تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 8 از 137 اولاول ... 4567891011121858108 ... آخرآخر
نمايش نتايج 71 به 80 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #71
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    انتظار من اینجا ایستاده ام بر آستانه ی این در رو به جاده ای بی انتها و منتظرم از زمان غروب خورشید و آمدن ستارگان ... من اینجا ایستاده ام و قلبم هنوز می گرید بر اندوه جدایی ... من اینجا ایستاده ام در آغوش باد و در پناه باران و خواهم ایستاد هر روز و هر زمان تا چشمانم آمدنت را نوید دهند و ستاره های تاریک قلبم با حضورت نورانی شوند. من هنوز ایستاده ام و خواهم ایستاد بیش از این منتظرم نگذار... بیا... نیلوفر نمناک شبان گاهان لب در یاچه می رفتم ومی گفتم به خود او یک شب آن جا دیده خواهد شد. من او را پیش از این هرگز ندیده نام او را نیز نشنیده ولی انگار باهم روزگاری اشنا بودیم نمی دانم کجا بودیم که من در نیلی چشمان او او در کبود رودشعر من زمان ها در شنا بودیم شبی آمد ولیکن دیر وقت آمد نه فانوسی نه مهتابی هوا بس تیره بود و دامن دریاچه پرتوفان سوار قایقی گشتیم و برخیزاب رفتیم تا دیری ولی دردا چه تقدیری! من او را باز هم نشناختم، زیرا که شب بود و موج نیرومند ز ان سو قصه تلخی است ای افسوس ، ای اندوه او را موج ها بردند! واینک هر سحر در قلب من، نیلوفری نمناک می روید ... ابر را به تو می سپارم که از جنس بارانی شکوفه را به تو می سپارم که از جنس بهاری روز را به تو می سپارم که از جنس آفتابی خواب را به تو می سپارم که از جنس رویایی موج را به تو می سپارم که از جنس دریایی طوفان را به تو می سپارم که از جنس غوغایی زندگی را به تو می سپارم که از جنس طراوتی نوازش را به تو می سپارم که از جنس لطافتی آرامش را به تو می سپارم که از جنس رضایتی آغاز را به تو می سپارم که از جنس نهایتی نیاز را به تو می سپارم که از جنس سخاوتی اقاقیا را به تو می سپارم که عطر محبتی فقط یک چیز می خواهم """دلت را به من بسپار. عشق! اي رؤياي فــــردا! دامـــنم را بـــاز كردم بـــا تمـــام آرزوهــــا شـــعر را آغـــاز كردم. سايه ها را مي كشانم سوي فرداهاي عشقــــم. رودها را مـــي رسانـــم تا به در ياهاي عـشقــم. دوستت دارم ِ من از جان، حرف را بــي پرده گويم، بهترين فانـــوس راهم! اوج را پيـــوسته جويم. دور خواهم شد از اينجـا از كـــوير خشك و تبدار. قصـد گنـــــدمزار دارم، ميـــروم آن سوي پندار. شخم خواهم زد خودم را، دانـــه گنــــدم بكاريد، خوشه خواهــم داد. روزي ابـــرها باران ببـــاريد ...

  2. #72
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Eat_me_drink_me's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Persia
    پست ها
    253

    پيش فرض

    یه چکامه ی فوق العاده از خیام که حیفم اومد ننویسمش ! یه سایت انگلیسی خیام سر بزنید واقعا جالبه که ما به زبون فراسی چنین سایت فوق العاده از این هنرپرور بزرگ نداریم
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


    O Mullah, We (people) do much more work than you
    / Even when we are drunk, we are still more sober than you
    / You drink people's blood and we drink the grape's blood [wine]
    / Let's be fair, which one of us is more immoral





  3. #73
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض


    آموخته ام...
    آموخته ام...
    که بهترین کلاس درس دنیا،
    کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست
    آموخته ام...
    که وقتی عاشقید،
    عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
    آموخته ام...
    که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید:
    تو مرا شاد کردی
    آموخته ام...
    که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته،
    زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد
    آموخته ام...
    که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
    آموخته ام...
    که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
    آموخته ام...
    که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد،
    همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
    آموخته ام...
    که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد،
    فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
    آموخته ام...
    که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است،
    هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
    آموخته ام...
    که چشم پوشی از حقایق،
    آنها را تغییر نمی دهد
    آموخته ام...
    که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
    آموخته ام...
    که زندگی دشوار است،
    اما من از او سخت ترم
    آموخته ام ...
    که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند،
    بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
    آموخته ام...
    که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
    آموخته ام...
    که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است:
    وقتی که از شما خواسته می شود،
    و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد
    آموخته ام...
    که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم،
    بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم

  4. #74
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندگی ریاضیات است. پس بیائید خوبیها را جمع کنید، دعواها را کم کنید، شادیها را ضرب کنید، دردها را تقسیم کنید، نفرت ها را زیر رادیکال ببرید و عشق را به توان برسانید.

  5. #75
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    يادم باشد حرفي نزنم كه به كسي بربخورد و نگاهي نكنم كه دل كسي بلرزد و خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را. يادم باشد كه روز و روزگار خوش است و تنها دل من دل نيست. يادم باشد جواب كين را با كمتر از مهر و جواب دورنگي را با كمتر از صداقت ندهم. يادم باشد بايد در برابر فريادها سكوت كنم و براي سياهي ها نور بپاشم. يادم باشد از چشمه درس خروش بگيرم و از آسمان درس پاك زيستن. يادم باشد سنگ خيلي تنهاست... يادم باشد بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند. يادم باشد براي درس گرفتن و درس دادن به دنيا آمده ام... نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان. يادم باشد زندگي را دوست دارم. يادم باشد هرگاه ارزش زندگي يادم رفت در چشمان حيوان بي زباني كه به سوي قربانگاه مي رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پي ببرم. يادم باشد مي توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردي كه از سازش عشق مي بارد به اسرار عشق پي برد و زنده شد. يادم باشد سنجاقك هاي سبز قهر كرده و از اينجا رفته اند... بايدسنجاقك ها راپيدا كنم. يادم باشد معجزه قاصدك ها را باور داشته باشم. يادم باشد گره تنهايي و دلتنگي هر كس فقط به دست دل خودش باز مي شود. يادم باشد هيچگاه لرزيدن دلم را پنهان نكنم تا تنها نمانم. يادم باشد هيچگاه از راستي نترسم و نترسانم. يادم باشد , يادم باشد...

  6. #76
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آرزويم اين است نرود اشك در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد. نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه ي هر روز تو عاشق باشي... عاشق آنكه تو را مي خواهد و به لبخند تو از خويش رها مي گردد و ترا دوست بدارد به همان اندازه كه دلت مي خواهد

  7. #77
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خواستم عشق رو تو دستام بگيرم، ولي جا نشد. پس گذاشتمش تو جيبم، ولي جا نشد. در كيفمو باز كردم، ولي جا نشد. تصميم گرفتم ببرمش توي اتاق ، ولي جا نشد. بنابراين يه خونه براش گرفتم، ولي جا نشد. با خودم گفتم: يه باغ! آره! ولي جا نشد. پس گذاشتمش توي قلبم، حالا ديگه جاش خوبه خوبه... تازه مي فهمم اين كه مي گن دل آدم مي تونه از دنيا هم بزرگتر باشه يعني چي!؟!؟

  8. #78
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    می نويسم آری من می نويسم. از عشق برايت حرف می زنم. تا تو باور کنی چقدر دوستت دارم. عشق را معنا می کنم. تا تو بفهمی معنای عشق من تويی. من زندگی ميکنم تا تو بدانی برای تو زنده ام. ای تمام زندگيم....

  9. #79
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    کاش می دانستی، من سکوتم حرف است، حرف هایم حرف است، خنده هایم، خنده هایم حرف است. کاش می دانستی، می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم. کاش می دانستی، کاش می فهمیدی، کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند، یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند. من کمی زودتر از خیلی دیر، مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد. تو نترس، سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد.کاش می دانستی، چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت، در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست. تازه خواهی فهمید، مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.

  10. #80
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    عشق را به خاطر بسپار. سوختن و دم بر نیاوردن، اینگونه می پسندم. چه نگاه های عمیقی! کاش! دلهره ی جدایی بر فضا حکم نمی راند، کاش این نگاه ها آنقدر غمگین نبودند. اشک ها می فشاندم در فراغ رویت، سخن ها راندم در وصف ماه رویت، نگاه هایم را به سویت عاشقانه روانه کردم تا... کاش! من هم لحظه ای صاحب آن نگاه ها بودم. زیبا نگاهم می کنی، دلربا تر از نگاه های ستاره، بی وفاتر از عبور باد، بی رنگ تر از شب بی ماه. کاش! این نگاه ها، این اشک ها برای من بود.افسوس! لحظه ی جدایی چه زود فرا رسید...!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •