تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 23

نام تاپيک: آنا آخماتووا

  1. #1
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض آنا آخماتووا



    آنا آخماتووا
    نام اصلی- آنّا آندرییوا گارینکو
    زمینه فعالیت- شاعر. نویسنده

    تولد- ۲۳ ژوئن ۱۸۸۹
    حوالی اودسا، روسیه.

    مرگ- مارس ۱۹۶۶
    بیمارستان دٌمو ددوو در حوالی مسکو

    آرامگاه- گورستان کوماروو لنین‌گراد

    ملیت- روس

    سال‌های فعالیت- ۱۹۱۰ تا ۱۹۶۶

    همسر یا شریک زندگی- نیکولای گومیلیف (شاعر) (ازدواج ۱۹۱۰ - جدایی ۱۹۱۸)
    ولادمیر شی‌لی‌کو (باستان‌شناس) خیلی زود جدا شدند.
    نیکلای پونین (مورخ هنری) در ۱۹۵۳ در اردوگاه کار اجباری مرد.

    فرزندان- لف گومیلیف

    والدین- پدر:آندره گارن‌کو

    * * * * *
    آنّا آخماتووا، با نام اصلی آنّا آندرییوا گارینکو شاعر و نویسنده روس. یکی از بنیان‌گذاران مکتب شعری آکمه‌ئیسم (به روسی: акмеизм) (اوج‌گرایی). او همسر نیکولای گومیلیف شاعر و مادر لِف گومیلیف نویسنده و مردم‌شناس است. بن‌مایه‌های اشعار وی را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند و دشواری‌ها و تلخی‌های زیستن و نوشتن در زیر سایه استالینیسم تشکیل می‌دهد.
    Last edited by vahide; 17-09-2008 at 06:06.

  2. 3 کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    11 زندگینامه

    دوران کودکی

    آنّا در ۲۳ ژوئن ۱۸۸۹ (در گاه‌شماری رایج در آن زمان ۱۱ ژوئن) در بالشوی فانتان (فوارهٔ بزرگ) در نزدیکی بندر ادسا به دنیا آمد. جد مادری‌اش، احمدخان (احمد به روسی می‌شود آخمات)، از خان‌های تاتار و از نسل چنگیز بود. در آن زمان پدرش مهندس مکانیک کشتی بود و از نیروی دریایی بازنشسته شده بود. یک ساله بود که به همراه خانوادهٔ به تسارسکویو سلو، یا «روستای شاهی» نزدیک سن پترزبورگ نقل مکان کردند و او تا شانزده سالگی در همان جا زندگی کرد. تسارسکویو سلو همان جایی است که پوشکین، شاعر برجستهٔ روس، نیز جوانی‌اش را در آن گذرانده بود. این تقارن برای آنا الهام بخش بود و همیشه از آن سخن می‌گفت. در زندگی‌نامه‌ای به نام «مختصری از خودم» آخماتووا می‌نویسد:
    «نخستین خاطرات‌ام از تسارسکویه سلو این‌ها است: شکوه ِ سبز و مرطوب ِ پارک‌ها، مرتعی که ل‍‌‍له‌ام مرا به آن‌جا می‌برد، میدان ِ اسب‌دوانی با اسب‌های ِ ریزودرشت و رنگارنگی که در آن می‌تاختند، ایست‌گاه ِ قدیمی و چیزهای ِ دیگری که بعدها ذکرشان در چکامهٔ روستای ِ شاهی آمد.»
    خواندن را با کتاب الفبای تالستوی آموخت. در پنج سالگی سخن گفتن به فرانسه را یاد گرفت آن‌هم تنها با گوش دادن به درس‌هایی که خانم معلمی به بچه‌های بزرگ‌تر می‌داد. در مدرسه گرامر تسارسکویه نخستین شعر خود را، در یازده سالگی، ‌سرود. پدرش، آندره گارنکو، وقتی از زبان او شنید که می‌خواهد شاعر شود معلوم نیست چرا تصور کرد شاعر بدی خواهد شد برای همین به او اخطار داد که نام خانوادگی‌شان را با این شعرها خراب نکند. آنا هم به‌جای استفاده از نام خانوادگی پدرش از نام جد مادری‌اش آخماتووا استفاده کرد و نام‌اش از آن پس شد آنا آخماتووا. در ۱۹۰۵ پدر و مادرش از هم جدا شدند و مادر فرزندان‌اش را با خود ابتدا به اوپاتوریا برد و بعد از مدتی به کی‌یف رفتند و آنجا ساکن شدند. ۱۹۰۷ در کی‌یف، در دبیرستان فوندوکلی‌یفسکایا تحصیلات متوسطه را تمام کرد و همان‌جا به دانش‌گاه رفت. در دانشکده حقوق آموزشگاه عالی زنانه، حقوق خواند.

    ازدواج

    در سال ۱۹۱۰، در بیست و یک سالگی، با وجود مخالفت خانواده‌اش، با شاعری به نام نیکولای گومیلیف ازدواج کرد. «این ازدواج نتیجهٔ ِ عشق ِ یک‌طرفهٔ گومیلیوف و چند بار اقدم به خودکشی‌ی ِ او بود، از همین رو دیری نپایید.» به هر روی پس از ازدواج برای ماه‌عسل به پاریس رفتند و پس از بازگشت از پاریس، گومیلیوف برای مدتی به حبشه رفت و آخماتووا به سن‌پترزبورگ نقل مکان کرد و در آنجا برای ادامهٔ تحصیل به دانشگاه رایف رفت و به تحصیل تاریخ و ادبیات پرداخت. سال بعد با همسرش و چند شاعر دیگر گروه موسوم به «کارگاه شعر» را تشکیل دادند و مکتب آکمه‌ایسم را بنیان نهادند.



    آنّا آندرییونا آخماتووا و همسرش نیکولای گومیلیف و فرزندشان لف گومیلیف در ۱۹۱۳

    در این سال‌ها شعرهای او در نشریات مختلف منتشر شد. در ۱۹۱۲ ضمن سفری به شمال ایتالیا از جنوا، پیزا، فلورانس، بولونیا، پادووا، ونیز دیدن کرد. نخستین مجموعه اشعارش به نام «شامگاه» منتشر شد. «این کتاب و اثر بعدی و قرینه‌اش، باغ گل(۱۹۱۴)، که در میان منتقدان و عموم مردم توفیق بسیاری به‌دست آورد، دو کتاب کوچک و بی‌تکلف بودند که توفیق اولیه آک‌مه‌ئیسم تا اندازهٔ زیادی مدیون آنها بود.» در اول اکتبر همین سال فرزندش لِف به دنیا آمد. همسرش خیلی زود آن‌ها را ترک کرد و داوطلبانه به ارتش پیوست. در ۱۹۱۸ از همسرش جدا شد و بعد از مدتی با باستان‌شناسی به نام ولادمیر شی‌لی‌کو ازدواج کرد. امیدوار بود با این دانشمند برجسته بتواند زندگی خوبی داشته باشد اما شی‌لی‌کو زن می‌خواست نه شاعر؛ برای همین شعرهای آنا را در سماور می‌سوزاند. به هر حال این ازدواج هم دیر نپایید. پس از اعدام نیکولای گومیلیف در ۱۹۲۱ به جرم فعالیت‌های ضدانقلابی به تنهایی مسئولیت بزرگ کردن فرزندشان را به عهده گرفت.


    اختناق و سانسور

    برای ایوسیف برودسکی
    دیگر برای خود یا نسل خود نمی‌گریم،
    اما کاش ناگزیر نبودم که ببینم بر این زمین
    داغ زرینِ شکست
    فرود می‌آید بر پیشانیهایی که هنوز چین نخورده‌اند.
    (۱۹۶۴) ترجمه:محمد مختاری

    هر چند اکثریت نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان روس به تنگ آمده از دیکتاتوری تزار به استقبال انقلاب اکتبر رفتند اما آخماتووا، هر چند هرگز حاضر نشد جلای وطن کند و به صف مخالفان حکومت جدید در خارج از روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) بپیوندد، اما از همان آغاز هم‌راهی چندانی با انقلاب نداشت و با اعدام همسر سابق‌اش و فضای خفقان‌آوری که حکومت استالین حکم‌فرما کرده بود در صف ناراضیان جای گرفت. طی سال‌های بعد، در دهه سی میلادی، هر چند تحت سانسور شدید حکومت استالین قرار داشت اما به مطالعه و تحقیق در مورد معماری پترزبورگ باستانی و شاعر کلاسیک روس پوشکین پرداخت و عضو آکادمی علوم در پوشکین‌شناسی شد و مقالات متعددی از او در مورد پوشکین منتشر شد. سه کتاب نیز در بارهٔ پوشکین نوشت که هر سه در زمان خود منتشر شدند. اما از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ فقط یکی از کتاب‌های‌اش اجازه چاپ مجدد می‌گیرد.
    تنها فرزندش لف در بین سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۴۹ چندین بار به اتهامات واهی دستگیر و هر بار پس از مدتی کوتاه آزاد می‌شود. دستگیری پی‌درپی فرزندش و زندانی و تبعید در اردوگاه‌های کار اجباری نیکلای پونین شریک زندگی‌اش در شعر بلندش به نام سوگواره، که مرثیه‌ای است برای زندگان، به خوبی ترسیم شده است. سوگواره حاصل ساعت‌ها انتظار او پشت در زندان لنینگراد به نام کرستی یا صلیب‌ها است. انتظار برای ملاقات با فرزند و شنیدن خبر سلامتی‌اش.

  4. #3
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    پيش فرض سالشمار آنا آخماتووا

    1889
    آنا آخماتووا (گورنكو) 11 ژوئن‌ در اودسا در خانوادة‌ يك‌ مهندس‌ نيروي‌ دريايي‌ متولد مي‌شود.

    1890
    خانواده‌ به‌ تسارسكويه‌ (نزديك‌ سن‌ پترزبورگ) نقل‌ مكان‌ مي‌كند.

    1900 - 1905
    آنا وارد مدرسه‌ گرامر تسارسكويه‌ مي‌شود و نخستين‌ شعر خود را مي‌سرايد.
    پدر و مادرش‌ در 1905 از هم‌ جدا مي‌شوند؛ مادرش‌ بچه‌ها را با خود ابتدا به‌ اوپاتوريا و سپس‌ به‌ كيف‌ مي‌برد و آنجا ساكن‌ مي‌شود.

    1907
    آنا از دبيرستان‌ گرامر فارغ‌التحصيل‌ شده‌ و براي‌ ادامة‌ تحصيل‌ در رشتة‌ حقوق‌ وارد دانشگاه‌ مخصوص‌ زنان‌ مي‌شود و دو سال‌ به‌ تحصيل‌ مي‌پردازد.
    نخستين‌ شعر آخماتووا ?(بر انگشتان‌ دست‌ او حلقه‌هاي‌ درختان‌ است?) در نشرية‌ روسي‌ زبان‌ سيريوس‌ كه‌ در پاريس‌ منتشر مي‌شد، چاپ‌ مي‌شود.

    1910
    آخماتووا با ن. س. گوميليف‌ ازدواج‌ مي‌كند. به‌ پاريس‌ مي‌رود و بعد به‌ سن‌پترزبورگ‌ نقل‌ مكان‌ مي‌كند. براي‌ ادامة‌ تحصيل‌ در رشته‌ تاريخ‌ و ادبيات‌ وارد دانشگاه‌ رايف‌ مي‌شود.

    1911
    آخماتووا يكي‌ از اعضاي‌ گروه‌ موسوم‌ به‌ ?كارگاه‌ شاعر? مي‌شود. شعرهايش‌ در نشريات‌ گوناگون‌ به‌ چاپ‌ مي‌رسد.
    سفر به‌ پاريس.

    1912
    آخماتووا به‌ ايتاليا سفر مي‌كند. اولين‌ مجموعه‌ اشعارش‌ به‌ نام‌ شامگاه‌ منتشر مي‌شود.
    پسر آخماتووا و گوميليف، لِو، در اول‌ اكتبر به‌ دنيا مي‌آيد.

    1917
    انتشار دومين‌ مجموعه‌ به‌ نام‌ فوج‌ پرندگان‌ سفيد.

    1921
    اعدام‌ گوميليف، در اوت، به‌ اتهام‌ شركت‌ در فعاليت‌هاي‌ ضدانقلابي.

    1922
    چاپ‌ مجموعة‌ پيش‌ از ميلاد، كه‌ در 1923 با افزوده‌هايي‌ تجديد چاپ‌ مي‌شود.

    1930
    به‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ در آثار پوشكين‌ مي‌پردازد. عضو آكادمي‌ علوم‌ در پوشكين‌شناسي‌ شده‌ است. چندين‌ مقاله‌ دربارة‌ پوشكين‌ از آخماتووا به‌ چاپ‌ مي‌رسد.

    1933 - 1949
    پسر او چهار بار به‌ اتهام‌هاي‌ مبهمي‌ دستگير و هر بار پس‌ از مدتي‌ كوتاه‌ آزاد مي‌شود.

    1935 - 1940
    روي‌ شعر خود به‌ نام‌ مرثيه‌ كار مي‌كند.

    1940
    انتشار گزينه‌اي‌ از كارهاي‌ قبلي‌ خود به‌ نام‌ از شش‌ كتاب.

    1941
    آخماتووا، در سپتامبر، از لنينگراد محاصره‌ شده‌ به‌ مسكو و سپس‌ به‌ تاشكند برده‌ مي‌شود.

    1941 - 1944
    در تاشكند زندگي‌ مي‌كند و در بيمارستان‌هاي‌ نظامي‌ به‌ شعرخواني‌ مي‌پردازد.

    1943
    مجموعة‌ گزينة‌ شعرها چاپ‌ مي‌شود.

    1946
    انتشار گزينة‌ شعرها 1909 - 1945.
    در روزنامه‌هاي‌ ايزوستيا و لنينگراد از اشعار او به‌ سختي‌ انتقاد مي‌شود.
    در 14 اوت‌ از شوراي‌ نويسندگان‌ اخراج‌ مي‌شود.

    1961
    چاپ‌ مجموعه‌اي‌ به‌ نام‌ شعرها.

    1962
    منظومة‌ بدون‌ قهرمان‌ را پس‌ از بيست‌ و يك‌ سال‌ به‌ پايان‌ مي‌رساند.

    1964
    جايزة‌ راتنا تائورمينا در ايتاليا به‌ او تعلق‌ مي‌گيرد. در همين‌ سال‌ دكتراي‌ افتخاري‌ از دانشگاه‌ آكسفورد لندن‌ دريافت‌ مي‌كند.

    .1966

  5. #4
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    10 2 شعر

    در نيمه باز است
    در نيمه باز است
    آهسته تكان مي خورند درختان ليمو ترش ....
    جا مانده
    بر اين ميز
    يك دستكش ، يك تسمه ي چرمي
    يك هاله ي زرد است دور لامپ ....
    من گوش دارم به صداي خش وخش برگهاي خشك
    چرا رفتي؟
    نمي فهمم ....
    فردا صبح
    روشن، شاد
    خواهد بود
    و زندگي زيبا
    هشيار باش اي قلب!
    اكنون تو هستي كاملاً خسته
    ومي تپي آرام تر و كند تر از پيش....
    مي داني !
    پي برده ام كه
    روح ناميراست.

    * * * * *

    صدا با نرمي بسيار به گوشم رسيد
    مرا مي خواند : بيا ، بيا ،
    اين سرزمين بر باد رفته را ترك كن ،
    اين سرزمين گناهكار را ،
    براي ابد روسيه را ترك كن.
    خون دست هايت را خواهم شست
    شرمندگي تيره گون را
    از قلبت دور خواهم كرد
    و فردا ، نامي تازه خواهم داد
    به شكست هايت و به دردت.

    اما من ، بي اعتنا و آرام ،
    گوش هايم را با دست هايم بستم
    تا سخناني چنين ناشايست و بيهوده
    ذهن دردمندم را نيالايد.

  6. این کاربر از vahide بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #5
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1 از زبان شاعر

    در 1889 سال‌ تولد من، چارلي‌ چاپلين‌ به‌ دنيا آمد، (سونات‌ كرتروز) تولستوي‌ منتشر شد، برج‌ ايفل‌ ساخته‌ شد و هيتلر و ظاهراً‌ اليوت‌ هم‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشودند. در تابستان‌ آن‌ سال‌ فرانسويان‌ صدمين‌ سالگرد به‌ آتش‌ كشيدن‌ باستيل‌ را جشن‌ گرفتند و در شب‌ تولد من، 22 ژوئن، جشن‌ چله‌ تابستان‌ برگزار مي‌شود.
    نام‌ مرا به‌ ياد مادربزرگم‌ (آنا يگرونا موتوويلوا) آنا گذاشتند. مادر او آخماتووا شاهزاده‌ تاتار بود و از نوادگان‌ چنگيزخان. نام‌ ادبي‌ام‌ را از او وام‌ گرفتم. آن‌ زمان‌ فكر نمي‌كردم‌ شاعر روسيه‌ خواهم‌ شد. من‌ در شهري‌ حومة‌ اُدسا در خانه‌اي‌ ويلايي‌ به‌ دنيا آمدم. اين‌ خانه‌ كوچك‌ يا بهتر است‌ بگويم‌ كلبه‌ در انتهاي‌ باريك‌ راهي‌ بنا شده‌ بود كه‌ به‌ شيب‌ تندي‌ كه‌ پست‌خانه‌ در آن‌ جا بود و جاده‌ از كنارش‌ عبور مي‌كند منتهي‌ مي‌شد. در پانزده‌ سالگي‌ كه‌ در (لوسدروف) زندگي‌ مي‌كرديم‌ روزي‌ از اين‌ مكان‌ رد شديم. مامان‌ پيشنهاد كرد كه‌ توقف‌ كنيم‌ و نگاهي‌ به‌ كلبه‌ كه‌ از زمان‌ ترك‌ آن‌ نديده‌ بوديمش‌ بياندازيم.

    در آستانه‌ در كلبه‌ گفتم: (روزي‌ يك‌ تابلو برنجي‌ يادبود روي‌ اين‌ در نصب‌ خواهد شد) قصدم‌ شوخي‌ بود و نمي‌خواستم‌ خودنمايي‌ كنم. مادرم‌ اخم‌هايش‌ را به‌ هم‌ كشيد و گفت: (خداي‌ من، چقدر تو را بد ترتبيت‌ كرده‌ام.)
    نهم‌ ژانويه‌ و ماجراي‌ تسوشيما (شكست‌ فاجعه‌آميز روسيه‌ از ژاپن‌ و غرق‌ شدن‌ ناوگان‌ دريايي‌اش‌ در 1905) شوك‌ بزرگي‌ بود و تأثير عميقي‌ در زندگيم‌ گذاشت. اين‌ حادثه‌ نخستين‌ رويداد بزرگ‌ تاريخي‌ زندگيم‌ بود و بطور خاصي‌ برايم‌ هولناك‌ بود. سال‌ 1910 سال‌ بحراني‌ سمبوليزم‌ و مرگ‌ تولستوي‌ بود. سال‌ 1911 سال‌ انقلاب‌ چين‌ بود كه‌ چهره‌ آسيا را دگرگون‌ كرد و همين‌ سال‌ خاطرات‌ الكساندر بلوك‌ با آن‌ پيشگويي‌هاي‌ وحشتناك‌ منتشر شد.
    قرن‌ بيستم‌ در پائيز 1914 با جنگ‌ آغاز شد. درست‌ مانند قرن‌ نوزده‌ كه‌ با كنگره‌ وين‌ ظهور كرد. در اين‌ كه‌ سمبوليزم‌ پديدة‌ قرن‌ نوزدهم‌ بود شكي‌ نيست. عصيان‌ ما عليه‌ سمبوليزم‌ كاملاً‌ منطقي‌ بود زيرا خود را متعلق‌ به‌ قرن‌ بيستم‌ مي‌دانستيم‌ و نمي‌خواستيم‌ در گذشته‌ درجا بزنيم...
    آن‌ اشعار سست‌ دختري‌ با چنتة‌ خالي‌ به‌ دلايلي‌ سيزده‌ بار به‌ چاپ‌ رسيد... آن‌ دختر (تا جايي‌ كه‌ من‌ يادم‌ است) چنين‌ اقبالي‌ را براي‌ اين‌ اشعار پيش‌بيني‌ نمي‌كرد به‌ اين‌ خاطر آن‌ها را زير تشكچة‌ كاناپه‌ پنهان‌ كرده‌ بود تا بيش‌ از اين‌ ناراحتش‌ نكنند. او از انتشار (شامگاه) چنان‌ ناراحت‌ شد كه‌ به‌ ايتاليا رفت‌ (بهار 1912) و زماني‌ كه‌ در تراموا نشسته‌ بود و چشم‌ در مردم‌ دوخته‌ بود پيش‌ خود گفت‌ (خوش‌ به‌ حال‌ اين‌ مردم‌ كه‌ كتابي‌ چاپ‌ نكرده‌اند)
    به‌ جز آنا بونينا ، اولين‌ شاعره‌ روسي، كه‌ عمة‌ پدربزرگم‌ (راراسموس‌ ايوانويچ‌ استوگوف) بود در خانوادة‌ ما كسي‌ شعر نمي‌گفت. خانواده‌ استوگوف‌ از زمين‌داران‌ ميان‌مايه‌ ناحيه‌ (موژايوسكي) در اطراف‌ مسكو بودند كه‌ پس‌ از انقلاب‌ دوباره‌ در آنجا ساكن‌ شدند. آن‌ها در نووگراد ثروتمندتر و شناخته‌ شده‌تر بودند.
    يك‌ آدمكش‌ حرفه‌اي‌ روسي‌ احمدخان، جد كبير مرا شبانه‌ در چادرش‌ به‌ قتل‌ رساند. (كارامزين) به‌ اين‌ اعتقاد است‌ كه‌ با مرگ‌ احمدخان‌ بساط‌ مغول‌ در آن‌ منطقه‌ برچيده‌ شد. كليساي‌ (سرتنسك) در مسكو به‌ شادي‌ اين‌ واقعه‌ مدتها جشن‌ مذهبي‌ برگزار مي‌كرد.


  8. #6
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض خورشيد در خاطره‌ رنگ‌ مي‌بازد

    خورشيد در خاطره‌ رنگ‌ مي‌بازد،
    سبزه‌ تيره‌تر مي‌شود،
    باد‌ برفي‌ زودرس‌ را
    آرام‌ آرام‌ مي‌پراكند.
    آب‌ يخ‌ مي‌بندد. آبراه‌هاي‌ باريك‌
    ايستاده‌اند.
    اينجا چيزي‌ اتفاق‌ نخواهد افتاد،
    هرگز!

    در آسمان‌ خالي‌
    دشت‌ گسترده، بادبزني‌ ناپيدا.
    شايد بهتر بود هرگز
    همسر تو نمي‌بودم.

    خورشيد در خاطره‌ رنگ‌ مي‌بازد.
    اين‌ چيست؟ تاريكي؟
    شايد!
    زمستان،
    يك‌ شبه‌ خواهد رسيد.

  9. #7
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض ‌او سه‌ چيز را دوست‌ داشت‌

    او در اين‌ دنيا سه‌ چيز را دوست‌ داشت:
    دعاي‌ شامگاهي، تاووس‌ سفيد،
    و نقشة‌ رنگ‌ پريده‌ امريكا.
    و سه‌ چيز را دوست‌ نداشت:
    گرية‌ كودكان‌
    مرباي‌ تمشك‌ با چائي‌
    و پرخاشجويي‌ زنانه.
    و من‌ همسر او بودم...

  10. 3 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #8
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض من ندانم

    من ندانم که مرده اي يا زنده.
    مي توان بر زمين به جست و جويت بود
    يا همين در غروب هاي رنگ پريده
    بايدم،سوگوار،به فکرودر آرزويت بود؟
    همه ش از بهر توست:دعاهايم به روز،
    دم داغ شبان بي خوابي.
    وز همه شعرهاي من:سپيد رمه؛
    وز دو چشمانم:آتش آبي.
    کس نبود از تو بيش برخوردار از من؛
    کس مرا از تو بيشتر شکنجه نکرد:
    نه کسي که نواخت يکچندم و از يادم برد؛
    و نه نامرد خاني که مرا به شکنجه گاه آورد.

  12. #9
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض به چليپا کشيدن

    کار فرشتگان برابر رنج پسر نبود به هنگام بر شدن.
    و آسمان در انبوه شررها از هم پاشيد.
    ُ با پدر گفت: "چرا ترکم کرده ي ؟!"
    و به مادر، اما، گفت: "برايم گريه مکن!".
    Last edited by zooey; 18-09-2008 at 20:52. دليل: .

  13. این کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #10
    پروفشنال vahide's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    628

    1

    جنگ جهانی دوم

    چرا این قرن از دیگر زمان‌ها بدتر است؟
    نه آیا زان که در هنگامهٔ ِ سرسام و درد
    به ‌زخمی بس کهن‌سال و سیه یازید دست
    ولیکن چاره نتوانست و درمان‌اش‌ نکرد؟

    (۱۹۱۹) ترجمه:ایرج کابلی


    در جنگ جهانی دوم آنا آخماتووا لنین‌گراد محاصره شده را با هواپیما ترک کرد. او نخست به مسکو و بعد به تاشکند رفت. تا ژوئن ۱۹۴۴، که به لنین‌گراد باز گشت، در تاشکند ماند و مانند بقیه شاعران در بیمارستان‌های نظامی شعرخوانی می‌کرد. در دوران جنگ چند شعر از او در مطبوعات چاپ شد. «پس از آن نیز هنگامی که از تاشکند، پناه‌گاه ِ زمان ِ جنگ‌اش، باز می‌گشت، سر ِ راه در سالن ِ موزهٔ ِ پلی‌تکنیک ِ مسکو در برابر ِ جمعیتی سه‌هزار نفری شعر خواند. در پایان ِ این جلسه جمعیت با به پا خاستن و کف زدنی پرشور و ممتد نشان داد که علا‌رغم ِ فشار ِ سانسور و اختناق، مردم چهره‌های ِ تسلیم‌ناپذیر را می‌شناسند و ارج می‌گذارند.»
    پس از پایان جنگ امید تازه‌ای برای باز شدن فضای سیاسی شکل گرفت. آیزایا برلین که در سفری در ۱۹۴۵ به روسیه با آخاماتووا ملاقات کرد در این باره می‌نویسد «از او خواستم اجازه دهد شعر بدون قهرمان و یادواره را رونویسی کنم. گفت: «نیازی نیست. مجموعه‌ای از اشعارم قرار است در فوریۀ ۱۹۴۶ از چاپ در آید. دارم غلط‌گیری‌اش را می‌کنم. نسخه‌ای از آن را برایتان به آکسفورد خواهم فرستاد.»» در همین سال‌ها نخستین نوشتهٔ ادبی خود در قالب نثر را تجربه کرد و آن را به میخائیل میخایلوویچ زوشچنکو (۱۸۹۵–۱۹۵۸) نشان داد و او پیشنهاد کرد بعضی قسمت‌ها را حذف کند و آخماتووا هم موافقت کرد اما پس از دستگیری تنها فرزندش لف تمام یادداشت‌های خود را سوزاند.
    پس از پایان جنگ جهانی دوم در ۱۴ اوت ۱۹۴۶ قطع‌نامهٔ کمیتهٔ مرکزی، که گزارش ژدانوف نیز به آن الصاق شده بود، منتشر شد. «در این قطع‌نامه از آنا به عنوان ِ «فردگرا» و «خانمی از طبقات ِ بالا که پیوسته میان ِ اتاق ِ خواب و نمازخانه در آمدوشْد است» و «یک راهبه یا روسپی یا در واقع راهبهٔ روسپی که روسپی‌گری را با دعا درهم می‌آمیزد» و «شعرش به کلی دور از خلق و متعلق به ده‌هزار تن اشراف ِ روسیهٔ ِ قدیم است» یاد شده بود.» پی‌رو آن در روزنامه‌های ایزوستیا و لنینگراد از اشعار او به شدت انتقاد شد و سرانجام در همین سال از شورای نویسندگان اخراج شد. هر چند او هرگز بازداشت نشد و به زندان نیفتاد اما در عوض پسرش لف گومیلیوف مانند گروگانی در دست حکومت بارها به زندان افتاد و وقتی برای سومین بار بازداشت شد. آنا که جان تنها فرزندش را در خطر می‌دید در ۱۹۵۰ مجموعه‌ای انتشار داد به نام درود بر صلح این مجموعه که شامل پانزده قطعه شعر در مدح استالین است در مجله آگانیوک چاپ شد.

    اعاده حیثیت


    آنّا آندرییونا آخماتووا در سال ۱۹۵۰ میلادی

    با مرگ ژوزف استالین در ۵ مارس ۱۹۵۳ انتظار باز شدن فضای سیاسی فرهنگی در شوروی می‌رفت و سرانجام در ماه مه ۱۹۵۶ با نطق معروف نیکیتا خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی فضای سیاسی فرهنگی این کشور به‌طور نسبی باز شد. چند ماه پس از این نطق لف گومیلیف از زندان آزاد شد و به مطالعات قوم‌شناسی‌اش پرداخت و فضای کاری برای آخماتووا هم مناسب‌تر از پیش شد. هر چند آخماتووا با ناباوری به بازشدن فضای فرهنگی نگاه می‌کرد اما اعاده حیثیت از او تا جایی پیش رفت که سرانجام در ۱۹۵۹ بار دیگر به عضویت اتحادیهٔ نویسندگان پذیرفته شد و به عضویت هیئت رئیسه آن درآمد.
    در ۱۹۶۱ مجموعه‌ای به نام شعرها از او منتشر شد و سال بعد منظومهٔ بدون قهرمان را پس از بیست و یک سال به پایان برد. سرانجام در ۱۹۶۴ در هفتاد و پنج سالگی از آخماتووا به‌طور کامل اعاده حیثیت شد و بخش عمدهٔ آثارش در اتحاد جماهیر شوروی مورد پذیرش قرار گرفت و سال‌های پایانی عمرش در آرامش گذشت. در ۱۲ دسامبر همین سال در ایتالیا جایزه اتنا تائورمینا (به ایتالیایی: Etna Taormina) به او اهدا شد و برای دریافت جایزه به کاتانیا در ایتالیا سفر کرد. این جایزه طی مراسمی با حضور نویسندگان و منتقدین ایتالیایی و غیرایتالیایی در قلعه اورسینی در سیسیل به او اهدا شد. این جایزه و حضور او در اروپا بار دیگر نام آخماتووا را برسرزبان‌ها انداخت و کسانی که تصور می‌کردند او در همان سال‌های اول انقلاب کشته شده است از زنده بودن او اطلاع پیدا کردند. آخماتووا از ایتالیا به فرانسه و انگلستان رفت. در انگلستان به او دکترای افتخاری از دانشگاه آکسفورد اهدا شد.
    او به شوروی بازگشت و تاپایان عمر آن‌جا بود. البته ماندن‌اش در شوروی موجب نشد که سکوت اختیار کند و از شاعران و نویسندگانی که با سانسور روبه‌رو می‌شدند دفاع نکند. در ۱۹۶۴ آشکارا به حمایت از ایوسیف برودسکی (۱۹۴۰–۱۹۹۶) درآمد. «هنگامی که ایوسیف برودسکی در یک «محاکمهٔ نمایشی»، که یادآور دوران استالین بود، محکوم شد، آخماتووا بی‌درنگ برایش تقاضای آزادی نوشت و منتشر کرد. در آن زمان در اتحاد شوروی این حرکت آخماتووا انسانیت و شجاعت عالی به‌حساب می‌آمد.»


    سال‌های آخر


    بنای یادبود آنّا آخماتووا و همسرش نیکولای گومیلیف و فرزندشان لف گومیلیف در بیژیتسک Bezhetsk در روسیه.

    سال‌های آخر عمر آنا آخماتووا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت به‌سر می‌برد. از سراسر اتحاد جماهیر شوروی هر روز نامه‌های ستایش‌آمیز دریافت می‌کرد و اطراف او همیشه پر بود از شاعران جوانی که او را می‌ستودند. مردان جوانی به‌گردش حلقه زده بودند که همیشه آماده بودند تا هر کاری را برای او انجام دهند.هر چند در این سال‌های پایانی از انزوا خارج شده بود و فرزندش لف هم به مدارج بالای دانشگاهی رسیده بود اما بیماری اجازه نمی‌داد زندگی پروپیمانی داشسته باشد و پیوسته بیماری او شدیدتر می‌شد. او از دهه پنجاه به بعد چندین بار سکتهٔ قلبی کرد و هر سال چند هفته‌ای در آسایش‌گاه یا بیمارستان بستری می‌شد تا آن که سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را به‌طور کامل به‌دست نیاورد و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در بیمارستان دٌمو ددوو در حوالی مسکو درگذشت. چند روز بعد جنازه او را با هواپیما به لنین‌گراد بردند و بنا نبود مراسم رسمی برگزار شود. در ۹ مارس چند تن از دوستان او برای‌اش مراسم سوگواری، ‌چنان‌که آرزو داشت طبق مراسم باستانی کلیسای اورتودوکس، برگزار کردند اما حضور تعداد زیادی از مردم که برای وداع با شاعر مورد علاقه‌شان به کلیسا آمده بودند موجب شد اتحادیه نویسندگان لنین‌گراد روز بعد برای او مراسم خاک‌سپاری رسمی بگیرد. و سرانجام در ۱۰ مارس تابوت او با همراهی مردم و فرزندش لف گومیلیوف و برودسکی (بعدها در ۱۹۸۷ برنده جایزهٔ نوبل ادبیات شد.) در گورستان کوماروو در لنین‌گراد به خاک سپرده شد. او پس از مرگ بزرگ‌ترین شاعر زن روسیه نامیده شد.

صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •