه مردم آلمان به علت كوتاهی در شورش نمودن علیه دیكتاتوری هیتلر و این سوال مطرح گردید كه آیا یك دولت علاوه بر مسئولیت سیاسی و شخصی می‌تواند دارای مسئولیت كیفری هم باشد؟ نهایتاً با محاكمه افرادی كه به عنوان عامل دولت اقدام می‌كردند، می‌توان گفت مسئولیت كیفری دولت پذیرفته شد.

    قصد متفقین دایر بر تعقیب جنایتكاران جنگی در اثنای جنگ جهانی دوم مطرح گردید و اندكی پس از تسلیم بی‌قید و شرط آلمان در هشتم می‌۱۹۴۵، در توافق نامه پوتسدام(Potsdam) نیز مورد اشاره قرارگرفت. پس از پایان جنگ جهانی با توجه به اینكه دو جبهه یكی در اروپا و دیگری در خاور دور جریان داشت، دو محكمه مجزا برای محاكمه جنایتكاران جنگی در نورنبرگ و توكیو تشكیل شد.

    ۱ - تشكیلاتی كه جنایتكار اعلام شدند:
    اولین جلسه دیوان نظا‌می بین‌المللی در نورنبرگ در۱۸ اكتبر۱۹۵۴در برلین و تحت ریاست عضو سوئیسی ژنرال نیكیت چنكو تشكیل شد. كیفرخواست علیه۲۴ نفر از رهبران سابق نازی و۶ گروه یا سازمان كه متهم شده بودند ماهیتاً مجرمانه هستند، صادر شده بود. در‌این دادگاه ۴ سازمان به عنوان مجرم اعلام شدند كه عبارت بودند از : حزب نازی، اس.اس، اس.د و گشتاپو.

    اعلام مجرمیت چندین سازمان یا حزب برای اولین بار در این دیوان كه به رسمیت شناختن مسئولیت كیفری شخص حقوقی و یا دولت می‌باشد، نقطه عطفی به حساب می‌آید. در اینجا از عقیده قابل جمع بودن مسئولیت گروه و اعضای آن پیروی گردید. زیرا علاوه بر محكومیت برخی اشخاص حقیقی در این دادگاه، اشخاص حقوقی فوق نیز واجد مسئولیت كیفری شناخته شدند. ماده۹ اساسنامه دادگاه مزبور اجازه می‌داد كه تشكیلات چندی را كه برخی از متهمان در آن عضویت داشتند به عنوان متهم اعلام شوند. دادگاه چهار سازمان اس.اس، اس.د، گشتاپو و جامعه سران حزب نازی را جنایتكار اعلام كرد. اما اعلام‌نظر دادگاه مبتنی بر جنایتكار بودن‌این سازمان‌ها فقط به عنوان مبنای حقوقی محكومیت بعضی افرادی كه در یك یا چند از این تشكیلات عضویت داشتند به كار رفت.

    پس از دادگاه‌های نظا‌می‌جنگ جهانی دوم، نیز هرگز مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی پذیرفته نشد. در گزارش‌های سالانه كمیسیون حقوق بین‌المللی در خصوص اینكه قانون جنایات علیه صلح و امنیت بشری، همواره تصریح گردیده كه فقط افراد و اشخاص حقیقی مسئولیت كیفری پیدا می‌كنند و كمیسیون حتی در طرح نهایی خویش كه در سال۱۹۹۶به اتمام رساند، در ماده۲تصریح نمود كه فقط افراد حقیقی مسئولیت كیفری پیدا می‌كنند.

    همچنین در دیوان‌های كیفری بین‌المللی كه در سال‌های۱۹۹۳و۱۹۹۴توسط شورای امنیت برای تعقیب جنایات ارتكابی در سرزمین یوگسلاوی سابق و رواندا ارتكاب یافته بودند، تاسیس شدند فقط مسئولیت كیفری شخص حقیقی پذیرفته شد؛ زیرا در بند۱ماده۷و بند۱ماده۲۳ اساسنامه دیوان یوگسلاوی و در بند۱ ماده۶ و بند۱ماده۲۲ اساسنامه دیوان رواندا، صریحاً به‌این امر اشاره گردیده است.
    بالاخره در ماده۲۵ اساسنامه دیوان كیفری بین‌المللی كه در سال ۱۹۹۸در رم به امضای دولت‌ها رسید به طور صریح فقط به مسئولیت كیفری اشخاص حقیقی اشاره گردیده است.

    ۲ - محكمه نورنبرگ
    این محكمه كه گاهی از آن به عنوان اولین محكمه كیفری بین‌المللی یاد می‌شود، مجرمان اصلی را در جبهه اروپا محاكمه می‌كرد و از ۸ عضو تشكیل می‌شد. ۴ كشور آمریكا، انگلستان، فرانسه و شوروی یك عضو اصلی و یك عضو علی البدل برای محكمه معرفی كرده بودند. كیفرخواست‌ها نیز توسط كمیته‌ای كه از وكلای هر چهار كشور تشكیل می‌شد، صادر می‌گشت.

    ماده۶ اساسنامه دادگاه نورنبرگ و ماده۵ اساسنامه دادگاه توكیو سه نوع وصف یا عنوان مجرمانه نسبتاً موسع را پیش‌بینی كرده بودند: جرایم علیه صلح، جرایم جنگی و جرایم علیه بشریت.

    دادگاه‌های مزبور افرادی را كه مرتكب یكی از جرایم شده بودند محاكمه و محكوم و مجازات نمودند و بنابر‌این اشخاص عادی را از نظر حقوق بین‌المللی جزا مسئول تلقی كردند و دولت‌های متبوع آنها را .
    دو ایراد از طرف صاحب نظران و حقوقدانان به محاكمات و احكام دادگاه‌های نظا‌می بین‌المللی نورنبرگ و توكیو وارد شده است. اولین‌ایراد‌این است كه اصل مهم «قانونی بودن یا قانونمندی جرایم و مجازات‌ها» در‌این دادگاه‌ها رعایت نگردیده است، اما در پاسخ‌این‌ایراد گفته شده كه ممنوعیت توسل به جنگ، سابقاً در پیمان سربریاند-كلوگ پیش‌بینی شده بود. دومین ایراد این است كه (از لحاظ شكلی) محاكمات و دادگاههای مزبور جنبه موقتی و خاص وگذرا داشته و آئین‌دادرسی كیفری خاصی در آنها رعایت نشده است و رعایت حقوق متهمین به عمل نیامده است.

    ۳ - محكمه توكیو
    محكمه نظا‌می بین‌المللی برای خاور دور ناشی از منشور توكیو به پیوست اعلامیه ژنرال مك‌آرتور بر اساس منشور لندن تهیه شده بود. محكمه توكیو نیز مثل محكمه نورنبرگ فقط راجع به مجرمان اصلی بود. در‌این دادگاه ۲۸نفر متهم شده بودند به جرایم علیه صلح، قتل عمد ودیگر جرایم جنگی معمولی و جرایم علیه بشریت كه ۸ نفر از‌آنها محكوم به مرگ شدند و بقیه به مجازات‌های حبس ابد یا حبس برای مدت‌های معین محكوم شدند. اما نام امپراطور ژاپن یعنی هیروهیتو (Hirohito) بنا بر دلایل سیاسی از لیست متهمین مندرج در كیفر‌خواست حذف شده بود و به‌ایشان نوعی مصونیت داده شده بود، در حالیكه بسیاری از شركای وی به مجازات اعدام محكوم شده بودند.

    در مقایسه بین دادرسی و احكام محاكمه نورنبرگ و توكیو، معمولاً رویه محكمه نورنبرگ را بسیار عادلانه‌تر از محكمه توكیو دانسته‌اند، زیرا محكمه توكیو كاملاً تحت نفوذ ژنرال مك‌آرتور و ملاحظات سیاسی قرار داشت.مبحث دوم: مسئولیت كیفری دولت‌ها در قرن بیستم در قرن بیستم چندین معاهده راجع به اعمالی كه موجب نقض حقوق بشر و یا موجبات لطمه به مقام و منزلت بشریت را فراهم می‌سازد، یا تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی محسوب می‌شوند، منعقد گردیده‌اند. به عنوان نمونه، معاهدات چهارگانه ژنو كه از منابع اصلی حقوق بین‌المللی كیفری است (كمیته بین‌المللی صلیب سرخ) معاهدات چهارگانه۱۲ اوت ۱۹۴۹ و متعاقب آن پروتكل‌های ۸ ژوئن ۱۹۷۷ آن را كه همگی در باره حقوق بشر دوستانه می‌باشند، منتشر ساخت.

    در پیش‌نویس قانون جرایم (جنایات) علیه صلح و امنیت بشری و به موجب بند۱ ماده۳ آن با عنوان مسئولیت و مجازات، هر فردی كه مرتكب جرم علیه صلح و امنیت بشری گردد، مسئول و مستوجب مجازات است.

    در پیش نویس مواد مربوط به مسئولیت دولت، كمیسیون حقوق بین‌المللی (ILC) در خصوص مبنای مسئولیت بین‌المللی، قلمرو مواد آن و نیز محتوا، اشكال و درجات مسئولیت بین‌المللی، مواردی را پیش‌بینی نموده است. از موارد جالب توجه‌این پیش نویس كه درعین‌حال نوآوری مهمی‌در حقوق بین‌المللی نیز محسوب می‌شود به طور خاص ماده ۱۹می‌باشد.در اینجا مصادیقی كه در عمل منجر به مسئولیت برخی دولت‌ها گردیده است، جهت تكمیل بحث و استفاده بهتر از این نظریات ارائه می‌گردد.

    گفتار اول: آپارتاید در آفریقای جنوبی
    سیاست آپارتاید یا تبعیض نژادی یك سیاست دولتی بود و رژیم نژاد پرست افریقای جنوبی، بدین سبب مكرراً از سوی سازمان ملل به عنوان رژیم غیر قانونی توصیف می‌شد. آپارتاید صرفاً یك جرم ارتكابی بوسیله افراد نیست، تنها یك دولت می‌تواند كه اكثریت مردم آفریقای جنوبی را تحت یك سیستم از حقوق اصلی انسانی آنها محروم كند. در سال۱۹۶۲مجمع عمو‌می سازمان ملل تقاضا كردكه شورای امنیت اقدام علیه آفریقای جنوبی را بر طبق ماده۶ منشور در نظر بگیرد كه اظهار می‌داشت: «یك عضو سازمان ملل كه مصرانه از دستورات موجود در منشور فعلی تخلف نموده است، را می‌توان به وسیله مجمع عمو‌می به محض توصیه شورای امنیت از سازمان اخراج كرد.» در سال۱۹۷۴ مجمع عمو‌می سازمان ملل قطعنامه‌ای را تصویب كرد كه توصیه می‌نمود رژیم آفریقای جنوبی باید كاملاً از شركت در تمام سازمانها و كنفرانس‌های بین‌المللی تا مادا‌می‌كه به اجرای آپارتاید ادامه می‌دهد، تحت نظارت سازمان ملل كنار گذاشته شود و با آغاز سال۱۹۷۵آفریقای جنوبی در واقع از تمام ارگانهای سازمان ملل كنار گذاشته شد.

    در سال۱۹۷۷شورای امنیت یك تحریم نظا‌می‌اجباری را بر طبق فصل هفتم منشور سازمان ملل علیه آفریقای جنوبی تصویب كرد. در این قطعنامه از حكومت آفریقای جنوبی خواسته شده بود به خشونت علیه مردم آفریقا پایان دهد و اقدامات فوری را در جهت از بین بردن آپارتاید و تبعیض نژادی انجام دهد. تحریم نظا‌می موضوع ماده۶ فصل هفتم منشور سازمان ملل و نیز تحریم نفتی و بایكوت‌های فرهنگی و ورزشی علیه این رژیم ابزارهای تبعیض بودند كه جهت وادار كردن آن به رفع تبعیض نژادی استفاده گردید. در حقیقت این مسئولیت كیفری دولت بود كه باعث اعمال‌این تنبیه‌ها می‌گردید و نهایتاً هدف حاصل گردید.گفتار دوم: كشتی جنگجوی رنگین كمان (Rainbow Warrior)

    نمونه‌ای از تروریسم حمایت شده از طرف دولت، غرق شدن این كشتی در نهم جولای۱۹۸۵ در اوك لندن نیوزیلند توسط یك عملیات سازمان یافته محرمانه ارتش فرانسه با هدف فوق‌العاده محدود ممانعت از اعتراضات صلح سبز علیه آزمایش‌های اتمی‌فرانسه در جنوب اقیانوس آرام بود. یكی از افراد خدمه‌كشتی كه اهل هلند بود در‌این عملیات كشته شد. مواد منفجره به وسیله عاملین مدیر كل امنیت خارجی(dcse)كه شاخه‌ای از وزارت دفاع فرانسه بود، كار گذاشته شده بود. در نهایت حكومت فرانسه مسئولیت را قبول كرد. دولت نیوزلند تمایل داشت جبران خسارت به دلیل تجاوز به حق حاكمیت آن به وسیله فرانسه و هم محكومیت جزایی بر طبق قانون داخلی برای افراد دستگیر شده، بعمل آید.

    دبیر كل سازمان ملل دستور داد كه فرانسه باید از نیوزیلند عذرخواهی كند و باید هفت بیلیون دلار به عنوان غرامت بپردازد. علاوه بر‌این باید به بستگان فردی كه فوت كرده غرامت پرداخت شود. فرانسه مسئولیت را قبول كرد، اما میزان پرداخت غرامت مورد قبول وی قرار نگرفت و منجر به حكمیت گردید.

    جریان كشتی رین بو واریر از‌این جهت مهم می‌باشد كه از آن به عنوان خلاف بین‌المللی یاد می‌شود كه با نظریه مسئولیت كیفری هماهنگی دارد.گفتار سوم: حادثه لاكربی (Lokerbie)

    در بیست و یك دسامبر سال۱۹۸۸ یك پرواز پان‌امریكن كه از لندن به نیویورك می‌رفت، در روی شهر لاكربی اسكاتلند منفجر شد و تمام۲۵۹ نفری كه در آن بودند، همراه با۱۱ نفر از اهالی شهر كشته شدند. شورای امنیت بلافاصله تمام دولت‌ها را برای كمك به تعقیب و توقیف افرادی كه مسئول این تراژدی بودند، فرا خواند. سه سال بعد به وسیله Lord Advocate of Scotland اعلام شد كه دو فرد دارای ملیت لیبیایی كه اظهار كرده‌اند، افسران سرویس اطلاعاتی لیبی می‌باشند و همچنین برای خطوط هوایی لیبی كار می‌كنند، متهم به توطئه، قتل و نقض قانون امنیت هوایی سال۱۹۸۲به دلیل نقش آنها در كارگذاری مواد منفجره در هواپیما شده‌اند، حكم دستگیری آنها در آمریكا نیز صادر شد.




    ---------- Post added at 09:06 PM ---------- Previous post was at 09:04 PM ----------

    اعلامیه مشترك در نتیجه به وسیله انگلیس و آمریكا صادر شدكه از حكومت لیبی می‌خواست تمام افراد متهم شده را جهت محاكمه تسلیم نماید و برای اعمال مسئولان لیبیایی مسئولیت را قبول نموده، تمام اطلاعات مربوط به جرم از جمله نام افراد مسئول را افشا نماید و اجازه دسترسی كامل به تمام شهود، مدارك و دیگر ادله را بدهد و غرامت مناسب را بپردازد. لیبی ادعاهای اظهار شده به وسیله آمریكا و انگلیس را رد می‌كند، اما به وسیله اجازه دادن به آن دولت‌ها برای تحقیق در موردحقایق مربوط به تحقیقات پیشنهاد همكاری می‌كند.

    نهایتاً شورای امنیت درقطعنامه۷۴۸در تاریخ۳۱مارس۱۹۹۲نگرانی خود را در مورد قصور لیبی برای ارائه جواب كامل و كارآمد به قطعنامه ۷۳۱ بیان كرد و اعلام داشت كه حكومت لیبی باید قاطعانه خود را موظف به پایان دادن به تمام شكل‌های اعمال تروریستی بنماید. شورای امنیت تهدیدی برای امنیت و صلح بین‌المللی است كه وضع نمودن اقدامات اجباری را بر طبق فصل هفت منشور سازمان ملل توجیه می‌كند. سر انجام در سال ۱۹۹۸بین آمریكا و انگلیس و لیبی سازش گردید كه محاكمه باید در هلند بر طبق رویه قضایی و قانون اسكاتلند و در برابر هیاتی از قضات اسكاتلندی بدون هیات منصفه انجام گیرد.

    حادثه لاكربی مساله مسئولیت را در دو سطح مسئولیت افراد و نیز مسئولیت برای یك عمل غیر قانونی بین‌المللی یعنی جرم تروریسم برای دولت لیبی توصیف می‌نماید.

    واكنش شورای امنیت به حادثه لاكربی شواهدی از پذیرش مفهوم مجرم بودن دولت را ارائه می‌دهد. كوتاهی لیبی در استرداد تروریست مظنون بدین معناست كه‌این تروریسم حمایت شده است كه تهدیدی برای صلح و هم چنین ادامه جرم تروریسم با حمایت دولت می‌باشد كه برای آن لازم است تحریم‌هایی انجام گیرد.

    گفتار چهارم: جنگ عراق و كویت
    یك نمونه از عمل تجاوزكارانه، تهاجم، اشغال و ضمیمه نمودن كویت در سال۱۹۹۰توسط عراق می‌باشد كه آن را می‌توان به عنوان یك جنگ تجاوز كارانه و در نتیجه به عنوان یك جرم بین‌المللی توصیف كرد. شورای امنیت به موجب قطعنامه شماره۶۶۰ (سال۱۹۹۰) تهاجم عراق به كویت را محكوم كرد و از عراق خواست بلافاصله و بدون قید و شرط تمام نیروهای خود را به محلی برگرداند كه قبل از حمله قرار داشته‌اند. با قصور عراق قطعنامه۶۶۱ در۶ اوت۱۹۹۰تصویب گردید كه از تمام دولت‌ها می‌خواست تحریم شدید اقتصادی را در مورد عراق به اجرا بگذارد. قطعنامه۶۷۴ به عراق یادآوری می‌كند كه بر طبق قانون بین‌المللی عراق مسئول هر گونه ضرر، آسیب یا صدمه‌ایست كه در رابطه با كویت و كشورهای ثالث و ملت‌ها و شركت‌های آنها در نتیجه تهاجم به كویت و اشغال غیر قانونی آن به وسیله عراق پیش بیاید.

    قطعنامه۶۸۷ یك منطقه خلع سلاح شده را مشخص نمود كه كاملاً در خاك دو كشور عراق و كویت كشیده شده بود. عراق همچنین لازم بود كه شرایط مربوط به انهدام سلاح‌ها و ممنوعیت استفاده از سلاح‌های شیمیایی، بیولوژیكی و اتمی را بپذیرد. بنابر‌این در مورد حمله عراق به كویت جامعه بین‌الملل، تحریم‌ها و تصمیمات بی‌سابقه‌ای را در مورد عراق تصویب نمود كه از نظر شدت عمل، بعضی از آنها شبیه تنبیه یا كیفر بودند تا جبران خسارت. این تنبیهات در حق دولت عراق اعمال می‌گردید نه افراد.مبحث سوم: تحولات مسئولیت كیفری دولت‌ها در دهه آخر قرن بیستم
    ‌می‌توان گفت پس از دادگاههای نظا‌می، محاكمه جنایتكاران جنگ جهانی دوم، هرگز مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی در عمل و به طور صریح پذیرفته نشد. عدم واكنش بین‌المللی در برابر رفتار جنایی به وسیله یك دولت می‌توان سیاست‌های دولت استالین در روسیه، نسل‌كشی كامبوج و تهاجم عراق به ایران در سال۱۹۸۰تا ۱۹۸۸میلادی اشاره كرد. عدم هماهنگی از طرف جامعه بین‌المللی را می‌توان به عنوان عدم وجود مفهوم مسئولیت كیفری دولت تفسیر نمود.

    شاید بتوان گفت جامعه بین‌المللی بعد از جنگ سرد و تك قطبی شدن جهان به لحاظ فروپاشی قطب شوروی سابق، اكنون برای تطابق خود با یك جهان نوظهور درحال تلاش و تكاپوست و هنوز نظم ثابت و مورد قبول جامعه جهانی در سطح بین‌المللی حاكم نشده است.

    در دهه آخر قرن بیستم برای رسیدگی به جنایات ارتكابی در یوگسلاوی سابق و رواندا، دو دیوان كیفری بین‌المللی از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تعقیب جنایتكاران تشكیل شد.

    گفتار اول: دیوان كیفری بین‌المللی برای یوگسلاوی سابق
    اساسنامه «دیوان كیفری بین‌المللی برای یوگسلاوی سابق» در ۲۵‌می سال ۱۹۹۳ از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد به تصویب رسید.

    صلاحیت دیوان كیفری بین‌المللی برای یوگسلاوی سابق رسیدگی به نقض كنوانسیون‌های۱۹۴۹ژنو، نقض قوانین و مقررات جنگ، نسل‌كشی و جنایات علیه بشریت ارتكاب یافته در سرزمین یوگسلاوی سابق از ژانویه۱۹۹۱به بعد می‌باشد.

    این دیوان در شهر لاهه هلند شروع به كار كرد. عدم تعیین نقطه پایانی برای اعمال صلاحیت دیوان، باعث شد كه‌این دیوان بتواند نسبت به جنایات ارتكابی در كوزوو در سال۱۹۹۹نیز اعمال صلاحیت نماید. همانطور كه گفته شد در این دیوان هیچگاه مساله مسئولیت كیفری بین‌المللی دولت یوگسلاوی سابق مطرح نشد و این اشخاص و عاملان جنگ و تجاوز بودند كه محاكمه شدند یا در انتظار محاكمه می‌باشند.

    گفتار دوم: دادگاه كیفری بین‌المللی رواندا
    اساسنامه دیوان كیفری بین‌المللی برای تعقیب اشخاصی كه مقصر به ارتكاب نسل‌كشی و سایر موارد نقض جدی حقوق بشر دوستانه بین‌المللی در سرزمین رواندا بوده‌اند، در۸ نوامبر۱۹۹۴از سوی شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید و‌این دیوان فعالیت خود را در شهر آروشا، پایتخت تانزانیا اعلام كرد. صلاحیت این دیوان به نسل‌كشی، جنایات علیه بشریت و نقض ماده۳ مشترك كنوانسیون‌های ۱۹۴۹ژنو و پروتكل۱۹۷۷ الحاقی دوم و از لحاظ محدوده زمانی ومكانی به جرایمی‌كه در فاصله اول ژانویه لغایت۳۱دسامبر۱۹۹۴در قلمرو رواندا و كشورهای همسایه ارتكاب یافته‌اند، تسری می‌یابد.

    تفاوت و اهمیت این دو دیوان با دادگاه‌های نورنبرگ و توكیو در آن است كه این دو دیوان از سوی طرف‌های پیروز یك جنگ تشكیل نشده، بلكه از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد كه بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین‌المللی را بر عهده دارد، تشكیل شده‌اند برای اجرای خواسته‌های طرف‌های پیروز جنگ تشكیل گردیدند.

    مبحث چهارم: تحولات مسئولیت كیفری دولت‌ها در آستانه قرن بیست و یكم
    ارتكاب جرایم بین‌المللی، جرایم علیه بشریت، نسل‌كشی، جنگ‌های تجاوزكارانه جنایات علیه صلح و امنیت بشری باعث گردید تا جامعه جهانی و سازمان ملل متحد به نمایندگی از آن در پی تشكیل یك دادگاه بین‌المللی برای رسیدگی به‌این جرایم برآیند. از‌این رو در۹ دسامبر۱۹۴۸مجمع عمو‌می‌سازمان ملل متحد به موجب قطعنامه‌ای، كمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد را موظف به تهیه پیش نویس اساسنامه‌ای برای تشكیل یك دادگاه كیفری بین‌المللی نمود.گفتار اول: دادگاه كیفری بین‌المللی (ICC)
    در۱۷ژوئیه۱۹۹۸، درمقر سازمان غذا و كشاورزی سازمان ملل متحد در شهر رم،۱۲۰كشور از مجموع۱۶۰كشور شركت كننده در كنفرانس دیپلماتیك رم، اساسنامه دادگاه كیفری بین‌المللی را امضاء كردند، در‌این كنفرانس۳۳ سازمان بین‌المللی و۲۳۶سازمان غیر دولتی شركت كرده بودند. شركت گسترده شركت‌كنندگان نشانگر تمایل جامعه جهانی به اجرای عدالت در مورد مرتكبان جنایات شنیعی بود كه تا آن تاریخ توانسته بود با پنهان شدن تحت لوای قدرت برخی از دولت‌ها و تعارضات موجود بین آنها از دست عدالت بگریزند. جنایات ارتكابی دو دهه اخیر قرن بیستم در یوگسلاوی سابق و رواندا موجب تسریع در ایجاد این دادگاه كیفری بین‌المللی گردید. اساسنامه دادگاه كیفری بین‌المللی از ۱۳فصل و ۱۲۸ماده به تصویب رسید و از اول ژوئیه سال۲۰۰۲ لازم الاجرا گردید. حدود یكسال بعد با انتخاب قضات، دادستان و سایر مقامات دادگاه عملاً كار خود را آغاز نمود. مقر‌این دادگاه در شهر لاهه، پایتخت هلند می‌باشد.‌این دادگاه بین‌المللی دارای شخصیت حقوقی بین‌المللی مستقل بوده و وابسته به سازمان ملل متحد نمی‌باشد.

    با توجه به اساسنامه دادگاه كیفری بین‌المللی ملاحظه می‌گردد، صلاحیت این دادگاه تكمیلی (Complementary) است و‌این دادگاه تنها در مواردی كه هیچ دادگاه صالح داخلی نتواند یا نخواهد كه مجرمان را تحت تعقیب قرار دهد، برای جلوگیری از فرار آنها از چنگ عدالت اعمال صلاحیت نماید.

    صلاحیت این دادگاه‌ها رسیدگی به جرایم نسل‌كشی، جنایات ضد بشریت، جنایات جنگی و تجاوز ارضی می‌باشد.

    علاوه بر اساسنامه دادگاه كیفری بین‌المللی، دو سند مهم دیگر بر اساس ماده ۲۱ اساسنامه، حاوی نكات قابل اجرا از سوی دادگاه می‌باشند كه عبارتند از سند موسوم به «عناصر تشكیل دهنده جرایم» و سند موسوم به «آئین نامه دادرسی و ادله».

    با مداقه در اساسنامه اسناد فوق ملاحظه می‌شود كه‌این دادگاه تنها در خصوص جرایم اشخاص حقیقی و نه حقوقی یا دولت‌ها صالح به رسیدگی است.گفتار دوم: موضع كنوانسیون پالرمو در مورد مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی ارتكاب جرایم سازمان یافته توسط گروه‌ها و سازمان‌های تبهكار، جامعه بین‌المللی را در تصویب مقرراتی جامع برای مبارزه با این جرایم مصمم نمود. سازمان ملل تلاش‌های زیادی جهت تصویب یك كنوانسیون برای مقابله و مبارزه با جرایم سازمان یافته فراملی در قالب قطعنامه بعمل آورد. كنفرانس علیه جرایم سازمان یافته فراملی در شهر پالرموكز، جزیره سیسیل ایتالیا به امضای نمایندگان۱۲۴كشورجهان رسید. این كنوانسیون برای ایجاد هماهنگی میان كشورهای جهان در امر مبارزه با سازمان‌های غیر قانونی و تبهكار بین‌المللی تهیه شده است. كنفرانس پالرمو حاصل۱۱ اجلاس است كه از۱۱ژانویه۱۹۹۹آغاز و در اكتبر۲۰۰۰پایان یافته است.

    نوآوری این كنوانسیون، بیان مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی است.
    با توجه به اینكه ارتكاب جنایات سازمان یافته فراملی همیشه توسط «گروه‌ها» صورت می‌گیرد و این گروه‌ها ممكن است در دولتی به ثبت رسیده و یا حتی جزء اشخاص حقوقی عمو‌می‌باشند، لذا مسئولیت كیفری «شخص حقوقی» در كنوانسیون پالرمو پذیرفته شده است.در حقیقت برای اولین بار یك سند بین‌المللی مورد توافق و اجماع جامعه بین‌المللی به طور صریح مسئولیت اشخاص حقوقی را پذیرفته است.

    ماده۱۰كنوانسیون تحت عنوان «مسئولیت اشخاص حقوقی» مقرر می‌دارد:
    ۱ - هر دولت عضو، منطبق با اصول حقوقی خود، تدابیر لازم جهت برقراری مسئولیت اشخاص حقوقی مشاركت كننده در ارتكاب جرایم شدیدی كه یك گروه مجرم سازمان یافته نیز درآنها دخالت دارد و نیز جرایم موضوع مواد ۵،۶،۸ و۲۳ این كنوانسیون را اتخاذ خواهد نمود.
    ۲ - بسته به اصول حقوقی دولت عضو، مسئولیت اشخاص حقوقی می‌تواند كیفری، مدنی یا اداری باشد.
    ۳ - این مسئولیت خدشه‌ای به مسئولیت كیفری اشخاص حقیقی كه مرتكب این جرایم شده‌اند، وارد نخواهد كرد.
    ۴ - هر دولت عضو، به طور اخص، اطمینان حاصل خواهد كرد، اشخاص حقوقی كه طبق‌این ماده مسئول شناخته می‌شوند، مورد مجازات‌های كیفری یا غیر كیفری موثر، متناسب و باز دارنده، ازجمله مجازات‌های مالی قرار خواهند گرفت.
    در خصوص مسئولیت كیفری ومدنی اشخاص حقوقی با تصویب ماده فوق تحولی شگرف ایجاد شده است. زیرا برای اولین‌بار است كه در صحنه حقوق بین‌المللی كیفری یك سند بین‌المللی مسئولیت كیفری برای اشخاص حقوقی را می‌پذیرد.

    ضرورت مبارزه با جرایم سازمان یافته در سطح بین‌المللی، دولت‌ها را ناگزیر به تصویب این ماده نموده است. با مطالعه و بررسی مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی در سطح بین‌المللی در می‌یابیم كه همواره این فراد و اشخاص حقیقی بوده‌اند كه دارای مسئولیت كیفری بوده‌اند و مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی مورد پذیرش قرار نگرفته بود.

    با توجه به اینكه در قوانین ملی غالب كشورها از جمله‌ایران، مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی هنوز پذیرفته نشده است، لذا تصویب ماده۱۰كنوانسیون پالرمو تحولی عظیم در سیاست كیفری دولت در‌این خصوص می‌باشد.شاید دلیل‌اینكه در صدر ماده فقط به «مسئولیت اشخاص حقوقی» و نه «مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی» اشاره می‌نماید، اما در متن ماده موضوع مسئولیت كیفری مورد اشاره قرار گرفته است،‌این باشد كه اگر یكباره مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی قید می‌گردید، در مراحل تدوین و امضا ممكن بود با مخالفت نمایندگان برخی از كشورها مواجه شود و یا به لحاظ مغایرت با حقوق داخلی برخی از كشورها با استقبال كمتری مواجه می‌گشت. از‌این رو در بند۴ ماده۱۰دولت‌ها مخیر شده‌اند كه حسب قوانین داخلی خود به تعقیب كیفری یا اداری یا مدنی اشخاص حقوقی مرتكب جنایات سازمان یافته فراملی مبادرت نمایند.

    اما علیرغم پذیرش مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی در این كنوانسیون، از مسئولیت كیفری دولت‌ها ذكری به میان نیامده است. هر چند می‌توان گفت كه دولت خود یك شخص حقوقی حقوق عمو‌می‌می‌باشد. بنابر‌این پذیرش مساله مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی بدون اشاره به مسئولیت كیفری دولت تا همین حد روندی رو به رشد و قابل قبول و یك نوگرایی به حساب می‌آید.نتیجه گیری:
    یكصد و پنجاه سال پیش یك قاضی نیروی دریایی انگلیس گفته بود كه دولت نمی‌تواند مرتكب دزدی دریایی شود. زیرا اصولاً از نظر وی ارتكاب جرم توسط دولت امكانپذیر نیست، بلكه این افراد هستند كه مرتكب جرم می‌شوند.

    در این نوشتار ملاحظه شد كه مفهوم مجرمیت دولت و مسئولیت كیفری آن حداقل به جنگ جهانی اول می‌رسد. معاهده صلح ورسای و همچنین ابتكار قضایی كیفری متفقین علیه آلمان و ژاپن سنگ بنای نهاد حقوقی مسئولیت كیفری دولت‌ها محسوب می‌شود. اما خلاء یك نظام كیفری بین‌اللملی منسجم در زمینه«مسئولیت كیفری دولت‌ها»و مفهوم«مجرم»و«جنایتكار» در سطح بین‌المللی تا امروز كه در نیمه اول قرن بیست و یكم هستیم به چشم می‌خورد.

    مفهوم مسئولیت كیفری دولت‌ها حتی اگر فقط به افراد محدود گردد با وسعتی كه پیدا كرده به هر صورت به طور غیرمستقیم به دولت نیز مربوط می‌شود. زیرا در جرایم مورد بحث منظور از افراد غالباً كسانی هستند كه دولت را اداره و رهبری می‌كنند نظریه مسئولیت كیفری بین‌المللی یكی از اهداف اساسی حقوق بین‌الملل است.

    در خصوص مسئولیت كیفری دولت‌ها، سه‌اندیشه قابل توجه و حایز اهمیت می‌باشد:
    به موجب اندیشه و نظر نخست شایسته است كه در آینده توسل به زور برای حفظ و استقرار حقوق با احتیاط و مطالعه زیاد صورت گیرد. جنگ نباید به یك وسیله ممتاز و یا یك وسیله عادی و جاری برای وارد كردن دولت‌ها به رعایت حقوق تبدیل شود.

    بنابر نظریه دوم باید به پیشبرد مفهوم«تكلیف ملاحظه بشر دوستانه» ادامه داد و به چاره جویی حقوقی نیز اندیشید كه اجرای آن را در شرایط مطلوب درآینده میسر كند.

    بنابر‌اندیشه سوم، اگر حفظ حقوق واقعاً یك اشتغال ذهنی و جداً اساسی است، در آن صورت مسئولیت سنگین اعمال آن در سرتا سر جهان و به ویژه تلاش برای حل و فصل مساله اسرائیل و فلسطین به عهده جامعه بین‌المللی خواهد بود و در‌این صورت خواهیم توانست از« نظم جدید بین‌الملل» سخن بگوییم.

    اما عدم انسجام و اتحاد جامعه بین‌المللی باعث گردیده تا در مواردی ارتكاب جرایم دولت‌ها بدون پاسخ باقی بماند و نیز برخی دول قدرتمند به سركردگی آمریكا خود را نماینده جامعه جهانی در برخی اقدامات بدانند.

    دخالت آمریكا و متحدانش در قضیه بوسنی و هرزگوین قبل از آنكه یك اقدام بین‌المللی از سوی جامعه بین‌المللی یا سازمان ملل تلقی گردد، در حقیقت تلاش آمریكا برای برقراری نظم نوین جهانی پس از تك قطبی شدن جهان و فروپاشی رژیم كمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق است. به عبارتی هدف اولیه‌این اقدام نه تنبیه و یا كیفر دادن دولت صربستان و دستور دهندگان جرایم ارتكابی می‌باشد، بلكه دیكته كردن سیاست‌ایالات متحده آمریكا در پیگیری نظم نوین جهانی مطرح شده از جانب آن است.

    اتخاذ ضمانت اجراهایی از سوی‌ایالات متحده آمریكا و متمدنان غربی او در جنگ افغانستان و عراق ارزش بررسی و مداقه را دارد. هر دو مساله در قلمرو صلاحیت سازمان ملل و «تهدیدی» علیه صلح بین‌المللی محسوب می‌شوند.حتی می‌توان گفت كه مساله افغانستان «لطمه‌ای» به صلح بین‌المللی است. در هر مورد از شورای امنیت تقاضای رسیدگی شده بود و همچنین در هر دو مورد این شورا ناتوان از تعیین ضمانت اجراهای عملی علیه جرایمی بود كه می‌توان آنها را به عنوان جرایمی‌كه عنصر عینی «جرم دولت» را در خود دارند، محسوب كرد. اما عدم امكان مناسب از سوی نهادهای بین‌المللی به خاطر نداشتن ارگان اجرایی بین‌المللی، اقدامات نخست از سوی ایالات متحده آمریكا و سپس از سوی چندین كشور متحد او به عمل آمد.‌این ابتكارات به دعوت ارگان‌های سازمان ملل متحد انجام نشد. در مساله افغانستان مجمع عمو‌می‌در تاریخ ۱۴ ژانویه۱۹۸۰ محكومیت و دعوت به محكومیتی را انشاء كرد كه مورد خطاب هر دوی آنها دولت متهم بوده است و نه سایر دولت‌های عضو. بدین ترتیب شاهد ظهور كنترل كننده اقداماتی هستیم كه خودسرانه و به نام منافع جامعه‌ای كه ناتوانی آن از دفاع مسلم گردیده، جانشین ضعف نهاد شده است.

    بنابر‌این برای جلوگیری از اقدمات خودسرانه برخی از كشورها و به نمایندگی از جامعه جهانی باید یك ارگان اجرایی برای انجام‌این امر مهم به وجود آید. سپس خصوصیت اصلی مفهوم مجرمیت دولت و عناصر موجود برای تعیین اعمال مسئولیت كیفری دولت‌ها تعریف و احصاء گردد. مهمترین این خصوصیات و عناصر‌این مفهوم را می‌توان به شرح ذیل خلاصه كرد:
    ۱ - مفهوم مجرمیت دولت نمود یك اصل كلی حقوق بین‌المللی است.
    ۲ - جرایم (جنایات) و جنحه‌ها دو نوع نسبتاً مختلف از اعمال مجرمانه بین‌المللی را تشكیل می‌دهند.
    ۳ - مفهوم مسئولیت دولت برای جرایم بین‌المللی از نظر قضایی امكانپذیر و شدنی است و بایستی در پرتو مدل سازی مجرمانه (شخص حقوقی) یا مدل جرم جمعی تجزیه وتحلیل گردد. همانطور كه در ماده۱۰كنوانسیون پالرمو به طور صریح مسئولیت كیفری اشخاص حقوقی پذیرفته شده است.
    ۴ - مجازات‌ها را می‌توان علیه دولت نیز اعمال نمود. اما در برخی از موارد اعمال‌این مجازات‌ها جنبه تقبیحی دارد تا سزا دهنده.
    ۵ - بهترین پاسخ‌ها (واكنش‌ها) به جرایم بین‌المللی دولت كه در سیستم حقوقی بین‌المللی رایج است، می‌تواند تركیبی باشد از: الف- یك حكم اعلا‌می یا حكم پرداخت خسارت كیفری علیه دولت به وسیله دیوان یا كمیسیون یا دادگاه كیفری بین‌المللی ب- محاكمات اشخاص رهبر و هدایت كننده جرایم در مقابل دیوان یا دادگاه كیفری بین‌المللی صورت گیرد.
    ۶ - راه حل‌های احتمالی دیگر برای اعمال مسئولیت كیفری بر دولت‌ها در آینده می‌تواند شامل:‌الف- توسعه صلاحیت قضایی دادگاه كیفری بین‌المللی برای رسیدگی به جرایم دولت‌ها یا‌ایجاد یك بخش كیفری در دیوان كیفری بین‌المللی ب- ایجاد یك رژیم كامل مسئولیت كیفری دولت به وسیله (ILC ، كمیسیون حقوق بین‌الملل) در لایحه پیشنهادی مسئولیت دولت است.

    اساس مفهوم مجرمیت دولت‌این است كه خود دولت مسئول است.‌این مسئولیت در فرم مسئولیت نیابتی نیست، بلكه مسئولیت اصلی است. بنابر‌این نه تنها اشخاص اعمال كننده اقتدار در یك دولت مسئول هستند بلكه دولت به عنوان یك شخص حقوقی به نوبه خودش مسئول می‌باشد. علیرغم نظرات و موضوعات سیاسی متنوع، مفهوم مسئولیت دولت در تمام فرهنگ‌ها و كشورها به جای اختلاف به سمت وحدت پیش می‌رود. حقوق بایستی مانند یك مسافر آماده برای افراد (تحولات آینده) باشد و بایستی از (اصل رشد و شكوفایی) برخوردار باشد. بنابر‌این نه تنها اشخاص اعمال كننده (اجرا كننده) اختیار و اقتدار در یك دولت هستند بلكه دولت به عنوان یك شخص حقوقی از نظر اخلاقی وكیفری می‌بایست مسئول شناخته شود. اما به روشنی‌این خطر وجود دارد كه مفهوم مجرمیت دولت به عنوان یك اسلحه (ابزار) سیاسی استفاده شود. با وجود تحولات كیفری، مسئولیت دولت در سال‌های آتی قطعاً‌این مفهوم را واضح تر خواهد نمود.


    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    به كوشش:سيد حسين موسوي فر


  8. #18
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11

    ضمانت اجرای حقوق بین الملل عمومی
    International Law


    مقدّمه:

    حقوق بین الملل عمومی به مجموعه قوانین، قواعد و ضوابطی اطلاق می شود که در روابط کشورها در جامعه ی بین الملل حاکم است و به تشکیل و تأسیس سازمان های بین المللی و ارتباط آنها با هم واقعیت می بخشد و افراد را در جامعه ی جهانی، مورد نظر و تحت حمایت قرار می دهد.
    بنابراین موضوع حقوق بین الملل روابط کشورها و ارگان های بین المللی به منظور مشخص ساختن حقوق و تکالیف آنها در جامعه ی بین الملل می باشد. اما سوأل اینجاست که این امور فقط مربوط به زمان صلح و هنگام روابط دوستانه کشورها می باشد، یا به هنگام جنگ و وجود روابط خصمانه هم موجود است؟


    مبنای تشکیل حقوق بین الملل:
    هدف از تشکیل حقوق بین الملل یک اصل کلی می باشد که لازمه ی روابط اجتماعی در صحنه ی کشورهای جهان است و این اصل رعایت نظم عمومی می باشد. در نتیجه در نظام حقوقی مبتنی بر نظم عمومی باید قواعد زیر اجرا شود:
    1- رعایت اصل سلسله مراتب حقوقی،
    2- اصل تساوی کشورها،
    3- رعایت اصل آزادی ملّت ها در تعیین سرنوشت خود،
    4- احترام به حقوق اساسی بشر در شخصیت انسان،
    5- عدم تأثیر معاهداتی که مبتنی بر فشار و تهدید بسته شده اند،
    6- عدم انجام عملی که خلاف نظم عمومی بین المللی می باشند،
    7- مجازات هرکس که مرتکب جرم بین المللی می شود یا اختلال در نظم عمومی را فراهم می آورد در هر مقام و پست. (حقوق بین الملل عمومی و اصول روابط دول/ سید جلال الدین مدنی/صفحه64)
    اگر حقوق بین الملل را مبتنی بر نظم جامعه ی بین الملل بدانیم، لازم می آید که در جامعه ی جهانی همه ی قواعد حقوقی فوق جنبه ی آمره داشته باشند تا عمل خلاف آن، خلاف نظم عمومی تلّقی شود.

    امّا آیا واقعاً این چنین است...؟؟
    v برای آنکه بدانیم که آیا می توانیم جامعه ی ملل را دارای حقوق بین الملل بدانیم ابتدا به بررسی قوای موجود در آن می پردازیم، یعنی آیا اصلاً در سازمان های بین المللی به عنوان یک نظام حقوقی قوای سه گانه ی مقننه، قضاییه و مجریه وجود دارد یا خیر؟

    الف-وضعیت قوه ی مقننه در جامعه ی ملل:
    وجود قوه ی مقننه برای وضع قانون است، نه ایجاد حقوق و ما در جامعه ی بین الملل صحبت از حقوق می کنیم نه قانون.
    غالباً تاریخ ملل نشان می دهد قبل از آنکه مرجعی برای وضع قانون پیش بینی شود، حقوق بر اساس عرف و عادات و روابط بین افراد تنظیم می شده و در حال حاضر نیز با وجود توسعه ی قانون گذاری در برخی ممالک، هنوز هم حقوق با عنوان حقوق عرفی کارساز است. با این حال باز هم با فرض نبودن قوه ی مقننه در جامعه ی بین الملل، حقوق بین الملل نفی نمی شود. بعلاوه بخش مهمی از قواعد بین المللی به صورت اصول قراردادی درآمده اند.مانند:
    - قرارداد لاهه در کنفرانس صلح لاهه،
    - منشور ملل متحد در سال1945،
    - معاهده ی منع آزمایش های هسته ای
    - و...

    ب- وضعیت قوه ی قضائیه در جامعه ی ملل:
    در حقوق داخلی کشور ها افراد مجبورند از قوانین و قواعد پیروی کنند و در صورت تخلّف یا سرپیچی از این قواعد با قوه ی قهریه ی عمومی مواجه می شوند.
    در جامعه ی بین الملل نیز از سال 1899 میلادی کشورها سعی کردند برای حل و فصل مشکلات و دعاوی خود، به تأسیس محاکم بین المللی مبادرت ورزند. مانند:
    - دیوان دائمی داوری بین المللی،
    - دیوان دائمی دادگستری بین المللی،
    - دیوان بین المللی دادگستری،
    - و...

    ج-وضعیت جامعه ی بین الملل از جهت ضمانت اجرا (قوه ی مجریه):
    امّا اشکال مهم بر حقوق بین الملل نداشتن ضمانت اجرای واقعی است. یعنی در سطح بین المللی هیچ نیروی مادی و قوه ی قهریه ی بین المللی برای تضمین اجرای قواعد و احکام بین المللی وجود ندارد تا کشورها خود را ملزم به اجرای قواعد بین المللی بدانند.

    جامعه ی بین المللی بر اساس اصل تساوی کشورها به وجود آمده است(!) و بعید است که سازمان ملل را هم بتوانیم قوه ی قهریه بنامیم و اگر تنها ضمانت اجرای آن را جنگ بدانیم، این نیز خو نوعی نقض غرض است؛ زیرا جنگ مظهر کامل اعمال زور است و آنجا که زور حاکم باشد، اثری از حقوق نیست. (حقوق بین الملل عمومی و اصول روابط دول/ سید جلال الدین مدنی/صفحه95).


    این اشکالات و نقاط ضعف و نمونه های تاریخی عدم اجرای قواعد حقوقی در سطح بین الملل باعث شده که بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران در علم حقوق بر این باور شوند که حقوق بین الملل عمومی دارای ضمانت اجرای نسبی می باشد. همچنین برخی نیز کاملاً منکر این امر شده اند.

    دکتر Frederic L. Kirgis (از اساتید زبده ی دانشگاه واشنگتن، ویرجینیا، لکزینتن و... امریکا) از جمله کسانی است که منکروجود ضمانت اجرا در سطح بین المللی می باشند و در january1996، مقاله ای با این مضمون به رشته ی تحریر درآورده است که در ذیل به برخی از دلایل ایشان برای عدم وجود این ضمانت اجرا می پردازیم.

    دکتر Frederic L. Kirgis معتقد است که:

    1-هیچ سازمانی نداریم که این ضمانت اجراها را تعیین کند؛ زیرا: پایه و اساس این فرضیه را می توان در نبودن روح جمعی برای ایجاد تحمیل ضمانت اجرا برای کشورهای خاطی دانست. امروزه نه تنها هیچ سازمانی برای اجرای قواعد و ضمانت اجراهای موجود در منشور سازمان ملل وجود ندارد، بلکه هیچ حمایت سیاسی قوی برای ایجاد آن نیز موجود نیست، حال با این اوضاع حقوق بین الملل عمومی چگونه می تواند اجرا شود؟؟

    2-مکانیزم اجرای حقوق بین الملل در این اواخر در خبرهایی که از شورای امنیت منعکس شده است شنیده می شود. با توجه به بند V11منشور سازمان ملل و مفاد آن شورای امنیت وجود هرگونه تهدید برای صلح جهانی و نقض صلح یا هرگونه عمل متجاوزانه و ضمانت اجراها را برای وضعیت بوجود آمده را باید مشخص و تحمیل کند. این ضمانت اجرا می تواند اقتصادی (مانند تحریم تجاری علیه کشور خاطی) ، یا دیپلماتیک (مانند قطع روابط دیپلماتیک) و یا اینکه نظامی باشد (مانند استفاده از نیروی نظامی برای حفظ و برگرداندن صلح بین المللی و امنیت در جهان).

    3-در سازمان ملل اعضایی که دارای دیون معّوقه هستند، حق رأی ندارند، به شرط اینکه مبلغ بدهی آنها برابر یا متجاوز از مقدار سهمی باشد که در طول 2سال به آنها مربوط است. این ضمانت اجرا برای چندین کشور اجرا شده، اما زمانی که در دهه ی 1960 شوروی سابق و فرانسه از پرداخت مالیات خودداری کردند،بر آنها تحمیل نشد و این دو کشور در حالی که همچنان کشور خاطی بودند در سازمان ملل به صورت عادی حق رأی داشتند. ( به نقل از
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    )

    نکته ی جالب اینجاست که پروفسور Rebecca M.M.Wallace (استاد دانشگاه Strathclyde) در کتاب خود International Law)) عیناً به بیان این مطالب پرداخته است که این امر نشان دهنده ی مقبولیت این نظریه در میان دانشمندان است.

    امّا در طول تاریخ حوادثی بعضاً دلخراش روی داده که تصدیق کننده ی سخنان این اندیشمندان اند...

    ◄مثال هایی که برای عدم اجرا (و یا نقض) قواعد حقوق بین الملل در نظر گرفته شده:
    I- در روزهای پایانی سال 1989 میلادی دو حادثه ی سیاسی مهم، همزمان با هم اتفاق افتاد:
    اول- در قاره ی امریکا با تجاوز ایالات متحده و دخالت نظامی، حکومت نوریه گا سرنگون شد.
    دوم- در رومانی با قیام عمومی، چائوشِسکوِ دیکتاتور واژگون شد.
    اولی یک تجاوز خارجی خلاف حقوق بین الملل انجام گرفت و دومی قیامی مردمی و امری داخلی بود. رسانه های گروهی امریکا سعی کردند با تبلیغات، افکار عمومی را از امریکا به سمت اروپا منحرف نمایند تا تجاوز خلاف حقوق بین الملل امریکا، کمرنگ جلوه نماید.

    II- وضع چکسلواکی در سال 1986 میلادی نمونه ای دیگر از این قبیل است.
    در این کشور با رهبری دوبچک، فظای آزادی بوجود آمد که مورد استقبال مردم بود. اما اتحاد شوروی به عنوان هسته ی کمونیسم و متحدین اروپای شرقی در پیمان ورشو با مداخله ی نظامی به شدت آن را سرکوب کردند که این اقدام با حقوق بین الملل سازگاری نداشت. اما می توان گفت این اقدام آنان در چکسلواکی هیچ گاه با عکس العمل شدید بین المللی مواجه نخواهد شد، زیرا آنان آگاهی داشتند که امریکا خود در ویتنام درگیر است و همچین دولت امریکا انتخابات ریاست جمهوری را در پی دارد و معمولاً در ماههای قبل از انتخابات دست به اقدامات شدید بین المللی نمی زند. همچنین اطمینان خاطر از علاقه ی دو کشور به توسعه ی روابط نزدیکتر باعث شد که شوروی با اطمینان خاطر سیاست قهرآمیز نظامی را در چکسلواکی پیاده نماید.

    ü این مثال ها کاملاً نشان می دهند که ضمانت اجرای حقوق در سطح بین المللی کاملاً متزلزل و بر خواست کشورهای ابر قدرت می باشد. در واقع این خواست و اراده ی کشورهایی است که در رأس سازمان های بین المللی به تصمیم درباره ی اجرا یا عدم اجرای قواعد در سطح بین المللی نظر می دهد.

    * لذا این امر را می توان علت العلل عدم اجرای قواعد بین المللی دانست و سایر عواملی که برگرفته از این موضوع هستند را می توان در 5 بند ذیل خلاصه کرد:

    اوّل- تأمین بخش اعضمی از بودجه ی سازمان ملل و سازمان های زیر دست توسط کشورهای ابر قدرت .
    به عنوان مثال تأمین بیش از 50% بودجه ی یونسکو بر عهده ی امریکا می باشد که این کشور بعد از اینکه متوجه شد که مصوبات این سازمان با اهداف خود در تضاد است، از این سازمان کنار کشید و وجوه خود را نیز برداشت کرد که این عمل آنان عملاً باعث ناکارآمد شدن یونسکو شد.

    همچنین امریکا و سایر کشورهای ابر قدرت که در رأس سازمان های بین المللی (از جمله شورای امنیّت) قرار دارند، خود را محقّ استفاده از حق وتو دانسته اند تا مصوبات و تصمیمات این سازمان ها را مطابق با منافع خود سوق دهند. در نتیجه قوه ی مجریه کاملاً در اختیار کشورهای قدرتمند (ازجمله امریکا) می باشد و قوانین فقط در مواردی اجرا می شود که طبق خواسته ی آنها باشد.

    دوم- تأثیر تبلیغاتی که از طرف کشورهای مزبور در جهت تغییرموضع افکار عمومی، برای درست جلوه دادن اقدامات خود و یا اقدامات صورت نگرفته، انجام می پذیرد تا اعمال خود _که تحت عنوان سازمان ملل است_ را صحیح و مطابق با موازین حقوقی و اخلاقی جلوه دهند.

    سوم- کشورهای ابر قدرت در صورت انجام اعمالی خلاف اساس نامه ی سازمان ملل، در مواردی که با اقداماتی مشابه با اعمال خود از جانب دیگر کشورها در برابر سایر ملل مواجه شوند، برای موجّه جلوه دادن اعمال خود، علیه کشور خاطی هیچ اقدام اجرایی انجام نمی دهند.

    چهارم- مشغولیّت داخلی کشورهایی که در رأس سازمان های بین المللی هستند در پاره ای از موارد بهانه ای برای عدم رسیدگی به متخلّفین در نظام بین الملل تلقّی می شود. گاهی نیز این امور داخلی آنچنان بزرگ و مهم جلوه داده می شوند که تخلّفات بین المللی در برابر آنها ناچیز به نظر می آیند.

    پنجم- تجربه ی تاریخی نشان می دهد که گاهی مدعیان حمایت از حقوق بشر، بندهای منشور سازمان ملل را مطابق با منافع و اهداف ملّی خود تعریف کرده اند. به همین دلیل عملکرد آنها در این حوزه کاملاً نسبی، دوگانه، متناقض و با توجه به مقتضّات زمانی و عمدتاً مکانی، خاص و متفاوت است. به همین دلیل است که حتّی قتل و عام و کشتار مردم عادی غزّه(به حکم مخالفت امریکا با جنبش حماس)، نه تنها تروریسم و جنایت علیه بشریّت به حساب نمی آید، بلکه نوعی دفاع مشروع تلقّی می شود... دفاعی که قتل غیرنظامیان را جایز می شمارد!! (سایت
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    )


    حُسن ختام:
    به طور کلی آنچه از مطالب بیان شده (هرچند به صورت ناقص و مختصر) می توان برداشت کرد این است که نمی توان برای قواعد بین المللی آنچنان که در سطح داخلی وجود دارد، ضمانت اجرایی در نظر بگیریم امّا آنچه که اکنون تحت این عنوان موجود است، فقط در مواردی که اعضای موءثّر (از نظر قدرت مالی و سیاسی) در سازمان های بین المللی بر آن اتّفاق نظر داشته باشند، قابلیّت اجرا پیدا خواهد کرد. وشاید همان اندک موارد را آنچنان بزرگ و مهم جلوه دهند که سایر مواردی که باید قواعد در مورد آنها اجرا می شد (ولی نشد!) در مقابل آنها کوچک و کم ارزش جلوه می کنند.

    حال باید منصفانه قضاوت کرد که هریک از ما اگر جای سران کشورهای قدرتمند در رأس سازمان های بین المللی بودیم، آیا سعی نمی کردیم قوانین اصولی نظم بین الملل را مطابق با اهداف ملّی خود سوق دهیم...؟!

    والسّلام


    حسن نوروزی

    امیر حسین حاذقی

    تاریخ تألیف:17/12/1387


    منبع:online-law.ir

  9. #19
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11 گفتمان فلسفی حقوق بین‌الملل بشر در فضای سایبر

    گفتمان فلسفی حقوق بین‌الملل بشر در فضای سایبر

    تعداد صفحه:30

    حجم:213 کیلوبایت

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


  10. #20
    آخر فروم باز france's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    P30World.Com
    پست ها
    1,779

    11 شناسايي و اجراي احكام دادگاههاي خارجي در ايران

    شناسايي و اجراي احكام دادگاههاي خارجي در ايران


    بشر درصدد تحقق بخشيدن به آرمان دهكده جهاني است و امروز توانسته است در بسياري ازابعاد مانند ارتباطات، اقتصاد وتجارت به آرزوي خود دست يابد. ارتباطات الكترونيكي كه فاصله انسان ها را حداكثر به ضخامت يك مانيتور كامپيوتر نزديك كرده است، نقش مهمي در جهاني شدن ايفا مي كند. تجارت با تولد سازمان تجارت جهاني (WTO) مرزهاي گمركي و توليد و عرضه را مضمحل كرده است. علم حقوق هم همگام با ساير علوم در جهت جهاني شدن گام برمي دارد و توانسته است در رشته هاي مختلف مانند حقوق مالكيت ادبي و هنري، حقوق بشر، حقوق دريايي ، حقوق اقتصادي و مالي، حقوق كيفري به يكنواخت شدن قوانين جامعه عمل بپوشاند و در جهت ايجاد يك نظام قضايي نوين بين المللي حركت كند. در دهكده جهاني، حاكميت ها مفاهيم كلاسيك خود را از دست داده اند و وظيفه هماهنگي و اجراي مقررات يكنواخت را مهمترين وظايف حكومتي خود مي دانند. تبعيض نژادي و نژادپرستي بسيار كمرنگ شده است و با انسان ها به عنوان اتباع دهكده جهاني رفتار مي شود .





    سهولت روابط تجاري بين المللي از يك طرف در گرو قوانين تجاري يكنواخت و از طرف ديگر حل و فصل اختلافات تجاري و حقوقي براساس قوانين متحدالشكل مي باشد. نقش حقوقدانان در موقعيت هاي مختلف مانند قانونگزاري، قضاوت و وكالت و مشاور حقوقي، سرعت بخشيدن به پروسه يكنواخت شدن قوانين مي باشد.



    يكي از ابعاد يكنواخت شدن قوانين، سعي در تنظيم قوانين يك شكل براي اجراي احكام خارجي است. بررسي نظام حقوقي كشورهاي مختلف در اين بعد و تلاش براي حل مشكلات اجرايي آن كه شايد حاصل كنفرانس هاي جهاني باشد، قدم هايي است كه به اين سهم كمك مي كند. رويه قضايي اجراي احكام دادگاه هاي خارجي در ايران براي جامعه حقوقدانان ايران و خارج ناشناخته است. هر دادگاه بنابر استنباط خود از قانون مي تواند رويه متفاوت از دادگاه ديگر در پيش گيرد و از آن دفاع كند. رويه قضايي در اين خصوص نادر است و هنوز جايگاه خود را در مقايسه با ساير امور پيدا نكرده است. اين امر شايد به دليل كمبود درخواست اجراي احكام خارجي در ايران باشد. بدون شك اگر رويه قضايي و قانون اجراي احكام دادگاه هاي خارجي در ايران تحليل و شناسانده شود، موجب اطمينان و اعتماد نظام هاي قضايي كشورهاي خارجي به نظام قضايي ايران مي شود .



    نگارنده كه رياست شعبه سوم دادگاه عمومي تهران را به عهده دارد و دستور اجراي چندين راي دادگاه هاي بيگانه را صادر كرده، در اين مقاله سعي دارد تا قوانين و مقررات مربوطه را به اتكاي رويه قضايي تشريح كند .

    براي اينكه به جايگاه اجراي احكام خارجي در ايران پي ببريم، لازم مي دانم به طور خلاصه سيستم قضايي ايران را توضيح دهم .

    نظام قضايي ايران براساس حقوق نوشته است. براين مبنا بالاترين واحد قضايي، ديوان عالي كشور است كه در راس دادگاه هاي حقوقي، كيفري و انقلاب و انتظامي و نظامي قرار گرفته است. ديوانعالي كشور داراي 38 شعبه است كه هر شعبه از دو قاضي تشكيل مي شود. رياست دادگاه با يكي از قضات است و آراء ديوان به امضاي دو قاضي معتبر مي باشد. ديوان كشور در عمل به شعبه هاي كيفري و حقوقي تقسيم گرديده و صلاحيت آن به شرح زير است :





    1 مرجع رسيدگي پژوهشي

    الف) آراء دادگاه كيفري استان در مورد جرايمي كه مجازات آنها قصاص عضو، قصاص نفس، اعدام، جرايم مطبوعاتي، سياسي و حبس دائم مي باشد .



    ب) آراء دادگاه هاي عمومي حقوقي در زمينه اصل نكاح و مهر، نسب، وصيت، وقف، حجر و احكامي كه خواسته آن بيش از 20 ميليون ريال باشد .



    ج) آراء دادگاه هاي انقلاب در مورد جرايم عليه امنيت، جاسوسي، قاچاق مواد مخدر، عمليات تروريستي و توهين به مقامات.




    2- رسيدگي فرجامي به آراء دادگاه هاي عمومي حقوقي كه از آن در شعبه تجديدنظر، تجديدنظرخواهي نشده باشد.

    در مرتبه دوم دادگاه تجديدنظر استان قرار گرفته است كه در مركز هر استان با دو قاضي تشكيل مي شود و راي آن با امضاي دو قاضي معتبر بوده و به شعب حقوقي و كيفري تقسيم مي گردد. صلاحيت دادگاه تجديدنظر استان به شرح زير است:

    الف) مرجع رسيدگي پژوهشي به آراء دادگاه هاي حقوقي عمومي كه در مورد دعاوي غيرمالي و دعاوي مالي كه ارزش خواسته آن بيش از سه ميليون ريال باشد.




    ب) مرجع رسيدگي پژوهشي به آراء دادگاه هاي عمومي كيفري و انقلاب كه در مورد جرايم ضبط اموال بيش از يك ميليون ريال، جرايمي كه حداكثر مجازات قانوني آن بيش از سه ماه حبس يا شلاق يا جزاي نقدي بيش از پانصد هزار ريال و انفصال از خدمت باشد.




    در مرتبه سوم دادگاه هاي بدوي هستند كه به تعداد كافي در بخش، شهرستان و مركز استان مستقر بوده و به دو گروه تقسيم مي شوند:

    1- دادگاه كيفري استان متشكل از 5 قاضي كه راي آنها با اكثريت قضات معتبر است و صلاحيت آن به شرح زير است:

    رسيدگي بدوي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص عضو، قصاص نفس، اعدام، رجم، حبس ابد و جرايم مطبوعاتي و سياسي و رسيدگي به اتهامات وزرا، نمايندگان مجلس، سفرا، استانداران، فرمانداران، قضات و مديران كل اطلاعات و شوراي نگهبان و اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام.

    2- دادگاه عمومي حقوقي با يك قاضي و صلاحيت رسيدگي به كليه دعاوي حقوقي.

    3- دادگاه عمومي كيفري با يك قاضي و صلاحيت رسيدگي به كليه دعاوي و شكايات كيفري.

    4- دادگاه انقلاب با يك قاضي و صلاحيت رسيدگي به جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي و توهين به مقامات عاليرتبه جمهوري اسلامي، اقدامات تروريستي، جاسوسي، قاچاق مواد مخدر و اصل 49 قانون اساسي.

    دادگاه كيفري استان و دادگاه عمومي پس از صدور كيفرخواست به جرايم رسيدگي مي كنند. كشف جرم، تعقيب متهم و انجام تحقيقات مقدماتي و تشكيل پرونده و صدور كيفرخواست با دادسرا مي باشد كه در راس آن دادستان قرار گرفته و به تعداد كافي داديار يا بازپرس دارد.







    ساير دادگاه ها



    مانند دادگاه نظامي كه به دادگاه نظامي يك و نظامي دو تفسيم مي شود كه به جرايم خاص نظاميان رسيدگي مي كند و مرجع پژوهشي بعضي از آراء آنها، ديوانعالي كشور است و همچنين ديوان عدالت اداري با صلاحيت رسيدگي به شكايات اشخاص عليه دولت و شهرداري ها و كميسيون هاي مالياتي و ماده 100 قانون شهرداري و بعلاوه شوراي حل اختلاف كه به اختلافات حقوقي رسيدگي مي كند.







    نظام حقوقي شناسايي و اجراي احكام دادگاه هاي خارجي در ايران





    الف) احكام حقوقي

    1- نظام حقوقي كنترل محدود كه احكام خارجي را از جهت بعضي از شرايط معين شده در حكم خارجي بررسي مي كند از قبيل صلاحيت قاضي، قطعي بودن حكم و تطبيق با نظام عمومي و داخلي مانند نظام حقوقي كشور ايتاليا.

    2- نظام حقوقي كنترل نامحدود كه در آن يك بررسي كلي روي حكم خارجي انجام مي شود و قاضي مي تواند آن حكم را بپذيرد يا به كلي رد كند.

    3- نظام حقوقي رد مطلق كه حكم بيگانه به هيچ وجه معتبر نيست و به طور مطلق از اجراي راي خارجي امتناع مي كنند مانند بعضي از كشورهاي اروپاي شرقي.

    4- نظام حقوقي تجديدنظر مطلق كه در آن حكم خارجي از لحاظ ماهوي و شكلي مورد رسيدگي قرار مي گيرد.

    ايران تا سال 1928 ميلادي جزء گروه سوم بود؛ يعني سيستم رد مطلق را اجرا مي كرد و هيچ حكم خارجي را اجرا نمي كرد. علت آن مخالفت با رژيم كاپيتولاسيون بود. با لغو رژيم كاپيتولاسيون و تصويب قانون مدني در ايران در ماده 972 آن قانون مقرر داشت كه احكام صادره از محاكم قضائي را نمي توان اجرا كرد، مگر اينكه مطابق قوانين ايران، امر به اجراي آن صادر شده باشد. اين ماده در حقيقت احكام مدني را مورد شناسايي قرار مي دهد، ولي لازم الاجرا بودن آنها را موكول به صدور امر اجرا مي داند و سپس در ماده 1295 آن قانون احكام دادگاه هاي خارجي را جزء اسناد تنظيم شده در خارج از ايران تلقي مي كند و مي گويد كه آن اسناد داراي همان اعتباري خواهند بود كه مطابق قوانين محل صدور دارند؛ به شرط اينكه اولاً بنا به علتي از علت هاي قانوني از اعتبار نيفتاده باشند، ثانياً با قوانين مربوط به نظم عمومي يا اخلاق حسنه مخالف نباشند، ثالثاً كشور صادركننده آن به موجب قوانين خود اسناد ايران را معتبر بداند و رابعاً نماينده سياسي ايران در كشور صادركننده سند يا نماينده سياسي صادركننده در ايران مطابقت آن را با قوانين كشور محل صدور تأييد كنند.




    از آنجايي كه اجراي حكم خارجي به منزله اعمال حاكميت دولت صادركننده حكم در قلمرو دولت اجرا كننده است، در قانون مدني به ترتيب فوق يك استثناء به حاكميت ملي ايران در رسيدگي به امور وارد شده يعني انحصار مطلق دولت در امر رسيدگي قضائي حقوقي قيد احكام خارجي را پذيرفت، اما اجراي آن را در انحصار خود قرار داد و جزء حاكميت دانست. به عبارت ديگر، قانون مدني ايران احكام خارجي را شناخته است، اما در شناسايي و لازم الاجرا بودن آن قائل به تفكيك شد.




    همان طوري كه در ماده 971 قانون مدني مقرر مي دارد كه \"دعاوي از حيث صلاحيت محاكم و قوانين راجعه به آيين دادرسي مدني تابع قانون محل صدور حكم مي باشد\"، بنابراين حكمي كه در خارج از ايران صادر شود، با رعايت آيين دادرسي مدني و صلاحيت دادگاه خارجي طبق قانون محل صدور حكم با رعايت مقررات ماده 1295 قانوني مدني يك خارجي تلقي مي گردد. اين نظريه در سال 1974 مورد تأييد اداره حقوقي وزارت دادگستري قرار گرفت. به اين ترتيب، احكام بيگانه با شرايط فوق در ايران شناسايي مي شدند، اما اجراي آن تابع مقرات منسجمي نبود. تا اينكه مقررات اجرايي در اين مورد با تصويب قانون اجراي احكام مدني در سال 1356 تحولي در شناسايي و اجراي احكام خارجي در ايران به وجود آورد.




    در نظام حقوقي متحول در مورد اجراي احكام خارجي براساس قانون اجراي احكام مدني ضوابط معين و مشخصي در قانون به وجود آمد، به نحوي كه مواد 169 تا 179 قانون اجراي احكام مدني صراحتاً شرايط اجراي احكام مدني در ايران را اعلام كرد.




    نظام جديد و تكميلي قانون ايران بين مسأله ايجاد حق و تأثير حق قائل به تفكيك شده است. يعني حق ايجاد شده در خارج از ايران را واجد اثر دانسته و اجراي آن را تابع قوانين ايران قرار داده است، و روش ايران، روش قرار اجرا را پذيرفته و حكم خارجي را در قالب و اجراي احكام داخلي مي ريزد. در اين نظام جديد، آن احكام خارجي قابل اجرا هستند كه كشور صادركننده حكم طبق قوانين داخلي خود يا عهدنامه يا قرار دادگاه احكام صادره از ايران را معتبر بداند. در اين خصوص، دولت ايران با كشورهاي مختلفي قرارداد دوجانبه منعقد كرده است. مثلاً در ماده 5 قرارداد اقامت و دريانوردي بين دولت ايران و فرانسه به تاريخ 1966 در مورد برخورداري اتباع دو كشور از حقوق مساوي در قلمرو يكديگر، ماده 19 قرارداد عمومي 1954 لاهه را پذيرفته كه به موجب آن هر يك از دولت ايران و فرانسه به طور ضمني با شرايطي، قابل اجرا بودن احكام مدني قطعي كشور ديگر را در كشور خود پذيرفته اند. و به علاوه در ماده 3\"عهدنامه مودت و اقامت\" بين ايران و اتريش به تاريخ 1965 ميلادي دو كشور توافق كردند تا پس از احراز قطعيت حكم، احكام دادگاه هاي ايران و اتريش در قلمرو آنها طبق قانون اجراي احكام كشور اجراكننده قابل اجرا شوند.

    در اين مورد طبق ماده 171 قانون اجراي احكام؛ اگر در معاهده يا قرارداد بين ايران و كشور صادركننده - مثلاً با اتريش و فرانسه- ترتيب و شرايط خاصي براي اجراي حكم مقرر شده باشد، حكم به همان ترتيب و شرايط عهدنامه اجرا مي شود، يعني مقررات عهدنامه بر قانون ايران برتري پيدا مي كند و در اين معاهدات شناسايي خود به نحوي به احكام داده شده است و همچنين موافقت نامه ايران و روسيه مصوب 1999 ميلادي در ماده 3 مقرر مي كند كه معاضدت قضائي علاوه بر انجام تحقيقات از طرفين دعوي شامل شناسايي و اجراي تصميمات قضائي در پرونده هاي مدني نيز مي شود.




    به علاوه، عين مقررات ماده 3 كنوانسيون نيز در كنوانسيون 1975 روابط كنسولي بين ايران و اتريش در مورد شناسايي و اجراي تصميمات قضائي به تصويب طرفين رسيده است. توافقنامه اخير دولت ايران و جمهوري آذربايجان در تاريخ 1998 در ماده 37 تصميمات لازم الاجراي قضائي طرفين در امور مدني و خانوادگي و جبران ضرر و زيان ناشي از جرم را متقابلاً معتبر و قابل اجرا مي داند.

    در غياب موارد سه گانه فوق معامله متقابل نيز مستمسكي است كه اجراي احكام خارجي در ايران را امكانپذير مي سازد.




    حقوق بين الملل در مقياس وسيعي بر پايه رفتار متقابل به عبارتي عمل و عكس العمل استوار است. مفهوم آن اين است كه كشور صادركننده و كشور اجراكننده حكم احكام يكديگر را بشناسند و در كشور خود اجرا كنند. عمل متقابل ممكن است به موجب قانون ايجاد شود يا به موجب معاهده و يا رويه محاكم. نمونه اي از عمل متقابل كه به وسيله عهدنامه بين ايران و كشورهاي ديگر مقرر گرديده است، در قرارداد بين آذربايجان و ايران مورخ 1998 مي باشد. در قانون آيين دادرسي مدني ايران مواد 291 و 292 شرط معامله متقابل را براي انجام نيابت قضائي پذيرفته و تجويز كرده است. يكي از راه هاي ايجاد معامله متقابل رويه محاكم كشورها است كه شعبه سوم دادگاه عمومي تهران براي پايه ريزي و ايجاد چنين روشي جهت اجراي احكام خارجي در پيش گرفته است. شعبه سوم دادگاه عمومي تهران طي قرارهاي جداگانه حكم دادگاه هامبورگ آلمان را لازم الاجرا دانسته و مبادرت به صدور اجراييه كرده و طي دادنامه مقرر داشته است كه : با توجه به مستندات ابرازي و نهايي بودن حكم دادگاه هامبورگ و دستور اجراي آن حكم توسط دادگاه و اقامتگاه خوانده در حوزه قضائي تهران مستنداً به مواد 169 و 170 قانون اجراي احكام مدني مصوب سال 1356 و مواد 972 و 971 قانون مدني دادگاه قرار لازم الاجرا بودن حكم دادگاه هامبورگ را صادر و اعلام مي دارد و مقرر مي كند دفتر اجراييه صادر شود.




    در يك پرونده ديگر كه تنفيذ و اجراي دادنامه شماره 1323/ 99 و 1348 /99 دادگاه تجديدنظر تجارت كويت خواسته شده بود، موضوع پرونده از اين قرار بود كه خواهان عليه خوانده مبادرت به طرح دعوي براي مطالبه بهاي فرش فروخته شده به خوانده را كرد.




    دادگاه بدوي كشور كويت به استناد ماده 263 قانون مدني كويت حكم به محكوميت خوانده صادر كرد. تقاضاي خوانده براي تجديدنظر در دادگاه تجديدنظر مردود شد و پس از قطعيت آن و دستور اجرا توسط دادگاه كويت خواهان در ايران و در محل اقامتگاه خوانده واقع در تهران تقاضاي اجراي راي را كرد كه دادگاه پس از بررسي مدارك پرونده در جلسه فوق العاده مورخ 16 /2/ 82 به شرح زير دادنامه شماره 105 مورخ 16 /2/ 82 را صادر كرد:





    قرار لازم الاجرا بودن راي دادگاه تجديدنظر تجارت كويت



    در خصوص درخواست خواهان به طرفيت خوانده داير به شناسايي و اجراي دادنامه شماره 1323/99 و 1348/99 دادگاه تجديدنظر تجاري كويت با توجه به مدارك استنادي از قبيل راي دادگاه، قطعيت آن و گواهي سفارت ايران در كويت مبني بر مطابقت راي با قوانين كويت و همچنين صدور دستور اجراي آن توسط دادگاه كويت و اينكه جهات ردي براي تقاضا وجود ندارد، مطابق مواد 971 و 972 قانون مدني و مواد 169 و 170 قانون اجراي احكام مدني قرار لازم الاجرا بودن حكم صادر و اعلام مي گردد. اين قرار قطعي است مقرر مي شود دفتر اجراييه صادر و پرونده از آمار كسر گردد.




    علاوه بر شرايط فوق، حكم خارجي بايد قطعي و لازم الاجرا شده باشد و دستور اجرايي از طرف دادگاه صادركننده حكم نيز صادر گرديده باشد. بايد گفت كه اين شرط قانون ناظر به اعتبار امر مختومه و قضيه محكوم بها است كه از قواعد نظم عمومي تلقي مي شود، اين شرط ناظر به احكامي است كه طي آنها قوه قضائيه يك كشور حق يك طرف دعوي را تصديق كرده و صرف نظر از موارد استثنايي كاشف از وجود حق باشد. به هر حال، قانونگزار ايران به اين موضوع عنايت داشته كه دعوي بايد در نقطه اي به پايان برسد و طرفين مكلف به پذيرش نتيجه دعوي باشند. به عبارت ديگر، موضوعي كه يك بار مورد رسيدگي قضائي قرار گرفته، براي هميشه نسبت به اصحاب دعوي مختومه و فيصله يافته تلقي گردد و از صدور دو بار راي درباره موضوع واحد و اتلاف امكانات قضائي و وقت و هزينه طرفين براي ورود مجدد به تشريفات اقامه دعوي دوباره و صدور راي معارض بين المللي خودداري شود.




    حكم قطعي و لازم الاجراي صادره از دادگاه خارجي اعتبار امر مختومه را داشته و اين اعتبار به هيچ وجه از حكم خارجي سلب نشده و محكمه ايراني بايد آنر ا با احراز شرايط ديگر بشناسد و نتيجتاً حق رسيدگي ماهوي به محكمه ايراني تجويز نشده است. تصميم قضائي مورد درخواست در صورتي از اعتبار امر مختومه برخوردار مي شوند كه مطابق قانون كشور صادركننده به شكل حكم باشد، در غير اين صورت اوامر و دستورات مانند دستور موقت يا قرار تأمين مشمول امر مختومه واقع نمي گردد.




    قطعي و لازم الاجرا بودن حكم خارجي را طبق قانون كشور صادركننده حكم بايد تشخيص داد. مثلاً اگر تصميم قضائي در خارج از قلمرو كشور صادركننده قابل اجرا نباشد، مانند حكمي كه مطابق قانون كشور صادركننده حكم در مورد احوال شخصيه كه از آن درخواست اجراي حكم شده است صادر گرديده است باشد، قابليت اجرايي ندارد، زيرا احوال شخصيه طبق ماده 6 قانون مدني ايران تابع قانون كشور متبوعه شخص است.مختومه نبودن موضوع و حكم غيرقطعي كه وصف اعتبار محكوم بها را پيدا نكرده است، در ايران قابل اجرا نيست، زيرا ماده 971 قانون مدني مقرر مي داند كه مطرح بودن دعوي در محكمه خارجي رافع صلاحيت دادگاه ايراني نخواهد بود. در اين ماده، عبارت مطرح بودن دعوي ناظر به دعوايي است كه هنوز مشمول امر مختومه نشده است.



    قاضي ايراني علاوه بر اينكه راساً و به طور مستقل شرايط اجراي احكام خارجي را احراز مي كند، صلاحيت دادگاه صادركننده را نيز از دو نقطه نظر مورد توجه قرار مي دهد: نخست از نظر صلاحيت عمومي يعني از نظر بين المللي از اين حيث كه قوه قضائيه كدام كشور در دعوي صالح به رسيدگي بوده و ديگري از جهت صلاحيت ذاتي و نسبي دادگاه صادركننده راي كه البته براي قاضي ايراني صلاحيت ذاتي و نسبي اهميت ندارد، زيرا طبق قواعد بين الملل خصوصي، صلاحيت عمومي مورد بررسي واقع مي شود.تقاضاي اجراي حكم با درخواست امكانپذير است و نيازي به تقديم دادخواست و صرف هزينه دادرسي ندارد. مطابق ماده 170، درخواست اجراي حكم به دادگاه صالح بايد ارائه شود. دادگاه صالح براي اجراي حكم، دادگاه عمومي شهرستان محل اقامت يا سكونت محكوم عليه و يا اگر محل اقامت يا سكونت در ايران نداشته باشد، دادگاه عمومي حقوقي شهرستان تهران است. به درخواست اجراي حكم كه حاوي مشخصات محكوم له و محكوم عليه باشد، بايد مدارك ذيل ضميمه شود:

    1) رونوشت حكم دادگاه خارجي كه صحت مطابقت آن با اصل وسيله مأمور سياسي يا كنسولي كشور صادركننده حكم گواهي شده باشد.

    2) ترجمه رسمي گواهي شده آن به زبان فارسي.

    3) رونوشت دستور اجراي حكم از طرف مرجع صلاحيتدار صادركننده حكم و ترجمه فارسي آن.

    4) تصديق نماينده سياسي يا كنسولي ايران در كشور صادركننده حكم يا نماينده رسمي و كنسولي كشور صادركننده حكم در ايران داير به صدور دستور اجرا از مقامات صلاحيتدار.

    5) گواهي امضاي نماينده سياسي كشور خارجي صادركننده حكم مقيم ايران از طرف وزارت امور خارجه. *




    نحوه رسيدگي دادگاه



    دادگاه در جلسه اداري فوق العاده تقاضا و مدارك را بررسي و در صورت احراز شرايط، قرار قبول تقاضاي لازم الاجرا بودن حكم را صادر و دستور اجرا مي دهد.

    در صورتي كه دادگاه تقاضا را رد كند، متقاضي ظرف ده روز مي تواند به دادگاه تجديدنظر استان شكايت پژوهشي نمايد و دادگاه تجديدنظر در وقت فوق العاده تصميم مي گيرد. تصميم دادگاه تجديدنظر قطعي است.






    نحوه اجراي حكم



    حكم خارجي داراي همان اعتباري است كه در كشور صادركننده براي آن قائل هستند، زيرا قدرت اجرايي خود را از يك طرف از قدرت عمومي كه طبق قانون اساسي به قاضي واگذار شده و از طرف ديگر از اراده قاضي كه حق را ظاهر ساخته، نشأت مي گيرد. ارزش و اعتبار آن به درجه اي است كه قانون و قاضي به آن مي دهد و تساوي ارزش احكام در كشورهاي مختلف با تساوي حاكميت ها هماهنگي دارد.

    اجراي حكم خارجي در ايران طبق قانون اجراي احكام مدني انجام مي شود و در صورت بروز اختلاف ناشي از اجراي حكم طبق ماده 26 قانون اجراي احكام مدني توسط دادگاه اجراكننده حكم حل و فصل مي شود.

    علي رغم موارد فوق، در صورت وجود يكي از جهات زير دادگاه ايران درخواست اجراي حكم خارجي را مردود اعلام مي كند:


    1- در صورتي كه حكم خارجي با قوانين مربوط به نظم عمومي و اخلاق حسنه ايران مغايرت داشته باشد:

    نظم عمومي عبارت است از رعايت قواعد و مقررات آمره اعم از ماهوي و شكلي كه افراد نمي توانند به وسيله قرارداد از آن سرپيچي كنند، به حدي كه عدم رعايت و نقض آنها مخالف نظم عمومي تلقي مي شود. تشخيص نظم عمومي و مخالفت با آن با قاضي است. مثلاً طبق ماده 966 قانون مدني ايران تصرف و مالكيت اموال منقول و غيرمنقول در هر كشوري تابع قانون محل وقوع است. هر حكمي كه مغاير اين قاعده باشد، مخالف نظم عمومي ايران محسوب مي شود. اخلاق حسنه نيز عبارت است از مجموعه قواعد و مقرراتي كه وجدان اجتماعي براي حفظ نظام خود آنها را پسنديده و مخالفت با آن ضداخلاق عمومي و اخلاق حسنه محسوب مي شود. اخلاق حسنه بستگي به زمان و مكان دارد و در هر جامعه و در هر زماني داراي مفهوم خاصي است كه تشخيص كه به عرف واگذار مي شود. به هر حال، احراز موارد فوق به عهده قاضي مجري حكم مي باشد.





    2- حكم خارجي با مقررات عهود بين الملل كه ايران عضو آن است، مغاير باشد:

    به طور كلي طبق ماده 9 قانون مدني، مقررات عهودي كه بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد، در حكم قانون است. بنابراين، مغايرت حكم خارجي با مقررات اين گونه عهدنامه ها به معني مغايرت با قوانين داخلي ايران است و حكم خارجي در اين مورد اجرا نمي شود.




    3- مغايرت حكم خارجي با قوانين خاص ايران:

    اين مورد نيز مانند بند 3 است با اين تفاوت كه منشأ قوانين قبلي معاهدات مي باشند. در حالي كه منشأ اين مقررات قوانين داخلي است. اگر حكم خارجي مغاير قوانين داخلي باشد، قابل اجرا نيست. مثلاً طبق ماده 6 قانون مدني، قوانين مربوط به احوال شخصيه از قبيل نكاح، طلاق، اهليت اشخاص وارث در مورد كليه اتباع ايران ولو اينكه مقيم در خارج باشند مجري مي داند، يا ماده 8 آن قانون اموال غيرمنقول كه اتباع خارجه در ايران بر طبق عهود تملك كرده يا مي كنند، از هر جهت تابع قوانين ايران محسوب مي كند.




    رويه قضائي ايران دلالت بر اجراي اين قسمت از قانون دارد. مثلاً دادگاه خانواده ايران در تاريخ 7/8/81 در رسيدگي به تقاضاي تنفيذ و حكم طلاق صادره از دادگاه دانمارك بدون صدور دستور اجرا وارد ماهيت دعوي شده و به تقاضاي خواهان درخواست تنفيذ و طلاق وي را طبق قوانين ايران رسيدگي كرده و حكم مورد درخواست را اماره و قرينه اي براي حكم طلاق خود فرض كرده و پس از رسيدگي ماهيتي به استناد ماده 1130 قانون مدني ايران حكم طلاق صادر كردند.



    در احكام جداگانه ديگري به تاريخ 7/10/80 به درخواست تنفيذ طلاق رسيدگي و با اين استدلال كه حكم دادگاه طلاق صادره از سوي دادگاه عالي كاليفرنيا حاكي از اعلام خاتمه رابطه زناشويي بوده و تأييد مراتب شرعي بودن آن از طرف سردفتر ازدواج اسلامي و اجراي صيغه طلاق شرعي با شرايط شرعي به استناد ماده 6 و 972 قانون مدني حكم دادگاه كاليفرنيا را تنفيذ كردند. در حكم ديگري به تاريخ 3/5/79 در پاسخ به تنفيذ حكم طلاق صادره از دادگاه كاليفرنيا دادگاه خانواده تهران مي گويد كه با توجه به اينكه طرفين از اقليت هاي مذهبي ارامنه ايران بوده و طلاق مطابق مقررات دين مسيح صادر و اجرا شده است و اسناد و مدارك تقديمي و مطابقت آن مورد تأييد سفارت ايران در آمريكا و نيز خليفه گري ارامنه قرار گرفته، به استناد ماده واحده قانون اجازه رعايت احوال شخصيه ايرانيان غيرشيعه حكم را تنفيذ كردند.




    در اين موارد رويه دادگاه هاي خانواده صرفاً صدور اجراييه طبق قانون اجراي احكام نمي باشد، بلكه براي اعتبار بخشيدن به آراء صادره وارد ماهيت مي شوند و سپس با احراز مطابقت آن با قوانين ايران حكم را شناسايي و معتبر اعلام مي دارند كه اين رويه مغاير قانون اجراي احكام خارجي است، زيرا طبق آن قانون دادگاه با احراز قاطعيت و لازم الاجرا بودن حكم دستور اجرا صادر مي كند و اگر حكم خارجي مغاير قوانين ايران باشد، به استناد مغايرت آن با قوانين داخلي و بند 4 ماده 169 بايستي تقاضا را رد نمايد.





    4 - حكم اعتبار خود را از دست داده باشد:

    \"حكم معتبر\" حكمي است كه بر طبق قانوني كه بر آن حكومت مي كند، به وجود آمده و تمام شرايط كه مطابق قانون محل براي تشكيل آن لازم است رعايت شده و معتبر باقي بماند. به هر علت قانوني كه حكم اعتبار خود را از دست بدهد، قابليت اجرايي خود را طبق بند 4 ماده 169 قانون اجراي احكام از دست خواهد داد. يكي از مواردي كه مي تواند حكم را از اعتبار بيندازد، شمول مرور زمان به حكم است.




    5- حكم مخالف حكم خارجي در يكي از دادگاه هاي ايران صادر شده باشد:

    صرف صدور حكم مغاير حكم خارجي در ايران قبل از صدور حكم خارجي ولو اينكه اجراييه در مورد آن صادر نشده باشد، مانع اجراي حكم خارجي خواهد بود. صدور چنين حكمي حتي در قوانين داخلي مثلاً در قانون آيين دادرسي مدني ايران در بند 4 ماده 422 موجه نبوده و از موارد اعاده دادرسي است كه نهايتاً موجب نقض يكي از احكام خواهد بود.





    6- رسيدگي به موضوع دعوي مطابق قوانين ايران اختصاص به دادگاه هاي ايران داشته باشد:

    در اين قسمت دادگاه ايران صلاحيت دادگاه خارجي را مطابق قوانين ايران مي سنجد كه اگر صلاحيت با دادگاه خارجي باشد، مشكلي به وجود نمي آيد، اما اگر طبق قوانين ايران رسيدگي به دعوي در صلاحيت خاص دادگاه هاي ايران باشد، حكم خارجي قابل اجرا نيست.




    مثال هاي مختلفي مي توان در قانون ايران ذكر كرد. مثلاً ماده 355 قانون امور حسبي ايران مي گويد كه رسيدگي به دعاوي راجع به ترك اتباع خارجه در ايران در صلاحيت دادگاه ايران است، يا مثلاً در ماده 16 قانون آيين دادرسي مدني ايران قيد شده است؛ \"در صورتي كه موضوع دعوي مربوط به مال منقول و غيرمنقول با منشأ واحد باشد در دادگاه محل وقوع مال غيرمنقول به آن رسيدگي مي شود.\"





    7- حكم راجع به اموال غيرمنقول واقع در ايران و حقوق متعلق به آن باشد:

    اين شرط در واقع يكي از مصاديق شرط ششم است. همانطور كه در ماده 12 قانون آيين دادرسي مدني مقرر شده است كه دعاوي مربوط به اموال غيرمنقول اعم از دعاوي مالكيت، مزاحمت، ممانعت از حق، تصرف عدواني و ساير حقوق در دادگاه محل وقوع مال غيرمنقول رسيدگي مي شود. بالطبع اگر مال غيرمنقول در ايران واقع باشد، حكم خارجي نسبت به آن بلااثر است.





    ب - احكام امور حسبي



    لازم به توضيح است كه در امور حسبي نيز احكام خارجي طبق قانون ايران شناسايي مي شوند. مثلاً در ماده 356 قانون امور حسبي گفته شده كه تصديق صادره از مقامات صلاحيتدار كشور متوفي راجع به ارث اتباع خارجه يا انحصار آنها پس از احراز اعتبار آن در دادگاه ايران از حيث صدور و رعايت مقررات مربوطه به اعتبار اسناد تنظيم شده در خارج، به طور محدود قابل ترتيب اثر است.





    ج- احكام جزايي



    شناسايي واجراي احكام جزايي: ايران به موجب معاهدات دوجانبه با بعضي از كشورها احكام جزايي را مورد شناسايي و اجرا قرار داده است. مي توان به معاهده دوجانبه ايران و آذربايجان مصوب 1998 كه در ماده 37 شناسايي و اجراي احكام جزايي را در قسمت ضرر و زيان ناشي از جرم پيش بيني كرده است، اشاره كرد. و به علاوه در تبصره ذيل ماده 2 آيين نامه سجل قضائي آمده است كه \"احكام قضائي كشورهاي بيگانه راجع به محكوميت اتباع ايران يا محكوميت كساني كه قبلاً تابعيت ايران را داشته يا بيگانگان يا كساني كه تابعيت معيني ندارند و در خاك ايران مقيم هستند و در سجل كيفري آنها قيد مي شود مشروط به اينكه موضوع محكوميت آنها به موجب قوانين ايران نيز بزه شناخته شده باشد.\"






    منابع

    1- قانون آيين دادرسي كيفري دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب سال.

    2- قانون آيين دادرسي مدني دادگاه هاي عمومي مصوب سال.

    3- قانون اجراي احكام مدني مصوب سال 1356.

    4- قانون مدني.



    نویسنده : دكتر منصور پورنوري


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •