تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 4 اولاول 1234
نمايش نتايج 31 به 39 از 39

نام تاپيک: حسین منزوی زنجانی

  1. #31
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    یک بوسه که از باغ تو چینند به چند است؟

    پروانه ی تاراج گُلت بند به چند است؟

    خالی شدم از خویش و به خالت نرسیدم

    آخر مگر این دانه ی اسفند به چند است؟


    یک نامه به نامم ننوشتی مگر آخر

    کاغذ به سمرقند تو ای قند! به چند است؟

    نرخ لب پُر آب تو و شعرِ ترِ من

    در کشور زیبایی تو چند به چند است؟

    با داروندار آمده ام پیش تو، پرکن!

    غم نیست که پیمانه ی سوگند به چند است؟

    وقتی که به عُمری بدهی لب گزه ای را
    در تعرفه ی عشق تو لبخند به چند است؟


    یک، ده، صد و بیش است خط ساغر عُشاق
    تا حوصله ی ذوق تو خُرسند به چند است؟

    دل مجمر افروخته ام برد و نگفتند

    کاین آتشِ با نور همانند به چند است؟


    چند اَرزدم آغوش تو در هرم کویری ؟
    چندین بغل از برف دماوند به چند است؟

  2. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #32
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    تیغ و ترمه


    مشقم
    کن..
    وقتی که عشق را
    زیبـــــــــــــا
    بنویسی
    فرقی نمیکند
    که قلم
    از ساقه های نیلوفر باشد

    یا از پـر کبوتر


    حسین منزوی

    Last edited by F l o w e r; 16-09-2012 at 23:43. دليل: افزودن نام شعر و شاعر

  4. 5 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #33
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    وقتی تو نیستی

    شادی ، کلام نامفهومی ست !

    و
    ” دوستت می‌دارم ” رازی‌ ست

    که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

    و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟


    اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند …

  6. #34
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    نون پرنده‌ی تو _ آن فسرده در پاییز _
    به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز

    بسا شگفت که ظرفیت بهارم بود
    منی که زیسته بودم
    مدام در پاییز

    چنان به دام عزیز تو بسته است دلم
    که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز

    شده است از تو و حجم متین تو، پُر بار
    کنون نه تنها بیداری‌ام که خوابم نیز

    چگونه من نکنم میل بوسه در تو ، تویی
    که بشکنی ز خدا نیز شیشه‌ی پرهیز

    هراس نیست مرا تا تو در کنار منی
    بگو تمام جهانم زند صلای ستیز

    تو آن دیاری، آن سرزمین موعودی
    فضای تو همه از جاودانگی لبریز

    شکسته‌ام ز پس خود تمام پل‌ها را
    من از تو باز نمی‌گردم ای دیار عزیز

  7. #35
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
    با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان


    در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو
    وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان


    چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من
    ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان


    گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر
    عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان


    کی داشته است اما جنون در کار خویش از چند و چون
    قید سفر دیوانه جان ! قید حضر دیوانه جان


    ما وصل را با واژه هایی تازه معنا می کنیم
    روزی بیامیزیم اگر با یکدیگر دیوانه جان


    تا چاربند عقل را ویران کنی، اینگونه شو
    دیوانه خود، دیوانه دل، دیوانه سر، دیوانه جان


    ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من
    دیوانه در دیوانگی دیوانه در دیوانه جان


    هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
    گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان


    یا عقل را نابود کن یا با جنون خود بمیر
    در عشق هم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان

  8. #36
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض




    اگر باید زخمی داشته باشم
    که نوازشم کنی
    بگو تا تمام دلم را
    شرحه شرحه کنم


    عشق و زخم
    از یک تبارند
    اگر خویشاوندیم یا نه
    من سراپا همه زخمم
    تو سراپا
    همه انگشت نوازش باش


    .



  9. این کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #37
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض نـہ فرشتــہ ام نـہ شیــطاטּ






    نـہ فرشتــہ ام نـہ شیــطاטּ ڪـیــم و چیــم هَمینــم!
    نـہ زبــاذم و نـہ آتـش ڪـہ نــواده ی زمینــم

    منــم و چــراغِ خردی ڪـہ بمیـرد از نسیمـے
    نـہ سپیــده دم بـہ دستــم، نـہ ستــاره بر جَبینــم

    منــم و ردای تنــگـے ڪـہ بـہ جــز «مـن» اش نگنجــد
    نـہ فلــڪ بر آستــانم نـہ خــدا در آستینــم

    نـہ حــقِ حقــم نـہ ناحــق، نـہ بــدم نـہ خــوبِ مطــلق
    سیـــہ و سپیــدم: ابلــق ٬ ڪـہ بـہ نیــڪ و بـد عَجیــنم

    نـہ بـرانــمش نـہ در بر، ڪِشَـمش غــم است دیـگر!
    چـہ بگویــم از حریـفے ڪـہ مَنــش نمے گزینــم؟

    نزنــم نمــڪــ بـہ زخــمے ڪـہ همیـشگے سـت بـاری
    ڪـہ نـہ خستـــہ ی نخستیــטּ نـہ خــرابِ آخرینــم

    تــب بوســـہ ایم از آטּ لــب بـہ غنیــمت است امشــب
    ڪـہ نـہ آگهــم ڪـہ فــردا چـہ نشستـــہ در ڪمینــم




    Last edited by V E S T A; 10-05-2014 at 11:23.

  11. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #38
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض








    من خود نمی روم دگری می برد مرا

    نابرده باز سوی تو می آورد مرا
    كالای زنده ام كه به سودای ننگ و نام
    این می فروشد آن دگری می خرد مرا
    یك بار هم كه گردنه امن و امان نبود
    گرگی به گله می زند و می درد مرا
    در این مراقبت چه فریبی است ای تبر
    هیزم شكن برای چه می پرورد مرا؟
    عمری است پایمال غمم تا كه زندگی
    این بار زیر پای كه می گسترد مرا
    شرمنده نیستیم ز هم در گرفت و داد
    چندانكه می خورم غم تو، می خورد مرا
    قسمت كنیم آنچه كه پرتاب می شود
    شاخه گل قبول تو را، سنگ رد مرا



    حسین منزوی
    Last edited by - Saman -; 08-03-2015 at 20:32.

  13. 2 کاربر از - Saman - بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #39
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2017
    پست ها
    6

    3 بگذرید از من

    مرا ندیده بكیرید و بگذرید از من
    كه جز ملال نصیبی نمیبرید از من
    زمین سوخته ام نا امید و بی بركت
    كه جز مراتع نفرت نمی چرید از من
    عجب كه راه نفس بسته اید بر من و باز
    در انتظار نفس های دیگرید از من
    خزان به قیمت جان جار می زنید اما
    بهار را به پشیزی نمی خرید از من
    شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه
    عجیب نیست كز اینسان مكدرید از من
    نه در تبری من نیز بیم رسوایی است
    به لب مباد كه نامی بیاورید از من
    اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
    چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
    چه پیك لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
    شما كه قاصد صد شانه بر سرید از من
    برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
    شما كه با غم من آشناترید از من

    حسین منزوی

  15. 2 کاربر از Milad933 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 4 از 4 اولاول 1234

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •