تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 28

نام تاپيک: داستان هاي من (راز)

  1. #11
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    راز (8#)


    توی بخش بودم بااتاقهای شیشه ای

    باسرپرست بخش صحبت کردم توی گریه هام داستان رو کاملا" واسشون تعریف کردم خانوم مهربونی بود.

    * گفت: دخترم ملاقاتی این بخش فقط بستگان درجه یک یا نمایندگان قانون هستند ولی من بهت اطمینان میکنم میری

    سریع بر میگردی واسم مسئوایت داره من بهش اطمینان دادم که سریع بر می گردم.

    ازتوی دفتربا مشخصاتی که داد م اونو شناسایی کرد وسایل رو کنار استیشن پرستاری گذاشتم وگان پوشیدم ورفتم

    داخل اتاق ، من رضار شناختم آخه من عکسش رو داشتم.

    انگار سالهاست که بخواب رفته از گوشه لبش لوله گذاری کرده بودند وتمام علایم حیاتی اون با یک عالمه دستگاه

    کنترول میشد اشکام دیگه بی اختیار میریخت رفتم جلوتر اهسته دستم رو گذاشتم روی دستش ودست بیجونش رو بین دستم گرفتم واونو به لبام نزدیک کردم وسیدمش واونرو

    به صورتم چسبوندم.

    گفتم: سلام رضا منم سیمین مگه نمی خواستی منو ببینی وای احساس کردم صورتم گرم شد من تکان



    خوردن انگشت اون رواحساس میکردم روی صورتم واقعا"تکون خورد!


    ادامه دارد . . .
    Last edited by raz72592; 14-05-2009 at 17:59.

  2. 6 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    راز (9#)


    لبم رو نزدیک لبش گذاشتم واون روبوسیدم خدایا لرزش لبش روهم میشد احساس کرد با تعجب دیدم حالت لبخند


    روی لباش هست با انکه توی دهانش لوله گذاری شده بود !

    باگریه گفتم : رضا ، رضا بیمعرفت من هستم ، سیمین همونی که وقتی پشت تلفن بارونی می شدی پا به پات گریه میکرد اونی

    که میگفتی همه دنیای توهست منم پس چرا منو نگاه نمی کنی؟

    بیمعرفت من بخاطرت پشت پا به همه چیز زدم واومدم اینجا چرا منو نگا نمی کنی؟ مگه منو دوست نداری رضا جون!؟

    منوببخش من بد کردم ببین دارم اشک پشیمونی میریزم بگومنو بخشیدی قطره اشکی بنرمی از گوشه چشم رضا سرید!

    دیگه احساس نبود واقعا اینجا خیس بود رضای من اشک ریخت اونم واسه من بخاطر من !

    این رویای عارفانه خیلی زود به پایان رسید قبل از اونیکه من بتونم لذت نئشگی اونو حس کنم.

    تمو م دنیا به هم ریخت سرو صدای دستگاه ها دراومد.


    فرشته مرگ اینجا بود من اونرو احساس میکردم تمام بدنم داشت مورمور میشد من سردر نمی آوردم چه اتفاقی

    اینجا درحال رخ دادن است!


    انقلابی بود .


    ادامه دارد . . .

  4. 5 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    راز(10#)

    نمدونم یهو چی شد که صدای دستگاه ها دراومد .

    من از توی اتاق به بیرون فرستادن وهرچی نرس وپزشک بود بطرف اتاق رضای من میدویدند از پشت دیوار شیشه

    میدیدم دارن بهش شوک دی سی الکتریک میدن بی انصاف ها پرده اتاق روهم کشیدن لامپ وارنینگ جلو اتاق که

    قرمز بود خاموش شد پرسنل بخش یک یک از اتاق بیرون می اومدند شنیدم دوتا نرس جوان بهم میگفتند :

    *دیدی گریه کرده بود!

    * لبخند رو گوشه لبش دیدی !

    نشستم روی زمین آره من رضاروکشتم اون رو فدای غرور احمقانه خودم کردم ولی رضا که منو بخشید!

    مگه نبخشید !؟

    اون گوشه بخش یک دخترجوان بی صدا گریه میکرد بااینکه شکسته بود ولی میشد فهمید که این خواهر رضااست.

    اومد پیشم منو بغل زد من واون مثل ابر بهاری میگریستیم آره خونه خراب شدیم دیگه رضا نبود دیگه منم نبودم!


    اذامه دارد . . .
    Last edited by raz72592; 16-05-2009 at 02:24.

  6. 8 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    دوستان منو ببخشید ادامه این داستان واسم مقدور نیست نمی دونم چرا؟ /شاید یک تعهد اخلاقی .تا همین جا از م قبول کنید. ممنون اخه ادامه اون منو پیش همسرم شرمنده می کنه من رضا رو کشتم تا دیگه از روی همسرم شرمنده نباشم چون کل ماجرا غیر از مرگ رضا همش واقعی بود بود من اازهمه معذرت میخوام!

  8. 5 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    راز پیرمرد مسافر(1#)

    پیر مرد از دور آتش را دید .تازه یادش آمد که هوا چقدر سرد است .

    به نزدیکی آتش که رسید جوان برومندی را دید به نظرش آمد اورا خوب میشناسد!

    مرد جوان پیرمرد را دعوت بهم نشینی کرددر کنار آتش

    * جوان این موقع شب منتظر کسی هستی ؟

    جوان: آری سالهاست در انتظارم!

    * بلاخره می آید.

    ادامه دارد . . .

    Last edited by raz72592; 17-05-2009 at 02:35.

  10. 4 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    راز پیرمرد مسافر(2#)


    آری این را مطمئن هستم

    * من نیز شبی را چنین در همین جا به انتظار نشستم دقیقا" همین جا!

    اینجا!؟

    *منتظر شریکم بودم حدود30 سال پیش .

    آیااوآمد؟

    * آری او آمد ولی دیگر هرگز باز نگشت.

    چرا؟

    *آخر او با کسی که من اورا دوست داشتم ازدواج پنهانی کرده بود واین برایم غیر قابل بخشش بود.

    خوب چه شد؟

    درگیری لفظی بالا گرفت ومن نتوانستم خودم را کنترول کنم اورا با یک دشنه کشتم.

    ادامه دارد . . .

    Last edited by raz72592; 17-05-2009 at 10:40.

  12. 4 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #17
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    راز پیرمرد مسافر(3#)

    پیرمرد سکوتی کرد ولی با فریاد سوختم این سکوت شکسته شد.

    دردی جانکاه تمام وجود پیرمرد را فراگرفت سینه اش میسوخت ودشنه ای تا انتهای تیغه در سینه اش نشسته بود پیر مردآن دشنه رابیاد داشت آن را خوب می شناخت .

    جوان گفت: سی سال پیش اینجا کنار این آتش پدرم را بجرم انتخواب کشتی وگریختی !

    هرشب مادرم این داستان را دراینجا برایم زمزمه می کرد که وقتی هم که میمرد این بود وصیتش :اینجا بمان هر شب کاری را که من نتوانستم تمام کنم تو انجام بده وانتقام پدرت را

    بگیر به همان شکل ومن هم همان کردم که دست تقدیر برایت سر نوشت کرده بود

    خون گرم پیر مرد را بشوق آورده بود .


    ادامه دارد . . .

    Last edited by raz72592; 17-05-2009 at 10:41.

  14. 4 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    دیگر انتظار سرآمده بود و زندگی مهنت بار ونکبتی او به پایان خود نزدیک میشد .

    اری این بود راز حضور پیرمرد ، جوان وآتش درآن شب. وامشب این راز مرگ ، راز من بود واسه کسی که ادعا ش می شد !

    رازم
    رو تعریف کردم واون رو برد توی پی سی وبه نفع خودش بلندگو کرد وامشب راز منو بر ملا کرد ومنو خورد کرد.

    این داستان
    پیرمرد وآتش داستان دل شکسته خودم هست.

    دعا کنید واسه یک آدم سر تا پا گناه شاید خدا به مهربونی تون
    خیانت کاری منو ببخشه

    رضا( راز ) شنبه26.2.1388 ساعت 21:23
    Last edited by raz72592; 17-05-2009 at 10:45.

  16. 3 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #19
    آخر فروم باز shalineh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    فعلا ایران
    پست ها
    1,033

    پيش فرض

    وامشب این راز مرگ راز من بود واسه کسی که ادعا ش می شد ! رازم
    رو تعریف کردم واون رو برد توی پی سی وبه نفع خودش بلندگو کرد وامشب راز منو بر ملا کرد ومنو خورد کردد
    و خداوند نعمت مرگ را ارزانی داشت تا بنده هایش را یاد آور شود که به آنچه داریم قانع باشیم. و در حق سایر بندگان خدا ظلم نکنیم، چرا که عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد.
    زیبا گفتی ، تاثیر گذار بود.

  18. 5 کاربر از shalineh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #20
    آخر فروم باز raz72592's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    dreamland
    پست ها
    1,007

    پيش فرض

    حضور هیچ کس در مسیر زندگی ما اتفاق نیست. خداوند در هر

    حضور رازی نهان کرده است، برای کمال ماخوشا روزی که

    دریابیم راز این حظور را

  20. 5 کاربر از raz72592 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •