ولی من شخصیت نادرو خیلی دوست داشتم
فکر می کنم غیر از موسیقی و تیتراژ پایانی نقطه قوتش همون بازی علی مصفا باشه
به نظرم تو فیلم نامه هم خیلی بیشتر لز اونکه به پریدخت بپردازند به نادر خان پرداختند
بهتر بود اسم سریالو می ذاشتند نادرخان
البته نادر یه آدم خاکستری بود به نظرم بدتر از آدم های دیگه ی توی فیلم نبود
این بابای پریدخت که آدم خشکه مذهبی بود باعث تمام مشکلات ایت آدما می شد
خلاصه به نظرم سوژه ی فیلم سوژه ی خوبی بود منتها نباید اینقدر شتابزده عمل می کردند باید فیلم نامه ی قوی تری را می نوشتند که به همه ی شخصیت ها از نظر اجتماعی و روانشناسی پرداخته شود و زیاد کلیشه ای از آبدر نیاد مثلا همین دکتر معلوم نشد اصلا حضورش چه معنایی داشت
هرچند که فکر میکنم ایده ی کشته شدن پدر پریدخت به دست نادر بعد از دیدن زیر تیغ به وجود آمده باشد ولی اگر به شخصیت نادر نگاه کنیم میبینیم که ایده ی اصلی داستان خود نادر است شخصیتی که نه از طرف مردم قبولش دارند به خاطر خانواده اش و نه او و خانوااده اش با هم کنار می آیند به خاطر عقایدش و اگر به تمتام صحنه هایی که نادر در آن است نگاه کنیم معمولا او را تنها و بی همدم می یابیم و معمولا فضا به شدت سرد است
نادر در اول تنها به خاطر ناراحتی اش از دست مردمان حمایتش را از پهلوان بر می دارد که این کار فاجعه ی مرگ پهلوان را ببار می آورد
در آن زمان است که اعصابش به هم میریزد از طرفی عذلب وجدان (که البته غیر منطقیست زیرا او وظیفه ای در قبال حمایت از پهلوان نداشته است) و از طرفی در موقعیت خان که تازه وارد شده است و هنوز تصمیم نگرفته که چگونه برخورد کند
دومین خطا کاملا اتفاقی و با پدر پریدخت می افتد که به نظر من آدم کاملا خشکه مذهبیست
واز این به بعد است که نادر حس می کند از قدرتش باید برای نجات خود و رسیدن به آرزوهایش استفاده کند (کاری که هر کدام از ما به احتمال زیاد در آن موقعیت انجام می دادیم)
نادر در اول آدمی پاک بود که تنها در موقعیت ظلم به جامعه قرار گرفته بود ولی با نامردی ای که در حق نصرت انجام داد شاید بزرگ کردن فرزند او نوعی جبران باشد
و حرف های آخر داستان که نصرت به نادر درباره ی پسرش زد نشان از این داشت که نصرت هنوز هم نادر را قبول داشته است
در آخر من فکر میکنم واقعا شخصیت نادر قابل تامل و تفکر بود چه ازنظر اجتماعی چه روانشناسی و کاشکی این سوژه اینقدر راحت به حدر نمی رفت حتی خودکشی نادر نیز از نظر من به نوعی به فطرت پاکش برمی گشت

درواقع نشان دهنده ی این بود که افراد به صرف اینکه از یک خاندانند دارای شخصیت های مشابه نیستند واینکه مناسبات اجتماعی و اتفاقات در طول زندگی چه تاثیراتی دارند