دیشب خواب توماس آنجلو رو دیدم.اومد سراغم گفت شروین انتقام من و از سالیاری بگیر.منم رفتم تو بار سالیاری.همه رو با تامسون کشتم به هیچکی رحم نکردم.همه جارو تیر بارون کردم.همه رو.همرو کشتم.همه جا خونی بود.یهو دیدم خشابم تموم شد دست گذاشتم تو جیبم دیدم خشاب ندارم.ولی یه نارنجک داشتم.اونو در آوردم انداختم به سمتشون.بعد فرار کردم به سمت در خروجی.ولی در بسته بود.کلید میخواست!من خیلی ترسیده بودم.بعد همونجا جیش زدم!رفتم به سمت پنجره خودم و پرت کردم به سمت بیرون.همونجا بود که یهو نارنجک ترکیییییییییییییییییییییی یییییییییییییید.بومب.بوم.ه ه جا آتیشی بود.خون بود.دیدم سالیاری با چهره ای خونی داره میاد به سمت من.سام هم پیشش بود همین طور فرانک.و سونیک و رامبو سگا و قارچ خور و دانته و همه بودن همه داشتن میومدن به سمت من.شورش در شهری ها هم بودن.بعد سمت چپ و نیگا کردم بعد سمت راست بعد رفتم اونور خیابون دیدم یه شاتگان ونجا افتاده برداشتمش هی به سمتشون شلیک میکردم.ولی اثر نداشت که نداشت.بعد دیدم سالیاری با چهره ای خونی میگه هو هو هو هو کجا میخوای بری؟میخورمت.وباره جیش زدم.یهو دیدم یکی میگه بیدارشو بیدارشو امتحانت دیر میشه.بعد که متوجه شدم خواب بودم خیلی خوشحال شدم.