تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 137 اولاول 123456781454104 ... آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #31
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    این انگشتها عجیبند اولین عضوی که در رحم مادر شکل می گیرند تنها عضوی که مثل کتاب حیات انسان یگانه است ... اثر انگشت ردی باقی مانده از هر خطا و سهو و علامتی برای شناسایی خطاکاران عضوی که به آن انگشت شهادت نیز میگویند حتی وقتی میخواهیم جایی یا کسی را نشان دهیم ... وسیله ای برای ثبت گواهیها و رای ها حتی پیامبر نیز با همین عضو شق القمر کرد گویی راز همه خلقت در این عضو نهاده شده است حتی وقتی که یخواهی کسی را به سکوت واداری آن را بر لبانت میگذاری وسیله ای برای گرفتن قلم و گاهی نیز برای نوازش وقتی دلبری در کنار توست میخواهد با سر انگشتانت او را لمس کنی و موهایش را به دور آن بیچی و با آنها بازی عاشقانه کنی دیدن هم کاری است که از سر انگشت انسان بر می آید وقتی دوستی به تو نزدیک باشد مهم نیست مساقت چقدر باشد مهم این است که نزدیک باشد همین کنار در کنار قلبت و این وقت میبینی که میبینی ... نه با چشمانت که با دستهایت با سر انگشتت وصف میکنی اما نه با زبانت که با سر انگشتانت ... من این دیدن را از تو یاد گرفتم این زبان را از تو آموختم و این ادب را از تو فرا گرفتم ... لطفا دستانم را لمس کن میبینی که انگشتانم با تو حرف میزند هم اکنون نیز که این نوشته ها را زمزمه میکنی کلام انگشتانم من است و اینها فقط قسمتی از گفته هاست و نگفته ها بسیار است و تو میتوانی همه آنها را بخوانی

  2. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #32
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    سلام ای مهربان پروردگار پاک و بی همتا خدایا جز تو آیا مهربانی هست؟ گرچه پیمان خودم را با تو بشکستم نمیشد باورم اما چه زیبا باز من را سوی خود خواندی عزیزا، من گمان کردم که دیگر راه برگشتی برایم نیست خداوندا مرا البته میبخشی گمان کردم به جرم غفلت از تو مرا راندی و در را پشت سر بستی حبیبا باورش سخت است اما تو مرا اینک،برای آشتی خواندی؟؟!! به پاس آشتی با تو،اینک من خدایا عهد میبندم از این پس بی شکایت دوست خواهم داشت بی توقع مهر می ورزم خدایا سینه ام را رحمت پاک گشایش،مرحمت فرما به لبهایم،تبسم را به چشمم،نور پاکت را به قلبم،مهرورزی را خداوندا،بلندی دعایت را عطایم کن تو معشوق همه عالم از این پس عاشقی را پیشه ام فرما خدایا راستش من آدمیزادم گاه گاهی گر گناهی میکنم طغیان مپندارش کریما،من گناهی بنده ای دارم و تو بخشایشی جنس خدا آیا امید بخششم،بی جاست؟ خودت گفتی بخوان می خوانمت،اینک مرا دریاب به چشمانی که میجوید تو را نوری عنایت کن و خالی دو دست کوچکم را هدیه ای اینک عطا فرما خودت گفتی،کسی را دست خالی برنگردانید کنون ای اولین و آخرینم بارالها،راست میگویم دگر من با خدایم آشتی هستم ببخشا آن گناهانی که دور از چشم مردم در حضورت مرتکب گشتم گناهانی که نعمتهای پاکت را مبدل کرد خداوندا! ببخشا آن گناهانی که باعث شد،دعایم بی اثر گردد گناهانی که امید مرا از تو، پریشان کرد خدایا پیش آنانی که میگویند:مرا تو نمی بخشی تو رسوایم مکن من گفته ام،من مهربان پروردگار قادری دارم که،میبخشد مرا آیا به جز این است؟ خدایا بین من با آنکه نامت را نمی خواند فرقی نیست؟ اگر من را به عدلت،در میان اتش اندازی میان آتشت من باز میگویم هلا ای مردمان من مهربان پروردگار قادری دارم که او را دوست میدارم چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست؟ و گیرم صبر بر آتش ولیکن صبر بر دوری تو هرگز خدایا خوب میدانم،مرا تنها نمی خواهی خدایا راست میگویی غریب این زمین خاکیت جز تو که را دارد؟ مرا مهمان دنیای خودت کردی کریما تو پزیرایی از مهمان خود را خوب میدانی تو صاحبخانه خوبم تو ظرف خالی مهمان خود را دوست میداری؟ خداوندا مرا جز تو خدایی نیست و می دانم تو نومیدی ما امیدواران خودت را بر نمی تابی اگر برگردم از پیش تو با دستان خالی منکرانت شاد میگردند خداوندا شهادت می دهم هستی شهادت میدهم،من،مهربان پروردگار عادلی دارم شهادت میدهم،من،مهربان قلبی ز روح پاک او دارم شهادت میدهم،من،قطره ای از روح اویم گرچه گاهی خود نمیدانم شهادت میدهم،من،قلب پاکی را برای مهر ورزی دارم اما خوب چه باک از آن که گاهی هم،بگیرد او گواهی میدهم،من،جلوه ای از ذات پاک کبریا هستم و من هستم،که او میخواست من باشم و میخواهم که من آنگونه ای باشم،که میخواهد بیا ای مهربان همراه خوب مهر آیینم بخوان با من بخوان،زیرا اگر با هم بخوانیمش جواب هردومان را زود خواهد داد خداوندا،تو را من دوست میدارم و میدانم تو نور آسمانها و زمین هر لحظه با من از خودت نزدیکتر هستی تو گرمای محبت را عنایت کن زمینی بنده ام اما،یقینی آسمانی را،عطایم کن خدایا،مزه زیبای بخشش را به کام قلب ما،بنشان تو لبخند رضایت را عطا مان کن خدایا،قلب ما را منزل پاک خودت را،از حسادت ها، رهایی ده خدایا،قدرتم ده،تا ببخشم آنکه من را سخت آزردست خدایا ما چه میگویم چنانم کن که میخواهی مرا آن کن که میدانی

  4. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #33
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    بخوان ما را: منم پروردگارت خالقت از زره ای ناچیز صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را قلم را،علم را،من هدیه ات کردم بخوان ما را منم معشوق زیبایت منم نزدیکتر از تو به تو اینک صدایم کن رها کن غیر ما را سوی ما بازآ منم پروردگار پاک و بی همتا منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید: تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد بساط روزی خود را به من بسپار رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق می شوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم آهسته میگویم،خدایی عالمی دارد قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسب های خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من قسم بر روز،هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور رهایت من نخواهم کرد بخوان ما را که میگوید،که تو خواندن نمیدانی؟ تو بگشا لب تو غیر از ما،خدای دیگری داری؟ رها کن غیر ما را آشتی کن با خدای خود تو غیر از ما چه می جویی؟ تو با هر کس بجز با ما،چه میگویی؟ و تو بی من چه داری؟هیچ بگو با ما چه کم داری عزیزم؛هیچ!! هزاران کهکشان و کوه و دریا را و خورشید و گیاه و نور و هستی را برای جلوه خود آفریدم من ولی وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم تویی زیبا تر از خورشید زیبایم تویی والاترین میهمان دنیایم که دنیا بی تو،چیزی بی تو را کم داشت تو ای محبوب تر میهمان دنیایم نمی خوانی چرا ما را؟؟ مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ببینم من تو ر از درگهم راندم؟ اگر در روز سختیت خواندی مرا اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نکردی به رویت بنده من هیچ آوردم؟؟ که می ترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور آن نامهربان معبود آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت،خالقت اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را می شنیدم غریب این زمین خاکیم آیا عزیزم حاجتی داری؟ تو ای از ما کنون برگشته ای اما کلام آشتی را تو نمیدانی؟ ببینم چشمهای خیست آیا گفته ای دارند؟ بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما اینک وضویی کن خجالت میکشی از من بگو،جز من کسی دیگر نمی فهمد به نجوایی صدایم کن بدان آغوش من باز است برای درک آغوشم شروع کن یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من
    _______________

  6. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #34
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    ای صمیمی! . . . ای دوست گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی دیدنت . . . حتی از دور آب بر آتش دل می پاشد آنقدر تشنه ی دیدار تو ام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم و دل من . . . به نگاهی از دور طفلکی می سازد ای قدیمی! . . . ای خوب تو مرا یادکنی . . . یا نکنی من به یادت هستم من صمیمانه به یادت هستم دایم از خنده لبانت لبریز ای صمیمی! . . . ای دوست گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی دیدنت . . . حتی از دور آب بر آتش دل می پاشد آنقدر تشنه ی دیدار تو ام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم و دل من . . . به نگاهی از دور طفلکی می سازد ای قدیمی! . . . ای خوب تو مرا یادکنی . . . یا نکنی من به یادت هستم من صمیمانه به یادت هستم دایم از خنده لبانت لبریز دامنت پر گل باد

  8. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #35
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    میخواهم تمام واژگانی را که میدانم به دریا بریزم و دوباره متولد شوم دنیا را ببینم رنگ کاج را ندانم نامم را فراموش کنم دوباره در آیینه نگاه کنم کلمات دیروز را امروز نگویم برای تو یک چمدان بخرم تو معنی سفر را از من بپرسی واژگان تازه را از دریا صید کنم آن ها را شستشو دهم انقدر بمیرم تا زنده شوم

  10. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #36
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    مناسب ترین کلمه خداوند است زیباترین کلمه عشق پر احساس ترین کلمه محبت پر معنا ترین کلمه نگاه عالی ترین کلمه دوستی تلخ ترین کلمه جدایی دردناک ترین کلمه خیانت بدترین کلمه تمسخر
    -______________

  12. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #37
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    چشم‌های تو ، چشم‌های تو ، چشم‌های تو بگذار خمار آلوده و خوشبخت بنگرند ، چشم‌های تو و تا جایی که در می یابند، دلبستگی انسان‌ها به دنیا را ببینند که چگونه افسانه‌ای می‌شوند و زبان به زبان می‌چرخند. چشم‌های تو ، چشم‌های تو ، چشم‌های تو بلوط‌زاران ( بورصه )اند در پاییز برگ‌های درختان‌اند بعد از باران تابستان و ( استانبول )اند ـ در هر فصل و هر ساعت ـ چشم‌های تو ، چشم‌های تو ، چشم‌های تو گل من ! روزی خواهد رسید روزی خواهد رسید که انسان‌های برادر با چشم‌های تو هم‌دیگر را خواهند نگریست با چشم‌های تو خواهند نگریست ...

  14. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #38
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    باور نكن تنهاییت را من در تو پنهانم تو در من از من به من نزدیكت تر تو از تو به تو نزدیك تر من باور نكن تنهاییت را تا یك دل و یك درد داریم تا در عبور از كوچه عشق بر دوش هم سر میگذاریم دل تاب تنهایی ندارد باور نكن تنهاییت را هرجای این دنیا كه باشی من با توام تنهای تنها من با توام هر جا كه هستی حتی اگر با هم نباشیم حتی اگر یك لحظه یك روز با هم در این دنیا نباشیم این خانه را بگذار و بگذر با من بیا تا كعبه دل باور نكن تنهاییت را من با توام منزل به منزل......

  16. #39
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    ساحل در انتظار كسی بود تا پاسخی بگوید، فریاد آب را . با ناله گره شده، دلتنگ، خشمگین، سر زیر پر كشیدم و رفتم ! جواب را .
    _______________

  17. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #40
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند،به جز مداد سفید!هیچ کسی به اون کاری نمی داد،همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری...یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند،مداد سفید تا صبح کار کرد،ماه کشید،مهتاب کشید و اونقد ستاره کشید که کوچیک و کوچیک و کوچیک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی،جای خالی اون با هیچ رنگی پر نشد...

  19. این کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •