تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 10 اولاول 1234567 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 94

نام تاپيک: عباس معروفی

  1. #21
    آخر فروم باز GOLI87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    پست ها
    1,380

    پيش فرض

    من مسلمان
    به امید دیدنت
    در کلیسا شمع روشن می‌کنم.
    همین را می‌خواستی؟

    لازم نيست
    مرا دوست داشته باشی
    من تو را
    به اندازه‌ی هر دومان
    دوست دارم

  2. 2 کاربر از GOLI87 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22

    پيش فرض

    بـودن

    و تو انگار کن که هرگز نبوده‌ای
    و من هرگز به نبودن تو
    بودن را
    چنين حقير نه انگاشته‌ام.

    با سرانگشت
    لب‌هام را ببوس
    بگذار بين پرستش و عشقبازی
    آونگ شوم
    در خاطره‌ی بشر
    چون زنگ کليسا
    در بلندای هستی

    من به گريه التماس می‌‌کنم
    يا گريه به من؟

    و تو انگار کن از آغاز بوده‌ای
    مثل خدا
    و مرا آفريده‌ای
    مثل نگاهت
    يا خنده‌هات

  4. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    این واقعا زیباست


    چرا وقتی می‌روی
    همه جا تاریک می شود؟
    انگار از اول مرده بودم
    و ترسیده بودم
    و تو هم نبودی
    ... ...
    نه اینکه گریه کنم، نه
    فقط دارم تعریف می‌کنم چرا بغض کرده بودم
    و آرام نمی‌گرفتم.

    چه آرزوی دل‌انگيزی‌ست!
    نوشتن افسانه‌ای عاشقانه
    بر پوست تنت
    و خواندن آن
    برای تو
    ...
    چه آرزوی شورانگيزی‌‌ست!
    تملّک قيمتی‌ترين کتاب خطی جهان
    ورق ورق کردنش،
    دست به آن کشيدن،
    و همين نوازش ساده
    که زير نگاهم لبخند بزنی.
    ...
    چه افسانه‌ی قشنگی
    به تنت می‌نويسم
    بانوی من!
    چه قشنگ به تنت افسانه می‌خوانم
    سراسيمه آمدن
    و دستپاچه بوسيدن
    با تو
    زير نگاهت افسون ‌شدن
    با من.

    می‌دانی؟
    حتا صدای قلبم هم نمی‌آمد
    انگار همه‌اش را برای نفس‌هات شمرده باشم
    حالا تمام شده بود
    ...
    نه اینکه ترسیده باشم، نه
    فقط می‌خواستم بگويم چرا نصف شب پاشدم
    و رفتم زیر تخت خوابیدم که خدا مرا
    بی تو نبیند.

    دست‌های تو
    مرا به خدا می‌رساند
    و دست‌های من
    مرا به تو.
    پله پله بر می‌شوم
    از خودم
    از تنم
    ساغری می‌شوم
    به دستت
    نگاهت را برتنم بريز
    و بنوش.

    نه اینکه دلتنگ نشده باشم، نه
    فقط می‌خواستم بدانی
    آره!
    انگار که ساعت از همان اول
    بی قرارتر از من بود
    که نفهمیدم چرا یکباره
    معنی‌اش از زندگی من افتاد
    ...
    نه اینکه تقصیر من باشد
    نه به خدا
    از همان اول هم که آمدی
    روزها را رنگی رنگی می‌کردم

    که زودتر بیايم توی بغلت



    می‌خواهی با خيالت زندگی کنم؟
    دستت را بگيرم
    ببرمت رستوران مکزيکی؟
    چی سفارش بدهم
    که بيش‌تر از من دوست داشته باشی؟
    يک لقمه بگذارم دهن تو
    يک لحظه نگاهت کنم؟
    چی می‌نوشی؟

    می دانی؟
    هیچ کدام از اینها را که گفتم
    اصلاً نمی‌خواهم
    فقط باش
    همین.



    عباس معروفی

  6. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    عاشقت باشم می‌میرم
    یا عاشقت نباشم؟



    نمی‌دانم کجا می‌بری مرا
    همراهت می‌آیم
    تا آخر راه
    و هیچ نمی‌پرسم از تو
    هرگز.

    عاشقم باشی می‌میرم
    یا عاشقم نباشی؟



    این که عاشقی نیست
    این ‌که شاعری نیست
    واژه‌ها تهی شده‌اند
    بانوی من!
    به حساب من نگذار
    و نگذار بی تو تباه شوم!



    با تو عاشقی کنم
    یا زندگی؟

    در بوی نارنجی پیرهنت
    تاب می‌خورم
    بی‌تاب می‌شوم
    و دنبال دست‌هات می‌گردم
    در جیب‌هام
    می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان
    به پشت سر وا می‌گردم
    و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.



    بی تو زندگی کنم
    یا بمیرم؟



    نمی‌دانم تا کی دوستم داری
    هرجا که باشد
    باشد
    هرجا تمام شد
    اسمش را می‌گذارم
    آخر خط من.
    باشد؟



    بی تو زندگی کنم
    یا بگردم؟



    همین که باشی
    همین که نگاهت ‌کنم
    مست می‌شوم
    خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.



    با تو بمیرم

    یا بخندم؟





    امشب اسبت را می‌دزدم
    رام می‌شوم آرام
    مبهوت عاشقی کردنت .



    با تو
    اول کجاست؟
    با تو
    آخر کجاست؟



    از نداشتنت می‌ترسم
    از دلتنگیت
    از تباهی خودم
    همه‌اش می‌ترسم
    وقتی نیستی تباه شوم.



    بی تو
    اول و آخر کجاست؟



    واژه ها را نفرین می­کنم

    و آه می کشم

    در آیینه­ی مه­آلود

    پر از تو می­شوم

    بی چتر.



    من
    بی تو
    یعنی چی؟



    غمگین که باشی
    فرو می‌ریزم
    مثل اشک.
    نه مثل دیوار شهر
    که هر کس چیزی بر آن
    به یادگار نوشته است.



    تو بیش‌تر منی
    یا من تو؟



    در آغوشت
    ورد می‌خوانم زیر لب
    و خدا را صدا می‌زنم.
    آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:
    جان دلم!



    از : عباس معروفی

  8. 3 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    تا حالا کسی

    انگشت‌هاش را گذاشته توی جيب تو؟

    اگر اين کار را بکنم

    هرقدر خيابان شلوغ باشد

    گم نمی‌شوم.


  10. 3 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    خيال کردم
    من مرده‌ام
    و تو
    ديگر نيستی.

  12. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #27
    داره خودمونی میشه Atefeh.N's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    149

    پيش فرض

    تو انتخاب من نبودی ؛ سرنوشتم بودی ...

    تنها انگیزه ی ماندنم در این زندگی بی اعتبار... !


  14. 5 کاربر از Atefeh.N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    کسی که بخواهد هستی‌اش را
    با دلش خاموش کند
    خودش هم ناگزير می‌سوزد؟
    و اگر من بخواهم بسوزم
    آقای تنهايی‌ام!
    چکار کنم؟

  16. 4 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    335

    پيش فرض

    می‌دانـــی

    می‌دانـــی چــرا بنـــد نمی‌آیـــد

    ایــن بــاران؟

    خـــدا از خجـــالت آب شــده!




    .::. عباس معروفـــی .::.



  18. 5 کاربر از Maryam j0on بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    بخــواب تــا نگــاهــت کنــم

    و بــرای هــر نفــــــــــس تــو،


    بــوســه‌ای بنشــانــم بــه طعــم


    هــر چــه تــو بخــواهــی . . .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •