تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 11 12345 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 103

نام تاپيک: جبران خلیل جبران

  1. #1
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    4 جبران خلیل جبران

    سلام دوستان من دنبال یه کتاب از جبران خلیل جبران هستم !
    یه بار دو تا کتاب از خلیل جبران تو نمایشگاه دیدم به نام عاشقانه ها واون یکی عارفانه ها
    ولی این دو کتاب گزیده ای از جملات زیبای ایشون بود !
    ولی من یه کتاب ادبی کلی میخوام از خلیل جبران



    جز کتاب پیامبر کتابای دیگشونو اگه میشه معرفی کنین بهم !
    راستی میخوام حتما این کتاب ادبی باشه !




    از عزیزانی که کتاب رو معرفی میکنن خواهش میکنم کمی توضیح هم درباره اش بدن


    راستی دوستان میشه در کنار معرفی چند جمله ای از کتاب رو بنویسین ! اگه براتون مقدور شد این کار رو کنین مرسی

    سلام من چند وقتیه که اینجا این پست ها رو گذاشتم
    ولی کسی جواب نداده
    یعنی کسی به نوشته ها جبران علاقه ای نداره


    خواهشا همکاری کنین
    من به کتاب جبران علاقه ی خاصی دارم و نوشته هاشو ستایش میکنم
    لطفا منو راهنمایی کنین

  2. این کاربر از diana_1989 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    4 جبران خلیل جبران

    جبران خلیل جبران (۶ ژانویه ۱۸۸۳ - ۱۰ آوریل ۱۹۳۱) زاده بشرّی لبنان از نویسندگان سرشناس لبنان و آمریکا و خالق اثر بسیار مهم و مشهور پیامبر است.
    دوران کودکی

    او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانواده‌ای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیه‌ای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که «کامله» نام داشت.

    خليل جبران

    مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نام‌های «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آن‌ها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ می‌شد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزش‌هایش محدود به ملاقات‌های منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبان‌های سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانواده‌اش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاش‌هایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشته‌های معاصر و عکاسی آشنا کرد.

    بازگشت به لبنان

    همچنین دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس در فرانسه شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیش‌بینی نمود. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهم تر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشته‌اند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت. جبران که به کمک فرد هلند دی کم کم وارد حلقه بوستونی‌ها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانواده‌اش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش یوسف حواییک، مجله‌ای به نام «المناره» منتشر کرد که حاوی نوشته‌های آن دو و نقاشی‌های جبران بود.

    مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده

    جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ تمام کرد. زبان‌های عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام رابطه‌اش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانه‌ای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنی‌اش سل گرفته، خواهرش سلطانه مشکل روده‌ای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و سلطانه در چهارده سالگی درگذشته بود. در همان سال، پیتر به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.

    خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.

    نویسندگی

    جبران از همان ایام نوجوانی به میدان هنر و شعر و نویسندگی قدم نهاد. در پانزده سالگی مدیر مجله «الحقیقة» شد و در شانزده سالگی نخستین شعرش در روزنامهٔ جبل به طبع رسید و در هفده سالگی به طراحی چهرهٔ بزرگانی چون عطار و ابن سینا و ابن خلدون و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین دست زد و پس از پایان تحصیلات رسمی خود برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال اقامت در فرانسه ضمن آشنایی با مکاتب گوناگون هنر نقاشی، کتابی با عنوان «الارواح المتمردة» (روان‌های سرکش) نوشت و در بیروت به طبع رساند.

    این کتاب دولت عثمانی را سخت مضطرب کرد. کشیشان کتابش را محکوم کردند و روزی در میدان عمومی شهر انبوهی از این کتاب را به آتش کشیدند و حکومت وقت بازگشت او را به وطن ممنوع کرد.

    در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهره‌های فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشی‌های بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمی‌گنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافته‌است.

    در سال ۱۹۱۰ جبران بار دیگر به آمریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری تأسیس کرد که سال‌ها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان آمریکایی او بود. بهترین و پخته‌ترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یک ساله اقامت در آمریکا شکل گرفت و به صورت کتاب‌ها و نمایشگاه‌های متعدد به جهانیان عرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید.

    از جبران مجموعا ۱۶ کتاب به زبان‌های عربی و انگلیسی بر جا مانده‌است که چندی پیش در یک مجموعه 14جلدی توسط نشر کلیدر و با ترجمهٔ مهدی سرحدی به بازار عرضه شده است. اسامی این کتاب‌ها به ترتیب سال انتشار عبارت است از:

    الف - به زبان عربی:

    ۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. اشک و لبخند ۵. بال‌های شکسته ۶. کاروان‌ها و توفان‌ها ۷. نوگفته‌ها و نکته‌ها

    ب - به زبان انگلیسی:

    ۸. دیوانه ۹. نامه‌ها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. پیشتاز ۱۲. خدایان زمین ۱۳. سرگشته ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. باغ پیامبر


    خلیل جبران در سال ۱۹۳۱ به علت سیروز کبدی درگذشت.
    Last edited by diana_1989; 11-06-2007 at 15:39.

  4. این کاربر از diana_1989 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    سلام زهرا خانم

    كتاب "هشت كتاب" رو خوندي ؟

    اثر همين نويسنده است كه در آن هشت داستان وجود داره.
    Last edited by Ahmad; 11-06-2007 at 15:47. دليل: تغيير كلمه

  6. #4
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    احمدرضای عزیز ممنون از لطفت ولی من کتب داستانی ایشون رو نمی خوام
    کتب ادبی ! البته اگه باشه ؟
    اصلا جبران کتابای ادبی داره؟
    یا من خودمو گذاشتم سر کار !

  7. #5
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض


    سلام بابا چرا هیشکی منو درک نمیکنه؟؟؟
    یکی نیست بگه جبران کتاب ادبی داره یا نه ؟؟؟؟داستان نباشه هاااااااااااااااااا !!!

  8. #6
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    سلام
    عنوان تاپیک هست جبران خلیل.. منم یک سری مطلب در مورده ایشون دارم که بهتر دیدم به جای ایجاد کردن یک تاپیک جدید مطالب را همینجا بذارم....

    ممنون

  9. #7
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض عشق‌ از نگاه‌ جبران‌ خلیل‌ جبران

    جبران‌ خلیل‌ جبران‌ در ششم‌ دسامبر سال‌ ۱۸۸۳ م‌ در روستای‌ بشری‌ واقع‌ در شمال‌ لبنان‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ خلیل‌ جبران‌ مردی‌ شرابخوار، بد خو و بی‌مسئولیت‌ بود اما در مقابل‌ مادرش‌ «كامله‌ رحمه‌» زنی‌ بسیار دیندار، پاكدامن‌ و مدیر و مدبر بود.

    در سال‌ ۱۸۹۴ م‌ (یا سال‌ ۱۸۹۵ بنا به‌ گفته‌ برخی‌ از ادبا و محققان) به‌ دلیل‌ فقر اقتصادی‌ مادر جبران‌ مجبور می‌شود با چهار فرزندش‌ (پترس‌، جبران‌، مریانا، سلطانه‌) و بدون‌ همراهی‌ پدر به‌ امریكا مهاجرت‌ كنند كه‌ به‌ محض‌ ورود در شهر بوستون‌ در محله‌یی‌ كثیف‌ معروف‌ به‌ «محله‌ چینی‌ها» اقامت‌ می‌گزینند.

    پس‌ از آن‌ جبران‌ در سال‌ ۱۸۹۸ به‌ صلاحدید خانواده‌ و برای‌ یادگیری‌ زبان‌ عربی‌ راهی‌ بیروت‌ می‌شود و در مدرسه‌ «الحكمه‌» تحت‌ تعلیم‌ كشیش‌ «یوسف‌ الحداد» قرار می‌گیرد. زمانی‌ كه‌ جبران‌ در بیروت‌ مشغول‌ فراگیری‌ علم‌ است‌، نامه‌یی‌ از خانواده‌ مبنی‌ برخبر بیماری‌ خواهرش‌ سلطانه‌ دریافت‌ می‌كند و بدین‌ ترتیب‌ در نیمه‌ دوم‌ آوریل‌ سال‌ ۱۹۰۲ م‌ پیش‌ از آنكه‌ تحصیلاتش‌ را به‌ پایان‌ رساند، بیروت‌ را به‌ مقصد بوستون‌ ترك‌ می‌كند، اما دو هفته‌ پیش‌ از آن‌ یعنی‌ ۴ آوریل‌ خواهرش‌ به‌ مرض‌ سل‌ از دنیا رفته‌ بود. پس‌ از خواهرش‌، برادرش‌ پترس‌ در تاریخ‌ ۱۲ مارس‌ سال‌ ۱۹۰۳ م‌ و پس‌ از او نیز مادرش‌ در ۲۸ ژوئن‌ سال‌ ۱۹۰۳ م‌ به‌ مرض‌ سل‌ از دنیا می‌روند.
    پس‌ از آن‌ جبران‌ فعالیت‌های‌ ادبی‌ و هنری‌ خود را باردیگر در بوستون‌ از سر می‌گیرد و در سال‌ ۱۹۰۴ م‌ نقاشی‌های‌ خود را در نمایشگاه‌ «فرید هولاند دای‌» به‌ نمایش‌ می‌گذارد اما با شكست‌ مواجه‌ می‌شود. در همین‌ نمایشگاه‌ است‌ كه‌ با ماری‌ هسكل‌ مدیر مدرسه‌ «میس‌ هسكل‌» آشنا می‌شود.

    ماری‌، با حمایت‌ مالی‌ خود جبران‌ را در تاریخ‌ ۱۳ ژوئن‌ سال‌ ۱۹۰۸ راهی‌ پاریس‌ می‌كند تا در آنجا فنون‌ نقاشی‌ را بیاموزد و به‌ او قول‌ می‌دهد كه‌ ماهیانه‌ ۷۵ دلار برای‌ جبران‌ بفرستد. جبران‌ به‌ محض‌ ورود آپارتمانی‌ را برای‌ اقامت‌ اجاره‌ و در آكادمی‌ «لوسیان‌» نام‌نویسی‌ می‌كند و فراگیری‌ هنر نقاشی‌ را در نزد «جان‌ پل‌ لورانس‌» آغاز می‌كند.
    در همین‌ سال‌ها پدرش‌ خلیل‌ از دنیا می‌رود و پس‌ از آن‌ جبران‌ در تاریخ‌ ۲۱ اكتبر سال‌ ۱۹۱۰ پاریس‌ را ترك‌ كرده‌ و به‌ بوستون‌ باز می‌گردد اما بوستون‌ با افق‌ تنگ‌، دیگر جذبه‌یی‌ برای‌ جبران‌ نداشت‌ از این‌ رو در آوریل‌ سال‌
    ۱۹۱۱ م‌ تصمیم‌ می‌گیرد به‌ نیویورك‌ نقل‌ مكان‌ كند. براین‌ اساس‌ در نیویورك‌ در یكی‌ از محله‌های‌ قدیمی‌ روستای‌ «گرینویچ‌» در ساختمان‌ قدیمی‌ شماره‌ ۵۱ خیابان‌ دهم‌ غربی‌، كارگاه‌ كوچكی‌ را برای‌ خود اجاره‌ می‌كند و در همانجا سكونت‌ می‌گزیند.

    جبران‌ در این‌ سال‌هابه‌ مطالعه‌ كتاب‌ «چنین‌ گفت‌ زردشت‌» نیچه‌ (فیلسوف‌ آلمانی‌) می‌پردازد و برای‌ بسیاری‌ از روزنامه‌ها و مجلات‌ از جمله‌ «مرآه‌ الغرب‌»، «المهاجر» و مجله‌ «الفنون‌» كه‌ در سال‌ ۱۹۱۳ م‌ توسط‌ نسیب‌ عریضه‌ و نسیم‌ دیاب‌ تاسیس‌ شده‌ بود، مقاله‌ می‌نویسد. در همین‌ سال‌هاست‌ كه‌ انجمن‌ «الرابطه‌ القلمیه‌» را تاسیس‌ و ریاست‌ آن‌ را برعهده‌ می‌گیرد. در همین‌ سال‌ها جبران‌ از نوعی‌ بیماری‌ جسمی‌ رنج‌ می‌برد كه‌ سرانجام‌ او را از پا در آورده‌ و راهی‌ بیمارستان‌ «سنت‌ وینسنت‌» می‌كند و او در تاریخ‌ دهم‌ آوریل‌ سال‌ ۱۹۳۱ م‌ چشم‌ از جهان‌ فرو می‌بندد.
    جنازه‌ جبران‌ را ابتدا بطور موقت‌ در بوستون‌ به‌ خاك‌ می‌سپارند و سپس‌ در تابستان‌ خواهرش‌ مریانا و ماری‌ هسكل‌ بنا به‌ وصیت‌ جبران‌ جنازه‌اش‌ را به‌ زادگاهش‌ بشری‌ انتقال‌ داده‌ و در دیر مارسركیس‌ به‌ خاك‌ می‌سپارند و موزه‌یی‌ از آثارش‌ را در آنجا تاسیس‌ می‌كنند. از این‌ ادیب‌ برجسته‌ لبنانی‌ آثار چندی‌ برجا مانده‌ است‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از:
    «الموسیقی‌»، «عرائس‌ المروج‌» (عروسان‌ دشت‌ها)، «الارواح‌ المتمرده‌» (روح‌های‌ سركش)، «الاجنحه‌ المتكسره‌» (بال‌های‌ شكسته) و «دمعه‌ و ابتسامه‌» (اشكی‌ و لبخندی‌) «The mad man» )دیوانه‌(، المواكب‌ (كاروان‌ها)، العواصف‌ «تندبادها»، «The Forerunner» (پیشرو)، «البدائع‌ و الطرائف‌» (تازه‌ها و طرفه‌ها)، «The prophet» (پیامبر)، «Sand and foam» (ماسه‌ و كف)، «Jesus son of man» (عیسی‌ پسر مسیح)، «The Earth Gods» (خدایان‌ زمین)، «The wenderer» (سرگردان) و «The Garden of the prophet» (باغ‌ پیامبر).

    ● عشق‌ از نگاه‌ جبران‌ خلیل‌ جبران‌
    از جمله‌ دیدگاه‌های‌ جبران‌ این‌ است‌ كه‌ وی‌ عشق‌ را تنها استحكام‌ پیوند زناشویی‌ می‌داند و براین‌ اساس‌ معتقد است‌ كه‌ در امر ازدواج‌ بایستی‌ تنها عامل‌ عشق‌ و محبت‌ بین‌ زن‌ و مرد مود توجه‌ قرار گیرد نه‌ چیز دیگر. جبران‌ می‌گوید:
    «دانستم‌ كه‌ سعادت‌ زن‌ به‌ مجد و شرف‌، كرم‌ و بردباری‌ مرد نیست‌، بلكه‌ به‌ عشق‌ و محبتی‌ است‌ كه‌ روح‌ زن‌ را به‌ روح‌ مرد پیوند می‌زند و عواطف‌ زن‌ را در قلب‌ مرد می‌ریزد و زن‌ و مرد را همچون‌ عضو واحدی‌ در كالبد زندگی‌ قرار می‌دهد.»
    عشق‌ جبرانی‌ همانند شهدی‌ است‌ كه‌ به‌ همراه‌ خون‌ در رگ‌های‌ عاشق‌ جاری‌ می‌شود، عشق‌ متنوع‌ است‌ و در حالت‌های‌ گوناگون‌ متجلی‌ می‌شود، عشق‌ جبرانی‌ متعدد الاشكال‌ ولی‌ وحدت‌ التاثیر است‌. افكار عشقی‌ و عاطفی‌ جبران‌ در ارتباط‌ با تجلی‌ عشق‌، اینچنین‌ در قلم‌ وی‌ جاری‌ می‌شود:

    «محبوب‌ من‌! اگرچه‌ پرتو عشق‌ به‌ اشكال‌ مختلف‌ از آسمان‌ فرود می‌آید اما تاثیر آن‌ در عالم‌ خاكی‌ یكسان‌ است‌، عشق‌ نوری‌ است‌ كه‌ دل‌ انسان‌ را روشن‌ می‌كند، عشق‌ همان‌ شعله‌ و اخگری‌ است‌ كه‌ از آسمان‌ هبوط‌ می‌كند تا تیرگی‌ و پلیدی‌ را از جان‌ انسان‌ها بزداید، زیرا تمام‌ عناصر عشق‌ در نهاد انسان‌ و بشریت‌ مشترك‌ است‌.»
    پس‌ تجلی‌ عشق‌ در افكار جبران‌، گاه‌ در قالب‌ خرد، زمانی‌ به‌ صورت‌ عدل‌ و گاهی‌ نیز به‌ شكل‌ امید متجلی‌ می‌شود.
    اما اینكه‌ عشق‌ چگونه‌ به‌ وجود می‌آید، آیا به‌ اختیار انسان‌ است‌ یا خیر، جبران‌ معتقد است‌: عشق‌ تنها با اراده‌ خداوند و با الهام‌ خاصه‌ حضرت‌ حق‌ است‌ كه‌ در وجود انسان‌ متبلور می‌شود در حالی‌كه‌ خود انسان‌ هیچ‌گونه‌ دخالتی‌ در این‌ رابطه‌ ندارد.

    آفتاب

  10. #8
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض عشق‌ از نگاه‌ جبران‌ خلیل‌ جبران‌2

    عشق‌ و پیدایش‌ آن‌ در اندیشه‌ جبران‌، طوری‌ تبیین‌ می‌شود كه‌ زمان‌ در آن‌ دخیل‌ نیست‌، بلكه‌ عشق‌ در همان‌ لحظه‌ نخست‌ دیدار به‌ وجود می‌آید. اگر این‌ اتفاق‌ نیفتد، با گذشت‌ زمان‌ هرگز چنین‌ اتفاقی‌ نخواهد افتاد، چراكه‌ عشق‌ زاده‌ تفاهم‌ روحی‌ است‌:
    «چه‌ نادان‌اند، آنان‌ كه‌ می‌پندارند عشق‌، پس‌ از همزیستی‌ طولانی‌ و همراهی‌ مستمر پدید می‌آید. حقیقت‌ آن‌ است‌ كه‌ عشق‌ حقیقی‌، حاصل‌ تفاهم‌ روح‌ است‌ و این‌ تفاهم‌، اگر در یك‌ لحظه‌ ایجاد نگردد، با گذر سال‌ها و نسل‌ها نیز به‌ وجود نخواهد آمد.»در جای‌ دیگر نیز می‌گوید:

    «عشق‌ تنها شكوفه‌یی‌ است‌ كه‌ بدون‌ یاری‌ فصل‌ها می‌روید و رشد می‌كند.»
    به‌ اعتقاد جبران‌ پس‌ از به‌ وجود آمدن‌ عشق‌ بایستی‌ برای‌ جاودانگی‌ آن‌ تلاش‌ كرد. او معتقد است‌ عشقی‌ پاك‌ و جاودان‌ می‌ماند كه‌ با اشك‌ چشم‌ شست‌وشو داده‌ شود.
    او می‌گوید عشق‌، میوه‌ جاودانگی‌ و جاودانگی‌ میوه‌ عشق‌ است‌، جاودانگی‌ را چیزی‌ غیر از عشق‌ در نمی‌یابد، تنها عشق‌ همانند جاودانگی‌ است‌. از دیدگاه‌ جبران‌ تنها چیزی‌ كه‌ برای‌ عشق‌ مضر است‌ و می‌تواند باعث‌ از بین‌ رفتن‌ آن‌ شود، شك‌ و تردید است‌:

    «در راه‌ عشق‌، تردید گناهی‌ بس‌ بزرگ‌ است‌.»
    جبران‌ به‌ تفاوت‌ میان‌ عشق‌ محدود با عشق‌ لایتناهی‌ می‌پردازد و می‌گوید:

    «عشق‌ محدود، در پی‌ دست‌ یافتن‌ بر محبوب‌ است؛ اما عشق‌ نامحدود، جز نفس‌ عشق‌ چیزی‌ نمی‌خواهد. چه‌ بسا عشقی‌ كه‌ در دوران‌ جوانی‌ پدید می‌آید تنها به‌ دیدار بسنده‌ می‌كند، به‌ وصال‌ قانع‌ می‌شود و در این‌ سطح‌ رشد می‌كند، اما عشقی‌ كه‌ در دامان‌ بی‌نهایت‌ پدید می‌آید و با اسرار شبانگاه‌ همراه‌ می‌شود، جز به‌ جاودانگی‌ راضی‌ نمی‌شود و جز در برابر الوهیت‌، در برابر پیشگاه‌ هیچ‌ چیز سر خم‌ نمی‌كند.»
    در آثار جبران‌ به‌ فواید عشق‌ و تاثیر آن‌ برزندگی‌ انسان‌ اشاره‌ می‌شود. جبران‌ این‌ تاثیر را در دوران‌ مختلف‌ زندگی‌ خود به‌ قرار زیر تبیین‌ می‌كند:

    «در جوانی‌، عشق‌ تهذیب‌گر من‌، در میانسالی‌ قوت‌ بازویم‌ و به‌ هنگام‌ پیری‌ همدم‌ و مونس‌ من‌ خواهد بود.»
    از دیدگاه‌ جبران‌ عشق‌ مایه‌ زندگی‌ و نبود آن‌ مایه‌ مرگ‌ است‌:
    «بیرون‌ آمدم‌ در حالی‌ كه‌ احساس‌ می‌كردم‌ در همان‌ شب‌ كه‌ گویی‌ باردیگر متولد شدم‌، به‌ هنگام‌ دیدار با سلمی‌ (قهرمان‌ داستان‌ «بال‌های‌ شكسته‌»)، همان‌ شبی‌ بود كه‌ چهره‌ مرگ‌ را برای‌ نخستین‌ بار در برابر دیدگانم‌ دیدم‌ (به‌ هنگام‌ جدا شدن‌ از سلمی‌)».

    در تفكرات‌ جبران‌، عشق‌ عین‌ آزادی‌ است‌ كه‌ می‌تواند انسان‌ را به‌ بالاترین‌ مقام‌ و كمالات‌ برساند، به‌ گونه‌یی‌ كه‌ دیگر قوانین‌ طبیعت‌ قادر به‌ انجام‌ آن‌ نیستند:

    «در این‌ جهان‌، عشق‌ تنها آزادی‌ است‌ زیرا جان‌ آدمی‌ را به‌ جایگاه‌ بلندی‌ فرا می‌برد كه‌ نه‌ آیین‌ها و نه‌ آداب‌ و رسوم‌ بشر می‌تواند بدان‌ دست‌ یابد و نه‌ قوانین‌ و نوامیس‌ طبیعت‌ برآن‌ چیره‌ تواند بود.»
    در اعتقادات‌ جبران‌ ،عشق‌، پدیداری‌ بی‌نهایت‌ و بی‌نظیر است‌ كه‌ تمامی‌ زیبایی‌های‌ جهان‌ در برابر آن‌ بی‌ارزش‌ است‌، به‌ گونه‌یی‌ كه‌ اگر كسی‌ از این‌ نعمت‌ الهی‌ برخوردار باشد از دیگر زیبایی‌های‌ طبیعت‌ و جهان‌ بی‌نیاز می‌شود.
    «در آن‌ لحظه‌ به‌ سوی‌ طبیعت‌ آرمیده‌ نظر كردم‌ و شی‌ء بی‌حد و نهایتی‌ را یافتم‌. شیئی‌ كه‌ با مال‌ و ؤروت‌ خریدنی‌ نیست‌، چیزی‌ كه‌ نه‌ اشك‌های‌ پاییز و نه‌ اندوه‌ زمستان‌ آن‌ را نمی‌تواند از بین‌ ببرد. چیزی‌ كه‌ نه‌ دریاچه‌های‌ سویس‌ و نه‌ گردشگاه‌های‌ ایتالیا آن‌ را به‌ خود ندیده‌ است‌. چیزی‌ یافتم‌ كه‌ در بهار زنده‌ می‌شود و در تابستان‌ به‌ بار می‌نشیند. من‌ در آنجا عشق‌ را یافتم‌.»
    از نظر جبران‌ عشق‌ یك‌ نعمت‌ الهی‌ است‌ كه‌ هیچ‌ نیرویی‌ نمی‌تواند بر آن‌ فایق‌ آید. تجلی‌ آن‌ بدین‌ صورت‌ است‌ كه‌ می‌گوید:
    «در سینه‌ام‌ معبدی‌ برای‌ عشق‌ قرار دادم‌ كه‌ خداوند آن‌ را مقدس‌ شمرد و هیچ‌ نیرویی‌ هرگز نمی‌تواند بر آن‌ غلبه‌ كند.»
    جبران‌ معتقد است‌ كه‌ با گذشت‌ زمان‌، كاهنان‌ سلسله‌ قوانینی‌ الهام‌ گرفته‌ از جهل‌ و نادانی‌ و ظلم‌ برای‌ عشق‌ تدوین‌ كرده‌اند. ناپسندیده‌تر اینكه‌ به‌ هنگام‌ وضع‌ این‌ قوانین‌ از دیدگاه‌های‌ زن‌ مهمترین‌ عامل‌ عشق‌ استفاده‌ و بهره‌یی‌ نبرده‌اند و بدون‌ حضور او مقرراتی‌ را برای‌ عشق‌ تعیین‌ كرده‌اند كه‌ در حقیقت‌ در راستای‌ تخریب‌ زن‌ و عشق‌ است‌. پاره‌یی‌ از آن‌ به‌ قرار زیر است‌ كه‌ با قلم‌ جبران‌ جاری‌ می‌گردد:

    «انسان‌ همچنان‌ در غارها و جنگل‌ها زندگی‌ می‌كرد... زندگی‌ و اندیشه‌اش‌ با گذشت‌ زمان‌ تغییر یافت‌ كه‌ در این‌ میان‌ عامل‌ دین‌ تاثیر زیادی‌ داشت‌... كاهنان‌ قوانینی‌ را برای‌ عشق‌ وضع‌ كردند كه‌ نفس‌ من‌ از آن‌ بیزار است‌، چراكه‌ از جهل‌، كبر، ظلم‌ و عبودیت‌ الهام‌ گرفته‌ است‌. زن‌ بیچاره‌ نیز ناچار است‌ اطاعت‌ كند، آنها زمانی‌ كه‌ این‌ قوانین‌ و مقررات‌ را در مورد امری‌ كه‌ برای‌ زن‌ بسیار حایز اهمیت‌ است‌، وضع‌ می‌كردند، با زن‌ مشورت‌ نكردند، سپس‌ این‌ قوانین‌ را به‌ آفریدگار نسبت‌ دادند، در حالی‌كه‌ خداوند از آن‌ بری‌ است‌ زیرا این‌ قوانین‌ هرجا كه‌ به‌ اجرا در آید دور از روح‌ عدالت‌ الهی‌ است‌.»

    منابع‌ و ماخذ
    ۱. جبران‌، خلیل‌ جبران‌: المجموعه‌�۰۳۹; الكامله‌�۰۳۹; لمولفات‌ جبران‌، قدم‌ لها و اشرف‌ علی‌ تنسیقها میخاییل‌ نعیمه‌، دارصادر للطباعه‌ و النشر، بیروت‌ لبنان‌، الطبعه‌ الاولی‌ ۱۹۴۹، الطبعه‌ ثانیه‌ ۱۹۹۶، جلد اول‌، دوم‌، سوم‌ و چهارم‌.
    ۲. الحویك‌، یوسف‌: ذكریاتی‌ مع‌ جبران‌، موسسه‌ نوفل‌، بیروت‌ لبنان‌، پاریس‌ ۱۹۰۹ ۱۹۱۰ م‌.
    ۳. خالد، غسان‌: جبران‌ الفیلسوف‌، موسسه‌ نوفل‌، بیروت‌ لبنان‌، طبعه‌ ثانیه‌، تموز (یولیو) ۱۹۸۳ م‌.
    ۴. نعیمه‌، میخاییل‌: جبران‌ خلیل‌ جبران‌ (حیاته‌، موته‌، ادبه‌ و فنه) موسسه‌ نوفل‌، بیروت‌ لبنان‌، الطبعه‌ العاشره‌ ۱۹۸۵ م‌.
    زیبا میرزامحمدی

  11. #9
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض جبران‌ خلیل‌ جبران‌ و عقده‌ اودیپ‌1

    ● نقش مادر در زندگی جبران خلیل جبران (۱۸۸۳ ـ ۱۹۳۱)
    آن‌ها كه‌ آثار ادبی‌ جبران‌ را بررسی‌ كرده‌اند، به‌ ارزش‌ او برای‌ زن‌ و ستایش‌ او از مادر و مادری‌، به‌ خوبی‌ پی‌ برده‌اند. این‌ ارزش‌ و ستایش‌ ناشی ‌از دینی‌ بود كه‌ وی‌ نسبت‌ به‌ زن‌ عموما، و نسبت‌ به‌ مادرش‌ به‌خصوص‌ احساس‌ می‌كرد. مادرش‌ سجایای‌ اخلاقی‌ فراوانی‌ داشت‌ و برخلاف ‌پدرش‌، زنی‌ شجاع‌ و با سخاوت‌ بود. مادرش‌ بود كه‌ رنج‌ سفر به‌ آمریكا را تاب‌ آورد تا چهار فرزندش‌ را به‌ عرصه‌ برساند.

    جبران‌ در عصری‌ زیست‌ كه‌ موازین‌ و اصول‌ در آن‌ بر هم‌ خورده‌ بود. فساد سیاسی‌ در آن‌ بیداد می‌كرد و ستم‌ در آن‌ یكه‌ تاز بود. توانگرش‌ خون ‌درویشش‌ را می‌مكید و ثروتمندش‌ به‌ فقیرش‌ رحم‌ نمی‌كرد. امیر و فئودال‌ و روحانی‌ حاكم‌ بر مقدرات‌ رعیت‌ بودند. سنت‌ اجتماعی‌ نیز زن‌ را از اراده‌ وانسانیت‌ خود تهی‌ كرده‌ بود و رفتاری‌ چون‌ ناقص‌العقل‌ها با او داشت‌ و شخصیتی‌ برایش‌ قائل‌ نبود.

    خلیل‌، پدر جبران‌، شغل‌ نامناسبی‌ داشت‌ و الكلی‌ بود. با زن‌ و فرزندانش‌ به‌ بدی‌ رفتار می‌كرد و رابطه‌ خوبی‌ با آن‌ها نداشت‌. فرزندانش‌ از او می‌ترسیدند و با مادر خود دمخور‌ بودند.
    مادرش‌ كامله‌ رحمه‌، زنی‌ رقیق‌ طبع‌ و نازكدل‌ یود، و برخلاف‌ شوهر دومش‌، خلیل‌، از مسئولیت‌های‌ خود به‌ طور كامل‌ آگاهی‌ داشت‌; فداكاری‌ می‌كرد و با فرزندان‌ خود مهربان‌ بود و برای‌ بهبود آینده‌شان‌ می‌كوشید.
    بدین‌ ترتیب‌، جبران‌ زندگی‌ نخستین‌ خود را در شرایطی‌ گذراند كه‌ فقر استخوان‌سوز و اختلافات‌ جانكاه‌ میان‌ مادری‌ مظلوم‌ و پدری‌ الكلی‌ بر آن ‌فرمان‌ می‌راند. آری‌، جبران‌ میان‌ مهر مادری‌ باعاطفه‌ و سركوب‌ پدری ‌مستبد زندگی‌ كردـ پدری‌ كه‌ وقتی‌ او را در حال‌ نقاشی‌ روی‌ كاغذ یا دیوار

    مادر جبران‌، كامله‌ رحمه‌، علی‌ رغم‌ فرهنگ‌ محدودش‌، زنی‌ باهوش‌ بود و اراده‌ای‌ قوی‌ و همتی‌ خستگی‌ناپذیر داشت می‌دید بشدت‌ خشمناك‌ می‌شد. مادرش‌ در زندگی‌، پناهگاهش‌ بود. جبران‌همیشه‌ به‌ سوی‌ او می‌آمد تا پذیرایش‌ گردد و روان‌ دردكشیده‌اش‌ را درمان كند.
    مادر جبران‌، كامله‌ رحمه‌، علی‌ رغم‌ فرهنگ‌ محدودش‌، زنی‌ باهوش‌ بود و در زمانه‌ای‌ بار آمد كه‌ در آن‌ تربیت‌ دختران‌ را امری‌ بی‌ فایده‌ و مضر به‌ حال‌ آنان‌ تلقی‌ می‌كردند. اراده‌ای‌ قوی‌ و همتی‌ خستگی‌ناپذیر داشت‌ و این‌دو خصلت‌ او را در اداره‌ امور فرزندانش‌ بسیار یاری‌ دادند و از او زنی ‌ساختند كه‌ همه‌ چیز را به‌ پای‌ فرزندانش‌ می‌ریخت‌. چنین‌ شرایطی‌ موجب ‌شدند كه‌ جبران‌ در طول‌ حیاتش‌ هموار تشنه‌ محبت‌ مادر و سر سپرده‌ خانه‌ و خانواده‌ بماند.
    در این‌ اوضاع‌ و احوال‌، و همراه‌ با پرورش‌ كودك‌، عقده‌ اودیپ‌ هیمنه‌ خود را بر او می‌گسترد و از او فردی‌ گوشه‌گیر و خجول‌ می‌ساخت‌، به‌ ویژه‌ در برابر دختران.
    تعلق‌ كودك‌ طاغی‌ به‌ شخص‌ یا چیزی‌ یا عقیده‌ای‌ همانا عقده‌ای‌ روحی‌ است‌، یعنی‌ حالتی‌ انفعالی‌ است‌ كه‌ بر او مسلط می‌شود.

    كریستو نجم‌ در كتابش‌ «زن‌ در زندگی‌ جبران» می‌نویسد: «پرورش ‌جبران‌ در آن‌ وضع‌ فقیرانه‌ موجب‌ شد كه‌ همیشه‌ از ناكامی‌ و شوربختی‌ رنج ‌ببرد. آن‌چه‌ از پدر خود می‌دید، مانع‌ از آن‌ می‌شد كه‌ به‌ او به‌ مثابه‌ «پدرـقهرمان» نگاه‌ كند. از این‌ رو به‌ مادر خود رو آورد و او را سرمشق‌ قرار داد، تا آن‌جا كه‌ شخصیت‌ رقیقی‌، به‌ ضرر جنبه‌های‌ رجولیت‌ در او پرورش‌ یافت‌ ــ جنبه‌هایی‌ كه‌ معمولا بر اثر سرمشق‌ قرار دادن‌ پدر در كودكان‌ رشد می‌كند. جبران‌ كه‌ در درون‌ خود دچار حب‌ و بغض‌ شدیدی‌ نسبت‌ به‌ پدر خود بود، با عقده‌ اودیپ‌ آشنا شد و همین‌ عقده‌ او را به‌ مادر خود نزدیك‌ كرد.
    عشق‌ به‌ مادر، یا عقده‌ اودیپ‌ در اساطیر یونان‌، «رذیلتی‌ است‌ كه‌سلامت‌ جنسی‌ و عقلی‌ ما را به‌ طور كامل‌ تهدید می‌كند.» و چنانكه‌ د. ه.لارنس‌ می‌گوید: «باید عنان‌ آگاهی‌ عالی‌ را رها كرد و رشته‌ عشق‌ قدیم‌ را گسست‌ و بند ناف‌ را پاره‌ كرد.» و این از آن روست كه دوستی‌ مادر «جهانی‌ از اعتماد گرداگرد طفل‌ منتشر می‌كند و چونان‌ قلمرو روشنی‌ او را از منطقه‌ تاریك‌ و مبهم‌ ذهن‌ نجات‌ می‌دهد.»

    د. ه. لارنس‌ در كتاب‌ «پسران‌ و عشاق» از موردی‌ شبیه‌ جبران‌ یاد می‌كند و آن‌ قهرمانش‌ پل‌ مورل‌ است‌. می‌گوید: «مادری‌ كه‌ از دست‌ داد، ستون‌ زندگی‌اش‌ بود. پل‌ او را دوست‌ می‌داشت‌، زیرا آن‌ها با هم‌ با زندگی‌روبرو شده‌ بودند. او اكنون‌ مرده‌، ولی‌ شكافی‌ پشت‌ سرش‌ گذاشته‌ كه‌ تا ابد در زندگی‌ پسرش‌ خواهد ماند و باعث‌ خواهد شد كه‌ زندگی‌اش‌ از آن‌ پس‌ بدون‌ انگیزه‌ پیش‌ برود، انگار نیروی‌ غلبه‌ناپذیری‌ او را به‌ جانب‌ مرگ‌می‌كشاند و چیزی‌ جلودار آن‌ نیست‌. او نیاز به‌ انسان‌ دیگری‌ دارد كه‌ به‌ میل‌خود كمكش‌ كند و در هنگام‌ احتیاج‌ به‌ دادش‌ برسد. از ترسی‌ كه‌ از آن‌ امر بزرگ‌، خزش‌ به‌ سوی‌ مرگ‌ پس‌ از مرگ‌ محبوب‌، داشت‌، همه‌ چیزهای‌ كم‌اهمیت‌ را وانهاد.»

    از این‌جا می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ كودك‌ گرفتار عقده‌ اودیپی‌، عشق‌ به‌ مادر را پنهان‌ می‌سازد، خود را جای‌ او می‌گذارد و از طریق‌ او عرضه‌ می‌كند. و به‌واسطه‌ مشابهتی‌ كه‌ در گزینش‌ عشق‌ خود بدان‌ راه‌ می‌برد، از مادر خود الگویی‌ می‌سازد. و به‌ این‌ شكل‌ عملا از زنانی‌ كه‌ ممكن‌ بود او را به‌ خیانت‌ به‌ مادر وادارند فاصله‌ می‌گیرد.» و جبران‌ چنین‌ بود. عشق‌ او به‌ مادرش‌ با مرگ‌ او نمرد، بلكه‌ همیشه‌ به‌ زنانی‌ بر می‌خورد كه‌ شباهت‌هایی‌ با مادرش‌داشتند. این‌ زنان‌ از دو خواهرش‌‏، سلطانه‌ و مریانا گرفته‌، تا باربارا یونگ‌، همگی‌ یار و یاورش‌ بودند. خواهرانش‌ و مادرش‌ از نظر مالی‌ فداكاری‌می‌كردند و كوشش‌ داشتند جبران‌ با لباس‌ مناسبی‌، از آن‌ گونه‌ كه‌ برای‌ ماری‌ هاسكل‌ شرح‌ داده‌ است‌، در انظار ظاهر شود.

    جبران‌ با این‌كه‌ از نظر جسمانی‌ مرد شده‌ بود و همه‌ صفات‌ مردی‌ را به‌خود گرفته‌ بود، ولی‌ نتوانسته‌ بود از عقده‌ اودیپی‌ رها شود، و زن‌ دیگری‌، غیر از مادرش‌ را دوست‌ داشته‌ باشد. همین‌ عقده‌ بود كه‌ او را بر آن‌ داشت‌ معشوقه‌هایش‌ را از میان‌ زنان‌ مسن‌تر از خود انتخاب‌ كند:

    ــ حلا الضاهر، دو سال‌ از او بزرگتر بود.
    ــ سلطانه‌ ثابت‌، ۱۵ سال‌.
    ــ میشلین‌ چند ماه‌.
    ــ ماری‌ هاسكل‌، ده‌ سال‌.
    ــ ماری‌ خوری‌، ۹ سال‌.
    ــ ماری‌ قهوجی‌، چهار سال‌.
    ــ می‌ زیاده‌، سه‌ سال‌.

    جبران‌ به‌ طور ناخودآگاه‌ عشق‌ به‌ محبوب‌ را با عشق‌ به‌ مادر در آمیخت ‌و با آنان‌ به‌ گونه‌ مادر خود جبران‌ به‌ طور ناخودآگاه‌ عشق‌ به‌ محبوب‌ را با عشق‌ به‌ مادر در آمیخت ‌و با آنان‌ به‌ گونه‌ مادر خود سخن‌ می‌گفت‌، زیرا در این‌ گونه‌ موارد، عشق ‌فروخورده‌ كار خود را می‌كرد.
    سخن‌ می‌گفت‌، زیرا در این‌ گونه‌ موارد، عشق ‌فروخورده‌ كار خود را می‌كرد. در بخش‌ بزرگی‌ از نامه‌هایش‌ به‌ ماری ‌هاسكل‌، او را چنین‌ خطاب‌ می‌كرد: «مادر عزیز قلب‌ من‌، با مژه‌هایم‌ بر دستانت‌ بوسه‌ می‌زنم‌.» و: «دستان‌ الهی‌ تو زندگی‌ بهتری‌ ارزانی‌‌ام‌ داشتند.»


    نوشته:‌ وفیق‌ غریزی
    ‌ترجمه:‌ محمد جواهركلام‌
    ماهنامه ماندگار

  12. #10
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض جبران‌ خلیل‌ جبران‌ و عقده‌ اودیپ‌2

    ماری‌ هاسكل‌ برای‌ او تجسم‌ زنده‌ مادرش‌ بود، و این‌ وادارش‌ كرد به‌طور غیر ارادی‌ به‌ كودكی‌ خود نقب بزند. عشقش به‌ سلما‌ كرامی‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌كند: «بهار سپری‌ شد و تابستان‌ آمد، و محبت‌ من‌ به ‌سلما تدریجا از اشتیاق‌ جوانی‌ در صبح‌ زندگی‌ به‌ زنی‌ زیباروی‌، به ‌پرستشی‌ خاموش‌ تبدیل‌ می‌شود كه‌ كودكی‌ یتیم‌ نسبت‌ به‌ مادر خود، این‌ساكن‌ ابدیت‌، احساس‌ می‌كند.»

    و برای‌ ماری‌ خوری‌ می‌نویسد: «من‌ چون‌ كودكی‌ كه‌ به‌ مادرش‌ آویزان‌شود، به‌ دامن‌ تو آویختم‌.»
    به‌ این‌ ترتیب‌، به‌ هر زنی‌ كه‌ عشق‌ می‌ورزید، عقده‌ اودیپ‌ نیز جلوه‌ خودش‌ را نشان‌ می‌داد. در نوشته‌ها و گفته‌هایش‌ اشتیاق‌ شدیدی‌ نسبت‌ به ‌مهر مادر وجود داشت‌.

    در ۲۴ مارس‌ ۱۹۱۱ به‌ ماری‌ هاسكل‌ می‌نویسد: «پدرم‌ می‌خواست‌ وكیل‌ شوم‌، ولی‌ مادرم‌ برعكس‌ مهربان‌ بود و به‌ دل‌ من‌ نزدیك‌ بود و عیبهایم‌ را می‌گفت‌ و همیشه‌ تشویقم‌ می‌كرد.» در ۲۱ اوت‌ ۱۹۱۸ نیز می‌نویسد: «مادرم‌ در بدترین‌ لحظات‌ وجود خود برای‌ من‌ كم‌تر از خواهر و در بهترین‌ لحظات‌ كمتر از آقا نبود. حتی‌ در سه‌ سالگی‌ به‌ من‌ فهمانده‌ بود كه‌ رابطه‌ ما مثل‌ رابطه‌ دو آدم‌ است‌: رابطه‌ عشق‌ متقابل‌، این‌كه‌ ما دو موجود هستیم‌ كه‌ دست‌ زندگی‌ و شرف‌ آنها را به‌ یكدیگر پیوند داده‌ است‌.»
    «مادرم‌ عجیب‌ترین‌ موجودی‌ بود كه‌ من‌ در زندگی‌ام‌ شناختم‌. اكنون‌ می‌توانم‌ سیمایش‌ را مجسم‌ كنم‌، زنی‌ در نهایت‌ رقت‌ طبع‌، كه‌ زیباتر هم‌شده‌ است.»

    جبران‌ از مادر خود تنها مادری‌اش‌ را به‌ یاد می‌آورد، مادری‌ای‌ كه‌نسبت‌ به‌ زندگی‌ باطنی‌ او داشت‌. در ۳ آوریل‌ ۱۹۲۰ می‌نویسد: «مادرم ‌چیزهای‌ كوچكی‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ عشق‌ به‌ دیگران‌ را به‌ من‌ آموخت‌... او مرا از قید خود آزاد كرد. در ۱۲ سالگی‌ چیزهایی‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌ امروز به‌ آن‌ها رسیده‌ام‌.» و می‌افزاید: «او مادرم‌ بود، و هنوز هم‌ از نظر روحی‌ مادرم‌ هست‌. امروز هم‌، بیش‌ از هر زمان‌ دیگری‌، قرابت‌ او را نسبت‌ به‌ خودم ‌احساس‌ می‌كنم‌. امروز هم‌، تاثیری‌ را كه‌ بر من‌ گذاشت‌، و كمكی‌ را كه‌ به‌ من‌كرد، بیش‌ از وقتی‌ كه‌ زنده‌ بود، و به‌ صورت‌ قیاس‌ناپذیری‌ احساس‌ می‌كنم‌. علیرغم‌ جدایی‌ و دوری‌ پیكرهامان‌، كامله‌ رحمه‌، زنی‌ كه‌ جسدا مرده‌ است‌، هنوز روحا در ناخودآگاه‌ پسرش‌ جبران‌ زنده‌ است‌; نزدیك‌ به‌ روح‌او; گام‌های‌ فرزندش‌ را استوار می‌دارد و دستی‌ پنهانی‌ بر سرش‌ می‌كشد و او را از محنت‌ ایام‌ حفظ می‌كند.»

    درباره‌ ویژگی‌هایی‌ كه‌ از مادرش‌ به‌ ارث‌ برده‌، برای‌ می‌ زیاده‌ می‌نویسد: « بیش‌ترین‌ خلقیات‌ و تمایلاتم‌ را از مادرم‌ گرفته‌ام‌. مقصودم‌ این‌ نیست‌ كه‌ از حیث‌ حلاوت‌ و فطرت‌ و سعه‌ صدر مثل‌ او هستم‌... با این‌كه‌ اندك‌ كینه‌ای ‌نسبت‌ به‌ راهبان‌ دارم‌، ولی‌ راهبه‌ها را دوست‌ دارم‌ و در دل‌ تحسین‌شان‌ می‌كنم‌. عشق‌ من‌ به‌ آنها از تمایلاتی‌ ‌ مایه می‌گیرد كه‌ مادرم‌ در زمان جوانی‌‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها داشت.»

    كامله‌ رحمه‌ كه‌ در اعماق‌ وجود پسرش‌ جبران‌ و در ناخودآگاه‌ او هم‌چنان‌ زنده‌ بود، همو بود كه‌ مسیر و ابعاد زندگی‌اش‌ را تعیین‌ كرد. جبران ‌در وجود هر زنی‌ كه‌ دوست‌ داشت‌، وجود مادر خود را می‌دید. در ۷ اكتبر۱۹۲۲ به‌ ماری‌ هاسكل‌ می‌نویسد: «تو و من‌، مادری‌ برای‌ یك‌دیگر هستیم‌. من‌ در وجود خودم‌ نسبت‌ به‌ تو نوعی‌ احساس‌ مادرانه‌ دارم‌. احساس‌می‌كنم‌ انگار پدری‌ برای‌ تو هستم‌. شك‌ ندارم‌ كه‌ تو هم‌ احساس‌ مادرانه‌ای ‌نسبت‌ به‌ من‌ داری‌.» در این‌ گفته‌ دوگانگی‌ شخصیت‌ بخوبی‌ هویداست‌: همذات‌ پنداری‌ او با مادر خود و فرورفتن‌ در قالب‌ او، با همذات‌ پنداری‌ ضعیفش‌ با «پدر – مرد»، در تقابل‌ قرار می‌گیرد. احساسش‌ نسبت‌ به ‌هاسكل‌، همانا احساس‌ پسر عزیز كرده‌ای‌ است‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مادر خود دارد; او نیازمند انفاس‌ با احساس‌ زنی‌ است‌، و دو چشم‌ پر شرر كه‌ دلش‌ را بلرزانند، و نگذارند به‌ خواب‌ رود.

    ماری‌ هاسكل‌، برای‌ جبران‌، جانشین‌ مادر بود. چنانكه‌ جورج‌ ساند نیز برای‌ آلفرد دوموسه‌ مادر بود. جورج‌ ساند برای‌ محبوبش‌ می‌نوشت‌: «آری ‌عشق‌ من‌، وقتی‌ مرا این‌ گونه‌ عذاب‌ می‌دهی‌، به‌ نظر من‌ چون‌ كودكی ‌بیماری‌ جلوه‌ می‌كنی‌، و در من‌ این‌ میل‌ را دامن‌ می‌زنی‌ كه‌ ترا درمان‌ كنم‌
    مادر برای‌ جبران‌ تجسمی از مظهر خداست‌. در «بال‌های‌ شكسته» می‌گوید: «زیباترین‌ لفظی‌ كه‌ از زبان‌ بشریت‌ می‌تراود، كلمه‌ مادر است‌
    و در وجود تو مردی‌ را پیدا كنم‌ كه‌ دوستش‌ دارم‌. از الهه‌ مادران‌ و عشاق ‌می‌خواهم‌ كه‌ مرا در انجام‌ این‌ وظیفه‌ دشوار یاری‌ دهد.»

    مادر برای‌ جبران‌ تجسمی از مظهر خداست‌. در «بال‌های‌ شكسته» می‌گوید: «زیباترین‌ لفظی‌ كه‌ از زبان‌ بشریت‌ می‌تراود، كلمه‌ مادر است‌; قشنگ‌ترین ‌ندا مادر است‌. كلمه‌ كوچكی‌ سرشار از امید و عشق‌ و عاطفه‌، و هر آن‌چه‌ از رقت‌ و حلاوت‌ در آن‌ است‌. مادر همه‌ چیز این‌ زندگی‌ است‌. تسلایی‌ است ‌در اندوه‌، امیدی‌ است‌ در نومیدی‌، نیرویی‌ است‌ در ناتوانی‌. سرچشمه ‌مهربانی‌ و رافت‌ و شفقت‌ و غفران‌ است‌. كسی‌ كه‌ مادرش‌ را از دست‌ بدهد، سینه‌ای‌ را از دست‌ داده‌ كه‌ سر بر آن‌ می‌گذاشته‌، و دستی‌ كه‌ تبركش‌ می‌كرده‌، و چشمی‌ كه‌ نگهبانش‌ بوده‌.»
    مادر در هنر جبران‌ موضوع‌ بخش‌ بزرگی‌ از نقاشی‌هایش‌ را تشكیل‌ می‌دهد. تابلوی‌ «چهره‌ ازلی‌» چهره‌ بزرگی‌ را نشان‌ می‌دهد در حالی‌ كه‌ در وسط آن‌ مردی‌ كوتوله‌ و زنی‌ با مشعل‌ ایستاده‌اند. تابلو اشارتی‌ است‌ به‌ او، كه‌ در پرتو مشعلی‌ كه‌ ماری‌ هاسكل‌ به‌ دست‌ گرفته‌، راهش‌ را به‌ سوی ‌بزرگی‌ می‌گشاید.» در مجله‌ «الفنون» (هنرها) چهره‌ مادر خود را در حال ‌خلسه‌ روحی‌ چاپ‌ كرده‌ بود. و تابلوی‌ «به‌ سوی‌ بی‌ نهایت» در صفحه ‌نخست‌ كتاب‌ «۲۰ تابلو» تصویری‌ از مادر اوست‌.

    هم‌چنین‌ ده‌ها تابلو دارد كه‌ مادر و مادری‌ را به‌ صورت‌ سمبلی‌ از زمین ‌و دریا نشان‌ می‌دهند. علاوه‌ بر این‌ بسیاری‌ از كتاب‌هایش‌ درباره‌ مادرند.
    عقده‌ اودیپ‌، یا عشق‌ به‌ مادر، آثار خویش‌ را بر روابط او با زنان ‌گذاشته‌ است‌. عقده‌ اودیپ‌ سایه‌ سنگین‌ خود را روی‌ خواهش‌های‌ جسمانی‌ او افكنده‌ و با بستن‌ راه‌ تشفی‌ آن‌ها، سركوبشان‌ كرده‌ است‌.


    نوشته:‌ وفیق‌ غریزی
    ‌ترجمه:‌ محمد جواهركلام‌
    ماهنامه ماندگار

صفحه 1 از 11 12345 ... آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •