edit.........
edit.........
Last edited by عاشورا; 04-01-2010 at 10:26.
نوشته شده توسط عاشورا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولی به نظر من خیلی از عقاید این ایسمها به قول شما موافق با دینه. مثلا استاد مطهری میگه تعالیم لیبرالیسم در دین وجود دارد. و یا دکتر شریعتی بسیاری از مکاتب مثل اگزیستانسیالیست (که متفکر اون سارتر هست) و بقیه رو فهمید و رابطه انها با دین را مورد بررسی قرار داد. ولی مثلا به شدت با مارکسیست مبارزه کرد. نمیشه گفت همه ایسمها جلوی دین ایستادند بلکه باید آگاهانه با دین مطابقت داد و دید که کدام تعالیم انها با هم جور در میاد.
سلام.به اعتقاد من هیچ وقت نباید به صورت کلی یه حرفی زد.نوشته شده توسط عاشورا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لیبرالیسم از کلمه لیبریتی به معنای آزادی اومده و لیبرالیسم هم همون آزادی خواهی حالا باید پرسید آیا آزادی خواهی مخالف دینه؟ به نظر من انسانهای بت پرست اگر آزادی خواه نبودند هیچ وقت به هیچ دینی روی نمی آوردن.
اگر در جایی حق و حقوق زنان پایمال نمیشد هیچ وقت فمنیسم وجود نمیامد.
اگرترور نباشه تروریسم هم نخواهد بود.
و...
ای بابا تا شوهر گیر نمیاد همه مردا بد هستن وقتی شوهر کردن کسی جرات نداره به مردا مخصوصا شوهر ، پسر و پدرشوهرشون حرف بزنه ...
اینا همش مسخره بازیه که آخرش به هیچ جا نمیرسه ... فیمینیسم هم یه دورانی داره بعد بعد از یه مدت هم جزو حماقت های بشر محسوب میشه میره .
احتمالا الان حقوق زنها تو مملکت به کلی رعایت میشه . یکی هم نیست بگه پروین اعتصامی و سیمین دانشور و ... تو کدوم دوره ظهور کردن و احتمالا انوشه انصاری هم از دم برج میلاد رفته به فضا و برگشته تهران . خب خوبه . مملکت گلستان شده . دوستان وقت پایکوبیست.
بر منكرش لعنت!نوشته شده توسط bb [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ايضا بر منكرش لعنت!!نوشته شده توسط bahareh_bus [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
◙
نوشته شده توسط bb [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چی چی و ولش بگوو عزیز دلم؟
فمینیسم از 1970 فکر کنم دقیق نمی دونم ولی از اون زمان در غرب رشد یافت و در ایران هم 20 سال هست که اومدهنوشته شده توسط vizy-vizy [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اول چنان شدت یافت که زن ها از جنسیت مرد متنفر بودند و حتی به
هم جنس گرایی روی آوردند
تا وقتی که دیدند فطرت رو نمیشه کنار گذاشت کم کم کمی معتدل شدند
البته فمینیسم شاخه شاخه شد اون حالت شدیدش دیگه الان نه وجود داره و نه طرف دار
ولی اینکه مردی بخواد فمینیسم باشه
به معنای امروزی یعنی مدافع حقوق زنان بودند که آقای خاتمی کمی در این مورد در کشور کار کرد اما هنوز هم مونده
اینکه مردی مدافع حقوق زن باشه بد نیست
اما مواظب باش خانم ها ازت سوئ استفاده نبرند((شوخی))
feminism=زنانه نگری
قبل از نقد باید که کمی فمنیست را بهتر بشناسانیم
تا بپردازیم به نقد فمنیسم
فمنیسم مکتبی است که در آن
از برابری حقوق اجتماعی و قضائی
زن و مرد پشتیبانی میشود.
یکی از اولین حرکات مساوات طلبانه زنان
از آغاز قرن ۱۸ و مقارن با آغاز انقلاب فرانسه بودهاست.
جنبش فمینیستی ثبت شده،
بطور کلی در غرب و به ویژه
در جنبش اصلاحات قرن ۱۹ ریشه دارد.
در طی یک قرن ونیم جنبش رو به رشد
زنان هدف خود را تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعی
و سیاسی مبتنی بر تبعیض جنسیتی
علیه زنان قرار دادهاست.
فمینیستهای اولیه را به اصطلاح «موج اول»می نامند.
نهضتهای حق طلبانه زنان تا سال ۱۹۶۰ جزو موج اول هستند.
موج اول فمینیستی با روشنگریهای مری ولستون کرافت
و بیانیه ۳۰۰ صفحه ایش در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد.
موضوعهای کلی مورد توجه فمینیسم
تبعیض، رفتار قالبی، شیءنمایی، بیداد و پدرسالاری هستند.
فعالان فمینیست به مواردی مانند
حقوق تناسلی، خشونت خانگی، برابری دستمزد، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی میپردازند
زیرمجموعههایی از فمینیسم
فمینیسم مدرن
فمینیسم آفریقائی
فمینیسم آمازونی
فمینیسم – آنارشیسم
فمینیسم ضد نژاد پرستانه
فمینیسم سیاه پوستان
فمینیسم مغلطهای
فمینیسم فرهنگی
فمینیسم متضاد
فمینیسم اقتصادی
فمینیسم هستی گرایی
فمینیسم ژاپنی
فمینیسم فرانسوی
فمینیسم فردگرایی (همچنین به عنوان فمینیسم طرفدار آزادی نیز شناخته میشود)
فمینیسم همجنس باز(زن)
فمینیسم آزادیخواه
فمینیسم مذکر یا فمینیست موافق مردان
فمینیسم مارکسیستی (به فمینیسم جامعه گرا مرتبط میباشد)
فمینیسم مادی
فمینیسم جدید
فمینیسم پاپ
فمینیسم بعد از - مستعمرات
فمینیسم پست مدرنی که شامل تئوری غیر عادی میباشد.
فمینیسم طرفدار جنس (همچنین به عنوان فمینیسم آزادی جنسی نیز شناخته میشود، فمینیسم جنس مطلق و فمینیسم خود خواه)
فمینیسم روانکاوی
فمینیسم طرفدار اصلاحات سیاسی
فمینیسم جداگرایی
فمینیسم جامعه گرایی
فمینیسم معنوی
فمینیسم دیدگاه
فمینیسم جهان سوم
فمینیسم تغییر ملیت
فمینیسم تغییر(جابجائی)
زن گرایی
فعالیتهای مطمئن، مشیها و مردم همچنین میتوانند به عنوان فمینیست مقدماتی یا پست فمینیست توصیف شوند
از سال 1960 که این جنبش
شروع شد فمنیسم معانی گسترده تر و ژرفتر یافته
که میخواهد تک آوایی فرهنگی را فرو بشکند
و جهان نگری زنانه را نیز در کنار جهان نگری
مردانه که تا کنون یگانه جهان نگری ممکن
و معقول تلقی میشده است بنشاند
هرچند که فمنیسم زاییده و مولود اندیشه های
نامشروع بوده و به افراط کشیده شده
و همین افکار بود که در غرب
بنیاد خانواده را متلاشی کرد
اما امروز با اینکه هنوز آن دسته از فمنیسم های افراطی
وجود دارند اما شعب دیگری نیز هستند
که رنگی دیگر و تعریفی دیگر دارند
نقدی بر فمنیسم
انديشه فمنيسم در واقع همان جنبش زنان است و ريشههاى آن به دوران روشنگرى اروپا و بيدارى اين قاره از خواب قرون وسطايى مىرسد، اما ايدههاى انقلاب كبير فرانسه (1) زمينهساز جدى و واقعى شكلگيرى نخستين نطفههاى جنبش فمنيستى است; آنجا كه ايده حقوق بشر براى نخستين بار به شكل مدون و البته بيشتر در رابطه با حقوق مردان فرمول بندى شده بود. آنچه كه فرانسه در دهه 90 قرن هجدهم به صورت شركت فعال زنان در جنبش انقلابى و سپس تاسيس انجمنهاى سياسى ويژه زنان شاهد آن بوده، به مرور ريشههاى خود را به سراسر اروپا گستراند.
«جنبش آزادى زنان» مهمترين روايت فمنيستى در جامعه معاصر غرب است. البته خود اين عنوان نيز نشان دهنده زمينه سياسى ظهور آن و كليدى براى درك بعضى از تفاوتهاى آن با اشكال پيشين فمنيسم است. فمنيستهاى اوليه از «حقوق» و «برابرى» زن سخن مىگفتند، اما در دهه 60 ميلادى «ستم» و «آزادى» در فعاليتهاى سياسى چپنو، كلماتى كليدى به شمار مىرفت. با افزايش جنبشهاى آزادى بخش; از قبيل جنبش آزادى بخش سپاهان، جهان سوم و...، فمنيسم جديد، به ناگزير عنوان «جنبش آزادى بخش زنان» را براى خود برگزيد كه اين تغيير نام بازتاب تحولى مهم در دورنماى سياسى فمنيسم معاصر، ايجاد كرد.
فرهنگ علوم سياسى فمنيسم را اين گونه معرفى مىكند:
«دفاع و جانبدارى از حقوق زنان و عقيده به برابرى زن و مرد در زمينههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى و مبارزه در راه وصول به اين برابرى.»
از نظر تاريخى، در دهه 1980 ميلادى فمنيسم به عنوان يك لغت، معانى متفاوتى را پيدا كرد. در اين دوره حاميان نقش اجتماعى زنان كه از حقوق آنان به عنوان يك موجود مستقل نيز دفاع مىكردند «فمنيست» نام گرفتند. اما طى سالهاى گذشته با تحول در نقشهاى اجتماعى و فردى زنان، تحولاتى نيز در بيان و معرفى فمنيسم ايجاد شده است، تا اندازهاى كه نمىتوان قالب واحدى را از اين تعاريف استخراج نمود
بنابراين فمنيسم تنها يك رويكرد عملى يا اجتماعى واحد نيست و به همين دليل است كه امروزه فمنيسم به شاخههاى متعددى از جمله ليبرال، ماركسيست، سوسيال، راديكال، روانكاو، و فرامدرن تقسيم مىشود.
با اين بيان پس از گذرى كوتاه بر ديدگاههاى فمنيستى به دنبال پاسخ به اين سؤال هستيم كه آيا بين فمنيسم، انديشه سياسى، رويكرد سياسى و سياست، ارتباطى وجود دارد يا خير؟
فمنيسم ليبرال :
ليبرال ها، قديمي ترين و در عين حال بزرگترين جنبش هاي فمنيسمي را تشکيل مي دهند. اين گروه از قرن هجدهم فعاليت خود را آغاز کردند و خواهان برابري حقوق خود با مردان شدند.در قرن نوزدهم،با شدت بخشيدن به فعاليت هاي خود، خواهان تغييرات قانوني براي دست يابي به تشابه حقوق زنان و مردان شدند و سرانجام در قرن بيستم در پي ايجاد تغييرات اساسي در روابط اجتماعي بر آمدند. اين گروه که امروزه عمدتاٌ در آمريکا به سر مي برند در تحليل و ريشه يابي فرودستي زنان در جامعه، معتقدند عامل اصلي فرودستي زنان در جامعه، معتقدند عامل اصلي فرودستي زنان، فقدان حقوق مدني و فرصت هايي برابر آموزشي و همچنين باورهاي غلط مردم سالار در فرهنگ و روابط اجتماعي است.
بر اين اساس فمنيسم ليبرال معتقدند زن به طور طبيعي ضعيف نشده است؛ بلکه اين نقش هاي کليشه اي جنسيتي است که آنان را به استضعاف کشانيده است. يکي از آرمان هاي ليبرال فمنيست هاي معاصر، تحقق جامعه دو جنسي است که در آن هيچ چيز به جنس خاصي تعلق ندارد و همه فرصت هاي اجتماعي براي زنان و مردان به صورت مساوي است. در نتيجه با تشکيل خانوادۀ سنتي که در آن نقش هاي کليشه اي زنان هم چون مادري و همسرداري است، به شدت مخالفت مي شود؛ چرا که آنها با تأثيرپذيري از تفکرات ليبرالي، اصل را بر آزادي فردي انسان ها نهاده و لذت جويي و رضايت خود محورانه را ملاک تشکيل خانواده يا هر نوع رابطه زنان و مردان مي دانند. ليبرال فمنيست ها يا هر نوع رابطه زنان و مردان مي دانند.ليبرال فمنيست ها با تقسيم جامعه به دو حوزه خصوصي و عمومي معتقدند زن ها بايد براي رهايي از وضعيت اسف بار خويش به حوزه عمومي وارد شوند و در آن به فعاليت بپردازند ، چرا که اکتفا کردن به فعاليت در حوزه خصوصي موجب عقب ماندگي زنان در اغلب عرصه ها مي شود در نتيجه زن ، هم چنان که در حوزه خصوصي حضور دارد بايد در حوزه عمومي نيز فعاليت کند ، ولي مشروط به آن که در هيچ يک از اين دو حوزه ، هيچ گونه نقش جنسيتي وجود نداشته باشد . حال آنکه در تعارض حوزه خصوصي و عمومي کدام يک را بايد بر ديگري ترجيح داد ، بين فمنيست هاي ليبرال توافق نظر نيست . اين گروه براي رسيدن به وضعيت مطلوب، يعني تساوي حقوق زنان و مردان، چه راهکارهايي را مطرح مي کنند. آنان در درجه اول خواهان اصلاح قوانين و ساختار سياسي و اجتماعي هستند؛ به گونه اي که هيچ گونه تفاوت حقوقي و قانوني ميان مرد و زن نباشد. سپس معتقدند بايد با برنامه ريزي هاي مختلف در حوزه ادبيات، الفاظ و عبارات مردم سالارانه برچيده شود و زمينه فعاليت اجتماعي دختران را همانند پسران فراهم آورند و در حوزه تعليم ،تربيت و آموزش و پرورش نيز فرهنگ سازي شود و هم چنين در محيط خانواده و اجتماع براي زنان ، موقعيت برابر با مردان ايجاد شود .
به عبارت ديگر مىتوان گفت: فمنيسم ليبرال زاييده شرايطى است كه بر جامعه حاكم است، همانطور كه در سخنان مرى آستل آمده است. سايه افكندن ليبراليسم بر جامعه و نفى سلطه حاكم در تعامل بين مردم و حاكم در نهايتبه زندگى فردى، شخصى و خانوادگى افراد آن جامعه تسرى يافته و در نهايت اين ندا سر برآوردهاست كه:
اولا: انسانها با يكديگر برابر بوده و هيچ جنبه برترى بر يكديگر ندارد;
ثانيا: نفى سلطه و امتيازى به نام آزادى بر اساس اصول ليبراليسم براى انسانها پذيرفته مىشود;
ثالثا: در نتيجه، اين امتياز براى زنان نيز پذيرفته مىشود.
و اين نتيجه يكى از پايههاى اساسى شكلگيرى فمنيسم ليبرال است. در واقع مىتوان گفت: ليبراليسم نحوه نگرش انسانها به پديدهها و معرفت او را نسبتبه جهان هستى تغيير مىدهد كه اين تغيير لاجرم نيمى از قشر موجود در جامعه - زنان - را در بر خواهد گرفت.
نقد فمینیستی به طور کلی به مسائل زنان- در معنای وسیعش- توجه دارد. عقایدی که در متن در مورد زنان یا مردسالاری اظهار شده است، زبان زنانه و این که آیا اساسا بین نوشتن مرد و زن اختلاف است؟ نویسنده ی زن ، افکار و احساست زنان درباره ی خودشان ، مادر و رابطه ی او با کودک ، نقش زنان در فرهنگ و جامعه ، حقوق زنان و از این قبیل. فمینیست ها بین جنس طبیعی که بیولوژی آن را مشخص می کند و جنس دستوری ( gender ) که ساختار فرهنگی آن را به وجود می آورد تفاوت می گذارند.
این نقد از اواخر دهه ی 1960 رایج شد و نیوتون آن را برجسته ترین اتفاق در مطالعات ادبی بعد از جنگ دانسته است. نقد فمینیستی نگاه و ابزار کارآمدی است و با آن در فرهنگ و ادبیات فارسی می توان به مطالعات گسترده ای دست زد.
از نظریه پردازان این مکتب سیکسو ، ایری گری ، کریستوا ، شووالتر و چند تن دیگر معروفند.سیکسو و ایری گری زنان را تشویق کرده اند که در بیان امیال و آرزوهای سرکوفته و ناخودآگاه خود بی پروا باشند. شووالتر در کتاب خود موسوم به ادبیات خودشان : رمان نویسان زن انگلستان از برونته تا لسینگ 1977، به بررسی رمانهایی که زنان انگلیسی نوشته اند و سنن در ادبیات انگلیسی می پردازد و در خلال بحثهای خود اشاره هایی به سیستم غلط آموزشی برای زنان دارد. به نظر او زنان نویسنده از نیمه ی دوم قرن نوزدهم به بعد در ادبیات نقش مهمی دارند. او به طور کلی سه مرحله در نویسندگی زنان قایل است:
Feminine (1 (زنانه): در این مرحله می خواهند با فرهنگ مردم دار رقابت کنند.
2) Feminist(طرفداران تساوی حقوق زن و مرد):در این مرحله به موقعیت نابرابر زنان اعتراض دارد.
3) Female (مؤنث): در این مرحله نوعی داستان زن محورانه می آفرینند.
اما مهمترین بحث شووالتر به نظر من تقسیم نقد فمینیستی به دو نوع است که اولا راهگشاست و ثانیا به مباحث گسترده نقد فمینیستی صورت و قالبی ساده می دهد. به نظر او نقد فمینیستی را کلا می توان به دو نوع تقسیم کرد:
1- ارزیابی و نقد مجدد آثار زنان
2- ارزیابی و نقد مجدد ادبیات از دیدگاه زنان
او بخش اول را Gynocritics می خواند. این اصطلاح وضع خود اوست. این بخش از نقد فمینیستی را نقد خلاق می داند و خود او در این باب کتاب ادبیات خودشان یعنی ادبیات مخصوص زنان را نوشته است. در این نوع نقد تکیه بر زن ِ نویسنده است.
در بخش دوم Feminist critique زن خواننده و قرائت زنانه مطرح است. این بخش از نقد فمینیستی از نظر شووالتر خلاق نیست و جنبه ی تحقیق و تتبع دارد. در این بخش منتقد از شیوه های مرسوم نقد مخصوصا نقد مارکسیستی و به طور کلی سیاسی و اجتماعی و نقد روانشناختی برای توضیح وضع زنان استفاده می کند. به نظر فمینیستها نظام پدرسالاری و مردمحوری طی قرنها بر تمام سطوح فرهنگی و سیاسی و اقتصادی حاکم بوده است و به زنان ستم شده است و جهت توضیح این پدیده ها بهترین ابزار نقد مارکسیستی و جامعه شناسانه است. مثلا در بهشت گمشده ی میلتون به خوبی نگاه مردسالارانه را می توان نشان داد.( حملات فمینیستها به نورمن میلر معروف است ) ، یا در اکثر متون ادبیات فارسی هم نگاه مردمحور آشکار است. در نقد زن نویسنده این بحث مطرح است که آیا اساسا بین نوشتار زنان و مردان تفاوت است و به اصطلاح نوعی زبان زنانه داریم؟ اگر شرایط زنان و مردان مساوی بود، آری .( مثل اشعار فروغ )، اما در گذشته ها که جو فرهنگی منحصرا در اختیار مردان بوده است ، زبان زنانه تقلیدی از زبان مردانه است. در ادبیات فارسی نمونه های متعددی در دست است که زنان شاعر مثل مردان شاعر عاشق معشوقی کمند گیسو و زنبور میان و بی وفا شده اند. این امر در ادبیات فارسی به حدی طبیعی است که در منسوب کردن اشعار این و آن به زنان شاعر لازم نبوده است نگران باشند فحوای شعر مردانه است. مثلا درمورد مهستی گنجوی شاعره ی معاصر سلطان سنجر در قرن ششم با سردرگمی عجیبی مواجهیم.
به هر تقدیر توجه به نگاه زنانه که منجر به زبان زنانه می شود در نقد متون و بحث صحت انتساب بسیار راهگشاست. در بحثهای فمینیستها هم این هر دو جنبه ی زبان و نگاه توأمان لحاظ شده است و لذا گاهی اصطلاح زبان زنانه و گاهی اصطلاح منطق زنانه را به کار می برند.
شووالتر در باب آثار زنان بحثهای مفصلی دارد و به طور کلی معتقد است که این زبان تحت سیطره ی تفکر مرد سالارانه است و زنان باید خود را از این قید برهانند و زبانی مناسب با افکار و احساسات خود بیابند. به هر حال به لحاظ نظری هم که شده می توان بین زبان مردان و زنان به تفاوتهایی رسید،مثلا به نظر می رسد که در زبان زنان آن لحن آمرانه و تحکمی زبان مردان نیست. می شود مفاهیم و تصاویری را مطرح کرد که احتمال بیان آنها توسط مردان نزدیک به صفر است. مثلا فروغ می گوید : آیا دوباره روی لیوانها خواهم رقصید؟
البته فمینیسم بیشتر یک دید است تا یک روش و چنان که اشاره شد ، در عمل معمولا به روشهای نقد سیاسی اجتماعی مارکسیستی و نقد روانشناختی و ساخت شکنی تکیه می کند. اصطلاح فمینیسم مارکسیستی ناظر به تحلیل های مارکسیستی از وضع زنان در طول تاریخ است. از سوی دیگر این دید فقط در ادبیات کاربرد ندارد و در نظامهای دیگر دانشی هم قابل اعمال است. چنانکه فمینیستها فروید و لاکان را متهم می کردند که مرد و مردی را در کانون نظریه های خود قرار داده اند. به نظز فمینیستها اساسا فلسفه و منطق و زبانشناسی و روانشناسی و دیگر نظامها آغشته به مردمداری است. زنان باید در این میانه خود یابی کنند و به آگاهی لازم برسند. یکی از مباحث دلچسب فمینیستها بررسی تصویر زن در ادبیات مردسالارانه است. در برخی از این آثار (مثلا بوف کور) زن یا فرشته است یا شیطان ، و این به نظر فمینیستها اغراق و به دور از واقعیت است و علل آن باید مورد تحلیل قرار گیرد. در بسیاری دیگر از آثار معروف ادبی زنان در حاشیه هستند و اثر نقش
واقعی آنان را در زندگی نشان نمی دهد و گاهی زن چهره ای است موهوم. مثلا تصویر معشوق در شعر غنایی فارسی ( مخصوصا غزل ) چنین است و می توان در این باب توجیهاتی کرد. در ادبات فارسی و در برخی از روایات ما نگاه به زن کلا منفی است. مثلا سندبادنامه پر است از حکایات منفی درباره ی زنان ، و این موارد بی شک قابل تحلیل و توجیه است. هرچند نقد فمینیستی عمدتا به متون ادبی می پردازد اما می توان آن را توسعه داد. از میان قدما مولانا نسبت به زنان دیدگاهی معتدل دارد. وی در مجلس سماع زنان هم شرکت می کرد. شاید این امر مربوط به زندگی او خارج از حوزه ی فرهنگی ایران بود. خاقانی رفتاری متضاد دارد و در مرگ دختر کوچک خود در قطعه ای اظهار خرسندی کرده است. از یکی از زنان خود بد می گوید اما برای مرگ دیگری قطعه ای صمیمانه و سوزناک سروده است. در بین معاصران ژاله بختیاری از شوهر خود که اهل فضل نبود و فقط به جنگ و شکار علاقه داشت بدگویی کرده است و از اینکه والدینش او را به جبر شوهر داده اند گلایه می کند. اما جدی ترین بحثهای نقد فمینیستی را می توان در باب فروغ معمول داشت. او نخستین شاعره ای است که آزادانه از معشوق مرد سخن گفته است و احساسات زنانه ی خود را صمیمانه بیان کرده است و این بی شک با تاریخ اجتماعی عصر او مربوط است. زبان و افکار او کاملا زنانه و لطیف و پاک و بی آلایش است و هیچکس چون او زندگی زن معاصر ایرانی را در شعر به تصویر نکشیده است :
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش - ای نعلهای خوشبختی- وای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی و ای جدال روز و شب فرش ها و جاروها( وهم سبز ).
فمنیسم ایرانی
ستون زنان ، مجله زنان ، حقوق زنان ، تاريخ زنان ، اجتماع زنان فرهنگ زنان و….اسم هاي پر طمطراق در عدم حضور مفاهيم و مباني تئوريك . در عصر حاضر و به خصوص در كشور ما و بعد از باز شدن عرصه ي فكري ، در چند سال اخير ، ميل و نيل به اين رويه فكري ناقص در جامعه ايران –كه در ادامه به توضيح و نقد آن خواهيم پرداخت –رويكردي جديد را در گفتمان زنان و به اصطلاح مدافعان پوشالين حقوق ايشان باز نمود . اين رويكرد كه خالي از هر گونه بار تئوريك مي باشد بيش از پيش اين رويه را دچار اضمحلال نمود . بحث حقوق زنان داغ شد . دوستان نادان هر چه بيشتر اين مقوله را پيچيده كردند و در اين فضاي سياسي به وجود آمده دانسته يا ندانسته و با تعجيل بي خردانه در كردار خويش شروع به پيكاري بي امان با آسيابهاي بادي شدند . اين دون كيشوت ها ، بي گمان آزادي خويش را در كوبيدن و تضعيف جامعه مردانه پنداشتند و بر مصاديق جامعه سنتي همچون «ضعيفه »صحه گذاشتند . اين جماعت نادان ، با ارائه تفسيري روبنايي و بسيار مبتذل از يك مقوله اجتماعي –فلسفي ، هر چه بيشتر از ارزش آن كاهيدند و بهانه را به دستان مرداني سپردند كه ارزوي ديرينه شان دو تا شدن شلوار بود. و چه افسوس كه اين قشر ، احقاق حقوق خويش را در فراواني كلمه زن در جامعه مشاهده كردند .
زنان فردا، زنان امروز ، زنان ديروز ، ستون زنان ، زنان ….كلمه زن با شدت وحدت فراوان از طرف اين قشر لجام گسيخته استفراغ شد و با قرار گرفتن در پس و پيش كلماتي ديگر ، وجهي كاملا چند سويه و غير مفهومي و مبتذل ، يافت تا اين قشر بدون هستي شناسي جنسيتي خويش و پيشينه شناسي تاريخي اين ظلم بر حقوقشان هر چه بيشتر بر فراواني صداها بيافزايند .
و اما نگارنده در اين مقال بنا را بر اين گرفته تا با ايراد نكاتي كوتاه ، چارچوبي را براي اين مبارزه تعين بخشد .
بايد همواره اين را در نظر داشت كه نمي توان بدون مبارزه عليه بردگي مزدي ريشه ي مردسالاري و ستم مضاعف عليه زن را از جاي كند . اين تصوري گمراه كننده و جلوه اي از القاي باز گونه حقايق مادي توسط ارگانهاي تبليغاتي طبقه حاكم و فرهنگ مسلط سرمايه داري است . استثمار و ستم دوگانه زنان پديده ي جامعه طبقاتي و در عصر ما پديده ي ذاتي جامعه سرمايه داري است كه متاسفانه زنان جامعه امروزي گناه مظلوميت خويش را برگردن مردان انداخته اند و در پي جايگزيني كلمه «زن » به جاي كلمه «مرد » در واژه «مرد سالار » هستند .
بايد در نظر داشت كه اين نفس جنسيت نيست كه سرمايه را به اعمال تبعيض عليه زنان وا مي دارد ، برعكس اين مكان متفاوت اشخاص در توليد ميزان ارزش اضافي[1] و سود است كه باعث مي شود يكي بر ديگري متقدم شمرده شود . در اين رابطه اين مردسالاري نيست كه بود و بقاي خود را بر نظم اجتماعي سرمايه تحميل مي كند بالعكس پروسه ي ارزش افزايي و توليد سرمايه است كه در بقاي مردسالاري الزامات و كارافزارهاي اجتماعي خود را باز مي يابد .
بايد توجه داشت كه جنبش زنان جدا از لغو كارمزدي جنبشي بي افق و بي فرجام است .
در نظام سرمايه داري مجوز شهروند و يا حتي انسان بودن ما به ازاي نقش شما در توليد ارزش اضافيست و نه هيچ يك از خصايص فردي . جامعه سرمايه داري ، اگر توان اين را داشت كه تمامي نيروي كار موجود در جهان را به مثابه كارگران مزدي به عرصه اشتغال جلب كند در اين صورت شايد هيچ اصراري برخانه نشيني زنان و ستايش پر جنجال آغوش گرم و دامان پر عطوفت مادران نشان نمي داد . در لحظات بحراني جامعه سرمايه به ناگه شاهد اشك تمساح نمايندگان از هر گروه و هر جناح هستيم ، كه داد الفغان سرمي دهند و دانشمندان روزمزد بادادن انواع واقسام تئوريهاي روانشناسانه خويش آغوش گرم مادرانه رابمهدهاي كودك ارجح
ترو اصلح تر مي دانند تا كه شايد با اين حربه از تعدد نيروهاي خواهان كار در جامعه بكاهند و با خانه نشين كردن زنان هم از بحران جامعه بكاهند و هم به طور رايگان نيروي كار در آينده را (كودكان ) از خانواده ها طلب كنند .
زن در ماورا مرزهاي مادي جامعه طبقاتي در خارج از مدار مبارزه ي ميان طبقات اجتماعي ، زندگي نمي كند . در زير پرچم زن بودن ، شعار حق و حقوق زن را سر دادن ، با نام جمعيت زنان برگرد هم حلقه زدن ، بدون داشتن دركي شفاف از ريشه هاي واقعي بيحقوقي زن ، بدون كند و كاو عميق اين ريشه ها در هستي **** سرمايه و سرمايه داري نمي توان يك جنبش نيرومند ، آگاه ، زنده و بالنده ي لغو نابرابري جنسي داشت .
وقتي كه هدف توليد و كار ، زندگي هر چه مرفه تر انسانها باشد ، زماني كه دخالتگري نافذ و مستقيم و آزاد كليه ي آدمها در برنامه ريزي توليد و كار اجتماعي حق مسلم و مفروض هر زن و مردي باشد ، هنگامي كه همگان بطور داوطلبانه و صرفا براساس علاقه ي خويش سهمي از كار مورد نياز جامعه را تقبل نمايند ، زماني كه هدف توليد و كار فقط و فقط رشد انسان باشد ، ديگر زمينه اي براي تبعيض ميان زن و مرد باقي نمي ماند .
و در پایا نگوشه ای از آراء بعضی از
اندیشمندان غربی در مورد جنس "زن" :
1_دکتر پُل ژولیوس موبیوس مینویسد:
ناتوانی ذهنی یا ضعف فکری زن نه فقط واقعیت
بلکه یک ضرورت .قدرت فکری زن از مرد کمتر است
است و آنها را بسیار سریعتر نیز از دست میدهد.
سر زن کوچکتر از مرد است و سر کوچک بهطور
طبیعی مغز کوچک را جای میدهد
و ضعف فکری، او را از استدلال دور میکند.»
2_اوگوست کنت:
پدر جامعهشناسی جدید غرب و ازمخالفان مذهب
و از برجستهترین مدافعان علوم تجربی میگوید
«مرد برای اندیشیدن ساخته شده است و زن
برای دوست داشتن.»
3_پرودون از پدران سوسیالیزم مدرن معتقد است
زن، حد وسط میان مرد و دنیای حیوانی است
و بهخودی خود، علت وجودی ندارد،زمانی که
هوش خود را به کار گیرد، زشت، دیوانه و ایکبیری میشود
4_شوپنهاور میگوید
«زن حیوانی است با گیسوان بلند و افکار کوتاه.»
5_ژان ژاک روسو، از برجستهترین نظریه پردازان
دمکراسی و قرارداد اجتماعی
در غرب نیز دربارة زن، چنین قضاوت میکند:
تقریباً تمام دختر بچهها خواندن و نوشتن را با اکراه
میآموزند،اما کاربرد سوزن را همیشه داوطلبانه
یاد میگیرند هیچ هنری را نه دوست دارند و نه
یاد میگیرند و هیچ نبوغی هم ندارند
6_نیچه فیلسوف بزرگ پستمدرن غرب معتقد است
وقتی زن دانشمند میشود نشان آن است
که در اندامهای تناسلی او اختلالی روی داده است
7_پُل بروکا میگوید
نباید از نظر دور داشت که زن بهطور متوسط
اندکی کم عقل و هوشتر از مرد است
ممکن است دربارة این تفاوت مبالغه شده باشد
اما در هر حال، تفاوتی بسیار واقعی است.
بنابر این میتوان فرض کرد که کوچکی مغز زن در عین
حال، تابع کهتری جسمانی و کهتری فکری او است
8_هاولاک الیس اظهار میدارد
هزاران زن به نقاشی پرداختهاند، اما فقط مردان
در این رشته نبوغ داشتهاند»
9_انگلس و مارکس نیز بر اساس دیدگاه زنان فمنیست
و در تایید دیدگاه آنان ،ازدواج و تشکیل خانواده را نوعی از
روابط استثماری مرد بر زن و فرزندان می دانند ،
بطوری که انگاس اولین شرط رهایی زن خانه دار را
در آن می بیند که جنس مونث به فعالیت های عمومی
وارد گردد .
Last edited by *Necromancer; 01-05-2008 at 09:12.
خوب منظور؟؟؟؟این همه حرف زدی که بگین ما بی عقل تریم؟؟؟سلامت عقلیه همون آدمایی که این حرفارو زدنو کی تائید میکنهبابا شما چرا دیگه باور میکنید؟؟؟ اینا پول گرفتن این حرفارو بزننخودت چقدر گرفتی؟؟؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)