تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 4 از 7 اولاول 1234567 آخرآخر
نمايش نتايج 31 به 40 از 63

نام تاپيک: >>> زندگينامه مشاهير علم فيزيك <<<

  1. #31
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض ژرژ ادوارد لومتر

    در 17 ژوئيه سال 1894 در شهر شارلروا بلژيك متولد مي شود.

    1912

    در دانشگاه لوون بلژيك به عنوان يك مهندس تعليم مي بيند.

    18 ـ 1914

    در زمان جنگ جهاني اول به عنوان افسر توپخانه در ارتش بلژيك مشغول خدمت مي شود و موفق به دريافت نشان كروادوگر، بالاترين مدال شجاعت، مي گردد.

    1920

    موفق به اخذ مدرك دكترا در مهندسي راه و ساختمان مي شود.

    1923

    به دريافت سمت كشيشي نائل مي شود.

    24 ـ 1923

    در دانشگاه كمبريج مشغول مطالعه فيزيك خورشيدي مي گردد. آنجا او تحت تاثير آرتور ادينگتون (1944 ـ 1882) استاد ستاره شناسي و مسئول رصدخانه دانشگاه كمبريج قرار مي گيرد.

    26 ـ 1924

    در دانشگاه هاروارد آمريكا و موسسه فن آوري ماساچوست با كار ستاره شناسان آمريكايي ادوين هابل (1953 ـ 1889) و هارلو شيپلي (1972 ـ 1885) در مورد نظريه جهان در حال توسعه آشنا مي شود.

    1927

    به عنوان استاد فيزيك نجومي در دانشگاه لوون بلژيك شروع بكار مي كند و اولين مقاله مهم خود را در مورد جهان در حال توسعه منتشر مي سازد.

    1931

    لومتر نظريه اتم نخستين خودش را مطرح مي كند. او اظهار مي دارد كه جهان از واحدي متراكم و تخم مرغي شكل كه در حدود 30 برابر بزرگي خورشيد بوده است شروع شده و اين واحد حاوي تمام مواد موجود جهان بوده است.

    1933

    كتاب مباحثي در مورد تكامل جهان را منتشر مي كند و در اين كتاب اظهار مي دارد جهان طي يك انفجار خلق شده است (آنچه اكنون انفجار بزرگ ناميده مي شود).

    1946

    كتاب فرضيه اتم نخستين را منتشر مي كند و در همين سال جورج گاموف (68 ـ 1904)، فيزيكدان، بر روي نظريه انفجار بزرگ شروع بكار مي كند.

    1948

    نظريه انفجار بزرگ مورد مخالفت يك نظريه جايگزين قرار مي گيرد، اين نظريه كه نظريه حالت پايا ناميده مي شود توسط فرد هويل (ـ 1915) و همكارانش پيشنهاد مي شود، مبني بر اينكه جهان ابتدايي نداشته و انتهايي نيز نخواهد داشت. نظريه حالت پايا در سال 1965تا حد زيادي تحت تاثير اكتشافات تشعشع زمينه كيهان كه گمان مي رود از انفجار بزرگ ناشي شده باشد، قرار گرفت.

    1953

    بخاطر تحقيقاتش در مورد منشا و تكامل جهان به كسب مدال ادينگتون انجمن ستاره شناسي لندن، افتخار يافت و اولين فردي بود كه به اين موفقيت دست مي يافت.

    1966

    لومتر در 20 ژوئن در لوون در گذشت.


    منبع : دانشنامه رشد

  2. #32
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض آلبرت اينشتين نابغه قرن

    او تجسم خرد ناب بود، استادى كه انگليسى را با لهجه آلمانى تكلم مى كرد، كسى كه چهره اش به عنوان يك كليشه خنده دار در هزاران عكس و فيلم به نمايش درآمده است. سيماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخيص بود، نظير «ولگرد كوچك» اثر ماندگار «چارلى چاپلين» كمدين مشهور سينماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شيك پوشى كه در تالارهاى مجلل برلين و هاليوود مثل پروانه دور او مى چرخيدند شناخته شده بود. با اين حال، او به طرز غير قابل تصورى عميق بود نابغه اى بين نوابغ ديگر كه صرفاً با انديشيدن توانست دريابد كه جهان با آنچه به نظر مى رسيد تفاوت دارد. حتى اكنون دانشمندان در مواجهه با نظريات عالمانه او مثل نظريه «نسبيت عام» اظهار شگفتى مى كنند. «ريچارد فينمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در اين باره گفته است: «من هنوز نمى توانم بفهمم كه او چطور به اين موضوع مى انديشيد.» اما فيزيكدان بزرگى كه ما در اينجا از او سخن مى گوييم به طرز شگفت انگيزى ساده رفتار مى كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هايش را با عرقگيرها و زيرپيراهنى هاى پروانه اى عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات رياضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسرايد. مثلاً او مى گفت: «دانش چيز شگفت انگيزى است، مشروط بر آنكه كسى مجبور نباشد از طريق آن امرار معاش كند.» بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى كرد، ضمن اينكه او همواره تلاش مى كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان يك يهودى پاكدل يا يك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازى آرزو مى كرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ايده هاى او درست همانند ايده هاى «داروين» (ديرينه شناس برجسته) غوغايى در جهان دانش بر پا مى كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، را تحت تأثير قرار مى داد. در آغاز، حتى بسيارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبيت» را درك نمى كردند كه اين يادآور سخن كنايه آميز و بديع «آرتور ادينگتون» متخصص بذله گوى فيزيك نجومى است كه وقتى از او پرسيده شد «آيا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبيت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى كنم بفهمم كه نفر سوم كيست.» به طور كلى، نگاه جهانيان به مفهوم «نسبيت» نگاهى منتظرانه و خيره شونده بود. براى بسيارى از انديشمندان بزرگ دهه 1920 از «دادائيست» ها تا «كوبيست» ها و حتى فرويدين ها (طرفداران نظريات زيگموند فرويد)، اما قضيه تا حدى فرق مى كرد. اينان «نسبيت» را منطبق بر واقعيت هاى امروز جهان يافته بودند و نگاه ايشان بازتاب دهنده چيزى بود كه «ديويد كاسيدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» مى ناميد: «خزان حكومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و در واقع هر آنچه در قرن بيستم دچار آشوب و تلاطم مى شد.»

    مردى براى تمام فصول

    تأثيرات برانگيزاننده «اينشتين» نابغه علمى قرن بيستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پيدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربايى براى جذب پويندگان راه دانش و آگاهى تبديل شد. قيم هاى «اينشتين» محرمانه خاكسترهاى جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط يك آسيب شناس زرنگ كه مغز «اينشتين» را بيرون كشيد تا شايد در آينده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را كشف كند. همين چند سال پيش بود كه عده اى از محققان كانادايى با بررسى بقاياى نمك سود شده مغز «اينشتين» دريافتند كه نرمه جانبى ديواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است كه اين قسمت از مغز انسان به عنوان مركزى براى انديشيدن پيرامون محاسبات و شبيه سازى هاى فضايى نقش حساسى را ايفا مى كند. اما دانشمندان به همين اندازه بسنده نكرده اند و نامه ها و دستنوشته هاى قديمى «اينشتين» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. اين حقايق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قيم هاى «اينشتين» كه ظاهراً اشتياق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ خالق نظريه «نسبيت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاريكاتور خنده آورى كه «اينشتين» را با موهايى ژوليده و بدون آرايش به تصوير كشيده و همواره دختركان محصل را در انجام تكاليف خانگى درس رياضى و تحقق عينى هر هدف ارزشمندى يارى داده است، «آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان مى دهند مردى بوده كه زندگى شخصى مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با انديشه هاى روشن او پيرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسيار مهربان و شيفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محيط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهميده براى بانوى سختگير خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم هاى بدكاره را هم بلد بود. «فيليپ فرانك» دوست و نگارنده زندگينامه «اينشتين» درباره اين ويژگى نابغه دوران ما مى نويسد: «آلبرت رفتار زننده و عجيبى را با زنان غريبه از خود بروز مى داد. او خيلى سريع با اين قبيل افراد گرم مى گرفت، اما بلافاصله پس از صميمى شدن روابط پا پس مى كشيد و به آن پايان مى داد.» «اينشتين» خود در برابر هر خواسته اى براى كشف ويژگى هاى روحى و روانى اش مقاومت مى كرد. به عنوان مثال، او پيشنهاد يك تحليلگر فرويدى را براى دراز كشيدن روى تخت و تن دادن به آزمايش هاى روانكاوانه رد كرد. با وجود اين، كنجكاوى پيرامون خصايل ذاتى او همچنان ادامه دارد، به طورى كه هم اكنون صدها عنوان كتاب با موضوعيت «اينشتين» در سايت جست وجوى اينترنتى Amazon.com يافت مى شود.

    تربيت و سوابق خانوادگى

    اين نخستين فرزند خپله يك زوج بورژواى يهودى از جنوب آلمان قوياً تحت تأثير مادر تحكم جوى خود قرار داشت كه استعداد نسبتاً خوبى در ياد گيرى موسيقى داشت. همين اشتياق مادر باعث شد تا «آلبرت» كه استعداد خوبى را در نواختن ويولن و آموختن هنرمندى هاى آهنگسازان كلاسيكى از قبيل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشويق به ادامه فعاليت شود. در سال هاى كودكى و نوجوانى، «اينشتين» رفتارهاى مذهبى جالبى را به نمايش مى گذاشت. به عنوان مثال، او هميشه اعضاى خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوك مورد سرزنش قرار مى داد. اما بعدها اين تعصب او ناپديد شد و جاى خود را به جست وجوى متون اوليه علمى و مطالعه كتاب كوچكى داد كه آموزه هاى هندسى را در خود نهفته داشت و حكم يك كتاب مقدس را براى او پيدا كرده بود. بدين ترتيب، «اينشتين» در تمام عمر خود به هر نوع اتوريته يا قدرتى ظنين باقى ماند.

    پدر «آلبرت» كه يك مهندس آسان گير و مؤسس يك شركت ناموفق در صنعت نوظهور الكتروشيميايى بود تأثيرى كمتر از مادر بر شخصيت او گذاشت، هر چند اين پدر بود كه با اهداى يك قطب نماى اسباب بازى به عنوان هديه جشن تولد باعث شد تا «اينشتين» نخستين تجربه استدلالى خويش را از آن الهام بگيرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود كه چه عاملى باعث مى شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در 15 سالگى، «آلبرت» نخستين طغيان جوانى بزرگ خود را تجربه كرد. او كه به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ايتاليا پس از بروز يك ناكامى شغلى ديگر براى پدرش به تنهايى در مونيخ زندگى مى كرد تصميم گرفت مدرسه ابتدايى اش را ترك كند تا از شر تمايلات نظامى گردانندگان آن خلاص شود. «اينشتين» تابعيت آلمانى خود را انكار كرد و سرانجام براى ادامه تحصيل وارد «پلى تكنيك زوريخ» شد كه به ام اى تى سوئيس معروف بود. در آنجا او عاشق يكى از دانشجويان همكلاسى خود به نام «ميله وا ماريچ» شد كه در رشته فيزيك تحصيل مى كرد. اگرچه خانم «ماريچ» قدرى از ناحيه پا مى لنگيد و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه اين دو به يكديگر پايان ناپذير بود. «اينشتين» علايق شخصى خود را در زمينه هاى فيزيك و موسيقى با «ميله وا» سهيم مى دانست، او را «عروسك» خطاب مى كرد و حتى حاضر شد تا فرزند نامشروع او را كه دخترى رنجور بود سرپرستى كند. اين دو با وجود مخالفت هاى مادر «آلبرت» ازدواج كردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.

    نابغه اى اسير شهرت و محبوبيت

    «اينشتين» در سال هاى جوانى به دليل پايبند نبودن به تعهدات زناشويى حتى يك بار مجبور شد تا از شوهر معشوقه قديمى اش پوزش بطلبد. «ميله وا» دريافته بود كه رابطه شوهرش با آن خانم از سر گرفته شده است و به همين دليل خواست تا مانع از تداوم آن شود. «آلبرت» بعدها دخالت همسرش را ناشى از حسادت ذاتى يك زن زشت نسبت به يك زن زيبا دانست و آن را سرزنش كرد. شايد از دست دادن دختر بيمار «ميله وا» يا وابستگى درونى «آلبرت» به علايق شغلى يا اوج گيرى شهرت او باعث شده بود تا بانوى خانه بيش از هر زمان ديگرى احساس ناراحتى كند. در آستانه جنگ جهانى اول، «ميله وا» بر خلاف ميل درونى خويش «اينشتين» را در سفر به برلين (مهد فيزيك اروپا) همراهى كرد، اما محيط تحمل ناپذير آنجا بلافاصله او را همراه دو فرزندش به زوريخ بازگرداند. در سال 1919 پس از سه سال بگو مگو و سپرى كردن روابط نامتعادل، «آلبرت» و «ميله وا» تصميم به جدايى از يكديگر گرفتند. «اينشتين» موافقت كرد كه پول جايزه نوبلى را كه او احساس اطمينان مى كرد كه به او تعلق خواهد گرفت به خانم «ماريچ» بدهد. با اين حال، آن دو بيشتر به خاطر فرزندان شان مجبور بودند به تماس هاى خويش ادامه دهند. فرزند بزرگتر كه «هانس آلبرت» نام داشت بعدها تا حد يك استاد برجسته هيدروليك در دانشگاه بركلى كاليفرنيا ترقى كرد، اما فرزند كوچكتر كه استعداد خود را در زمينه موسيقى و ادبيات آزموده بود بعدها در يك بيمارستان روانپزشكى در سوئيس به ديار باقى شتافت. «ميله وا» پس از جدايى از «آلبرت» تدريس خصوصى رياضيات و فيزيك را پيشه ساخت تا از اين راه بتواند هزينه هاى زندگى اش را تأمين كند. او برخلاف برخى تصورات كه «نسبيت خاص» را محصول فعاليت هاى مشترك او و «اينشتين» مى دانند هيچگاه چنين ادعايى را مطرح نساخت. «اينشتين» طولى نكشيد كه با عمو زاده مطلّقه خود «السا» طرح دوستى ريخت. اين زن كه آشپزى و تيماردارى «آلبرت» را عهده دار شده بود طى ماه هاى پى در پى كه «اينشتين» غرق در افكار بزرگ بود تا سرانجام توانست نظريه «نسبيت عام» را ارائه دهد صبورانه در كنار او حضور داشت. بر خلاف «ميله وا»، او (السا) فضاى شخصى مساعدى را براى «آلبرت» فراهم ساخته بود تا او هرچه بهتر بتواند به فعاليت هاى علمى خود رسيدگى كند. اما هر چه بر شهرت «اينشتين» افزوده مى شد، خانم هاى خوش سيماى بيشترى اطراف او را احاطه مى كردند، درست مثل ماهواره هايى كه گرد يك سياره مى چرخند. اينگونه هوسرانى هاى «آلبرت» خشم «السا» را كه سرانجام به عقد او درآمد برانگيخته بود، اما همانطورى كه او خطاب به يك دوست گفته است نابغه اى در حد و اندازه هاى شوهرش چطور مى توانست در برابر تبعات گريزناپذير شهرت و محبوبيت دوام بياورد.

    دشمنان از هر سو بر او مى تاختند

    اگرچه شايد همسران «اينشتين» با اين ادعا مخالف باشند، اما شواهد تاريخى حكايت از وجود نوعى «حس اخلاقى عميق» در باطن «آلبرت» دارند. مثلاً در اوج جنگ جهانى اول، «اينشتين» با امضاى يك دادخواست ضد جنگ كه فقط سه دانشمند آلمانى ديگر به امضاى آن تن داده بودند خشم «قيصر» را برانگيخت. با اين حال، در اقدامى كاملاً متناقض، او به ساخت يك قطب نماى دقيق براى استفاده در زيردريايى هاى آلمانى كمك كرد. طى سال هاى پُرآشوب دهه 1920 كه خيزش تدريجى حزب نازى به رهبرى «هيتلر» (در نتيجه شكست سنگين آلمان در جنگ جهانى اول و بروز مصايب عديده اقتصادى) باعث انزواى يهوديان شده بود «اينشتين» به عنوان يك «فيزيكدان يهودى» هدف مطلوبى براى نشانه رفتن بود. با اين حال، نازى ها تنها دشمنان او نبودند. استالينيست ها نظريه «نسبيت» او را نماينده فردگرايى شايع در تفكر «كاپيتاليسم» مى دانستند؛ برخى اعضاى كليسا «نسبيت» را نظريه اى آميخته با كفر و الحاد ارزيابى مى كردند. اما خود «اينشتين» با اينكه نگرشى اسپينوزايى (غير شخصى) به «خداوند» داشت، غالباً از تلاش خود براى درك ماهيت شكل گيرى جهان توسط خدا سخن به ميان مى آورد. در واكنش به رشد تفكرات ضدسامى در آلمان، «اينشتين» به يك صهيونيست متعصب تبديل شد، هر چند او دغدغه هاى خويش را پيرامون حقوق اعراب در هر كشور يهودى به طور آشكار بيان مى كرد. «اينشتين» كه با به قدرت رسيدن نازى ها مجبور به ترك آلمان شده بود پذيرفت كه در مؤسسه جديد مطالعات پيشرفته در پرينستون، نيوجرسى، به فعاليت مشغول شود تا در سايه آن بتواند گوشه خلوتى را براى پيشبرد مهارت هاى علمى خود فراهم ببيند. (وقتى از او خواسته شد تا ميزان مبلغ دريافتى اش را به پيشنهاد خود تعيين كند بدون هيچ چشمداشتى رقم سالانه سه هزار دلار را مطالبه كرد. اما «السا» با سرسختى خاصى آن را به 16 هزار دلار افزايش داد). با اينكه «اينشتين» تمام فكر و ذكر خود را معطوف «يكى سازى مفاهيم جاذبه و الكترومغناطيسم در يك كالبد رياضى واحد» كرده بود، اما وقتى صداى ترسناك ماشين نظامى آلمان را كه روز به روز بر پيشروى هاى خود در دو جبهه شرق و غرب مى افزود شنيد ترجيح داد چاره اى بينديشد. برخلاف پرهيزهاى اوليه در خصوص موضوع جنگ، «اينشتين» به نفع اقدام نظامى عليه «هيتلر» سخنرانى كرد. او بدون جنجال و هياهو زمينه ورود گروه هايى از آوارگان يهودى را به ايالات متحده آمريكا فراهم ساخت كه در بين آنها عكاس جوانى به نام «فيليپه هالسمن» حضور داشت كه بعدها معروف ترين عكس «اينشتين» را به ثبت رساند.

    به نقل از سي پي اچ تئوري

    منبع : شرقی

  3. #33
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض جان چارلز پولاني

    جان چارلز پولاني (J.C.Polanyi) سال 1929 از پدر و مادري مجارستاني در برلين متولد شد. در سال 1933 تمام خانواده به انگلستان، جايي كه جان به تحصيلاتش پرداخت مهاجرت كردند. تحصيلات دانشگاهي وي در دانشگاه منچستر صورت گرفت. پولاني در سال 1949 به درجه كارشناسي ارشد و در سال 1952 به درجه دكترا رسيد. او از 1952 تا 1954 در آزمايشگاه هاي انجمن ملي تحقيق كانادا در اوتاوا و سپس تا سال 1956 به عنوان همكار تحقيق در دانشگاه پرينستون فعاليت كرد. در سال 1956 جان پولاني به عنوان مربي در دانشگاه تورنتو استخدام شد، جايي كه وي از 1957 تا 1960 به عنوان استاديار از 1960 تا 1962 دانشيار و از 1960 تاكنون به عنوان پروفسور حضوري دائمي داشت.

    از فعاليت هاي علمي پولاني مي توان به موارد زير اشاره كرد: عضو هيات مديره مركز تحقيق ليزر و امواج سبك اونتاريو از 1988 تاكنون و انستيتو استيسي در زمينه علوم مولكولي از 1991 تاكنون، عضو هيات مشاور علمي انستيتو ماكس پلانك در زمينه فيزيك نور كوانتومي از 1983 تاكنون، مشاور افتخاري انستيتو علوم مولكولي اوكازاكي ژاپن از 1989 تا1992 ، يكي از اعضاي موسس و رئيس فعلي كميته دانشمندان و محققان كانادا و انجمن سلطنتي آزادي علمي، عضو كميته علمي مطالعه امنيت بين المللي آكادمي هنر و علم آمريكا، عضو هيات مديره مركز كانادايي كنترل تسليحاتي و خلع سلاح.

    پولاني در ساليان دراز فعاليت هاي علمي اش علاوه بر دريافت جايزه نوبل شيمي در سال 1986 جوايز ديگري نيز به خود اختصاص داد: مدال ماريلو از انجمن فارادي در سال 1962، نشان جشن صدسالگي انجمن شيمي بريتانيا در 1965، جايزه استيسي در زمينه علوم طبيعي در سال 1965، جايزه نوراندا از انستيتو شيمي كانادا 1955، مدال هنري مارشال توري از انجمن سلطنتي كانادا در 1977، جايزه ولف در شيمي در سال 1992، جايزه يادبود ايزاك والتون كيلمن در 1988، مدال سلطنتي انجمن سلطنتي لندن 1989.

    پولاني علاوه بر مقالات علمي نزديك به صد مقاله در زمينه سياست علمي، كنترل تسليحات و اثر علم بر جامعه به چاپ رسانده است.

    از آنجا كه علم هرگز مدعي دستيابي به درستي نيست، هرگز از جست و جوي آن فرو گذار نمي كند. علم از آن جهت پيوسته در حال پيشرفت است كه درستي را مقدم تر از هر چيز حتي علايق شخصي مي داند. اينها ادعا هايي باشكوه و خطير ند كه دانشمندان در آن سهيم هستند. چگونه مي توان به اين اثرات در حال پيشرفت علم كمك كرد؟ نخست بايد مفهوم علم را دريابيم.

    Scientia همان شناخت است. در واقع اين مفهوم تنها در ذهن عموم معادل با واقعيت ها است. البته چنين تعبيري از آنجا كه واقعيت ها غيرقابل انكارند، تملق آميز است و با توجه به بي معني بودن شان، تحقير آميز. در ميان حقايق جايي براي داستان سرايي وجود ندارد. در مقابل علم قصه پردازي است اين مسئله در به كارگيري ما از نخستين ابزار علمي مان يعني چشم كاملاً آشكار است. چشم شكل ها را جست وجو مي كند و به دنبال يافتن آغازي، ميانه اي و پاياني است. آنچه ما مي بينيم بسان نتيجه اي است كه مشروط به شرايط فرهنگي است. در واقع اين سرآغازي است به سوءتفاهم ها. شايد از اين بيان تعبير شود كه نتيجه گيري هاي ما سليقه اي است، اما نيست. اگر چه ما به روشي وابسته به فرهنگ كاوش مي كنيم اما حقيقتي را به تصوير مي كشيم كه جهاني است. اين همان چيزي است كه در بنياد ي ترين سطح اش علم را به دغدغه اي بشري تبديل مي كند و مهر تاييدي است بر اشتراك تجربه افراد و ارزش هاي انساني.

    اگر ما براي تجربه شخصي مان ارزش قائل مي شويم و آن را حقيقي مي پنداريم پس بايد به تجربه ديگر افراد نيز چنين بنگريم، اگر درستي خود را به شخص ديگري عرضه مي كند، كم ارزش تر نيست. ما همه كاشفانيم، اگر فرصتي از هر كس بگيريم، همه ضرر مي كنيم.از آنجا كه درك ما از علم اساس سياست عمومي در راستاي آن يا آنطور كه گفته مي شود سياست علمي را تشكيل مي دهد، بسيار حياتي است كه بر پايه مهارت مان بينديشيم. براي مثال اگر ديدن يك مهارت است پس بايد به آنهايي تكيه كنيم كه داراي چنين مهارتي هستند تا معين كنند كه بايد به چه علمي بپردازيم.

    ما در كانادا به طور مرتب اين اصل را زيرپا مي گذاريم. براي مثال بي شمار مركز پرورش استعداد داريم. چرا كه تشخيص داده ايم مهارت اكتشاف در اختيار عده اندكي است. اما زماني كه در ارزيابي چنين براي افزايش قانوني 20 درصدي كيفيت اقدام كرديم با سهم مضحك 80 درصدي مواجه شديم كه براي مسائل مربوط به ارزش اقتصادي اجتماعي در نظر گرفته شده بود.برآورد ما از ارزش اقتصادي اجتماعي عمدتاً فريب كارانه است. ما دانشمندان نبايد خود را درگير آن كنيم، اگرچه مرتب دست به چنين كاري مي زنيم. در عوض بايد بر معيار كيفيت تاكيد كرد كه اين معيار حقيقي است و موفقيت حيرت آور علم در اين قرن گواهي برآن.آيا ما به عنوان دانشمند در تشريح مفهوم علم شكست خورده ايم؟ اينطور به نظر مي رسد. آيا بيشتر وقت ها سكوت كرده ايم و پنداشتيم كه به مصلحت است؟ بي شك.


    منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  4. #34
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    رابرت گودارد


    رابرت گدارد به عنوان يكي از پدران فن مدرن پرتاب موشك معروف است. اگرچه در طول عمرش فرد معتبري نبود، امروزه به عنوان يك دانشمند مدرن برجسته شناخته مي‌شود. رابرت گدارد در 5 اكتبر، سال 1882 در Worchester ماساچوست متولد شد. در جواني توانايي و علاقاتي در علوم از خود نشان داد. آزمايشهايي در زمينه الكتريسيته مي‌كرد. آتش‌بازي توجه او را جلب كرد و اين آغاز علاقه‌مندي او به موشك‌ها بود. گدارد در مدارس عمومي بوستن و ورچستر شركت كرد. او در انستيتو پلي‌تكنيك ورچستر كه يك مدرسه مهندسي بود حضور يافت. او نظريات و اختراعات جديد را ثبت مي‌كرد. بعد از كسب مدارك، او در آن انستيتو و دانشگاه كلارك تدريس كرد.
    در 1920 گدارد مقاله اي در توصيف فرستادن يك موشك بي‌سرنشين به ماه نوشت. او از طرف مطبوعات به خاطر اين ايده مورد تمسخر قرار گرفت. اما چارلز ليندبرگ به اين موضوع علاقه‌مند شد و براي كار گدارد سرمايه‌گذاري كرد. گدارد فعاليت‌هايش را به نيومكزيك منتقل كرد. در طول اين مدت او با سيستم‌هاي پاراشوت، بالهاي متعادل‌كننده و ژيروسكوپ كار مي‌كرد. اگرچه كارهاي او خيلي در ايالات متحده شناخته شده نبود، اما در آلمان بسيار جدي گرفته شده بود. در طول جنگ جهاني دوم، آلماني‌ها تئوريهاي گدارد را توسعه بيشتري دادند. گدارد يك آمريكايي با ايمان بود و با ارتش U.S براي ايجاد و توليد بازوكا يك اسلحة ضدتانك همكاري كرد. او با نيروي دريايي U.S براي ايجاد دستگاههاي بلند شدن جت‌ها همكاري كرد. گدارد در دهم اگوست 1945 درگذشت. بعد از مرگش دفتر امتيازات U.S براي طراحي‌هاي موشكي گدارد 214 حق امتياز براي او درنظر گرفت. موشك‌هاي امروزي براساس طراحي ها و تئوريهاي گدارد ساخته مي‌شوند.

    منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  5. #35
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض بیلز پاسگال

    «بیلز پاسگال» در ژوئن سال 1623 میلادی در «کلرمون» فرانسه به دنیا آمد. پدر بیلز دیدگاههای آموزشی نامتعارفی داشت و به این ترتیب, تصمیم گرفت تا کار تعلیم پسرش را خودش مدیریت کند. برای آن که تکالیف سنگینی به وی تحمیل نشود، او را در خانه آموزش دادند و برنامه آموزشی به گونه ای تنظیم شده بود که نخست تنها به یادگیری زبانها محدود باشد و تا پانزده سالگی هیچ سخنی از ریاضیات به میان نیاید. به همین دلیل, پدر, تمام کتابهای ریاضی را از خانه خارج کرد. طبیعي است كه این ممنوعیت, حس کنجکاوی کودک را برانگیخت و وی را واداشت تا به پرس‏وجو در این باره بپردازد. دوازده ساله بود که درباره دانش هندسه از معلم سرخانه خود سؤال کرد و او دز باره اشکال دقیق و تعیین نسبت‎های میان اجزاي گوناگون این اشکال با وی صحبت كرد.
    بیلز که از مطالعه این دانش نهی شده بود, ساعتهاي بازی خود را به کشف ویژگی های فراوانی درباره اشکال هندسی پرداخت که از همه مهمتر اندازه‎گیری مجموع زوایای داخلی مثلث بود.
    او برای این کار, دایره ای رسم کرد و كاغذ را به شكل مثلث های گوناگونی برید. بیلز رأس‏های زاویه‎های هر مثلث را بر مرکز دایره قرار داد و با چرخاندن مثلث، پهلوهای زاویه‎ها را بر هم منطبق كرد. او دریافت که جمع زاویه های داخلی هر مثلث برابر با دو زاویه قائمه (راست) است. پدر که به شدت از استعداد شگفت انگیز این کودک متأثر شد ه بود، از تصمیم خود چشم پوشید و یک جلد از کتاب اصول اقلیدس را به وی هدیه کرد. بیلز با اشتیاق کتاب را مطالعه كرد و به زودی بر آن مسلط شد.
    چهارده ساله بود که به همراه پدر در جلسه‎هاي هفتگی هندسه‎دانان بزرگ فرانسه شرکت می‎كرد. از این جلسه‎ها بود که در نهایت, فرهنگستان علوم فرانسه شکل گرفت.
    در ژوئن سال 1639، بیلز, پاسگال زمانی که شانزده سال داشت, در یکی از جلسه‎ها مقاله ای مطرح كرد که در آن شماری از قوانین هندسه «پروژکتیو»، از جمله قضیه شش گوش اسرارآمیز مطرح شده بود.
    در دسامبر سال 1639, خانواده پاسگال مهاجرت کرد. آنان پاریس را به قصد زندگی در «روئن» ترک کردند. پدر بیلز (اتین) در این شهر به سمت تحصیلدار مالیاتی شمال «نرماندی» برگزیده شده بود. مدت کوتاهی پس از اقامت در این شهر در فوریه سال 1640, بيلز نخستین اثر خود با عنوان مقاله ای درباره مقاطع مخروطی به چاپ رسانید و برای کمک پدرش در جمع آوری مالیات‎ها، نخستین ماشین حساب دیجیتال - رقمی - را ابداع کرد. او در فاصله سالهای 1642 تا 1645 به مدت سه سال روی این طرح ابتکاری کار کرد. دستگاه وی که «پاسکالین» نامیده شده است، شباهت زیادی به ماشین های محاسبه مکانیکی دهه 1940 میلادی دارد؛ البته نمی توان پاسکال را نخستین مخترع ماشین های محاسبه دانست, زیرا پیش از او در سال 1971 شخصی به نام «ژاکارد » دستگاه دیگری ساخته بود. مشکل اصلی پاسكال, یافتن راه حلی برای محاسبات در سامانه پولی رایج فرانسه در آن زمان بود. در این سامانه هر لیر معادل 20 سول. هر سول معادل 12 دنیر محسوب می شد. تا سال 1799 میلادی این واحدهای پولی در فرانسه رایج بودند. در بریتانیا نیز تا سال 1971 سامانه ای با روشهای تزاید چندگانه رواج داشت. محاسبه با این روشها نسبت به «دستگاه دهدهی» مرسوم دشواری‎های فنی فراوانی را به وجود می آورد. با این حال, پاسكال بر مسائل متعدد غلبه کرد و تولید دستگاههای حسابگر در سال 1642 آغاز شد. تاریخ نگاری به نام «آدامسون» نوشت: در سال 1652، پنجاه و دو پیش نمونه (از ماشین حساب‎های پاسكال) ساخته شده بود, ولی تنها تعداد اندکی از آنها به فروش رفت؛ در نتیجه در همان سال تولید آنها متوقف گردید.
    وقایع سال 1642,برای پاسكال جوان اهمیت زیادی داشت. در آن سال, پای پدرش مجروح شد و او به ناچار در منزلش بستری شد. دو برادر جوان که از پیروان يك جنبش مذهبی مسیحی بودند، مراقبت از وی را بر عهده گرفتند. آن دو تأثیر شگرفی بر بیلز گذاشتند و این تأثیر در او روحیه عمیق مذهبی به وجود آوردند.
    در همین دوره بود که او آزمون‎های گوناگونی را در زمینه بررسی «فشار جو» انجام داد و در ضمن آن، آزمایش‎های توریچلی را تکرار کرد. در این آزمایش می شد فشار جو را به صورت ارتفاع ستونی از جیوه که داخل یک لوله شیشه ای به صورت ارتفاع ستونی از جیوه که داخل یک لوله شیشه ای با یک انتهای مسدود قرار داشت، تخمین زد. او در نقاطی با ارتفاع یکسان روی تپه‎اي به قرائت ارتفاع جیوه پرداخت و اثبات کرد که فشار جو در نقاط هم ارتفاع مشابه است. به این ترتیب, وی نظریات خود را درباره علل تغییرات باترومتریک اثبات كرد.
    در بیست و سوم سپتامبر همان سال «رنه دکارت» به ملاقات او شتافت. این دیدار که به مدت دو روز ادامه یافت, به بحث درباره خلأ که دکارت به آن اعتقادی نداشت، گذشت. دکارت در نامه ای,پس از این رویداد، در ژوئن سال 1647 برای دانشوری به نام «کارکاوی» نوشت: این من بودم که دو سال پیش, او را به انجام دادن این کار ترغیب کردم؛ زیرا اگر چه خود اقدام به آن نکرده بودم, ولی درباره موفقیت آن تردیدی نداشتم.
    پاسکال در اکتبر سال 1647 نتایج آزمون‎هایی را که مربوط به خلأ بودند, منتشر كرد و این کار, به آتش اختلاف با آن دسته از دانشمنداني که همانند دکارت مخالف بودند، دامن زد.
    او در آگوست 1648 مشاهده کرد که فشار جو با افزایش ارتفاع کاهش می یابد و نتیجه گرفت که در ناحیه فوقانی جو خلأ حاکم است. در این خصوص هم دکارت در نامه ای خطاب به «کریستیان هویگنس» ناجوانمردانه می نویسد: ... اگر خلأ هم باشد, در کلمه خود پاسکال است.
    پاسکال نظریه احتمالات را در مکاتبه‎هاي خود با «فرما» بنیانگذاری کرد. این مکاتبه‎ها شامل پنج نامه بود که در تابستان سال 1654 مبادله شدند. آنان به مسئله «تاس» که در قبل, «کاردان» بررسی كرده بود، توجه کردند و نیز مسئله «نقاط» را که «کاردان» و در همان مقطع زمانی «پاسیولی» و «تارتاگلیا» بررسی كرده بودند, مطالعه کردند. در این مسئله «تاس» این پرسش مطرح می شود که شخص باید چند بار تاس بریزد تا جفت شش بیاورد (يعني هر دو تاس عدد شش را نشان دهد).
    كپلر در اثر مطالعات در علم نجوم با خود گفت, چون به موجب «هیئت كوپرنیك» سیاره‎ها به دور خورشید دوایری طی می كنند؛ بنابر این, مجموعه تمام اوضاع مریخ كه با «تیكو» رصد شده است, باید روی یك دایره فضایی قرار گیرد.
    «تیكوبراهه» نشان داد كه حركت سیاره ها كاملاً با نمایش و تصویر دایره های هم مركز وفق نمی دهد. از آنجا كه تیكوبراهه بیشتر به رصدهای مستقیم و اندازه گیری سرگرم بود, هیچ كوششی برای تجزیه و تحلیل نتایج خود انجام نداد و این كار به یوهان كپلر - كه در سال آخر زندگی تیكوبراهه دستیار وی بود - واگذار شد.
    كپلر مسلح به این گنجینه معلومات و با ایمان به درستی نظریه كپرنیك, به كشف قوانین ریاضی حل كننده مسئله حركت سیاره‎ها كمر بست. اين اطلاعات رصدی, در نظریه بزرگ خورشید مركزی كوپرنیك به طور كامل صدق نمی كرد و كپلر ناچار شد مدت ده سال از عمر خود را صبورانه وقف كار سخت بررسی عملی در حركت سیاره ها و قوانین ریاضی حاكم بر آنها كند. او همه این كارها را به تنهایی و بدون یاری گرفتن از ديگري كرد و ارزش كار او را به جز چند تن، درك نكردند.
    كپلر در سال ۱۶۰۹ ناگهان به نیروی الهام متوجه حقیقت شد «ستاره مریخ روی مسیر بیرونی است». نبوغ كپلر با كشف بیضی بودن شكل حقیقی مسیر زمین به دور خورشید ظاهر شد كه پیش از آن یك دایره كامل دانسته و پذیرفته شده بود.
    وقتی كپلر مسیر بیضی شكل سیاره را كشف كرد, پیش بینی حركت آن را آغاز كرد و گفت كه: فلان وقت باید در فلان موضع قرار گیرد و همه جا ستاره را در رأس موعد در محل موعد مشاهده كرد. او آن نتیجه را از راه محاسبه رابطه موقعیتهای مكانی زمین و مریخ و خورشید با یكدیگر گرفت؛ زیرا داده های رصدی تنها در یك مسیر بیضی صدق می كردند.
    كپلر در پی آن كار, دست به كار انجام دادن محاسبات مربوط به حركت و مدار سیارات شناخته شده دیگر شد. دستاورد او در آن زمینه با در نظر گرفتن پیشرفت كم ریاضیات در آن زمان بسیار بزرگ و چشمگیر بود.
    وی علاوه بر كشف انطباق دقیق ارقام معلومات رصدی با بیضی بودن مدارها كشف كرد كه سرعت حركت هر سیاره به دور خورشید با فاصله آن از خورشید نسبت عكس دارد.
    در سال ۱۶۰۹ در كتاب (نجوم جدید) دو قانونی كه اولی نام او را ماندگار كرده بود, ذكر كرد. این بار, دیگر حركت دایره ای كه این قدر در نظر «بطلمیوس»، عزیز بوده اند, به كلی از بین رفت و نجوم قدیم را همراه برد.
    كپلر پس از چند سال مطالعه در حركت سیارات در سال ۱۶۱۸ به كشف قانون سوم خود موفق شد. كپلر بر پایه آن یافته ها, اين قوانین سه گانه را درباره حركت سیارات بیان كرد:
    1ـ مدار حركت سیارات به گرد خورشید, يك بیضی است كه خورشید در یكی از دو كانون آن قرار دارد.
    2ـ خط وصل كننده هر سیاره به خورشید در زمانهای مساوی مساحتهاي مساوی را طي (جاروب) می كند.
    3ـ مكعب فاصله متوسط هر سیاره تا خورشید با مربع زمان یك دور كامل گردش سیاره تناسب مستقیم دارد.
    قانون دوم را می توان به اين صورت نیز بیان كرد:
    زمانی كه سیاره در نقاط دور بیضی مسیر در حركت است, فاصله تا خورشید زیادتر و سرعت حركت كمتر است. به تدریج كه سیاره به نقاط نزدیك بیضی مسیر می رسد فاصله تا خورشید كمتر و سرعت سیاره زیادتر می شود. این تغییر در سرعت سبب می شود كه سیاره چه به خورشید نزدیك شود و چه از آن دور باشد، مساحت طي شده آن در فضا در فواصل زمانی ثابت، ثابت می ماند.
    قانون سوم كپلر را هم می توان این گونه بیان كرد:
    هرگاه فاصله متوسط هر سیاره تا خورشید به توان سه و زمان كامل شدن یك دور سیاره به توان دو برسد و نسبت اعداد حاصل تشكیل شود, این نسبت همواره ثابت است و برای تمام سیارات یكی است.
    گذشته از این، كپلر نخستین بار «اصل ماند» (اصل جبر) را در مكانیك حدس زد كه سپس آن را گالیله تحقق بخشيد.
    كپلر در ۱۵ نوامبر سال ۱۶۳۱ در اتاق میخانه ای زندگی را بدرود گفت.
    كپلر پس از مرگ, خيلي زود فراموش شد و هیچ كس آثار او را مطالعه نمی كرد, ولی دوران افتخار او زمانی آغاز گردید كه «نیوتن» و «لاپلاس» شناخته شدند.
    او خود قبلاً در این خصوص چنین نوشته بود: من كتاب خود را می نویسم، خواه خوانندگان آن مردان فعلی یا آیندگان باشند, تفاوتی ندارد. این كتاب می تواند سالها انتظار خوانندگان واقعی خود را بكشد، مگر نه خداوند نیز شش هزار سال انتظار كشید تا تماشاگری برای آثار او پیدا شد.

  6. #36
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    بیلز پاسكال2


    در سال 1650 زمانی که پاسكال در اوج پژوهش های علمی خود قرار داشت, ناگهان موضوع مورد علاقه خود را کنار گذاشت و به مطالعات مذهبی روی آورد؛ چنانچه وي نوشته است: به تفکر در عظمت و انحطاط بشر پرداخت.
    در همین زمان بود که او جوان‎ترین خواهر خود را براي پیوستن به «انجمن پورت رویال» تشویق کرد.
    «اتین پاسكال» در سپتامبر 1651 میلادی از دنیا رفت. در نامه ای که به دنبال این واقعه, بیلز به یکی از خواهرانش نوشته است، برداشت عمیق او از مرگ به طور اعم و مرگ پدرش به طور اخص بر اساس تعالیم مسیحیت کاملاً مشهود است.
    عقایدی که او در اینجا مطرح کرده است, در شکل‎گیری مبانی کار فلسفی آینده وی که در اثری به نام پنسِس شرح داده شده اند، مؤثر بوده است.
    او در سال 1653 مجبور شد تا مدیریت املاک پدرش را بر عهده بگیرد. در این زمان او توانست به زندگی سابق خود بازگردد و این بار, آزمون های زیادی را درباره فشار اعمال شده از سوی گازها و مایعات انجام دهد. در همین دوره بود که او مثلث محاسباتی را که پیشتر ریاضیدان بزرگ ایرانی «حکیم عمر خیام» شرح داده بود، بار دیگر مطرح کرد و موفق شد تا به همراه «پی یر فرما» حساب جامعه و فاضله و احتمالات را ابداع کند.
    او در اندیشه ازدواج بود که بار دیگر حادثه ای بر زندگی اش تأثیر شگفتي گذاشت و وی را به سوی مذهب سوق داد. در بیست و سوم نوامبر سال 1654 هنگامی که پاسكال بر درشکه ای چهار اسبه سوار بود، اسبها رم کردند. دو نفر سورچی از نرده پل «نوییلی» به رودخانه «سن» پرت شدند و خود او نیز به نحوی معجزه آسا از مرگ حتمی نجات یافت.
    او که همواره بخشی از ابعاد وجودش آمیخته به اسرار بود، این واقعه را فراخوانی ماورایی برای ترک امور دنیوی تلقی کرد. بی درنگ شرحی از ماجرا را بر قطعه ای کاغذ پوستی نوشت و پس از آن در تمام عمر روی قلب خود جای داد تا همواره میثاق الهی خویش را به یاد آورد.
    پاسکال پس از اندک زمانی, به «پورت رویال» نقل مکان کرد و تا سال 1662 که از دنیا رفت, در همان جا به زندگی پرداخت.
    در پورت رویال, وی مراجعات مکرری به صومعه «یانسنیست»ها داشت و نامه هایی پی در پی را درباره مسایل مذهبی منتشر ساخت. این نامه ها در فاصله سالهای 1656 و 1657 بدون ذکر نام و در دفاع از دوستی به نام «آنتونی آرنولد» نگاشته می شدند.
    «آرنولد» از طرفداران «ژزوییت»ها و مدافع «یانستیسم» به شمار می رفت که به دلیل فعالیت‏های مذهبی متناقض در پیشگاه استادان الهیات پاریس در حال محاکمه بود.
    مشهورترین اثر پاسکال در باب فلسفه, رساله ای با عنوان «پنسِس» است. این رساله مجموعه ای از اندیشه های شخصی وی را درباره رنج های بشریت و ایمان به خداوند در بر می گیرد.
    پاسكال کار نگارش پنسِس را در اواخر سال 1656 آغاز کرد و در سالهای 1657 و 1658 آن را به اتمام رسانید. در این اثر اندیشه ای مطرح شده است که از آن با عنوان «شرط بندی پاسکال» یاد می كنند. او مدعی است که به این ترتیب منطقی بودن ایمان به خداوند ثابت می شود. بر اساس این بحث: اگر خدایی وجود نداشته باشد, فرد معتقد چیزی را از دست نخواهد داد, ولی اگر خداوند وجود داشته باشد, شخص بی اعتقاد همه چیز خود را خواهد باخت.
    پاسکال در طرح این مسئله از مباحث مربوط به احتمالات و ریاضیات بهره برده است و در نهایت, چنین نتیجه می گیرد که: ... ما در هر حال چاره ای جز دست زدن به این شرط‎بندي نداریم.
    به تدریج مطالعه بی وقفه, سلامت بیلز پاسکال را - که اصولاً از ثبات چندانی برخوردار نبود - به خطر انداخت. او از سن هفده یا هجده سالگی به بی‏خوابی و سوءهاضمه حاد مبتلا شد. در سال 1658 کار به جایی رسید که شب هنگام, روی تخت دراز می کشید و به جای خوابیدن، از شدت درد به خود می پیچید. در این هنگام بود که بار دیگر اندیشیدن به مسائل دشوار علم ریاضی را در فواصل بی خوابی و درد آغاز کرد. تنها کاری که پاسکال در دوران بازنشستگی خود در پورت رویال در زمینه دانش ریاضی انجام داد، مقاله ای بود که در سال 1658 درباره سیکلوئیدها نگاشت. جرقه این اندیشه زمانی به ذهن او رسید که او مشغول تحمل یکی از آن شب‏های آزاردهنده بود و بی‏درنگ پس از آن دندان‏دردی که وی را عذاب می داد, ساکت شد. او این واقعه شگفت را پیامی الهی تلقی کرد که وی را به پیگیری راه حل مسئله سوق داده است و به دنبال آن کار را آغاز کرد.
    پاسکال گاهي تا هشت ساعت در شبانه روز کار می کرد و حاصل این کار بی وقفه بيان كردن شرحی کامل و قابل قبول از هندسه سیکلوئیدی بود.
    او پس از آن, دیگر علاقه چندانی به علوم از خود نشان نداد و سالهای واپسین عمر خویش را وقف کمک به فقرا و شرکت در مراسم کلیسایی کرد.
    پاسکال در سن سی و نه سالگی، پس از تحمل دردهای وحشتناکی که بر اثر گسترش غده بدخیم رشدیافته در معده اش به وجود آمده بود، از دنیا رفت.

  7. #37
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    زندگينامه دانشمندان - دانشمند : آرتورادينگتون
    28 دسامبر سال 1882 در كندال، كومبريا، به دنيا آمد. دوران كودكي و تحصيلات اوليه اش را در وستون سوپرمر در سامرست پشت سر گذاشت.

    1898

    وارد دانشكده اون، دانشگاه منچستر مي شود و در رشته فيزيك مشغول تحصيل مي گردد.

    1902

    موفق به دريافت بورسيه براي تحصيل در رشته رياضي در دانشكده ترنتيتيدانشگاه كمبريچ مي شود.

    1904

    با عنوان دانشجوي ممتاز از رشته رياضي اين دانشكده فارغ التحصيل مي شود.

    1906

    دستيار اول رصد خانه سلطنتي گرينويچ مي شود و روي حركات ستاره اي شروع به كار مي كند.

    1907

    به عضويت هيات علمي دانشكده ترينيتي در مي آيد.

    1912

    يك گروه تحقيقاتي را براي مشاهده يك كسوف به برزيل مي برد.

    1913

    به عنوان استاد ستاره شناسي دانشگاه كمبريج انتخاب مي شود.

    1914

    مسئول رصدخانه كمبريج مي شود. به عضويت انجمن سلطنتي پذيرفته مي شود. بر اساس كارهايش در رصدخانه سلطنتي، كتاب حركات ستاره اي و ساختار جهان را منتشر مي كند.

    1916

    كار درباره تركيب ستارگان را شروع مي كند. او ادعا مي كند كه تشعشات ستاره اي، انرژي را از مركز ستاره دور مي كنند و اينكه تشعشع نقش مهمي در حفظ تعادل ستاره اي دارد.

    1918

    به فرضيه نسبيت آلبرت انيشتين (1955 ـ 1879) علاقمند مي شود. كتاب گزارشي درباره نظريه نسبيت نيروي جاذبه را منتشر مي كند.

    1919

    با اينكه مقرش رصدخانه دانشگاه كمبريج است ولي به همراه يك گروه تحقيقاتي ستاره شناسان رصدخانه سلطنتي عازم جزيره پريسيب كامرون، در ساحل غربي آفريقا، مي شود. در 29 مه قرار است كسوفي رخ دهد و او همراه اين گروه براي رصد كردن آن محل مي رود. اين كسوف فرصت مناسبي براي آزمايش نظريه آلبرت انيشتين مي باشد كه معتقد است پرتوهاي نور تحت تاثير جاذبه قرار مي گيرد. مشاهدات اين ستاره شناسان اولين شواهد رصدخانه اي در اثبات نظريه نسبيت عام را فراهم مي كند.

    1920

    فضا، زمان، جاذبه كتابي براي توجيه خوانندگان عادي را منتشر مي سازد.

    1921

    به رياست انجمن ستاره شناسي سلطنتي انتخاب مي گردد. اين دوره بمدت 2 سال است.

    1923

    نظريه رياضي نسبيت را منتشر مي كند.

    1924

    كارش را در مورد ارتباط جرم و تابندگي ستارگان ارايه مي دهد. اين مساله باعث تجديد نظر كلي در نظرات تكاملي ستارگان مي شود. وي همچنين در اين سال موفق به ديافت مدال طلاي انجمن ستاره شناسي سلطنتي بخاطر كارش در مورد سحابي هاي برون كهكشاني و كهكشانها، مي شود.

    1926

    كار وي در مورد ساختار ستارگان در كتاب با نفوذش با نام اجزا، دروني ستارگان منتشر مي شود. وي اولين ستاره شناسي است كه در مورد ارتباط جرم و تشعشع حاصله سخن گفته است. وي همچنين نظريه تپش ستاره هاي متغير قيفاوسي (اينكه بعضي ستاره ها بخاطر فشار دروني منبسط و منقبض مي شوند) را ارايه مي كند. نظريه ديگرش اين است كه كوتوله هاي سفيد (ستاره هايي كه بر اثر جاذبه از بين رفته اند) ممكن است خيلي متراكم باشند.

    1927

    كتاب ستارگان و اتمها كه براي مخاطب معمولي نوشته شده است را منتشر مي كند.

    1928

    كتاب طبيعت دنياي مادي را براي مخاطبان عادي منتشر مي كند.

    1930

    عنوان شواليه را از شاه جورج پنجم دريافت مي كند.

    1933

    كتاب جهان در حال انبساط وي كارهاي ادوين هابل (1953 ـ 1889)، ستاره شناس آمريكائي، و ديگران را در مورد انبساط جهان، براي عموم مردم قابل فهم مي كند.

    1938

    از دست شاه جورج ششم، نشان لياقت دريافت مي كند و به سمت رئيس اتحاديه بين المللي ستاره شناسي منصوب مي شود.

    1944

    عمل جراحي وي موثر واقع نمي شود و در 22 نوامبر از دنيا مي رود.

    1946

    كتاب نظريه بنيادين وي بعد از مرگش منتشر مي شود.

    1947

    انجمن سلطنتي ستاره شناسي، از اين سال به بعد به هر كار ارزشمند ستاره شناسي نظري مدال ادينگتون اعطاء مي كند.


    منبع : دانشنامه رشد

  8. #38
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض ژرژ ادوارد لومتر

    در 17 ژوئيه سال 1894 در شهر شارلروا بلژيك متولد مي شود.

    1912

    در دانشگاه لوون بلژيك به عنوان يك مهندس تعليم مي بيند.

    18 ـ 1914

    در زمان جنگ جهاني اول به عنوان افسر توپخانه در ارتش بلژيك مشغول خدمت مي شود و موفق به دريافت نشان كروادوگر، بالاترين مدال شجاعت، مي گردد.

    1920

    موفق به اخذ مدرك دكترا در مهندسي راه و ساختمان مي شود.

    1923

    به دريافت سمت كشيشي نائل مي شود.

    24 ـ 1923

    در دانشگاه كمبريج مشغول مطالعه فيزيك خورشيدي مي گردد. آنجا او تحت تاثير آرتور ادينگتون (1944 ـ 1882) استاد ستاره شناسي و مسئول رصدخانه دانشگاه كمبريج قرار مي گيرد.

    26 ـ 1924

    در دانشگاه هاروارد آمريكا و موسسه فن آوري ماساچوست با كار ستاره شناسان آمريكايي ادوين هابل (1953 ـ 1889) و هارلو شيپلي (1972 ـ 1885) در مورد نظريه جهان در حال توسعه آشنا مي شود.

    1927

    به عنوان استاد فيزيك نجومي در دانشگاه لوون بلژيك شروع بكار مي كند و اولين مقاله مهم خود را در مورد جهان در حال توسعه منتشر مي سازد.

    1931

    لومتر نظريه اتم نخستين خودش را مطرح مي كند. او اظهار مي دارد كه جهان از واحدي متراكم و تخم مرغي شكل كه در حدود 30 برابر بزرگي خورشيد بوده است شروع شده و اين واحد حاوي تمام مواد موجود جهان بوده است.

    1933

    كتاب مباحثي در مورد تكامل جهان را منتشر مي كند و در اين كتاب اظهار مي دارد جهان طي يك انفجار خلق شده است (آنچه اكنون انفجار بزرگ ناميده مي شود).

    1946

    كتاب فرضيه اتم نخستين را منتشر مي كند و در همين سال جورج گاموف (68 ـ 1904)، فيزيكدان، بر روي نظريه انفجار بزرگ شروع بكار مي كند.

    1948

    نظريه انفجار بزرگ مورد مخالفت يك نظريه جايگزين قرار مي گيرد، اين نظريه كه نظريه حالت پايا ناميده مي شود توسط فرد هويل (ـ 1915) و همكارانش پيشنهاد مي شود، مبني بر اينكه جهان ابتدايي نداشته و انتهايي نيز نخواهد داشت. نظريه حالت پايا در سال 1965تا حد زيادي تحت تاثير اكتشافات تشعشع زمينه كيهان كه گمان مي رود از انفجار بزرگ ناشي شده باشد، قرار گرفت.

    1953

    بخاطر تحقيقاتش در مورد منشا و تكامل جهان به كسب مدال ادينگتون انجمن ستاره شناسي لندن، افتخار يافت و اولين فردي بود كه به اين موفقيت دست مي يافت.

    1966

    لومتر در 20 ژوئن در لوون در گذشت.


    منبع : دانشنامه رشد

  9. #39
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    زندگينامه دانشمندان - دانشمند : رابرت گدارد 

    در روز پنجم اكتبر سال 1882 در ورسستر، از ايالت ماساچوستآمريكا متولد شد. 


    1908 

    از موسسه پلي تكنيك ورمستر فارغ التحصيل مي شود. 

    1911 

    به دريافت درجه دكترا در رشته فيزيك از دانشگاه كلارك ماساچوست نايل مي شود. 

    1912 

    به مدت يك سال در دانشگاه پرينستون كار مي كند و در آنجا متقاعد مي شود كه كار او در زمينه موشك مي تواند امكان مسافرت در فضا را عملي سازد. 

    1914 

    در ژوئيه، اختراعات وي، از جمله سوختهاي پيشران دهانه ها، جعبه احتراق و موشكهاي چند مرحله اي به ثبت مي رسند. 

    1917 

    با دريافت 5000 دلار پاداش از طرف موسسه اسميتسونين، در شهر واشنگتن، گدارد شروع به كار بر روي موشكي مي شود كه قادر خواهد بود تا ارتفاعات بسيار زياد پرواز كند. او در كار ساخت موشكهاي نظامي نيز فعاليت مي كند. 

    1919 

    كتابي تحت عنوان روشي براي رسيدن به ارتفاعات خيلي بالا چاپ مي كند. استاد فيزيك در دانشگاه كلارك مي شود. 

    23 ـ 1920 

    براي اداره اردناس نيروي دريايي آمريكا، در كارخانه باروت سازي ايندين هد مريلند روي مقدار خرجهاي موشك و پرتاب كننده ها كار مي كند.اولين موتور موشك با سوخت مايع «بنزين و اكسيژن مايع) را مورد آزمايش قرار مي دهد. 

    1926 

    در 16 مارس، اولين موشك با سوخت مايع را از مزرعه عمه خود در ابرن، نزديك «ورسستر» با موفقيت به فضا پرتاب مي كند. اين پرواز ثانيه به طول مي انجامد و موشك به ارتفاع 5/12 متري (41 پايي) مي رسد. 

    1930 

    به پاس تحقيق در مورد ساخت موشك، از طرف «بنياد گاگنهايم» مبلغ 50000 دلار پاداش دريافت مي دارد. 

    1935 

    سرعت يكي از موشكهاي گدارد از سرعت صوت فراتر مي رود و اين اولين باري بود كه چنين كاري ميسر مي شد. 

    1937 

    يكي ديگر از موشكهاي گدارد به ارتفاع حدود 5/2 كيلومتري (55/1 مايلي) مي رسد. 

    1941 

    شروع به كار براي نيروي دريايي آمريكا در آناپوليس مريلند مي كند. كتاب توسعه موشك: نتايج تحقيقات انجام شده درباره پرواز موشكها با سوخت مايع، بين سالهاي 41 ـ 1929، را به زير چاپ مي برد. 

    1945 

    در دهم اوت، گدارد در بالتيمور، مريلند، زندگي را بدرود گفت. 


    منبع : دانشنامه رشد

  10. #40
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mashaheeer's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    472

    پيش فرض كي مي دونه شايد اگه الان بود برا خودش اينشتيني بود!!!

    دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریكا - بركلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.

    فعالیتهای اجتماعی:
    دكتر مصطفی چمران از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شركت می كرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شركت داشت . بعد از كودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دكتر مصدق در لوای یك گروه سیاسی سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناك ترین مأموریتها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

    چمران در آمریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایه ریزی كرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار می رفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفكر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریكی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

    وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود كه جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض كرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت كه جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است كه نمی توان به راحتی با آن مقابله كرد . چمران نیز با تأسف تأكید می كند كه ما هنوز نمی دانیم كه بیشتر این تحریكات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان كنند.

    حضور در لبنان:
    بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می كند ، از این رو دكتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد كند.

    او به كمك امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده كرده ، در معركه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناك سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

    چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته وهمیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاك شهدای لبنان، بر كف خیابانهای داغ و بر دامنه كوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

    چمران و انقلاب اسلامی ایران:
    دكتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می كند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری ، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسأله كردستان را فیصله دهد .او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فدا كاری خود را بر همگان ثابت می كند .

    پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دكتر چمران واگذار شد.

    رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت در آمدند وبا تكیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداكاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دكتر چمران به شكوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیك كردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب كردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان كرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.

    دكترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یك سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد كه پاكسازی ارتش و پیاده كردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .

    شهید چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداكثر سعی و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یكی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شكر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك می بینم كه نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.»

    چمران سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه نماید.

    پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دكتر چمران در آن دوران نمونه كامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و كار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله خامنه ای كه در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی كه او همیشه خود را در گرداب خطر می افكند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بكار شد و در شب اول حمله چریكی ای را علیه تانكهای دشمن كه تا چند كیلومتری شهر اهواز پیشروی كرده بودند، آغاز كرد.

    مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را به گردخود جمع كرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشكیل داد. این گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یكی از این برنامه ها بود، كه به كمك آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود بیست كیلومتر و عرض یكصد متر در مدتی كوتاه ، آب كارون را به طرف تانكهای دشمن روانه ساخت، بطوری كه آنها مجبور شدند چند كیلومتری عقب نشینی كنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند. این عمل فكر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور كرد .

    یكی دیگر از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده این حركت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی كامل بین نیروهای موجود، تاكتیك تقریباً جدید جنگی بود. چیزی كه ابر قدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر برود ولی به علت خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یك هزار نفر را سازماندهی كرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به كمك دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت كنند.

    پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تكمیل كند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهای حزب بعث شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دكتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری ، ارتش را آماده ساخت كه برای اولین بار دست به یك حمله خطرناك وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازمان دهی كرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند.

    شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق كمك و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت كه در محاصره تانكهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود كه نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای كماندوی دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او نیز در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. كماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانكها به سوی او تیر اندازی می كردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابك، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد.

    در این درگیری همرزم چمران به شهادت رسید و اویك تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد. تا آنكه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یك كامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت . او به كمك جوان چابك دیگری كه خود را به مهلكه رسانده بود به داخل كامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد .

    دكتر چمران با همان كامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یك شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به كار خود پرداخت. حتی در همان شبی كه در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید كلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی كه رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در كنار تخت او در بیمارستان تشكیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.

    شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حركت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در كنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حركت نیروهای خودی نصب شده بود و او كه قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.

    چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی رهنمودهای لازم را ارائه می داد.

    دكتر چمران از سكون و عدم تحركی كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می كرد كه باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتكاری حركتی بوجود آورد. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه های الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزدیكی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یكم اردیبهشت ماه 1360، با یك حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود.

    شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین كسانی بود كه پا به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ در حالی كه دشمن هنوز در نقاطی مقاومت می كرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا كاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .

    پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این كه دشمن بتواند استحكاماتی برای خود ایجاد كند، بسوی بستان سرازیر شوند كه این كار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداكاری رزمندگان جان بر كف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

    شهادت :
    در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یك ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شركت و از عدم تحرك و سكون نیروهاانتقاد كرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود كه در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناكی بود.

    در سحر گاه سی و یكم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند . در لحظه حركت، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او آماده حركت به جبهه است.»

    بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حركت ادامه دادند تا اینكه به قربانگاه رسیدند .

    چمران همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»

    خداوند ثابت كرد كه او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سركشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت تركش خمپاره های دشمن به شهادت رسید
    .
    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


    كي مي دونه شايد اگه الان بود برا خودش اينشتيني بود!!!
    Last edited by mashaheeer; 28-10-2007 at 16:20.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •