تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 5 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 46

نام تاپيک: ویلیام شکسپیر

  1. #1
    Banned B O L O T's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    (∞-∞)
    پست ها
    2,073

    پيش فرض ویلیام شکسپیر

    ویلیام شکسپیر (۱۶۱۶-۱۵۶۴) را بزرگ‌ترین نمایشنامه‌‌نویس در زبان انگلیسی دانسته‌اند. شکسپیر هم در تمدن انگلستان مقامی بسیار ارجمند دارد که شواهد آن در تشکیل انجمن‌های مخصوص برای قرائت نمایشنامه‌های او، دسته‌های سیار یا ثابت هنر پیشگان حرفه‌ای یا تفننی به نام "گروه شکسپیر" و همچنین تصاویر و مجسمه‌های متعدد از او و بازیگران نمایشنامه‌های او، نامگذاری خیابانها، خانه‌ها و حتی میکده‌ها به نام او کاملاً مشهود و محقق است. حتی جملات و گفته‌های او به صورت کلمات قصار و ضرب المثل در گفتگوهای روزمره به گوش می‌‌رسد، بدون این که گوینده یا شنونده از منبع حقیقی آن آگاه باشد.

    زندگی‌نامه

    در اوایل قرن شانزدهم میلادی در دهکده‌ای نزدیک شهر استرتفورد در ایالت واریک انگلستان زارعی موسوم به ریچارد شکسپیر زندگی می‌‌کرد. یکی از پسران او به نام "جان" در حدود سال ۱۵۵۱ به شهر استرتفورد آمد و در آنجا به شغل پوست فروشی پرداخت و "ماری آردن" دختر یک کشاورز ثروتمند را به همسری برگزید. ماری در ۲۶ آوریل ۱۵۶۴ پسری به دنیا آورد و نامش را "ویلیام" گذاشت. این کودک به تدریج پسری فعال، شوخ و شیطان شد، به مدرسه رفت و مقداری لاتین و یونانی فرا گرفت. ولی به علت کسادی شغل پدرش ناچار شد برای امرار معاش، مدرسه را ترک کند و شغلی برای خود برگزیند. برخی می‌گویند اول شاگرد قصاب شد و چون از دوران نوجوانی به قدری به ادبیات دلبستگی داشت که معاصرین او نقل کرده‌اند، در موقع کشتن گوساله خطابه می‌‌سرود و شعر می‌‌گفت.
    در سال ۱۵۸۲ موقعی که هجده ساله بود، دلباخته دختری بیست و پنج ساله به نام "آن هثوی" از دهکده مجاور شد و با یکدیگر عروسی کردند و به زودی صاحب سه فرزند شدند. از آن زمان زندگی پر حادثه شکسپیر آغاز شد و به قدری تحت تأثیر هنرپیشگان و هنر نمایی آنان قرار گرفت که تنها به لندن رفت تا موفقیت بیشتری کسب کند و بعداً بتواند زندگی مرفه تری برای خانواده خود فراهم نماید.
    پس از ورود به لندن به سراغ تماشاخانه‌های مختلف رفت و در آنجا به حفاظت اسبهای مشتریان مشغول شد ولی کم کم به درون تماشاخانه راه یافت و به تصحیح نمایشنامه‌های ناتمام پرداخت و کمی بعد روی صحنه تئاتر آمد و نقشهایی را ایفا کرد. بعدا وظایف دیگر پشت صحنه را به عهده گرفت. این تجارب گرانبها برای او بسیار مورد استفاده واقع شد و چنان با مهارت کارهایش را پیگیری کرد که حسادت هم قطاران را برانگیخت.
    در آن دوره هنرپیشگی و نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای محترم و محبوب تلقی نمی‌شد و طبقه متوسط که تحت تأثیر تلقینات مذهبی قرار داشتند، آن را مخالف شئون خویش می‌‌دانستند. تنها طبقه اعیان و طبقات فقیر بودند که به نمایش و تماشاخانه علاقه نشان می‌‌دادند.
    در آن زمان بود که شکسپیر قطعات منظومی سرود که باعث شهرت او شد و در سال ۱۵۹۴ دو نمایش کمدی در حضور ملکه الیزابت اول در قصر گوینویچ بازی کرد و در ۱۵۹۷ اولین کمدی خود را به نام "تقلای بی فایده عشق" در حضور ملکه نمایش داد و از آن به بعد نمایشنامه‌های او مرتباً تحت حمایت ملکه به صحنه تئاتر می‌‌آمد.
    الیزابت در سال ۱۶۰۳ زندگی را بدرود گفت، ولی تغییر خاندان سلطنتی باعث تغییر رویه‌ای نسبت به شکسپیر نشد. جیمز اول به شکسپیر و بازیگرانش اجازه رسمی برای نمایش اعطا کرد. نمایشنامه‌های او در تماشاخانه "گلوب" که در ساحل جنوبی رود تیمز قرار داشت، بازی می‌‌شد. بهترین نمایشنامه‌های شکسپیر درهمین تماشاخانه گلوب به اجرا درآمد. هرشب شمار زیادی از زنان و مردان آن روزگار به این تماشاخانه می‌‌آمدند تا شاهد اجرای آثار شکسپیر توسط گروه پر آوازه " لرد چیمبرلین" باشند. اهتزاز پرچمی بر بام این تماشاخانه نشان آن بود که تا لحظاتی دیگر اجرای نمایش آغاز خواهد شد. در تمام این سالها خود شکسپیر با تلاشی خستگی ناپذیر - چه در مقام نویسنده و چه به عنوان بازیگر- کار می‌‌کرد. این گروه، علاوه بر آثار شکسپیر، نمایشنامه‌هایی از سایر نویسندگان و از جمله آثار "کریستوفر مارلو" ی گمشده و نویسنده نو پای دیگر به نام "جن جانسن" را نیز به اجرا در می‌‌آورند، اما احتمالاً آثار استاد "ویلیام شکسپیر" بود که بیشترین تعداد تماشاگران را به آن تماشاخانه می‌‌کشید.
    این تماشاخانه به صورت مربع مستطیل دو طبقه‌ای ساخته شده بود، که مسقف بود ولی خود صحنه از اطراف دیواری نداشت و تقریباً در وسط به صورت سکویی ساخته شده بود و به ساختمان دو طبقه‌ای منتهی می‌‌گشت که از قسمت فوقانی آن اغلب به جای ایوان استفاده می‌‌شد.
    شکسپیر بزودی موفقیت مادی و معنوی به دست آورد و سرانجام در مالکیت تماشاخانه سهیم شد. این تماشاخانه در سال ۱۶۱۳ در ضمن بازی نمایشنامه "هانری هشتم" سوخت و سال بعد بار دیگر افتتاح شد، که آن زمان دیگر شکسپیر حضور نداشت، چون با ثروت سرشار خود به شهر خویش برگشته بود. احتمالاً شکسپیر در سال ۱۶۱۰ یعنی در ۴۶ سالگی دست از کار کشید و به استرتفرد بازگشت، تا درآنجا از هیاهوی زندگی در شهر لندن دور باشد. چرا که حالا دیگر کم و بیش آنچه را که در همه آن سالها در جستجویش بود به دست آورده بود. نمایش نامه‌هایی که در این دوره از زندگیش نوشته " زمستان" و " توفان" هستند که اولین بار در سال ۱۶۱۱ به اجرا در آمدند. در آوریل سال ۱۶۱۶ شکسپیر چشم از جهان بست و گنجینه بی نظیر ادبی خود را برای هموطنان خود و تمام مردم دنیا بجا گذاشت. آرمگاه او در کلیسای شهر استرتفورد قرار دارد و خانه مسکونی او با وضع اولیه خود همیشه زیارتگاه علاقمندان به ادبیات بوده و هر سال در آن شهر جشنی به یاد این مرد بزرگ برپا می‌گردد.

    مجموعه آثار

    با توجه به تعداد نمایشنامه‌هایی که هر ساله از شکسپیر به صحنه می‌آمد، می‌توان این طور نتیجه گرفت که او آنها را بسیار سریع می‌نوشته‌است. مثلاً گفته شده او فقط دو هفته وقت صرف نوشتن نمایشنامه "زنان سر خوش وینزر" (که در سال ۱۶۰۱ اجرا شد) کرده است. البته این بسیار هیجان آور است که شکسپیر را در حالتی شبیه به آنچه در این نقاشی می‌بینیم، در ذهن مجسم می‌کنیم، که تنها با تخیلات و الهامات خود در یک اتاق زیر شیروانی کوچک نشسته است و با شتاب چیز می‌نویسد، اما واقعیت غیر از این بود. آن طور که گفته می‌شود شکسپیر بیشتر نمایشنامه هایش را دراتاق کوچکی در انتهای ساختمان تماشاخانه می‌نوشته است. به احتمال زیاد شکل فشرده‌ای از نمایشنامه را از طرح داستان گرفته تا شخصیتها و سایر عناصر نمایشی، با شتاب به روی کاغذ می‌‌آورده... بعد آن را کمی می‌پرورانده و در پایان، زمانی که بازیگرها خود را با نقشهای نمایشی انطباق می‌‌دادند، شکل نهایی آن را تنظیم می‌کرده است. طرحهای شکسپیر اغلب چیز تازه‌ای نیستند. در حقیقت او این قصه را از خود خلق نمی‌کرده، بلکه آنها را از منابع مختلفی مثل تاریخ، افسانه‌های قدیمی و غیره بر می‌گرفته است. یکی از منابع آثار شکسپیر کتابی بوده به نام "شرح وقایع انگلستان، اسکاتلند و ایرلند" اثر "هالینشد" شکسپیر قصه‌های بسیاری از نمایشنامه خود را از جمله: "هانری پنجم"، "ریچارد سوم" و "لیر شاه" را از همین کتاب گرفت.
    ازدیگر آثاری که از نمایشنامه‌های شکسپیر به جا مانده است می‌توان به: هملت ، شب دوازدهم، اتلو، هانری چهارم، هانری پنجم، هانری ششم، تاجر ونیزی، ریچارد دوم، آنطور که تو بخواهی، رُمئو و ژولیت، مکبث، توفان، تلاش بی ثمر عشق ... اشاره کرد.

  2. این کاربر از B O L O T بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض




    بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :

    1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
    2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
    3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید




    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    به روز رسانی تا 42#

  4. 2 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    Banned B O L O T's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    (∞-∞)
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    نمایشنامه رُمئو و ژولیت در پنج پرده و بیست و سه صحنه تنظیم شده و، اگر نمایشنامه تیتوس اندرونیکوس را به حساب نیاوریم، اولین نمایشنامه غم انگیز شکسپیر محسوب می‌شود. تاریخ قطعی تحریر آن معلوم نیست و بین سالهای ۱۵۹۱ و ۱۵۹۵ نوشته شده، ولی سبک تحریر و نوع مطالب و قراین دیگر نشان می‌‌دهد، که قاعدتاً بایستی مربوط به سال ۱۵۹۵ باشد.
    هاملت بزرگ‌ترین نمایشنامه تمامی اعصار است. هملت بر تارک ادبیات نمایشی جهان خوش می‌درخشد. دارای نقاط اوج، جلوه‌ها و لحظات بسیار کمیک است. می‌توان بارها و بارها سطری از آن را خواند و هر بار به کشفی تازه نایل شد. می‌توان تا دنیا، دنیاست آن را به روی صحنه آورد و باز به عمق اسرار آن نرسید. انسان خود را در آن گم می‌کند، گاه به بن بست می‌رسد، گاه لحظاتی سرشار از خوشی و لذت می‌آفریند و گاه انسان را به اعماق نومیدی می‌کشاند. بازی در این نقش، انسان را با تمام ذهن و روحش درگیر خود می‌کند و او را در خود فرو می‌برد.

    * «آدم تبه کار می رود ولی شرش بعد از او می ماند.»

    * «آن کس که جرأت انجام کارهای شایسته دارد، انسان است.»

    * «آن کس که مال مرا بدزدد، چیز بی ارزشی را ربوده است، اما آنکس که نام نیک مرا برباید، جزئی از وجود مرا می برد که او را غنی نمی کند اما در واقع مرا حقیر می سازد.»

    * «آیا می دانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبائی و خوش اندامی و سخنگوئی و مردانگی و دانشوری و بزرگ منشی و فضیلت و جوانی و کرم و چیزهای دیگر از این قبیل، نمک و چاشنی یک انسان نیستند.»

    * «از دست دادن امیدی پوچ و آرزوئی محال، خود موفقیت و پیشزفت بزرگی است.»

    * «اگر در این جهان از دست و زبان مردم در آسایش باشیم، برگ درختان، غرش آبشار و زمزمه جویبار هریک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت.»

    * « اگر دوازده پسر داشتم و همه را به طور یکسان دوست می داشتم و یازده پسرم را در راه میهن قربانی می کردم، بهتر از این بود که یکی یکی در بستر خواب بمیرند.»

    * «امان از وقتی که مردم، دزد عقل را به گلوی خود بریزند، منظور از دزد عقل، مشروبات الکلی است، واقعأ که هیچ عاقلی این کار را نمی کند.»

    * «اندیشه ها، رؤیاها، آه ها، آرزوها و اشک ها از ملازمان جدائی ناپذیر عشق می باشند.»

    * «ای فتنه و فساد، تو چه زود در اندیشه مردان نومید رخنه میکنی.»

    * «بدی های ما در دنیا به یادگار می ماند و خوبی هایمان همراه با ما به گور می رود.»

    * «برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ مکن که حرارتش خودت را نیز بسوزاند.»

    * «به دست آور آنچه را که نمی توانی فراموشش کنی و فراموش کن آنچه را که نمی توانی بدست آوری.»

    * «تردیدهای ما خائنینی هستند که با نصایح خود، ما را از حمله به دشمن باز می دارند، درحالی که تصمیمی راسخ و حمله ای به موقع می تواند فتح و پیروزی را نصیب ما سازد.»

    * «تملق خوراک ابلهان است.»

    * «جوانی و پیری با یک دیگر قابل مقایسه نیستند. جوانی مایه نشاط و سعادت است و پیری موجب فلاکت و حسرت. جوانی نیمروز زندگانی است و پیری شبانگاه ظلمانی. جوانی دوره خودنمائی و شجاعت است و پیری روزگار ترس و مذلت، جوان چون آهوی وحشی با نشاط و غرور در وادی زنگی می دود و پیر چون مردی لنگ آهسته و با هزار زحمت ، قدم بر می دارد.»

    * «جوانی جرعه ای است فرح انگیز ولی حیف که به پیری آمیخته است.»

    * «چراغ کوچکی در شب ، تاریکی را می شکافد و به اطراف نور می دهد، کار خوب اگرچه کوچک و ناچیز باشد در نظر من کوچک و ناچیز نیست.»

    * «در آسمان و زمین بیش از آن چیزی که در رؤیاها و فلسفه بافی های خود می بینید، وجود دارد.»

    * «در سرتاسر اعمال بشر، جزر و مدی موجود است که اگر آدمی در مجرای آن واقع شود، به ساحل سعادت می رسد وگرنه سراسر عمر وی در گودال های بدبختی و فلاکت سپری خواهد شد.»

    * «در سینه خود شراره ای آسمانی دارم که نامش وجدان است.»

    * «دشمنان بسیاری دارید که نمی دانند چرا دشمن شما هستند ولی همچون سگ های ولگرد هنگامی که رفقایشان بانگ بردارند، آنها نیز پارس می کنند.»

    * «دنیا مانند یک تماشاخانه است، هرکس رل خود را بازی می کند و سپس مخفی می شود.»

    * «دوستی نعمت گرانبهائی است، خوشبختی را دوبرابر می کند و از بدبختی می کاهد.»

    * «دنیا، سراسر صحنه بازی است و همه بازی گران آن به نوبت می آیند و می روند . نقش خود را به دیگری می سپارند.»

    * «دیدن و حس کردن، وجودداشتن است، زندگی در اندیشه است.»

    * «دیوانه خودش را عاقل می پندارد و عاقل هم می داند که دیوانه ای بیش نیست.»

    * «زنبور هرچقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دل های ماتم زده هر اندازه باشند، قلب های شاد زیادترند.»

    * «زندگی از تار و پود خوب و بد بافته شده است، فضیلت ما وقتی می تواند بر خود ببالد که از خطاهای ما شلاق نخورد و جنایت های ما وقتی نومید می شود که مورد ستایش فضیلت های ما قرار نگیرد.»

    * «سعادتمند کسی است که به مشکلات و مصائب زندگی لبخند زند.»

    * «شادمانی در خانه ای است که مهر و محبت در آن مسکن دارد.»

    * «شخص عاقل و هشیار به هرجا قدم بگذارد، سعادت و فراغت بال همراه اوست زیرا در جهان بجز خوبی و زیبائی چیزی نمی بیند.»

    * «عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.»

    * «علامت و نشان حقیقی اصالت و علو شأن، نوازش و ترحم آمیخته با شادمانی و گشاده روئی است.»

    * «کاری که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد، خلل پذیر نیست.»

    * «کسانی که دنیا را از دست می دهند آن را با فکر و وسواس می خرند.»

    * «کشنده تر از نیش مار، بچه حق ناشناس است.»

    * «کینه پنهان نمی ماند.»

    * «گریه ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شده ایم.»

    * «مردی که دردرون خویش موسیقی ندارد و نداهای خوش و دلنشین او را تحت تأثیر قرار نمی دهد، برای خیانت، توطئه و غارتگری مناسب می باشد و هیچ کس نباید به او اعتماد کند.»

    * «مسکنت در کوی هنرمندان و رنجبران راه ندارد و شادمانی در خانواده ای است که مهربانی در آن جا حکومت می کند.»

    * «مصائب خود را مانند لباستان با کمال بی اعتنائی تحمل کنید.»

    * «من از خوشبختی های این جهان بهره مند گردیده ام زیرا در زندگی عاشق شده ام.»

    * «من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم.»

    * «موفقیت هائی که نصیب بشر شده عمومأ در سایه تحمل و بردباری بوده است.»

    * «می دانیم که چیستیم اما نمی دانیم که چه می شویم.»

    * «وجود ما به منزلهٔ باغی است که ارادهٔ ما باغبان آن است.»

    * «وقتی ناراحتی بزرگی پیش آید، رنج و غم های دیرین از یاد می رود.»

    * «هر اندازه گناهی بزرگ کهنه شود و به حال اختفا باقی بماند سرانجام هنگام مرگ یا بروز خطر، چون فرصت کشف آن فرا رسد، به صورت موحشی زهر خود را برجان آدمی می ریزد.»

    * «هر چه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور می شوی هر چه را که بدست می آوردی دوست داشته باشی.»

    * «هرکس فقیر و قانع باشد ثروتمند است.»

    * «همیشه حرف حق را بدون بیم بیان کن و شیطان را خجل ساز.»

    * «همیشه کار کنید و بکوشید تا جامه افتخار و عظمت را بپوشید، همیشه در نظر داشته باشید که افتخارات تازه ای به دست آورید زیرا افتخارات گذشته همچون شمشیری است که زنگ زده و از رونق افتاده باشد.»

    * «هیچ چیز ، بد یا خوب نیست، فقط نیروی اندیشه بدی و خوبی و سعادت و شقاوت را می آفریند.»

    * «یقینأ رفتار حکیمانه یا وضع جاهلانه همچون بیماری از شخصی به شخص دیگر سرایت می کند، پس لازم است که انسان ها مواظب انتخاب معاشران خود باشند.»

  6. #4
    Banned B O L O T's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    (∞-∞)
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    نمایشنامه های شکسپیر
    ویلیام شکسپیر از بزرگترین درام نویسان انگلستان بود که آثار دوران نخستین حیاتش چندان قابل توجه نبود ولی چون به مرحله استادی و تکامل رسید به خلق آثار جاویدانی توفیق یافت البته بیشتر داستانهائی که این دارم نویس خلق کرده قبلاً به صورت نیمه تاریخ یا قصه و افسانه‌ به رشته تحریر درآمده بود از جمله نمایشنامه هاملت 6 سال پیش از اینکه شکسپیر آن را به رشته تحریر و بر روی صحنه نمایش بیاورد در لندن به معرض نمایش گذاشته شد و نویسنده‌اش فرانسوادوبلفورست یا ساکسوگراماتیکوس بود البته چون آن نمایشنامه که تحت عنوان سرگذشت‌های غم‌انگیز بود در دست نیست تا بتوان میزان و نحوه اقتباس شکسپیر را تعیین کرد.

    نمایشنامه رومئو و ژولیت را شکسپیر از داستان مازوکیو و باندلو اقتباس کرد البته این اثر را نخست آرتور بروک در انگلستان در سال 1562 به رشته نظم درآورد و شکسپیر از روی این اثر منظوم یا اثر دیگری در سال 1595 بر روی صحنه آورد.

    روی هم رفته شکسپیر هر ساله در زمینه نمایشنامه و اجرای آن در صحنه‌های تآترها موفقیت‌ فراوان به دست می‌آورد از جمله در اتهامی که به پزشک مخصوص ملکه در سال 1594 که یک نفر یهودی بود زدند و عوام اعدام این یهودی را خواستار بود و در میخانه‌ها از قساوت و بی‌رحمی یهودیان سخنان فراوان گفته می‌شد‏، شاید شکسپیر بواسطه این طغیان عمومی عوام یا با مأموریت یک مقام دولتی به نوشتن و بر روی صحنه آوردن تاجر ونیزی که در آن شایلاک تاجر یهودی با تصویری هر چه زشت‌تر نشان داده شده است‏، پرداخت.

    شکسپیر مدت پنج سال به نوشتن نمایشنامه‌های کمدی و خیالی و اجرای آنها بر روی صحنه‌ها‏، مشغول بود و در این مدت نمایشنامه‌هائی از قبیل: رؤیای یک نیمه شب تابستان، هر چه پایانش نیکوست خوش است، هیاهوی بسیار بر سر هیچ، شب دوازدهم، رام کرن زن سرکش (بدزبان) بر روی صحنه آورد و برای تآتر پولی از این طریق فراهم ساخت زیرا این گوه نمایش‌ نامه‌های خیالی و کمدی در دل عوام مورد پسند می‌افتاد تا اینکه شکسپیر با نوشتن و عرضه نمایشنامه دو قسمت هانری چهارم (1595- 98)‏، هانری پنجم (1599) که سرگذشت شاهان با درآمیختن به مسائل هزل آمیز و ظاهر شدن اراذل و اوباش در اینگونه نمایش‌هاست‏، مردم را سخت دلباخته تماشا کرد.

    شکسپیر با درآمیختن جنبه هزل و جد توفیق و معروفیت فراوان بدست آورد. در سال 1579 سر تامس نورث کتاب شرح حال رجال نامی پلوتارک را به انگلیسی ترجمه کرد، شکسپیر از این اثر تاریخی سه داستان برگزید از جمله تراژدی ژولیوس سزار را پدید آورد که یکی از قوی‌ترین و با ارزش‌ترین آثار نمایشنامه‌نویسی است. مخصوصاً سخنرانی بروتوس (بعد از قتل قیصر بوسیله توطئه گران) جالب‌ترین نوع سخنرانی است و این از ابداعات شکسپیر است.

    شکسپیر نمایشنامه‌هایش را غالباً در حضور ملکه الیزابت و جیمز اول بر روی صحنه می‌آورد و مورد استقبال فراوان واقع می‌شد. اتللو در سال (1604) پدید آورد اتللو سرداری نیرومند اما احمق‌گونه و دزدمونا زنی وفادار و یاگو مردی پلید است که سرانجام با کشته شدن دزدمونا بدست شوهرش اتللو و خودکشی اتلو نمایشنامه پایان می‌پذیرد اما باید توجه داشت که بیش از حد غلو در امر خیانت و حماقت بشر درین اثر بچشم می‌خورد.

    نمایشنامه مکبث (1605) یک نمونه کامل و وحشتناک از بدی مطلق است. در نمایشنامه لیرشاه (؟1606) اوج عاطفی شکسپیر بکمال می رسد این تراژدی را نخست جفری از مردم مانموث نوشته آنگاه هالینشد از آن اقتباس کرد سپس یک نفر درام‌نویس گمنام آنرا بنام تاریخ حقیق کینگ‌لیر بر روی صحنه آورد و سرانجام شکسپیر آنرا بصورت نمایشنامه‌ای زیبا درمی‌آورد که لیرشاه درین نماشنامه دیوانه و مخلوع سپس فوت می‌شود. گلوستر بوسیله شاه‌لیر کور می‌شود اما جلو زنا را نمی‌گیرد و می‌گوید زیرا سرباز ندارم در بین نمایشنامه تقوی حجابی برای پوشش شهوات نفسانی و رشوه‌‌خواری و قتل آدمی بدست آدمی در سراسر داستان با شدت به چشم می‌خورد و بدی و زشتی در همه نمایشنامه سایه افکنده و قهرمان داستان از مشاهده عمومیت و غلبه ظاهری بدی دیوانه و از خدای عدالت نومید می‌گردد.

    در نمایشنامه آنتوان و کلئوپاترا (؟1607) شکسپیر شخصیت متضادی از کلئوپاترا نشان می‌دهد این زن در میدان جنگ ترسو اما در خودکشی با عزمی قوی است و عشق آنتوان به ملکه مصر تا حد زیادی ساختگی و باورنکردنی است. موضوع داستان این نمایشنامه از قصه رایج زمان نویسنده اقتباس گشته است.

    در نمایشنامه تیمون آتنی بدبینی کمتر بچشم می‌خورد و قهرمان اصلی آن کوریولانوس مردمان را تهی‌مغز متلون و متملق و تمدن را برای آدمی زیان‌آور می‌داند تیمون مردی ثروتمند بود که دوستان متملق قراوان بدور خود داشت اما چون ثروتش را از دست داد یاران از او کناره جستند تیمون گوشه‌گیری و از ریشه گیاهان تغذیه می‌کند ضمن شکافتن زمین به طلا برمی‌خورد دوستان بدورش جمع می‌شوند اما تیمون آنها را از خود می‌راند ولی به زنان هرجائی طلا می‌دهد تا هر چه بیشتر مردان را به مراض مقاربتی دچار کنند!
    آثار مهم او عبارتند از:

    اتللو (Othello)، مکبث (Macbeth)، هملت (Hamlet)، جولیوس سزار (Julius Caesar)،‌ رومئو و جولیت (Roméo and Juliet)، تاجر ونیزی (Merchant of Venice)، شاه لیر (King Lear)، رویای شب نیمه‌ی تابستان (A Midsummer Night's Dream)، هنری ششم (Henry VI)، دو نجیب‌زاده‌ی ورونایی (Two Gentlemen of Verona)، ریچارد سوم (Richard III)، تیتوس آندرونیکوس (Titus Andronicus)، شاه جان (King John)، ریچارد دوم (Richard II)، هنری چهارم (Henry IV)، هیاهوی بسیار برای هیچ (Much Ado about Nothing)، هنری پنجم (Henry V)، تروئیلوس و کریسدا (Troilus and Cressida)، آنتونیوس و کلئوپاترا (Antony and Cleopatra)، تیمون آتنی (Timon of Athens)، پریکلس (Pericles)، کوریولانوس (Coriolanus)، قصه‌ی زمستانی (A Winter's Tale) و هنری هشتم (Henry VIII).
    اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر انگلیسی است. از آن جمله می‌توان به منظومه‌های زیر اشاره کرد:
    ونوس و آدونیس (Venus and Adonis)، زائر پرشور (The Passionate Pilgrim).

  7. این کاربر از B O L O T بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #5

  9. این کاربر از B O L O T بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #6
    اگه نباشه جاش خالی می مونه •*´• pegah •´*•'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    neverland
    پست ها
    467

    پيش فرض

    سلام
    راستش من يه سؤال در مورد macbeth داشتم ميخواستم ببينم لينک دانلودشو دارين يا نه
    چون ديدم تاپيک راجع به ویلیام شکسپیر هست گفتم شايد شما اطلاع داشته باشی
    مرسی

  11. #7
    Banned B O L O T's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    (∞-∞)
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    نه به غیر از اون های که گذاشتم اثار دیگی ندارم مکبث متاسفانه نیست

  12. #8
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض همه چيز در مورد " شكسپير " و آثارش

    خانم اگنش هلر، در سال 1929 در بوداپست مجارستان به دنيا آمد. او در دهه پنجاه شاگرد و همكار لوكاچ بود، و در دهه هفتاد يكي از اعضا مكتب بوداپست بود كه به استراليا مهاجرت كردند. اگنس هلر از آن زمان تاليف در حوزه‌هاي گوناگون فلسفي را آغاز كرد و تاكنون كتاب‌هاي زيادي منتشر كرده است كه محور مشترك آن‌ها فلسفه تاريخ و فلسفه اخلاق است. از مهم‌ترين آثار او مي‌توان به كتاب‌هاي زير اشاره كرد: زندگي روزمره (1970)، فلسفه راديكال (1978)، نظريه تاريخ (1982)، فراسوي عدالت(1987)، و قطعاتي در باب فلسفه تاريخ (1993). خانم هلر در حال حاضر استاد فلسفه در مدرسه عالي تحقيقات اجتماعي نيويورك است و در آن‌جا، اخلاق كانت و فلسفه ميشل فوكو تدريس مي‌كند.

    برنامه خانم هلر در ايران شامل سه سخنراني با موضوعات زير بود : «فوكو و مدرنيته»، «شكسپير و فلسفه تاريخ» و «گذار به دموكراسي در اروپاي شرقي». دو سخنراني اول در دو روز گذشته برگزار شد و سخنراني سوم امروز برگزار خواهد شد. آن چه مي‌خوانيد گزارشي از سخنراني دوم هلر درباره شكسپير است.

    خانم هلر پيش از شروع بحث اصلي، در چند جمله گفت به علت كمبود وقت از روي متن نخواهد خواند و خلاصه‌اي از نوشته‌هايش را ارائه مي‌كند. وي بسيار اظهار اميدواري كرد با اين رويكرد جلسه از حالت رسمي درآيد و در پايان پرسش و پاسخي جدي درباره حرف‌هايش مطرح شود.

    وي ابتدا گفت كتابي درباره شكسپير با عنوان «زمان ازهم پاشيده است» (Time is out of joint) نوشته است كه اين سخنراني چكيده‌اي از مطالب آن است. هلر بحث خود را در پنج محور زير دنبال كرد:

    1- مسأله زمان

    2- مسأله سلسله‌مراتب

    3- مسأله امر طبيعي و غيرطبيعي

    4- مسأله عليت

    5- مسأله شخصيت و موقعيت



    هلر محور اول بحث خود را چنين آغاز كرد: در شكسپير عليت اهميتي ندارد، آن چه نقش اصلي را بازي مي‌كند تصادف است. نقل قولي از هملت كه عنوان كتاب خانم هلر را تشكيل مي‌دهد بيانگر رويكرد شكسپير به زمان است: «زمان ازهم پاشيده است»، هيچ چيز در جاي خود نيست. شكسپير در نمايشنامه‌هاي خود همواره در كار نظم بخشيدن به زمان و قرار دادن چيزها در موقعيت تاريخي درست آن‌هاست. اما شكسپير همواره در اين كار شكست مي‌خورد. چيزها به جاي اصلي خود برنمي‌گردند، و همين نيروي محركه نمايشنامه‌هاي اوست.

    به گفته هلر، با توجه به موقعيت تاريخي خود شكسپير و زندگي او در عصر رنسانس، سه موقعيت تاريخي سنت، حال و دوران مدرن براي او اهميت به‌سزايي داشته است. به عنوان مثال مي‌توان به تراژدي‌هاي او درباره شاهان اشاره كرد. شاهان و سلاطين در كارهاي او دو دسته‌اند: شاهاني كه سنت را دودستي حفظ مي‌كنند و شرايط زندگي مدرن را درك نمي‌كنند، و سلاطيني كه خود را با آرمان‌هاي جهان مدرن تطبيق مي‌دهند. به اين ترتيب، سلسله‌مراتبي بين شخصيت‌هاي شكسپير به وجود مي‌آيد كه محور دوم بحث اگنش هلر را شكل مي‌دهد.

    به عنوان مثال، به عنوان سياست‌مدار موفق مي‌توان به اكتاويوس در نمايش انتوني و كلئوپاترا اشاره كرد. او سياستمداري است كه كاملا عقلاني رفتار مي‌كند، موقعيت‌ها را به خوبي درك مي‌كند و از آزمون‌هاي سياسي سربلند بيرون مي‌آيد. به عقيده هلر، شخصيت اكتاويوس نشان‌دهنده نزديكي شكسپير با آراء ماكياولي است، ونشان مي‌دهد شكسپير به احتمال زياد آثار او را خوانده است. اما از سوي ديگر بايد به ريچارد دوم اشاره كرد، سياستمداري كه نمي‌خواهد بپذيرد در دنياي جديد زندگي مي‌كند و به همين دليل، در همه تصميم‌هاي خود مرتكب اشتباه مي‌شود. يا به عنوان نمونه مي‌توان به هانري ششم اشاره كرد، سلطاني بسيار خيرخواه كه معتقد است تحت هيچ شرايطي نبايد خوني ريخته شود، و طرفدار صلح و حكومت در آرامش است.

    به گفته هلر در اينجا مي‌توان از مفهوم زمان دروني برگسون كمك گرفت و اين جمله هانري ششم را خواند: «اگر شبان بودم، در زمان طبيعي زندگي مي‌كردم.» به اين ترتيب، هانري ششم بين زمان كيهاني كه طلوع و غروب خورشيد نشانه آن است و زمان تاريخي و سياسي، زمان كيهاني را برمي‌گزيند، اما به خاطر موقعيتش چاره‌اي جز زندگي در زمان تاريخي و سياسي ندارد و همين است كه عامل شكست سياسي او مي‌شود.

    مقايسه‌اي بين تراژدي‌هاي يوناني و تراژدي‌هاي شكسپير مفهوم زمان در شكسپير را بهتر نشان مي‌دهد: در تراژدي‌هاي يوناني زمان، زمان اسطوره‌اي است نه زمان تاريخي يا سياسي. در يونان همه چيز پيشاپيش تعيين شده است، اسطوره بر همه وقايع مسلط است و گريزي از زمان اسطوره‌اي نيست. اما در شكسپير، تاريخ در برابر اسطوره مي‌ايستد و زمان تاريخي حرف نهايي را مي‌زند.

    اما درباره امر طبيعي و امر غيرطبيعي، از نظر خانم هلر شخصيت‌هاي شكسپير به دو دسته تقسيم مي‌شوند: آنان كه در برابر سنت مي‌ايستند و آنان كه با سنت كنار مي‌آيند. از نظر او تفاوت اين دو دسته در جدال با امر غيرطبيعي در دسته اول و سازش با آن در گروه دوم است. به عنوان مثال مي‌توان به شخصيت‌هاي زن شكسپير نظير افليا، دزدمونا و ژوليت اشاره كرد كه قوانين سنتي را نمي‌پذيرند چون با طبيعت آنان سازگار نيست، و اين قوانين در پي آن‌اند كه امر غيرطبيعي را به جاي امر طبيعي جلوه دهند.

    قهرمانان زن شكسپير در برابر اين فشار مي‌ايستند و به طبيعت خود وفادار مي‌مانند. به عنوان مثال مي‌توان به ژوليت اشاره كرد كه در يكي از بخش‌هاي رومئو و ژوليت مي‌گويد سنت نيز همچون نام يك كلمه است و نمي‌تواند سرنوشت كسي را تعيين كند. سنت نيز مثل نام خانوادگي ژوليت كه عامل جدايي او از رومئو شده است غيرواقعي است، غيرطبيعي است و ارتباطي با زندگي او ندارد. از نظر ژوليت آن چه واقعي است تن مردي است كه او دوست دارد و مي‌خواهد در كنارش باشد. به اين ترتيب، شخصيت‌هايي كه خود شكسپير با آن ها قرابت بيشتري دارد، زنان شورشي و مرداني هستند كه در موقعيتي خطير مجبور به انتخاب مي‌شوند.

    اما درباره مسأله عليت، خانم هلر معتقد است در شكسپير همه چيز با تصادف گره خورده است و علت قابل اتكايي در نمايشنامه‌هاي او وجود ندارد. آثار شكسپير فاكت‌ها و وقايع انگشت‌شمارند، آن چه تعيين‌كننده است تفسيرها هستند. به اين ترتيب، كسي كه به اتللو خبر مي‌دهد دزدمونا دستمالش را در اختيار شواليه محبوبش قرار داده در واقع دست به تحريف اصل ماجرا زده است، چرا كه از قدرت تفسير بالايي برخوردار نيست. اين عمل دزدمونا در پس ظاهر واقعي خود، معنايي دارد كه ناظر ماجرا بايد موفق به درك آن شود، وگرنه همان طور كه در نمايشنامه اتفاق مي‌افتد، گزارشي نادرست به اتللو مي‌دهد. در شكسپير رخدادها معلول تراژدي هستند، نه ضرورت تاريخي. پيشرفت و پسرفت براي شكسپير بي‌اهميت است، آن چه مهم است حركت شخصيت‌ها در حلقه‌هاي زماني است، اما اين شخصيت‌ها در طي مسير خود بر اين حلقه هيچ گاه به جاي اول خود باز نمي‌گردند، و همه پيش‌بيني‌ها معمولا غلط از آب درمي‌آيد.

    اما بخش آخر حرف‌هاي خانم هلر به مفهوم روايت و شخصيت در شكسپير اختصاص داشت. به گفته او مهم‌ترين شكل روايتي كه او براي نمايشنامه‌هايش برمي‌گزيند، داستان كارآگاهي است. در آثار شكسپير در اكثر مواقع قتلي اتفاق مي‌افتد، و تلاش شخصيت‌ها براي كشف قاتل پيش‌برنده روايت است. از اين نظر او آثار شكسپير را با نمونه‌هاي مدرن شاهكارهاي ادبيات جنايي قياس مي‌كند. به عنوان مثال مي‌توان به شباهت‌هاي انكارناپذير هملت و برادران كارامازوف داستايفسكي اشاره كرد. در هر دو قتلي خانوادگي اتفاق مي‌افتد و همه به دنبال كشف قاتل‌اند، و در اين بين هر دو نويسنده گزارشي روان كاوانه و دقيق از شخصيت‌هاي خود ارائه مي‌كنند. اما به نظر هلر خود داستان براي شكسپير چندان مهم نيست، و همان طور كه مشخص شده است او بيشتر داستان‌هاي خود را از ديگران وام گرفته است. آن چه براي شكسپير اهميت اساسي دارد شخصيت است. شخصيت‌ها شكسپير همه مختص به اوست، و اين شكل شخصيت‌پردازي تا پيش از شكسپير به ندرت وجود داشته است. به گفته خانم هلر شخصيت‌هاي ادبي تا پيش از شكسپير اكثرا سقراطي («خودت را بشناس») بوده‌اند، اما در شكسپير شخصيت‌ها هگلي («جوهر خود را بنما») هستند

  13. 2 کاربر از bidastar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #9
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    ترديد درباره شكسپير


    اخيراً برخى از محققان و نويسندگان در تلاشند تا با ارائه برخى شواهد و مدارك اثبات كنند كه شكسپير نمى توانسته نويسنده چنين نمايشنامه هاى تاثيرگذارى باشد. به نقل از خبرگزارى آسوشيتدپرس، در حالى كه برخى از نويسندگان و محققان ادعا كرده اند كه شكسپير، جوانكى بى تجربه از بخش «استراتفورد آپون آون»، نمى تواند نويسنده نمايشنامه هايى اينچنين تاثيرگذار باشد، عده اى نيز نويسندگانى چون «كريستفر مارلو»، «فرانسيس بيكن» و «ادوارد دى ور»، ارل آكسفورد را نويسندگان حقيقى اين آثار معرفى كرده اند. اخيراً نيز كتابى ادعا كرده است كه «سر هنرى نويل»، يك دربارى انگليسى و يكى از خويشاوند هاى دور شكسپير، شاعر حقيقى اشعار منتسب به شكسپير است. «جيمز»، مدرس ادبيات انگليسى و «رابينستين» استاد تاريخ در دانشگاه والس انگلستان در مباحثه اى با يكديگر درباره شكسپير و آثارش به اين نكته اشاره مى كنند كه شكسپير از استراتفورد با آن چشم انداز و پيشينه معمولى كه هيچ گونه تحصيلات دانشگاهى نداشته است، براى نوشتن چنين نمايشنامه هاى زيبا و قوى، اطلاعات كافى را در زمينه هاى سياست، تاريخ، زبان هاى خارجى و شهرهاى اروپايى نداشته است. آنها در جاى ديگر عنوان مى كنند، برخلاف شكسپير، «نويل» فردى تحصيلكرده و باتجربه اى است كه به اكثر كشورهاى جهان سفر كرده و در حقيقت زندگى اش از لحاظ مكانى- زمانى و موقعيت با آنچه كه در آثار شكسپير آمده كاملاً انطباق و هم خوانى دارد. «رابينستين» گفت: بايد در زندگى نويل هر چه بيشتر تامل كرد و به نكات مشترك بيشترى ميان او و آثار منتسب به شكسپير دست يافت. «جيمز» گفت: من از شش سال پيش، درست زمانى كه در يكى از اشعار شكسپير به رمزى برخورد كردم و پس از گشودن آن به نام «هنرى نويل» برخوردم، تحقيق درباره رابطه ميان شكسپير و نويل را آغاز كردم. وى افزود: با خود انديشيدم كه بايد چيزهاى بيشترى را مورد بررسى قرار دهم، هيچ كس تاكنون نام هنرى نويل را نشنيده بود ولى مسئله تعجب آور براى من اين بود كه تاريخ تولد و مرگ او با شكسپير تقريباً با يكديگر مشابه است. شواهد به دست آمده از تحقيقات بعدى نيز محققان را هر چه بيشتر به سمت «نويل» كه مدتى نيز به عنوان سفير انگلستان در فرانسه بوده، راهنمايى كرده است. به گفته نويسندگان موافق با فرضيه «نويل»، زندگى نويل توضيح دهنده و بازكننده راهى جديد درباب نمايشنامه هاى شكسپير است، (از نمايشنامه هاى تاريخى گرفته تا آثار كمدى و تراژدى). نويل از سال ۱۶۰۱ تا ۱۶۰۳ به دليل شركت در جنبش هايى كه در آن زمان عليه ملكه اليزابت اول صورت مى گرفت، در قلعه لندن زندانى بوده است كه به گفته نويسندگان اين مسئله وجود لحن غم انگيز و سوزناك موجود در نمايشنامه هملت نوشته شده در سال هاى ۱۶۰۱ تا ۱۶۰۲ است. ولى بسيارى از كارشناسان آثار شكسپير اين تئورى را رد مى كنند.

  15. #10
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    پرتره شكسپير قلابي است

    گالري ملي پرتره لندن اعلام كرد پرتره‌اي كه تصور مي‌شد ويليام شكسپير باشد تصوير اين نمايشنامه‌نويس انگليسي نيست.

    اين در حالي است كه اين پرتره تاکنون بر روي جلد بسياري از كتاب‌هاي مربوط به شكسپير منتشر شده است.
    9 ماه تحقيق در اين زمينه و نيز بازسازي‌هاي كامپيوتري اين اثر نشان داد هيچ دليلي براي اين كه تصور شود اين تابلو تصويري از شكسپير است در دست نيست.
    اين گالري اعلام كرد پيش از اين تصور مي‌شد تابلو مربوط به سال 1588 است، يعني زماني كه شكسپير 24 ساله بوده است، ولي تحقيقات نشان مي‌دهد در آن سن، شكسپير توانايي مالي خريد لباس‌هاي گرانبهايي نظير آن‌چه در پرتره‌ است را نداشته است.
    كارشناسان گالري بر اين اعتقادند كه در آن زمان او تازه مي‌خواسته به يك گروه تئاتر سيّار بپيوندد. همچنين، در آن زمان به تازگي صاحب دو فرزند دوقلو شده بوده است.
    بدين ترتيب، ثابت شده كه اين تابلو كه متعلق به بنگاه سلطنتي شكسپير است تقلبي است.
    اين پرتره رنگ‌روغن كه توسط نقاشي ناشناس كشيده شده، جواني با موهاي قهوه‌اي و چشم‌هاي خاكستري را نشان مي‌دهد كه لباسي از ساتن سرخ پوشيده است؛ لباسي كه بين قرن 15 و 17 ميلادي مردان به تن مي‌كرده‌اند.
    نوشته بالاي تابلو تاريخ 1588 و سنّ 24 سالگي را ذكر كرده، يعني همان زماني كه شكسپير 24 ساله بوده است.
    دكتر تارنير كوپر، سرپرست آثار متعلق به قرن 16 در گالري پرتره لندن، مي گويد: «به اعتقاد ما شكسپير پس از تولد دوقلوها در سال 1585 استراتفورد را ترك كرده است. يكي از احتمالات اين است كه او به همراه يك گروه تئاتري آن‌جا را ترك كرده. به هر حال بسيار بعيد است كه شكسپير در آن سال توان خريد چنين لباس‌هايي را ‌داشته باشد».

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •