آشنایی بابرخی ازاصطلاحات ادبی
نثر: درلغت پراکندن وانتشاردادن است ودراصطلاح ادب به سخنی که عاری ازوزن وقافیه باشد«نثر»گویند.
نظم : درلغت دانه های مرواریدرابه رشته کشیدن ودراصطلاح ادب به کلامی گفته می شود که مقیّدبه وزن وقافیه باشد.
منثور: به سخنی که به شکل نثرباشدکلام «منثور»گویند.
منظوم : به سخنی که به شکل نظم باشدکلام «منظوم »گویند.
شعر: سخنی است موزون وخیال انگیزوتفاوت میان شعرونظم دراین است که نظم کلامی موزون و مقفي است ولی شعرکلامی موزون ومخّیل است ،امّاچون مفهوم شعرکلّی است اغلب به جای نظم کلمه ی شعربه کاربرده می شود.
بیت : درلغت به معنی خانه و دراصطلاح کم ترین مقدار شعر و به عبارت دیگر واحد شعر است که از دو مصراع تشکیل شده است . اگر شاعرمقصود خودرا تنها در یک بیت بیان کند، به آن بیت «فرد» می گویند . «تک بیت » ، «مفرد» از دیگر نام های آن است .
از«تک بیت »بیشتردراثنای سخنرانی ها،خطبه هاونامه هااستفاده می شود.تک بیت های صائب مشهوراست .
*مردی نه به قوت است وشمشیرزنی آن است که جوری که توانی ،نکنی
*پیشانی عفوتوراپرچین نسازدجرم ما آیینه کی برهم خورداززشتی تمثالها
(صائب )
مصراع : هربیت شامل دوقسمت است .هریک ازاین قسمت ها،«مصراع »نام دارد.مصراع یا مصرع ،درلغت به معنی یک لنگه ازدردوتختی ودراصطلاح نیمی ازیک بیت است .
مصرّع : بیتی که هردومصراع آن قافیه داشته باشد،«مصرّع »نام دارد.
بشنوازنی چون حکایت می کند وزجدایی ها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه ازفراق تابگویم شرح درداشتیاق
وزن : باشنیدن هریک ازمصراع ها، آهنگ خاصّی راحّس می کنیم که آن را در یک جمله معمولی نمی یابیم .این آهنگ که در تمام مصراع ها یکسان است ، همان« وزن شعر» است. وزنی که در هریک ازمصراع ها احساس می شود، تابع نظمی است که در چگونگی قرارگرفتن کلمات آن مصراع وجود دارد؛ به گونه ای که اگر در هر مصراع کلمه ای حذف شود یا جای کلمه یا کلماتی تغییر کند، آن وزن نخستین احساس نخواهد شد. در هر شعر تمام مصراع ها هم وزن اند. از این هم وزنی است که تعداد وترتیب هجاها درهردومصراع یکی است. علمی که درباره وزن شعر سخن می گویدعروض نامیده می شود.
ردیف : ردیف ازویژگی های شعرهای سنّتی است .ردیف درپایان هربیت تکرارمی شودواین تکرار برتأثیرموسیقی شعرمی افزاید.تکراردرانسجام شعرموثراست ومانندقافیه تداعی معانی راممکن می سازد ونیزموجب تأکیدمی شود.
ای ساربان آهسته ران که آرام جانم می رود
وان دل که باخودداشتم بادلستانم می رود
من مانده ام مهجورازاو،بیچاره ورنجورازاو
گویی که نیشی دورازاو،دراستخوانم می رود
(سعدی )
به پایان مصراع اول شعرومصراع های زوج بنگرید؛واژه ی «می رود»به صورت یک کلمه ی مستقل وبه یک معنی درپایان همه آنهاتکرارشده است .این واژه «ردیف »نام دارد.
ردیف می تواندیک یاچندواژه یایک جمله باشد.
گوهرخودراهویداکن کمال این است وبس
خویش رادرخویش پیداکن کمال این است وبس
(حاج میرزاحبیب خراسانی )
مردّف : شعری که ردیف دارد«مردّف »خوانده می شود.
قافیه : به حروف مشترک که درکلمات آخرقرینه های سخن منظوم تکرارمی شود«قافیه » گویند وکلماتی که این حروف مشترک درآنهاآمده است «کلمات قافیه »نامیده می شوند.
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وآن دل که باخودداشتم بادلستانم می رود
من مانده ام مهجورازاو،بیچاره ورنجورازاو
گویی که نیشی دورازاو،دراستخوانم می رود
گفتم به نیرنگ وفسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماندکه خون برآستانم می رود
به واژه ها ی قبل ازدریف درپایان مصراع اول ومصراع زوج شعرفوق بنگرید؛حروف «انم » درپایان همه این واژه هاتکرارشده است واین حروف مشترک«قافیه»نام دارد و کالماتی نظیر«جانم ،دلستانم ،استخوانم و...»که این حروف مشترک درآن هاآمده است ، «کلمات قافیه »نامیده می شوند.قافیه علاوه برتأتیرموسیقایی ،به تنظیم فکرواحساس شاعر کمک می کند،به شعراستحکام می بخشد،مصراع ها وبیتهاراجدامی کندوبدان ها تشخیص می دهدوباتداعی معانی درآفرینش مفاهیم نووتازه به شاعرکمک می کند.
نکته : درشعرسنتّی قافیه اجباری وردیف که پس ازقافیه می آیداختیاری است.
نکته : قافیه درشعرنیمایی نظم مشخصی ندارد.
قالب : اگربه نحوه ی تکرارقافیه ی «انم »درشعری که خواندیددقت کنید،درمی یابیدکه قافیه درپایان مصراع اول شعروهمه مصراع های زوج آمده است .شکلی که قافیه به شعرمی بخشد ، « قالب » نام دارد.تفاوت قالب ها،تفاوت درچگونگی قافیه آن هاست .زیراقافیه می تواندتنهادرپایان مصراع فردیازوج یادرآخرهردومصراع یک بیت بیاید.اگرنحوه ی تکرار قافیه دردویاچندشعریکسان باشد،تعدادابیات ،محتواووزن نوع قالب رامشخص خواهند کرد.
نکته : شعرسنّتی قالبهای متفاوت دارداماقالب شعرنیمایی ازکوتاه وبلندشدن مصراع هاحاصل می شود.
تخّلص : به نام شعری شاعرتخّلص می گویندکه معمولاًدرغزل دربیت پایانی شاعرنام خویش رامی آوردهم چون حافظ ،سعدی .تخّلص گاه دربیت های ماقبل آخرمی آید.
فراق یارکه پیش توکاه برگی نیست بیاوبردل من بین که کوه الونداست
زضعف طاقت آهم نماندوترسم خلق گمان برندکه «سعدی»زدوست خرسنداست
¯¯¯
«حافظ »به زیرخرقه قدح تابه کی کشی دربزم خواجه پرده زکارت برافکنم
تورانشه خجسته که در من یزید فضل شدمنّت مواهب اوطوق گردنم