تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 15 از 15 اولاول ... 51112131415
نمايش نتايج 141 به 146 از 146

نام تاپيک: رسول یونان

  1. #141
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    335

    پيش فرض

    وضعیت خوبی ندارم
    مرا ببخش!
    دستم از اشیاء رد میشود
    رد میشود از تلفن
    فراموشت نکرده ام
    فقط کمی...
    کمی مرده ام!


    " رسول یونان "

  2. 4 کاربر از Maryam j0on بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #142
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    سال هاست
    تلفنی در جمجمه ام زنگ می زند
    و من
    نمی توانم گوشی را بردارم
    سال هاست شب و روز ندارم
    اما بدبخت تر از من هم هست
    او
    همان کسی ست که به من زنگ می زند!

  4. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #143
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    روز هـ ــا میگذرند، از میـ ــان شب ها

    مثل انگشـ ــتان روشن تــ ــو، از لابلای گیــ ــسوانت ..


    با تشکر مهران...

  6. 5 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #144
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    غیر از تو
    ازین پنجره
    همه چیز دیده می‌شود
    یعنی از پنجره،
    هیچ چیز دیده نمی‌شود !

  8. 3 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #145
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض در ایستگاه




    دیگر منتظر کسی نیستم

    هر که آمد

    ستاره از رویاهایم دزدید

    هر که آمد

    سفیدی از کبوترانم چید

    هر که آمد

    لبخند از لب‌هایم برید

    منتظر کسی نیستم

    از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام
    !

  10. 3 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #146
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2013
    محل سكونت
    ;)
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    .


    جدایــــی



    زن هفته ای یک بار دنبال مرد می آمد و باهم می رفتند در شهر چرخی می زدند و در آخر با تلخی از هم جدا می شدند.

    آن ها وقتی همدیگر نمی دیدند دلشان برای هم می تپید اما وقتی با هم بودند حرفی برای گفتن نداشتند.

    سرانجام با هم ازدواج کردند و برای همیشه از هم جدا شدند.



    .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •