تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 15 اولاول 1234567814 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 146

نام تاپيک: رسول یونان

  1. #31
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض رسول یونـــان ; شــاعر آرامش



    رسول یونان . 1348. شعر. روز بخیر محبوب من، کلبه ای در مزرعه برفی ، گندمزاردور، کنسرت در جهنم، من یک پسر بد بودم ، فرشته ها . ترجمه . روزهای چوبی ( ناظم حکمت ) ، بوی خوش تو ( شعر آذربایجان ) ، یک کاسه عسل ( واهه آرمن ) ، رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت ( ارمنی ) . هر شاعری به داشتن همچین اسم وفامیلی غبطه می خورد رسول ِ یونان .

    ساده می نویسد و گاه شبیه هایکو . زبان خاص خودش را ندارد چون بچه ها ی شیر خوار هم می توانند به زبان شعر او صحبت کنند ولی شعرهایش داستان خاص خودشان را دارند این رسول یونان .

    از ویژگی های شعر او که جزء محاسن کارش هم حساب می شود پایان های میخکوب کننده اش است ، از مهمترین قسمتهای متن مقدمه وموخره اش است که در درست در آمدن این دومی پای خیلی ها در شعر می لنگد یاکه انقدر اسیر پیچ واطناب اند که شعر ول می شود و یا آنقدر سر کیسه زبان را در اول شعر شل می کنند که دیگر در پایان دستشان خالی است ولی رسول یونان سیر وریتم منطقی ای را در شعر می پیماید ، در کارهایش هرچه به انتها نزدیک میشویم قضیه برای ما جدی تر می شود ، خلق فضا می کند واتمسفر لازم برای نفس کشیدن در شعر را آرام آرام واردتان می کند بعد درپایان با یک جمله بندی طوفانی هم نتیجه اش را می گیرد وهم پتانسیل وجودی خود شعر را رها می سازد برای نمونه می توان به شعر های زیر دقت کرد

    با شعر و سیگار
    به جنگ نابرابری ها می روم
    من، دون کیشوتی مضحک هستم
    که جای کلاهخود و سرنیزه
    مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد
    عکسی به یادگار از من بگیرید
    من انسان قرن بیست و یکم هستم!


    اعتراض داشتم به حکومت پدر
    اعتراض داشتم به تفنگ برنو
    به ترکه های آلبالو
    به ...
    و روز را بلندتر می خواستم
    یک شب او عصبانی شد و فردای آن روز
    مرا صبح خیلی زود از خواب بیدار کرد
    که نباید می کرد
    حالا،من، سال هاست در خواب راه می روم.


    دست‌کش‌هایم تاریک شده‌اند
    این جنازه‌ها را
    از کجا می‌آورند
    از کدام شب ؟!
    آب بریز پسرم!
    بیشتر آب بریز
    می‌خواهم سیاهی از تن جهان بشویم


    عشق ، نوستالژی و این اواخر رسول یونان ِ معترض تمام وجوه شعر او هستند ولی فرقی نمی کند شعر عاشقانه – مینیمال از او بخوانید و یا شعری که می خواهد اجتماعی باشد وفریاد بزند ، واژه همان واژه ها است ( به نظر من او به عمد ونه از روی ناتوانی اش تن به سادگی در انتخاب فرم وواژه می زند ، ولی امیدوارم فرمهای چه زبانی وچه روایی دیگری را هم بعد ها تجربه کند ) ، نوع روایت همان نوع روایت است ( بیشتر کارهای یونان روایتی - مینیمال هستند ) .

    یکی از ضعف های شعر رسول یونان ( شعر هارا که می خوانید توجه کنید ) تکرار یک فرم در بیان شعری اش است فرمی که عموما قابل تسلی به تمام شعر هایش است ، وفور فعل که کمک به شکل گیری روایت ، سادگی وخلق فضای مینیمال مورد علاقه او در شعر می کند در شعر او آنقدر به چشم می خورد که به نظر من دیگر ضعف او به حساب می آید واز کاستی های دانش زبان شعری ( اصولا فعل در آن جایگاه محکمی ندارد ) در کلام او حکایت می کند .

  2. 3 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #32
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    نا امید نیستم
    از امید بگویم
    آنچه هست
    یاس مطلق نیست
    عاقبت یک کلید
    به قفل زنگار گرفته ما نیز می خورد
    Last edited by karin; 06-11-2008 at 18:01.

  4. #33
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    کلاهی بر شن های ساحل
    نمی تواند مال فرشته ای باشد
    وهیچ کس نیز
    دلفینی را
    با کلاه ندیده است
    ویا.....
    من فکر می کنم
    مال مردی ست شاعر
    که دریا را
    در پنداشته است
    دری
    به یک میهمانی خصوصی.

  5. 3 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #34
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    آدم ها می گذرند
    آدم ها از چشم هایم می گذرند
    و سایه ی یکایکشان
    بر اعماق قلبم می افتد
    مگر می شود
    از این همه آدم
    یکی تو نباشی
    لابد من نمی شناسمت
    وگرنه بعضی از این چشم ها
    این گونه که می درخشند
    می توانند چشم های تو باشند

  7. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #35
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    جوانی
    برای من یک شب بلند بود
    در جمع قماربازان
    سرگرم بازی شدم
    تو از من جلو زدی
    دنیا از من جلو زد
    حالا من مانده ام
    مثل آخرین سرباز گروهان
    خسته و کوفته می آیم
    می خواهم به جایی برسم اما نمی رسم

  9. 3 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #36
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    به تو زنگ نخواهم زد
    و گوشی
    همچون دستی شکسته برگردن تلفن خواهد ماند.

    از کتاب "روزهای چوبی"

  11. 2 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #37
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    کنار دریا
    عاشق باشی
    عاشق تر می شوی
    و اگر دیوانه
    دیوانه تر
    این خاصیت دریاست
    به همه چیز وسعتی از جنون می بخشد
    شاعران
    از شهرهای ساحلی
    جان سالم به در نمی برند

  13. 4 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #38
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    جای دستی کثیف بر آینه
    این جا یک نفر
    حالش از دیدن خودش به هم خورده است
    من این مهمانخانه را ترک می کنم
    از این پنجره فقط زندان ها دیده می شوند

  15. #39
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    زندگی قدم زدن در روشنی است
    تماشای فراوانی نان
    بر پیشخوان روز
    درخشش آب هاست
    و لبخند ماهیگیران
    این شهر کوچک
    چقدر زیباست با تو
    خورشید
    از پنجره ی چوبی تو طلوع می کند

  16. این کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #40
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    باغ را خوب گشته ام
    اما باز فکر می کنم
    کسی لا به لای درختان پنهان است
    این خیال
    دل انگیز است و زیبا
    حتی اگر کسی لا به لای درختان پنهان نباشد

  18. 5 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •