یک شب هوای گریه
یک شب هوای فریاد
امشب دلم ، هوای تو کرده است
*
فوج اثیری دُرناها
در باران
شعری مهاجر است
که می گذرد
و آن صدای زمزمه وار
که لحظه لحظه ،
به من ،
نزدیک می شود ،
آهنگ بال بال شعرم
شعرم هوای نشستن دارد .
*
شب را
تا صبح
مهمان کوچه های بارانی
خواهم بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را
در باران
خواهم شست
آنگاه شعر تازه ام را
- که شعر شهرهایم خواهد بود -
با دست های شاعرانه تو ،
بر دفتری که خالی است .
خواهم نوشت
ای نام تو تغزل دیرینم ،
در باران !
یک شب هوای گریه
یک شب هوای فریاد
امشب دلم هوای تو کرده است ...
حسین منزوی