فصل بارانی چشمم، گریه هایم دیدنی است
در مسیر عشق پاکت، شیوههایم دیدنی است
قبلهگاه سجده هایم، نازنین، چشمان توست
در صبوریهای جانکاه، شکوه هایم دیدنی است
فصل بارانی چشمم، گریه هایم دیدنی است
در مسیر عشق پاکت، شیوههایم دیدنی است
قبلهگاه سجده هایم، نازنین، چشمان توست
در صبوریهای جانکاه، شکوه هایم دیدنی است
از سر سودایی خود شکوهها دارم رضا
کن نگاه از روی لطف بر چشم خونبارم رضا
آنچنان آتش گرفته هستیام از مهر او
کی گذاری مرهمی بر جان بیمارم رضا
کسی که روشنی را جار می زد
برای بادو باران زار می زد
درون حضرت آیینه دیدم
که روح خسته اش را دار میزد
شکیبایی نمیفهمد، دل بی کینهی دریا
بسی ناگفتهها پنهان، در عمق سینهی دریا
به که گوید غم دلدادگی پر ز رازش را
که دیده زخمهای خنجر دیرینهی دریا
من امشب کهکشانها را سفر خواهم نمود
در ره دلدار شیرینم خطر خواهم نمود
با قلم شعری برایش میسرایم، شعر ناب
در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود
ديوانه دل يار که ياد دگری کرد
از چاله بيامد به چاهش نظری کرد
گفتند که زود آی دلبر نگران است
آمد بر ما ليک ولی رو دگری کرد
توسط فرزانه
بيا ای گل ز بوستانم گذر کن
همه چشمم به کوی ما نظر کن
همه شب تا سحر نالم ز هجرت
بيا مه گل شبی با ما سفر کن
مکن مستم که هوشيار تو هستم
مکن خوابم که بيدار تو هستم
ميان خواب و بيداری جهانی است
مکن ترکم که غمخوار تو هستم
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت ...
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوشامد همه را درعهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)