قسمت دوم :
دراين زمان او تكه كاغذ يادداشت ضخيم صورتى رنگى را كه روى ميز قرار داشت ؛ طرف من پرتاب كرد وگفت:« اين را بلند بخوان. جزو نامه هايى است كه پستچى اخيراً آورده است». تاريخى روى يادداشت نوشته نشده بود وهيچگونه اثرى از امضا در آدرس نداشت.
شروع به خواندن آن كردم. در آن نوشته شده بود:
«امشب ساعت يك ربع به هشت مردى كه قصد دارد در مورد موضوعى بسيار مهم با شما مشورت كند به ديدنتان خواهد آمد. خدمات اخير شما به يكى از خانواده هاى سلطنتى اروپا نشان داده است كه فردى قابل اعتماد در خصوص مسائل مهم وحياتى مى باشيد واين اعتمادى است كه همگان به آن اذعان دارند. در سرساعت مقرر در اتاقتان حضور داشته باشيد و از اين كه مردى كه به ديدنتان مى آيد نقاب به چهره خواهد داشت متعجب نشويد. »
پس از خواندن نامه به هلمز گفتم:« واقعاً مانند يك معما مى ماند فكر مى كنيد منظورشان چيست؟ »
هلمز گفت:« هنوز اطلاعاتى در دست ندارم. اشتباهى جبران ناپذير خواهد بود اگر پيش از جمع آورى اطلاعات اقدام به نظريه پردازى كنم. چرا كه در آن صورت به طرز احمقانه اى حقايق را طورى تعريف خواهم كرد كه با نظريه هايم همخوانى نداشته باشد. حال آنكه بايدنظريه ها را منطبق بر حقايق در ذهن پروراند. ولى در مورد خود اين يادداشت شما چه نتيجه گيرى مى كنيد واتسون؟ »
به دقت يادداشت و كاغذى را كه روى آن نوشته شده بود وارسى كردم و با تلاش براى تقليد از روش دوست عزيزم گفتم:« مردى كه اين نامه را نوشته است احتمالاً فرد ثروتمندى است. اين كاغذها تقريباً گران هستند و جنسى سخت و ضخيم دارند. »
هلمز گفت:« دقيقاً همين طور است از اين گذشته اين كاغذ اصلاً انگليسى نيست. لطفاً در نور به آن نگاه كن.»
كاغذ را بالا گرفتم وآن را در مقابل چراغ نگاه كردم. حروف t,G,p,g,E در بافت كاغذ به چشم مى خورد.
به هلمز گفتم:« اين حروف احتمالاً حروف اوليه نام سازنده كاغذ مى تواند باشد.»
هلمز با رد كردن نظريه من گفت:« به هيچوجه اينطور نيست. حرف G به همراه t مخفف كلمه آلمانى به معنى شركت است. p اول كلمه آلمانى ديگرى به معنى كاغذ است و حال مى رسيم به E و g. بگذار نگاهى به راهنماى جغرافيايى هم بيندازيم.»
هلمز بلند شد و كتاب قهوه اى رنگ بزرگى را از قفسه كتاب برداشت و شروع به ورق زدن كرد و گفت: «بله يافتم. اگر يا نام محلى است در كشورى آلمانى زبان يعنى در بوهميا. در اطراف كارلزباد است. علت شهرتش علاوه بر كارخانجات شيشه و كاغذ مربوط به محل مرگ والن اشتاين بازمى گردد. خداى من! چه چيزى دستگيرت مى شود واتسون؟ »
گفتم:«كاغذ ساخت بوهميا مى باشد.»
هلمز در حالى كه چشمانش از شادى برق مى زد همچون فاتحى بزرگ دود سيگارش را به هوا فرستاد و گفت:« دقيقاً و مردى كه نامه را نوشته آلمانى است. آيا به تركيب جمله بندى او دقت كردى؟ يك فرانسوى زبان و يا يك روس هرگز اينطور نمى نويسد. صرفاً آلمانى ها مى باشند كه افعالشان را با اين ساختار به كار مى برند. حال تنها چيزى كه مى ماند اين است كه بدانيم اين فرد آلمانى كه روى كاغذ بوهميايى مى نويسد و ترجيح مى دهد به جاى نشان دادن چهره اش آن را زير نقاب پنهان كند از ما چه مى خواهد و اگر اشتباه نكنم گمان كنم همين الآن سربرسد. »
در همان لحظه صداى سم اسبها و متوقف شدن كالسكه در خيابان به گوش رسيد. هلمز سوتى ازتعجب زد و گفت:« از روى صدايش مى توانم بگويم كه كالسكه اى دو اسبه است.»
سپس از پنجره بيرون را نگاه كرد و افزود:« بله. كالكسه اى زيبا با يك جفت اسب گران قيمت. واتسون، اگر اين پرونده هيچ مزيت ديگرى نداشته باشد حداقل پول دارد. »
به هلمز گفتم:« گمان كنم بهتر است من ديگر بروم. »
هلمز بلافاصله گفت:« به هيچوجه دكتر. همانجايى كه هستى بايست. من بدون تاريخ نگارم سردرگم مى مانم و اين پرونده نيز آنطور كه به نظرمى رسد بايد چيزجالبى باشد حيف است كه آن را ازدست بدهيد و فكر مشترى مرا نيز نكن. ممكن است به كمكت نياز داشته باشم. لطفاً روى آن صندلى بنشينيد و به ما توجه كنيد دكتر. »
ناگهان صداى ضربه اى بلند و آواز بردر شنيده شده و هلمز گفت:« بفرماييد داخل. »
مردى با قدى حدود دومتر وارد اتاق شد. عضلات سينه و بازوانى بسيارقوى داشت و لباسش به قدرى گرانقيمت و اشرافى بود كه درانگليس پوشيدن آن لباس ها را كمى بى سليقگى مى خوانند. آستين ها و قسمت جلوى كتش را پوست بره پوشانده بود و شنلى سرمه اى ازجنس ابريشم بردوش داشت. چكمه هايش كه نيمى از ساقهايش را پوشانده بود لبه هايى پوشيده از خز دربالا داشتند و جلوه اى خشن و غيرشهرى به او مى داد. كلاهى لبه دار در دستش بود و ماسكى سياه صورتش را از بالاى پيشانى تا گونه هايش پوشانده بود و گويا درست قبل ازورود ماسك را بر چهره گذاشته بود. چرا كه هنگامى كه وارد اتاق شد دستش هنوز روى ماسك بود. با لهجه آلمانى و صدايى خش دار و نافذ گفت:« يادداشت مرا دريافت كرديد؟ »
هلمز گفت:« لطفاً بنشينيد. ايشان دوست و همكارم دكتر واتسون هستند كه هرازچندگاهى لطف كرده و به من كمك مى كنند. افتخار آشنايى با چه كسى را دارم؟ »
ادامه دارد ... .