احسنت کتاب های فوق العاده ای هستن دمت گرم
احسنت کتاب های فوق العاده ای هستن دمت گرم
سلااااااااام
میشه این رمانهارو با نرم افزار پریسان readmaniac هم بزارید
ممنون میشم
ببحشید اینجا پیام گذاشتم
باسلام
متاسفانه همه رمان ها خلاصه شده هستن به جز هری پاتر،دوستانی که نسخه کامله این رمانها رو برای موبایل دارن لطف کنن بذارن تا همه استفاده کنن.واقعا حیفه این شاهکارهای ادبی به صورت خلاصه خوانده بشه
باتشکر
هادی جان تمام لینکات حذف شده که !
سلام عزیـــز ، همه لینک هــا تصحیـح شـد .نوشته شده توسط Boromir [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
موفق باشید!
چارلي و آسانسور بزرگ شيشهای
نام اصلی: Charlie and the great glass elevator
نويسنده: رولد دال
مترجم / مصحح: شهلا طهماسبی
رولد دال، نويسنده نروژي تبار انگليسي، از موفقترين و مشهورترين نويسندگان ادبيات كودكان بود و در ميان كودكان و نوجوانان سراسر جهان خوانندگان بسيار داشته و دارد. نگاه انتقادي او به آدمها، كه با بياني تند و تيز و نكوهشگر و هجوآميز همراه است به خواننده هشدار ميدهد كه او نه در صدد پوشاندن و ناچيز انگاشتن عيبها بلكه در تلاش آشكار كردن و بيپرده گفتن آنها است، چرا كه عيبي اگر هست، با پنهان كردن از ميان نميرود. بلاهايي كه رولد دال در داستانهايش بر سر آدمهاي بد و خبيث ميآورد پرورش دهنده روحيه تحمل نكردن بديها و عيبها است.
من موش بودم
نويسنده: فيليپ پولمن
مترجم: شهره نورصالحی
مترسک نیمه شب راه می افتد
نویسنده: آر.ال.استاین
مترجم: شهره نور صالحی
مزرعه پدر بزرگ و مادر بزرگ جودی هیجان انگیز ترین جای دنیا نیست،با این حال جودی خیلی دوست دارد تابستان ها را آنجا بگذراند؛آخر،قصه های ترسناک پدربزرگ و پنکیک های شکلاتی مادربزرگ بی نظیر است.اما امسال تابستان،مزرعه واقعا عوض شده است.یک شب جودی صحنه ی عجیبی می بیند،مترسک ها می جنبند و روی پاهایشان پیچ و تاب می خورند.
مترسک ها زنده می شوند...
غرور و تعصب
نام اصلی: Pride and prejudice
نويسنده: جين استين
مترجم / مصحح: رضا رضايی
غرور و تعصب (۱۷۹۶)، نام کتاب بسیار مشهوری از نویسندهٔ انگلیسی، جین آستن است.
این کتاب،دومین داستان جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، در حالی که تنها ۲۱ سال داشت, نوشت، اما چاپ آن تا سال ۱۸۱۳ به طول کشید.
.. خانم بنت نگران است و می خواهد که پنج دخترش ازدواج های موفقی داشته باشند.
هنگامی که مرد جوان مجرد و ثروتمندی، به نام چارلز بینگلی، به ندرفیلد وارد می شود، خانم بنت به همسرش اصرار می کند تا به ملاقات بینگلی برود و ترتیب آشنایی شان را بدهد...
خیلی عالی بود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)