تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 46

نام تاپيک: محمد علی سپانلو

  1. #11
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    شاید

    شاید تو را دوباره بیابد
    در طرحی از بخار دهانت
    در سردی زمستان
    یا عطری از کنار بناگوشت
    در آخر بهار
    یا از دهان بطری
    غافلگیر
    ظاهر شود
    هنگام جرعه ای که بریزی به جام
    در بین پک زدن به سیگاری
    آهسته پشت صندلی ات
    مثل نسیم سر بکشد
    و زمزمه کند : سلام ، گل من

  2. #12
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    پاسخ

    نمی بینمت در ایینه ی روان گردانم
    هنوز کنار دستم هستی
    می دانم
    به گوشه ی چشمم تویی
    هر چه سر می گردانم
    روی شقیقه ی سمت راست
    شکل موی ابرویی که بلند شده باشد
    نه خاطره . نه خطر
    نه یادداشت ، نه تصویر
    چقدر همرنگ اند
    ابروی بلند من
    گیسوی کوتاه تو
    اگر نگاهت را بدزدم
    سرخ می شود گونه ات از شرم دیگری
    از راه دور می بویمت
    عطر کبود گل عنبری

  3. #13
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    زهر سبز

    چشمانش را ببوس
    اگر چه دیگر نمی تابد
    میان سکوت ها
    میان پرخاش ها
    میان فاصله ی دراز و
    شکجه ی بی اجر
    میان خاطره و افسوس
    صبور و سمج ، گاهی
    سپیده دم ها اخم می کند
    غروب ها می بارد
    پلک به هم نمی گذارد
    مرز ندارد
    در فرصت عشق تا آزادی
    پاس لحظه ای شادی
    چشمانش را ببوس
    زهر سبز را بنوش

  4. #14
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    جریمه

    سلام صبح
    سلام اینه
    سلام دروازه
    سلام مرز جدایی
    به گوشواره ی گیلاس
    کنار زلفت سلام
    بلوغ اشک ها
    در اینه ، در خواب ، در استکان
    از امتناع تو خشکید
    و پلکان خیس ماند
    از رد کفش های گل آلود
    تو شیر مستی از بوی برگ ها
    از آن که در اطراف چهره ات
    دمیده پیچک وحشی
    نشانه ی پاییز
    و جشنواره ی باران
    نثار مژگانت
    جریمه ی فراموشی

  5. #15
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    به خدایی که تو را نیافرید

    همه چیزم در دیار اجنبی است
    میوه های خونم و هر که از ریشه ی من نوشید
    آتیه و رؤیاهایم ، و حتی سایه ی عشقم
    عاطفه های بی قرار
    يخ ساحلهای روسپیان بلند بالا و نخل های بهاری کوچید
    چرا با تو می مانم ای مادر کهن
    که نمی دانم
    چه وامی بر من داری ؟
    سال هایم را هدر دادی
    خونم را هبا کردی که بنوشند اجاره داران
    جوانیم را در سوداهایم خیالی به گرو نهادی
    عوض را به من برات دوردستی دادی ، که مبلغش آرمان بود
    کنون در پایان راه دستم مثل فکرم سپید است
    چه برایم ماند
    جز غربت ناخواسته و دشنام از نورسیدگانی که ندانم چه حقی بر من دارند ؟
    گاه در پروازهایم رایحه ی نیل را می شنوم
    و گمشده ام را می بینم که در غرفه ی نامحرمان
    به تماشای رود وقت می گذراند
    انگار موقع دعای سفر شد
    راهم را بگشا
    دینی اگر دارم بستان
    اگر می مانم نه برای توست
    اگر می خوانم نه به درگاه تو
    به خدایی است که هرگز تو را نیافرید

  6. #16
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    زندگی میان کتاب ها

    گناه را به گردن فاصله می اندازیم
    ولی بهار دشمن صبر است
    مگر نگفتی : برایم دروغ ننویس ! آن که بر زانوان تو به خواب می رود کتاب نیست
    مگر ندانستی آن چه رابطه را گره کور می زند ، نه طول فاصله
    کمبود حوصله خواهد بود ؟
    اگر ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ باشد
    کتاب ها ، بر زانوان ما ، هنرهاشان را بیرون می ریزند
    ماتیلد از سرخ و سیاه
    میسیز بلوم از دوبلین
    بلورخانم از همسایه ها
    و یک کتاب که نامش را فقط من و تو می دانیم
    هنر ،نه از فراوانی ،از فقدان ها می رنجد
    بهار را ، با چشم باز ، در باغچه ی رؤیا می کنیم
    زنان دلفریب رمان ها ، لمیده بر زانویم ، لبخند می زنند به من
    ماتیلد در پاریس بهانه گیر شبیه تو بود
    میسیز بلوم در دوبلین تو مثل او حشری نیستی
    بلور خانم در اهواز سفید و فربه بود
    تو برخلاف او گندم گونی
    کتاب شعر تو را نیز دوست دارم که روی زانو بگذارم
    چه بک خواننده آن را نمی شناسد
    من و تو اسمش را می دانیم
    کافی نیست ؟

  7. #17
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    رستوران اسب سفید

    گوشت همان اسب سفید است غذای شما
    همان که یال افشان می تاخت
    زیر سر طاق ها
    از روی کف آبجو می پرید
    و غرق می شد به دریا تا از ابرها براید
    چی در لقمه ی شما پیدا شده
    که نمی جوید و در خود فرورفته اید ؟
    چرا توقع دارید یک قایق دیده باشید
    خیابان که رودخانه نیست
    همین جوان که لبخند می زند
    شبیه ساقی شماست
    که شعر می نوشت و بایاتی می خواند
    که سالها پیش جا گذاشت
    در جیب پیش بند ظرف شویی اش
    انگشتر « شرف شمس » را

  8. #18
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    جشنواره

    بی نشان درتو سفر کردم
    صبح لبخند تو را نوشیدم
    شام گیسوی تو بارید به من
    گل یاقوت که در نقره نفس می زد
    گفت : ای دوست مرا پرپر کن
    و بیاموز به من ، غرق شدن
    در همین آه بلندی که به دریا جاری است
    در سراپای تو پارو زدم و
    لذت غرق شدن با هم را
    لحظه ای تجربه کردم که گریخت
    خواننده ی دوره گرد
    با دسته ی همسرای همراهان
    در باغچظه ی حیاط می خواندند
    درخلوت خویش ، شاعر اندیشید
    این شهر پر از صدای باران است
    موسیقی اگر صدای باران نیست
    البته هدیه ی بهاران است
    آهسته به ایوان رفت
    که گچ بری سقف
    در ذره ی رنگ ها درخشش داشت
    دیگر اثر از گروه آواز نبود
    اما سرشاخه های نورسته
    خواننده ی تنهایی تمرین می کرد
    یک بلبل تک سرا که آوازش
    با رنگ گلاب پاش می بارید
    ای غنچه ی انگشت نوازنده
    ای برگ امید در کف بازنده
    ای پنجه ی آرمیده بر بالش
    آه ، ای رگ آسمانی گردن
    ای دل که ترنج زنده ای بین دو سیب
    چشمی که تمام شب نخوابیده ای
    تا صبح ملافه های آبی رنگ
    از تو آموختم این تنهایی
    آشیان سوختن و رفتن را
    تن آزاد که یک لحظه کنیزی را با میل پذیرفت ی
    نوک زدم سیب تو را
    سرخ شد خاطره ام
    ببر سبزی شادمان برگی نوک زد
    و جانب جشن تازه پرواز گرفت
    و برگچه های مانده از تصنیفش
    در آبی ناب روز ، پرپر می شد
    رؤیای سفر در آسمان می افشاند
    آواز خداحافظی اش را می خواند
    دیروز کجا بودی ، امروز کجا رفتی
    ای عشق چرا آمدی ، ای عشق چرا رفتی ؟

  9. #19
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    کارت پستال

    تهران شکوفه باران است
    ای مهربان که ساکن در غربتی
    آن گل که در دلت به امانت ماند
    وقت است بشکفد
    پیغام ارتباط میان دو شهر
    پیغام شادباش تو با عشق دوردست

  10. #20
    داره خودمونی میشه Baran_ns's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    109

    پيش فرض

    گل یخ

    با شاخه ی گل یخ
    از مرز این زمستان خواهم گذشت
    جایی کنار آتش گمنامی
    آن وام کهنه را به تو پس می دهم
    تا همسفر شوی
    با عابران شیفته ی گم شدن
    شاید حقیقتی یافتی
    همرنگ آسمان دیار من
    شهری که در ستایش زیبایی
    دور از تو قهوه ای که مرا مهمان کردی
    لب می زنم
    و شاخه ی گل یخ را کنار فنجان جا می گذارم
    چیزی که از تو وام گرفتم
    مهر تو را به قلب تو پس می دهم
    آری قسم به ساعت آتش
    گم می کنم اگر تو پیدا کنی
    این دستبند باز شد اینک
    از دست تو که میوه ی سایش به واژه هاست

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •