تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 13 اولاول 12345612 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 129

نام تاپيک: اشعار شاعران جهان

  1. #11
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    صبح را در آغوش گرفتم
    دست‌هايم خيابان نخستين تابش آفتاب شدند و
    معبری برای چشمان تو
    دهان كوه را بوسيدم
    لبانم چشمه‌ای شدند و
    زمزمه‌هايت از نو درخشيدند
    سرم را به روی پای شب گذاشتم و
    خواب‌هايم آيينه‌ی شعر شد و
    زيبایی ترا در آن ديدند
    عشق مرا به تو ديدند .

    شیر کو بیکه س
    شاعر عراقی

  2. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    به من گرسنگی بدهید
    شما ای خدایان که نشسته‌اید وُ
    به امورات جهان سامان می‌بخشید.
    به من گرسنگی، درد و عسرت بدهید،
    رسوا و سرشکسته دورم کنید
    از دروازه‌‌های زر و شهرت،
    به من گرسنگی بدهید، سخت و جانفرسا
    اما برایم باقی بگذارید عشقی کوچک،
    صدایی که در پایان روز با من سخن بگوید،
    دستی که در تاریکی اتاق لمسم کند،
    و این تنهایی طولانی را برهم زند.
    در غروبِ حالاتِ روز
    خورشید که پایین می‌رود و در تاریکی تمام می‌شود
    از میان سواحل سایه که هر لحظه به هیاتی تازه‌اند،
    ستارهٔ کوچک و سرگردان مغرب
    به زحمت راهش را به جلو باز می‌کند.
    بگذارید کنار پنجره بروم،
    از آنجا غروب حالات روز را تماشا کنم
    منتظر بمانم و بدانم که می‌آید
    عشقی کوچک.

    کارل سندبرگ

  4. 3 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    شب هميشه به تمامي شب نيست
    چرا كه من ميگويم
    چرا كه من مي دانم
    كه هميشه
    در اوج غم يك پنجره باز است
    پنجره اي روشن
    و هميشه هست،
    روياهايي كه پاسباني مي دهند
    آرزويي كه جان مي گيرد
    گرسنگي كه از ياد مي رود
    و قلبي سخاوتمند
    و دستي بخشنده
    دستي گشوده
    و چشم هايي كه مي پايند
    و زندگي
    يك زندگي براي با هم بودن
    هميشه هست

    پل الوار

  6. 4 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    گل سرخ گل سرخه
    و همیشه هم گل سرخ بوده
    ولی اخیرا نظریه ایی مطرح شده
    که سیب را هم گل سرخ می دونه
    و همین طور گلابی
    و شاید هم آلو را.
    فقط خدا می دونه که فردا چه چیز دیگه ایی گل سرخ از آب در میاد
    البته تو همیشه گل سرخ بودی... هستی...
    و خواهی موند.

    رابرت فراست

  8. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    دست هاي من
    پرده از وجودت كنار مي زنند
    تو را در برهنگي بيشتري مي پوشانند
    تن هايي را در بد نت كشف مي كنند
    دست هاي من
    تني ديگر براي بد نت ابداع مي كنند.

    اکتاویو پاز

  10. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    تو را نگاه می کنم
    خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!



    بیدار شو


    با قلب و سر رنگین خود


    بد شگونی شب را بگیر


    تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود


    زورق ها در آب های کم عمقند...


    خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!


    جهان این گونه آغاز می شود:


    موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند


    (تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی


    وخواب را فرا می خوانی)


    بیدار شو تا از پی ات روان شوم


    تنم بی تاب تعقیب توست!


    می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم


    از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب


    می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!




    " پل الوار"

  12. 2 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #17
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    از انگور، شراب
    از زغال، آتش
    از بوسه، انسان مي آفرينند
    اين قانون شيرين آدم هاست
    به رغم فقر
    به رغم جنگ
    به رغم خوف مرگ
    خود را وارسته مي دارند
    اين قانون دشوار انسان هاست
    آب را به نور

    رويا را به واقعيت
    دشمني را به دوستي بدل مي كنند
    اين قانون پر شور انسان هاست
    قانوني كهنه ، قانوني نو
    كه به سوي كمال مي رود
    از ژرفاي دل كودكان
    تا علت علت ها.

    پل الوار

  14. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    تنهایی
    زندگی در اسارت این زنجیرها
    و در تنهایی، چه دهشتناک است
    همه، شادی‌هایت را با تو سهیم می‌شوند
    اما، هرگز کسی سهمی از بار غم‌هایت
    به دوش نمی‌کشد
    و من اینجا تنهایم، همچون پرنده‌ای یکه‌تاز
    - پادشاه آسمان‌ها-
    رنج‌های بی‌شمار قلبم را می‌فشارند
    و سال‌هایم را به تماشا نشسته‌ام
    که گوش به فرمان تقدیرند
    و همچون خواب و رویا از پس هم می‌گذرند
    و دوباره با همان آرزوهای قدیمی و پابرجا
    باز می‌گردند
    تابوتی می‌بینم، چشم به راه کسی
    -‌کسی که لحظه‌ای بر زمین درنگ کند
    و از رفتن بازماند‌-
    می‌دانم
    اندوه مرگ من کسی را درهم نخواهد شکست
    و باور دارم که روز مرگ من، شادی بزرگتری از روز میلادم
    برایشان به ارمغان خواهد آورد...

    میخاییل لرمانتوف

  16. این کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #19
    داره خودمونی میشه elima's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    23

    پيش فرض

    اگر فریاد بر می آوردم

    چه کسی صدای مرا در بارگاه فرشتگان می شنید ؟

    حتی اگر یکی از آنان مرا ناگهان به سینه فشرد

    در وجود نیرومند او تحلیل می رفتم

    زیبایی چیزی نیست

    جز آغاز وحشتی که هنوزش تحمل می کنیم

    و از آن رو ستایشش می کنیم

    چون اجازه می دهد که از پای در آییم

    هر فرشته ای هراس انگیز است ."

    راینر ماریا ریکله

  18. این کاربر از elima بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #20
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    آمد
    پاك و زلال
    جامه اي از معصوميت بر تن
    و من دل باختم به او چون كودكي.

    آنگاه لباس هايي بر تن كرد
    رنگارنگ و گوناگون
    و من نفرت از او را تجربه كردم
    بي آن كه خود بدانم.

    زيور به خود آويخت
    چون ملكه ها
    پر غرور و نخوت
    خشمي تلخ و پنهان از او در دلم شعله زد.

    …و يكباره جامه از تن در آورد
    ومن به رويش لبخند زدم.


    تنها نيمتنه كهنه معصوميت را بر تن نگاه داشت
    باورش كردم
    و به رويش لبخند زدم.

    نيمتنه را نيز از تن كند
    و در برابرم ايستاد برهنه سرتاپا…

    آه اي شعر اي شور زندگي ام
    برهنه مي خواهمت،اي هميشه با من

    خوان رومان خيمه نز

  20. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •