تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 58 123451151 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #1
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض داستانهای مینیمالیستی

    دوستان گرامی لطفا به مانند تاپیک داستان های کوتاه ، نام نویسنده ی داستان یا نام مترجم و منبع را ذکر نمایید.


    ====
    ::. ريخت شناسي داستان‏هاي ميني‏ ماليستي

    در نيم قرن اخير، جهان داستان کوتاه آبستن شکل‏هاي نويني از روايت داستاني بوده است. گونه‏اي که هر روز کوتاه و کوتاهتر مي‏شود. اين خوش‏اقبال‏ترين نوع ادبي مدرن، در طول اين سال‏ها دستخوش تغييرات مهمي بوده است. در مغرب زمين، که موطن اصلي اين گونه ادبي‏ست، شکل‏هاي تعريف شده‏اي از آن ثبت شده است.
    جنبش فرماليست که در دهه 1920 شکوفا شد، به نوعي موجد اصلي پديد آمدن نظريات تئوريک درباره داستان کوتاه بود. نظريه پردازاني چون بوريس آيخنباوم و ويکتور اشکلوفسکي و حتي روايت‏شناساني چون تسوتان تودورف و کلودبره‏مون و... در بسط و گسترش آن تأثير داشتند.
    ميني‏ماليست‏ها را مي‏بايد فرزند خلف جنبش فرماليست‏ها به حساب آورد. گرچه در پديد آمدن آن خيزش‏هاي فلسفي و سياسي سال‏هاي پس از جنگ جهاني دوم بي‏تأثير نبود.
    فرماليست تجلي روح صورت در ساخت اثر هنري بود که در حوزه‏هاي مختلف هنر از جمله موسيقي، نقاشي، شعر، داستان و ... نفوذ کرد.
    ميني‏ماليسم تجلي و بروز تلاش فرماليست‏ها در ايجاد شکلهاي جديد بود. تلاشي در جهت تجربه‏هاي نو در پديد آوردن شيوه‏هاي تازه که شعار اصلي فرماليست‏ها بود.

    در فرهنگ بريتانيکا ذيل واژه ميني‏ماليسم آمده است:
    جنبشي که در اواخر دهه 1960 در عرصه هنرها، به ويژه نقاشي و موسيقي در امريکا پا گرفت و بارزترين مشخصه آن تأکيد بر سادگي بيش از حد )صورت( و توجه به نگاه عيني و خشک بود. آثار اين هنرمندان گاهي کاملاً از روي تصادف پديد مي‏آمد و گاه زاده شکل‏هاي هندسي ساده و مکرر بود. ميني‏ماليسم در ادبيات سبک يا اصلي ادبي‏ست که بر پايه فشردگي افراطي و ايجاز بيش از حدِ محتواي اثر بنا شده است. آنها در فشردگي و ايجاز تا آنجا پيش مي‏روند که فقط عناصر ضروري اثر، آن هم در کمترين و کوتاهترين شکل باقي بماند. به همين دليل برهنگي واژگاني و کم حرفي از محرزترين ويژگي‏هاي اين آثار به شمار مي‏رود.
    (فردريک بارتلمي )که خود از نويسندگان ميني‏ماليست محسوب مي‏شود( اتهام‏هايي را که به ميني‏ماليست‏ها مي‏زنند اين چنين برمي‏شمارد:
    1- حذف ايده‏هاي فلسفي بزرگ
    2- مطرح نکردن مفاهيم تاريخي
    3- عدم موضع‏گيري سياسي
    4- عميق نبودن شخصيت‏ها به اندازه کافي
    5- توصيف ساده و پيش پا افتاده
    6- يکنواخت بودن سبک
    7- بي‏توجهي به جنبه‏هاي اخلاقي
    و بعد اضافه مي‏کند که خيلي عجيب است اگر داستاني همه اين چيزها را نداشته باشد و به اين خوبي باشد که اينها مي‏گويند، پس اين داد و فريادها براي چيست

    تفاوت داستان کوتاه با داستان ميني مال را نبايد تنها در اندازه حجم آن جستجو کرد. چرا که ويژگي‏هاي ديگري جز کوتاهي حجم در اين آثار به چشم مي‏خورد. تفاوت عمده اين دو بيش از آنکه کمي باشد کيفي است.
    از خصيصه‏هاي مهم اغلب داستان‏هاي ميني‏ماليستي داشتن طرح ) ساده و سرراست است. در اين نوع داستان‏ها طرح چندان پيچيده و تو در تو نيست. تمرکز روي يک حادثه اصلي است که عمدتاً رويداد شگرفي هم به حساب نمي‏آيد. در بعضي داستان‏ها طرح چنان ساده مي‏شود که به نظر مي‏رسد اصلاً حادثه‏اي رخ نمي‏دهد، که البته عدم پيچيدگي طرح را نبايد به بي‏طرحي تعبير کرد.
    از خصوصيت‏هاي ديگر داستان‏هاي ميني‏ماليستي محدوديت زمان و مکان است. به دليل کوتاهي حجم روايت داستان، زمان رويداد و حوادث بسيار کوتاه است. اغلب داستان‏هاي ميني‏ماليستي در زماني کمتر از يک روز، چند ساعت و گاهي چند لحظه، اتفاق مي‏افتد. چون زمينه داستان‏ها ثابت است و گذشت زمان بسيار کم است. تغييرات مکاني هم بسيار ناچيز و به ندرت رخ مي‏دهد. به همين دليل اغلب يک موقعيت کوتاه و برشي از زندگي براي روايت داستاني انتخاب مي‏شود. اين اصل مسئله انتخاب طرح و روايت را در اين گونه داستاني پر اهميت مي‏کند.
    کانون طرح در داستان‏هاي ميني‏ماليستي يک شخصيت واحد يا يک واقعه خاص است و نويسنده به عوض دنبال کردن سير تحول شخصيت، يک لحظه خاص از زندگي او را به نمايش مي‏گذارد و اين همان زمان مناسب براي تغيير و تحول است.
    در اغلب داستان‏هاي ميني‏ماليستي هدف نويسنده نشان دادن يک واقعه بيروني است. چنانکه خواننده احساس کند حوادث پيش رويش رخ مي‏دهد. به همين دليل واسطه‏اي ميان ما و حوادث وجود ندارد.
    آنچه در طرح اين گونه داستان‏ها مهم است انتخاب لحظه وقوع حادثه است. چون هر برشي از زندگي نمي‏تواند تمامي اطلاعات طرح را منتقل کند.
    درونمايه داستان‏هاي ميني‏ماليستي اغلب دغدغه‏هاي کلي انسان است: مرگ، عشق، تنهايي و... و کمتر به روايت رويدادهاي اقليمي مي‏پردازد.
    انديشه‏هاي سياسي و فلسفي و اعتقادي راهي به دنياي اين داستان‏ها ندارد. چرا که کوتاهي حجم داستان اجازه پرداختن به اين انديشه‏ها را به نويسنده نمي‏دهد.
    در داستان‏هاي ميني‏ماليستي همه عناصر داستان در حداقل خود به کار گرفته مي‏شوند. اما در ميان اين عناصر، گفت‏وگو، تلخيص و روايت يشترين کاربرد را دارد. چرا که اين سه عنصر، سرعت بيشتري در انتقال اطلاعات داستاني بر عهده مي‏گيرند

  2. 20 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض رسول یونان و مینیمال

    وجه اشتراك و افتراق شعر و داستان‌هاي ميني‌مال چيست؟
    اين تصور كه بايد رابطه‌اي بين اين دو باشد از ساخت و كاركرد آنها و نيز توجه شاعران ايراني به اين گونه ادبي به وجود آمده است. به نظر من ميني‌مال و شعر هيچ نسبتي خيلي از كساني كه امروز ميني‌مال مي‌نويسند قبلاً تجربه نويسندگي نداشته‌اند با هم ندارند. توجه من به نوشتن داستان‌هاي ميني‌مال سابقه‌اي طولاني دارد.
    من خيلي زود به ميني‌مال روي آوردم و پس از «روز بخير محبوب من» با كتاب «كلبه‌اي در مزرعه برفي» كه مجموعه ميني‌مال‌هاي 55 كلمه‌اي بود، در بين مخاطبانم با عنوان ميني‌مال‌نويس مطرح شدم.

    چه ضرورتي موجب مي‌شود كه نويسندگان پس از آن تجربه عظيم رمان در غرب به داستان ميني‌مال روي بياورند و آيا همان ضرورت‌ها در ايران هم وجود داشته است؟
    منظور بين مخاطبان ادبيات و نويسندگان است. در كشورهاي پيشرفته كه رسانه‌ها در آن بيداد مي‌كنند، ميني‌مال احتياج زمان است؛ مثل نوشيدن يك نسكافه در سر كار يا نوشيدن يك ليوان آب هنگام توقف بازي تنيس كه به بازيكن‌ها جاني تازه مي‌دهد. اما در ايران ميني‌مال از بي‌حوصلگي آدم‌ها ناشي مي‌شود. همان‌طور كه مي‌دانيد در اينجا بي‌حوصلگي به معناي بي‌حوصلگي نيست. در حال حاضر ميني‌مال و ديگر گونه‌هاي ادبي به موازات هم حركت مي‌كنند؛ با اين تفاوت كه حركت ميني‌مال كمي تندتر است. راحت‌تر بگويم اين قالب خيلي فضول است. حتي مي‌تواند از سوراخ قفل به خانه‌تان نفوذ كند. اين به خاصيت ميني‌مال برمي‌گردد. شما از هر فرصتي براي خواندن يك ميني‌مال مي‌توانيد استفاده كنيد.

    به نظر مي‌رسد نوشتن داستان‌هاي ميني‌مال به بين شعر و ميني‌مال يك مرز باريك است که اگر برداشته شود ممكن است داستان به عنوان شعر سقوط كند و بالعكس. بايد حواسمان جمع باشد مد روز تبديل شده است. خيلي وقت‌ها چند خط، دست و پا شكسته در صفحه آخر يك روزنامه كثيرالانتشار به چاپ مي‌رسد كه نه داستان است و نه قواعد و تعريف ميني‌مال درباره آن صدق مي‌كند. مثل بازي يك تنيسور نيست. ما هنوز حتي براي خواندن هزار و يك شب هم فرصت داريم.
    ميشل فوكو مي‌گويد: «قدرت در مدل است.» اين حرف را دوستان روشنفكر خيلي زودتر از بقيه جهانيان شنيده‌اند و شروع كرده‌اند به نوشتن داستان در مدل‌هاي جديد. اما چيزي كه اينجا از قلم افتاده، نبود يا كمبود مدل به عنوان عنصر زيبايي در نوشته‌هاي ماست.
    ما هنوز مدل‌هاي كلاسيك را تجربه نكرده‌ايم و خيلي زود به اين مقوله روي آورده‌ايم. مي‌‌خواهم بگويم خيلي از كساني كه امروز ميني‌مال مي‌نويسند قبلا تجربه نويسندگي نداشته‌اند.

    و تجربه شعر به شما براي نوشتن داستان‌هاي ميني‌مال كمك كرده است. من فكر مي‌كنم ميني‌مال‌هاي رسول يونان شعرهاي بالقوه اوست كه صورت داستان پيدا كرده است.
    فكر نمي‌كنم. شعر لااقل در اين مورد به من كمكي نكرده است. شعر بيشتر دست و پاي من را بسته است. البته من اشتراكي بين اين دو پيدا نكردم؛ جز اينكه هر دو، وقت آدم را مي‌گيرند. بين شعر و ميني‌مال يك مرز باريك است که اگر برداشته شود ممكن است داستان به عنوان شعر سقوط كند و بالعكس. بايد حواسمان جمع باشد.

    امروز تعداد كتاب‌هاي داستان و داستانك از شعر بيشتر است؛ چه در حوزه ترجمه و چه در حوزه توليدات فارسي. گويا داستان طيف گسترده‌تري ما نمي‌خواهيم كسي داده‌هاي ادبي خودش را به رخ ما بكشد. ما مي‌خواهيم يك نويسنده يا يك شاعر پرده‌اي از پرده‌هاي شعر جهان را كنار بزند را در بر مي‌گيرد. به نظر شما آيا در آينده يكي به نفع ديگري كنار خواهد رفت؟ به‌ويژه آنكه برخي از نويسندگان يا شاعران در آثار خود دست به حركات محيرالعقول مي‌زنند و مخاطب را درباره صداقت خودشان به شك مي‌اندازند.
    اين پيچيده نوشتن در حوزه سليقه‌هاي شخصي بار معنايي به خود مي‌گيرد و صرفا براي سرپوش گذاشتن به پرداخت ضعيف داستان و شعر از اين عنصر استفاده مي‌شود. به نظر من كساني كه اين كار را مي‌كنند به نفع شعر و داستان كنار مي‌روند. چون من معتقدم اگر كسي شعر و داستان خوب بنويسد، شناخته خواهد شد؛ همان‌طور كه لوركا در ايران خيلي بيشتر از برخي شاعران وطني شناخته شده است. ما با نويسند‌ه‌هاي خارجي خيلي زودتر ارتباط برقرار مي‌كنيم تا نويسنده‌هاي خودمان و اين ارتباط برقرار نكردن يك موضوع شخصي نيست.
    من فكر مي‌كنم حق با آن نويسنده مشهوري ا‌ست كه مي‌گويد: «ادبي‌گري شكل مبتذل نوشتن است». ما نمي‌خواهيم كسي داده‌هاي ادبي خودش را به رخ ما بكشد. ما مي‌خواهيم يك نويسنده يا يك شاعر پرده‌اي از پرده‌هاي شعر جهان را كنار بزند.
    آيا وجود داستان‌هاي ميني‌مال به ريزبافت‌ترين و جنوبي‌ترين شكل، نشان از تخصصي شدن حوزه‌هاي نوشتن نيست؟ اگر چنين است مي‌خواهم بدانم چطور ممكن است رسول يونان شعر بنويسد؛ ترجمه كند؛ روزنامه‌نگار باشد؛ رمان «خيلي نگرانيم، شما ليلا را نديده‌ايد» را بنويسد و بعدازظهرها توي پارك شطرنج بازي كند و ميني‌مال هم بنويسد.
    شعار ميني‌ماليست‌ها اين است كه «كم هم زياد است». اين شعار را رابرت براونينگ، شاعر معروف انگليسي، با آن قيافه مسخره‌اش سر زبان‌ها انداخت و جان بارت هم او را در بوق و كرنا كرد
    من خيلي كارها كرده‌ام. تئاتر هم نوشتم. فيلم هم ساختم. اين تقسيم‌بندي را كه چون طرف شعر نوشته، نبايد داستان بنويسد، قبول ندارم. بزرگان در همه قالب‌ها تلاش كرده‌اند و اثري خلق كرده‌‌اند. بعضي وقت‌ها من مي‌خواهم شعري بنويسم اما يك داستان ذهن من را به خود مشغول كرده و راه شعري را بسته است. «پيترزبرك» حدود يك سال «شب دوازدهم» شكسپير را روي صحنه برد. اما اين به آن معني نيست كه در آن درنگ كند. ممكن است سراغ ديگران هم برود. اگر نرود يك آدم ثابت و تغييرناپذير است و به درد هنر نمي‌خورد. ما وقتي از فرم حرف مي‌زنيم يعني از تغيير حرف مي‌زنيم. مادر ِ همه اينها نوشتن است. من كجا شطرنج‌بازي مي‌كنم؟ در پارك؛ در دل شلوغي‌ها. شطرنج هم نوعي از ميني‌مال من است. ميني‌مال يعني شطرنج‌بازي كردن در شلوغي‌ها.
    و حرف آخر؟
    شعار ميني‌ماليست‌ها اين است كه «كم هم زياد است». اين شعار را «رابرت براونينگ» شاعر معروف انگليسي، با آن قيافه مسخره‌اش سر زبان‌ها انداخت و جان بارت هم او را در بوق و كرنا كرد.
    رسول يونان را پيش‌تر و بيشتر با شعرها و ترجمه‌هايش از تركي به فارسي مي‌شناسيم. يونان يا شعر شاعران ترك را به فارسي بر‌مي‌گرداند يا فكر تركي‌اش را به فارسي و به شعر باز مي‌گويد.
    او در نمايشنامه، رمان و داستان‌هاي ميني‌مال هم دستي دارد و در روزنامه‌نگاري و به قول خودش در شطرنج و خيلي چيز‌هاي ديگر؛ و اين همه كار، به جاي آنكه از او آدم مضطربي بسازد، به او آرامش داده است. آرامشي كه در اين زمانه كمي عجيب به نظر مي‌رسد.

    گزارشگر: ليلا ملك‌محمدي

  4. 4 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    عشق او رفته بود.از شدت نا اميدي خود را از پل " گلدن گيت" پرت کرد.
    از قضا چند متر دورتر دختري به قصد خودکشي شيرجه زد.
    دو تايي وسط آسمان همديگر را ديدند.
    چشم در چشم هم دوختند.
    کيمياي وجودشان جرقه اي زد.
    عشق واقعي بود.
    فهميدند.
    سه پا با سطح آب فاصله داشتند.

    جی بوستل

  6. 9 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض الف لیلة و لیلة

    و چون قصه به اینجا رسید، شهرزاد به ملایمت تمام گفت: «ای ملک جوان بخت، اگر خوابت گرفته است، اجازه بده تا سرت را بر بالشتک صاف کنم، شاید هنوز عده ای از خوانندگان بیدار باشند و بخواهند بقیه قصه را بشنوند.»

    مدیا کاشیگر

  8. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #5
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض قصه ی کوچک

    موش گفت: «افسوس! دنيا روز به روز تنگ تر مي شود. سابق جهان چنان دنگال بود كه ترسم گرفت. دويدم و دويدم تا دست آخر هنگامي كه ديدم از هر نقطه ی افق ديوارهائي سر به آسمان مي كشد، آسوده خاطر شدم. اما اين ديوارهاي بلند با چنان سرعتي به هم نزديك مي شود كه من از هم اكنون خودم را در آخر خط مي بينم و تله ئي كه بايد در آن افتم پيش چشمم است.»
    «چاره ات در اين است كه جهتت را عوض كني.» گربه در حالي كه او را مي دريد چنين گفت.

    فرانتس كافكا

  10. 3 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض یکی

    خیلی جذب طبیعت شده بود. و کتاب‌های زیادی درباره طبیعت‌پرستی خوانده بود و تحت تاثیر همین کتاب‌ها دلش می‌خواست با درخت، گل و پرنده یکی شود.
    چشم‌هایش را بسته بود و با دست‌های باز دور خودش می‌چرخید و در رویای یکی شدن با کوه، جنگل و درخت سیر می‌کرد و همین‌طور که می‌چرخید به وسط خیابان رسید.
    با آسفالت یکی شده بود!

  12. 8 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض برق تیغه ی چاقو

    نترسید با اینکه برق چاقو به چشمش خورد، نترسید و از جایش تکان نخورد. چون به پیرمرد اعتماد داشت. پیرمرد به دست جلو رفت و چند لحظه بعد چاقو که با ولع تمام رگ‌هایی را برید.
    شب که خواستگارها داشتند می‌رفتند چقدر از دست‌پخت عروس خانم تعریف می‌کردند و برادر کوچک عروس مرغش را می‌خواست.

  14. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #8
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض او می خواست بگوید

    لبانش می‌لرزید.
    جمع شده بودند لبانش.
    غنچه.
    چون آدم شوخی بود فکر کردی می‌خواهد سوت بزند.
    لبانش غنچه شده بودند و می‌لرزیدند و تو فکر می‌کردی می‌خواهد سوت بزند و
    او می‌خواست بگوید: دوستت دارم

  16. 6 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #9
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض عاشق

    خیلی دوست داشت بنویسد.
    عاشق نوشتن بود. اصلا برای همین خلق شده بود.
    وقتی که عاشقانه می‌نوشت به خصوص وقتی به تعریف از چشم و لب و قد و قامت یار که می‌رسید، از جانش مایه می‌گذاشت.
    وتلاش می‌کرد تمام آنچه در درون دارد بیرون بریزد.
    و یک روز به خاطر همین کار سر از سطل آشغال درآورد...
    هیچ کس از خودکاری که جوهرش پس بدهد خوشش نمی‌آید.

  18. 7 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #10
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض خط پایان

    دیگر از زندگی سیر شده‌ام. از همه چیز بدم می‌آید. از همه چیزهایی که در اطرافم می‌بینم بدم می‌آید. دو روز دیگر وارد ۲۷ سالگی می‌شوم ولی دیگر هیچ امیدی به ادامه زندگی ندارم. همه با چشم ترحم به من نگاه می‌کنند. انگار با چشم‌هایشان دارند به من می‌گویند که دوره شماها گذشته است. امروز دیگر تصمیم را گرفته‌ام و باید به این زندگی ننگین خاتمه بدهم. پیکان مدل ۵۴ در حالی این حرف‌ها را با خودش می‌گفت با یک کامیون تصادف کرد!

  20. 6 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 1 از 58 123451151 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •