تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 13 اولاول 12345678 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 129

نام تاپيک: اشعار شاعران جهان

  1. #31
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    براي تو و ماه نغمه سر دادم
    اما تنها ماه آن را به خاطر دارد.
    خواندم
    ترانه‌هايي شاد سرانه
    با قلبي آزاد
    حنجره‌‌اي رها
    حتي ماه آن‌ها را به خاطر دارد
    و با من مهربان مي‌شود.

    کارل سندبرگ

  2. 5 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #32
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض

    دعا
    و زئوس ... ، اگر مرگت هنوز باقیست
    به مرگی مرا بخوان که به هیچ زبانی
    ترجمان نشود

    من نمی‌خواهم با مرگ از رازی بگویم که
    او ندارد

    مرا به آنسوی نور ببر
    بگذار مرگ از درون تیرگی فریادم کند
    و رعشه بر اندامم آورد
    در شعله‌ی ِ زبان ِ غریبش


    کارل ون

  4. 5 کاربر از mahdistar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #33
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    آن گونه كه مه جا نمي گذارد
    لكه اي بر تپه سبز
    تن من نيز جا نمي گذارد
    اثري بر تن تو.

    زماني كه باد و باران همديگر را مي يابند
    ديگر چه مي ماند براي نگه داشتن؟

    من و تو همديگر را مي يابيم
    بعد پشت به هم مي خوابيم

    آن گونه كه بسياري از شب ها
    سر مي كنند بي ماه و ستاره
    من و تو نيز بي هم سر خواهيم كرد
    آن گاه كه يكي از ما در دوردست ها ست.

    لئونارد کوهن/ احمد پوری

  6. 8 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #34
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض

    به هنگامی که نَفَس
    کلبه‌ی شب را برپا می‌کرد
    و در جستجوی وزرش‌های خانه‌ی آسمانی خود
    راهی شده بود

    و به هنگامی که تن،
    این تاکستان رگ‌های بریده
    خُم‌های سکوت را لبریز کرده یود
    و چشم‌ها در نوری بینا
    فرو می‌رفتند

    در آن هنگام که هر کسی در راز خود
    تبخیـر می‌‌شد
    و هر چیز را تکراری از سر گذشته بود -
    تولد
    تمام نردبان‌‌های معراج را بر ارگ‌های مرگ
    گام‌به‌گام به جانب آسمان می‌خواند

    در آن هنگامه بود که
    فانوس ابر و باد و باران
    آتش زمان را روشن کرد

    نلی زاکس

  8. 4 کاربر از mahdistar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #35
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    725

    پيش فرض

    کدام تکه‌ی جهان
    ما را جدا کرد

    کدام تکه‌ی جهان
    ما را تنها برای چند روز
    دوباره به هم می‌رساند

    تا خطوط تازه‌ی شعر را آواز بخوانیم
    تا دوباره پرواز را بیاموزیم
    تا گذشته‌ی فراموش‌کار را
    به یاد آوریم

    تا دوباره همدیگر را
    بدرود بگوییم.
    «روز آوسلِندر»

  10. 9 کاربر از mahdistar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #36
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    سر تسليم نداري
    همچنان اميد در دل
    گرد مي آوري
    اثر انگشت هر فاجعه اي را
    به اميد اين كه
    روزي به دامشان بياندازي.
    برف همچنان مي بارد
    وناگهان
    مو هايمان خاكستري مي شود
    موي هر دو مان.

    آنتونین بارشتوک

  12. 4 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #37
    اگه نباشه جاش خالی می مونه foboki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    شهر من گم شده است
    پست ها
    248

    پيش فرض

    چه شیرین است خواب
    و چه شیرین تر سنگ بودن
    چه شیرین است تحمل نکردن، حس نکردن
    پس آرام سخن بگویید، بیدارم نکنید
    شعر آنژ بر سنگ قبرش

  14. 7 کاربر از foboki بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #38
    اگه نباشه جاش خالی می مونه foboki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    شهر من گم شده است
    پست ها
    248

    پيش فرض

    پاییز
    شب‌ها با سوز
    و سرمای زمستان
    در پاییز از تپه پایین می آیند
    هراس در جان می‌سُرَد
    از انسان‌ها دوری می‌کنم
    بوته‌های لخت نگران‌اند
    درختان بی برگ صفیر می‌کشند
    در دامنه‌ها و بیشه‌ها پرسه می‌زند روباه
    آهوها در چراگاه باریک دره ناپدید می‌شوند
    درناها فرود می‌آ‌یند، صدای‌شان در سبزه‌زارهای دهکده
    تا نیمه‌شب می‌پاید
    آن‌گاه که خواب می‌ربایدشان
    و از پس ابرها ماه بیرون می‌آید
    زمزمه‌گر ِ ترانه‌ی مرگ، بیدارم من،
    سیب‌ها در اتاق عطر می‌افشانند
    چندان بی‌ تسلا نیستم
    یوهانس کوهن (ترجمه از معصومه ضیایی)

  16. 4 کاربر از foboki بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #39
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    آدمی را می توان شناخت :

    از کتابهایی که می خواند

    و دوستانی که دارد

    و ستایشهایی که می کند

    و لباسهایش و سلیقه هایش

    و از آنچه خوش نمی دارد

    و از داستانهایی که نقل میکند

    و از طرز راه رفتنش

    و حرکات چشمانش

    و ظاهر خانه و اتاقش

    زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست ،

    بلکه همه چیزها تا بینهایت با هم پیوند و تاثیر و تاثر دارند

    رالف والدو امرسن

  18. 5 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #40
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    خداوند وعده نکرده است
    که آسمان پیوسته آبی و آفتابی باشد .
    خداوند وعده نکرده است
    که راه زندگی تا پایان
    گل و ریحان و سنبل و ضیمران باشد .
    خداوند وعده نکرده است
    آفتاب ِ بی باران
    شادیِ بدون غم
    و آسایش بی رنج را .
    اما خداوند وعده کرده است
    که هر روز نیرو بخشد
    و با هر سختی آسانی و آسایش آورد
    و در راه زندگی چراغ هدایت آویزد ،
    بلاها را با لطافت در آمیزد
    و از آسمان یاری فرستد
    با شفقتی بی دریغ ،
    و عشقی بی کرانه .

    انی جانسون فلینت
    Last edited by شاهزاده خانوم; 03-12-2009 at 06:26.

  20. 6 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •