منبع :
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
گودرزي، فرامرز. “زندگينامه و كارنامه ادبي طالب آملي شاعرهنرمندي كه شايسته اين فراموشي نيست“. دوره15، ش157 (آبان54): 35-44.
خلاصه : شرح زندگاني محمدطالب آملي (991-1036ه.ق) ـ دوره اول زندگي طالب واقامت او در مازندران (994-1010 ه.ق) ـ قصايدي از طالب، عوامل سفروي به كاشان، اشارهاي به عشق طالب به زهره و اشعاري دراين زمينه.
زندگينامه و كارنامة ادبي طالب آملي ، شاعر هنرمندي كه شايستة اين فراموشي نيست
دكتر فرامرز گودرزي
به اشعار زير توجه كنيد به بينيد آيا سراينده آنرا مي شناسيد ؟
آرام تو رفتار به سرو چمن آموخت تمكين تو شوخي به غزال ختن آموخت
خندان چو گل از مي به شبستان شدي و شمع از شيوه رفتار تو افروختن آموخت
افروختن و سوختن و جامه دريدن پروانه ز من ، شمع ز من ، گل زمن آموخت
-
مردم ز رشك چند به بينم كه جام مي لب بر لبت گذارد و قالب تهي كند
-
پيراهني از تار وفا دوخته بودم چون تاب جفاي تو نياورد كفن شد
هر سنگ كه بر سينه زدم نقش تو بگرفت آنهم صنمي بهر پرستيدن من شد
-
آهوي تبتم كه مرا گر دهد بهار مشتي گياه نافه مشكين عوض دهم
با من سپهر اگر در سودا زند ز مهر ز لف تو گيرم و ختن و چين عوض دهم
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب ابرم تلخ گيرم و شيرين عوض دهم
-
ز گريه شام و سحر چند ديده تر ماند دعا كنيم كه نه شام و نه سحر ماند
ز غارت چمنت بر بهار منتهاست كه گل بدست تو از شاخ تازه تر ماند
-
اشكم آشوب كنان آيد و جوشان گذرد همچو آن كه سيل كه جوشان و خروشان گذرد
گر بود خاطرش آزاده دلش بنده شود هر كه از حلقة ما حلقه بگوشان گذرد
بي نيازانه ز ارباب كرم مي گذرم چون سيه كه بر سرمه فروشان گذرد
-
دل با من خسته صاف مي يابد كرد با طالع من مصاف مي يابد كرد
آرامگه شاخ گلي بوده شبي آغوش مرا طواف مي يابد كرد
-
گفتي مي همه در جام كنم يك بوسه ز پاي خويشت انعام كنم
بوسيدن آن پاي بدين لب ستمست بنشين كه لبي ز برگ گل وام كنم
-
الهي شعله شوقم فزون ساز مرا آتش كن و در عالم انداز
الهي ذره اي آگاهيم بخش رهم بنماي و بر گمراهيم بخش
ز دانش گوهر پاكم بر افروز چراغ چشم ادراكم بر افروز
ادامه در پست بعدی ....