تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 28

نام تاپيک: .::: تاریخ ||| فقط حکومت یونان و روم باستان :::.

  1. #1
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض .::: تاریخ ||| فقط حکومت یونان و روم باستان :::.

    سلام این هم یکی دیگه از سری تاپیک های تاریخی انجمن

    این درمورد یونان و مصر و روم باستان هست

    با تشکر


  2. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض نمایی كلی از یونان


    نمایی كلی از یونان



    يونان از كهن ترين سرزمينهاي مسكوني و متمدن جهان بوده و آثار تمدن در آن به دهها قرن پيش از ميلاد باز مي گردد. تمدن قديمي آن به تمدن مينوسي معروف است و مركز آن جزيره كرت بود. يونانيان باستان از دو نژاد اصلي بودند،يكي خود يونانيان و ديگر اقوام دوري. اقليتهايي نيز وجود داشته اند. يونانيها جزاير مجاور آن و در بخشي از پلويونز (پلوپونيسوس) و نقاط ديگر مي زيستند. نخستين بار افلاطون (427-347 ق .م )در رساله تيمانوس ورساله كريتاس درباره شهر آتلانتيس سخن گفته است كه 9هزار سال قبل از ميلادمي زيسته اند وتمدني افسانه اي والهي دا شته اند و تمام اروپا را تا مرز ايتاليا و تمام آفريقا را تا دروازه هاي مصر گشودند .لكن جاه طلبي حكام و ساكنان اين تمدن باعث اختلافات داخلي وضعف آن شد ودر نتيجه در نبرد با آتن شكست خوردندوسپس طغيان دريا و زلزلة توأمان آن را در قعر دريا فرو برد. [1]
    يونان ،سرزمين اقوام ايوني [2] است كه نخستين فلسفه مدون بشري به آنها نسبت داده مي شود . فليسوفان بزرگي چون طالس وآنا كسيمندر و انا كسيمينس در آن منطقه مي زيسته اند، آنان اقوام بسياربا استعدادي بوده اند مثلا اشعار هومر كه ازقديمي ترين آثار باقيمانده بشري است مربوط به همين اقوام مي باشد .
    دوكتاب «ايلياد» و «اودوسيا » را انجيل يونانيان مي نامند قبل از سقراط و افلاطون نيز فيلسوفان بزرگ ديگري نيز در يونان پرورش يافته اند (ازقبيل دموكريتوس ،فيثاغورث). يكي از آنان شخصي است به نام «آنا كساگوراس» كه براي اولين بارنظريه عناصر اربعه را مطرح ساخت .اين فيلسوف اصالتا ايراني است كه به همراه سپاه ايران به يونان رفته است .
    دريونان قديم سه دولت شهر (پوليس )وجود داشته كه يكي از آنها آتن است و با توجه به تعدد جزاير در يونان ، اين كشور از اين دولت شهرها تشكيل مي شده است . [3]
    شايان ذكر است كه اروپائي ها يونان را پدر خود مي دانند واخيرا نيز اتحاديه اروپا شهر تسالونيكي يونان را به عنوان پايتخت فرهنگي اروپا انتخاب كرده است . لذا آنان در ستايش يونان مبالغه وافراط مي كنند وتلاش دارند كه تمدنهايي از قبيل تمدن ايران ـ هند وسوريه راناديده بگيرند وبه سادگي از كنار آن بگذرند .از حدود ده قرن پيش از ميلاد در نقاط مختلف يونان اجتماعات و كشور شهرهاي مستقل و منفردي بوجود آمدند كه يونانيان خود آنها را پوليس مي ناميدند و هريك از اين نواحي به نحوي با يكديگر مرتبط بودند. ساليان اوج تشكيل اين نواحي 100 تا 80 قبل از ميلاد بود و صدها كشور شهر بوجود آمدند. مهمترين اين كشور شهرها آتن، اسپارت و تب بودند. آغاز تاريخ آتن با افسانه ها آميخته است و اين كشور شهر در آغاز قرن هفتم قبل از ميلاد مشتمل بر سرزمين آتيك بود. در سال 683 پيش از ميلاد پادشاهي موروثي در آتن لغو وحكومتي شبيه به جمهوري در آن برقرار گشت ولي جمهوري ديكتاتوري و پادشاهان انفرادي تا سال 510 به حكومت ادامه دادند.
    اسپارت در قرن هفتم قبل از ميلاد مركز ادبيات يونان بود ولي از حدود سال 600 پيش از ميلاد ببعد نظاميگري بر آن مستولي شد. دولت اسپارت را دو پادشاه اداره مي كرد. كشور شهر تب كه از حدود 1000 سال پيش از ميلاد مسكوني شد بخش عمده اي را در تاريخ باستان يونان بر عهده داشته است. آتن در آغاز قرن پنجم پيش از ميلاد مقتدرترين دولت يونان بود و در سال 510 پيش از ميلاد داراي حكومت دموكراسي شد.
    در طي قرون پنجم و چهارم پيش از ميلاد يكسري جنگهاي خونين و عظيم ميان خود كشور شهرها با يكديگر و تمام آنها با ايران در گرفت. در سال 338 پيش از ميلاد فيليپ دوم پادشاه ناحيه مقدونيه بر سراسر يونان دست يافت و سپس يك حكومت فدرال از ايالت يونان بوجود آمد. پس از وي پسرش اسكندر كبير به حكومت رسيد. اسكندر فتوحات فراواني بدست آورد و قلمرو حكومتي خود را چندين برابر كرد. قلمرو اسكندر از شرق تا رود سند گسترده بود ولي پس از او جنگ ميان جانشينان وي به تجزيه اين امپراطوري روم گرديد و پس از تجزيه دولت روم، در قرن چهارم ميلادي يونان جزء‌اصلي روم شرقي (بيزانس) شد. امپراطوري بيزانس تا اواسط قرن پانزدهم ميلادي دوام آورد و 80 امپراطور در طي 1058 سال بر آن حكومت راندند. اولين حاكم بيزانسي، آركاديوس نام داشت. در دو سال اول حكومت وي (96 – 395) يونان مورد تهاجم بيگانگان واقع شد ولي اين هجومها بجايي نرسيد. در زمان حكومت كنستانس دوم (68 – 641) قسمتهايي از يونان مورد هجوم مسلمانان واقع شد.
    تعدادي از مهمترين امپراطوران بيزانسي (با تاريخ حكومت) عبارت بودند از: تئودوسيوس دوم (50 – 408)،‌يوسني نيانوس اول (65 – 527)، هراكليوس اول (41 – 610)،‌گنستانتين پنجم (75 – 740)، باسيليوس دوم (1025 – 976)، آلكسيوس اول (1118 – 1081)، مانوئل اول (80- 1143)، يوحناي سوم (54 – 1222)، آندرونيكوس دوم (1328 – 1282)، مانوئل دوم (1425 – 1391) و آخرين امپراطور كه كنسانتين يازدهم (53 – 1448) نام داشت. با اينحال قلمرو آخرين امپراطوران بيزانس تنها شامل مقدار كوچكي از يونان بود كه وحدت سياسي نداشت و خاك آن عمدتاٌ در دست دول مقتدر منطقه بود (از جمله دولت هاي ايتاليايي).
    با اضمحلال و انحلال امپراطوري بيزانس در اواسط قرن پانزدهم، به تدريج تا پايان همانقرن تمام يونان فعلي بتصرف عثمانيان درآمد. تسلط تركها بر يونان تا قرن نوزدهم ادامه يافت. در دوره حكومت عثماني سه شورش بزرگ و شانزده شورش محلي در يونان براه افتاد. خونين ترين شورشها در سال 1770 روي داد (هنگام جنگهاي روس و عثماني) و مهين پرستان يوناني كه موقعيت را مناسب ديدند كشور مستقلي را در جنوب كشور سازمان دادند اما همينكه جنگها پايان يافت، تركها دوباره بر كليه نقاط مسلط شدند و كشتارهاي دسته جمعي يونانيها آغاز گرديد. با تضعيف تدريجي امپراطوري عثماني، مقدمات شورشهاي استقلال طلبان بر عليه عثمانيها فراهم گشت و شخصي بنام ريكاس فرائيوس رهبري انقلاب را برعهده گرفت. وي در سال 1796 بدست قواي عثماني دستگير و دو سال بعد اعدام شد. پس از آن تا بيست و پنج سال پيوسته بر شدت مبارزه مردم يونان عليه اشغالگران افزوده شد كه در اين ميان دو عامل مؤثر بود، يكي حوادثي كه در كشورهي ديگر مي گذشت و ديگري تسلط يونانيان در سازمانهاي اقتادي امپراطوري عثماني.
    از ماه مارس 1821 ميلادي مبارزه نهاي ملت يونان عليه تركان آغاز شد كه در اوائل عمدتاٌ بصورت جنگهاي پارتيزاني بود. ولي اين مبارزه بدون كمك هاي مستقيم و غيرمستقيم قدرتهاي اروپايي راه بجايي نداشت. در طي جنگهايي كه در سالهاي 27 – 1826 درگرفت قواي عثماني در آبها و خشكي هاي يونان متحمل تلفات و خسارات سختي شدند تا سرانجام در سال 1829 با انعقاد پيمان آدريانوپل و با مداخله دولتهاي مقتدر اروپايي اين جنگها بنفع يونان پايان يافت. و به اين كشور وعده خودمختاري داه شد. روسيه، فرانسه و انگلستان سرانجام با اعمال نفوذ در سال 1832 ميلادي استقلال كامل يونان را از عثماني گرفتند و در اين سرزمين حكومت پادشاهي مستقر ساختند. آنان اوتوي اول پسر لوئي اول شاه باواريا (در جنوب آلمان غربي فعلي) را در سن هفده سالگي به پادشاهي يونان انتخاب كردند. وي كمي بعد، روش استبدادي در پيش گرفت، ولي كودتاي نظامي سال 1843 ميلادي او را وادار به پذيرفتن قانون اساسي و برقراري پارلمان آزاد كرد.
    اوتو در سا 1862 از سلطنت يونان خلع شد و بعد از خلع او مجمع ملي يونان در سال بعد ژرژ (جورج) اول ( پسركريستيان نهم پادشاه دانمارك) را به سلطنت يونان انتخاب كرد وي در همانسال قانون اساسي آزاديخواهانه اي مقرر كرد. در دوره حكومت او وسعت يونان از سمت جنوب و شرق افزايش يافت. در مجموع يونان طي سالهاي اوليه پس از استقلال تا اوائل قرن بيستم همواره دچار حنگ و كشمكش با همسايگانش (بخصوص عثماني) و درگيريهاي داخلي بود و در اين مدت هدف سياست ملي يونان آزادسازي بقيه يونانيان از قيد اسارت بيگانگان (پان هلنيسم) بود.در سال 1908 ميلادي كرت جزئي از يونان گرديد. در سال 1909 الئوتريوس و نيزلوس در صحنه سياست يونان به عنوان نخست وزير ظاهر شد و تا هنگام مرگش نيز به عنوان مؤثرترين شخصيت سياسي يونان باقي ماند. چندسال طوي نكشيد كه وي كشور متحد و نوين بنياد گذاشت و ارتش منظمي پديد آورد. در سالهاي 13 – 1912 يونان تحت رهبري و نيز لوس همراه با صربستان و بلغارستان عليه دولت عثماني وارد جنگ شد. (جنگهاي بالكان) و توانست نواحي فراواني را در سمت شرق و درياي اژه بچنگ آورد. اين جنگ ها به مقدار زيادي نفع يونان تمام شد و نواحي متصرفي بلغارستان نيز بدست يونان افتاد.در سال 1913 ميلادي ژرژ اول در شهر سالونيك (تسالونيكي) بقتل رسيد وفرزندش كنسانتين اول به تخت پادشاهي يونان جلوس كرد. كمي بعد چنگ جهاني اول بروز نمود. در آغاز جنگ جهاني اول يونان داراي دو سياست بود، يكي سياست بيطرفي كه شاه متمايل بدان بود و ديگري سياست ورود در صف متفقين كه ونيزلوس (نخست وزير) به آن اصرار داشت. سرانجام يونان در صف متفقين وارد جنگ جهاني اول شد و كنستانتين تحت فشار نظامي متفقين در سال 1917 مجبور به كناره گيري شد و پسر دومش با نام آلكساندر اول به پادشاهي يونان رسيد. جنگ جهاني اول در سال 1918 پايان پذيرفت. و يونان در كنفرانسهاي صلح توانست حق تملك سرزمينهاي وسيعي را در اروپا و قسمتهايي از آسياي صغير كه تا آن موقع جزئي از عثماني بود، بدست آورد. جمهوريخواهان ترك بعداٌ يونانيان را از آسياي صغير بيرون راندند.پس از مرگ آلكساندر در سال 1920،‌كنسانتين مجدداٌ به سلطنت يونان فرا خوانده شد. پس از آن كنسانتين با آنكه متفين حمايت خود را از يونان قطع كرده بودند به جنگ با تركيه ادامه داد، اما پس از پيروزي تركها درازمير مجدداٌ خلع و تبعيد شد و پسرارشدش ژرژ دوم به سلطنت رسيد (1922). در سال 1923 ژرژ دوم بر اثر فشار مخالفان جمهوريخواه كشور را ترك كرده و در سال 1924 اعلام جمهوري شد. پس از ياده سال، چون حكومت جمهوري نتوانست خواسته هاي مردم برآورده نمايد، در سال 1935 يك كودتاي نظامي صورت گرفت و كودتاچيان شاه را از كشور بازگرداندند. پس از بازگشت شاه، در اقصي نقاط كشور، قيامهائي عليه سلطنت طلبان مركزي درگرفت كه قواي نظامي آنان را بشدت سركوب كردند. ژرژ كمي بعد قانون اساسي را لغو و دولت ديكتاتوري ژنرال متاكساس را حاكم كرد.درسال 1939 جنگ جهاني دوم در اروپا آغاز شد. در 29 اكتبر 1940 ايتالياي متحد به يونان هجوم برد ولي به آلباني عقب رانده شد. آلمان نازي براي تكميل استيلاي خود بر بالكان‌، در آوريل 1941به يونان ويوگسلاوي حمله برد ولي نيروهاي كمكي انگليس، استراليا و زلاندنو به ياري يونان شتافتند. با سقوط يوگسلاوي توسط آلمان، مرز يونان از آن سو نيز مورد تهاجم آلمانها واقع شد و سرانجام در ماه مه ، آلمان نازي بر نواحي عمده يونان دست يافت و شاه نيزبه خارج گريخت.يك ماه بعدچتربازان آلماني جزيرهء كرت را گرفتند.تلفات يونانيان در جنگ جهاني دوم بالغ بر 000، 500 تن بود و واحدهاي تبعيدي ارتش يونان بيشتر در مصر و ساير جبهه هاي افريقا دوشادوش متفقين مي جنگيدند. سرانجام در ماه اكتبر سال 1944 نيروهاي بريتانيايي وارد يونان شدند و بتدريج كشور را از وجود آلمانها پاك كردند، هرچند كه بارتيزانهاي يوناني در اين پيروزي نقش بزرگي بعهده داشتند.با پايان جنگ جهاني دوم، جنگ داخلي يونان براه افتاد. شاه به كشور بازگشت و پارتيزانهاي كمونيست خواستار بدست گرفتن قدرت گرديدند. روابط با دول صنعتي غرب رو به گسترش نهاد و پس از ژرژ دوم برادرش پل اول پادشاه يونان شد.جنگ داخلي با كمونيستها در زمان او نيز ادامه يافت تا اينكه كمونيستها در سال 1950 ميلادي مقهور قواي دولتي شدند و بدين ترتيب خطر استقرار حكومت كمونيستي در يونان پايان پذيرفت.

  4. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض نگاهی به تقویم مصر و روم باستان

    نگاهی به تقویم مصر و روم باستان



    تقویم سنگی مربوط به روم باستان

    تقویم سنگی مربوط به روم باستان ایده استفاده از تقویم از دیرباز برای مشخص کردن زمانهای آینده و گذشته وجود داشته است. برای مشخص کردن اینکه چه مدت به برگزاری مراسم یا جشنهای مذهبی و ... باقی مانده است و یا چه مدت زمان از وقوع یک حادثه گذشته است. شاید تعجب کنید اگر بدانید که تقویم های مختلفی که هم اکنون وجود دارد، اغلب با توجه به شرایط جغرافیایی بوجود آمده است. بعنوان مثال در کشور های سردسیر مفهوم سال با پایان زمستان مشخص می شود و در کشورهای گرمتر که مفهوم فصل کمتر مشاهده می شود ملاک محاسبه تقویم، حرکت ماه می باشد.

    قدیمی ترین معیار ساخت تقویم نوع قمری (Lunar) می باشد که بر اساس حرکت ماه و پیداشدن ماه جدید در آسمان می باشد هرچند قبل از آن مصری ها دریافته بودند که طغیان نیل دارای نظم مشخصی می باشد و می توانند از آن بعنوان معیاری برای گذشت زمان استفاده کنند.

    تقویم مصری

    مصریان باستان از تقویمی استفاده می کردند که در آن یکسال شامل 12 ماه 30 روزه بود. آنها متوجه مشکلاتی که این تقویم داشت شده بودند چرا که بتدریج تغییر فصل در روزهای غیر مشابه سال انجام می شد و گویی زمان تغییر فصل در تقویم در حال حرکت می باشد. آنها در حدود 4000 سال پیش از میلاد تصمیم گرفتند که در پایان هر سال 5 روز به سال اضافه کنند تا مشکل تغییر فصل را حل کنند. این 5 روز برای آنها جز روزهای جشن و تعطیلات محسوب می شد و در این روزها کار نمی کردند.

    جای تعجب است اما پاپیروس های مصری نشان می دهد که مصریان باستان مدت زمان گردش زمین بدور خورشید را دقیقآ معادل 356 و یک چهارم روز تعیین کرده بودند ولی متاسفانه برای حل مشکل کسری یک چهارم روز اندیشه خاصی نکرده بودند. به همین دلیل پس از گذشت 1460 سال خورشیدی - معادل چهار بازه 365 سال خورشیدی - تعداد سالهای گذشته شده مصری معادل 1461 سال میشد. نتیجه آنکه تقویم تابستان را نشان می داد حال آنکه آب و هوا، وضعیت زمستان را!


    قسمتی از یک پاپیروس حاوی تقویم مصری مصریان باستان علاوه بر تقویم خورشیدی از نوعی تقویم مذهبی نیز استفاده می کردند که مبنای آن حرکت ماه بدور زمین بود. آنها این حرکت را معادل بسیت و نه و نیم (29.5) روز می دانستند. اهمیت این تقویم در آن بود که با پدیده هایی که در آسمان می دیدند مانند حرکت و چرخش ستارگان و صور فلکی هماهنگتر بود.


    تقویم رومی

    هنگامی که رومی ها بصورت یک قدرت بزرگ در جهان مطرح شدند، مشکل داشتن تقویم مناسب برای آنها بیشتر احساس شد بخصوص که رومی ها اغلب به خرافات اعتقاد داشتند و همواره به مسائل پیچیده نگاه می کردند. برای چند لحظه به نحوه ابداع نگارش اعداد آنها فکر کنید و ببیینید که چقدر ناکارآمد است! (XXVIIM ...)

    آنها اینگونه عمل کردند که ماه های سال 29 یا 31 روز است به غیر از فوریه که 28 روز می باشد. بنابراین چهار ماه را 31 روزه، هفت ماه را 29 روزه و یک ماه را 28 روزه در نظر گرفتند! با این وجود یکسال آنها معادل 12 ماه و یا 355 روز می شد، لذا مجبور شدند که یک ماه جدید تعریف کنند که آنرا مرسدونیوس (Mercedonius) نام نهادند که یکسال در میان 22 یا 23 روز آنرا محاسبه میشد.



    قسمتی از یک پاپیروس حاوی تقویم مصری

    حتی با وجود داشتن مرسدونیوس دقت تقویم کم بود و استفاده از آن بسیار مشکل. لذا به فرمان پادشاه وقت در سال 45 قبل از میلاد یکی از منجمان پیشنهاد کرد که آن سال را معادل 445 روز در نظر بگیرند تا مشکلاتی که پیش آمده بود حل شود و تقویم به حالت اولیه و متناسب با تغییرات فصول در آید. پس از آن آنها ماه های سال را 30 یا 31 روز در نظر گرفتند (به غیر از فوریه) و چون به این مسئله آگاه بودند که یکسال خورشیدی معادل 365 روز و 6 ساعت می باشد هر چهار سال یکبار یک روز به سال اضافه می کردند.

    تغییر دیگری که آنها در این زمان بر روی تقویم خود قرار دادند این بود که ابتدای سال را به اول ژانویه منتقل کردند حال آنکه تا قبل از آن اواخر ماه مارچ که معادل بود با اول بهار بعنوان ابتدای سال در نظر گرفته می شد.

  6. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض ژولیوس سزا

    ژولیوس سزار سردار وسیاست مدار بزرگ رومی کسی که پایه گذار سیستم امپراطوری در روم بود هدف این بار مقاله شخصیت های ما است او در رم به سال 100 قبل از میلاد به دنیا امد او متعلق به خاندان بزرگ ژولیاییها بود که جزء خاندان ها ی معروف رومی بود
    عموی همسرش ماریوس رهبر اکثریت در سنای روم بود که هفت بار هم کنسول روم شده بود سزار در سال84 بیش از میلاد ازدواج کرد ولی هرگز صاحب بچه نشد وقتی سولا دشمن ماریوس دیکتاتور روم شد سزار در لیست افراد اعدام ی قرار گرفت ا ما بخت یار او بود واو توانست برای مدتی مخفی بشود تا خشم سولا کم بشود ولی در نهایت بنا به دستور سولا تبعید شد وتا سال 78 قبل از میلاد وسقوط سولا به رم بازنگشت او اکنون 22 ساله بود او که نتوانسته بود در رم پیشرفت کند به جزیره رودس رفت ودر انجا سخنگوی وفن کلام را تمرین کرد او دوباره در سال 73 در حالی که سخنرانی قوی شده بود به روم باز گشت او همچنین در مدرسه پوننیفیست هم پذیرفته شد
    در سال 71 قبل از میلاد پمپی بعد از شکست یک سردار شورشی در اسپانیا به روم بازگشت در همان زمان کراسوس سردار دیگر رومی هم اسپارتاکوس را در جنوب ایتالیا نابود کرد هم سزار وهم پمپی برای اداره کنسول روم انتخاب شدند وکراسوس هم سومین کنسول روم شد در سال 69 قبل از میلاد هم سزار به سمت رییس دارایی انتخاب شد ودر سال 65 بخاطر هزینه های گراف مسابقات گلادیاتوری او مجبور شد از کراسوس مایه دار قرض کند که همین موضوع موجبات نزدیکی این دو نفر را فراهم کرد
    وقتی در سال 60 قبل از میلاد شزار با سمت حاکم اسپانیا به روم بازگشت با کراسوس وپمپی اتحاد سهگانه را بوجود اورد که برای گسترش روم تلاش کنند این اتحاد قدرت سنا را کاهش داد برای افزایش قدرت اتحاد سزار دخترش جولیا را به پمپی داد در سال 59 قبل از میلاد او دوباره به سمت کنسولی روم منصوب شد و اینبار حکومت گل روم را به دادند در ان زمان کل شمالی همچنان منطقه ای ازاد بود و طی 2 قرن رومیان نتوانسته بودند از این منطقه جلوتر بروند بهانه حمله هم بوسیله یکی از قبایل متحد روم به سزار داده شد او برای سرکوب گلهای هلووتی به سمت سویس کنونی حرکت وانها را مطیع خودش کرد بعد او ژرمنهای سلتیکی را خرد کرد وبه سمت داخل گل حرکت کرد در سال 57 قبل از میلاد با شکست نروانتیها تمام گل شمالی در اختیار روم قرار گرفت اما گلها ارام ننشتند شخصی به نام ورسن ژتوریکس تمام گل را دعوت به شورش گرد وبا شورشهای متوالی لژیونهای رومی را خسته وناامید کرد اما سزار هم مرد نبرد بود او باقدرت سخنوری خودش لژیونها را مطیع کرد بعد با تصرف چند منطقه اذوقه مورد نیازش را تامین کرد وبه پایتخت ارون ها حمله کرد برای اولین بار سزار هم طعم شکست را در پای قلعه ژرگوی چشید اما سزار دوباره حمله کرد اما اینبار بجای حمله مستقیم اقدام به محاصره انها کرد گلها از سرتاسر فرانسه به کمک ژریکتوس در امدند اما تنووانستند محاصره را بشکنند سرانجام در سال 51 قبل از میلاد گرسنگی وبیماری سردار گلها را وادار به تسلیم کرد
    اما در سنا کسی از پیروزی سزار خوشحال نشد متحد مهم سزار در روم کراسوس هم در سال53 قبل از میلاد در نبرد کاره بوسیله سربازان پارتی کشته شده بود واین امر حایگاه سزار را در سنا تضعیف کرده بود با مرگ جولیا دختر سزار در سال قبل هم رابطه سزار وپمپی شکراب بود در سال 52 پمپی تنها کنسول روم بود با تحریک او سنای روم دستور داد تا در سال 49 قبل از میلاد کلیه سربازانش را مرخص کند وبه روم بازگردد وگرنه دشمن ملت است سنا به پمپی تکیه کرده بود سربازان پمپی بیش از سزار بود ولی انها اماده جنگ نبودند واین درحالی بود که سربازان سزار را کهنه سربازان جنگ با گلها تشکیل میداد در سال 49 سزار با شکست 2 سردار پمپی به داحل روم وارد شد وبه سرعت با تصرف مارسی ساردندی وسیسیل مخالفانش را درهم کوبید پمپی هم به یونان گریخت او تبدیل به دیکتاتور روم شد تا در سال بعد کنسول انتخاب شود سپاهیان سزار به سمت یونان رفتند واین سردار را در فارسالوس شکست داد پمپی موفق شد جانش را بردارد وبه مصر بگریزد ولی انجا بدست عوامل سزار کشته شد با مرگ پمپی بنظر میرسید نبرد داخلی تمام شده ولی اینگونه نبود سزار که به روم رفته بود با کلوپاترا ملاقاتهایی داشت که حاصل ان فرزندی برای او بود وهمینطور ملکه شدن کلوپاترا . او در سال 47 قبل از میلاد بار دیگر طرفداران پمپی را در تاپسوس شکست داد ودر سال 46 هم قیام دیگری در اسپانیا را درهم کوبید
    حال دیگر زمان تبدیل او به امپراطور روم بود اما در هنگام ورود او به سنا برای رسیدن به به این عنوان با 23 ضربه کارد از پادرامد در میان قاتان دوستان شخصی سزار هم دیده مشدند مثل گایوس بروتوس واین جمله تاریخی از او یادگار ماند"آه بروتوس تونیز؟" مرگ سزار موجب دوره جدیدی از هرج ومرج در روم شد
    سزار بزرگترین سردار روم بود او در شمال به پیروزیهای قاطی دست یافت وتمام اروپای وحشی ان زمان را زیر پرچم روم دراورد او حتی به انگلستان هم لشکر کشید اگر زنده میماند شاید سرزمین ما هم طعم شمشیر او را می چشید 7نبرد بزرگ او باپیروزی خرد کننده هنوز درحافظه تاریخ است

  8. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض شارلمانی

    اینبار در ادامه زندگینامه ها به سراغ شارلمانی پادشاه فرانکها وامپراطور روم مقدس رفتیم تا نگاهی به زندگی او بیندازیم او در طی دوران سلطنت خودش تقریبا تمام اروپای غربی و مرکری را زیر یک پادشاهی در اورد پادشاهی او خیلی بعد از مرگش دوام نیاورد تبدیل به دو بخش فرانسه و امپراطوری مقدس روم شد شارلمانی با پاپ روابط دوستانه و نزدیکی داشت که تا پایان عمر هم ان را حفظ کرد
    او در سال 742 میلادی بدنیا امد او فرزند پپین قد کوتاه رهبر فرانکها بود پپین یکی از حاکمان پادشاهی فرانکها بود با ضعیف شدن پادشاه فرانکها پپین در سال 751 به قدرت رسید در ازای حفاظت از سرزمینهای پاپ پپین توانست تایید پاپ را هم بدست بیاورد پاپ استفان دوم در 754 رسما بر سر پپین تاج گذاشت در دوران سلطنت پدرش شارلماانی رهبری سپاه فرانکها در دفاع از سرزمین پاپ را برعهده داشت و توانست سرزمین اکوانته در جنوب فرانسه امروزی را برای فرانکها فتح کند بر اثر همین جنگها شارلمانی توانست به اموخته های مهمی دست پیدا کند اهمیت قدرت وروابط سیاسی برای ساخت قدرت در این دوران زندگی به او اموخته شد با مرگ پپین سرزمین او میان دو برادر تقسیم شد شارلمانی برای سه سال در عنوان پادشاهی با برادرش همراه بود با مرگ ناگهانی ومشکوک کارلومون در سال 771 او تبدیل به تنها پادشاه فرانکها شد این شروع قدرت با سفر او به روم وگرفتن پشتیبانی پاپ هم همراه شد شارلمانی بعد از این ماجراها یک سری جنگها ونبردهای طولانی برای گسترش امپراطوری فرانکها را شروع کرد اولین حرکت او بر ضد ساکسونها بود ساکسونها اخرین قبیله ازاد وغیر مسیحی مرکز المان بودند که با غارت پیوسته مرزهای فرانکها برای انها دردسر درست میکردند وشارلمانی علاوه بر تلاش برای رفع این مزاحمت ها میخواست اینها را مسیحی کند اولی حمله شارلمانی به ساکسونها در 772 بوقوع پیوست ولی این قوم جنگجو تا 32 سال بعد هم همچنان زیر یوغ فرانکها قرار نگرفتند در سال 782 شارلمانی ساکسونی را به عنوان منطقه فرانکها اعلام کرد ودر انجا کلیسا ساخت اما ساکسونها مرتب شورش میکردند شارلمانی دهها نبرد دیگر برعلیه ساکسونها کرد و رؤسای قبایل انها را به اسارت گرفت تا توانست کار خوش را به سرانجام برساند وقتی برای بار صدم در سال 792 در ساکسونی شورش شد او بسیاری از ساکسونها را تبعید کرد وبه جایش مردم فرانک اورد عاقبت در سال 804 میلادی ساکسونی بطور کامل وتام تحت سلطه فرانکها درامد او ساکسونها را برای شکست اوارها واسلوها در مرزهای شرقی سرزمینش استفاده کرد او در بین سالهای 791 تا 794 اوارها و اسلاوها را مجبور کرد تا خراجگذار او باشند مناطق زندگی انها هم که شامل مجارستان اتریش کرواسی واسلونی امروزی میشد به مناطق تابعه او تبدیل شدند ونقش محافظ امپراطوری فرانک در مقابل اقوام وحشی را ایفا کردند
    او در طی زد وخوردهایش با ساکسونها در جنوب هم جنگید و در سال 773 به درخواست پاپ برای باری جنگ با لومباردها به شمال ایتالیا رفت او پادشاه لوبارد را نابود وخودش حاکم لومباردی شد بخاطر کار او حمایت پاپ را هم جلب کرد
    در سال 778 او ایبار به سوی اسپانیا و اندلس اسلامی حرکت کرد در اولی تهاجم او در زاراگوسا متوقف شد اما در تهاجم بعدی توانست بخش شکال اسپانیا را به تصرف خوش در بیاورد در هنگام بازگشت جناح چپ شارلمانی که تحت نظارت فرمانده رولند بود بوسیله باسکیها مورد شبیخون و حمله قرار گرفت وحسابی داغون شد این اتفاع بعدها در یکی از شهرهای حماسی و افسانه ای قرون وسطی به نظم درامد پیروزی های پیدرپی شارلمانی باعث شد تا دوباره مناطق امپراطوری روم غربی زیر لوای یک حکومت در بیاید این موضوع مهمی بود بیزانس همچنان مناطق ایتالیا را جرءمایلمک خودش میدانس واین موضوع برای پاپ خیلی مهم بود تا از زیر پرچم ارکتدس ها خارج بشود در سال 799 پارلمانی برای کمک به جانشین پاپ ادریان که به نام لئوی سوم معروف شده بود به ایتالیا امد شارلمانی شورش رم را سرکوب کرد و در روز کریسمس سال800 میلادی – توضیح اینکه تا قبل از رسم شدن تقویم گیریگوری اول سال مسیحی 25 دسامبر روز تولد حضرت مسیح بود - پاپ لئو سر شالمانی تاج امپراطوری روم را گذاشت واو را امپراطور روم مقدس نامید برای جلوگیری از هر اقدام شرورانه بیزانس این کشور تا 12 سال بعد هم از موضوع پاجگذاری شارلمانی خبردار نشد شارلمانی بنوعی بانی سیستم فئودالی هم بود او به قبایل جنگو سرزمینهایی را عطا میکرد ودر مقابل از انها باج وخراج سالیانه و سرباز برای جنگ میخواست سیستم فئودالی تا زمان انقلاب صنعتی در اروپا باقی ماند او لقبهای کنت و مارکی (نجیب زاده های محافظ قصر ومنطقه خاص) ار هم بوجود اورد شارلمانی یک نوع فرد گرای کامل هم بود او پیشوای تمام موارد نظامی سیاسی اقتصادی وقضایی در سرزمین خودش هم بود
    شارلمانی به عنوان شاه جنگجوی ایده ال تمام قرون وسطی هم معروف شده است او در سال 814 میلادی دار فانی را وداع گفت سرزمینی که او با خون دل بدست اورده بود خیلی زود به دو تکه تقسیم شد فرانسه وامپراطوری روم مقدس در المان در واقع اینطور میتوان فکر کرد که او امپراطوریش را روی دوش خودش بنا کرده بود وبا رفتنش این امپراطوری زود از هم پاشید

  10. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #6
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض پایتختی به نام بیزانس


    بیزانس نام پایتخت بیزانس امپراطوری روم شرقی است که بر کل امپراطوری اطلاق می شد. این امپراطوری، یعنی امپراطوری بیزانس یا روم شرقی از 330 تا 395 در قسمت شرقی قلمرو روم به وجود آمد و تا سال 1461 میلادی پایدار بود.

    تاریخ این امپراطوری به سه بخش تقسیم می شود :

    1- عهد امپراطوری رومی عمومی که دنباله دوران روم باستان است. (330 تا 641 میلادی)
    2- عهد امپراطوری رومی و یونانی (641 تا 1204 میلادی) در این دوره یونانی و شرقی شدن امپراطوری کاملاً تحقق یافت و عربها و اسلاوها کاملاً مطیع آن شدند.
    3- عهد امپراطوری منقسم (1204 تا 1461 میلادی) که در طی آن لاتینیان، بیزانسیان و ترکان با یکدیگر مشغول نزاع بودند.

    پایتخت بیزانس در محل استانبول امروزی در 667 قبل از میلاد به دست یونان بناشد و به سبب موقعیتی که بر تنگه بُسفر داشت، از همان ابتدا اهمیت فراوان یافت. در جنگهای پلوپوزی چند بار در میان دو سپاه دست بدست شد تا اینکه در 196 بعد از میلاد در دورة امپراطوری سوروس رومیها آن را گرفتند در 320 میلادی به امپراطور کنستانتین شهر جدیدی در این محل ساخته شد که همان قسطنطنیه (اسلامبول امروزی) است و بعدها پایتخت امپراطوری روم شرقی گردید.

    قسطنطنیه یک بار در جنگهای صلیبی از سوی مسیحیانی که از اروپای غربی آمده بودند و غذا و پوشاکی نداشتند تاراج شد و پس از آن امپراطوری بیزانس به امپراطوری لاتینی به قسطنطنیه و ممالک مستقل تجزیه شد.

    در سال 1261 میلادی میخائیل فرمانروای نیقیه، قسطنطنیه را تصرف کرد و امپراطوری قدیمی را تا حدودی تجدید کرد. اما سرانجام در دورة کنستانتین نهم در سال 1453 قسطنطنیه به تصرف سلطان محمد فاتح در آمد و بدین ترتیب امپراطوری هزار ساله بیزانس از بین رفت و دولت عثمانی جانشین آن گردید.
    نام قسطنطنیه نیز به اسلامبول (شهر اسلام) تغییر یافت.

    منابع:
    لغت نامه دهخدا

  12. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #7
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض معماری رومی وار

    معماری رومی وار
    از ویکی پدیا

    معماری رومانسک اصطلاحی است که جهت تشریح موضوعی از اروپا که معماری را در اواخر قرن ۱۰ تحت تأثیر قرار داد و در روش گوتیک دخالت خود در طول قرن ۱۲. روش رومانسیک در انگلستان بصورت سنتی‌تری به نام معماری نورمان خوانده شد. معماری رومانسیک با کیفیت توده‌ای آن، دیوارهای ضخیمش، طاقهای گردش، پایه‌ها محکم، تاقهای فنری برجهای بزرگ و دالانهای تزئین شده‌اش شناخته شده‌است. هر ساختمانی شکل واضحی را نشان می‌دهد و به ندرت دارای نقشه‌های معمولی متقارن هستند بنابراین نمای کلّی آنها نسبت به ساختمانهای گوتیک که دنبالروش است ساده‌تر به نظر می‌رسد. این روش درست در طول اروپا قابل تشخیص است علیرغم خصوصیات علی و مواد مصرفی متفاوت. اگر چه قلعه‌های زیادی دراین دوره وجود داشت اما آنها قابل قیاس با کلیساهای غیرقابل شمارش که بهترین آنها کلیساهای صومعه بود نیستند بیشتر آنها هنوز موجودند که بیش کامل و به ندرت قابل استفاده. کاندرال زیر، چپ و کلیسای گوتیک بانوی ما رومانسیک ابتدا بوسیله چارلز و می‌گرویل باستان‌شناس بکار رفت او در اوایل قرن ۱۹ جهت تشریح معماری اروپای غربی از قرن ۳الی ۵ زمانی که تاریخ بیشتر ساختمانها مشخص نبود به کاربرد بنابراین شرح آن قابل اثبات نیست. این اصطلاح در حال حاضر برای دوران محدودتری از اواخر قرن ۱۰ قرن ۱۲ به کار می‌رود. لغت جهت توضیح روشی به کار می‌رود که قرون وسطایی شناخته شده و دلالت بر گوتیک دارد هنوز طاقهای رومی را در خود دارد و بنابراین به نظر می‌رسد ادامه پشت روم باشد البته خیلی ساده‌تر و نوعی با تکنیکهای حاذقانه کمتر است. اصطلاح پیش- رومانسیک بعضی مواقع به معماری آلمان در دوران کارولینگیان و اوتانیان اطلاق می‌شود در حالیکه رومانسیک اولیه به ساختمانهای ایتالیائی، اسپانیائی و قسمتی از فرانسه که خصوصیات رومانسیک دارند اما از لحاظ زمانی به دوران ماقبل صومعه کلانی می‌رسند گفته می‌شود. تاریخ بامبورگ کاتدرال مطلبی مجزا از تعداد زیادی از کلیساهای بزرگ رومانسیک از سنت آلمان ارائه داده‌است.
    پایه ، اساس معماری رومانسیک یک روش متمایز بود که در سطح اروپا از زمان امپراطوری رومان انتشار یافت علیرغم نقش هنر تاریخی قرن نوزدهم که معماری رومانسیک ادامه‌ای از رومان بود در حقیقت تکنیکهای ساختمان‌سازی رومان با آجر و سنگ به شدت در بیشتر قسمتهای اروپا از بین رفته بود و دربیشتر کشورهای شمالی اصلاً پذیرفته نشده بود مگر در ساختمانهای اداری در حالیکه در اسکاندیناوی اصلاً شناخته نشود.
    مدت زمان کمی پس از آخن کاتدرال دستنویس‌های قابل ملاحظه‌ای از قرن ۹ وجود دارد که نشان دهنده نقشه ساختمان صومعه اس تی گان در سوئیس است نقشه‌ای با تمام جزئیات است با دیرنشین‌های مختلف و سطوح عملکرد آنها. بزرگترین ساختمان کلیسا است که نقشه آن بطور متمایزی آلمانی است. دارای دو برآمدگی در دو انتهایش است همچنین سازماندهی که دارد عموماً درجای دیگری دیده نمیشود. خصوصیت دیگر کلیسا تقسیم‌بندی منظم، نقشهٔ گرد برج صلیب است که مقیاسی است برای تمام نقشه. این خصوصیات هر دو در رومانسیک پیشین کلیسای مایکلز، هیلدشایم دیده می‌شود ۱۰۳۰-۱۰۰۱. معماری روش رومانسیک به طور هم زمان در شمال ایتالیا، قسمتهایی از فرانسه و پنسیلوانیای ایبریایی در قرن دهم و قبل ازتأثیرگذاری صومعه‌های کلونی گسترش یافت. این روش را بعضی مواقع رومانسیک اولیه یا لامبارت رومانسیک مینامیوند که خصوصیات آن: دیوارهای ضخیم، فقدان مجسمه و وجود طاقهای تزئینی ریتمیک به عنوان کمربند لامبارت شناخته شده‌است.
    سیاست کاتدرال ساینت فرانت، پری جوکس، فرانسه دارای پنج گنبد شبیه کلیسای بیزانتین می‌باشد اما با ساختمان رومانسیک. چارل ماگنی بوسیله پاپ در روز کریسمس در سال ۸۰۰ بعد از میلاد در پیترز با سیلیکا بوسیله پاپ تاج‌گذاری شد به این منظور که امپراطوری روم غربی قدیم را بازسازی نماید. روند سیاسی چارل ماگنی ادامه یافت تا زمانیکه بیشتر اروپا را تحت سیطره خود قرار داد. همراه با ورود تدریجی ایالت سیاسی مجزا که در حقیقت به ملتها جوش خورده بودند. چه بوسیله وفاداران یا شکست خوردگان، پادشاهی آلمان به امپراطوری مقدس روم خاتمه داد. تصرف انگلیس بوسیله ویلیام، دوک نرماندی در هر بر ۱۰۶۶ باعث اتحاد آن کشور شد همچنین اتحاد ساختمان قلعه‌ها و کلیساها که باعث استحکام حضور نورمن گردید. در آن زمان هنگامیکه ساختمانهای به جا مانده از امپراطور روم قبلی روبه انحطاط نهاد و آموزش‌ها و صنعت آن ناپدید گردید ساختمانهای گنبدهای آجری و حکاکی‌های معماری تزئینی بدون تنزل با تمام جزئیات ادامه یافت. اگر چه به شکل عظیمی تا سقوط روم در امپراطوری مستحکم بیزانتین بدون تنزل ادامه یافت. کلیساهای گنبددار استانبول و اروپای شرقی معماری شهرهای معینی را تحت تأثیر قرار دادند. بخصوص از طریق تجارت و جنگهای صلیبی. قابل ملاحظه‌ترین ساختمان، مارکز باسیلیکا، ونیز است اما تعداد زیادی نمونه‌ها با معروفیت کمتر وجود دارد. به خصوص در فرانسه مانند کلیسای سانیت، فرانت، پری گوکس و آنگولیم کاتدرال. بیشتر اروپا بوسیله فئودالیسم تحت تأثیر قرار گرفتند در فئودالیسم رعیت‌ها تصدی زمینهایی را که در آن کار می‌کردند درازای خدمات ارتشی از روسای محلی گرفتند. نتیجه آن این بود که می‌توان آنها را برتر نامید نه تنها در مشاجرت محلی بلکه جهت پیروی پادشاهان برای مسافرت در سطح اروپا به جهت جنگهای صلیبی اگر از آنها خواسته میشد. جنگهای صلیبی ۱۲۷۰-۱۰۹۵ باعث مهاجرت افراد زیادی شد و همراه با آنها عقاید و مهارتهای تجاری انتقال یافت به خصوص آنهایی که در ساخت استحکامات و کارهای فلزی جهت آماده‌سازی ارتش دخالت داشتند که این موارد جهت، ساخت و تزئین ساختمانها نیز به کار میرفت. مهاجرت مداوم مردم،رهبران ، اشراف، اسقف‌ها، صنعتگران و رعایا عامل مهمی درایجاد تجانس روشهای ساختمان‌سازی و روش شناخته شده رومانسیک علیرغم تفاوتهای محلی بود. در کلیسای آندروز، کراکو، برجهای جفت در نقشه هشت ضلعی هستند و دارای گنبدهایی با روش دوران باروک می‌باشند.
    مذهب در سطح اروپا در اواخر قرن یازده و قرن دوازده رشد بی‌سابقه‌ای در تعداد کلیساها دیده می‌شود. تعداد زیادی از این ساختمانها بزرگ و کوچک هنوز موجودند که شامل کلیساهای بسیار شناخته شده مانند سانارماریا در کاسمدین روم، باپتیستری در فلورانست و سان ژنوماگیوردر ورانو می‌باشد.

  14. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #8
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض پيدايش‌ روم‌ 1



    قسمت اول :

    پيدايش‌ روم‌

    پورهوس‌
    24-1- پولوبيوس‌ مي‌پرسد: «چه‌ كسي‌ تا اين‌ درجه‌ كاهل‌ و ناچيز است‌ كه‌ نخواهد بداند روميها با چه‌ وسايل‌ و به‌ كمك‌ چه‌ نظام‌ و سياستي‌ موفق‌ شدند در كمتر از پنجاه‌ و سه‌ سال‌ تمام‌ دنياي‌ مسكوني‌ را تحت‌ رقيت‌ دولت‌ واحد خود در آوردند- كاري‌ كه‌ در سراسر تاريخ‌ نظير نداشت‌؟ چه‌ كسي‌ ممكن‌ است‌ آن‌ قدر غرق‌ مطالعات‌ ديگر باشد كه‌ مطلبي‌ را از تحقيق‌ و يادگيري‌ اين‌ نكته‌ مهم‌تر بداند؟» البته‌ اين‌ بررسي‌ كاملاً جايز است‌ و شايد بعداً به‌ آن‌ بپردازيم‌؛ ليكن‌ از زماني‌ كه‌ پولوبيوس‌ اين‌ مطالب‌ را مي‌نوشت‌ تاكنون‌ تعداد فتوحات‌ آن‌ قدر بوده‌ است‌ كه‌ ما نمي‌توانيم‌ وقت‌ زيادي‌ صرف‌ هر يك‌ از آنها بكنيم‌. در اين‌ كتاب‌ ما، سعي‌ كرده‌ايم‌ نشان‌ بدهيم‌ كه‌ سبب‌ اصلي‌ غلبه‌ي‌ روم‌ بر يونان‌ از هم‌ گسيختگي‌ دروني‌ تمدن‌ يونان‌ بوده‌ است‌. هيچ‌ كشور بزرگي‌ مغلوب‌ نمي‌شود، مگر اينكه‌ از داخل‌ رو به‌ فساد بگذارد. قطع‌ جنگلها و استفاده‌ي‌ بد از اراضي‌، نابود كردن‌ فلزات‌ قيمتي‌، تغيير جهت‌ راههاي‌ تجاري‌، برهم‌ خوردن‌ حيات‌ اقتصادي‌ بر اثر بي‌نظميهاي‌ سياسي‌، فساد دموكراسي‌ و خاندانهاي‌ سلطنتي‌، تباهي‌ اخلاقي‌ و بي‌علاقگي‌ به‌ وطن‌، زوال‌ و نابودي‌ جمعيتها و جانشين‌ شدن‌ سربازان‌ اجير به‌ جاي‌ سربازان‌ دائمي‌، به‌ در رفتن‌ جان‌ و مال‌ انساني‌ در جنگهاي‌ برادركشي‌ و از بين‌ رفتن‌ استعدادهاي‌ مردم‌ در نتيجه‌ي‌ انقلابها و ضد انقلابهاي‌ خونين‌ - همه‌ي‌ اينها منابع‌ و سرچشمه‌هاي‌ حياتي‌ يونان‌ را از بين‌ برده‌ بودند، آن‌ هم‌ درست‌ هنگامي‌ كه‌ حكومت‌ كوچكي‌ در كنار رود تيبر، كه‌ به‌ دست‌ آريستو كراسي‌ ظالم‌ ولي‌ دورانديشي‌ ايجاد شده‌ بود، دسته‌هاي‌ سربازان‌ جنگجو از زمين‌ داران‌ تربيت‌ مي‌كرد، همسايگان‌ و رقيبان‌ خود را از پا در مي‌آورد، محصولات‌ كشاورزي‌ و معدني‌ مديترانه‌ را غصب‌ مي‌كرد و سال‌ به‌ سال‌ به‌ ماندگاههاي‌ يوناني‌نشين‌ روم‌ پيشرفت‌ مي‌كرد. تمام‌ اين‌ اجتماعات‌ كهن‌ كه‌ روزي‌ به‌ ثروت‌ و دانشمندان‌ و هنرهاي‌ خود مي‌باليدند، امروز در اثر جنگ‌ و غارتهاي‌ ديونوسيوس‌ اول‌ و پيشرفت‌ روم‌، كه‌ به‌ صورت‌ مركز بازرگاني‌ رقيبي‌ در آمده‌ بود، تهي‌دست‌ شده‌ بودند. قبايل‌ بومي‌، كه‌ قرنها قبل‌ به‌ دست‌ يونانيها اسير شده‌ يا به‌ داخل‌ سرزمينها فراري‌ داده‌ شده‌ بودند، به‌ نحو روزافزوني‌ به‌ تعدادشان‌ افزوده‌ مي‌شد؛ در حالي‌ كه‌ اربابان‌ آنها براي‌ آسايش‌ خود سقط‌ جنين‌ و بچه‌كشي‌ مي‌كردند. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ همين‌ قبايل‌ بومي‌ ادعاي‌ تملك‌ جنوب‌ ايتاليا را كردند. شهرهاي‌ يوناني‌ براي‌ جلب‌ كمك‌ به‌ روم‌ متوجه‌ شدند؛ روم‌ به‌ كمكشان‌ رفت‌ و آنها را در خود مستحيل‌ كرد.
    تاراس‌ ، متوحش‌ از توسعه‌ي‌ روم‌، براي‌ جلب‌ كمك‌، به‌ شاه‌ جوان‌ سلحشور اپيروس‌ متوسل‌ شد. در آن‌ سرزمين‌ بديع‌ و كوهستاني‌، كه‌ ما آن‌ را به‌ نام‌ آلباني‌ جنوبي‌ مي‌ناميم‌، از زماني‌ كه‌ دوريها معبدي‌ براي‌ زئوس‌ در دودونا ساخته‌ بودند، فرهنگ‌ يوناني‌، پايگاه‌ ناپايدراي‌ يافته‌ بود. در 295، پورهوس‌، كه‌ نسب‌ خود را به‌ اخيلس‌ مي‌رساند، پادشاه‌ مولوسينها شد كه‌ قبيله‌ي‌ برتر ناحيه‌ي‌ اپيروس‌ بودند. وي‌ مردي‌ زيبا و جسور و حكمراني‌ مستبد ولي‌ محبوب‌ القلوب‌ بود. ابتدا او مي‌پنداشتند كه‌ وي‌ مي‌تواند افسردگي‌ آنها را باگذاردن‌ پاي‌ راستش‌ بر پشت‌ به‌ خاك‌ افتاده‌ي‌ آنان‌ شفا دهد. هيچ‌ كس‌ هم‌ آن‌ قدر فقير نبود كه‌ نتواند احسان‌ او را بلاجواب‌ بگذارد. چون‌ تارانيتنها به‌ او متوسل‌ شدند، فرصت‌ را مغتنم‌ شمرد و به‌ اين‌ فكر افتاد كه‌، همان‌ طور كه‌ اسكندر خطر شرق‌ يعني‌ ايران‌ را منكوب‌ كرده‌ بود، او نيز خطر غرب‌ يعني‌ روم‌ را از ميان‌ بردارد؛ و با اين‌ شجاعت‌ اصالت‌ نسب‌ خود را به‌ اثبات‌ رساند. در سال‌ 281، با بيست‌ و پنج‌ هزار پياده‌ نظام‌ و سه‌ هزار سواره‌ نظام‌ و بيست‌ فيل‌ از درياي‌ يونيا (آدرياتيك‌) گذشت‌؛ يونانيها فيل‌ و فلسفه‌ي‌ رازوري‌ را از هند به‌ ارمغان‌ آورده‌ بودند. در هراكليا با روميان‌ روبه‌رو شد و «فتحي‌ پورهوسي‌» نصيبش‌ شد؛ به‌ اين‌ معنا كه‌ تلفاتش‌، چه‌ از حيث‌ نفرات‌ و چه‌ از حيث‌ مواد، آن‌ قدر زياد بود كه‌ وقتي‌ يكي‌ از سردارانش‌ او را تبريك‌ گفت‌، با اين‌ جواب‌ كه‌ «با يك‌ پيروزي‌ ديگر از اين‌ قبيل‌ كارم‌ ساخته‌ است‌»، عبارتي‌ به‌ زبان‌ آورد كه‌ در تاريخ‌ به‌ يادگار ماند. روميها كايوس‌ فابريكيوس‌ را نزد او فرستادند تا اسرا را ردو بدل‌ كنند. پلوتارك‌ مي‌گويد:
    موقع‌ شام‌ در ميان‌ همه‌ گونه‌ موضوعاتي‌ كه‌ مورد گفتگو قرار گرفت‌، به‌ خصوص‌ يونان‌ و فيلسوفانش‌، كينئاس‌ (نماينده‌ي‌ اپيروس‌) از اپيكور صحبت‌ كرد، و عقايد پيروانش‌ درباره‌ي‌ خدايان‌ و اشتراك‌ منافع‌ جمهور و هدفهاي‌ زندگي‌ را بر شمرد و بزرگ‌ترين‌ خوشبختي‌ بشر را لذت‌جويي‌ دانست‌، امور عمومي‌ را مزاحم‌ سرور زندگي‌ معرفي‌ كرد، خدايان‌ را از مهرباني‌ و خشم‌ و در واقع‌ از هر نوع‌ توجه‌ به‌ بشر بري‌ دانست‌، و درباره‌ي‌ خوبيهاي‌ آن‌ نوع‌ زندگاني‌ صحبت‌ كرد كه‌ سرشار از لذتها و فارغ‌ از هر نوع‌ اشتغال‌ باشد. قبل‌ از اينكه‌ سخنان‌ او تمام‌ شود، فابريكيوس‌ خطاب‌ به‌ پورهوس‌ فرياد كرد: «اي‌ هر كول‌ بزرگ‌! كاري‌ كن‌ كه‌ پورهوس‌
    بهترين‌ كار اين‌ است‌ كه‌ يونانيان‌ هرگز به‌ جنگ‌ يكديگر نروند؛ بتوانند هميشه‌ يك‌ دل‌ و يك‌ زبان‌ سخن‌ بگويند و آن‌ را عطيه‌اي‌ الهي‌ بدانند، دست‌ به‌ دست‌، مانند مرداني‌ كه‌ از رودخانه‌اي‌ مي‌گذرند، پيش‌ روند و مهاجمان‌ بربر را منكوب‌ كنند، و در حفظ‌ خود و شهرهاي‌ خود متحد شوند... زيرا چه‌ كارتاژ روميها را و چه‌ روم‌ كارتاژيها را مغلوب‌ كند، پر واضح‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ به‌ سلطه‌ي‌ خود بر سيسيل‌ و ايتاليا قانع‌ نخواهد بود، و مطمئناً روزي‌ به‌ اينجا آمده‌، جاه‌طلبي‌ خود را فراتر از حد عادلانه‌ توسعه‌ خواهد داد.

    و سامنيتها نيز تا هنگامي‌ كه‌ با ما در جنگند از اين‌ فلسفه‌ پيروي‌ كنند.»

    پورهوس‌، كه‌ تحت‌ تأثير روميها قرار گرفته‌ بود و از طرف‌ ديگر اميدي‌ به‌ گرفتن‌ كمك‌ كافي‌ از يونانيان‌ ايتاليا نداشت‌، كينئاس‌ را به‌ روم‌ فرستاد كه‌ براي‌ اعاده‌ي‌ صلح‌ وارد مذاكره‌ شود. سناي‌ روم‌ در حال‌ موافقت‌ با پيمان‌ صلح‌ بود كه‌ آپيوس‌ كلاوديوس‌، كور و مختصر، خود را به‌ داخل‌ مجلس‌ كشيد و عليه‌ صلح‌ با قشون‌ خارجي‌اي‌ كه‌ در خاك‌ ايتاليا باشد اعتراض‌ كرد. پورهوس‌ مأيوسانه‌ دوباره‌ به‌ چنگ‌ پرداخت‌ و فتح‌ ديگري‌ در آسكولون‌ نصيبش‌ شد كه‌ بي‌شباهت‌ به‌ خودكشي‌ نبود. بعد، نااميد از فتح‌ روم‌، به‌ سيسيل‌ رفت‌ تا سخاوتمندانه‌ سيسيل‌ را از جنگ‌ كاتاژ خلاص‌ كند. در آنجا كارتاژ با قهرماني‌ بي‌باكانه‌اي‌ عقب‌ راند؛ ليكن‌ يا به‌ دليل‌ جبن‌ يونانيهاي‌ مقيم‌ سيسيل‌ در پيوستن‌ به‌ او، يا به‌ دليل‌ اينكه‌ رفتارش‌ مانند هر مستبدي‌ با ايشان‌ ظالمانه‌ بود، كمكي‌ از جانب‌ مردم‌ به‌ او نشد، و وي‌ به‌ اجبار آن‌ جزيره‌ را پس‌ از سه‌ سال‌ لشكركشي‌ ترك‌ گفت‌ و اين‌ عبارت‌ پيش‌گويانه‌ را ادا كرد: «چه‌ ميدان‌ نبردي‌ كه‌ براي‌ روم‌ و كارتاژ بر جاي‌ گذاشتم‌!» پس‌ از آنكه‌ با لشكريان‌ شكست‌ خورده‌اش‌ به‌ خاك‌ اصلي‌ ايتاليا برگشت‌، در بنونتون‌ شكست‌ خورد. در آنجا، براي‌ اولين‌ بار، دسته‌هاي‌ كوچك‌ متحرك‌ پياده‌ نظام‌ برتري‌ خود را به‌ فالانكسهاي‌ بدون‌ تحرك‌ ثابت‌ كردند، و به‌ اين‌ ترتيب‌ فصل‌ جديدي‌ در تاريخ‌ نظامي‌ گشودند. پورهوس‌ به‌ اپيروس‌ بازگشت‌. پلوتارك‌ فيلسوف‌ مآب‌ مي‌گويد:
    پس‌ از اينكه‌ شش‌ سال‌ در اين‌ جنگها گذراند، و گرچه‌ موفقيتي‌ در امور خويش‌ نيافت‌: جسارت‌ شكست‌ناپذير خود را در همه‌ي‌ اين‌ بليات‌ حفظ‌ كرد و در اعمال‌ جنگي‌ و شجاعت‌ شخصي‌ و دليري‌ مافوق‌ تمام‌ شهرياران‌ عصر خود قرار گرفت‌، اما آنچه‌ با اعمال‌ شجاعانه‌ كسب‌ كرده‌ بود به‌ اميد واهي‌ از دست‌ داد، و در اشتياق‌ آنچه‌ نداشت‌ داشتنيها را هم‌ از چنگ‌ بداد.
    پورهوس‌ دوباره‌ به‌ جنگهاي‌ تازه‌اي‌ پرداخت‌ و در آرگوس‌ به‌ ضرب‌ آجري‌ به‌ دست‌ پيرزني‌ كشته‌ شد. در همان‌ سال‌ تاراس‌ تسليم‌ روم‌ شد.
    هشت‌ سال‌ بعد روم‌ كشمكشي‌ را كه‌ يك‌ قرن‌ طول‌ كشيد براي‌ سيادت‌ بر مديترانه‌ي‌ باختري‌ با كارتاژ آغاز كرد. پس‌ از يك‌ نسل‌ جنگ‌ و خونريزي‌، كاتاژ، ساردني‌ و كرس‌ و قسمتهاي‌ كار تاژنشين‌ سيسيل‌ را به‌ روم‌ داد. در دومين‌ جنگ‌ كارتاژي‌، سيراكوز دچار اشتباه‌ شد و جانب‌ كارتاژ را گرفت‌. در نتيجه‌، ماركلوس‌ آن‌ را آن‌ قدر تحت‌ محاصره‌ نگاه‌ داشت‌ تا مردم‌ از گرسنگي‌ تسليم‌ شدند. فاتحان‌ شهر را چنان‌ غارت‌ كردند كه‌ ديگر باره‌ كمر راست‌ نكرد. ليويوس‌ مي‌گويد ماكلوس‌ «تزيينات‌ سيراكوز - مجسمه‌ها و تصويرهايي‌ كه‌ در آنجا فراوان‌ بود - را به‌ روم‌ منتقل‌ كرد...حتي‌ اگر خود كارتاژ سقوط‌ كرده‌ بود اين‌ همه‌ غنايم‌ به‌ دست‌ نمي‌آمد.» به‌ سال‌ 210 تمام‌ سيسيل‌ به‌ دست‌ روم‌ افتاده‌ بود. اين‌ جزيره‌ تبديل‌ به‌ انبار غله‌ براي‌ روم‌ شد و به‌ اقتصادي‌ كشاورزي‌، كه‌ در آن‌ تمام‌ كارها به‌ دست‌ غلامان‌ مأيوس‌ از همه‌ جا انجام‌ مي‌شد، بازگشت‌. صنايع‌ راكد و تجارت‌ محدود شده‌ بود، ثروت‌ به‌ روم‌ حمل‌ مي‌شد، و سكنه‌ي‌ آزاد جزيره‌ از ميان‌ مي‌رفت‌. سيسيل‌ به‌ مدت‌ هزار سال‌ از تاريخ‌ تمدن‌ محو شد.

  16. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #9
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض روم‌ نجات‌بخش‌2

    قسمت دوم:

    روم‌ نجات‌بخش‌!
    24-2- اشتباه‌ دشمنان‌ روم‌، در هر قدم‌، به‌ توسعه‌ي‌ آن‌ كمك‌ كرد. در سال‌ 230 دو نفر رويم‌ به‌ سكودرا پايتخت‌ ايلوريا (شمال‌ آلباني‌) فرستاده‌ شدند تا عليه‌ حملات‌ دزدان‌ دريايي‌ ايلوريايي‌ به‌ كشتيهاي‌ رومي‌ اعتراض‌ كنند. ملكه‌ي‌ تئوتا، كه‌ در غنايم‌ شريك‌ بود، جواب‌ داد: «در ايلوريا رسم‌ نيست‌ كه‌ حكمران‌ اتباع‌ خود را از غنايمي‌ كه‌ در دريا به‌ دست‌ مي‌آيد باز دارد.» چون‌ يكي‌ از فرستادگان‌ تهديد به‌ جنگ‌ كرد، ملكه‌ دستور داد او را كشتند. روم‌ از عذر آساني‌ كه‌ براي‌ تصويب‌ سواحل‌ دالماسي‌ پيدا كرده‌ بود سخت‌ خرسند شد و سپاهي‌ به‌ ايلوريا فرستاد كه‌ آنجا را تحت‌ قيوميت‌ آن‌ در آورد؛ اين‌ كار در سال‌ 229 ق‌م‌ به‌ همان‌ سهولتي‌ انجام‌ گرفت‌ كه‌ در 1939 به‌ وقوع‌ پيوست‌. كوركورا (كورفو)، اپيدامنوس‌ (دوراتتسو)، و ساير يوناني‌ ـ نشينهاي‌ آنجا جزو متصرفات‌ روم‌ گرديدند. چون‌ تجارت‌ يونان‌ نيز توسط‌ دزدان‌ دريايي‌ ايلوريايي‌ خسارت‌ فراوان‌ ديده‌ بود، آتن‌، كورنت‌ و دو اتحاديه‌ نيز از اين‌ عمل‌ روم‌ خشنود شدند و آن‌ را نجات‌ دهنده‌ي‌ خود خواندند، سفيرانش‌ را پذيرفتند، و روميها را در مناسك‌ الئوسي‌ و بازيهاي‌ برزرخي‌ اجازه‌ي‌ شركت‌ دادند.
    در سال‌ 216، هانيبال‌ ارتش‌ روم‌ را در كاناي‌ شكست‌ داد و تا دروازه‌هاي‌ روم‌ به‌ پيش‌ راند. در همان‌ هنگام‌ كه‌ روم‌ با بزرگ‌ترين‌ بحران‌ تاريخي‌ جمهوري‌ خود روبه‌رو بود، فيليپ‌ پنجم‌ پادشاه‌ مقدونيه‌ پيمان‌ مودتي‌ با هانيبال‌ امضا كرد و آماده‌ي‌ هجوم‌ به‌ ايتاليا گرديد (214 ق‌م‌). در كنفرانس‌ ناوپاكتوس‌ (213ق‌م‌)، نماينده‌ي‌ آيتولياييها، به‌ نام‌ آگلائوس‌، پيشنهاد كرد كه‌ در اين‌ اولين‌ جنگ‌ مقدوني‌ تمام‌ يونانيها عليه‌ خطري‌ كه‌ در مغرب‌ سر برمي‌داشت‌ متحد گردند:
    بهترين‌ كار اين‌ است‌ كه‌ يونانيان‌ هرگز به‌ جنگ‌ يكديگر نروند؛ بتوانند هميشه‌ يك‌ دل‌ و يك‌ زبان‌ سخن‌ بگويند و آن‌ را عطيه‌اي‌ الهي‌ بدانند، دست‌ به‌ دست‌، مانند مرداني‌ كه‌ از رودخانه‌اي‌ مي‌گذرند، پيش‌ روند و مهاجمان‌ بربر را منكوب‌ كنند، و در حفظ‌ خود و شهرهاي‌ خود متحد شوند... زيرا چه‌ كارتاژ روميها را و چه‌ روم‌ كارتاژيها را مغلوب‌ كند، پر واضح‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ به‌ سلطه‌ي‌ خود بر سيسيل‌ و ايتاليا قانع‌ نخواهد بود، و مطمئناً روزي‌ به‌ اينجا آمده‌، جاه‌طلبي‌ خود را فراتر از حد عادلانه‌ توسعه‌ خواهد داد. بنابراين‌، عاجزانه‌ پيشنهاد مي‌كنم‌ كه‌ همگي‌ خود را عليه‌ اين‌ خطر حفظ‌ كنند و مخصوصاً روي‌ خطابم‌ به‌ فيليپ‌ پادشاه‌ است‌. زيرا براي‌ تو، اعلي‌حضرتا، امنيت‌ در اين‌ است‌ كه‌ به‌ جاي‌ تحليل‌ بردن‌ قواي‌ يونانيها، كه‌ آنها را طعمه‌ي‌ خوبي‌ براي‌ مهاجمين‌ خواهد ساخت‌، آنها را چون‌ جسم‌ خود بداني‌ و به‌ حفظ‌ و امنيت‌ هر ناحيه‌ي‌ يونان‌، انگار كه‌ همه‌ جز و اعضاي‌ قلمرو كشور خودت‌ هستند، بكوشي‌.

    فيليپ‌ مؤدبانه‌
    سردار رومي‌، زبان‌ يوناني‌ را در تارنتوم‌ (روم‌ تاراس‌ را به‌ اين‌ نام‌ مي‌خواند) آموخته‌ بود و جذابيت‌ ادبيات‌، هنر، و فلسفه‌ي‌ يونان‌ را مي‌دانست‌. ظاهراً صميمانه‌ مصمم‌ بود كه‌ كشور- شهرهاي‌ يونان‌ را از تسلط‌ مقدونيه‌ نجات‌ دهد، و فرصت‌ كافي‌ به‌ آنها بدهد تا در صلح‌ و آزادي‌ به‌ سر برند. پس‌ از اينكه‌ با زحمات‌ زياد توانست‌ به‌ نمايندگان‌ رومي‌ اثبات‌ كند كه‌ اين‌ سياست‌ عاقلانه‌ است‌، براي‌ شركت‌ در بازيهاي‌ برزخي‌ به‌ كورنت‌، يعني‌ جايي‌ كه‌ مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ مهم‌ دنياي‌ يونان‌ در آن‌ جمع‌ بودند، رفت‌.

    به‌ سخنان‌ او گوش‌ داد و تا مدتي‌ بت‌ يونان‌ گرديد. لكن‌ متن‌ عهدنامه‌ي‌ او با هانيبال‌، اگر بتوان‌ به‌ قول‌ ليويوس‌ وطن‌ دوست‌ افراطي‌ اعتماد كرد، تصريح‌ نموده‌ بود كه‌ در ازاي‌ حمله‌ي‌ فيليپ‌ به‌ ايتاليا، كارتاژ، اگر در جنگي‌ كه‌ با روم‌ داشت‌ غالب‌ مي‌آمد، به‌ فيليپ‌ كمك‌ مي‌نمود تا مقدونيه‌ تمام‌ زمينلاد يونان‌ را تحت‌ رقيت‌ خود در آورد. شايد به‌ دليل‌ اينكه‌ شرايط‌ اين‌ عهدنامه‌ به‌ گوش‌ ايالات‌ يونان‌ رسيد، اغلبشان‌، حتي‌ اتحاديه‌ي‌ آيتوليايي‌ آگلائوس‌، با روم‌ عليه‌ مقدونيه‌ پيمان‌ بستند و فيليپ‌ را در يونان‌ دچار چنان‌ دردسري‌ كردند كه‌ لشركشي‌ او به‌ روم‌ به‌ طور نامحدود به‌ تأخير افتاد. در سال‌ 205، روم‌ معاهده‌اي‌ با فيليپ‌ منعقد كرد كه‌ بتواند تمام‌ توجه‌ خود را مصروف‌ هانيبال‌ گرداند، و سه‌ سال‌ بعد سكيپيوي‌ مهين‌ كارتاژ را در زاما شكست‌ داد. چون‌ آخرين‌ قرن‌ بزرگ‌ تمدن‌ يونان‌ به‌ آخر رسيد، مصر، رودس‌ و پرگامسري‌ براي‌ كمك‌ عليه‌ مقدونيه‌ به‌ روم‌ متوسل‌ شدند. روم‌ به‌ اين‌ درخواست‌ با شروع‌ دومين‌ جنگهاي‌ مقدوني‌ پاسخ‌ داد. فيليپ‌، كه‌ با مخالفت‌ روم‌ و تقريباً تمام‌ يونان‌ روبه‌رو شده‌ براي‌ مقصدش‌ لازم‌ ديد دزديد، و با اسيران‌ با چنان‌ ظلمي‌ رفتار كرد كه‌ تمام‌ مردان‌ آبودوس‌ ، چون‌ دريافتند كه‌ محاصره‌ي‌ فيليپ‌ را نمي‌توانند در هم‌ بشكنند، زن‌ و بچه‌ي‌ خود را كشتند و انتحار كردند. در سال‌ 197، تيتوس‌ كوينكتيوس‌ فلامينينوس‌ (سردار رومي‌ (حدود 230-175 ق‌م‌)، به‌ معروف‌ به‌ نجات‌دهنده‌ي‌ يونان‌.) يكي‌ از نجيب‌زادگان‌ رومي‌، از آن‌ نوع‌ كه‌ پولوبيوس‌ را مفتون‌ روم‌ كرده‌ بود، فيليپ‌ را در كونو- سكفالاي‌ چنان‌ شكستي‌ داد كه‌ ناگهان‌ تمام‌ مقدونيه‌- و در واقع‌ تمام‌ يونان‌ - به‌ تسلط‌ روم‌ درآمد. علي‌رغم‌ ناراحتي‌ متحدين‌ آيتوليايي‌ فلامينينوس‌ (كه‌ معتقد بودند آنها جنگ‌ را برده‌اند)، او، پس‌ از گرفتن‌ غرامتي‌ سنگين‌ و حمل‌ يك‌كشتي‌ پر از غنايم‌، به‌ اين‌ بهانه‌ كه‌ به‌ مقدونيها براي‌ دفع‌ حملات‌ بربرهاي‌ شمالي‌ نياز هست‌، به‌ فيليپ‌، كه‌ ضعيف‌ شده‌ اما بر جا بود، اجازه‌ داد كه‌ تخت‌ سلطنت‌ خود را حفظ‌ كند.

    سردار رومي‌، زبان‌ يوناني‌ را در تارنتوم‌ (روم‌ تاراس‌ را به‌ اين‌ نام‌ مي‌خواند) آموخته‌ بود و جذابيت‌ ادبيات‌، هنر، و فلسفه‌ي‌ يونان‌ را مي‌دانست‌. ظاهراً صميمانه‌ مصمم‌ بود كه‌ كشور- شهرهاي‌ يونان‌ را از تسلط‌ مقدونيه‌ نجات‌ دهد، و فرصت‌ كافي‌ به‌ آنها بدهد تا در صلح‌ و آزادي‌ به‌ سر برند. پس‌ از اينكه‌ با زحمات‌ زياد توانست‌ به‌ نمايندگان‌ رومي‌ اثبات‌ كند كه‌ اين‌ سياست‌ عاقلانه‌ است‌، براي‌ شركت‌ در بازيهاي‌ برزخي‌ به‌ كورنت‌، يعني‌ جايي‌ كه‌ مهم‌ترين‌ شهرهاي‌ مهم‌ دنياي‌ يونان‌ در آن‌ جمع‌ بودند، رفت‌. (پولوبيوس‌ مي‌گويد هر يك‌ از مردان‌ از پهلودستي‌ خود مي‌پرسيد كه‌ روم‌ چه‌ خواهد كرد.) و در آنجا توسط‌ جارچي‌ اعلام‌ كرد كه‌ «سناي‌ روم‌ و تيتوس‌ كوينكتيوس‌ سردار، پس‌ از غلبه‌ بر فيليپ‌ و مقدونيه‌، شهرهاي‌ زير را آزاد كرده‌، پادگان‌ خود را از آنها بيرون‌ خواهند برد و بدون‌ انتظار، خراج‌ حكومت‌ آنها را به‌ دست‌ خودشان‌ خواهند داد: كورنت‌، فوكيس‌، ائوبويا، آخايا، ماگنسيا، تسالي‌» - يعني‌ تمام‌ آن‌ شهرهاي‌ اصلي‌ يونان‌ كه‌ آزاد نبودند. قسمت‌ اعظم‌ شركت‌ كنندگان‌ كه‌ نمي‌توانستند چنين‌ عمل‌ آزادي‌ بخش‌ بي‌سابقه‌اي‌ را باور كنند فرياد كردند كه‌ اعلاميه‌ دوباره‌ خوانده‌ شود. چون‌ جارچي‌ آن‌ را دوباره‌ خواند، به‌ قول‌ پولوبيوس‌، «چنان‌ غريو شادي‌ برخاست‌ كه‌ آنهايي‌ كه‌ امروز به‌ اين‌ داستان‌ گوش‌ مي‌كنند به‌ آساني‌ نمي‌توانند عظمت‌ آن‌ را درك‌ كنند.» بسياري‌ بر صحت‌ و صميميت‌ اعلاميه‌ شك‌ كردند و پي‌ مكر و حيله‌اي‌ پشت‌ آن‌ مي‌گشتند؛ ولي‌ فلامينينوس‌ همان‌ روز دستور عقب‌نشيني‌ پادگان‌ رومي‌ از كورنت‌ را داد، و تا سال‌ 194 تمام‌ ارتش‌ او به‌ ايتاليا بازگشت‌. يونان‌ او را «نجات‌دهنده‌ و آزادي‌بخش‌» لقب‌ داد، و شادي‌ كنان‌ آخرين‌ روزهاي‌ آزادي‌ خود را آغاز كرد.

  18. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #10
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض روم‌ فاتح‌

    قسمت سوم و پایانی

    روم‌ فاتح‌
    24-3- آيتولياييها از اين‌ ترتيب‌ راضي‌ نبودند. بعضي‌ از شهرهايي‌ كه‌ روم‌ آزاد كرده‌ بود روزي‌ تحت‌ تسلط‌ آيتوليا بودند، ولي‌ اكنون‌ به‌ اتحاديه‌ي‌ آيتوليايي‌ پس‌ داده‌ نشده‌ بودند. جنگ‌ دوم‌ مقدوني‌ به‌ اتمام‌ نرسيده‌ بود كه‌ آيتوليا به‌ آنتيوخوس‌ سوم‌ متوسل‌ شد كه‌ يونان‌ را از چنگ‌ روم‌ خلاص‌ كند. پرگامون‌ و لامپساكوس‌، كه‌ از شمال‌ گرفتار گلهاي‌ ناآرام‌ و از جنوب‌ مورد تهديد نيروي‌ روز افزون‌ سلوكيها بودند، براي‌ دفع‌ خطر آنتيوخوس‌ متوجه‌ روم‌ شدند. سنا قابل‌ترين‌ سردار خود، به‌ نام‌ پوبليوس‌ سكيپيو آفريكانوس‌، فاتح‌ جنگ‌ زاما، را به‌ كمك‌ آنها فرستاد. سرداران‌ رومي‌ با چند لژيون‌ و سربازان‌ ائومنس‌ دوم‌ آنتيوخوس‌ را در ماگنسيا شكست‌ دادند و سپس‌رو به‌ شمال‌ رفتند و گلها را بيرون‌ راندند. روميها سلطه‌ي‌ خود را تقريباً بر تمام‌ سواحل‌ مديترانه‌ مستقر كردند و به‌ ايتاليا بازگشتند. ائومنس‌ از ابراز حق‌شناسي‌ خود نسبت‌ به‌ روم‌ دريغ‌ نكرد، ولي‌ سرزمين‌ اصلي‌ يونان‌ او را، به‌ دليل‌ اينكه‌ روميهاي‌ بربر را عليه‌ هموطنان‌ يوناني‌ خود دعوت‌ كرده‌ بود، خائن‌ خواند.
    يونان‌ متزلزل‌ كم‌كم‌ از اينكه‌ مساعدت‌ نجات‌دهنده‌ي‌ گستاخ‌ غربي‌ خود را پذيرفته‌ بود پشيمان‌ شده‌ بود. گفته‌ مي‌شد كه‌ گرچه‌ فلامينينوس‌ و جانشينانش‌ به‌ يونان‌ آزادي‌ داده‌ بودند، لكن‌ از هر شهري‌ كه‌ از فيليپ‌، آنتوخوس‌، يا آيتوليا پشتيباني‌ كرده‌ بود آن‌ قدر غنميت‌ گرفته‌ بودند كه‌ يونانيها از آزادي‌ مشابهي‌ در بيم‌ بودند. در پيروزي‌ فلامينينوس‌ سه‌ روز تمام‌ قطار غنايمي‌ كه‌ وي‌ در مصاف‌ گرفته‌ بود از مقابل‌ چشم‌ روميان‌ مي‌گذشت‌: در روز اول‌ اسلحه‌ و مهمات‌ و تعداد بي‌شماري‌ مجسمه‌هاي‌ مرمر و برنز؛ در روز دوم‌ نه‌ هزار كيلو نقره‌، هزار و پانصد كيلو طلا، و يك‌ صد هزار سكه‌ي‌ نقره‌؛ و در روز سوم‌ يك‌ صد و چهارده‌ تاج‌. به‌ علاوه‌، روميها از طبقات‌ پولدار عليه‌ فقيران‌ حمايت‌ كرده‌ بودند و هنوز هم‌ مي‌كردند و از هر گونه‌ تظاهرات‌ نزاع‌ طبقاتي‌ جلوگيري‌ به‌ عمل‌ مي‌آوردند. يونانيها صلح‌ را به‌ اين‌ قيمت‌ نمي‌خواستند، بلكه‌ مايل‌ بودند آزاد باشند تا منازعات‌ خود را خود حل‌ كنند
    سناي‌ خشمناك‌ ارتشي‌ به‌ فرماندهي‌ موميوس‌ و ناوگاني‌ به‌ فرماندهي‌ متلوس‌ به‌ يونان‌ فرستاد. اين‌ دو نيرو كليه‌ي‌ مقاومتها را در هم‌ شكست‌ و موميوس‌ در سال‌ 146 كورنت‌ يعني‌ قلعه‌ي‌ اتحاديه‌ را اشغال‌ كرد. روم‌ يا براي‌ اينكه‌ رقيب‌ بازرگاني‌ خود را در مشرق‌ از بين‌ بردارد - چنان‌ كه‌ سكيپيوي‌ كهين‌ در همان‌ سال‌ كارتاژ را در مغرب‌ از بين‌ برمي‌داشت‌- يا براي‌ اينكه‌ درسي‌ به‌ شورشيان‌ يوناني‌ بدهد- چنان‌ كه‌ اسكندر در تب‌ داده‌ بود - شهر ثروتمند تاجران‌ و پيشه‌وران‌ را به‌ دست‌ آتش‌ سپرد. مردان‌ را همه‌ كشتند و زنان‌ و كودكان‌ را به‌ بردگي‌ فروختند.

    و آزادانه‌ نسبت‌ به‌ ادعاهاي‌ ارضي‌ يكديگر اقدام‌ نمايند؛ خلاصه‌ آنكه‌ از سكون‌ و فقدان‌ تحول‌ ناراحت‌ بودند. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ دو اتحاديه‌ي‌ رقيب‌ اختلاف‌ پيدا كردند و به‌ جان‌ هم‌ افتادند. هر شهر يا دسته‌اي‌ دعواي‌ خود را به‌ سناي‌ روم‌ عرضه‌ مي‌كرد، و سنا هيئتهايي‌ براي‌ بازرسي‌ و داوري‌ مي‌فرستاد؛ يونانيان‌ اين‌ عمل‌ را دخالت‌ در امور خود تلقي‌ مي‌كردند و آن‌ را بندگي‌ مي‌دانستند. زنجير يوغ‌ خارجي‌ نامرئي‌ ولي‌ واقعي‌ بود، و سال‌ به‌ سال‌ تمام‌ مردم‌ يونان‌ - جز ثروتمندان‌ - اين‌ زنجير را به‌ نحو بارزتري‌ احساس‌ مي‌كردند و دعا مي‌نمودند كه‌ آن‌ نوع‌ آزادي‌ زودتر به‌ انتها برسد. سنا نيز كم‌كم‌ گوش‌ به‌ سخنان‌ آن‌ سناتورهايي‌ مي‌داد كه‌ مي‌گفتند تا روم‌، يونان‌ را كاملاً تسخير نكند، صلح‌ و نظم‌ در آنجا برقرار نخواهد شد.

    در سال‌ 179، فيليپ‌ پنجم‌ مرد و پسر بزرگش‌، پرسئوس‌ ، پس‌ از مدتي‌ نزاع‌ و خونريزي‌، تخت‌ پدر را به‌ ارث‌ برد. هفده‌ سال‌ صلح‌ و آرامش‌ اقتصاد مقدوني‌ را به‌ صورت‌ اول‌ برگردانده‌ بود و نسل‌ جديدي‌ از جوانها براي‌ زمان‌ جنگ‌ پرورش‌ يافته‌ بود. پرسئوس‌ با سلوكوس‌ چهارم‌ پيمان‌ مودت‌ بست‌ و دختر او را به‌ زني‌ گرفت‌؛ رودس‌ نيز با اين‌ اتحاديه‌ هم‌ پيمان‌ شد و قسمتي‌ از نيروي‌ دريايي‌ خود را همراه‌ عروس‌ كرد. يونان‌ جشن‌ گرفت‌ و در وجود پرسئوس‌ اميد زنده‌اي‌ عليه‌ قدرت‌ روم‌ مشاهده‌ كرد. ائومنس‌ دوم‌، از ترس‌ نابودشدن‌ استقلال‌ پرگامون‌، به‌ روم‌ رفت‌ و سنا را برانگيخت‌ كه‌ به‌ خاطر او مقدونيه‌ را نابود كند. در برگشت‌ به‌ وطن‌، نزديك‌ بود ائومنس‌ در يك‌ نزاع‌ خصوصي‌ كشته‌ شود؛ و اين‌ موضوع‌ بهانه‌ي‌ خوبي‌ به‌ دست‌ روم‌ داد كه‌ پرسئوس‌ را متهم‌ به‌ دسيسه‌سازي‌ براي‌ كشتن‌ شاه‌ كند، و به‌ دنبال‌ يك‌ سلسله‌ اتهامات‌ سياسي‌، سومين‌ جنگ‌ مقدوني‌ آغاز شد. فقط‌ اپيروس‌ و ايلوريا جرئت‌ فرستادن‌ كمك‌ براي‌ پرسئوس‌ كردند؛ شهرهاي‌ يوناني‌ نامه‌هاي‌ پنهاني‌ همدردي‌ براي‌ او فرستادند، ولي‌ عملي‌ نكردند. در سال‌ 168، آيميليوس‌ پاولوس‌ ارتش‌ مقدوني‌ را در پودنا در هم‌ شكست‌، هفتاد شهر مقدوني‌ را خراب‌ كرد، طبقات‌ عاليه‌ي‌ مقدوني‌ را به‌ ايتاليا تبعيد و پادشاهي‌ را به‌ چهار جمهوري‌ خراج‌گذار، كه‌ روابط‌ تجاري‌ با هم‌ نداشته‌ باشند، تقسيم‌ كرد. پرسئوس‌ در روم‌ زنداني‌ شد و ظرف‌ دو سال‌ در اثر بد رفتاري‌ مرد. اپيروس‌ با خاك‌ يكسان‌ شد و يك‌ صد هزار اپيروسي‌ را به‌ قيمت‌ نفري‌ يك‌ دلار به‌ غلامي‌ فروختند. رودس‌ چون‌ دخالت‌ عملي‌ در جنگ‌ نداشت‌ بدين‌ ترتيب‌ تنبيه‌ شد كه‌ مستملكاتش‌ را در آسيا آزاد كردند و بندر آزاد رقيبي‌ در دلوس‌ تأسيس‌ نمودند. اوراق‌ خصوصي‌ پرسئوس‌ به‌ دست‌ روميها افتاد، و تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ او پيشنهاد كمك‌ يا
    مرحمت‌ كرده‌ بودند زنداني‌ يا تبعيد شدند. هزار نفر از نمايندگان‌ برجسته‌ي‌ اتحاديه‌ي‌ آخايايي‌، از جمله‌ پولوبيوس‌ ، به‌ ايتاليا تبعيد شدند. آنها شانزده‌ سال‌ به‌ حال‌ تبعيد به‌ سر بردند، و هفت‌ صد نفر آنها در اين‌ مدت‌ مردند. نفرت‌ مردم‌ يونان‌ نسبت‌ به‌ روم‌ فاتح‌ بسيار عميق‌تر از تحسين‌ قبلي‌ ايشان‌ نسبت‌ به‌ روم‌ نجات‌بخش‌ بود.

    سخنگيري‌ فاتحان‌ نتايجي‌ در برداشت‌ كه‌ روم‌ نمي‌خواست‌. تضعيف‌ رودس‌ موجب‌ آن‌ شد كه‌ ديگر نتواند درياي‌ اژه‌ را حراست‌ كند، و دزدي‌ دريايي‌ كه‌ تجارت‌ را نابود مي‌كرد از نو برقرار شد. تبعيد آريستو كراتها زمينه‌ را براي‌ در دست‌ گرفتن‌ حكومت‌ توسط‌ رهبران‌ افراطي‌ در شهرهاي‌ اتحاديه‌ي‌ آخايايي‌ آماده‌ كرد، و مبارزات‌ طبقاتي‌ شاهد يكي‌ از شديدترين‌ دورانهاي‌ خود شد. ثروتمندان‌ براي‌ كمك‌ به‌ روم‌ متوسل‌ مي‌شدند و بي‌چيزان‌ مي‌خواستند كه‌ هم‌ ثروتمندان‌ و هم‌ نفوذ روم‌ برانداخته‌ شوند. در سال‌ 150، بقاياي‌ تبعيديهاي‌ آخايايي‌ از ايتاليا بازگشتند و به‌ آنهايي‌ پيوستند كه‌ بر هم‌ زدن‌ قدرت‌ روم‌ را در يونان‌ مي‌خواستند. روم‌ براي‌ تضعيف‌ قدرت‌ آخاياييها هيئتي‌ را به‌ يونان‌ فرستاد و فرمان‌ داد كه‌ كورنت‌ و اورخومنوس‌ و آرگوس‌ از اتحاديه‌ جدا شوند. خانمهاي‌ كورنتي‌ با فروريختن‌ سطلهاي‌ زباله‌ بر سر نمايندگان‌ روم‌ به‌ آنها پاسخ‌ گفتند. در سال‌ 146، اتحاديه‌ شروع‌ جنگ‌ آزادي‌بخش‌ را تصويب‌ كرد، به‌ اميد اينكه‌ لشكر كشيهاي‌ روم‌ به‌ اسپانيا و آفريقا قواي‌ آن‌ كشور را متوجه‌ خارج‌ از يونان‌ بسازد و در نتيجه‌ به‌ راحتي‌ بتواند با شرايط‌ خود صلح‌ را به‌ روم‌ تحميل‌ كند. آتش‌ ميهن‌پرستي‌ به‌ قلوب‌ مردم‌ در سراسر اتحاديه‌ لهيب‌ زد. بردگان‌ را آزاد و مسلح‌ ساختند، قرضها را بخشيدند، به‌ فقيران‌ وعده‌ي‌ زميت‌ دادند، و مالداران‌، كه‌ در برزخ‌ بين‌ سويساليسم‌ و روم‌ از ترس‌ مي‌لرزيدند، جواهرات‌ و پولهاي‌ خودرا با اكراه‌ در راه‌ آزادي‌ ريختند. آتن‌ و اسپارت‌ جدا ماندند. ولي‌ بئوسي‌، لوكري‌، و ائوبويا دليرانه‌ خود را گرفتار جنگ‌ كردند. جمهوريهاي‌ مقدوني‌ نيز با شورش‌ علني‌ عليه‌ روم‌ به‌ آنها پيوستند.

    سناي‌ خشمناك‌ ارتشي‌ به‌ فرماندهي‌ موميوس‌ و ناوگاني‌ به‌ فرماندهي‌ متلوس‌ به‌ يونان‌ فرستاد. اين‌ دو نيرو كليه‌ي‌ مقاومتها را در هم‌ شكست‌ و موميوس‌ در سال‌ 146 كورنت‌ يعني‌ قلعه‌ي‌ اتحاديه‌ را اشغال‌ كرد. روم‌ يا براي‌ اينكه‌ رقيب‌ بازرگاني‌ خود را در مشرق‌ از بين‌ بردارد - چنان‌ كه‌ سكيپيوي‌ كهين‌ در همان‌ سال‌ كارتاژ را در مغرب‌ از بين‌ برمي‌داشت‌- يا براي‌ اينكه‌ درسي‌ به‌ شورشيان‌ يوناني‌ بدهد- چنان‌ كه‌ اسكندر در تب‌ داده‌ بود - شهر ثروتمند تاجران‌ و پيشه‌وران‌ را به‌ دست‌ آتش‌ سپرد. مردان‌ را همه‌ كشتند و زنان‌ و كودكان‌ را به‌ بردگي‌ فروختند. موميوس‌ هر چه‌ ثروت‌ كه‌ قابل‌ حمل‌ بود، از قبيل‌ آثار هنري‌ كه‌ كورنتيها شهرها و خانه‌هاي‌ خود را با آنها تزيين‌ مي‌كردند، به‌ ايتاليا برد. پولوبيوس‌ شرح‌ مي‌دهد كه‌ چگونه‌ سربازان‌ رومي‌ از تابلوهاي‌ نقاشي‌ معروف‌ به‌ عنوان‌ صفحه‌ي‌ بازي‌ نرد و شطرنج‌ استفاده‌ مي‌كردند. اتحاديه‌ منحل‌ شد، و رهبرانش‌ را كشتند. يونان‌ و مقدونيه‌ زير فرمان‌ يك‌ حاكم‌ رومي‌ متحد شدند. بئوسي‌، لوكري‌، كورنت‌، و ائوبويا خراجگزار روم‌ شدند؛ آتن‌ و اسپارت‌ بخشوده‌ شدند و اجازه‌ يافتند كه‌ تحت‌ قوانين‌ خود باقي‌ بمانند. حزب‌ مالكيت‌ و نظم‌ در همه‌ جا سر بر افراشت‌، و هر گونه‌ كوششي‌ در راه‌ به‌ راه‌ انداختن‌ جنگ‌، انقلاب‌، و تغيير قانون‌ اساسي‌ در هم‌ شكسته‌ شد. شهرهاي‌ پرآشوب‌ سرانجام‌ روي‌ صلح‌ و آرامش‌ ديدند.

  20. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •