تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 15 اولاول 123456789 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 142

نام تاپيک: Harvest Moon: Friends of Mineral Town , for Gameboy Advance

  1. #41
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    توی این بازی خرس نداریم ... لطفا شایعه درست نکنید...
    الآن فردا میان میگن باید هزار طبقه توی معدن پشت آبشار بکنی تا به خرسه برسی بعد اگه بکشیش می ری شهر!

    در ضمن خرس علف نمی خوره!
    اینا که شوخی بود.


    اومدم بگم اون قضیه ی خوابیدن همسر تو کیسه ی خواب هنوز حل نشده... بدجور بوی شایعه میده.

    در ضمن شنیدم که تو این بازی از یه بچه بیشتر به دنیا میاد، اینم مطمئن نبوده و نیستم و تحقیقات ادامه دارد.

    تا اطلاع ثانوی بای
    Last edited by Leyth; 19-01-2009 at 11:18.

  2. #42
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    قضیه ی دو تا بچه شایعه نبود...

    اما چرا شایعه بود.!
    چون در HM:FoMT بچه پسره
    و در HM:MFoMT بچه دختر میشه.

    در هر ورژنی فقط یک بچه به دنیا میاد.

    کیسه خواب هم هنوز معلوم نیست...

    مزخرفات من رو هم گوش ننموده و فقط از بازی لذت ببرید.

    بای بای

  3. #43
    پروفشنال aroosak_kooki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    644

    پيش فرض

    اومدم بگم اون قضیه ی خوابیدن همسر تو کیسه ی خواب هنوز حل نشده... بدجور بوی شایعه میده.
    سلام

    (خنده) این دیگه چیـــــه ؟!!! بشنو و باور نکن !!!!
    درسته این بازی خیلی بیشتر تر از اون یکی سکرت داره ولی دیگه نه تا این حد!!!! تو ورژن ps2 هاروست مون فکر کنم بچه هم میتونه دختر بشه و هم پسر !! عکس ها اینجور نشون میدادند !!!!

  4. #44
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض افسانه ی پر آبی رنگ

    سلام

    (خنده) این دیگه چیـــــه ؟!!! بشنو و باور نکن !!!!
    درسته این بازی خیلی بیشتر تر از اون یکی سکرت داره ولی دیگه نه تا این حد!!!! تو ورژن ps2 هاروست مون فکر کنم بچه هم میتونه دختر بشه و هم پسر !! عکس ها اینجور نشون میدادند !!!!

    1. چرا میتونه تا این حد هم داشته باشه. توجه کنید که در این نسخه، سازندگان تجربه ی بیشتری داشتند و به پیشنهادات بازی کننده ها هم توجه کردند.
    اما من این مباحث رو مطرح می کنم که روش تحقیق کرده و همین طوری قبول نکنیم. قصد دارم نذارم کسی توی این تاپیک شروع به شایعه پردازی کنه (مثل بک تو نیچر) . خودم هم وقتی مطلبی رو میگم ، عنوان می کنم که شایعه است. مثل صفحات 1 تا 300 تاپیک قبلی خالی که نمی بندم! در ضمن پیشنهاد می کنم یک بار دیگه پست قبلی رو بخونید!... . باید بگم که این بازی بعضی مواقع یه چیزایی توش پیدا میشه که قضیه ی خوابیدن توی کیسه ی خواب پیش پا افتاده و بدیهی به نظر میاد!... ولی الان فهمیدم که کاملا غیر ممکنه به این دلیل که تا تمام وسایل TV Shopping رو نخرید، قضیه ی ازدواج رو باید بی خیال بشید. توصیه من به شما عزیزان اینه که وقتی قلب دختر (یا پسر) رو قرمز کردید تا اون وسایل رو نخریدید، پر آبی رو بهش ندید.

    2. در مورد بچه ها باز هم پیشنهاد می کنم پست قبلی رو بخونید.!


    3. این هم داستان "افسانه ی پر آبی" که بالاخره ترجمانیدم...

    اول: ترجمه ی من ... خب... ترجمه ایه که توش پارازیت زیاد داره... اما سعی میکنم توی این ترجمه زیاد پارازیت ول ندم که اصل و تم داستان حفظ بشه.

    دوم :شناسنامه

    نام: افسانه پر آبی.
    نام انگلیسی: The Legend of Blue Feather
    نام نویسنده : FREYASHAWK **
    مترجم : Leyth


    سوم :

    در نخستین روزهای زندگی نوع بشر، زمانی که مردم در حال کسب شناخت از حیات و تمام پیچیدگی و زرق و برق آن بودند، پسری کم رو به نام "کووکو" ( Kuko ) زندگی میکرد. او شدیدا در دام عشق دختر رئیس قبیله اش بود؛ اما برای گفتن چیزی به دختر، بسیار خجالتی بود. به جای گفتن، او هر روزصبح جلوی درب خانه دختر یک گل سپید قرار می داد و بعد از گذشت زمانی، به محل برمی گشت تا ببیند که هدیه اش قبول شده است یا نه.

    گل سفید رنگ، گلی کمیاب و زیبا بود که فقط در بالاترین نقطه ی کوه های بلند پیدا می شد. کووکو هر بعد از ظهر، در جست و جوی گل کمیاب از کوه ها بالا می رفت و هرگز بدون گل به دهکده بر نمی گشت. آن گل برای او، نماد احساسی بود که در قلب خودش شکفته بود. هر روز وقتی می دید که دیگر گل سفیدش روی آستان در نیست، قلبش به تپش می افتاد. و او تصور می کرد که معشوقه اش می فهمد که زیبایی او، در زیبایی بدیع گل سپید جلوه گر شده است.

    روزی، نمایندگانی ناشناس به دهکده آمدند. آنها یک پیشنهاد دادند: ازدواج دختر با پسر رئیس دهکده ی همسایه در ازای الاغهای بار گیری شده با طلا، صندوق هایی پر از جواهرات گرانبها و سبد هایی پر از حبوبات، سبزیجات و میوه جات...

    بیچاره کووکو!!! قلب کووکو در حرکت تظاهری آنها و بانگ ستاینده ی روستائیان غرق شد. تمام آن چیزی که برای ارائه به دختر داشت همان گل سفید بود. زمانی که هیئت نمایندگان به خانه ی رئیس قبیله وارد شدند، با چکمه های سنگینشان هدیه ی کووکو را لگدمال کردند. کووکو نمی توانست تصور کند که دختر، او را بر فرزند رئیس ثروتمند قبیله ترجیح بدهد. او یک چوپان فقیر بود که فقط یک جفت گوسفند و دو تا مرغ داشت که تا به حال حتی یک تخم طلا هم نگذاشته بودند!

    غروب آن روز، با نا امیدی بسیار، به سمت آبشار ِ الهه رفت تا در آرامش فکر کند. اینجا، وقتی زندگی اش تاریک می شد، یک مکان دلخواه برای او بود. بر طبق افسانه ها الهه ی کشت و ذرعی که دریاچه محل زندگی اوست، آرزوهای افراد مستحقی را که از او کمک بخواهند اجابت می کند. کووکو حدس می کرد که الهه - همان طور که زیبا بود - غم خوار و مهربان هم بود. و در تاریک و روشن صبح، در تفکر الهه بود. و در دل از آرزوها و امیدها، نبردها و نا امیدی هایش سخن می گفت. کووکوی نسبتا کم رو و خجالتی، دریافت که می تواند آزادانه با الهه ای که نمی بیند صحبت کند. با کسی که احساس می کرد همواره در آبهای اخگر گونه ی آبشار بهاری حاضر است.

    غروب آن روز بعد از اینکه بالاخره در سکوت فرو رفت، از سیمای پرنده ای بدیع و آبی رنگ که در سراسر آسمان پرواز می کرد، در شگفت شد. پرنده بالای سر او سه بار چرخ زد و یک پر به دامن کووکو انداخت. پری بلند و رنگین کمانی... . کووکو تا به آن وقت چیزی به آن زیبایی ندیده بود. او در حیرت بود. اما بیشتر وحشت زده شد وقتی که پرنده با او سخن گفت.

    "من پرنده ی نامیموتو هستم. کسی که آشیانش در دامان الهه کشت و ذرع است. او به من امر کرده است تا تو را دل گرم کنم. این پر نیلی رنگ را به دختری که دوستش داری هدیه کن. اگر قلب او برای تو بتپد، دختر از آن تو خواهد شد."

    کووکو به پرنده ی مقدس تعظیم و از هدیه ی نایابش سپاسگزاری کرد. سپس به دهکده بازگشت و آن پر را در پادری خانه ی معشوقه گذاشت. آن شب را نتوانست بخوابد و به محض طلوع خورشید، آنجا حاضر بود تا ببیند آیا هنوز پر درمکانی که گذاشته بود هست یا نه...

    چه لذت عظیمی!... پر آنجا نبود!

    زمانی که آنجا ایستاد، رئیس دهکده ، دخترش و تمام نمایندگان غریبه از خانه بیرون آمدند و جارچی دهکد شروع به نواختن ناقوس کرد تا مردم ده را به جلسه فرابخواند. آن ها در میدان اجتماع کردند و منتظر شنیدن اخبار بودند. کووکوی بیچاره ناگهان هراسان شد. از اینکه شاید این جلسه خبر پذیرفتن پیشنهاد ازدواج با پسر رئیس قبیله ی همسایه باشد.

    اما به جای آن، کووکو دید که معشوقه اش در حالی که پر آبی را به موهای طلایی اش بسته است، به جلو آمده و با صدایی رسا اعلام کرد:

    " من فقط با مردی ازدواج خواهم کرد که به من بگوید پرنده ای که این پر متعلق به اوست در کجا زندگی می کند. "

    سپس پدرش گفت: "سه روز بعد، ما جلسه ای دیگر خواهیم داشت و در آن، جواب سوال دخترم را خواهیم شنید."

    کووکو فهمید که رئیس قبیله قصد دارد به پسر رئیس قبیله ی همسایه فرصتی بدهد تا جواب سوال دختر را بدهد. آن سه روز برای کووکوی بینوا بسیار کند گذشت. او جواب را می دانست، اما در شک بود که آیا رقیبش توانایی دادن پاسخ درست را دارد یا نه.

    بعد از گذشت آن سه روز، ناقوص به صدا در آمد و مردم دوباره در میدان جمع شدند. هیئت نمایندگان بازگشتند و این بار پسر رئیس قبیله ی همسایه هم با آن ها بود. در بهت و حیرت کووکو، آن پسر بسیار زیبا رو بود، اما غرور و تکبر در خصایصش مهر شده بود. علاوه بر این رفتارش معنی رفتار کسی را می داد که در همه ی شرایط راه خود را می رود. رقیب کووکو قدمی به جلو برداشت و سپس با صدای بلند گفت:

    " این است جواب من به سوال شما: من مردانی را به گوشه گوشه ی سرزمینمان فرستادم، و هیچ کس پرنده ای با خصوصیاتی که شما نام بردید، ندید. من با اطمینان اعلام می کنم که آن پرنده در این سرزمین غریبه است و باید از سرزمینهای دور آمده باشد."

    رئیس با خوشحالی پذیرفت: "آری! ... همین باید جواب ما باشد."
    دختر گفت: "هنوز نه. این جواب سوال من نبود. این جواب به من نگفت که کجا پرنده را پیدا کنم."

    سپس کووکو قدمی به جلو برداشت. برایش حیرت آور بود که وقتی سخن می گفت دیگر لکنت نداشت. صدایش راسخ و ملیح بود هنگامی که گفت: " من پرنده ای را که در جست و جویش هستید دیده ام. این پرنده را نه در سرزمین ما و نه هیچ کجای دیگر پیدا نمی کنید. چرا که در دامان الهه زندگی آشیان کرده است. او پرنده ی نامیموتو است، مقرب الهه ی زندگی، بالاتر از هر کس دیگر."

    روستاییان متعجب شدند، نه از کلمات کووکو بلکه از تبدیل او به یک مرد جوان و بی پروا که نه تردید دارد و نه ترس.

    رئیس با اخم گفت: " از کجا می دانی؟ "

    -- پرنده خود این هدیه را به من داده است. این پر سمبل عشق واقعی است. پسری که این پر را به دختری هدیه می دهد، در واقع به او می گوید: " قلب من به سوی تو می پرد، همان طور که پرنده ای به سمت آشیانش پرواز می کند. من آرزو دارم برای همیشه در قلب تو آشیان کنم."
    این پیام پر آبی رنگ است و برای همین ، من این پر را به دختر شما هدیه کردم. من رعیت شما هستم سرورم، اما قلب من بیشترین اشتیاق را در تعلق به دختر شما دارد.... برای همیشه.

    همه ی اهالی شیفته ی سخنان پسر شدند و حتی رئیس هم نتوانست بر عدم رضایت عبوسانه ی خود پافشاری کند. اگرچه فکر از دست دادن تمامی مزیت هایی که در وصلت با قبیله ی همسایه وجود داشت، آزارش می داد. اما به هرحال دخترش را دوست می داشت و شادی او برایش از ثروت مهمتر بود. دختر اول به پسر رئیس همسایه و سپس به کووکو نگاهی انداخت.

    " من همیشه دوستت داشته ام" . این را دختر به چوپان جوان گفت.... " هر روز صبح، من از پنجره می دیدم که تو آن گل زیبای سفید رنگ را جلوی در خانه می گذاشتی. من همیشه آرزو داشتم که تو روزی با من از عشقت حرف بزنی."

    سپس دست پسر را گرفت و اعلام کرد: " من پر آبی رنگ ِ عاطفه ی تو را قبول می کنم. بگذارید از امروز به بعد، پر آبی نشانه ی عشق جاودانی هر مرد و زنی باشد ."

    پایان.

    این رو در بخش ادبیات هم نوشتم. می خواستم لینک اون رو در اینجا قرار بدم که گفتم حیفه کامل پیستش نکنم (با توجه به اینکه من تقریبا سه چهار تا پست رو تو این پست ترکیب کردم فکر نمی کنم از نظر مدیران و همکاران - به خصوص aQoa دوست عزیزم!!!! - مشکلی باشه)

  5. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #45
    اگه نباشه جاش خالی می مونه metaler-soad's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    Ekbatan
    پست ها
    450

    پيش فرض

    با تشکر فراوان از Leyth عزیز و دوستان دیگه
    منم به جمع شما پیوستم
    ولی با این تفاوت که من دارم تو موبایل بازی میکنم با امولاتور مخصوص موبایل

    یه سوال من در اول بازی خیلی پولم کمه

    به جز اون راهی که گفتید برا پول در آوردن
    راهای دیگه ای هم گفتید هست
    پس بی زحمت اونا رو هم بگید
    چون به پول زیادی نیازدارم

    بازم تشکر به خاطر زحمتای زیادی که میکشین....
    Last edited by metaler-soad; 20-01-2009 at 19:57.

  7. #46
    آخر فروم باز Little Sparrow's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    2,158

    پيش فرض

    با فروش محصولات و کار در معدن.این طوری میشه پول دراورد.
    موفق باشید.

  8. #47
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض نزاع بر سر هاروست و مون مکن درویش!! چقدر حرص مال دنیا رو می زنید؟

    با تشکر فراوان از Leyth عزیز و دوستان دیگه
    منم به جمع شما پیوستم
    ولی با این تفاوت که من دارم تو موبایل بازی میکنم با امولاتور مخصوص موبایل

    یه سوال من در اول بازی خیلی پولم کمه

    به جز اون راهی که گفتید برا پول در آوردن
    راهای دیگه ای هم گفتید هست
    پس بی زحمت اونا رو هم بگید
    چون به پول زیادی نیازدارم

    بازم تشکر به خاطر زحمتای زیادی که میکشین....
    با فروش محصولات و کار در معدن.این طوری میشه پول دراورد.
    موفق باشید.
    سلام
    اول بگم که :
    1. متاسفانه معدن :
    1.1. رندوم نیست.
    1.2. طبقات اولیه مفت نمی ارزند.
    2. محصولات:
    2.1. زاک سرتون کلاه میزاره. شوخی بود ولی محصولات بهار ارزن هستند و تازه کی میره این همه راه رو!
    2.2. کی میره این همه راه رو + (شما : + + ؟!؟!؟!؟!)

    روش های زیادی هست...
    برای شروع این روش رو از تاپیک هاروست مون: بک تو نیچر نقل قول می کنم: (البته اگه اولاتور موبایلتون قابلیت سیو و لود رو در خودش داشته باشه.)

    اول مقدمه و توضیح: (حتما بخونید)
    در شروع بازی دیدید که فقط 500 گرم طلا دارید. اگر این طلا رو خرج کنید (مثلا غذا بخرید) دیگه امیدی به ادامه نیست؛ حتی اگه بذر هم بخرید حداقل 4 تا 5 روز بی پولید (کدو تنبل و گل آبی در آمد خاصی ندارند). تازه بعدشم با در اومدن 8 تا دونه خیار و 8 تا شلغم به جایی نمی رسید. این یک.
    دوم اینکه حتما از معدن طلا جمع آوری کردید(سنگ معدن ها نه ، همون طلایی که مستقیما داخل کیسه 10 گرم پول اضافه میکنه.
    و سوم اینکه حتما احساس کردید که سنگ ها به صورت اتفاقی (random) تو معدن پخش شدن.
    و آخر اینکه بی شک شما (و من ) در یک شبیه ساز بازی می کنیم. و آن ePSXe است. و حتما دارای امکانات Save State است... خوب پس چرا معطلید؟ دست به کار بشید.
    با این روش می تونید تو همون روز دوم بهار سال اول بیشتر از دو تا مرغ بخرید. روزهای بعد سبد و حتی ابزارها رو سریعا ارتقا بدید. همان روز کوله پشتی ، با چند روز سخت کوشی ارتقای مرغ داری و ... اما همه اینها بدون رمز و گیم شارک و این جور حرفاست. به شرطی که حوصله به خرج بدین.
    حالا اصل ماجرا:
    روز دوم بهار به شهردار جواب "نه" بدید(چون اگر با او یک دور در دهکده بزنید بازی از ساعت 8 شروع میشه). در اسلات یک با F1 سیو کنید. بیل را برداشته سریعا به سمت داخل معدن برید. F2 را بزنید سپس F1 تا در اسلات 2 سیو کنید. حالا یکبار شخم بزنید، اگر طلا بود یکبار سیو کنید. اگر نبود F3 را بزنید تا لود شود و دوباره شخم بزنید. این کار را ادامه بدهید تا اولین شخمی که طلا پیدا کردید (بازم میگم فقط طلا، نه سنگ معدن طلا). حالا با F1 سیو کنید. پس حالا شما بازی رو مجبور کردید که در اون قسمت از معدن، طلا در بیاد. حالا یک قسمت دیگر را شخم بزنید. اگر طلا بود سیو کنید، اگر نه بازهم لود کرده و شخم بزنید. این کار رو ادامه بدید تا تمام بخش های معدن (به استثناء قسمت های بیرونی که همیشه پوچ اند و یک قسمت که نردبان است به سمت طبقه 2) شخمیده بشن.
    خوب حالا به موجودی پول نگاه کنید 630+500 !! .از معدن خارج شده و دوباره داخل بشید، سیو کنید و دوباره همان کارها را ادامه بدید. تا وقتی کار کنید که زمین بخورید. از آن هم دورتر تا وقتی کار کنید که درجه FATIGUE به مرز آخرین شماره برسه (مریض بشید و صحنه تاریک بشه) اگر مریض شدین F3 رو بزنید تا چند ثانیه قبل لود بشه. حالا اگر یکبار از ابزار استفاده کنید مریض میشید. پس به داخل حمام برید و یک ساعت توش بمونید. الآن ساعت تقریبا 7/30 یا 7/50 هست (باید سریع کار کنید تا بیشتر دربیاورید) و شما تقربیا 3 بار این کار رو کردید. پس 1890 = 630 * 3 به به. تازه 500 تا هم از اول داشتید. چند بارهم این کار رو ادامه بدین تا ساعت نزدیک 9/30 بشه. اگه زیاد خسته نیستید به طبقه سوم به بعد برین و توت فرنگی رو بدست بیارید. با این کار بازهم میتونین شخم بزنید چون توت فرنگی تمام قدرت رو برمیگردونه.
    حالا یا میتونید از این روش استفاده کنید. یا حدس های الهه زندگی یا کار تو مزرعه. اما باید بگم که فعلا همین ها کافیه. اگر بخواهید روزهای این بازی رو هم تشریح خواهم کرد (اگر بازهم تنبلی نکرده و هنوز کار شروع نشده بی خیال نشم! - مواظب خودتون هم باشید که زیر کارد و پنس من تشریح نشید )

    اما شاید بهترین روش این باشه که مسابقه ی الهه ی زندگی رو با روش سیو - لود که در صفحاتی قبل توضیح دادم بازی کنید. اگر حدستون بین 70 تا 79 باشه بهتون Pirate treasure میده (با تشکر از دوست خوبمون jhonny) که هر کدومش 10000 گرم طلا می ارزه. اما اگه ارزش 5 * 70 بار حدس زدن ضربدر 5 روز رو داره (فکر کنم باید یه روز پای همون مسابقه ی الهه بشینید). مطمئن باشید که شاید روز اول یا حدس اول رو به گنج برسید... ولی بعدها حوصلتون سر میره و شاید بازی رو هم کنار بگذارید!... حالا اگر روزها رو براتون (گوش شیطون کر) تشریح کنم، خواهید دید که کم نمی یارید هیچ اضافه هم می یارید.

    در هر حال بهتره که روز دوم بهار این کار هار وبکنید: (به طور بسیار خلاصه)
    0 . فردا نباید به هیچ وجه بارونی باشه
    1. 5 تا کیسه چای بفروشید
    2. سه تا علف آبی فروخته و خودتون رو به الهه ی زندگی معرفی کنید (می تونید یه گلی چیزی (به درد بخور باشه) داخل دریاچه بندازید.
    3. تا ساعت 10 هرچی چوب تو زمین هست رو بشکنید... اگه فرصت نشد بزارید برای بعد.
    4. بعد از ساعت 10 صبح توی دهکده مثل بد مستا بگردید و خودتون رو به همه معرفی کنید. (فعلا به مای و بارلی شاید نرسید)
    5. شاید نتونستید خودتون رو به چند نفر معرفی کنید... ولی اشکال نداره (چی میگی Leyth ؟ خیلی هم اشکال داره!) ... به جز دکتر، الی و کارن و بارلی و مای اگه نتونستید به بقیه معرفی شید، شرم بر شما!
    (شوخیه )
    6. تبرتون رو تا درجه ی نقره ای برسونید (حتما باید این کار رو بکنید)
    7. فردا نباید به هیچ وجه من الوجوه و هرگز و ابدا و غیره و ذالک بارونی باشه!

    خوب الآن بیشتر از 5000 ندارید؟ شاید به نظرتون کافی نباشه... مگه می خواهید باهاش چی کار کنید؟ چرا اینقدر حرص مال دنیا رو می زنید... ها؟! شاید فکر کنید شوخی میکنم... نه اشتباه فکر میکنید! این دیگه ازون شوخی ها نیست!.... (اینجا لحن از سرزنش کننده به راهنمایی نویسنده تغییر میکند) . می تونید با این پول فردا مرغ بخرید... تازه فردا بازهم 5000 در می یارید. شاید من یه خورده دیر به تشریح روزهای این بازی اقدام کردم... من رو می بخشید... در آینده ای نه چندان دور کل روزها رو به حول و قوه ی الهه ی زندگی به طور فجیعی تشریح خواهم کرد.

    اون یارو الهه ی زندگی هم پشت و پناهتان
    بای
    Last edited by Leyth; 21-01-2009 at 05:38.

  9. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #48
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    دوشنبه دوم بهار سال اول هاروست مونی برابر با چهارشنبه(کاش پریروز می نوشتمش!) دوم بهمن یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت هجری شمسی (بر اساس تقویم جلالی) مصادف با بیست و یکم ژانویه سال دو هزار و نه میلادی و بیست و سوم محرم الحرام سال هزار و چهارصد و سی هجری قمری. این جا کرج است صدای من را از فروم پی سی ورلد می شنوید.

    1 . توماس و... اون یارو کی بود؟....!؟!؟!؟!؟!؟ آها! زاک رو بی خیال بشید. تلویزیون ببینید و خوش باشید. البته به الهه هم کلک زده و هرچی چیزی میز داره ازش بچاپید. تعداد حدس ها یا 10 الی 14 باشه. یا اگه خیلی مال دنیا رو دوست دارید بین 70 تا 79 . تبر رو برداشته برید بیرون. علف های آبی کنار آبشار و حموم رو بردارید بزارید توی کول پشتی و برید به مرغداری و بفروشید. با تبر چوب کوچیک ها رو بشکونید. بعدش دو تا گل بردارید بندازید تو آبشار. بیچاره الهه میگه می خواهی به گیم کیوب وصل شی؟ منم میگم کیوب میوبم کجا بود آخه؟... با اون دو تا هلو هم صحبت بنمایید. (آخ آخ دیگه شرم و حیا رو گذاشتم کنار) . برید به خونه ی چوب بر. با این هلوی گنده! هم صحبت بنمایید. اگه به ماری و بابا ننش رسیدید خودتون رو بهشون معرفی کنید. هرچی علف آبی و کدو مدو دیدید جمع کنید بفروشید (لنگه کدویی هم تو هاروست مون غنیمت است) . حالا برید به شهر ( شهر؟ همون اول بازی رفتی شهر؟ به ما هم میگی چه طوری رفتی؟ نه بالام جان همون دهکده) . به همه خودتون رو معرفی کنید (گفتم که سیستم این بازی در مورد ارتباط ها فرق میکنه) . بعد برید هرچی چوب تو زمین هست بشکونید. باید تبرتون تا قبل از ساعت 3 یا چهار بامدادان روز سه شنبه به درجه ی نقره ای برسه. افتاد؟ بعد هم برید بخسبید (الآن ایمان میاد) اگه خسته بودید (چی میگی؟ Leyth؟ خستگی مال یه لحظشه ) . آها اگه به شب بر خوردید یه مسافر خونه سر راه هست. به اونها هم خودتون رو معرفی کرده و راه رو به سمت هدف نهایی تون (همون پروژه ی آپولو) پیش ببرید. آپگرید تبر به شدت در اولویت می باشد. با این کار تا همون تابستون نشده خونتون بزرگه و آماده پذیرایی از معشوقه (آره جون خودت). بازم میگم فردا نباید بارونی باشه. اما اگه بود و به مزخرفات من هم نخواستید گوش کنید، حداقل اون سگ بد بخت رو بردارید ببرید خونه!

    ادامه ی داستان را در قسمت بعدی ببینید.

    خسته شدم... ادامه اش رو می دم ایمان جان می نویسه!
    Last edited by Leyth; 21-01-2009 at 05:43.

  11. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #49
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    یافتم!!!! یافتم!!!!
    یک روش فجیع برای معدن پیدا کردم که براتون توضیح میدم.

    1. در صورتی که آشپزخانه ندارید.
    2. در صورتی که آشپزخانه دارید.

    چون فعلا آشپزخانه ندارید فقط روش اول رو توضیح میدم.

    اول پیش درآمد: (در دستگاه زیبای هاروست مون... ساخته ی استاد بی بدیل موسیقی سنتی Leyth کبیر! - لازم به ذکر است که "هاروست مون" همان همایون است که وقتی به غرب (همان "وست" ، West ) رفته است، به "همایون وست" تغییر نام داده است. سپس به دلایل نا معلوم، به "هما وست یون" مبدل شده و سپس جای "میم" و "یاء" با یکدیگر عوض شده و به مرور زمان به "های وست مون" تغییر پیدا کرد. این نام سینه به سینه در بین خاندان سلمی ِ Leyth ِ پسر، بزرگ خاندان Leyth نژادان نقل شده است.در روایات مشهور قرن 30 هاروست مونی آمده است که شاهزاده ی مغروری - که در قدیم "ر" را "ی" تلفظ می نمود - به سن جوانی رسیده و لکنت زبانش اصلاح شده و "ی" را از آن پس "ر" تلفظ کرد. و این نام را به دلیل خاطره ی بدی که از دوران لکنت زبانش داشت، به "هاروست مون" تغییر داد. که شاهدیم در تمام محافل انس و الفت دوستداران موسیقی به این نام شناخته می شود. * )

    * برگرفته از کتاب "سرگذشت نام های گوشه ها و دستگاه های موسیقی ملل و مسیر تغییر آنها" نوشته ی لیث الله فندقی. ***

    (این جا رو مجبور شدم اسمم رو فارسی بنویسم ها... شما روتون باز نشه این طوری بنویسید خوب؟)

    خوب بریم سر اصل مطلب.

    توضیحات اولیه و یاد آوری:

    1. معدن رندوم نیست.
    2. طبقات اولیه معدن مفت نمی ارزند.
    3. روی زمین سنگ معدن نیست.
    3.5. تا برسیم به طبقات پر ارزش معدن جونمون در رفته.
    4. روی زمین گل سیاه پیدا می شود که طبق تحقیقات جناب دکتر، در برگرداندن توان و نیرو بسیار مفید است.
    5. من (و شما) توی امولیتور بازی می کنیم.
    6. معدن رندوم نیست!!

    خوب پس چرا وایستادی داری منو نیگا می کنی؟ سبد و تبر و چکشت رو وردار برو معدن. اول توی F5 سیو کن. بعد زمین رو بکن تا پله ظاهر بشه. جاش رو یادت باشه. بعد F5 رو لود کن و دوباره فقط همون جا رو بکن. اول توی F6 سیو کن (چون امکان داره طبقه ی بعدی تله باشه) بعد برو پایین. اگه پله رو پیدا نکردی که خیلی بد شانسی! چون باید سنگ ها رو بشکونی و زیرش رو هم شخم بزنی تا پیدا کنی. ولی یادت باشه تو اینجا باید اون قدر لود کنی که فقط با یک یا سه ضربه به پله برسی. نه اینکه کل معدن رو بکنی تا پله پیدا شه! اگه توی شخم زدن هات یه گل سیاه رنگ پیدا کردی، اگه به غیر از اون جاهای دیگه ای رو هم شخم زدی، جای اون رو هم به خاطر بسپار و لود کن و فقط اون جا رو بکن و گل رو داخل کوله ات نگه دار که تو این معدن به کارت میاد. آنقدر این کار رو ادامه بده تا به طبقات پایینی برسی. (حد اقل 20) . حالا درش بیار!... بی تربیت! چکش رو میگم! یکی از سنگ ها رو بشکون اگه سنگ معدن الماس بود (اینجا از معدن پشت آبشار هم یه همچین بخارایی بلند میشه) خوب 30 تا الماس بریز تو سبد. 8 تا هم بریز تو کوله. اگه خسته شدی گل های سیاهی رو که به دست آوردی بخور. حالا تو 38 تا الماس داری.

    برو خوش باش!

    پانوشت:
    *** الآن استاد خالقی در مزارشون می لرزند ***

  13. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #50
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    با سلامی دوباره به دوستان خوبم.

    برای راهنمایی معدن اصلاحیات جدیدی تصویب شد که به سمع و نظرتون می رسه :..: :

    بند اول:

    ماده ی 1: وقتی به یک طبقه ای رسیدید که زمین لخـت زیادی داشت، یعنی سنگ کم داشت و مساحت زمین هم زیاد بود (و شما می تونستید آزادانه در کل زمین حرکت کنید بدون اینکه نیاز به شکستن سنگی باشه)، سریع ازش رد نشید و سعی کنید هرچه بیشتر گل سیاه به دست بیارید. اضافات رو هم بفروشید (توی سبد بندازید). یعنی 8 تا از اون گل ها رو توی کوله داشته باشید. و برای خسته نشدن هم هرچی گل جدید پیدا کردید بخورید.

    ماده ی 2: در ضمن توی همین زمین خالی وسیع، می تونید دنبال طلاهای 10 گرمی هم برید.

    بند دوم: سعی کنید برای بار اول فقط تا همون طبقات ( بین 20 و 25 ) برسید تا خودتون رو محک بزنید. و زیاد جلو تر نرید تا از بازی خسته نشید. و فقط بعد از گرفتن همون 38 تا الماس، یا 30 تا الماس به علاوه ی 8 تا سنگ معدن نقره ای خاردار (برای درست کردن جواهرات) از معدن بیرون برید.
    تبصره: بعد از مدتی به این صورت بازی کردن، یک روز تصمیم بگیرید که تا جایی که می تونید به جلو برید. یعنی هدفتون طبقه ی آخر باشه و ببینید تا کجا میشه با این روش پیش رفت. و به من بگید تا با مقایسه ی تعداد طبقاتی که همه ی دوستان رفتند، اگر روش مشکلی داشت اصلاحیات اون رو انجام بدم. من خودم (فعلا - یعنی همین الآن که دارم این متن رو همراه با بازی کردن می نویسم) با این روش تا طبقه ی 31 به راحتی رفتم. اما شاید بشه حد اکثر تا طبقه ی 100 رفت. (لازم به ذکر است که آنقدر موهای خود را در اثر حرص خوردن از اشتباهاتمان خواهیم کند که لازم است به گروه "کچل های خوش تیپ" ملحق شویم.). حالا دوستان هم برن تا ببینیم متوسط رفتن چقدره که اگه خیلی پایین بود، به دنبال راه چاره ای باشیم. چون زمستان نزدیک است و ابزارهای طلسم شده در طبقات عمیق معدن زمستانی انتظار ورودمان را می کشند.

    بند سوم :
    ماده ی 1: همیشه سیو کنید:
    اول وارد شدن به معدن + قبل از زدن گزینه ی YES برای رفتن به طبقه ی عمیق تر (برای جلوگیری از به دام افتادن *) + اول وارد شدن به طبقه + قبل از کندن زمین و شکستن سنگ + بعد از اینکه چیز خفنی پیدا کردید (سیو رو هم نگه دارید و از اون عکس هم بگیرید - کاش اون زمانی که من بازی می کردم، یه Leyth ای پیدا میشد اینا رو به من می گفت **). (شاید بازهم مفادی رو اضافه کنم)

    ماده ی 2: همیشه لود نکنید!:
    یعنی بعد از اشتباه... توضیح: اشتباهات دیگه ای مرتکب بشید و بعد لود کنید... مثلا وقتی جایی رو می کنید که زیرش پله نیست، لازم نیست سریع لود کنید و جای دیگه ای رو بکنید، میتونید همه جا رو بکنید تا مکان پله رو پیدا کنید. بعد که پیدا شد هم لود کرده و فقط همون جا رو بکنید.
    فعلا زیرماده ی دیگری تصویب نشده است.



    بند های جایزه ویژه:
    ** حتما می دونین که شبیه ساز VisualBoy Advance مدل Beta با زدن کلید Shift و F1 تا F10 بازی رو سیو می کنه (در واقع Quick Save ای که میگن همی اینه) ولی شما می تونید با زدن کلید Ctrl و S فایل خودتون رو کلن سیو کنید تا از اشتباه در سیو و لود با میان بر جلوگیری بشه. مثلا یه جا دیدید که الهه ی زندگی برهنـه شده و داره زیر آبشار آبتنی میکنه (خوب مگه چیه؟ یعنی آدم نمیتونه تو سرزمین خودش آزاد باشه؟ - هر گونه برداشت سیاسی یا بالای 18 سال بودن مطلب، پیگرد قانونی ندارد) اینجا می تونید سیو کنید و سیو رو نگه دارید و به هرکس خواست 10000000 گرم طلا بفروشید. جدا از شوخی به راحتی میتونید سیوهای خودتون رو با این روش نگه دارید و هر وقت به اون ها نیاز داشتید بهشون دسترسی پیدا کنید.

    بند دوم (و شاید به درد بخور) جایزه ی ویژه:
    بعد از تلاش ها و کوشش های بسیار و ممارست فراوان (بخونید سیریش شدن) موفق شدم به چرخه ی کامل (بخونید آدرس) تولید سوخت هسته ای (بخونید پول) دست پیدا کنم. خلاصه کلام: چیت کد داخلی برای زیاد کردن پول پیدا کردم (همون پرتاب آپولو ). اگه خواستید بگید که بگم.

    بند الحاقی در مورد خسته شدن:

    شاید تا الآن فهمیده باشید که وقتی خیلی خسته می شید صورتتون آبی رنگ میشه. از این به بعد نه تنها نباید کار کنید، که نباید بخوابید! اول باید خستگی رو در حمام یا با خوردن، یا ... در کنید بعد بخوابید تا فردا زیاد نخوابید.

    پا نوشت:
    * منظور از به دام افتادن، تله یا جادوگر یا خرس و اینا نیست. منظور وقتیه که هنگام ورود به یک طبقه، بین سنگ ها و پله گرفتار میشیم. اون موقع دیگه نمیتونیم سبد رو بزاریم زمین. و کلن باید برگردیم بالا و از معدن خارج بشیم و بشینیم بزنیم تو سرمون. برای همین و برای جلوگیری از نابود کردن سر های محترم و حرص نخوردن، توصیه میشه که حتما قبل از ورود به طبقه ی زیرین (یعنی قبل از انتخاب گزینه ی Yes در جواب سوال Go Down? ) سیو نموده و در صورت گیر افتادن لود نمایید.

    با تشکر
    ستاد مبارزه با مواد معدنی

  15. این کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •