تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 5 اولاول 12345
نمايش نتايج 41 به 44 از 44

نام تاپيک: گنبد های نمکی ...

  1. #41
    آخر فروم باز Sharim's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    A Stairway To Heaven
    پست ها
    2,352

    پيش فرض

    تا اينجا بحث پيرامون گراديان حرارتي امروزي بود كه از اندازه‌گيري حرارت در چاههاي حفاري شده بدست آمده بود اما شواهدي در دست است كه حرارت زميني گذشته به سادگي امروز نيست منجمله جواد الياسي و ديگران در سال 1977 دو فاز ولكانيسم در جزيره هرمز تشخيص دادند كه يكي را متعلق به قبل از پرمين و ديگري را متعلق به ترياسنسبت داده اند . مطالعات كرنولوژيك ايشان برروي سنگهاي ولكانيكي زمان 2 ± 228 ميليون سال در اين گنبد نمكي مشخص نموده است كه در پاره‌اي از نقاط اين سنگ ها با يك دگر شيبي فرسايشي معين ميشوند (مانند ميدان گازي پارس مطيعي 1366 ( . اين فعاليت ماگماتيك كه در مرز پرمين و ترياس صورت گرفته است محتملاً منفرد نيست چون امكان وجود چنين فعاليتي در ساير مناطق در همين زمان وجود دارد و از طرفي ديگر همخواني عجيبي بين فعاليتهاي اپيروژنيك ساير نقاط و شدت فعاليتهاي دياپيري نيز وجود دارد (مطيعي 1366 )و لذا هيچ بعيد نيست كه در طول زمان زمين‌شناسي از ترياس تاكنون به موازات ساير حركات اپيروژنيك تزريق ماگما به داخل نمكها صورت نگرفته باشد و در صورت قبول مراتب فوق ميتوان تصور كرد كه تزريق ماگما با افزايش ناگهاني حرارت توام شده و كروژن موجود در سنگهاي مادر را در اطراف و اكناف منطقه مورد تزريق به گرافيت و متان تبديل كرده باشد.

    اثر دياپيريسم در سنگ مخزن:

    ابتدا به خواص رسوبشناسي سنگ مخزن با توجه به شرائط دياپيريك توجه خواهد شد و سپس به تغييرات خواص سنگ مخزن پس از رسوبگذاري خواهيم پرداخت.
    شرائط رسوبگذاري حين رويش گنبدهاي نمكي:
    در اين حالت سه عامل نقش اصلي را بعهده خواهند داشت:

    الف) سرعت بالا آمدن گنبد نمكي
    ب) سرعت رسوبگذاري
    ج) سرعت فرونشست حوضه.


    برآيند اين سه مولفه نقش بسيار عمده‌اي را در تكوين سنگ مخزن ايفاء مينمايد:

    1- سرعت بالا آمدن از سرعت رسوبگذاري بيشتر است و سرعت فرو نشست ثابت در اينحالت ساختار رويشي حاصل ميشود كه ضخامت سنگ مخزن در راس كمتر از يالها ميباشد .

    2- سرعت بالا آمدن از سرعت رسوبگذاري بيشتر و از سرعت فرونشست نيز بيشتر ميشود در اين حالت محيط رسوبي ترفيع حاصل مينمايد، مثلاً با بالا آمدن محيط زير جذر و مدي به محيط بين جذرو مدي و يا از محيط بين جذرو مدي به بالاي جذر و مدي تغيير خواهد يافت بعنوان مثال سازند كنگان در ميدان پارس را يك آهك پلتونيدال تشكيل ميدهد كه در ميدان عسلويه ديده نميشود و در اين حالت ميتوان اميدي به بهبود شرائط سنگ مخزن نيست.

    3- در ادامه افزايش سرعت بالا آمدن باعث خروج ساختار از آب ميشود و مورد فرسايش قرار ميگيرد محصول اين حالت با توجه به سرعت فرسايش، پيشروي بعدي و سپس ايجاد برش بين سازندي و كنگلومراي بين سازندي مانند كنگلومراي قاعده رازك در ميدان سرخون و رخساره‌هاي ماسه‌اي مانند بخش غيرعادي ماسه‌اي سازند ميشان در خور موج (به عقيده پلاير 1969 و مطيعي و صداقت 1986) مي گردد.

    4- در اين حالت با افزايش شدت بالا آمدن ، مغزه نمكي از آب خارج ميشود و با فرسايش طبقات روئين نمكها وارد محيط ميشوند و اگر شدت بالا آمدن كاهش يابد نمكها محلول شده و از محيط خارج ميشوند و بقاياي سنگي در رسوبات هم زمان مخلوط ميشوند (اين پديده تحت عنوان Reycling of Hormoz debries بوسيله 1969 پلاير عنوان شده است) .

  2. #42
    آخر فروم باز Sharim's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    A Stairway To Heaven
    پست ها
    2,352

    پيش فرض

    در هر حال نقش دياپيريسم در سنگ مخزن تماماً در بحث رويش ساختماني قابل ملاحظه است و بشرط آنكه حرارت روبه بالا به آن حد نرسد كه تمامي سنگ مخزن را نابود سازد با افزايش تخلخل تراوائي و در صورت حضور هيدروكربور اشباع آب نيز كاهش مي يابد.

    تاثير دياپيريسم بر پوش سنگ:

    پوش سنگ بدوگونه تاكنون تعريف شده‌اند. گروهي به توالي از سنگها كه فاقد تراوائي و تخلخل موثر كه بر روي يك مخزن قرار دارند اتلاق كرده‌اند ولي در سنوات اخير پوش سنگ بتمامي يك توالي سنگي كه از نظر فشار داراي ويژ‌گي خاص هستند و با طبقات روئين و زيرين بدون ارتباط فشاري هستند اتلاق ميگردد. نظريه اخير را نظريه كمپارتمانهاي فشاري ( Pressure Comparment) نيز مي خوانند براساس اين نظريه كمپارتمان فشاري مخزن بوسيله كمپارتمان فشاري پوش سنگ از لايه‌هاي فوقاني جدا ميگردد. حال براي بحث پيرامون تاثير دياپيريسم به هر دو نقطه توجه ميكنيم. در مباحث گذشته ديديم كه چگونه حركت رو به بالاي نمكها چه در فرايند حين رسوبگذاري و چه در فرايند سنگ شدن بترتيب موجب افزايش تخلخل و عدم نابودي شده‌اند و بطور غيرمستقيم تراوائي نيز حفظ ميگردد و بهمين نسبت شانس تكوين پوش سنگ ضعيف ميشود و چه بسيارند نقاطي كه كربنات ها بعلت از دست دادن تخلخل بصورت پوش سنگ عمل نموده‌اند و يا در يك سيستم فشاري موجب پديدار شدن مخازن چند لايه و يا بعبارت ديگر مخازني با عدم ارتباط فشاري عمودي گرديده‌اند مانند ميدان دهلران. پس ميتوان نتيجه گرفت حركت كند رو به بالا موجب تثبيت تخلخل و بالنتيجه تراوائي ميشود و يا در يك نبود چينه شناسي كلي پوش سنگ را به خطر مي‌اندازد و يا در اثر به سطح آمدن و شكستگيهاي ناشي از آن پوش سنگ نابود ميگردد.

    از ديدگاه نظريه Fluid Pressure Compartmentميتوانيم به سازند دشتك در ناحيه فارس اشاره كنيم. زابو و خردپير (1978) نشان دادند در اثر دگرشيبي بين ترياس و ژوراسيك بخشهاي عمده‌اي از آن سازند در ناحيه فارس حذف شده‌اند. هر چند نشان داده شد كه داستان رويش هر ساختمان گاهي پديده‌اي منفك مانند ميدانهاي رستم و پارس (مطيعي 1366) است ولي كليت مطلب در نابود شدن و نازك شدن لايه‌ها و بخشها و در نتيجه مرتبط شدن فشاري توالي پوش سنگ به طبقات فوقاني و تحتاني است و اين پديده زماني شدت مييابد كه پاي نيروهاي تراكمي زاگروس نيز بميان آيد چه در اين حالت شكستگيها حائز اهميت ميشوند كه خود تابع ضخامت طبقه و شعاع انحناء خواهند بود و لذا ميتوان انتظار داشت كه در جوار ساير فاكتورهاي دخيل در فرايند زايش و تجمع هيدروكربورها با عدم تخريب و حذف كمپارتمان فشاري سازند دشتك و بعبارتي ضخامت زياد دشتك هيدروكربورهاي بيشتري در گروه دهرم تجمع حاصل نموده‌اند مانند ميدانهاي آغار، كنگان، دالان، موند و غيره و بالعكس تا كم شدن ضخامت دشتك و نامحدود شدن كمپارتمان دشتك در نورا، وراوي و لاوان شرائط تجمع بكلي از دست رفته است و همچنين عدم تجمع هيدروكروبور در تاقديس بوستانه را ميتوان منتج نبود چينه شناسي حاصله از رويش ساختماني دانست كه از آلبين تا مايستريشتين را فرا ميگيرد و يا شايد بتوان كم بودن فشار هيدروكربور را در عسلويه منبعث از كم بودن ضخامت دشتك و اثر تكتونيك تراكمي آلپي دانست. تا اين مرحله اثر دياپيريسم بصورت مستقيم بر پوش سنگهاي نواحي فارس مود توجه قرار گرفتند و ميتوان نتيجه گرفت كه حركت رو به بالاي گنبدها موجب افزايش تخلخل در حين رسوبگذاري و كاهش نابودي آن در كشاكش فرونشست و بالا آمدن شده و بالنتيجه تراوائي را ابقاء كرده است. تداوم حركت و سرعت بيشتر آن موجب حذف و نازك شدن طبقات و در نتيجه باز شدن سيستم فشار گرديده است و با افزايش سرعت حركت رو به بالا و به سطح رسيدن نمكها شكستگيهائي بصورت ثانوي بوجود آمده است كه باز شدن سيستم فشار بسته ، حاصل آن ميباشد .

  3. #43
    آخر فروم باز Sharim's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    A Stairway To Heaven
    پست ها
    2,352

    پيش فرض

    اما تاثير مثبت و غير مستقيم دياپيريسم مطالعات انجام شده )توسط پلاير 1956و 1970 ، كنت 1930، هريسون 1968و 1969 و مطيعي 1987) بيانگر بيرون زدگي نمكها در دوره ميوسن بوده است و در سوئي ديگر يعني در فروافتادگي دزفول در همين مقطع از زمان سازند تبخيري گچساران در حال نهشته شدن است و مطالعات انجام شده در منشاء نمكهاي موجود در سازند اخير امكان زايش آنها در اثر تبخير معمولي آب دريا غير متحمل ميداند ( استرونگ 1939 و مطيعي 1985) . ايندو پديده همزمان كه يكي موجب ريخته شدن نمكها به درياي ميوسن و دومي رسوب كردن نمك در همان دريا است و از سوئي ديگر با توجه به جريانهاي دريائي امروز خليج فارس و همچنين جدايش خليج فارس از تيتس كه در حدود ميوسن مياني آغاز شده است اين نظريه را جلوه‌گر ميسازد كه شايد نمكهاي رسوب شده در سازند گچساران همان نمكها Recycle شده هرمز باشند و لذا دور از منطق نيست كه بگوئيم گنبدهاي نمكي با به سطح رسيدن در خاور ناحيه فارس موجب نابودي شانس تجمع هيدروكربوري شده‌اند يا دوباره ته نشين شدن همان نمكها در فروافتادگي دزفول پوش سنگي مناسب براي سازند آسماري تهيه شده است.

    دياپيريسم و نقش آن در شكل گيري نفتگيرها:

    از آنجا كه حدود 95 درصد كل ذخائر هيدروكربوري شناخته جهان در تاقديس‌ها يافت شده‌‌اند ( مودي 1975)و تمامي نفت و گاز كشف شده ايران در تاقديس‌ها بوده است لذا در اين مقاله فقط سعي به توضيح نقش دياپيريسم در شكل گيري نفت گيريهاي تاقديسي خواهد بود. براي آغاز بحث ميپردازيم به فرضيات ارائه شده در باب تاقديس‌ها. زاگرس يكي از قديمي‌ترين فرضياتي كه حتي امروزه نيز تعدادي به آن اعتقاد دارند نظريه ابرين( (1950ميباشد و حتي "كلمن ساد "(1975) نيز اين نظريه را تائيد نموده است. در اين نظريه طبقات رسوبي و غيررسوبي به چند گروه تقسيم شده‌اند: 1- گروه نامقاوم فوقاني شامل ميشان، آغاجاري و بختياري. 2- گروه متحرك فوقاني شامل سازند گچساران. 3- گروه مقاوم شامل كليه سازندها از آسماري تا مرز سازند هرمز. 4- گروه متحرك تحتاني شامل سازند هرمز و 5 - گروه پي سنگ.

    فرض عمومي بر اين است كه در حين كوهزائي آلپي پسين نيروهاي تراكمي موجب چين خوردگي بخش مقاوم با يك دكلمان ناشي از نمك هرمز شده سپس سازند پلاستيك گچساران از دامنه‌هاي دو تاقديس متوالي آسماري به ميانه ناوديس حركت و از آن ميان به بالا حركت كرده و چين هاي ناهماهنگي را در گروه فارس موجب شده است. نوع چين خوردگي متحدالمركز و برخي آنها را از نوع خمشي - لغزشي نيز خوانده‌اند ( ورال 1977) . بنابراين بحث پيرامون اين نظريه را از گروه پي سنگ آغاز مينمائيم.
    1 - پي سنگ بر اساس نتايج اشاره شده در بخش سنگ منشاء داراي وضعيت يكسان در كل حوضه زاگرس نيست و در فارس در ادوار جديدتر داراي فعاليت ماگماتيك بوده است و چنين پديده‌اي نه در فروافتادگي دزفول و نه در لرستان گزارش نشده است.
    موريس(1977) در تفسير مغناطيس سنجي هوائي حد گسله كازرون را محل جدايش پي سنگ نوع فارس از پي سنگ فروافتادگي دزفول دانسته است لذا پي سنگ به يكنواختي فرض" ابرين" نيست و از طرفي ديگر نمي توان حركت نمكها را بدون تاثير فعاليتهاي ماگماتيك دانست و لذا فرض دكلمان برروي پي سنگ نيز به سادگي شكلي كه در فرضيات آمده نيست.

    2- گروه متحرك تحتاني:

    آنچه تاكنون معين شده است سازند هرمز در ناحيه فروافتادگي دزفول و لرستان فاقد گسترش است، اشتوكلين (1968) و برزگر (1361). در پاره‌اي از گزارشات سازند هرمز در حوالي تراست دوم زاگرس گزارش شده است ولي در هيچكدام بجز آثاري از سازند لالون ديده نميشود و حتي در بعضي از نقاط نيز مقداري مواد آذرين بجاي هرمز نقشه‌برداري شده است منجمله در شمال خاوري سي سخت بنابراين ميتوان دريافت كه ساختمانهاي با مغزه نمكي فقط در ناحيه فارس متمركز ميگردند و تعميم موضوع به فروافتادگي دزفول و لرستان موردي ندارد.

  4. #44
    آخر فروم باز Sharim's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    A Stairway To Heaven
    پست ها
    2,352

    پيش فرض

    3- گروه مقاوم،

    در مورد اين گروه بايد اذعان داشت كه با وجود سازند گروه بخش كلهر در لرستان مقاوم بودن آن در لرستان مردود ميگردد و حتي با وجود چين‌هاي كشيده در سازند گرو در تاقديس گاريوه( پاتينسون 1972) تمام توالي را يك بيم فرض كردن جامعيت ندارد ولي در ناحيه فارس دچار استثناءهاي ديگر هستيم. منجمله ميتوان به نبودهاي چينه شناسي بزرگي مانند بوستانه اشاره داشت . در اين چاه مشاهده شد كه سازندهاي كرتاسه از آبتين تا ماستريشتين حذف شده‌اند كه خود مبين وجود يك دگرشيبي فرسايش كه احتمالاً ناشي از حركت گنبدهاي نمكي است ولي وجود سازندهاي حذف شده در ناوديس‌هاي مجاور دور از انتظار نيست.

    4- گروه متحرك فوقاني سازند گچساران:

    گروه متحرك فوقاني و تاثير آن بر گروه نامقاوم فوقاني تنها در دو ناحيه فروافتادگي دزفول و جنوب خليج فارس به مفهوم واقعي مشخص است كه داراي سنگ ها يي خاصيت شكل پذير مي باشند در حاليكه در ساير نقاط اثري از نمك در آنها ديده نميشود و حتي تحرك اين گروه تنها در منطقه فروافتادگي دزفول موجب چين‌هاي ناهماهنگ شده است، ولي در جنوب خليج فارس در حوالي جزيره قشم نيز ساختمانهاي ناهماهنگ ديده نميشود. در نواحي فارس اين گروه متحرك فوقاني با تبديل به بخشهاي چهل و چمبه و مول و سازند رازك خواص پلاستيسيته خود را از دست ميدهند، بهمين علت در گروه نامقاوم فوقاني اثري از ساختمانهاي ناهماهنگ ديده نميشود.

    5- عدم تبعيت از قوانين چين‌هاي متحدالمركز:

    تاقديس‌هاي زاگرس عموماً متحدالمركز فرض شده‌اند (ورال 1977) هر چند فالكن (1967) و پاتينسون (1972)وجود چين‌هاي مشابه را نيز گزارش داده‌اند در هر صورت چين‌هاي منطقه فارس بعلت وجود رويش مقدم بر چين خوردگي اولاً متحدالمركز نيستند چون ضخامت لايه‌ها در يالها افزايش مييابد و از طرفي مشابه نيستند چون در قله ، نازك شدگي دارند و بهمين علت قوانين چين‌هاي متحدالامركز ارائه شده بوسيله" دسيتر"( 1956 ) در محاسبه عمق چين خوردگي و با روش Basking در تعيين مركز انحناء چين و بالاخره تعيين نواحي با شكستگي در زير مركز انحناء كاربرد ندارد.
    بطور خلاصه ميتوان دريافت كه فرضيات موجود در اشكال و ابعاد چين‌هاي زاگرس جوابگوي خواص ساختمانهاي تاقديسي با هسته نمكي فارس نبوده‌اند و چنين بنظر ميرسد كه در ادوار مختلف نمكها داراي تحرك بوده و در قشر روئين ايجاد ساختمانهاي رويشي نموده‌اند و در فاز آخر چين‌خوردگي آلپي، آندسته از ساختمانهاي گنبدي قديمي كه در محدوده چين خوردگي زاگرس واقع بودند دچار چين خوردگي دوباره شده‌اند مانند بوستانه، كنگان و غيره و دسته ديگر كه در خارج محدوده قرار داشتند بدون تغيير شكل باقي ماندند مانند پارس.

    در حاليكه با به سطح رسيدن گنبدهاي نمكي بخشي يا تمامي يك نفتگير تاقديسي نابود ميشود مانند كوه نمك، كنگان ولي با به سطح نرسيدن و ايجاد ساختمانهاي رويشي ضخامت كل طبقات رسوبي روئين كاهش يافته و عمق جدايش مركز انحناء ثابت بوجود نيامده و مخازن گازي امروز شكل گرفته‌اند.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •