سلام عیدتون مبارک
خوشحال میشم شعرهای منو که از این به بعد می نویسم نقد کنین.
ای همه جانم از تو
روزها می گذرند
مثل شلاق بر پیکر من می کوبند
این ثانیه ها
و تو دوری از من
این چنین ساده گذشت
داستان من و تو
و چه بی حاصل بود
عمر بیهوده من
و چه بی رونق بود
سرزمین دل من
کاش در ساحل این دریا هم
سایبان دل تو پیدا بود
راستی می شناسی این دریا را؟
تازگی ها در کنار ساحل
یاد دل خوشی فصل بهار دل خود می افتم
یاد بوی خوش گل های بهار
ای همه جانم از تو
باز کن پنجره ها را به همین ساحل نزدیک
وبگو
روی درخت هزار ساله ی عشقم
چه زمان خانه ای از نور بنا خواهی کرد؟
چه زمان روی شب رنجورم
پرتو روشن مهتاب نگاهت
نقش ها خواهد زد؟